شفاعت در قرآن و کلام معصومان
? زهرا بهدانی آنچه در این مقاله بدان اشاره شده است خلاصه‌ای است از معنای شفاعت، انواع و شرایط آن و یادکرد کسانی که در شفاعت پیش‌قدم هستند و از طرف خدای متعال اذن شفاعت دارند. در پایان عقاید فرق اسلامی درباره شفاعت و اشکالات وارده، همراه با پا
? زهرا بهداني
آنچه در اين مقاله بدان اشاره شده است خلاصهاي است از معناي شفاعت، انواع و شرايط آن و يادكرد كساني كه در شفاعت پيشقدم هستند و از طرف خداي متعال اذن شفاعت دارند. در پايان عقايد فرق اسلامي درباره شفاعت و اشكالات وارده، همراه با پاسخهايي كه از سوي علماي اسلامي گفته شده آورده شده است.
معناي لغوي و اصطلاحي شفاعت
كلمه شفاعت از ريشه «شفع» (در مقابل «وتر») گرفته شده و به مناي زوج و جفت است. مثلاً وقتي ميگوييم: «كان وتراً فشفعته شفعاً»، يعني تك بود و من آن را جفت و زوج قرار دادم.[1] همچنين در معناي آن گفتهاند كه به معناي دوبرابر كردن چيزي و ضميمه كردن چيزي به چيزي است. شفع را به معناي ميانجيگري و واسطه شدن نيز بيان كردهاند.[2] «وتر» به معناي تنها بودني است كه نياز به تأييد و تقويت ندارد.
از مجموع آنچه ذكر شد استفاده ميشود كه شفاعت به معناي كمك كردن و تقويت كسي يا چيزي است كه ضعيف بوده و نيازمند كمك است. مثلاً عصاي دست را شفيع گويند چون با تكيه به آن ضعف شخص جبران ميشود. بهطور كلي ميتوان گفت كه شفاعت يكي از مصاديق سببيّت است، يعني واسطه قرار دادن سبب براي رسيدن به هدف و مطلوب. چه اگر واسطه نباشد رسيدن به مطلوب به دليل ضعف و قصور طالب ميسور نيست.
اقسام شفاعت
شفاعت تكويني
شفاعت در عالم تكوين به اين معناست كه نيروهاي قويتر جهان به نيروهاي ضعيفتر ضميمه شوند و آنها را در مسير رسيدن به هدف كمك كنند و سرانجام به مقصود برسانند. به بيان ديگر شفاعت تكويني عبارت است از واسطه قرار گرفتن علل و اسباب بين ذات مقدس خداوند و موجودات خارجي، در تدبير و تنظيم امورشان.[3]
آياتي كه در قرآن كريم راجع به خلقت آسمان و زمين و قدرت خدا آمده است بيانگر شفاعت تكويني است. خدا در آيه 256 سوره بقره ميفرمايد: {لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ...}.
همچنين در آيه 3 سوره يونس و آيه 4 سوره سجده به شفاعت تكويني اشاره شده است.
شفاعت تشريعي
خداوند تبارك و تعالي، به انسان تفضّل فرمود و با ارسال پيامبران و انزال كتب آسماني و وضع احكام و قوانين و اوامر و نواهي، ما را از نعمت هدايت تشريعي در راه نيل به تكامل برخوردار كرد. پيامبران آمدند تا مردم را به رحمت خداوند بشارت دهند و از سرانجام ناگوار گناه و نافرماني بر حذر دارند. اين امر مصداق اتم و اكمل شفاعت تشريعي است. بر اين اساس حجت بر مردم تمام است و اين بينه و برهان آنها را به پيروي از صراط مستقيم توحيد ملزم ميكند.[4] آيه 115 سوره انعام نيز به همين مطلب اشاره دارد آنجا كه ميفرمايد: {وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ صِدْقاً وَ عَدْلاً لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِهِ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ}.
هدف از شفاعت جلب خير و دفع ضرر است؛ ليكن شفاعت بدون در نظر گرفتن هرگونه شرطي نيست؛ بلكه همانطور كه قبلا گفته شد شفاعت، واسطه قرار دادن چيزي يا كسي به شرط وجود شرايط لازم براي تتميم سبب است و خودش به تنهايي سبب تام براي رسيدن به مطلوب نيست. با توجه به اين نكته، لياقت كه مهمترين شرط شفاعت است حتماً بايد وجود داشته باشد تا شفاعت تأثير نمايد، در غير اين صورت شفاعت معناي درستي نخواهد داشت.
علاوه بر اين بايد شفاعت شفيع در نزد صاحب شفاعت گزاف و بيهودهگويي نباشد، بلكه شفيع امري را از صاحب شفاعت درخواست كند كه معقول و ممكن باشد.
شفيع نميتواند به مولا بگويد كه مولويّت خود را باطل كن و از عبوديت بندهات صرف نظر نما؛ يا دست از حكم و تكليفي كه بر بندهات واجب كردي بردار و آن حكم را يا بهطور كلي يا بهطور خصوصي درباره او نسخ كن!
بنابراين شفيع با در نظر گرفتن اين مراحل (مرحله مولويّت و عبوديت بين بنده و مولا، مرحله حكم و مرحله جزا و پاداش) به شفاعت ميپردازد.
شخص شفيع يا به صفاتي كه در مولا وجود دارد متوسل ميگردد، مثل سيادت و بزرگواري مولا يا به صفاتي كه در بنده گناهكار وجود دارد متمسك ميشود و آن صفات را وسيله جلب رحمت و رأفت مولا قرار ميدهد، مانند ذلت و مسكنت و پريشاني بنده يا به صفاتي كه در خود اوست تمسك ميجويد، مثل قرابت و نزديكي او نسبت به صاحب شفاعت و كرامت و علوّ رتبه او و آن را وسيله شفاعت قرار ميدهد و غفران و گذشت مولا را براي بنده طلب ميكند.[5] در قرآن مجيد در خصوص شفاعت تشريعيه آياتي در قرآن مجيد وارد شده است. اين آيات شفاعت عدهاي از بندگان را به شرط اذن خداوند تعالي و رضاي او اثبات ميكند: {لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِيَ لَهُ قَوْلاً}. (طه: 109)
آيات 23 سوره سبأ، 26 سوره نجم و 86 سوره زخرف نيز به همين مطلب اشاره دارند.
شفاعت در قرآن
در قرآن مجيد حدود 30 آيه درباره شفاعت وارد شده است. اين آيات به چند دسته تقسيم ميشوند:
گروه اول: آياتي است كه بهطور مطلق شفاعت را نفي ميكند، مانند آيه 254 سوره بقره: {أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لا بَيْعٌ فِيهِ وَ لا خُلَّةٌ وَ لا شَفاعَةٌ}.
همچنين آيات 48 سوره بقره و 48 سوره مدثر نيز بر همين معنا دلالت دارند.
گروه دوم: آياتي است كه تنها خدا را به عنوان شفيع معرفي ميكند: {ما لَكُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا شَفِيعٍ}. (سجده: 4)
گروه سوم: آياتي است كه شفاعت را مشروط به اذن خدا و فرمان او ميداند:{مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ}. (بقره: 255)
گروه چهارم: آياتي است كه براي شفاعتشونده شرايطي را بيان كرده است. اين شرايط در بعضي آيات رضايت و خشنودي خداوند متعال معرفي شده است: {وَ لا يَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضى}. (انبيا: 28)
و گاه آن را گرفتن عهد و پيمان نزد خدا معرفي ميكند:{لا يَمْلِكُونَ الشَّفاعَةَ إِلاَّ مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً}. (مريم: 87)
و در آيه ديگر صلاحيت مورد شفاعت قرار گرفتن را از بعضي مجرمان سلب ميكند: {ما لِلظَّالِمِينَ مِنْ حَمِيمٍ وَ لا شَفِيعٍ يُطاعُ}. (غافر: 18)
شرايط شفاعت
خداوند متعال در آيه 28 سوره شريفه انبيا، شفاعت را براي كساني ميداند كه در نزد او پسنديده باشند {وَ لا يَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضى وَ هُمْ مِنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ}.
اكنون بايد ديد آيا پسنديدگي در ذات و سرشت مقصود است يا پسنديدگي در عقيده و دين مورد نظر است؟
خداوند متعال در سوره مدثر آيات 38 تا 48 چنين ميفرمايد:
{كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهِينَةٌ *إِلاَّ أَصْحابَ الْيَمِينِ *فِي جَنَّاتٍ يَتَساءَلُونَ *عَنِ المُجْرِمِينَ *ما سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ *قالُوا لَمْ نَكُ مِنَ المُصَلِّينَ *وَ لَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ *وَ كُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضِينَ *وَ كُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ الدِّينِ *حَتَّى أَتانَا الْيَقِينُ *فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشَّافِعِينَ}
از اين آيات استفاده ميشود كه تمام نفوس در گرو اعمال خود هستند و اعمالي كه در اين دنيا مرتكب شدهاند روز قيامت آنان را در بر خواهد گرفت.
اصحاب يمين كساني هستند كه به خاطر داشتن دين و اعتقاد پاك و درست و انجام اعمال و كردار پسنديده، روز قيامت نيازي به شفاعت ندارند. ولي اگر اعمالشان مورد رضايت حضرت حق نباشد نيازمند شفاعتند. زيرا شفاعت اختصاص به گنهكاران از اصحاب يمين دارد؛ كساني كه گناهانشان تا روز قيامت باقي مانده و به وسيله توبه و اعمال حسنه ديگر هنوز از بين نرفته است: {إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ} (نساء: 31). از اين رو شفاعت مربوط به اهل كبائر از اصحاب يمين است.[6]
آيات ديگري هم در قرآن كريم اشاره به شرايط شفاعتشوندگان دارد. خداوند در جايي شفاعت را براي كسي كه خودش از وي راضي باشد بيان ميفرمايد و اين ارتضا را به هيچ قيدي مقيد نكرده و بهطور مطلق آورده است: {وَ لا يَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضى} (انبيا: 28).
در اين آيه مقام ارتضا اشاره به پسنديدگي عقيده و دين و شايستگي خود فرد گنهكار دارد، گرچه كردارش چنين نباشد.
اما در جاي ديگر ميفرمايد: {مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِيَ لَهُ قَوْلاً} (طه: 109).
اين آيه اشاره به شرايط شفاعتكننده دارد و علاوه بر اذن خداوند، پسنديدگي گفتار شفاعتكننده را هم قيد كرده است. با دقت در دو آيه فوق متوجه ميشويم كه درباره شفاعتكنندگان، صحت گفتار و استواري رفتار لازم نيست، زيرا اگر آنها در گفتار و رفتار استوار بودند و فعلشان چون دين و عقيدهشان مرضي و پسنديده بود، ديگر نيازي به شفاعت نداشتند و بدون شفاعت به بهشت ميرفتند.
محرومان از شفاعت
در آيات 38 تا 48 سوره مدثّر اشاره به چهار صفت شده است كه مجرمان به دليل اتصاف به اين صفات از شفاعت محروم ميشوند در حالي كه اصحاب يمين از اين صفات مبرا هستند.
اين چهار صفت عبارتند از: ترك نماز، ترك انفاق در راه خدا، فرو رفتن در بازيچه دنيا و تكذيب روز قيامت. اين صفات از امور زشتي هستند كه اركان دين را منهدم ميكند.
خداوند تبارك و تعالي در سوره مريم آيه 87 يكي از شرايط شفاعت شدن را داشتن عهد الهي بيان ميكند: {يَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِينَ إِلَى الرَّحْمنِ وَفْداً *وَ نَسُوقُ الْمُجْرِمِينَ إِلى جَهَنَّمَ وِرْداً * لا يَمْلِكُونَ الشَّفاعَةَ إِلاَّ مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً} از اين آيه معلوم ميشود كه تمامي مجرمين كافر نيستند.
بنابراين مجرمان دو دستهاند: گروهي ايمان نداشته عمل صالح انجام ندادهاند. اينان مجرماني هستند كه دينشان پسنديده نيست و مورد شفاعت قرار نميگيرند چنانكه به عنوان نمونه در آيات 99 و 100 سوره شعرا ميخوانيم: {وَ ما أَضَلَّنا إِلاَّ الْمُجْرِمُونَ * فَما لَنا مِنْ شافِعِينَ}.
اما گروهي از مجرمان هستند كه عمل صالح ندارند ولي بر دين حق هستند. اينان همان كساني هستند كه آيه {إِلاَّ مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً} دربارهشان صدق ميكند. اينان به خاطر داشتن عهد الهي مشمول شفاعت شده و از آتش نجات مييابند.[7]
شفاعت در روايات عامه
بسياري از اهل سنت روايت كردهاند كه خداوند تبارك و تعالي به پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) خطاب فرمود: «وقُل تُسمَعْ وَسَلْ تُعطَهْ وَاشفَعْ تُشَفَّعْ».[8]
همچنين در تفسير آيه شريفه {عَسى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُوداً} گفتهاند كه: «الشفاعة هى المقام المحمود».[9]
شفاعت در گفتار معصومان:
به طور كلي بايد گفت در روز قيامت تمام مؤمنين حتي آن دسته از اصحاب يمين كه دينشان پسنديده است احتياج به شفاعت دارند؛ زيرا هر شخصي، در زندگي خود خطاها و گناهاني دارد كه آمرزش و پاك شدن اين تيرگيها جز از طريق شفاعت امكانپذير نيست. چنانكه از امام صادق(عليه السلام) در اين خصوص روايت شده است:
«مَا اَحَدٌ مِنَ الاَوَّلينَ وَالآخِرينَ اِلاّ وَهُو يحَتَاجُ اِلَي شَفاعَةِ محُمَّدٍ(صلي الله عليه و آله) يَومَ القِيامةِ».[10]
همچنين از رسول اكرم(صلي الله عليه و آله) نقل شده است كه فرمودند: «اَمَّا شَفاعَتي فَفي أصْحابِ الْكَبائرِ ما خَلاَ اَهلَ الشرِّكِ وَ الظُّلمِ».[11]
در روايات شيعه مرفوعا از رسول خدا(صلي الله عليه و آله) روايت شده است كه:
انّي اَشفَعُ يَومَ القيامَة فَأُشَفَّعُ؛ وَ يَشْفع عليّ(عليه السلام) فَيُشَفَّع؛ وَ يَشفَعُ اَهْلُ بَيتي فَيُشَفَّعونَ؛ و انَّ أدنَي المؤمنين شَفاعةً يَشفَع في اَربعينَ مِن اِخوانِه كلّ قَد استَوجَبوا النّارَ.[12]
همچنين از امام صادق(عليه السلام) نقل شده است: «من انكر ثلاثة اشياء فليس من شيعتنا: المعراج و المسألة له في القبر والشفاعة».[13]
از ابن عباس نقل شده است كه: هنگامي كه اميرالمؤمنين علي(عليه السلام) از غسل و كفن پيامبر فارغ گرديد روي او را باز كرد و گفت:«بابي انت و امي طبت حياً و طبت ميتاً ... واذكرنا عند ربك...».[14]
شفاعتكنندگان
چنانكه گفته شد شفاعت يا تكويني است يا تشريعي. شفاعت تشريعي هم به نوبه خود بر دو قسم است: يكي شفاعتي كه در دنيا اثر بگذارد و ديگري شفاعت در قيامت است.[15]
افراد يا اموري كه شفيع انسان در دنيا هستند عبارتند از:
1. توبه از گناه (زمر: 54)
2. ايمان به رسول خدا(صلي الله عليه و آله) (حديد: 28)
3. عمل صالح (مائده: 9)
4. قرآن كريم (مائده: 16)
5. هر چيزي كه با عمل صالح ارتباط دارد، مانند: مساجد، اماكن شريفه، ايام و اوقات شريف
6. طلب مغفرت انبيا و رسول گرامي اسلام(صلي الله عليه و آله) براي امت خود (نساء: 64)
7. ملائكه (مؤمن: 7 ـ شوري: 5)
8. مؤمنين (بقره: 286)
و اما شفيعان روز قيامت عبارتند از:
1. انبيا (انبيا: 28)
2. ملائكه (نجم: 26)
3. شهيدان (بقره: 143)
البته منظور از شهادت در اينجا كشته شدن در ميدان جنگ نيست بلكه شهادت بر اعمال است و شهدا در اين آيه به معني گواهان روز قيامت است. آيه 86 سوره زخرف نيز به همين معناست:[16]{لا يَمْلِكُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَةَ إِلاَّ مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ}.
همچنين مؤمنين نيز از شفيعان روز قيامت به شمار ميآيند، زيرا خداوند تعالي خبر داد كه مؤمنين نيز در روز قيامت ملحق به شهداء ميشوند.{وَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ أُولئِكَ هُمُ الصِّدِّيقُونَ وَ الشُّهَداءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ}. (حديد: 19)
حديثي از رسول اكرم(صلي الله عليه و آله) در اين باره روايت شده است: بدين عبارت: «الشفعاء خمسة، القرآن والرحم و الامانة و نبيكم و اهل بيت نبيكم»[17] و نيز از ايشان نقل شده است كه فرمودند: «لا شفيع أنجح من التوبة».[18]
فلسفه شفاعت و آثار تربيتي آن
يكي از آثار مثبت شفاعت، مبارزه با روح يأس و نااميدي است چراكه اعتقاد به شفاعت موجب ميشود كه فرد گنهكار بتواند در مقام جبران خطاهاي گذشته برآيد.
اگر انسان يكسره در خوف بود و راه اميد به كمال و فوز به درجات عاليه بر او بسته بود، هلاك و نابود ميشد و حتي قادر نبود براي رسيدن به كمال قدمي به جلو بردارد و اگر پيوسته در حالت اميد و رجاء به سر ميبرد، اين امر او را از حركت به سوي كمال باز ميداشت. ولي توأم بودن بيم و اميد انسان را از جاي خود حركت ميدهد و به سوي كمال پيش ميبرد.
همچنين بايد توجه داشت كه بر اساس آموزههاي ديني هيچكس نبايد بهطور قطع خود را مشمول شفاعت يا بينصيب از آن بداند.
از اين رو، اعتقاد به شفاعت نه تنها مايه جرئت و سرسختي با خدا نميشود بلكه ميتواند از يك انسان گناهكار فردي پاك و صالح بسازد. البته اين امر منوط به اين است كه شخص در مقام توبه و جبران خطاهاي گذشته برآيد.[19]
اختلاف فرقههاي مسلمين در باب شفاعت
معتزله عقيده دارند كه شفاعت تنها موجب ازدياد پاداش نيكوكاران و توبهكنندگان است و به حال گنهكاران تأثيري ندارد. اين فرقه معتقدند كه هر كس بدون توبه بميرد امكان مغفرت و شفاعت دربارهاش نيست.[20]
شيعيان با توجه به آنچه در مباحث قبلي بيان گرديد، شفاعت را مربوط به اهل كبائر از مؤمنين ميدانند و اين همان چيزي است كه از گفتار معصومين: به دست ميآيد، چنانكه امام صادق(عليه السلام) فرمودند: «اِذا كَانَ يَومُ القيامةِ نَشْفَعُ فِي المذُنِبِ مِنْ شِيعَتِنا فَأمَّا المُحسِنونَ فَقَدْ نَجَاهُم اللهُ».[21]
اشاعره با توجه به آنچه در بحث عدل به آن معتقدند ميگويند آنچه خداوند انجام دهد عين عدل است؛ حتي اگر خداوند مطيعان را كيفر و عاصيان را پاداش دهد اين امر عين عدل است.[22]
فرقه وعيديه (كساني كه به خلود مرتكبان كبيره در جهنم اعتقاد دارند) هم مانند معتزله شفاعت را زياد كردن پاداش مؤمنيني كه مستحق ثواب و پاداش هستند ميدانند.
تفضيليه (كساني كه به خلود اصحاب كبائر در آتش اعتقاد ندارند) گفتهاند: شفاعت براي فاسقين از اين امت است و نتيجهاش آن است كه عذاب را از آنان برميدارد.
وعيديّه كه منكر شفاعت درباره گناهكاران هستند براي اثبات مدعاي خود، آياتي از قرآن را به عنوان دليل آوردهاند. نخست به اين آيه استناد كردهاند: {ما لِلظَّالِمِينَ مِنْ حَمِيمٍ وَ لا شَفِيعٍ يُطاعُ} (غافر: 18).
وجه استدلال اين است كه در اين آيه خداوند متعال شفاعت را درباره ستمگران نفي كرده است و چون فاسقان از زمره ستمگران هستند، مشمول شفاعت قرار نميگيرند.
علامه طهراني در پاسخ گفته است كه خداوند شفاعت شفيع مطاع را نفي كرده است ولي از نفي شفاعت شفيع مطاع، نفي شفاعت شفيع مجاب لازم نميآيد. از اين گذشته چرا در اينجا مراد از ستمگران را خصوص كافران ندانيم؟
ايشان همچنين به آيات شريفه 27 بقره، 123 بقره، 48 مدثر و 28 انبيا استناد كردهاند كه باز هم در جواب بايد گفت كه در اينجا به جهت جمع بين ادله، بايد معناي اين آيات به كفار اختصاص يابد.
اشكالهاي وارده بر شفاعت و پاسخ آن
فرقه وهابيت به عنوان يكي از فرق اسلامي با اينكه بسان ديگر مسلمانان شفاعت را به عنوان يك اصل اسلامي پذيرفتهاند اما در عين حال معتقدند كه ما هرگز حق نداريم در اين جهان از اولياي الهي طلب شفاعت كنيم. به همين دليل اين فرقه درخواست شفاعت از اولياي الهي را منع كردهاند و دلايل متعددي را در سخنان خود آوردهاند كه در ادامه به برخي از آنها اشاره ميشود.
اشكال اول: يكي از اشكالهايي كه فرقه وهابيت مطرح ميكنند اين است كه شفاعت، تنها مختص خداست. در اين صورت درخواست شفاعت از ديگران چه معني دارد؟ آنان آيه زير را بر اين امر ميدانند:{أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ شُفَعاءَ قُلْ أَ وَ لَوْ كانُوا لا يَمْلِكُونَ شَيْئاً وَ لا يَعْقِلُونَ * قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَةُ جَمِيعاً} (زمر: 43 و 44).
پاسخ اين است كه مقصود از جمله {لِلَّهِ الشَّفاعَةُ جَمِيعاً} اين نيست كه تنها خدا شفاعت ميكند و بس و هيچكس ديگري حق شفاعت كردن ندارد. زيرا شكي نيست كه خدا هيچگاه درباره كسي نزد كسي شفاعت نميكند؛ بلكه مقصود اين است كه خداوند مالك اصل شفاعت است نه بتها و خدايان دروغين. زيرا كسي مالك شفاعت است كه از عقل و درك و مالكيت چيزي برخوردار باشد و بتهاي مورد پرستش آنان فاقد اين شرايط هستند. بنابراين مسلمانان فقط خدا را «مالك شفاعت» ميدانند و نه هيچكس ديگر را و معتقدند تنها كسي كه خدا به او اذن دهد ميتواند شفاعت كند.[23]
اشكال دوم: اشكال ديگري كه اين فرقه بر شفاعت وارد كردهاند اين است كه درخواست شفاعت از مرده لغو است زيرا قرآن مجيد با صراحت كامل مردگان را غير قابل تفهيم ميداند آنجا كه ميفرمايد: {إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ} (نمل: 80). ايشان همچنين آيه 22 سوره فاطر را نيز دليل بر اين مدعا ميدانند.
پاسخ اين است كه آيات فوق بيانگر آن است كه اجسادي كه روح از آنها جدا شده و دفن شدهاند، داراي حيات جسماني نيستند و جماد هستند. ولي بايد توجه داشت كه وقتي انسانها با اولياي الهي سخن ميگويند و از آنان طلب شفاعت ميكنند طرف خطاب ايشان، اجساد نهفته در قبور آن بزرگواران نيست، بلكه ارواح پاك و مقدس آن حضرات كه به تصريح قرآن هميشه زنده و جاويدان است و صورت مثالي ايشان كه در عالم برزخ به سر ميبرد مورد خطاب است. چنانچه بر اساس نص صريح قرآن، آنان زندهاند و در نزد خداوند متعال روزي ميخورند[24] (آل عمران: 161).
اشكالات فوق از طرف فرقه وهابيت مطرح شده است. اما شبهات و اشكالات ديگري نيز از سوي ساير فرق اسلامي بر مسئله شفاعت وارد شده است كه در ادامه به بيان برخي از آنها و پاسخ به آن ميپردازيم.
اشكال سوم: مخالفين شفاعت معتقدند آيات قرآن كريم دلالت صريح ندارد بر اينكه شفاعت، را كيفري كه روز قيامت و بعد از ثبوت جرم بر مجرمين ثابت ميشود برميدارد، بلكه معناي شفاعت انبيا اين است كه انبيا، شفيعان مؤمنين هستند چون در رشد و هدايت و برخورداري آنها از سعادت دخالت دارند.
در پاسخ بايد گفت معناي مزبور يكي از مصاديق شفاعت است و شفاعت منحصر به اين مورد خاص نيست. چنانچه آيه 48 سوره نساء نيز مؤيد اين مطلب است: {إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ}.[25]
اشكال چهارم: اين اشكال مبني بر اين است كه شفاعت نه تنها با توحيد در پرستش ناسازگار است بلكه با توحيد ذاتي نيز سازگار نيست. زيرا لازمه اعتقاد به شفاعت اين است كه رحمت شفيع از رحمت خدا وسيعتر باشد، زيرا مفروض اين است كه اگر شفاعت نباشد خداوند متعال گنهكار را عذاب ميكند.[26]
پاسخ اشكال فوق اين است كه شفاعت با توحيد عبادي و ذاتي هيچ منافاتي ندارد، زيرا رحمت شفيع جز پرتوي از رحمت خداوند متعال نيست و انبعاث شفاعت و رحمت از ناحيه پروردگار است.[27]
منابع
- آذرنوش، آذرتاش. فرهنگ معاصر عربي به فارسي. تهران: 1379ش.
- بخاري، محمد بن اسماعيل. صحيح البخاري. بيت الافكار الدولية، 1419 ق.
- جمالالدين محمد بن مكرم. لسان العرب. دار بيروت و دار صادر، 1388 ق، 15 ج.
- حسيني طهراني، محمدحسين. معادشناسي. تهران: حكمت، 1407 ق، 20 ج.
- سبحاني، جعفر. آيين وهابيت. دوم. قم: دفتر انتشارات اسلامي، 1364 ش.
- طباطبايي، محمدحسين. تفسير الميزان. ترجمه محمدباقر موسوي. يازدهم قم: دفتر انتشارات اسلامي، 1378ش، 20 ج.
- عميد، حسن. فرهنگ لغت. چهارم. تهران: اميركبير، 1362ش، 2 ج.
- غروي نائيني، شهلا. شفاعت در قرآن و حديث. تهران: 1368ش.
- محمدي ريشهري، محمد. ميزان الحكمة. ترجمه حميدرضا شيخي. قم: دارالحديث، 1377ش، 15 ج.
- مطهري، مرتضي. آشنايي با علوم اسلامي. دوازدهم. تهران: صدرا، 3 ج.
- مطهري، مرتضي. عدل الهي. تهران: صدرا.
- مكارم شيرازي و همكاران، ناصر. تفسير نمونه. سي و ششم. تهران: دارالكتب الاسلاميه، 1378ش، 27 ج.
[1]. جمالالدين محمد بن مكرم، لسان العرب، دار بيروت و دار صادر، 1388 ق.
[2]. آذرتاش آذرنوش، فرهنگ معاصر عربي به فارسي، تهران، 1379ش.
[3]. ناصر مكارم شيرازي و همكاران، تفسير نمونه، سي و ششم، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1378، ج1، ص226.
[4]. محمدحسين حسيني تهراني، معادشناسي، اول، تهران، حكمت، 1407 ق، ج9، ص66.
[5]. محمدحسين طباطبايي، تفسير الميزان، ترجمه: محمدباقر موسوي، يازدهم، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1378، ج1، ص240.
[6]. طباطبايي، ج1، ص258 و تهراني، ج9، ص223.
[7]. طباطبايي، ج1، صص 259 و 260؛ تهراني، ج9، ص229 و مكارم شيرازي، ج1، ص236.
[8]. تهراني، ج9، ص95 و محمد بن اسماعيل بخاري، صحيح البخاري، بيت الافكار الدولية، 1419 ق، كتاب توحيد، ص1419.
[9]. تهراني، ج9، ص93.
[10]. محمد محمدي ريشهري، ميزان الحكمة، ترجمه حميدرضا شيخي، قم، دارالحديث، 1377، ج6، ص278.
[11]. همان.
[12]. تهراني، ج9، ص98.
[13]. همان، ص94.
[14]. جعفر سبحاني، آيين وهابيت، دوم، قم، دفتر انتشارات اسلامي، ص269.
[15]. طباطبايي، ج1، ص262 و تهراني، ج9، ص111.
[16]. طباطبايي، ج18، ص192.
[17]. محمدي ريشهري، ج6، ص2794.
[18]. همان، ص2796.
[19]. تهراني، ج9، ص218 و مكارم شيرازي، ج1، ص235.
[20]. مكارم شيرازي، ج1، ص235.
[21]. معادشناسي، ج9، ص241.
[22]. مرتضي مطهري، آشنايي با علوم اسلامي، دوازدهم، صدرا، ج2، ص37.
[23]. سبحاني، ص281.
[24]. همان، ص284.
[25]. طباطبايي، ج1، ص255.
[26]. مرتضي مطهري، عدل الهي، تهران، صدرا، ص220.
[27]. همان، ص240.