شیعه و امامت حضرت هادی(علیه السلام)
نویسنده در صفحه 49 می‌نویسد که امام هادی(علیه السلام) در زمان وفات پدرش کودکی هفت ساله بوده است. پدرش وصیت می‌کند «عبدالله بن سوار» از اموال و بردگان حفاظت کند و هرگاه حضرت هادی به سن بلوغ رسید، آنها را به او تحویل دهد؛ «احمد &
نويسنده در صفحه 49 مينويسد كه امام هادي(عليه السلام) در زمان وفات پدرش كودكي هفت ساله بوده است. پدرش وصيت ميكند «عبدالله بن سوار» از اموال و بردگان حفاظت كند و هرگاه حضرت هادي به سن بلوغ رسيد، آنها را به او تحويل دهد؛ «احمد بن ابيخالد» را نيز بر آن گواه گرفت.[1] همين امر موجب سؤال شيعه شد كه وقتي حضرت هادي(عليه السلام) از نظر پدرش، چون كودك است، نميتواند از اموال و املاك پدر حفاظت كند، چه كسي در اين مدت امام خواهد بود و چگونه خردسالي ميتواند امام باشد؟!
نويسنده در ادامه مينويسد كه بزرگان شيعه، امام جديد را نميشناختند. بنابراين نزد «محمدبن فرج» آمدند تا درباره امامت گفتوگو كنند. آنگاه فردي آمد و گفت: «امام جواد(عليه السلام) به صورت پنهاني وصيت كرده كه بعد از او پسرش هادي امام است».[2] همين امر سبب شد تا پيروان امام جواد(عليه السلام) دو گروه شوند؛ گروهي «امام هادي» را و گروهي برادرش «موسي مبرقع» را امام دانستند.[3]
پاسخ
شيخ مفيد= در زمينه امامت امام هادي(عليه السلام) ميگويد:
اماميه بر امامت حضرت هادي(عليه السلام) اتفاقنظر داشتند و هيچكس جز ايشان ادعاي امامت نكرد تا مسئله مشتبه شود و همين سبب ميشودكه نيازي به ذكر تفصيلي نصوص نباشد.[4]
سعد بن عبدالله اشعري (متوفاي 301ه .ق) نيز ميگويد:
اصحاب حضرت جواد(عليه السلام) كه بر امامت ايشان ثابت مانده بودند، همگي به امامت پسر و وصيّ ايشان علي بن محمد (حضرت هادي(عليه السلام معتقد شدند، مگر چند نفر اندك كه به امامت برادرش موسي بن محمد گرايش پيدا كردند. ولي اينان نيز اندكي بعد به امامت علي بن محمد برگشتند؛ زيرا موسي آنها را تكذيب كرد و از هر كه به امامت وي معتقد شد، بيزاري جست.[5]
ميبينيم كلمات شيخ مفيد و اشعري، مخالف آن چيزي است كه نويسنده ادعا كرده است كه شيعه در مورد امامت حضرت هادي(عليه السلام) متحير شده و اختلاف كردهاند.
آگاهي بزرگان شيعه از امام جديد
پاسخ
آنچه در روايت كليني آمده اين است كه «خيراني» از پدرش نقل ميكند:
نماينده حضرت جواد(عليه السلام) پيغام داد كه حضرت ميفرمايد: «من از دنيا ميروم و امر امامت به فرزندم هادي(عليه السلام) ميرسد و او بعد از من همان حقي را دارد كه من بعد از پدرم بر شما داشتم». اتفاقاً «احمد بن محمد بنعيسي» هم اين سخنان را شنيد. پدرم صبح فردا، موضوع گفته شده را در ده ورقه نوشت، مُهر كرد و به ده نفر از بزرگان قوم [شيعه] داد و گفت: «اگر قبل از آنكه آن را از شما مطالبه كنم از دنيا رفتم، آن را باز كنيد و از مضمون آن آگاه شويد». وقتي حضرت جواد(عليه السلام) از دنيا رفت، پدرم گفت: «از منزل بيرون نرفته بوديم كه چهارصد نفر به وسيله من به امامت حضرت هادي(عليه السلام) يقين كردند». بزرگان طايفه اماميه نزد «محمد بن فرج» كه مورد اعتماد امام رضا، امام جواد و امام هادي: بود، جمع شدند و در مورد اين امر با هم سخن گفتند. سپس محمد بن فرج به پدرم نامه نوشت و او را از آن جلسه آگاه ساخت و نوشت كه اگر بيم انتشار خبر نبود با ديگران نزد وي ميآمد و درخواست كرد كه پدرم نزد ايشان برود. وقتي پدرم نزد آنها رفت، به او گفتند: «نظرت در اين امر چيست»؟ [و در روايت مفيد= آمده است: ديدم بيشتر آنان شك دارند.] من به كساني كه نامهها دستشان بود گفتم: «نامهها را بياوريد». نامهها را آوردند و من نيز گفتم: «اين است آنچه من به آن مأمور شدهام و احمد بن محمد بن عيسي نيز به آن شهادت داد؛ البته بعد از اظهار يك تعصب نابجا. تا آنكه همگي به امامت حضرت هادي(عليه السلام) اعتراف كردند.[6]
ميبينيم كه در اينجا هرگز سخن از گرايش به موسي مبرقع نيست و شيعيان به آساني به امامت حضرت هادي(عليه السلام) پي بردند. البته روايات فراواني به امامت آن حضرت گواهي ميدهد. ولي به سبب اوضاع سخت بعد از شهادت امام جواد(عليه السلام) و پراكندگي شيعه و شدت تقيه، طبيعي است كه امامت حضرت هادي(عليه السلام) بر همه شيعيان واضح نباشد؛ همچنانكه امامت حضرت كاظم(عليه السلام) بر بسياري از اصحاب حضرت صادق(عليه السلام) مخفي بود. اما بعد از رسيدن گزارشهاي پيدرپي، دلايل، كرامات و فضايل امام كاظم و امام هادي٨ مسئله روشن شد.
در ضمن گفتيم كه انتشار نيافتن نام ائمه دوازدهگانه براي حفظ جان امام و شيعيان و ديگر مصالح الهي بوده است. البته آگاهي نيافتن بر نام ائمه مشكلي را در مباحث امامت ايجاد نميكرده جز ترديد براي نزد برخي كه آن هم با تحقيق برطرف ميشده است.
وصيت امام جواد(عليه السلام) و تدبير هوشمندانه ايشان
اما جريان وصيت امام جواد(عليه السلام) به «عبدالله بن سوار» در مورد حفاظت از اموال تا هنگام بلوغ امام هادي(عليه السلام)، يك تدبير سياسي براي انحراف دشمنان از توجه به حضرت هادي(عليه السلام) است؛ همچنانكه حضرت صادق(عليه السلام) به پنج نفر وصيت كرد و يكي از آنها را امام كاظم(عليه السلام) قرار داد تا جان وي محفوظ بماند.[7] در واقع آنچه نويسنده نوشته است كه همين امر باعث سؤال و ترديد شيعه شد، برداشت شخصي نويسنده است. وگرنه در هيچ روايتي نيامده كه شيعه از اين وصيت، چنين ترديدي كرده باشد.
چگونه بزرگان شيعه ترديد كنند درحاليكه تاريخ ائمه: و سيره امامان، بهويژه حضرت جواد(عليه السلام) نشان از تقيه و رعايت ظاهر دارد و شيعه با اين روش به خوبي آشنا بوده است. همه بزرگان شيعه به عظمت امام(عليه السلام) كه از جانب خداوند منصوب است، آگاه بودهاند؛ بهويژه ياران امام جواد(عليه السلام) كه امامت حضرت را در كودكي با چشم خود ديده بودند. بنابراين هرگز با اينگونه امور به ترديد نميافتادند، مگر گروههاي غافل و ناآگاه كه در هر زمان و در هر طايفهاي هستند.