جایگاه امامت در اسلام
نویسنده در صفحه 67 از قول یکی از عالمان معاصر شیعه نقل می‌کند که گفته است: برای صحت اسلام یا پذیرفته شدن اعمال بندگان، اعتقاد به امامت شرط نیست، بلکه فقط نظریه‌ای است که بعضی از مسلمانان آن را قبول دارند. امامت از موارد اجتهادی و متغیرات است
نويسنده در صفحه 67 از قول يكي از عالمان معاصر شيعه نقل ميكند كه گفته است:
براي صحت اسلام يا پذيرفته شدن اعمال بندگان، اعتقاد به امامت شرط نيست، بلكه فقط نظريهاي است كه بعضي از مسلمانان آن را قبول دارند. امامت از موارد اجتهادي و متغيرات است كه ميتوان آن را ضعيف يا صحيح دانست.
پاسخ
براي تحقيق بيشتر مقاصد آن عالم شيعه بايد به اصل كلمات ايشان مراجعه شود و با اعتماد بر نقل مذكور نميتوان نسبتي را به ايشان داد. به هر حال، در كلامي كه از ايشان نقل شده دو نكته است:
الف) امامت شرط صحت اسلام نيست؛
ب) امامت شرط قبولي اعمال نيست.
امامت ركن اسلام حقيقي
اما اينكه امامت شرط صحت اسلام نيست؛ اگر مقصود از مسلمان، كسي است كه داراي احكام خاصي در دنياست، خواه در آخرت اهل نجات باشد يا نباشد، امامت شرط اين اسلام نيست؛ زيرا براساس روايات هر كسي كه شهادتين بگويد مسلمان است؛ هر چند در باطن معترف نباشد؛ همچون منافقان كه در ظاهر مسلمانند؛ يعني احكام يك فرد مسلمان در دنيا بر آنها مترتب است؛ مانند طهارت بدن او، جواز نكاح با او، وجوب غسل، كفن و دفن، احترام جان، مال و نواميس او و...، همچنانكه رسول الله(صلي الله عليه و آله) در زمان خويش حتي با منافقان نيز چنين تعامل داشت.
اما اگر مقصود از اسلام، اعتقاد به اموري باشد كه اساس دين را تشكيل ميدهند و بياعتقادي به آنها به سبب دشمني يا تقصير، انسان را جهنمي ميكند، عقيده به امامت قطعاً جزء اسلام و ركن اساسي آن است كه بدون آن توحيد نيز سودمند نيست و از آن به «ايمان» تعبير ميشود و از ضروريات اماميه است؛ بنابراين منكران امامت اهل بيت: اهل نجات نخواهند بود مگر آنكه از مستضعفان باشند. انبوه روايات، بلكه آيه قرآن نيز بر آن دلالت دارد. خداوند ميفرمايد:
{الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً} (مائده: 3)
امروز، دين شما را برايتان كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را بهعنوان آيين [جاودان] شما پذيرفتم.
از اين آيه فهميده ميشود كه خداوند بدون ولايت، دين اسلام را از كسي نميپذيرد.
روايات بسياري نيز بر آن دلالت دارد، از جمله روايت معروف و مورد قبول شيعه و اهلسنت است كه پيامبر(صلي الله عليه و آله) فرمود:
مَنْ ماتَ وَ لا يَعْرِفُ اِمامَه ماتَ ميتَةً جاهليَّةً.[1]
هر كه بميرد و امام خويش را نشناسد، به مرگ جاهليت از دنيا رفته است.
اعتقاد به امامت، شرط قبولي اعمال
اما اينكه پذيرش اعمال در درگاه الهي مشروط به اعتقاد به امامت است، اين نيز در انبوه روايات اهل بيت: آمده است.
علامه مجلسي= ميفرمايد:
بدانكه اماميه اجماع دارند كه صحت و قبولي اعمال، مشروط است به ايمان كه از جمله آن اقرار به ولايت و امامت همه ائمه: است و روايات در اين مورد، ميان خاصه و عامه متواتر است[2]؛ از جمله همان حديث معروف كه ميفرمايد: «هر كه بميرد و امام زمان خود را نشناسد، به مرگ جاهلي مرده است».
حضرت صادق(عليه السلام) فرمود:
هنگامي كه بندهاي مقابل خداوند قرار گيرد نخستين پرسش، از نمازهاي واجب، زكات واجب، روزه واجب، حج واجب و از ولايت ما اهل بيت است. اگر به ولايت ما معترف باشد و با ولايت مرده باشد، نماز، روزه، زكات و حج او قبول ميشود. ولي اگر در مقابل خداوند جلجلاله به ولايت ما اقرار نكند، خداوند عزوجل هيچ يك از كارهاي او را نميپذيرد.[3]
حضرت سجاد(عليه السلام) از پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) روايت ميكند كه پيامبر فرمود:
سوگند به آن كه جان محمد(صلي الله عليه و آله) به دست اوست! اگر بندهاي روز قيامت، عمل هفتاد پيامبر را بياورد، خداوند از او نخواهد پذيرفت تا آنكه خدا را با ولايت من و ولايت اهل من ملاقات كند».[4]
مردي به نام «ميسر» ميگويد:
[از كوفه] خدمت حضرت صادق(عليه السلام) آمدم و عرض كردم: «فدايت شوم، [در كوفه] همسايهاي دارم كه از خواب برنميخيزم مگر با صداي او؛ يا مشغول خواندن قرآن است كه ميخواند و ميگريد يا دعا ميكند. از حالات مخفي و آشكار او تحقيق كردم، گفتند از همه حرامها اجتناب ميكند». حضرت فرمود: «آيا اعتقاد شما را دارد (شيعه هست)»؟ عرض كردم: «خداوند داناتر است». وقتي [به وطن رفتم] تحقيق كردم معلوم شد كه شيعه نيست. سال بعد كه نزد حضرت صادق(عليه السلام) آمدم و درباره همان مرد پرسيدم، حضرت مثل سال قبل فرمود: «آيا اعتقاد شما را دارد»؟ عرض كردم: «نه». فرمود: «اي ميسّر! كدام مكان از همه مكانها احترامش بيشتر است»؟ عرض كردم: «خدا و رسول خدا و پسر رسول خدا داناترند». فرمود: «ميان ركن [كعبه] و مقام [حضرت ابراهيم(عليه السلام) در مسجدالحرام] گلستاني از گلستانهاي بهشت است و ميان قبر [رسول الله(صلي الله عليه و آله) در مدينه] و منبر [حضرت] گلستاني از گلستانهاي بهشت است. اگر خداوند به بندهاي چنان عمر طولاني دهد كه هزار سال ميان ركن و مقام و ميان قبر و منبر، خدا را عبادت كند سپس در بسترش مظلومانه سر بريده شود؛ همچنانكه گوسفند فربه را ذبح ميكنند، ولي خداوند عزوجل را بدون ولايت ما ملاقات كند، بر خداوند عزوجل حق است كه او را با بيني در آتش افكند».[5]
اما آنچه در ذيل كلام آن عالم آمده است كه امامت از امور اجتماعي و متغيرات است كه ميتوان آن را ضعيف قرار داد يا صحيح شمرد، كلام مبهمي است؛ زيرا اگر مقصود آن است كه امامت، شرط اسلام در احكام دنيوي نيست، كلام صحيحي است؛ همچنانكه گذشت و اگر مقصود آن است كه امامت شرط اسلام نجاتبخش نيست يا ادله آن ضعيف است، كلام باطلي است. بله، امامت از مباحث نظري است، مثل مباحث توحيد و نبوت. اما عنوان متغير در آن نتيجهاي ندارد.