جریان «صلاح کاظمی» جریان «صلاح کاظمی» جریان «صلاح کاظمی» بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
جریان «صلاح کاظمی» جریان «صلاح کاظمی» جریان «صلاح کاظمی» جریان «صلاح کاظمی» جریان «صلاح کاظمی»

جریان «صلاح کاظمی»

نویسنده در صفحه 70 جریان فردی به نام صلاح کاظمی را مطرح می‌کند که وی دلهره مرگ داشته و اختلال روحی پیدا کرده است. در مسجد اهل سنت با شنیدن قرائت قرآن امام مسجد، احساس آرامش می‌کند و متوجه می‌شود که اهل سنت خیلی به قرآن نزدیک‌ترند و آن

نويسنده در صفحه 70 جريان فردي به نام صلاح كاظمي را مطرح مي‌كند كه وي دلهره مرگ داشته و اختلال روحي پيدا كرده است. در مسجد اهل سنت با شنيدن قرائت قرآن امام مسجد، احساس آرامش مي‌كند و متوجه مي‌شود كه اهل سنت خيلي به قرآن نزديك‌ترند و آن را معتبر مي‌دانند، خدا و حرمات او را تعظيم مي‌‌كنند و نماز را سر وقت با جماعت مي‌خوانند و... . اما در سخنراني‌هاي شيعه، اهل بيت را تعظيم مي‌كنند، ولي به قرآن اعتنايي نمي‌شود... . سرانجام، صلاح كاظمي شيفته آن مسجد و تلاوت قرآن اهل سنت شد. دوستان شيعه او هر چه خواستند او را منصرف كنند قبول نكرد و با آنها مباحثه كرد تا اينكه سخن از تحريف قرآن به ميان آمد و او گفت كه شيعه به قرآن و علوم آن اهميت نمي‌دهد و براي آنها ثابت كرد كه آنان اصحاب را متهم مي‌كنند كه قرآن را تحريف كرده‌اند.

و در پاورقي صفحه 73 به نقل حديثي از علامه مجلسي= مي‌پردازد كه علامه مجلسي= مي‌گويد:

اين حديث موثق و معتبر است و در بعضي نسخه‌ها به جاي «هارون ‌بن سالم»، «هشام ‌بن سالم» ذكر شده است. پس حديث صحيح است و اين حديث و بسياري ديگر از احاديث صحيح به صراحت مي‌گويند كه قرآن كم شده و تغيير يافته است.

پاسخ

در اين فراز چند نكته به طور نامنظم ذكر شده است:

الف) احساس آرامش از قرائت امام جماعت اهل سنت

پاسخ اين مسئله روشن است. هر فرد عرب خوش‌لحن اگر قرآن را به زيبايي تلاوت كند براي شنونده آرامش دهنده است. اين خاصيت قرآن‌است و ربطي به اعتقاد خواننده ندارد. وگرنه بسياري از خوارج نهروان از قاريان بزرگ بوده‌اند. حتي «حجاج بن يوسف ثقفي»، آن جنايتكار كم‌نظير تاريخ اسلام، حافظ قرآن بوده است.

ب) توجه بيشتر اهل سنت به قرآن‌

اين مسئله از نظر حفظ ظواهر ديني در مرحله تلاوت، حفظ، كتب تفسير و برخي آداب خاص درست است. البته بيشتر در محافل ديني، حوزه‌ها و مساجد. بنابراين شايسته است پيروان مكتب اهل بيت: نيز به اين مسئله بيشتر اهميت دهند و همچنان‌كه در عمل و عقيده از قرآن بهره‌مي‌گيرند، در حفظ احترام ظاهري، يعني در قرائت، حفظ و تفسير نيز نهايت تلاش خود را به كار گيرند؛ اما نه مثل برخي از اهل سنت كه روي زمين مي‌خوابند و قرآن تلاوت مي‌كنند و اين را با احترام قرآن منافي نمي‌بينند؛ ولي گذاردن آن روي زمين يا با دست چپ گرفتن را منافي با احترام مي‌دانند!

گفتني است كه اين مسئله ربطي به مكتب اهل بيت: ندارد تا بهانه‌اي براي انحراف از آن مكتب شود؛ زيرا انبوه روايات اهل بيت: همگي بر تلاوت، حفظ، احترام، تعليم، تعلّم و تفسير و مراجعه علمي و عملي و حتي استشفا به برخي از آيات تأكيد كرده است؛ به گونه‌اي كه اهل تحقيق مي‌دانند كه اهل‌بيت: در سخنان نوراني خود در تمام زمينه‌هاي احكام، اخلاق، عقايد، تاريخ و... بيشتر از كلام الهي استفاده و به آن تمسك كرده‌اند. اگر ضعفي هست در رفتار ماست نه در مكتب اهل بيت:. پس از نظر علمي وجهي ندارد كسي به علت كوتاهي كردن ما، از آن مكتب منحرف شود. وگرنه امروز بايد بسياري به سبب روي‌گرداني مسلمانان از تعاليم آزادي‌بخش اسلام و تن دادن به ذلت وابستگي به كفار و دولت‌هاي آنان، از اسلام برگردند.

شتاب شيعه در توجه به قرآن بعد از انقلاب اسلامي

بعد از پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي ايران، توجه شيعيان به قرآن بيشتر شده است. وجود جلسات تلاوت، حفظ و تفسير قرآن در منازل، مساجد، مدارس همچنين گسترش مباحث قرآن در رسانه‌هاي عمومي، تشكيل رشته‌هاي قرآني متعدد و تعليم و پرورش ده‌ها هزار نفر قاري، حافظ، مفسّر و دانشمند متخصص در علوم قرآني نشان از اهميت فوق‌العاده جامعه شيعه به اين نكته حياتي دارد؛ همچنان‌كه رهبر معظم انقلاب، «حضرت آيت‌الله العظمي خامنه‌اي (‌دامت‌بركاته)» به آن تأكيد كرده‌اند.

ولي متأسفانه اهل سنت هرگز نقيصه بزرگ خود را جبران نكرده‌اند و در «تمسك به عترت پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله)» كه بارها در حديث ثقلين و احاديث ديگر به آن تأكيد شده است كوتاهي كرده‌اند، حتي بخاري صاحب «صحيح» كه معاصر با حضرت عسكري(عليه السلام) است و از ناصبي‌ها حديث اخذ مي‌كرده، حاضر نشده است از طريق ائمه اهل بيت:، مثل امام صادق، امام كاظم، امام رضا، امام جواد، امام هادي و امام عسكري: حديثي را هر چند با واسطه اخذ كند! به اميد آنكه برادران اهل سنت نيز در رفع اين نقيصه بزرگ، قدمي بردارند.

اما اينكه اهل سنت، خدا و حرمات او را تعظيم مي‌كنند، بايد اين چنين باشد و همه مسلمانان، اعم از شيعه و اهل سنت چنين‌اند؛ ولي احترام خداوند متعال فقط به نماز و قرآن نيست، بلكه عمل به تمام دستورات الهي، از جمله اجراي احكام الهي است. آيا آن‌همه اذيت و آزار زائران مسلمان در مكه مكرمه و مسجدالحرام و كنار قبر پيامبر(صلي الله عليه و آله) كه همه روزه شاهد آن هستيم، احترام خدا و تعظيم حرمت اوست؟! آيا كشتار زائران خانه خدا، احترام خداوند است؟! آيا آن وضع ناهنجار در مطبوعات و تلويزيون عربستان، احترام خدا و تعظيم حرمات اوست؟!

اما نماز اوّل وقت نيز مسئله‌اي است كه مسلمانان بايد به آن پاي‌بند باشند. تأكيد اهل بيت: بر آن بوده و شيعه نيز به آن ملتزم است. ولي اين مسئله معيار حق و باطل نيست. اگر التزام به شركت در نماز در دو شهر مكه و مدينه وجود دارد ـ كه گاهي نيز با اجبار صورت مي‌گيرد ـ دليل بر التزام همه اهل سنت در عربستان و ديگر كشورهاي اسلامي نيست. اصولاً عادت كردن به نماز اول وقت، گرچه فضيلت بزرگي است، نبايد ما را از ديگر واجبات بزرگ الهي، از جمله حكومت اسلامي و دفاع از اسلام و قوانين آن، غافل كند.

شيعه و تحريف قرآن

اما درباره اتهام تحريف قرآن به شيعه بايد گفت كه اگر مقصود اين است كه برخي از شيعيان قائل به تحريفند، اين چنين اعتقادي مخصوص شيعه نيست؛ زيرا از اهل سنت نيز كساني به آن معتقد بوده‌اند و حتي اهل سنت آن را به بزرگان صحابه نيز نسبت داده‌اند؛ مثلاً علامه طبرسي۱ مي‌گويد: «حشويه از عامه به تحريف قرآن قائلند».[1]

گفتني است مفهوم كلام بيشتر علماي اهل سنت كه نسخ در تلاوت را جايز شمرده‌اند، وقوع تحريف است. اما اگر مقصود اين است كه مشهور شيعه قائل به تحريفند، اين افترايي بيش نيست. بزرگان شيعه همواره بر تحريف نشدن قرآن تأكيد كرده‌اند و درباره آن كتاب‌هاي بسياري نوشته‌اند؛ مثل «صيانة القرآن من التحريف» و «البيان في تفسير القرآن» نوشته محقق خويي۱، «مجمع البيان» مرحوم طبرسي، «رساله اعتقاديه» شيخ صدوق، «الفصول المهمة» امام شرف الدين و...

شاهد اين مسئله، كلام «ابوالحسن علي بن اسماعيل اشعري» (متوفاي 324ه‍ .ق) رهبر مكتب اشعري است كه مي‌گويد:

شيعه اماميه دو دسته‌اند، دسته اول: ظاهربيناني كه در مسائل ديني داراي آراي عميق نيستند. اينان قائل به تحريف در جهت نقص در كلمات بوده‌اند و دليل آنها رواياتي است كه نزد محققان طائفه، فاقد اعتبار است. ولي همين دسته، نسبت زيادتي در قرآن را به كلي منكرند و مي‌گويند: «هرگز در قرآن زيادتي رخ نداده است». دسته دوم: محققان و صاحبان نظر و اجتهادند كه زيادت و نقص را در قرآن منكرند و مي‌گويند: «قرآن همچنان‌كه بر پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) نازل شده است تاكنون دست نخورده و از گزند تحريف به طور مطلق در امان بوده و هيچ‌گونه تبديل و تغييري در آن حاصل نشده است».[2]

برخي ديگر از علماي اهل سنت، همچون «شيخ محمد محمد مدني» و «محمد عبدالله درّاز» نسبت تحريف قرآن را به شيعه، ظالمانه دانسته‌اند.[3]

روايات اهل سنت در تحريف قرآن

اگر مقصود از نسبت تحريف به شيعه، وجود رواياتي به اين مضمون در كتب شيعه است، همچنان‌كه از علامه مجلسي= نقل گرديد، بايد دانست كه وجود چند روايت براي منسوب‌كردن يك نظر به شيعه كافي نيست، بلكه بايد توجه كرد كه علماي مذهب در مورد آن چه نظري دارند. وگرنه در ميان روايات اهل سنت نيز روايات فراواني يافت مي‌شود كه بر تحريف دلالت مي‌كند؛ مثلاً سيوطي در «الاتقان» آورده است كه عُمر «آية‌ الرجم» را آورد. ولي چون تنها بود، پذيرفته نشد و ننوشتند.[4]

همچنين عمر روي منبر ادعا كرد كه آيه رجم و آيه «ان لا ترغبوا عن آبائكم فانه كفر بكم...» از قرآن است![5] طبراني نيز به سند موثّق از عمر روايت كرده است كه قرآن ‌مشتمل بر 000/027/1 حرف است[6]؛ درحالي‌كه قرآن موجود به يك سوم آن هم نمي‌رسد و اين يعني ساقط شدن بيش از دو سوم قرآن.[7]

ابن‌عمر مي‌گفت:

برخي از شما مي‌گويد كه همه قرآن را گرفته‌ام. او چه مي‌داند همه آن چقدر است. بسياري از قرآن حذف شده است. مي‌تواند بگويد كه آنچه ظاهر است گرفته‌ام.[8]

يا عايشه (ام‌المؤمنين) مي‌گفت: «سوره احزاب در زمان پيامبر(صلي الله عليه و آله) دويست آيه بود، ولي هنگامي كه عثمان قرآن‌ها را نوشت، فقط به همين مقدار كنوني دسترسي داشتيم».[9] يعني نزديك به دو سوم سوره‌ احزاب حذف شده است؛ زيرا سوره احزاب فعلي هفتاد و سه آيه است. از «ابيّ‌بن‌كعب» هم روايت كرده‌اند كه سوره احزاب به اندازه بقره (286 آيه) يا بيشتر از آن بوده است[10]؛ يعني نزديك به سه چهارم آن حذف شده است.

در صحيح مسلم[11] آمده است كه ابوموسي اشعري به قاريان بصره مي‌گفت:

ما سوره‌اي را مي‌خوانديم كه در مقدار و شدت، آن را شبيه سوره‌ برائت مي‌‌دانستيم و آن را فراموش كردم؛ ولي اين آيه را ياد دارم: «لو كان لابن آدم واديان من مال لابتغى وادياً ثالثاً و لا يملأ جوف ابن آدم إلا التراب» و همچنين گفت كه سوره‌ ديگري را مي‌خوانديم كه شبيه يكي از مسبّحات بود و من فراموش كردم؛ ولي يك آيه آن را ياد دارم: «يا ايها الذين آمنوا...».[12]

عايشه مي‌گفت:

آيه «رضاع الكبير عشراً»؛ «يعني اگر مرد بزرگ از زني ده
مرتبه شير بخورد مَحرم مي‌شود»، بر پيامبر(صلي الله عليه و آله) نازل شده بود،
آن آيه در ورقه‌اي بود كه زير تخت من قرار داشت. ولي در ايامي كه پيامبر(صلي الله عليه و آله) مريض گرديد و من سرگرم پرستاري وي بودم، حيوان خانگي آن ورقه‌اي را كه آيه در آن نوشته شده بود، خورد.[13]

در روايت «صحيح مسلم» آمده است كه عايشه مي‌گفت:

در قرآن آيه‌اي به اين صورت: «عشر رضعات معلومات يحرّمن» وجود داشت؛ يعني ده بار معيّن شير‌خوردن محرميّت مي‌آورد. سپس با آيه «خمس معلومات» به پنج بار تقليل يافت و آيه قبلي منسوخ گرديد و بعد از وفات پيامبر(صلي الله عليه و آله) در قرآن‌ آيه «خمس معلومات» بود و خوانده مي‌شد.[14]

ولي معلوم نيست آيه «خمس رضعات» چه سرنوشتي داشته كه اكنون در قرآن نيست! شايد حيوان خانگي ديگري يا همان حيوان بد عادت، دوباره آن را خورده باشد!

ابن عباس ـ آن‌گونه كه اهل سنت آورده‌اند ـ آيه «متعه» (نساء: 24) را اين‌گونه تلاوت مي‌كرد: «فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ إلي أجل مسمّي فَآتُوهُنَّ اُجُورَهُنَّ»؛ يعني كلمه «إلي أجل مسمّي» در قرآن بوده است با آنكه امروز نيست.[15]

گفتني است كه ذكر كرده‌اند «عبدالله بن مسعود» معتقد بود كه دو سوره «معوّذتين» جزء قرآن نيست و آن را در قرآن خود قرار نمي‌داد. «ابن‌حجر» در «شرح بخاري» مي‌گويد: «ثابت است كه ابن‌مسعود معوّذتين را از قرآن نمي‌دانست و «احمد» و «ابن‌حبان» روايت كرده‌اند كه وي آن دو سوره را در قرآن خود نمي‌نوشت» سپس رواياتي را ذكر مي‌كند كه دلالت مي‌كند بر اينكه ابن مسعود «معوّذتين» را از قرآن‌هايي كه داشت، پاك مي‌كرد و مي‌گفت: «پس سخن كسي كه مي‌گويد: «اين نسبت به ابن مسعود دروغ است» صحيح نيست و اشكال گرفتن در روايات صحيح بدون دليل، پذيرفتني نيست».[16]

«ابن نديم» در «فهرست» از «ابن سيرين» نقل مي‌كند كه ابن مسعود «معوّذتين» و سوره «فاتحة الكتاب» را در قرآنش نمي‌نوشت[17] با اينكه شيعه هرگز چنين عقايدي در مورد قرآن ندارد و حضرت باقر(عليه السلام) تصريح مي‌كند كه «معوّذتين» جزء قرآن است.[18]

عجيب آن است كه اهل سنت، اين موارد را نسخ تلاوت مي‌دانند نه تحريف و اسقاط؛ يعني درست است كه در قرآن بوده، ولي تلاوت آن منسوخ شده است! در واقع اين همان تحريف قرآن است؛ زيرا اگر اين نسخ را پيامبر(صلي الله عليه و آله) انجام داده است، دليلش كدام آيه يا روايت است با آنكه همه علما قبول دارند كه نسخ قرآن با خبر واحد ثابت نمي‌شود.[19] چگونه اينان مدعي نسخند بدون آنكه دليل قطعي براي آن داشته باشند.[20] چگونه چنين سخناني دارند؛ سخناني همچون سخن ابن‌عمر درباره حذف‌ شدن بسياري از قرآن و حذف‌شدن بيشتر سوره احزاب در زمان نوشتن آن به دست عثمان يا سخن عايشه درباره آيه «خمس رضعات» كه زمان پيامبر(صلي الله عليه و آله) و بعد از وفات حضرت خوانده مي‌شد يا سخن درباره ابن عباس كه كلمه «إلي أجل مسمّي» را همچنان قرائت مي‌كرده است و مهم‌تر از همه چگونه عبدالله بن مسعود معتقد بود كه در قرآن كنوني دو سوره اضافه شده است؟!

به هر حال، با وجود اعتقاد بيشتر اهل سنت به نسخ تلاوت، مي‌توان گفت كه بيشتر علماي اهل سنت به تحريف قرآن معتقدند؛ زيرا آنها به جواز نسخ تلاوت معتقدند كه همان تحريف قرآن است؛ همچنان‌كه آيت‌الله العظمي خويي۱ فرموده است.[21]

با وجود اين، آيا علماي شيعه متهم به اعتقاد تحريف قرآنند و اصحاب را متهم به تحريف مي‌كنند‌ يا اين دانشمندان اهل سنتند كه زياد شدن دو سوره را به صحابي جليل‌القدر «عبدالله بن مسعود» نسبت مي‌دهند؟

تحريف نيافتن قرآن و مسئله ضروريات دين

از اين گذشته، اگرچه تحريف قرآن امر باطلي است؛ اما اگر شخص يا اشخاصي، به سبب شبهه‌اي كه براي آنها حاصل شده، به آن ملتزم شده‌اند، آيا اين دليل انحراف اصل مذهب آنهاست؟ آيا مسئله تحريف نيافتن قرآن از ضروريات دين است؟! ضروري دين، مثل وجوب نماز، روزه و حج و... است كه منكر آن كافر ناميده مي‌شود؟ هرگز چنين نيست. با وجود مخالفت‌هاي مسلمانان در اين مسئله و روايات بسياري از صحابه و غير صحابه كه دلالت بر مخالفت ايشان در برخي موارد جزئي دارد، چرا يك مسئله اجتهادي را تبديل به يك مسئله ضروري كنيم و آن را محور شناخت يك مذهب قرار دهيم؟!

شگفت‌آور، كلام «نووي» در «شرح مهذب» است كه مي‌گويد: «مسلمانان اجماع دارند كه دو سوره معوّذتين و سوره فاتحه از قرآن است و هر كه جزئي از آن را انكار كند كافر است و آنچه از ابن مسعود نقل شده باطل و ناصحيح است».[22]

شگفت‌انگيزتر آنكه «نووي» مخالف اين اجماع را كافر مي‌داند و بر اين كفر نيز ادعاي اجماع مي‌كند! و گفتيم كه ابن‌حجر تصريح ‌كرده است كه ابن‌مسعود معوّذتين از قرآن نمي‌دانسته است و روايات صحيح نيز بر آن دلالت دارد.

اصولاً چگونه ممكن است در غير ضرورياتي كه انكار آن انكار توحيد و رسالت نيست، ادعاي كفر نمود. مگر هر مخالف اجماعي، كافر است؟! آن‌هم اجماعي كه ابن‌مسعود با‌ آن مخالف است. آيا ابن‌مسعود كافر است؟! آيا اختلاف در اينكه {بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ} جزء سوره است يا نه، موجب كُفر يكي از طرفين است؟

 

 
[1]‌. ر.ك: البيان في تفسير القرآن، ص 201.

[2]‌. مقالات الاسلاميين، ابوالحسن اشعري، ج 1، صص 119 و 120.

[3]‌. ر.ك: صيانة القرآن من التحريف، آيت الله معرفت، صص 79 ـ 81.

[4]‌. الاتقان، سيوطي، ج 1، ص 101.

[5]‌. صحيح البخاري، ج 8، ص 26؛ صحيح مسلم، ج 5، ص 151؛ سنن ابي‌داود، ج 2، ص 343؛ المسند، ج 1، ص 55؛ ر.ك: البيان، ص 202.

[6]‌. الاتقان، ج 1، ص 121.

[7]‌. ر.ك: البيان، ص 203.

[8]‌. الاتقان، ج 2، صص 40 و‌ 41.

[9]‌. همان.

[10]‌. منتخب كنزالعمال هامش المسند، ج 2، ص 43؛ ر.ك: البيان، ص 204

[11]‌. صحيح مسلم، ج3، ص100.

[12]‌. ر.ك: البيان، ص 204.

[13]‌. المسند، ج 6، ص 269؛ سنن ابن ماجه، ج 1، ص 626؛ المعجم الاوسط، طبراني، ج 8، ص 12.

[14]‌. صحيح مسلم، ج 4، ص 167؛ مؤطأ، مالك، ج 2، ص 608؛ ر.ك: نقش عايشه در تاريخ اسلام، ج 3، صص 301 و 302؛ البيان، ص 204.

[15]‌. الجامع لأحكام القرآن، ج 5، ص 130؛ المستدرك علي الصحيحين، حاكم نيشابوري، ج 2، ص 305؛ المسند الكبري، ج 7، ص 205.

[16]‌. ر.ك: اضواء علي السنة المحمديه، ص 253.

[17]‌. ر.ك: قاموس الرجال، ج 6، ص 604.

[18]‌. همان.

[19]‌. الموافقات لابي‌اسحاق الشاطبي، ج 3، ص 106.

[20]‌. ر.ك: البيان، ص 206.

[21]‌. البيان، ص 206.

[22]‌. ر.ك: اضواء علي السنة المحمديه، ص 253.


| شناسه مطلب: 86207







نظرات کاربران