لزوم حفظ آثار نبوی مدینه منوره و جواز تبرک به آنها
مقدمه پیامبر مکرم اسلام(صلی الله علیه و آله) به دیدار معشوق خود شتافت و همه آثار و یادگارهای ایشان میان اصحابشان باقی ماند. اصحاب پیامبر(صلی الله علیه و آله) به این آثار تبرک می‌جستند و با دیدن آنها یاد و خاطره ایشان را تازه می‌کردند. ابن مسع
مقدمه
پيامبر مكرم اسلام(صلي الله عليه و آله) به ديدار معشوق خود شتافت و همه آثار و يادگارهاي ايشان ميان اصحابشان باقي ماند. اصحاب پيامبر(صلي الله عليه و آله) به اين آثار تبرك ميجستند و با ديدن آنها ياد و خاطره ايشان را تازه ميكردند. ابن مسعود ميگويد: «هَذِه ثِيابَةٌ لَم تَبلْ وَ آنيتهُ لَم تُكسَـر»؛ «اين لباس پيامبر(صلي الله عليه و آله) است كه نپوسيده و ظرف ايشان است كه نشكسته».
«و كانَ عِندَ عائشةَ الكساءُ المُلبد الَّذي قُبض فيه رَسولُالله»؛ «عباي پشميني كه رسول خدا(صلي الله عليه و آله) در آن جان به جان آفرين تسليم كرد، نزد عايشه بود».
برخي از اين آثار نبوي پوسيدند، برخي از آنها آتش گرفته و برخي ديگر نيز از ميان رفتند. اندك آثاري نيز كه از ايشان به جاي مانده، اگر به آنها توجه نشود و به شكلي شايسته نگهداري و محافظت نگردد، در معرض نابودي قرار خواهد گرفت.
از جمله آثار نبوي، سرزمينهايي است كه پيامبر(صلي الله عليه و آله) در آنها گام نهادهاند (آثار مكاني). اين مقاله را براي آثار باقيمانده از رسول خدا(صلي الله عليه و آله) نوشته و آن را به دو بخش تقسيم كردم:
اول: فوايد حفظ و نگهداري آثار نبوي.
دوم: ريشهيابي شرعي جواز تبرك به آثار و يادگارهاي نبوي.
آثار به جاي مانده از پيامبر(صلي الله عليه و آله) سهدستهاند:
1. آثار تاريخي (باستاني): كه تاريخپژوهان، مهندسان و پژوهشگران عرصه تمدن اسلامي به بررسي آنها ميپردازند، از اين جملهاند: انواع ساختمانهاي قديمي، شهرهاي كهن و ادوات و لوازم تمدني كه در پي حفاريها كشف شده است. مانند ظروف، مسكوكات، سلاحها و ... مهمترين مصداق اين آثار تاريخي «مدائن صالح» در شمال غربي عربستان سعودي و «الأخدود» در نجران واقع در جنوب غربي اين كشور است.
2. آثاري كه بيشتر با قبرها مرتبط هستند مانند ضريحها و مساجدي كه روي آنها ساخته ميشوند. واضحترين مصداق آن در عربستان سعودي ضريح حضرت آمنه(عليها السلام) مادر رسول خدا(صلي الله عليه و آله) در ابواء است كه تا گذشتهاي نزديك همچنان پابرجا بود. همچنين ضريح «علي العريضي» در حرة العريض (محله العريض) واقع در مدينه منوره كه داراي مسجد و مناره است. برخي از مردم چندين روز در اين مكان معتكف ميشدند. برخي ديگر نيز حدود يك ماه در آنجا به اعتكاف مينشستند. «علي العريضي» از نوادگان امام جعفر صادق(عليه السلام) است و از اهلبيت به شمار ميرود. مسجد و ضريح ايشان به شدت تخريب و قبرشان نبش شد كه كار خطائي بود.
3. آثار اسلامي: اين آثار، مرتبط به سيره نبوي و غزوههاي رسول خدا(صلي الله عليه و آله) است. اين آثار شامل چند چيز است:
أ. محل جنگهاي پيامبر(صلي الله عليه و آله): مانند محل غزوه بدر، محل غزوه احد و محل غزوه خندق.
ب. كوهها: مانند كوه احد، كوه عير، كوه ثور و كوه عينين «جبل الرماة».
ج. قلعهها: مانند قلعه كعب بن أشرف نضري يهودي مذهب و قلعه مرحب در خيبر.
د. برج و باروها: مانند برج و باروي صرار «بنيحارثه» برج و باروي ضحيان و برج و باروي بنيواقف.
ه . چاهها: مانند چاه حاء، چاه رومه و چاه أريس «بئر الحاتم».
و. قصرها: مانند قصر سعيد بن عاص در العتيق.
ز. خانهها: مانند خانه ابوايوب انصاري كه پيامبر(صلي الله عليه و آله) پس از هجرت و هنگام رسيدن به مدينه در آن اقامت كرد.
ح. مساجد نبوي: مانند مسجد «قبلتين» در قبيله «بني سلمه»، مسجد «المستراح»، مسجد «الجمعه» و مسجد «الفضيخ» در بنيقريظه. ابنشبه نميري در كتاب «تاريخ المدينة المنوره» خود بيش از سي مسجد را براي مدينه نام برده است. اين مساجد را عمر بن عبدالعزيز هنگامي كه والي مدينه بود در حضور تعدادي از صحابه بنا كرد. ابنحجر عسقلاني در كتاب «فتح الباري» اين نقل ابنشبه را ذكر كرده و نام مساجد را آورده است.
در اين بخش ميتوان به آثار اسلامي متعلق به دورههاي تاريخ اسلام بعد از دوره رسول خدا(صلي الله عليه و آله) اشاره كرد. به عنوان مثال در محله «الأغوات» واقع در مدينه منوره، ساختمان مدارس و كاروانسراهايي متعلق به عصر عباسي وجود داشت. يكي از بارزترين اين آثار در «كتابخانه عارف حكمت» است كه در قسمت جنوب شرقي مسجد نبوي قرار داشت. اين كتابخانه در محل خانه سبط پيامبر(صلي الله عليه و آله) حسن بن علي بن ابيطالب(عليه السلام) بنا شده بود. در ضلع شرقي اين كتابخانه، خانه ابوايوب انصاري قرار داشت و ميان آنها كوچهاي به عرض تقريبي چهار متر حايل بوده است.
نوع اول اين آثار، در اين پژوهش مورد اهتمام و توجه ما نيست؛ اما برخي از پژوهشگران آن را از نظر تاريخي، باستاني و شايد مهندسي بررسي ميكنند كه هيچ اشكالي نميتوان به آن وارد ساخت؛ زيرا هر علمي متخصصان و پژوهشگران خود را دارد. افزون بر اين كشف و مطالعه آثار گذشتگان و امتهاي پيشين در قرآن توصيه شده است:
(أَ فَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كانُوا أَكْثَرَ مِنْهُمْ وَ أَشَدَّ قُوَّةً وَ آثاراً فِي الْأَرْضِ فَما أَغْنى عَنْهُمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ) (غافر:82)
«آيا روي زمين سير نكردند تا ببينند عاقبت كساني كه پيش از آنها بودند چه شد؟ همانها كه نفراتشان از اينها بيشتر و نيرو و آثارشان در زمين فزونتر بود؛ اما هرگز آنچه را به دست ميآوردند نتوانست آنها را بينياز سازد (و عذاب الهي را از آنان دور كند)!»
(وَ كَمْ أَهْلَكْنا مِنْ قَرْيَةٍ بَطِرَتْ مَعِيشَتَها فَتِلْكَ مَساكِنُهُمْ لَمْ تُسْكَنْ مِنْ بَعْدِهِمْ إِلاَّ قَلِيلاً وَ كُنَّا نَحْنُ الْوارِثِينَ) (قصص:58)
«و چه بسيار از شهرها و آباديهايي را كه بر اثر فراواني نعمت، مست و مغرور شده بودند هلاك كرديم! اين خانههاي آنهاست (كه ويران شده) و بعد از آنان جز اندكي كسي در آنها سكونت نكرد؛ و ما وارث آنان بوديم!»
(فَالْيَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَكَ آيَةً وَ إِنَّ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ عَنْ آياتِنا لَغافِلُونَ) (يونس:92)
ولي امروز، بدنت را (از آب) نجات ميدهيم، تا عبرتي براي آيندگان باشي! و بسياري از مردم، از آيات ما غافلند!»
اما نوع دوم اين آثار ساختمانهاي اطراف و روي قبر شريف نبوي هستند. اولين بنايي كه گرداگرد قبر پيامبر(صلي الله عليه و آله) يا همان خانه عايشه كه قبر پيامبر(صلي الله عليه و آله) و دو تن از صحابي[1]، در آن وجود دارد. ساخته شد. جدار المخمّس (ديواري پنج ضلعي) بود. اين ديوار را عمر بن عبدالعزيز در سال 89 هجري قمري يا به نقلي در سال 91، هنگامي كه از طرف خليفه اموي وليد بن عبدالملك والي مدينه شد، بنا كرد. وي اين ساختمان را در حضور برخي از صحابه و برخي از تابعين در مدينه ساخت؛ اما هيچ كس به او اعتراض نكرد و اين كار او را تقبيح ننمود؛ بلكه او را در اين كار ياري كردند. حتي عروة بن زبير به او پيشنهاد داد كه ديوار را پنج ضلعي بنا كند، تا شكل آن مانند خانه خدا چهارضلعي نشود و كساني كه در شمال اتاق پيامبر(صلي الله عليه و آله) نماز ميخوانند، قبله آنها به سمت قبر شريف نبوي نباشد.
افزون بر اين، پيامبر(صلي الله عليه و آله) از ابتدا داخل بنايي مسقف ـ همان خانه عايشه ـ دفن شد؛ زيرا ابوبكر از پيامبر(صلي الله عليه و آله) نقل كرد كه ايشان فرمودند:
«ما دفن نبي قط الا حيث قبض»؛ «همه پيامبران همان جايي كه جان سپردند، دفن شدند».[2]
به همين دليل پيامبر در محل بستر خويش در خانه عايشه دفن شد. اما هيچ يك از صحابه پس از دفن پيامبر(صلي الله عليه و آله) به فكر ويران كردن خانه عايشه نيافتادند؛ حتي پس از مرگ او در سال 58 هجري نيز چنين فكري در سر نداشتند و به اجماع قبر پيامبر(صلي الله عليه و آله) را از ديگر قبور استثنا كردند. ساختمان اطراف قبر و گنبد نبوي نيز براي محافظت از قبر پيامبر(صلي الله عليه و آله) در برابر هتك حرمت آن توسط كافران يهود و نصارا ساخته شده بود.
نوع سوم، آثاري هستند كه بايد به تأسي از صحابه و تابعين به آنها توجه و از آنها محافظت كنيم؛ زيرا خود صحابه و تابعين در حضور برخي از صحابه و در حضور عمر بن عبدالعزيز، همين كار را كردند. عمر بن عبدالعزيز اولين كسي بود كه در هنگام بهدست داشتن امارت مدينه به امور بقاع و اماكن مربوط به پيامبر(صلي الله عليه و آله) رسيدگي كرد و بر روي آن مساجدي ساخت. او در اين كار، از صحابه و تابعين حاضر در مدينه مشورت گرفت و آنان نيز اماكن نبوي را به او معرفي كردند.
فوايد نگاهداري و محافظت از آثار نبوي
فايده اول: پندگيري و عبرت پذيري
زماني كه عمر بن عبدالعزيز به دستور خليفه اموي وليد بن عبدالملك و براي توسعه حرم نبوي و مسجدالنبي، خانههاي همسران پيامبر(صلي الله عليه و آله) را ويران كرد، مردم بسيار ناراحت شدند. در اين اقدام خانه عايشه كه قبر پيامبر(صلي الله عليه و آله) و عمر و ابوبكر در آن قرار داشت نيز خراب شد و به مسجدالنبي پيوست. عطاء الخراساني در اين باره ميگويد:
به حجرههاي همسران پيامبر(صلي الله عليه و آله) رسيدم كه سقف آنها از شاخههاي نخل ساخته و بر درهاي آن پرده ضخيم و خشني از جنس پشم سياه نصب شده بود. وي ميگويد: در آن هنگام نامه وليد كه دستور داده بود اين خانهها به مسجدالنبي ملحق شود، خوانده ميشود. تا به حال روزي غمناكتر و حزن آلودتر از آن روز را نديده بودم. از سعيد بن مسيب شنيدم كه ميگفت: به خدا دوست دارم كه اين خانهها به حال خود رها شوند تا آيندگان حاضر شوند و مسافران از دوردست بيايند و كرامات پيامبر(صلي الله عليه و آله) را در دوران حيات او ببينند؛ زيرا اين خانهها باعث ميشود مردم در نهايت زهد و دوري از زرق و برق دنيا زندگي كنند.
عمران بن ابو انس ميگويد:
روزي در مسجد بودم و تعدادي از اصحاب پيامبر(صلي الله عليه و آله) ابوسلمة بن عبدالرحمان، ابوامامة بن سهل بن حنيف و خارجة بن زيد نيز در مسجد بودند. آنها چنان گريستند كه محاسنشان از اشك مرطوب شده بود. در اين هنگام ابوامامه گفت: اي كاش اين خانهها به حال خود رها ميشد تا مردم خانههاي خود را تا اين حد مجلل نسازند و بدانند پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) كه خزائن ثروت جهان در اختيار او بود در چه خانه سادهاي زندگي ميكرده است.
اسحاق بن ابراهيم بن راهويه ميگويد:
عبور از مدينه منوره، نماز خواندن در مسجد رسول خدا(صلي الله عليه و آله) زيارت روضه و منبر نبوي و تبرك جستن به آن، زيارت قبر رسول خدا(صلي الله عليه و آله)، محل نشستن ايشان، محلهايي كه با دست لمس كرده و در آنجا قدم نهاده، ديدن ستوني كه رسول خدا(صلي الله عليه و آله) به آن تكيه ميداده، محل نزول وحي توسط جبرئيل بر پيامبر(صلي الله عليه و آله) و محلهايي كه صحابه و ائمه مسلمانان آن را آباد كرده و براي عبرت گرفتن از آن به ديدن و زيارت آنها ميرفتند؛ همواره از كارهايي بوده كه حجاج در سفر حج انجام داده و تا كنون نيز انجام ميدهند.
سخنان و اقوالي كه از گذشتگان نقل شده به اين معناست كه محافظت از آثار پيامبر(صلي الله عليه و آله) از جمله «مسجدالنبي، خانههاي همسران ايشان و منبر نبوي» و ... كاري شرعي است كه عبرت پذيري و پندگيري از فوايد آن به شمار ميرود.
فايده دوم: تبرك جستن به آثار نبوي از جمله مساجد، خانهها، چاهها و ...
تبرك جستن به پيامبر(صلي الله عليه و آله) و اشياي وابسته به آن كار مشروعي است كه صحابه، تابعين و ائمه مسلمانان نيز آن را انجام دادهاند. از امام احمد بن حنبل نقل شده كه تار مويي از پيامبر(صلي الله عليه و آله) در اختيار داشت و به آن تبرك ميكرد.
در تبرك به اشياي باقي مانده از پيامبر(صلي الله عليه و آله) علم قطعي و يقين از انتساب آن شيء به پيامبر(صلي الله عليه و آله) شرط نيست، بلكه ظن راجح (احتمال) به انتساب آن نيز مانند ديگر مسائل شرعي كافي است.
در غير اين صورت، امام احمد بن حنبل چگونه علم قطعي داشت كه آن تار مو متعلق به پيامبر(صلي الله عليه و آله) است. حال آنكه ميان او و پيامبر(صلي الله عليه و آله) دو قرنونيم فاصله زماني بوده است. ماجراي اين تار مو را ذهبي در كتاب «سير اعلام النبلاء» در ذيل زندگينامه امام احمد بن حنبل به نقل از فرزندش عبدالله، ذكر كرده است.
هنگامي كه از امام احمد بن حنبل درباره تبرك به منبر نبوي سؤال كردند، اين كار را صحيح و جايز دانست و اين گونه استدلال كرد كه صحابه، دسته منبري را كه پيامبر(صلي الله عليه و آله) هنگام خطبه خواندن دست مبارك خود را روي آن ميگذاشت، تبرك ميكردند.
از جمله آثار ديگري كه زائران براي تبرك جستن، نزد آنها ميروند، چاههايي هستند كه پيامبر(صلي الله عليه و آله) آب دهان مبارك خود را در آن انداخته يا آب وضو و يا يكي از اشياي منتسب به ايشان در آن ريخته شده است. مانند چاه اريس كه انگشتر پيامبر(صلي الله عليه و آله) در آن افتاد. اين كار كاملاً مشروع است؛ زيرا نشأت گرفته از موضوع تبرك به خود پيامبر(صلي الله عليه و آله) است. هيچ تفاوتي ميان آب اين چاهها و آب وضوي ايشان كه صحابه براي تبرك به آن از هم سبقت ميگرفتند، نيست. تبرك جستن به مكانهايي كه پيامبر(صلي الله عليه و آله) در آن نماز خواندند (مسجدهاي نبوي) و نماز خواندن در آنها نيز مانند تبرك جستن به چاهها، كاري مشروع است؛ زيرا اين كار نيز از تبرك به خود پيامبر(صلي الله عليه و آله) نشأت گرفته و ثابت شده كه بسياري از صحابه و تابعين اين كار را انجام ميدادند. البته در اين باره احاديث نبوي قطعي وجود دارد؛ اما مخالفان تنها به حديث موقوفي از عمر بن خطاب استدلال ميكنند كه به پيامبر(صلي الله عليه و آله) منتسب نيست.
فايده سوم: نقش آثار اسلامي براي پژوهش در سيره نبوي و غزوههاي رسول خدا(صلي الله عليه و آله)
پژوهش ميداني سيره پيامبر(صلي الله عليه و آله) و بررسي غزوههاي ايشان در موقعيتهاي جغرافيايي آنها كه در مكه و مدينه واقع شدهاند، اثر بخشي بيشتري نسبت به پژوهش در كتابها و نقشههاي نصب شده در پژوهشكدهها دارد.
سالهاي متمادي به همراه استاد ابراهيم العياشي الحسني در سفرهايي ميداني به پژوهش در سيره نبوي در محل حوادث و مكان وقوع غزوههاي پيامبر(صلي الله عليه و آله) ميپرداختم و تا كنون هيچ كاري را پرسودتر و با بركتتر از اين پژوهشهاي ميداني، براي حل مشكلات و رمزگشايي از موضوعات پيچيده و غامض نديدم.
در سالهاي دهه نود، به همراه برخي از دانشجويان دانشگاه مدينه به محل غزوه احد ميرفتيم. دانشجويان خود را بالاي كوه عينين يا جبل الرماة ميبردم كه محل كمين پنجاه نفر از صحابه تيرانداز بود، سپس اتفاقات اين غزوه را براي آنها در محل واقعي آن شرح ميدادم. اين كار بيشترين اثر را در دانشجويان داشت و من سرعت يادگيري و فهم مراحل و جزئيات اين غزوه را در آنها به خوبي حس ميكردم.
هنگامي كه دانشجويانم را به قلعه كعب بن اشرف در جنوب مدينه ميبردم نيز وضعيت به همين شكل بود. آنان را بر فراز ديوارهاي قلعه ميبردم و برايشان شرح ميدادم كه چگونه يكي از پهلوانان انصار سر اين يهودي فاسد را از تن جدا كرد. براي دانشجويانم توضيح ميدادم كه در اين داستان پيام آشكاري براي حل مشكل فساد يهوديان و جود دارد. خداوند متعال ميفرمايد:
(كُلَّما أَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ وَ يَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَساداً وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ) (المائده:64)
هر زمان آتش جنگي افروختند، خداوند آن را خاموش ساخت، و براي فساد در زمين، تلاش ميكنند؛ و خداوند، مفسدان را دوست ندارد»
ديدن اين قلعه يهوديان يا قلعه مرحب يهودي در خيبر تفسيري عملي و ديداري از اين فرمايش خداوند است كه:
(لا يُقاتِلُونَكُمْ جَمِيعاً إِلاَّ فِي قُرىً مُحَصَّنَةٍ أَوْ مِنْ وَراءِ جُدُرٍ) (الحشر: 14)
آنها هرگز با شما به صورت گروهي نميجنگند جز در دژهاي محكم يا از پشت ديوارها»
اما اكنون برخي ديوانگان پشتههاي زباله و نخالههاي ساختماني را در اطراف قلعه كعب بن اشرف انباشته ميكنند تا مقدمات تخريب آن را فراهم نمايند و ما را از بيان چنين درسهايي محروم سازند.
فايده چهارم: زينت بخشي به مدينه منوره
همه آثار اسلامي و نبوي و به شكل ويژه برخي از آنها ـ همانطور كه از رسول خدا(صلي الله عليه و آله) نقل شده ـ زينتي براي مدينه منوره و مكه مكرمه به شمار ميروند. از عبدالله بن عمر نقل شده كه پيامبر مكرم اسلام(صلي الله عليه و آله) از ويران ساختن برج و باروهاي مدينه منع كردند.
در روايت ديگري كه طحاوي آن را در «شرح معاني الآثار» نقل كرده، آمده است: پيامبر(صلي الله عليه و آله) از ويران كردن برج و باروهاي مدينه منع كردند؛ زيرا آنها زينت مدينه هستند.
واژه «أطم» به معناي برجهاي اسطوانهاي شكل است. اما اگر اين قلعهها به شكل مربع باشد به آن «حصن» ميگويند. امروزه ما از اين كلمه بيش از معناي ظاهري آن معناي زينت مدينه منوره را ميفهميم.
حفظ اين آثار اسلامي از جمله مساجد نبوي، قلعهها، برجها و باروها، قصرها، چاهها و ... همچنين ديگر آثار اسلامي مدينه كه متعلق به ديگر مراحل تاريخ اسلام هستند مانند «القلعة التركيه» كه بر فراز كوه سليع در وسط مدينه ساخته شده، «سور المدينه»، ساختمان راه آهن حجاز، ساختمان تكيه مصري، كتابخانه عارف حكمت و ديگر آثار اسلامي و باستاني مدينه، تنها زينتي براي مدينه نيستند؛ بلكه نمادهاي هويت اسلامي آن به شمار ميروند كه امروزه اكثر اين نمادهاي اسلامي از بين رفتهاند.
ريشهيابي شرعي موضوع
حكم موضوع تبرك به آنچه كه اصطلاحاً «آثار مكاني پيامبر(صلي الله عليه و آله)» ناميده ميشوند- يعني اماكني كه ايشان در آنجا حضور داشته، نماز خوانده، سكونت كرده يا براي مدت خيلي كوتاهي در آنجا مكث نمودهاند- را ميتوان از اين حديث بخاري و مسلم از عتبان بن مالك انصاري استنباط كرد. عبارت بخاري بدون تصرف در اينجا ذكر ميشود:
«عتبان بن مالك كه از اصحاب رسول خدا(صلي الله عليه و آله) و از جمله انصاري بود كه جنگ بدر را درك كرده بود، نزد رسول خدا(صلي الله عليه و آله) آمد و گفت: اي رسول خدا هنگامي كه براي قوم خود نماز ميخواندم چشمانم را بستم. روزي در درهاي كه ميان من و آنان بود، باران باريد و سيل جاري شد. من نتوانستم براي نماز به مسجد آنان بيايم. اي رسول خدا دوست دارم شما به خانه من بياييد و درآن نماز بخوانيد تا من آن را محل اقامه نماز قرار دهم. رسول خدا(صلي الله عليه و آله) به او گفت: «ان شاءالله اين كار را خواهم كرد» عتبان ميگويد: قبل از ظهر رسول خدا(صلي الله عليه و آله) به همراه ابوبكر به سمت خانه من حركت كردند. پيامبر(صلي الله عليه و آله) براي ورود به خانه اجازه گرفتند و من به ايشان اجازه ورود دادم. ايشان پس از ورود به خانه ننشستند و فرمودند: «دوست داري كجاي منزل شما نماز بخوانم؟» من به گوشهاي از خانه اشاره كردم. ايشان ايستادند و تكبير گفتند. ما نيز برخاستيم و براي نماز صف بستيم. ايشان دو ركعت نماز خواندند و سلام گفتند. ما پيامبر(صلي الله عليه و آله) را بر روي زيراندازي كه خودمان ساخته بوديم، نشانديم...»
معناي اين حديث به روايت عتبان كاملاً آشكار است. او منزل خود را با تأييد پيامبر(صلي الله عليه و آله) محل نماز خواندن قرار داد. معناي سخن عتبان اين است كه با نماز خواندن در محل نماز شما، تبرك بجويم.
ابن حجر عسقلاني ميگويد: در اين روايت جواز تبرك به مكانهايي كه پيامبر(صلي الله عليه و آله) در آنجا نماز خوانده يا در آن گام نهاده، نهفته است. وي همچنين ميگويد: از اين روايت استفاده ميشود كه اگر به اولياي خدا متوسل شويم و به آنها تبرك جوييم، در صورتي كه حاجت درخواست شده مشروع باشد، برآورده خواهد شد. بغوي و نووي نيز به اين موضوع معتقد هستند.
شيخ عبدالعزيز بن باز نيز در شرح اين پاراگراف گفته است: «اين موضوع جاي تأمل و بررسي دارد، اما ميتوان گفت از آنجا كه خداوند در وجود رسول خدا(صلي الله عليه و آله) بركت ويژهاي قرار داده، چنين كاري نيز ويژه پيامبر(صلي الله عليه و آله) و فقط براي ايشان صحيح است و ديگران را نميتوان با ايشان مقايسه كرد زيرا تفاوت زيادي ميان ايشان و ديگر اشخاص وجود دارد. گشودن باب تبرك براي ديگران به غلو و شرك ميانجامد كما اينكه برخي به اين موضوع مبتلا شدهاند. از خداوند طلب سلامت در دين ميكنيم».
شيخ بنباز همچنين ميافزايد: «هيچ يك از صالحان و نيكان در مقام مقايسه با پيامبر(صلي الله عليه و آله) قرار نميگيرند تا بهانهاي براي غلو و افتادن در دام شرك وجود نداشته باشد». اما از سخن وي ميتوان اقرار به صحت حديث عتبان و همچنين مشروعيت تبرك به محل نماز خواندن پيامبر(صلي الله عليه و آله) را فهميد و ما نيز همين هدف را دنبال ميكنيم.
نووي در شرح خود بر صحيح مسلم، هنگام رسيدن به حديث عتبان، ميگويد: «در اين حديث تبرك به آثار صالحان و نيكان وجود دارد». بغوي نيز با موضوع تبرك به صالحان و نيكان، با قياس از تبرك به پيامبر(صلي الله عليه و آله) موافقت كرده است.
بخاري نيز در صحيح خود فصلي تحت عنوان «فصل مساجدي كه در مسير مدينه قرار دارد و مكانهايي كه پيامبر(صلي الله عليه و آله) در آنها نماز خوانده» گنجانيده است. وي در اين فصل احاديثي را ذكر كرده كه عبدالله بن عمر و همچنين فرزند او به نام سالم، همواره در اين محلها توقف كرده و به آنها تبرك جسته است.
از اين كار بخاري، يعني گنجاندن اين فصل در كتاب صحيح خود و ذكر نام اين محلها، ميتوان فهميد كه او معتقد به مشروعيت تبرك به آنها بوده است.
درباره سلمة بن أكوع نقل شده: او همواره مقيد به توقف و نماز خواندن در محلي بين منبر و قبله بود كه رسول خدا(صلي الله عليه و آله) در آنجا نماز ميخواند:
در صحيح مسلم و بخاري از يزيد بن ابوعبيد درباره سلمة بن أكوع نقل شده كه او همواره مقيد به توقف و خواندن نمازهاي نافله يا نماز ضحي در محل قرار دادن اوراق قرآن [در كنار منبر و قبله] بود و گفته است كه رسول خدا(صلي الله عليه و آله) در آنجا نماز ميخوانده است.
در روايت ديگري در صحيح نيز آمده كه يزيد بن أبوعبيد گفت: سلمة بن أكوع همواره مقيد به توقف و خواندن نماز در كنار ستوني بود كه محل قرار دادن قرآن بود. به او گفتم: اي أبومسلم! چرا مقيد به توقف و نماز خواندن در كنار اين ستون هستي؟ او گفت: زيرا ميديدم كه پيامبر(صلي الله عليه و آله) در كنار اين ستون ميايستاد و نماز ميخواند.
عبارت «يسبح فيه» كه در روايت اول آمده است به معناي خواندن نوافل است. گاهي از نماز ضحي نيز با عبارت «السبحه» تعبير ميشود.
عبارت «عند الاسطوانه» كه در روايت دوم آمده همان علامت يا نشانهاي است كه در محل نماز خواندن پيامبر(صلي الله عليه و آله) قرار داده شده است. اين علامت در سمت راست كسي است كه در محراب نبوي ميايستد.
اين نشانه امروزه نيز در سمت راست و چسبيده به محرابي است كه ساخته شده و «الاسطوانة المخلقة» ناميده ميشود. وجه تسميه آن ستون با اين نام از واژه «خلوق» به معناي «طيب» [نيكو و كامل ساخته شده] بوده؛ البته همه ستونها بعدها خوب و در نهايت كمال ساخته و تعمير شدند اما در ميان همه ستونها به اين ستون توجه بيشتري شده و از پايين تا بالاي آن بازسازي و تعمير شده است. صندوقي كه قرآن در آن قرار دارد نيز در كنار اين ستون است.
از اينرو هركس كه قصد دارد به محلي كه پيامبر(صلي الله عليه و آله) در آن نماز خواندهاند، برود؛ اين ستون را كه منبر در سمت راست آن قرار دارد، هدف خود قرار دهد و به آنجا برود و تا جايي كه ممكن است به آن نزديك شود.
از برخي فقها نقل شده كه نماز خواندن در اين مكان مستحب است.
مرجاني نقل ميكند: در كتاب «العتبيه» اين عبارت آمده كه:
«أحَبُّ مَواضِعِ التَّنفلِ فِي مَسجدِ رسول اللهِ (صلي الله عليه و آله) مُصلاه حَيثُ العمودُ المُخلَّق»
«بهترين محل براي خواندن نمازهاي نافله در مسجد رسول خدا(صلي الله عليه و آله)، محل نماز خواندن ايشان است كه در كنار ستون مخلق قرار دارد»
همچنين ابن قاسم ميگويد:
«أحَبَّ مَواضعِ الصَّلاة في مَسجدِه (صلي الله عليه و آله) فِي النَّفل العَمودُ المُخلّق، وَ فِي الْفَرضِ فِي الصّفِّ الأول».
«بهترين محل براي خواندن نماز نافله در مسحد نبوي، در كنار ستون مخلق است و بهترين محل براي اقامه نمازهاي واجب در صف اول».
ابن وهب از امام مالك نقل ميكند كه از او درباره مسجد رسول خدا(صلي الله عليه و آله) پرسيده شد: شما دوست داريد در كدام قسمت از مسجد نبوي نماز بخوانيد؟ وي در پاسخ گفت: «براي نمازهاي نافله محل نماز خواندن پيامبر(صلي الله عليه و آله) بهترين مكان به شمار ميرود و براي نمازهاي واجب، صف اول بهترين محل است».
از جمله آثار نبوي در حرم مطهر، ستونهاي ديگري با نام «اسطوانه السري»، «اسطوانة الحرس»، «اسطوانة الوفود»، «اسطوانة التوبه»، «اسطوانة التهجد»، «اسطوانة عائشه» است.
ستون عايشه در گذشته ستون مهاجران نيز ناميده ميشد. زيرا مهاجران در كنار آن گردهم ميآمدند و صحابه نيز براي نماز در كنار اين ستون توقف ميكردند. ابن حجر عسقلاني در كتاب «فتح الباري» از اين ستون نام برده اما وي ستون عايشه را با ستون مخلقه كه نشانهاي براي محل نماز خواندن پيامبر(صلي الله عليه و آله) بوده، اشتباه گرفته است.
از عايشه درباره اين ستون [ستون عايشه] نقل شده: اين محل همان جايي است كه پيامبر(صلي الله عليه و آله) پس از تغيير قبله، نمازهاي واجب خويش را در آنجا اقامه ميكرد. پيامبر(صلي الله عليه و آله) بين سيزده تا نوزده نماز در آنجا اقامه كرد و پس از آن به محل معروف نماز خواندن خود آمد. هنگامي كه پيامبر(صلي الله عليه و آله) در محل جديد نماز ميخواند، اين محل [ستون عايشه] پشت سر ايشان(صلي الله عليه و آله) قرار ميگرفت. ابوبكر، عمر، زبير و پسر او عبدالله و عامر بن عبدالله در اين محل نماز ميخواندند. مهاجران قريشي در اين محل تجمع ميكردند، به همين دليل به آن «مجلس المهاجرين» [محل نشستن مهاجران] ميگفتند.
طبراني در كتاب «الأوسط» از عايشه نقل ميكند كه رسول خدا(صلي الله عليه و آله) فرمودند:
إنَّ بِالمَسجدِ لَبُقعةٌ قَبل هَذِه الأسطوانَةِ لَو يَعلَمُ النّاسُ ما صَلُّو فيها إلاّ أنْ تُطير لَهم قُرعةٌ.[3]
در مسجد نبوي محلي قبل از اين ستون وجود دارد كه اگر مردم از آن آگاه بودند براي نماز خواندن در آن قرعهكشي ميكردند.
در آن هنگام گروهي از فرزندان صحابه و فرزندان مهاجران نزد عايشه بودند و از او پرسيدند: اي ام المؤمنين اين محل كجاست؟ اما عايشه در برابر سؤال آنها سكوت كرد. آنها نيز مدتي مكث كردند و پس از آن خارج شدند. عبدالله بن زبير نزد وي باقي ماند. آنان پيش خود گفتند: عايشه آن محل را به عبدالله بن زبير خواهد گفت. در مسجد مراقب او بودند تا ببينند او كجا نماز ميخواند. عبدالله بن زبير پس از مدتي از نزد عايشه بيرون آمد و در كنار ستوني كه ميان قبر و منبر است، نماز خواند. در سمت راست اين ستون تا منبر دوستون فاصله است. بين اين ستون تا محراب دو ستون و بين آن رحبه [صحن يا حياط مسجد] نيز دو ستون ديگر قرار دارد. به عبارت ديگر اين ستون در وسط همه ستونها قرار دارد و به ستون قرعه معروف است.
از جابر بن عبدالله انصاري نقل شده كه او به مسجد فتح كه بر فراز كوه بود ميرفت. او مقيد بود در همان ساعتي كه پيامبر(صلي الله عليه و آله) در آن به احزاب نفرين كردند، به مسجد فتح برود. همچنين وي در همان محلي كه پيامبر(صلي الله عليه و آله) ايستادند، توقف ميكرد. جابر بن عبدالله در اين باره ميگويد:
«وَلَم يَنزلْ بِي أمرٌ مُهم غائِظٌ إلا تَوخيتُ تِلكَ السَّاعَة، فَدعوتُ اللهَ فِيه بَينَ الصَّلاتَينْ يَومَ الأربعاءِ إلاّ عَرفتُ الإجابةِ»
هرگاه مشكلي بزرگ و مهم براي من پيش ميآيد، در همين ساعت به مسجد فتح ميروم و در ميان نماز ظهر و عصر در روز چهارشنبه از خداوند حل آن مشكل را طلب ميكنم و بدون شك پاسخ خواهم گرفت.
افزون برآنچه گفتيم، هنگامي كه پيامبر(صلي الله عليه و آله) براي نماز خواندن به خانه عتبان بن مالك رفتند، عبدالله بن عمر، پدر او عمر بن خطاب و ابوبكر وي را همراهي ميكردند و شاهد واقعه بودند. پيامبر(صلي الله عليه و آله) در آنجا جواز تبرك به محل نماز خويش را به عتبان بن مالك داد. از اين رو در هيچ منبعي ذكر نشده كه عمربن خطاب از فرزند خود به دليل مقيد بودن به آثار نبوي و تبرك جستن به آنها، عيبجويي كند و وي را از اين كار نهي نمايد. اگر چه چنين كاري [تبرك به آثار نبوي] از افرادي مثل عمر و ابوبكر نقل نشده است؛ اما عدم انكار و همچنين عدم منع آنها از اين كار خود ميتواند دليلي براي مشروعيت كار عبدالله بن عمر و برخي اصحاب رسول خدا(صلي الله عليه و آله) مانند سلمة بن أكوع و جابر بن عبدالله انصاري باشد. همانطور كه اندكي پيشتر گفتيم، نصوصي از جابر بن عبدالله انصاري نقل شده كه در محل دعاي پيامبر(صلي الله عليه و آله) نماز ميخواند، دعا ميكرد و دعاي او نيز مستجاب ميشد. همين احاديث صحيح براي ما آشكار ميكند كه ديگر صحابه نيز به آثار نبوي تبرك ميجستند، اگر چه جرئيات اين كار از آنان نقل نشده است.
آنچه درباره صحابه و تبرك آنها به آثار نبوي گفتيم در مورد تابعين مدينه نيز صدق ميكند. براي مثال در صحيح بخاري نقل شده كه سالم بن عبدالله ابن عمر نيز مانند پدر خود مقيد به توقف در اماكن و آثار نبوي بود. هنگامي كه والي مدينه يعني عمر بن عبدالعزيز به شناسايي و بررسي اماكن نبوي در سال 89 هجري يا به روايتي پس از آن سال پرداخت، هيچ يك از صحابه و تابعين مدينه از اين كار وي عيبجويي نكردند. در آن زمان شش نفر از صحابهاي كه در زمان حيات پيامبر(صلي الله عليه و آله) كم سن و سال بودند، در قيد حيات قرار داشتند و حتي نقل شده كه اين شش نفر در اين كار به عمربن عبدالعزيز كمك كرده و وي را براي شناسايي اين اماكن راهنمايي نمودند.
همانطور كه گفتيم، مشروعيت تبرك به اماكن و آثار نبوي از عقايد اشخاصي چون بخاري، بغوي، نووي، ابن حجر و حتي امام احمد بن حنبل بوده است. استدلال امام احمد بن حنبل براي مشروعيت اين كار، لمس كردن دسته منبر رسول خدا(صلي الله عليه و آله) توسط صحابه و تبرك جستن آنان به محلي است كه ايشان آنجا را لمس كردهاند.
اين كار [تبرك جستن به آثار و اماكن نبوي] از اعتقادات امام مالك نيز بوده است. ابونعيم در كتاب «حلية الاولياء و طبقات الأصفيا» نقل ميكند كه هارون الرشيد قصد داشت منبر پيامبر(صلي الله عليه و آله) را خراب و با طلا، نقره و جواهر آلات بازسازي كند. امام مالك گفت: «دليلي نميبينم كه مردم را از اين اثر و يادگار پيامبر(صلي الله عليه و آله) محروم كني!» بيشتر از اين سخن وي را در مورد استحباب نماز نافله در محل نماز خواندن پيامبر(صلي الله عليه و آله) در مسجد نبوي، ذكر كرده بوديم.
اما نكته قابل ملاحظه در اينجا اين است: از زماني كه عمر بن عبدالعزيز، در سال 89 هجري، مساجد نبوي را در محلهايي كه پيامبر(صلي الله عليه و آله) نماز خواندهاند، بنا كرد. نسل علما و دانشمندان از زمان تابعين تاكنون در مدينه منوره يكي پس از ديگري گذران عمر كردهاند؛ هيچ يك از آنها نماز خواندن در اين مساجد را با هدف تبرك جستن، عيب ندانسته و منع نكردهاند. حتي هيچ يك از آنان خواستار تخريب و نابود كردن آنان، به هربهانهاي نشدهاند. اما امروزه چند نفر از شيوخ پيدا شدهاند كه خواهان تخريب اين مساجد و آثار نبوي هستند و در اين باره مقالاتي نوشتهاند.
اين شيوخ براي تاكيد برخواسته خود به دو دليل استناد ميكنند:
دليل اول: حديثي كه عبدالرزاق و ابن ابي شيبه از معرور بن سويد، با اين عبارت، نقل كردهاند: «همراه عمر بين مكه و مدينه بوديم كه نماز صبح را با هم اقامه كرديم، عمر سوره (أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحابِ الْفِيلِ) و (لإِِيلافِ قُرَيْشٍ) را در نماز خواند. بعد از نماز گروهي را ديد كه در مسجدي اقامت كردند و نماز خواندند. از آنها درباره مسجد سؤال كرد. آنها گفتند: اين مسجدي است كه پيامبر(صلي الله عليه و آله) در آنجا نماز خوانده است. عمر گفت: اقوام قبل از شما به دليل اينكه آثار پيامبران خود را خريد و فروش ميكردند نابود شدند. هركسي به هريك از اين مساجد رسيد و وقت
نماز بود، نماز بخواند در غير اين صورت از آن عبور كند و در آنجا توقف نكند.»
نماز بود، نماز بخواند در غير اين صورت از آن عبور كند و در آنجا توقف نكند.»
اين حديث موقوف[4] به عمر است پس چگونه با احاديث عتبان
و سلمة بن اكوع كه مورد اجماع و اتفاق هستند، مقابله و مخالفت ميكند.
و سلمة بن اكوع كه مورد اجماع و اتفاق هستند، مقابله و مخالفت ميكند.
با اين وجود ميتوان نتيجه گرفت كه عمر زيارت آن قوم از مسجد را بدون خواندن نماز و در اوقاتي كه نماز واجب نيست، مكروه دانسته است. حتي ميتوان گفت او ترسيده افرادي كه از اين موضوع علم ندارند،
به اشتباه افتاده و زيارت اين مساجد و آثار را واجب بدانند. اين سخن
ابن حجر عسقلاني در كتاب «فتح الباري» است. وي در ادامه ميگويد: «حتي اگر اين نتيجهگيري و جمع بين روايات مقبول نيفتد، باز هم
ترجيح با آن است، زيرا اين روشي است كه علما هنگام تعارض
نص احاديث به كار ميبرند، ما بدون ترديد حديث مرفوع (دال بر
جواز تبرك) و مورد اجماع (بر روايت موقوف منقول از عمر) ترجيح ميدهيم».
به اشتباه افتاده و زيارت اين مساجد و آثار را واجب بدانند. اين سخن
ابن حجر عسقلاني در كتاب «فتح الباري» است. وي در ادامه ميگويد: «حتي اگر اين نتيجهگيري و جمع بين روايات مقبول نيفتد، باز هم
ترجيح با آن است، زيرا اين روشي است كه علما هنگام تعارض
نص احاديث به كار ميبرند، ما بدون ترديد حديث مرفوع (دال بر
جواز تبرك) و مورد اجماع (بر روايت موقوف منقول از عمر) ترجيح ميدهيم».
دليل دوم آنان قاعده سد ذرائع[5] است. اين شيوخ معتقدند كه زيارت اين اماكن و تبرك به آثار منتسب به پيامبر(صلي الله عليه و آله) بهانه و مقدمهاي براي شرك و غلو است.
اما در پاسخ بايد گفت: اين دليل موهوم در اين مورد غير قابل قبول است يا حداقل ميتوان گفت ضعيف، مرجوح و غير معتبر است؛ زيرا با توجه به حديثي كه پيامبر(صلي الله عليه و آله) موي خود را براي تبرك بين صحابه تقسيم كرد و همچنين حديث عتبان بن مالك كه ايشان در خانه او نماز خواند تا به عنوان تبرك مصلي شود با آنكه به دليل نزديك بودن به دوره شرك، ذريعه [بهانه] براي مشركان شدن زياد بود، اما با همه اين تفاصيل اين قاعده در زمان پيامبر(صلي الله عليه و آله) معتبر نبوده است.
هرچند بسياري از صحابه بزرگ و فقيه از اين موضوع [يعني تبديل شدن زيارت آثار نبوي به بهانهاي براي شرك و غلو] هراسي نداشتند، اما برخي از صحابه بودند كه اين بيم درباره آنان ميرفت كه به شرك كشيده شوند مانند كساني كه به پيامبر(صلي الله عليه و آله) گفتند: براي ما مانند اقوام گذشته ذات انواط [محلي براي دخيل بستن و استغاثه] تعيين كن. رسول خدا(صلي الله عليه و آله) فرمودند: به خدايي كه جانم در دست اوست همان حرفي را به من زديد كه بنياسراييل به موسي گفتند:
(قالُوا يا مُوسَى اجْعَلْ لَنا إِلهاً كَما لَهُمْ آلِهَةٌ) (اعراف: 138)
بني اسرائيل به موسي گفتند: تو هم براي ما معبودي قرار ده، همانگونه كه آنها معبودان (و خداياني) دارند!
با وجود اين بهانه در زمان صحابه به جهت نزديكي عهد بسياري
از مردم به دوران شرك و كفر و احتمال مشرك شدنشان (كه اهل
رده در زمان ابوبكر بهترين شاهد آن است) اما سد ذرايع درباره تبرك در آن زمان گفته نشد. اين ذريعه [بهانه] در زمان تابعين نيز نامعتبر
بوده است زيرا عمر بن عبدالعزيز در حضور بسياري از صحابه و تابعين به شناسايي اماكني كه پيامبر(صلي الله عليه و آله) در آن نماز خوانده بود، پرداخته
و در آنها مساجدي را بنا كرد. اين بهانه در طول قرون گذشته تا كنون نيز، با وجود علما و دانشمندان زياد، غير معتبر بوده است. در طول
اين دوران ما نشنيديم كه يكي از اين علما، به دليل ترس از شرك،
به انكار و منع تبرك به آثار نبوي (مساجد، چاهها و ...) بپردازد
يا خواستار تخريب و نابودكردن آنها باشد؛ بلكه درباره تعيين و
مشخص كردن محل اين آثار كتابهاي زيادي تأليف كرده و به
اين اماكن توجه نمودهاند. همه آنچه گفته شد به اين معناست كه
اين دليل [قاعده سد ذرايع] كه اين دسته از شيوخ به آن استدلال ميكنند، كاملاً موهوم و خيالي است و آنها به دليل عدم شناخت از احوال مردم دچار مبالغه شدهاند.
از مردم به دوران شرك و كفر و احتمال مشرك شدنشان (كه اهل
رده در زمان ابوبكر بهترين شاهد آن است) اما سد ذرايع درباره تبرك در آن زمان گفته نشد. اين ذريعه [بهانه] در زمان تابعين نيز نامعتبر
بوده است زيرا عمر بن عبدالعزيز در حضور بسياري از صحابه و تابعين به شناسايي اماكني كه پيامبر(صلي الله عليه و آله) در آن نماز خوانده بود، پرداخته
و در آنها مساجدي را بنا كرد. اين بهانه در طول قرون گذشته تا كنون نيز، با وجود علما و دانشمندان زياد، غير معتبر بوده است. در طول
اين دوران ما نشنيديم كه يكي از اين علما، به دليل ترس از شرك،
به انكار و منع تبرك به آثار نبوي (مساجد، چاهها و ...) بپردازد
يا خواستار تخريب و نابودكردن آنها باشد؛ بلكه درباره تعيين و
مشخص كردن محل اين آثار كتابهاي زيادي تأليف كرده و به
اين اماكن توجه نمودهاند. همه آنچه گفته شد به اين معناست كه
اين دليل [قاعده سد ذرايع] كه اين دسته از شيوخ به آن استدلال ميكنند، كاملاً موهوم و خيالي است و آنها به دليل عدم شناخت از احوال مردم دچار مبالغه شدهاند.
من در ميان اين آثار نبوي در مدينه منوره زندگي ميكنم و از 40 سال پيش تاكنون به پژوهش در آنها مشغول هستم و تقريباً مطمئنم بيشتر مردمي كه به اين اماكن رفت و آمد ميكنند، تنها با نيت تبرك به پيامبر(صلي الله عليه و آله) و آثار و اماكن منتسب به ايشان، اين كار را ميكنند و اين نيت نيز نيت صحيحي است.
حتي اگر از برخي مسلمانان در كنار اين آثار، كاري مغاير با
نيت صحيحشان سربزند، به دليل جهل و ناداني است. آنان به شدت نياز
به تعليم آموزههاي دينشان دارند. ارتكاب اين اشتباهات به دليل وجود آثار و اماكن نبوي نيست. اين نكته را ميتوان از اقدام گذشتگان در حفظ
و نگاهداري از اين آثار و اماكن فهميد. گذشتگاني كه نداي تخريب و نابودي اين آثار را به همراه مشرك شدن برخي از مردم در دورههاي مختلف سر ندادند.
نيت صحيحشان سربزند، به دليل جهل و ناداني است. آنان به شدت نياز
به تعليم آموزههاي دينشان دارند. ارتكاب اين اشتباهات به دليل وجود آثار و اماكن نبوي نيست. اين نكته را ميتوان از اقدام گذشتگان در حفظ
و نگاهداري از اين آثار و اماكن فهميد. گذشتگاني كه نداي تخريب و نابودي اين آثار را به همراه مشرك شدن برخي از مردم در دورههاي مختلف سر ندادند.
چرا از وجود اين آثار و اماكن بهترين استفاده را نكنيم؟ چرا از
رفت و آمد مردم به آنها (به ويژه حجاج) براي بصيرت افزايي بهره نگيريم؟ اين كار براي مسلمانان سودمندتر و بابركتتر است. اما
اين شيوخ روش جايگزيني عجيبي را انتخاب كردهاند و آن هم تخريب و نابودي آثار نبوي و ريشهكن كردن آن است. آنها اين روش جايگزين را به دليل مفسدهاي موهوم و خيالي كه همان مشرك شدن مردم
است، انتخاب كردهاند. اين روش خود به مفسدهاي واقعي و قطعي كه همان تغيير هويت اسلامي مدينه منوره است، تبديل شده. غربيسازي
بر ظاهر اين شهر غلبه كرده و آثار و نشانههاي پيامبر(صلي الله عليه و آله) رنگ باخته و نابود شدهاند و برجهاي مسكوني به سبك غربي، جاي آنها را اشغال كرده است.
رفت و آمد مردم به آنها (به ويژه حجاج) براي بصيرت افزايي بهره نگيريم؟ اين كار براي مسلمانان سودمندتر و بابركتتر است. اما
اين شيوخ روش جايگزيني عجيبي را انتخاب كردهاند و آن هم تخريب و نابودي آثار نبوي و ريشهكن كردن آن است. آنها اين روش جايگزين را به دليل مفسدهاي موهوم و خيالي كه همان مشرك شدن مردم
است، انتخاب كردهاند. اين روش خود به مفسدهاي واقعي و قطعي كه همان تغيير هويت اسلامي مدينه منوره است، تبديل شده. غربيسازي
بر ظاهر اين شهر غلبه كرده و آثار و نشانههاي پيامبر(صلي الله عليه و آله) رنگ باخته و نابود شدهاند و برجهاي مسكوني به سبك غربي، جاي آنها را اشغال كرده است.
[1] . عمر و ابوبكر. مترجم
[2] . كنز العمال، ج10، ص 286.
[3] . المعجم الاوسط، ج1، ص 264.
[4] . اصطلاح موقوف، از جمله اصطلاحات مخصوص خبر ضعيفاند. كه ناظر به اتصال سند آن هستند. حديث موقوف به روايتي گفته ميشود كه سلسله سند آن به صحابي پيامبر9 يا مصاحب امام7 منتهي ميشود. روايات موقوف به دليل اعتبار صحابه در بسياري از موارد از نگاه اهل سنت حجت است، اما محدثان شيعه روايت موقوف را تنها زماني كه به وسيله قراين، صدور آن از معصوم7 ثابت شود، حجت ميدانند. [مترجم].
[5] . «سد» يعني بستن و جلوگيري كردن، و «ذرايع» جمع «ذريعه» و به معناي وسيله است. و در اصطلاح، به معناي جلوگيري كردن از هركاري است كه به حسب عادت منجر به مفسدهاي ميگردد. بسياري از علماي اهل سنت معتقدند هر عملي كه به حسب عادت سرانجام به مفسدهاي منتهي گردد، به استناد اصل «سد ذرايع» بايد ممنوع اعلام گردد؛ يعني هر عملي كه وسيله حرام گردد بايد ممنوع شود.