شیعه و قرآن خاص
عبدالله مهدوی قرآن، در اصل مصدر است، مانند کفران و رجحان، و به معنای خواندن آمده، مانند: «قَرَأتُ الکِتابَ قَراءَةً وَ قُرآناً»؛ «کتاب را به روشی خاص قرائت کرده، خواندم» یا (فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ) اَی
عبدالله مهدوي
قرآن، در اصل مصدر است، مانند كفران و رجحان، و به
معناي خواندن آمده، مانند: «قَرَأتُ الكِتابَ قَراءَةً وَ قُرآناً»؛ «كتاب را به روشي خاص قرائت كرده، خواندم» يا (فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ) اَي قَرائَتَهُ؛ «هنگامي كه آن را خوانديم، پس پيروي كن از خواندن آن» و همينطور به معناي جمع كردن آمده است؛ مانند: «قَرَأتُ الشّـَيءَ قُرآناً، اَي جَمَعتُهُ وَ ضَمَمتُ بَعضَهُ اِلى بَعضٍ»؛ يعني جمع و ضميمه كردم بعض آن چيز را به بعض ديگر يا (إِنَّ عَلَيْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ)، اَي جَمعَهُ؛ «همانا جمع قرآن و قرائت آن بر عهده ماست».
قرآن در اصطلاح اسمي براي كتاب خداست كه بر محمد(صلي الله عليه و آله) آخرين پيامبر الهي نازل شده. اين كتاب 114 سوره دارد، كه اولين آن «الفاتحه» و آخرين آن «الناس»، و داراي 6170 آيه، و 439/77 كلمه، 050/323 حرف است.
ضرورت و اهميت بحث
برخي متعصبان و مخالفان مكتب اهل البيت: براي مخدوش جلوه دادن شيعيان، تهمتها و افترائات زيادي را به ديدگاه و نظرات شيعيان درباره آموزههاي اسلامي دين در رسانههاي تصويري و مكتوب وارد ميكنند. ازاينرو براي رفع اينگونه شبهات و تنزيه شيعيان از اتهام به چنين عقايدي و آشكار ساختن حقايق، ضرورت دارد كه مسائل از زواياي مختلف مورد بحث و بررسي قرار گيرد. از جمله افترائات، اين ادعاي بياساس است كه شيعيان دو قرآن دارند، قرآن ظاهر و قرآن خاص و مكتوم، كه در اين نوشتار به آن ميپردازيم.
تبيين موضوع در انديشه اسلامي
بيترديد مسلمانان با همه اختلافاتي كه در فقه و عقايد دارند، در يك چيز باهم متحدند و آن كتاب الهي موجود ميان آنان يعني قرآن است كه بدون كوچكترين تفاوت در كمي و زيادي، به عنوان اولين منبع تشريع و قانون داراي جايگاه بالا و اعتبار است و هيچ تفاوتي ندارد كه اين مصحف شريف در كجاي جهان اسلام و توسط كدام فرقه و گروه اسلامي به چاپ رسيده باشد، همگي از يك اعتبار برخوردارند؛ زيرا قرآن خود فرموده است: (إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ)؛ «ما اين قرآن را كه مايه تذكر است نازل كرديم، و ما به طور قطع آن را حفظ خواهيم كرد». (حجر: 9)
چنان نيست كه قرآن عظيمالشأن بدون پشتوانه باشد و هركس به خود اجازه دهد از خود قرآني بسازد يا از آن بكاهد يا چيزي بر آن بيفزايد. اين چراغي است كه خداوند تبارك و تعالي آن را برافروخته و هرگز غروب و افول نخواهد داشت. اين حقيقتي انكارناپذير و مورد تأييد همه مسلمانان است.
در عين حال برخي مسائل مانند وجود مصحف امام علي(عليه السلام) و مصحف فاطمه زهرا(عليها السلام) بهانهاي براي عدهاي از نويسندگان متعصب شده است و از آن چنين برداشت ميكنند كه گويا شيعيان دو قرآن دارند: يكي عام و ديگري خاص. مقصود از قرآن خاص، همان مصاحفي است كه در منابع از آنها به نام مصحف امام علي(عليه السلام) و مصحف فاطمه(عليها السلام) ياد شده.
تفاوت مصحف امام علي(عليه السلام) با قرآن
قرآن امام علي، از نظر جوهري يعني آيات و سورههاي قرآني، هيچ تفاوتي با قرآن موجود ندارد؛ تنها تفاوت آن در اين است كه افزون بر متن قرآن، تأويل، تنزيل، ناسخ و منسوخ آيات نيز در آن گردآوري و نگاشته شده.
ازاينرو وقتي طلحه از امام علي(عليه السلام) از سلامت و حجيت قرآن موجود ميپرسد كه آيا تمام آنچه را كه عمر و عثمان نوشتهاند قرآن است، يا چيزي غير از قرآن هم در آن وجود دارد، حضرت ميفرمايد:
تمام آن قرآن است. اگر به آنچه در آن است عمل كنيد، از آتش جهنم نجات مييابيد و وارد بهشت ميشويد؛ زيرا در آن، حجت ما و بيان حق ما و وجوب طاعت ما (اهل بيت) است.
امام علي(عليه السلام) در اين روايت، با كمال صراحت قرآن موجود را تأييد ميكند و عمل به دستورات آن را موجب نجات از آتش ميداند. كاملاً روشن است كه تأييد آن حضرت، معنايي جز اين ندارد كه قرآن موجود همان قرآني است كه بر رسول خدا(صلي الله عليه و آله) نازل شده و هيچ تفاوت جوهري از سنخ آيات و وحي قرآني با قرآن آن حضرت ندارد. در غير اين صورت امام(عليه السلام) در مقام جانشين پيامبر(صلي الله عليه و آله) و هادي امت، هرگز به خود اجازه نميداد كه قرآن كامل خود را كنار بگذارد و قرآن ناقص و تحريف شده موجود را قرآن كامل معرفي كند و عمل به آن را موجب نجات از آتش و دخول در بهشت بداند.
از اين حيث، همه دانشمندان و بزرگان محقق شيعه، اعم از متقدمين و متأخرين معتقدند قرآن علي(عليه السلام) با قرآن موجود تفاوت دارد. اما اين تفاوت، تفاوت جوهري از سنخ آيات و وحي قرآني نيست.
1. شيخ صدوق= ميگويد:
با وحي چيزهايي نازل شده بود كه جزء قرآن نبود. اگر همراه قرآن جمع ميشد، به هفده هزار آيه ميرسيد... همانگونه كه اميرمؤمنان(عليه السلام) آن را جمع كرد. پس هنگامي كه آن را آورد، فرمود: «اين كتاب پروردگار است كه بر پيامبر شما فرو فرستاده، نه حرفي بر آن افزوده شده و نه حرفي از آن كاسته شده است».
2. شيخ مفيد= ميگويد:
تفاوت قرآن علي(عليه السلام) با قرآن موجود از حيث تأويل و تفسير است؛ زيرا او ميگويد: «در قرآن اميرمؤمنان(عليه السلام) چيزي به عنوان تأويل و تفسير معاني بر حقيقت تنزيل آن ثابت بوده، كه از قرآن (موجود) كه معجزه و كلام خداست، حذف شده؛ درحاليكه جزء آن نبوده».
3. آيتالله خويي= ميگويد:
هيچ دليلي وجود ندارد كه اين فزونيها جزء قرآن بوده و به واسطه تحريف از قرآن موجود حذف شده باشد؛ بلكه درست اين است كه آن فزونيها تفسير به عنوان تأويل و بازگشت سخن به آن بوده و يا از سوي خداوند براي توضيح مقصود او نازل شده است.
برخي ديگر معتقدند تفاوت قرآن اميرمؤمنان(عليه السلام) با قرآن موجود، در ترتيب و تأليف آيات آنهاست:
4. شيخ مفيد= در جاي ديگر ميفرمايد:
... اميرمؤمنان(عليه السلام) قرآن را از اول تا آخر آنگونه كه بايد جمعآوري ميشد، جمع كرد و در آن، سورههاي مكي را قبل از مدني و منسوخ را قبل از ناسخ و هر چيز را در جاي خودش قرار داد. ازاينرو
امام صادق(عليه السلام) ميفرمايد: «آگاه باشيد، اگر قرآن آنگونه كه نازل شده است خوانده ميشد، نام ما (اهلبيت) را در آن مييافتيد؛ چنانكه نام كساني كه قبل از ما بودند، در آن آمده است...».
5. علامه طباطبايي= ميگويد:
اگر تفاوت قرآن اميرمؤمنان(عليه السلام) با قرآن موجود، در بعضي حقايق ديني بود، امام به مجرد اينكه آنها از قرآني كه آن حضرت جمعآوري كرده بود، اعراض نموده و اظهار بينيازيكردند، بسنده نميكرد؛ بلكه با دليل و برهان محكم، حقيقت را براي آنها اثبات ميكرد.
شبهات مصحف امام علي(عليه السلام)
شبهه اول: ترديد در سند روايت وجود مصحف امام علي(عليه السلام)
برخي نويسندگان وهابي پس از گزارش روايت مربوط به قرآن علي(عليه السلام) از طريق محمد بن فضيل از اشعث از محمد بن سيرين، ميگويند: اين روايت از دو نظر مخدوش است: 1. روايت مربوط به قرآن علي(عليه السلام) را غير از اشعث كسي ديگر از ابن سيرين نقل نكرده؛
2. روايت اشعث، سست و ضعيف است.
جواب شبهه اول
ادعاي اول كه ميگويند روايت قرآن علي(عليه السلام) را غير از اشعث، كسي ديگر از ابن سيرين نقل نكرده، ادعايي دروغ و بياساس است؛ زيرا
ابن ضريس روايت را از بُشر بن موسي از هوذة بن خليفه از عون از محمد بن سيرين از عكرمه از علي(عليه السلام) نقل كرده است.
ابن سعد روايت را از طريق اسماعيل بن ابراهيم از ايوب و ابن عون از محمد بن سيرين نقل كرده است.
همچنين جلالالدين سيوطي ميگويد: «ابن اشته (م360ه .ق)، در كتاب مصاحف، حديث را از طريق ديگر (يعني از طريق غير اشعث) از ابن سيرين نقل كرده است».
اما ادعاي دوم كه ميگويند: حديث اشعث سست و ضعيف است نيز بياساس و باطل است؛ زيرا مقصود از اشعث در سند ابن ابيداوود ـ به قرينه راوي كه محمد بن فضيل و مروي عنه كه محمد بن سيرين است ـ اشعث بن سواد كندي نجّار ميباشد، ديدگاهها درباره او متفاوت است؛ زيرا يحيي بن معين او را از ثقات شمرده است. ابن عدي درباره او ميگويد: «وَ فِي الجُملَةِ يكتَبُ حَدِيثُهُ». عجلي، ابن شاهين و بزاز، سخن
ابن عدي را درباره او پذيرفتهاند. دكتر بشار در پاورقي همين
صفحه مينويسد:
از اين بيان روشن ميشود كه اشعث به تمام معنا ضعيف نيست، بلكه اقوال درباره او مختلف است. بنابراين شايسته نيست كه در مورد او كلمه ضعيف را به كار ببريم. پس تعبير (ضعيف) دانشمندان رجال درباره او اشتباه است.
شبهه دوم: مخدوش بودن روايت ابن ابيداوود
ابن حجر و پيروان وي ميگويند: روايتي كه ابن ابيداوود از ابن سيرين از علي(عليه السلام) درباره قرآن آن حضرت نقل كرده، از سهنظر مخدوش است:
الف) سند آن مقطوع است؛ زيرا ابن سيرين نميتواند بدون واسطه از علي(عليه السلام) حديث نقل كند؛
ب) بر فرض صحت و تماميت سند، مقصود از جمع قرآن، حفظ آن در سينه است؛
ج) جمله «حتي جمعته بين اللّوحين» كه در برخي روايات آمده، از وهم و خيال راوي است.
پاسخ شبهه دوم
درباره ادعاي اول كه ميگويند سند روايت مقطوع است، حقستيزي و انكار حقيقت است؛ زيرا طريق روايت منحصر به نقل محمد بن سيرين از علي(عليه السلام) نيست، چون ابن عبدالبر ، يك روايت و ابن ضريس، دو روايت را با سند متصل از محمد بن سيرين از عكرمه از امام علي(عليه السلام) نقل كردهاند و عكرمه از موثقين نزد ابن حجر به شمار ميآيد. آلوسي نيز طريق ابن ضريس را صحيح ميداند.
افزون بر طريق ابن سيرين، حاكم حسكاني ، موفق خوارزمي ، ذهبي و ابونعيم اصفهاني روايت را از طريق سدي از عبدخير نقل كردهاند.
اما ادعاي دوم كه ميگويند مراد از جمع قرآن، حفظ آن در سينه است، نه تنها درست نيست؛ بلكه مدعي براي كتمان و انكار حق، خيانت علمي بزرگي را مرتكب شده است و بخشي از روايت را كه به صراحت جمع در اوراق را بازگو ميكند، حذف كرده است و سپس ميگويد: «مراد از جمع قرآن، حفظ آن در سينه است نه در مصحف». متن روايت اين است:
...اَقْسَمَ عَلِي أنْ لا يرتَدِي بِرِداءٍ اِلاّ لِجُمُعَةٍ حَتّى يجْمَعَ القُرآنَ فِي مُصْحَفٍ فَفَعَلَ.
علي(عليه السلام) سوگند ياد كرد كه عبايي بر دوش نگذارد، مگر براي نماز جمعه تا اينكه قرآن را در (مصحف) صفحهها جمع كند. سپس اين كار را انجام داد.
لغتپژوهان تأكيد ميكنند كه مصحف، عبارت است از مجموعه صفحهها و اوراق نوشته شده كه بين دو جلد قرار گيرد: «اَلمُصحَفُ هُوَ الجامِعُ لِلصُّحُفِ المَكتُوبَةِ بَينَ الدَّفَّتَينِ».
ابن حجر با حذف «فِي مُصْحَفٍ فَفَعَلَ» ميگويد: «مراد از اينكه علي(عليه السلام) قرآن را جمع نمود، اين است كه آن را در سينه خود حفظ كرد».
افزون بر اين اولاً امكان ندارد كسي جمع قرآن را بر حفظ آن در سينه حمل كند؛ زيرا امام علي(عليه السلام) پس از رحلت رسول اكرم(صلي الله عليه و آله) و تعيين خليفه در سقيفه، مشغوليتي نداشت. پس نيازي نداشت كه براي حفظ قرآن در خانه بنشيند.
ثانياً آلوسي ذيل آيه: (وَ لِنَجْعَلَها لَكُمْ تَذْكِرَةً وَ تَعِيها اُذُنٌ واعِية) ، ميگويد:
در خبري نبي مكرم اسلام(صلي الله عليه و آله) به علي(عليه السلام) فرمود: «اي علي(عليه السلام) من از خدا خواستم كه آن (گوشها) را گوشهاي تو قرار دهد». علي(عليه السلام) گفت: «من تاكنون چيزي را نشنيدهام كه آن را فراموش كرده باشم. من تاكنون چيزي را فراموش نكردهام».
با اين ويژگي امام علي(عليه السلام)، نه تنها قرآن، بلكه سنت و سيره و تمام علومي كه رسول مكرم اسلام(صلي الله عليه و آله) در سينه شريف او به امانت گذاشته بود، در حافظه و سينه آن حضرت ثابت بود و نيازي نداشت كه در خانه بنشيند و قرآن را حفظ كند.
ثالثاً ابن ابيالحديد ميگويد:
همه اتفاق نظر دارند كه علي(عليه السلام) قرآن را در زمان پيامبر(صلي الله عليه و آله) از حفظ كرد و كسي ديگر جز او حفظ نكرده بود و او نخستين فردي بود كه آن را گردآوري كرد... اين سخن شيعيان و اهل حديث كه ميگويند نشستن او در خانه به منظور مخالفت با بيعت بود، درست نيست؛ بلكه نشستن او براي تدوين و جمعآوري قرآن بود، و اين دليل بر آن است كه او نخستين گردآورنده قرآن بود.
رابعاً ابن نديم بغدادي از احمد بن محمد بن جعفر منادي (م332ه .ق) و او با ذكر سند از عبدخير نقل كرده است:
... فَجَلَسَ فِي بَيتِهِ ثَلاثَةَ اَيامٍ حَتّي جَمَعَ القُرآنَ، فَهُو اَوَّلُ مُصحَفٍ جَمَعَ فِيهِ القُرآنَ مِن قَلبِهِ.
... علي(عليه السلام) سه روز در خانه نشست تا قرآن را جمعآوري كند. پس آن قرآن، اولين مصحفي است كه (علي) قرآن را از قلب خود در آن مصحف جمع نمود.
با وجود اين همه دلايل روشن، هيچ عاقلي نميپذيرد كه جمع قرآن، به معناي حفظ آن در سينه باشد.
اما ادعاي سوم كه ميگويند: جمله «حَتّي جَمَعْتُـهُ بَينَ اللَّوحَينِ» ، از وهم و خيال راوي است، اين ادعا نيز باطل و به دور از خرد و باورنكردني است؛ زيرا مدعي، عبدخير را در نقل اين روايت متهم به وهم و خطا ميكند و روايت او را نميپذيرد، و همو را در روايت ديگر كه مصحف ابيبكر را نقل ميكند، تأييد نموده، ميگويد:
صحيحتر و مورد اعتماد ـ از حديث جمع قرآن توسط امام علي(عليه السلام) ـ آن روايتي است كه ابن ابيداوود با سند حسن از عبدخير نقل كرده. او ميگويد: از علي(عليه السلام) شنيدم كه فرمود: «ابوبكر در مورد قرآن از همه مردم پاداش بزرگتري دارد... . او اولين كسي است كه كتاب خدا را جمع نمود».
شبهه سوم: وجود غير قرآن در قرآن امام علي(عليه السلام)
نويسنده وهابي مينويسد؛ شيعيان مدعياند كه بر اساس روايت سليم بن قيس، علي(عليه السلام) در قرآن خود، شأن نزول، تأويل، و ناسخ و منسوخ آيات را نيز نگاشته است. اين، خلاف دستور نبي مكرم اسلام(صلي الله عليه و آله) است كه فرمود: «لا تَكْتُبُوا عَنِّي شَيئاً غَيرَ الْقُرآنِ»؛ «غير از قرآن چيز ديگر را از (زبان) من ننويسيد». رسول خدا(صلي الله عليه و آله) از ترس مخلوط شدن، از نوشتن غير قرآن با آن نهي كرده است.
پاسخ شبهه سوم
گويا نويسنده وهابي فقط كتاب سليم بن قيس را در اين موضوع ديده و از منابع ديگر اطلاع لازم و كافي نداشته؛ درحاليكه ويژگيهاي مصحف امام علي(عليه السلام) در بسياري از متون روايي و تفسيري و تاريخي اهل سنت آمده است و اين منابع به تأويل، تنزيل، و ناسخ و منسوخ در مصحف امام علي (عليه السلام) اشاره كردهاند.
ثانياً ادعاي نويسنده وهابي، مخالف سيره بزرگان صحابه است؛ زيرا خود نويسنده اقرار دارد كه ابن مسعود، ابي بن كعب، عايشه و سالم غلام حذيفه، هر يك قرآن مخصوص خود را داشتهاند كه تفسير بعض آيات و احياناً نسخ تلاوت بعض آيات را در قرآن خود مينوشتند.
بر اين اساس، هيچ خردمندي نميپذيرد كه همه افراد ياد شده، دستور پيامبر(صلي الله عليه و آله) را ناديده گرفته و خلاف آن عمل كرده باشند. ازاينرو روايت (لا تَكْتُبُوا عَنِّي شَيئاً غَيرَ الْقُرآنِ) يا در موارد خاص وارد شده يا اينكه اساساً ساختگي است، كه دومي قويتر است ؛ زيرا ممانعت از نوشتن حديث، به هيچ وجه با هدف بعثت و روش نبي اكرم(صلي الله عليه و آله) سازگاري ندارد؛ چون معقول نيست كه خداي متعال پيامبرش را مأمور تبيين و تعليم آيات قرآن در تمام ابعاد آن كند، ولي نبي اكرم(صلي الله عليه و آله) كه معلم قرآن و مبين آن است، از نوشتن سخنان خود منع نمايد، درحاليكه دين مقدس اسلام ديني جهاني است و صداي آن بايد به تمام نقاط عالم تا روز قيامت برسد و عهدهدار اين مسئوليت قرآن و سنت است.
از سوي ديگر، مسئله ممانعت از نوشتن حديث، امر كوچكي نيست؛ زيرا سخنان هدايتگر رسول اكرم(صلي الله عليه و آله) شب و روز مورد ابتلاي آنان بوده و براي آنان اهميت خاص و جايگاه ويژه داشته است. بنابراين معقول نيست درباره مسئلهاي به اين بزرگي، فقط يك يا دو روايت كه متعارض با روايات فراوان است، وارد شده باشد. اتفاقاً ورود روايات اندك و متعارض با روايات فراوان، خود دليل بر ساختگي بودن روايت يا اشتباه راوي آنهاست.
شبهه چهارم: انكار قرآن امام علي(عليه السلام)
نويسنده وهابي در ادعاي ديگر ميگويد اگر نزد علي(عليه السلام) چنين قرآني وجود داشت، چرا آن را براي مردم آشكار نكرد؟
پاسخ شبهه چهارم
با توجه به ويژگي قرآن امير مومنان(عليه السلام) و ديدگاه دانشمندان شيعه، به خوبي معلوم شد كه هيچ تفاوتي از نظر آيات و سورهها، بين قرآن موجود و قرآن اميرمؤمنان(عليه السلام) وجود ندارد، تنها تفاوت در آن است كه قرآن آن حضرت، مشتمل بر اضافاتي از قبيل تفسير، تأويل، بيان ناسخ و منسوخ و بيان ترتيب سورهها بر اساس نزول و... بوده.
ازاينرو يكي از مفسران اهل سنت ميگويد: «هيچكس نقل نكرده كه علي(عليه السلام) قرآني را كه صحابه جمع كردهاند، انكار كرده باشد». اين انكار نكردن حضرت، به معناي تأييد و امضاي قرآن موجود است، و اين خود دليل آشكار بر تفاوت نداشتن آيات و سورههاي دو قرآن با يكديگر است.
وقتي بين قرآن موجود و قرآن امام علي(عليه السلام)، هيچ تفاوت جوهري وجود ندارد و آن حضرت قرآن موجود را كامل وحجت تام و تمام ميداند، دليلي وجود ندارد كه حضرت قرآن خود را آشكار سازد.
ثانياً هر كس كمترين آشنايي با سيره آن حضرت داشته باشد، ميداند و باور دارد كه روش آن حضرت نيز همانند رسول اعظم(صلي الله عليه و آله) بر ايجاد وحدت و تحكيم پايههاي آن ميان مسلمانان بود و از عوامل اختلافبرانگيز، به شدت دوري ميجست.
شاهد گويا سخن خود آن حضرت است كه فرمود: «... وَ لَيسَ رَجُلٌ اَحْرَصُ عَلى جَماعَةِ اُمَّةِ مُحَمَّدٍ(صلي الله عليه و آله) وَ اُلفَتِها مِنِّي...» ؛ «هيچكس علاقهمندتر از من بر اتحاد و وحدت امت محمد(صلي الله عليه و آله) نيست».
آتش اختلافي كه ميان صحابه به سبب اختلاف قرائت قرآن شعلهور شده بود و از اين بابت همديگر را تكفير ميكردند، بعد از توحيد قرآنها از سوي عثمان به خاموشي گراييده بود. ازاينرو هيچ عاقلي نميپذيرد كه امام(عليه السلام) با توجه به سيرهاش با آشكار كردن قرآن خود بار ديگر آتش اختلاف را ميان امت اسلامي شعلهور بسازد و پيروان قرآن را در آن بسوزاند.
شبهه پنجم: وجود دو قرآن براي شيعه
وهابيان از رهگذر اعتقاد شيعه به قرآن علي(عليه السلام)، اين اتهام واهي را مطرح كردهاند كه شيعيان، قرآن علي(عليه السلام) را كامل ميدانند و به آن عمل ميكنند و قرآن موجود را ناقص و تحريف شده ميپندارند و از باب تقيه، به قبول آن تظاهر ميكنند. ازاينرو وهابيان ادعا ميكنند شيعه دو قرآن دارد: يكي عام معلوم و ديگري خاص مكتوم.
پاسخ شبهه پنجم
با توجه به دلايل مستحكمي كه مطرح گرديد و ثابت شد قرآن امام علي(عليه السلام) با قرآن موجود هيچ تفاوت جوهري ندارد، و شيعه قرآن موجود را از هر نوع تحريف و تغيير مصون ميداند، به خوبي بطلان ادعاي واهي و بياساس وهابيان مغرض و معاند روشن و آشكارگرديد. زيرا اعتقاد به قرآن علي(عليه السلام)، نه تنها ايمان و اعتقاد شيعه را درباره قرآن موجود تغيير نداده، كه ايمان و اعتقاد آنان را در سلامت و صيانت آن از تحريف، صد چندان كرده است؛ زيرا شيعه، قرآن موجود را از رهگذر مطابقت با قرآن امام علي(عليه السلام) بيكموكاست، همان قرآني ميداند كه خداوند متعال بر رسول مكرم(صلي الله عليه و آله) نازل كرد. ازاينرو وقتي از امام صادق(عليه السلام) درباره قرآن موجود سؤال شد، فرمود:
قرآن، كلام و گفتار خداست و كتاب، وحي و نازل شده از سوي اوست و آن كتاب عزيز و مقتدري است كه هيچگونه امر باطلي از پيش رو و پشت سر به آن راه نمييابد و از جانب خداي حكيم و ستوده نازل گرديده است.
امام هادي(عليه السلام) نيز به يكي از شيعيان خود نوشت:
وَ الْقُرْآنُ كَلَامُ اللهِ غَيْرُ مَخْلُوقٍ، فِيهِ خَبَرُ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ وَ خَبَرُ مَا يَكُونُ بَعْدَكُمْ أُنْزِلَ مِنْ عِنْدِ اللهِ عَلَي مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللهِ.
قرآن كلام خداست (و مانند چيزهاي ديگر) مخلوق خدا نيست. در آن، اخبار امتهاي قبل از شما و بعد از شما آمده است. قرآن از جانب خدا بر حضرت محمد(صلي الله عليه و آله) نازل شده است.
امام صادق(عليه السلام) در پاسخ به شبهة مردي كه از او پرسيد چگونه با وجود نشر و تعليم و قرائت زياد، از طراوت و تازگي قرآن كاسته نميشود، فرمود:
إِنَّ اللهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمْ يَجْعَلْهُ لِزَمَانٍ دُونَ زَمَانٍ وَ لِنَاسٍ دُونَ نَاسٍ فَهُوَ فِي كُلِّ زَمَانٍ جَدِيدٌ وَ عِنْدَ كُلِّ قَوْمٍ غَضٌّ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ.
همانا خداوند قرآن را براي زمان و مردم خاصي نازل نكرده است. ازاينرو در همة زمانها و براي همة مردم تا روز قيامت تازه و باطراوت است.
حضرت امام علي(عليه السلام) فرمود:
وَ عَلَيْكُمْ بِكِتَابِ اللهِ فَإِنَّهُ الْحَبْلُ الْمَتِينُ وَ النُّورُ الْمُبِينُ وَ الشِّفَاءُ النَّافِعُ وَ الرِّيُّ النَّاقِعُ وَ الْعِصْمَةُ لِلْمُتَمَسِّكِ وَ النَّجَاةُ لِلْمُتَعَلِّقِ لَا يَعْوَجُّ فَيُقَامَ وَ لَا يَزِيغُ فَيُسْتَعْتَبَ وَ لَا تُخْلِقُهُ كَثْرَةُ الرَّدِّ وَ وُلُوجُ السَّمْع.
برشما باد تمسك و عمل به قرآن؛ زيرا قرآن ريسمان محكم الهي و نور آشكار و درمان سودمند است، كه تشنگي را فرو مينشاند، نگهدارنده كسي است كه به آن تمسك جويد، و نجات دهنده كسي است كه به آن چنگ آويزد. كجي ندارد تا راست شود. گرايش به باطل ندارد تا از آن باز گردانده شود. تكرار و شنيدن پياپي آيات، او را كهنه نميسازد، و گوش از شنيدن آن خسته نميشود.
اينجا بود كه حضرت فرمود: «شما را به خدا نگذاريد در عمل به قرآن، ديگران از شما سبقت بگيرند».
همچنين آن حضرت فرمود:
وَ تَعَلَّمُوا القُرآنَ فَاِنَّهُ اَحسَنُ الحَدِيثِ، وَ تَفَقَّهُو فِيهِ فَاِنَّهُ رَبِيعُ القُلوُبِ... .
قرآن را بياموزيد كه بهترين گفتار است، و آن را نيك بفهميد كه بهار دلهاست. از نور آن شفا و بهبودي بخواهيد كه شفاي سينههاي بيمار است، و قرآن را نيكو تلاوت كنيد كه سودبخشترين داستانهاست.
امام صادق(عليه السلام) فرمود:
وَ عَلَيكُم بِتِلاوَةِ القُرآنِ، فَاِنَّ دَرَجاتِ الجَنَّةِ عَلى عَدَدِ آياتِ القُرآنِ... .
قرآن را بخوانيد؛ زيرا درجات بهشت به تعداد آيات قرآن است. هنگامي كه قيامت برپا ميشود، به قاري قرآن گفته ميشود: بخوان و بالا برو. هر آيهاي را كه ميخواند يك مرتبه (درجه) بالا ميرود... .
امام باقر(عليه السلام) فرمود:
هركس قرآن را در نماز ايستاده بخواند، براي او به تعداد هر حرفي صد حسنه خواهد بود و كسي كه در نماز نشسته بخواند، خداوند به هر حرفي پنجاه حسنه براي او مينويسد. هركس قرآن را در غير نماز بخواند، به هر حرف ده حسنه براي او نوشته ميشود.
افزون بر رواياتي كه ذكر شد، صدها روايت از ائمه معصومين: درباره قرآن موجود در كتابهاي شيعه و در ابواب مختلف وجود دارد؛ براي نمونه در جلدهاي 92 و 93 بحارالانوار مطالبي با عناوين ذيل آمده است:
1. فضيلت تدبر در قرآن؛
2. تفسير به رأي و تغيير قرآن؛
3. چگونگي توسل به قرآن؛
4. وجوه اعجاز قرآن؛
5. فوايد آيات قرآن؛
6. فضيلت حامل و حافظ و عامل به قرآن؛
7. تعليم و تعلّم قرآن؛
8. قرائت قرآن با صداي زيبا؛
9. بودن قرآن در خانه و مذمت تعطيل آن؛
10. فضيلت قرائت قرآن از حفظ و از روي آن؛
11. فضيلت ختم قرآن؛
12. دعاهاي تلاوت قرآن؛
13. آداب قرائت قرآن؛
14. فضيلت گوش دادن به قرآن؛
15. فضيلت سورهها و آيات قرآن.
بيترديد اين شمار بالا از روايات كه با اصناف مختلف از زواياي گوناگون درباره قرآن سخن ميگويند، به طور قطع دلالت دارند كه قرآن موجود مصون از هر نوع تغيير و تحريف بوده، همان قرآني است كه بر رسول(صلي الله عليه و آله) خدا نازل شده است.
ازاينرو دانشمندان شيعه با ايمان و اعتقاد كامل به پيروي از امامان معصومشان در طول تاريخ در جهت گسترش فرهنگ قرآن كريم،
مجدانه كوشيدهاند.
شاهد زنده و گواه صادق اين است كه تعداد جمعيت شيعه در طول تاريخ يكپنجم كل جمعيت امت اسلامي بوده و مابقي را اهلسنت تشكيل ميداده است. بنابراين، وضع طبيعي اقتضا ميكند كه تأليفات شيعه در باب تفسير قرآن و علوم مختلف آن، يكپنجم تأليفات برادران اهل سنت باشد. از سوي ديگر اوضاع دشوار حاكم بر شيعيان در طول تاريخ، ميطلبد كه تأليفات آنها درباره قرآن، يكدهم بلكه يكبيستم تأليفات برادران اهل سنت باشد؛ درحاليكه بر عكس، تأليفات شيعه در اينباره، بيشتر از يكسوم است. دارالقرآن آيتالله گلپايگاني= افزون بر پنج هزار تأليف در زمينه تفسير قرآن از نويسندگان شيعه گردآوري و ثبت كرده است.
مفسران شيعه
هماكنون به اسامي برخي مفسران شيعه به ترتيب تاريخ وفات آنان اشاره ميشود:
مفسران صحابي:
1. ابي بن كعب انصاري (30ه .ق)
2. ميثم بن يحيي تمار (60ه .ق)
3. عبدالله بن عباس (68ه .ق)
4. طاووس بن يماني، شاگرد ابن عباس (106ه .ق)
5. عبدالله بن مسعود
تابعين و بعد:
1. عطية بن سعيد (سعد) عوفي كوفي (111ه .ق)
2. زيد بن اسلم عدوي (119 يا 124ه .ق)
3. سدي كبير، اسماعيل بن عبدالرحمن قرشي كوفي (127ه .ق)
4. جابر بن يزيد جعفي (128 يا 132ه .ق)
5. ابان بن تغلب بن رباح بكري جريري (141ه .ق)
6. محمد بن سائب كلبي (146ه .ق)
7. ابوحمزه ثمالي، ثابت بن دينار (148ه .ق)
8. زياد بن منذر، ابوجارود همداني (150ه .ق)
9. مقاتل بن سليمان (قرن دوم)
10. عبدالرزاق بن همام بن نافع حميري صنعاني (211ه .ق)
11. حسن بن محبوب كوفي (224ه .ق)
12. ابن فضال كبير، حسن بن علي بن فضال كوفي (224ه .ق)
13. برقي صغير، احمد بن محمد بن خالد برقي كوفي (274 يا 280ه .ق)
14. علي بن ابراهيم بن هاشم قمي (307ه .ق)
15. محمد بن مسعود سمرقندي عياشي (320ه .ق)
16. علي بن حسين بن موسي بن بابويه قمي (329ه .ق)
17. عبدالعزيز بن يحيي بن احمد جلودي بصري (332ه .ق)
18. ابن وليد، محمد بن حسن بن وليد (343ه .ق)
19. حسن بن سعيد حماد اهوازي (اواسط قرن سوم)
20. ابوالقاسم، فرات بن ابراهيم كوفي (352ه .ق)
21. محمد بن علي بن حسين بن موسي بن بابويه قمي (381ه .ق)
22. شيخ محمد بن حسن طوسي (التبيان) (460ه .ق)
23. ابن الجحام، محمد بن عباس بن علي بن مروان بن ماهيار (قرن چهارم)
24. طبرسي (جوامع الجامع)، فضل بن حسن (548ه .ق)
25. ابوالفتوح رازي (روض الجنان في تفسير القرآن)، حسن بن علي بن محمد خزاعي (قرن ششم)
26. قطب الدين راوندي، سعيد بن هبه (573ه .ق)
27. محمد بن هارون (مختصر التبيان في تفسير القرآن) (597ه .ق)
28. محمد بن منصور بن ادريس حلي (مختصر التبيان) (598ه .ق)
29. احمد بن موسي بن جعفر بن طاووس حلي (شواهد القرآن) (673ه .ق)
30. علامه حلي، حسن بن يوسف مطهر (نهج الايمان في تفسير القرآن) (726ه .ق)
31. علامه حلي، (القول الوجيز في الكتاب العزيز)، حسن بن يوسف مطهر (726ه .ق)
32. عبدالرزاق احمد كاشي (السراج الوهاج في تفسير القرآن) (730 ـ 735ه .ق)
33. حيدر بن علي بن حيدر حسيني آملي (المحيط الاعظم والبحر الخضم في تأويل كتاب الله العزيز المحكم) (787ه .ق)
34. حسين بن حسن جرجاني (جلاء الاذهان في تفسير القرآن)، (قرن هشتم)
35. فاضل مقداد، مقداد بن عبادالله سيوري حلي (مغمضات القرآن) (826ه .ق)
36. حسين بن علي واعظ كاشفي (جواهر التفسير لتحفة الامير) (910ه .ق)
37. حسين بن خواجه شرف الدين اردبيلي (تفسير الهي) (950ه .ق)
38. بهاءالدين محمد بن حسين عاملي (العروة الوثقي في تفسير القرآن) (1030 ـ 1035ه .ق)
39. مولا تاج الدين حسن بن محمد اصفهاني (البحر المواج في تفسير القرآن) (1085ه .ق)
40. مولا محمد بن مرتضي مشهور به فيض كاشاني (الصافي، المصفي، الآصفي) (1091ه .ق)
41. سيد هاشم بن سليمان حسيني بحراني (البرهان في تفسير القرآن) (1107 ـ 1109ه .ق)
42. سيد نعمت الله بن عبدالله حسيني موسوي جزائري (العقود والمرجان في تفسير القرآن) (1112ه .ق)
43. محمد بن محمدرضا بن اسماعيل مشهدي (كنزالدقائق في تفسير القرآن) (1125ه .ق)
44. عبدالله آفندي ابن عيسي تبريزي (الامان من النيران في تفسير القرآن) (1130ه .ق)
45. محمدجعفر استرآبادي، معروف به شريعتمدار (1263ه .ق)
46. صالح بن محمد برقاني قزويني (بحر العرفان) (1275ه .ق)
47. محمدجواد بلاغي (آلاء الرحمن في تفسير القرآن) (1352ه .ق)
سيد علي بن حسين حائري (مغتنيات الدرر و منقطات الثمر)
(1353ه .ق)
48. سيد محمد مولانا (التفسير الوجيز) (1366ه .ق)
49. شيخ محمدجواد مغنيه (الكاشف في تفسير القرآن) (1400ه .ق)
50. سيد محمدحسين طباطبايي (الميزان في تفسير القرآن) (1402ه .ق)
51. سيد ابوالقاسم خوئي (البيان في تفسير القرآن) (1413ه .ق)
52. محمد صادقي تهراني (البلاغ في تفسير القرآن بالقرآن) (قرن پانزدهم)
53. ناصر مكارم شيرازي (تفسير نمونه) (معاصر)
54. عبدالله جوادي آملي (تفسير تسنيم) (معاصر)
بنابراين هركس اندك بهرهاي از خرد داشته باشد، و بغض و عداوت علي(عليه السلام) و شيعيان آن حضرت، چشم ظاهر و باطن او را كور نكرده باشد، به خود اجازه نميدهد شيعيان را كه در طول تاريخ اسلام بيشترين سهم را در نوشتن تفسير و علوم مختلف قرآن داشتهاند، متهم به بيايماني نسبت به قرآن موجود و داشتن قرآن خاص مكتوم نمايد.
اگر شيعه، قرآن خاص مكتوم دارد و به آن عمل ميكند، پس اين حجم بزرگ از كتابهاي تفسير را چه كساني و براي كدام قرآن نوشتهاند؟
افزون بر آنچه ذكر شد، اولاً روايات وارده در منابع اهل سنت با صراحت تمام فرياد ميزنند كه قرآن علي(عليه السلام) از دسترس دور بوده و تا كنون كسي به آن دست نيافته است:
واِنَّ اِبنَ سِيرِينٍ قالَ فَطَلَبتُ ذَلِكَ الكِتابَ وَكَتَبتُ فِيهِ إِلى المَدِينَةِ فَلَم اَقدِر عَلَيهِ.
همانا ابن سيرين ميگويد: «آن كتاب (قرآن علي(عليه السلام را جستوجو كردم و نامهاي در جستوجوي آن به مدينه نوشتم، اما آن را به دست نياوردم».
وَلَوْ وُجِدَ مُصحَفُهُ لَكانِ فِيِه عِلمٌ كَبِيرٌ وَ لكِنَّهُ لَمْ يُوجَد.
و اگر قرآن او (علي(عليه السلام يافت ميشد، علم فراواني در آن وجود داشت، ولكن تاكنون يافت نشده است.
وقتي قرآن آن حضرت در طول تاريخ از دسترس دور بوده و تاكنون كسي به آن دست نيافته است، چگونه ممكن است و كدام عاقلي باور ميكند كه شيعيان در خفا به آن عمل ميكنند؟
ثانياً اگر بر فرض محال، شيعه غير از قرآن موجود قرآن خاص مكتوم دارد كه در خفا به دور از ديد وهابيان به آن عمل ميكنند، چرا مدعيان دروغين با چنين سير پيشرفت علوم ارتباطات و فناوري اطلاعات كه نقطه كور و ناشناخته و منطقه ممنوعهاي در جهان باقي نمانده است، نميتوانند از اين قرآن موهوم نشانه و اثري به دست آورند و آن را به عنوان سند صحت ادعاي خود ارائه دهند؟ از اينكه تا كنون به خود جرئت ادعاي رؤيت و مشاهده چنين قرآني را ندادهاند، به روشني ثابت ميشود كه شيعه قرآن ديگري ندارد.
ثالثاً با توجه به وضعيت امروز، سفر به جغرافياي زيستي شيعه و تفحّص در پنهانترين زواياي زندگي آنان، براي محقق جوياي حقيقت ناممكن نيست، مدعيان دروغين قرآن خاص شيعه، اگر با سهولت و سادگي از جغرافياي زيستي شيعه كه هزاران مسجد و ميليونها خانه را در خود جاي داده است ديدن كنند و از پنهانترين زواياي زندگي آنان در مناطق مختلف، تفحص نمايند و مسجد و يا خانهاي را انتخاب و قرآني بطلبند و با قرآن خود تطبيق كنند، به طور قطع خواهد ديد كه قرآن شيعه يك كلمه و حتي يك حرف با ساير قرآنها در بلاد مسلمين تفاوت نخوهد داشت.
رابعاً قاريان شيعه در بسياري از مسابقات بينالمللي قرائت قرآن، رتبههاي اول را كسب كردهاند، و حافظان شيعه، به ويژه حافظان خردسال، اعجاب و تحسين بسياري از كشورهاي اسلامي را برانگيختهاند.
هر سال، هزاران نفر بر حافظان و قاريان شيعه افزوده ميشود كه كلاسهاي حفظ، قرائت و تفسير قرآنِ محيط جغرافيايي شيعه را درك كردهاند. در تمام اين موارد، قرآني جز همان قرآن معروف و معمول بين مسلمين جهان وجود نداشته است و هيچ كس قرآني جز آن نميشناسد و در هيچ مجلس و محفلي سخن از قرآن ديگر مطرح نبوده است.
نتيجهگيري
بنابراين هيچ ترديدي وجود ندارد كه ادعاي وهابيان مغرض و كوردل مبني بر اينكه شيعه دو قرآن دارد، ادعاي بي اساس و تهمت ناروايي بيش نيست و كاملاً روشن و آشكار است كه شيعه جز قرآن موجود كه در دست همه مسلمانان است، قرآن ديگري در مساجد، خانهها و هيچ زاويهاي از زواياي زندگي خود ندارد. شيعه اگر قرآن خاص ديگري ميداشت، يقيناً تا كنون به ويژه در شرايط خاص امروز كه كوچكترين چيزي از ديدها پنهان نميماند، وهابيان آن را به دست ميآوردند و مطرح ميكردند.
قرآن، در اصل مصدر است، مانند كفران و رجحان، و به
معناي خواندن آمده، مانند: «قَرَأتُ الكِتابَ قَراءَةً وَ قُرآناً»؛ «كتاب را به روشي خاص قرائت كرده، خواندم» يا (فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ) اَي قَرائَتَهُ؛ «هنگامي كه آن را خوانديم، پس پيروي كن از خواندن آن» و همينطور به معناي جمع كردن آمده است؛ مانند: «قَرَأتُ الشّـَيءَ قُرآناً، اَي جَمَعتُهُ وَ ضَمَمتُ بَعضَهُ اِلى بَعضٍ»؛ يعني جمع و ضميمه كردم بعض آن چيز را به بعض ديگر يا (إِنَّ عَلَيْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ)، اَي جَمعَهُ؛ «همانا جمع قرآن و قرائت آن بر عهده ماست».
قرآن در اصطلاح اسمي براي كتاب خداست كه بر محمد(صلي الله عليه و آله) آخرين پيامبر الهي نازل شده. اين كتاب 114 سوره دارد، كه اولين آن «الفاتحه» و آخرين آن «الناس»، و داراي 6170 آيه، و 439/77 كلمه، 050/323 حرف است.
ضرورت و اهميت بحث
برخي متعصبان و مخالفان مكتب اهل البيت: براي مخدوش جلوه دادن شيعيان، تهمتها و افترائات زيادي را به ديدگاه و نظرات شيعيان درباره آموزههاي اسلامي دين در رسانههاي تصويري و مكتوب وارد ميكنند. ازاينرو براي رفع اينگونه شبهات و تنزيه شيعيان از اتهام به چنين عقايدي و آشكار ساختن حقايق، ضرورت دارد كه مسائل از زواياي مختلف مورد بحث و بررسي قرار گيرد. از جمله افترائات، اين ادعاي بياساس است كه شيعيان دو قرآن دارند، قرآن ظاهر و قرآن خاص و مكتوم، كه در اين نوشتار به آن ميپردازيم.
تبيين موضوع در انديشه اسلامي
بيترديد مسلمانان با همه اختلافاتي كه در فقه و عقايد دارند، در يك چيز باهم متحدند و آن كتاب الهي موجود ميان آنان يعني قرآن است كه بدون كوچكترين تفاوت در كمي و زيادي، به عنوان اولين منبع تشريع و قانون داراي جايگاه بالا و اعتبار است و هيچ تفاوتي ندارد كه اين مصحف شريف در كجاي جهان اسلام و توسط كدام فرقه و گروه اسلامي به چاپ رسيده باشد، همگي از يك اعتبار برخوردارند؛ زيرا قرآن خود فرموده است: (إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ)؛ «ما اين قرآن را كه مايه تذكر است نازل كرديم، و ما به طور قطع آن را حفظ خواهيم كرد». (حجر: 9)
چنان نيست كه قرآن عظيمالشأن بدون پشتوانه باشد و هركس به خود اجازه دهد از خود قرآني بسازد يا از آن بكاهد يا چيزي بر آن بيفزايد. اين چراغي است كه خداوند تبارك و تعالي آن را برافروخته و هرگز غروب و افول نخواهد داشت. اين حقيقتي انكارناپذير و مورد تأييد همه مسلمانان است.
در عين حال برخي مسائل مانند وجود مصحف امام علي(عليه السلام) و مصحف فاطمه زهرا(عليها السلام) بهانهاي براي عدهاي از نويسندگان متعصب شده است و از آن چنين برداشت ميكنند كه گويا شيعيان دو قرآن دارند: يكي عام و ديگري خاص. مقصود از قرآن خاص، همان مصاحفي است كه در منابع از آنها به نام مصحف امام علي(عليه السلام) و مصحف فاطمه(عليها السلام) ياد شده.
تفاوت مصحف امام علي(عليه السلام) با قرآن
قرآن امام علي، از نظر جوهري يعني آيات و سورههاي قرآني، هيچ تفاوتي با قرآن موجود ندارد؛ تنها تفاوت آن در اين است كه افزون بر متن قرآن، تأويل، تنزيل، ناسخ و منسوخ آيات نيز در آن گردآوري و نگاشته شده.
ازاينرو وقتي طلحه از امام علي(عليه السلام) از سلامت و حجيت قرآن موجود ميپرسد كه آيا تمام آنچه را كه عمر و عثمان نوشتهاند قرآن است، يا چيزي غير از قرآن هم در آن وجود دارد، حضرت ميفرمايد:
تمام آن قرآن است. اگر به آنچه در آن است عمل كنيد، از آتش جهنم نجات مييابيد و وارد بهشت ميشويد؛ زيرا در آن، حجت ما و بيان حق ما و وجوب طاعت ما (اهل بيت) است.
امام علي(عليه السلام) در اين روايت، با كمال صراحت قرآن موجود را تأييد ميكند و عمل به دستورات آن را موجب نجات از آتش ميداند. كاملاً روشن است كه تأييد آن حضرت، معنايي جز اين ندارد كه قرآن موجود همان قرآني است كه بر رسول خدا(صلي الله عليه و آله) نازل شده و هيچ تفاوت جوهري از سنخ آيات و وحي قرآني با قرآن آن حضرت ندارد. در غير اين صورت امام(عليه السلام) در مقام جانشين پيامبر(صلي الله عليه و آله) و هادي امت، هرگز به خود اجازه نميداد كه قرآن كامل خود را كنار بگذارد و قرآن ناقص و تحريف شده موجود را قرآن كامل معرفي كند و عمل به آن را موجب نجات از آتش و دخول در بهشت بداند.
از اين حيث، همه دانشمندان و بزرگان محقق شيعه، اعم از متقدمين و متأخرين معتقدند قرآن علي(عليه السلام) با قرآن موجود تفاوت دارد. اما اين تفاوت، تفاوت جوهري از سنخ آيات و وحي قرآني نيست.
1. شيخ صدوق= ميگويد:
با وحي چيزهايي نازل شده بود كه جزء قرآن نبود. اگر همراه قرآن جمع ميشد، به هفده هزار آيه ميرسيد... همانگونه كه اميرمؤمنان(عليه السلام) آن را جمع كرد. پس هنگامي كه آن را آورد، فرمود: «اين كتاب پروردگار است كه بر پيامبر شما فرو فرستاده، نه حرفي بر آن افزوده شده و نه حرفي از آن كاسته شده است».
2. شيخ مفيد= ميگويد:
تفاوت قرآن علي(عليه السلام) با قرآن موجود از حيث تأويل و تفسير است؛ زيرا او ميگويد: «در قرآن اميرمؤمنان(عليه السلام) چيزي به عنوان تأويل و تفسير معاني بر حقيقت تنزيل آن ثابت بوده، كه از قرآن (موجود) كه معجزه و كلام خداست، حذف شده؛ درحاليكه جزء آن نبوده».
3. آيتالله خويي= ميگويد:
هيچ دليلي وجود ندارد كه اين فزونيها جزء قرآن بوده و به واسطه تحريف از قرآن موجود حذف شده باشد؛ بلكه درست اين است كه آن فزونيها تفسير به عنوان تأويل و بازگشت سخن به آن بوده و يا از سوي خداوند براي توضيح مقصود او نازل شده است.
برخي ديگر معتقدند تفاوت قرآن اميرمؤمنان(عليه السلام) با قرآن موجود، در ترتيب و تأليف آيات آنهاست:
4. شيخ مفيد= در جاي ديگر ميفرمايد:
... اميرمؤمنان(عليه السلام) قرآن را از اول تا آخر آنگونه كه بايد جمعآوري ميشد، جمع كرد و در آن، سورههاي مكي را قبل از مدني و منسوخ را قبل از ناسخ و هر چيز را در جاي خودش قرار داد. ازاينرو
امام صادق(عليه السلام) ميفرمايد: «آگاه باشيد، اگر قرآن آنگونه كه نازل شده است خوانده ميشد، نام ما (اهلبيت) را در آن مييافتيد؛ چنانكه نام كساني كه قبل از ما بودند، در آن آمده است...».
5. علامه طباطبايي= ميگويد:
اگر تفاوت قرآن اميرمؤمنان(عليه السلام) با قرآن موجود، در بعضي حقايق ديني بود، امام به مجرد اينكه آنها از قرآني كه آن حضرت جمعآوري كرده بود، اعراض نموده و اظهار بينيازيكردند، بسنده نميكرد؛ بلكه با دليل و برهان محكم، حقيقت را براي آنها اثبات ميكرد.
شبهات مصحف امام علي(عليه السلام)
شبهه اول: ترديد در سند روايت وجود مصحف امام علي(عليه السلام)
برخي نويسندگان وهابي پس از گزارش روايت مربوط به قرآن علي(عليه السلام) از طريق محمد بن فضيل از اشعث از محمد بن سيرين، ميگويند: اين روايت از دو نظر مخدوش است: 1. روايت مربوط به قرآن علي(عليه السلام) را غير از اشعث كسي ديگر از ابن سيرين نقل نكرده؛
2. روايت اشعث، سست و ضعيف است.
جواب شبهه اول
ادعاي اول كه ميگويند روايت قرآن علي(عليه السلام) را غير از اشعث، كسي ديگر از ابن سيرين نقل نكرده، ادعايي دروغ و بياساس است؛ زيرا
ابن ضريس روايت را از بُشر بن موسي از هوذة بن خليفه از عون از محمد بن سيرين از عكرمه از علي(عليه السلام) نقل كرده است.
ابن سعد روايت را از طريق اسماعيل بن ابراهيم از ايوب و ابن عون از محمد بن سيرين نقل كرده است.
همچنين جلالالدين سيوطي ميگويد: «ابن اشته (م360ه .ق)، در كتاب مصاحف، حديث را از طريق ديگر (يعني از طريق غير اشعث) از ابن سيرين نقل كرده است».
اما ادعاي دوم كه ميگويند: حديث اشعث سست و ضعيف است نيز بياساس و باطل است؛ زيرا مقصود از اشعث در سند ابن ابيداوود ـ به قرينه راوي كه محمد بن فضيل و مروي عنه كه محمد بن سيرين است ـ اشعث بن سواد كندي نجّار ميباشد، ديدگاهها درباره او متفاوت است؛ زيرا يحيي بن معين او را از ثقات شمرده است. ابن عدي درباره او ميگويد: «وَ فِي الجُملَةِ يكتَبُ حَدِيثُهُ». عجلي، ابن شاهين و بزاز، سخن
ابن عدي را درباره او پذيرفتهاند. دكتر بشار در پاورقي همين
صفحه مينويسد:
از اين بيان روشن ميشود كه اشعث به تمام معنا ضعيف نيست، بلكه اقوال درباره او مختلف است. بنابراين شايسته نيست كه در مورد او كلمه ضعيف را به كار ببريم. پس تعبير (ضعيف) دانشمندان رجال درباره او اشتباه است.
شبهه دوم: مخدوش بودن روايت ابن ابيداوود
ابن حجر و پيروان وي ميگويند: روايتي كه ابن ابيداوود از ابن سيرين از علي(عليه السلام) درباره قرآن آن حضرت نقل كرده، از سهنظر مخدوش است:
الف) سند آن مقطوع است؛ زيرا ابن سيرين نميتواند بدون واسطه از علي(عليه السلام) حديث نقل كند؛
ب) بر فرض صحت و تماميت سند، مقصود از جمع قرآن، حفظ آن در سينه است؛
ج) جمله «حتي جمعته بين اللّوحين» كه در برخي روايات آمده، از وهم و خيال راوي است.
پاسخ شبهه دوم
درباره ادعاي اول كه ميگويند سند روايت مقطوع است، حقستيزي و انكار حقيقت است؛ زيرا طريق روايت منحصر به نقل محمد بن سيرين از علي(عليه السلام) نيست، چون ابن عبدالبر ، يك روايت و ابن ضريس، دو روايت را با سند متصل از محمد بن سيرين از عكرمه از امام علي(عليه السلام) نقل كردهاند و عكرمه از موثقين نزد ابن حجر به شمار ميآيد. آلوسي نيز طريق ابن ضريس را صحيح ميداند.
افزون بر طريق ابن سيرين، حاكم حسكاني ، موفق خوارزمي ، ذهبي و ابونعيم اصفهاني روايت را از طريق سدي از عبدخير نقل كردهاند.
اما ادعاي دوم كه ميگويند مراد از جمع قرآن، حفظ آن در سينه است، نه تنها درست نيست؛ بلكه مدعي براي كتمان و انكار حق، خيانت علمي بزرگي را مرتكب شده است و بخشي از روايت را كه به صراحت جمع در اوراق را بازگو ميكند، حذف كرده است و سپس ميگويد: «مراد از جمع قرآن، حفظ آن در سينه است نه در مصحف». متن روايت اين است:
...اَقْسَمَ عَلِي أنْ لا يرتَدِي بِرِداءٍ اِلاّ لِجُمُعَةٍ حَتّى يجْمَعَ القُرآنَ فِي مُصْحَفٍ فَفَعَلَ.
علي(عليه السلام) سوگند ياد كرد كه عبايي بر دوش نگذارد، مگر براي نماز جمعه تا اينكه قرآن را در (مصحف) صفحهها جمع كند. سپس اين كار را انجام داد.
لغتپژوهان تأكيد ميكنند كه مصحف، عبارت است از مجموعه صفحهها و اوراق نوشته شده كه بين دو جلد قرار گيرد: «اَلمُصحَفُ هُوَ الجامِعُ لِلصُّحُفِ المَكتُوبَةِ بَينَ الدَّفَّتَينِ».
ابن حجر با حذف «فِي مُصْحَفٍ فَفَعَلَ» ميگويد: «مراد از اينكه علي(عليه السلام) قرآن را جمع نمود، اين است كه آن را در سينه خود حفظ كرد».
افزون بر اين اولاً امكان ندارد كسي جمع قرآن را بر حفظ آن در سينه حمل كند؛ زيرا امام علي(عليه السلام) پس از رحلت رسول اكرم(صلي الله عليه و آله) و تعيين خليفه در سقيفه، مشغوليتي نداشت. پس نيازي نداشت كه براي حفظ قرآن در خانه بنشيند.
ثانياً آلوسي ذيل آيه: (وَ لِنَجْعَلَها لَكُمْ تَذْكِرَةً وَ تَعِيها اُذُنٌ واعِية) ، ميگويد:
در خبري نبي مكرم اسلام(صلي الله عليه و آله) به علي(عليه السلام) فرمود: «اي علي(عليه السلام) من از خدا خواستم كه آن (گوشها) را گوشهاي تو قرار دهد». علي(عليه السلام) گفت: «من تاكنون چيزي را نشنيدهام كه آن را فراموش كرده باشم. من تاكنون چيزي را فراموش نكردهام».
با اين ويژگي امام علي(عليه السلام)، نه تنها قرآن، بلكه سنت و سيره و تمام علومي كه رسول مكرم اسلام(صلي الله عليه و آله) در سينه شريف او به امانت گذاشته بود، در حافظه و سينه آن حضرت ثابت بود و نيازي نداشت كه در خانه بنشيند و قرآن را حفظ كند.
ثالثاً ابن ابيالحديد ميگويد:
همه اتفاق نظر دارند كه علي(عليه السلام) قرآن را در زمان پيامبر(صلي الله عليه و آله) از حفظ كرد و كسي ديگر جز او حفظ نكرده بود و او نخستين فردي بود كه آن را گردآوري كرد... اين سخن شيعيان و اهل حديث كه ميگويند نشستن او در خانه به منظور مخالفت با بيعت بود، درست نيست؛ بلكه نشستن او براي تدوين و جمعآوري قرآن بود، و اين دليل بر آن است كه او نخستين گردآورنده قرآن بود.
رابعاً ابن نديم بغدادي از احمد بن محمد بن جعفر منادي (م332ه .ق) و او با ذكر سند از عبدخير نقل كرده است:
... فَجَلَسَ فِي بَيتِهِ ثَلاثَةَ اَيامٍ حَتّي جَمَعَ القُرآنَ، فَهُو اَوَّلُ مُصحَفٍ جَمَعَ فِيهِ القُرآنَ مِن قَلبِهِ.
... علي(عليه السلام) سه روز در خانه نشست تا قرآن را جمعآوري كند. پس آن قرآن، اولين مصحفي است كه (علي) قرآن را از قلب خود در آن مصحف جمع نمود.
با وجود اين همه دلايل روشن، هيچ عاقلي نميپذيرد كه جمع قرآن، به معناي حفظ آن در سينه باشد.
اما ادعاي سوم كه ميگويند: جمله «حَتّي جَمَعْتُـهُ بَينَ اللَّوحَينِ» ، از وهم و خيال راوي است، اين ادعا نيز باطل و به دور از خرد و باورنكردني است؛ زيرا مدعي، عبدخير را در نقل اين روايت متهم به وهم و خطا ميكند و روايت او را نميپذيرد، و همو را در روايت ديگر كه مصحف ابيبكر را نقل ميكند، تأييد نموده، ميگويد:
صحيحتر و مورد اعتماد ـ از حديث جمع قرآن توسط امام علي(عليه السلام) ـ آن روايتي است كه ابن ابيداوود با سند حسن از عبدخير نقل كرده. او ميگويد: از علي(عليه السلام) شنيدم كه فرمود: «ابوبكر در مورد قرآن از همه مردم پاداش بزرگتري دارد... . او اولين كسي است كه كتاب خدا را جمع نمود».
شبهه سوم: وجود غير قرآن در قرآن امام علي(عليه السلام)
نويسنده وهابي مينويسد؛ شيعيان مدعياند كه بر اساس روايت سليم بن قيس، علي(عليه السلام) در قرآن خود، شأن نزول، تأويل، و ناسخ و منسوخ آيات را نيز نگاشته است. اين، خلاف دستور نبي مكرم اسلام(صلي الله عليه و آله) است كه فرمود: «لا تَكْتُبُوا عَنِّي شَيئاً غَيرَ الْقُرآنِ»؛ «غير از قرآن چيز ديگر را از (زبان) من ننويسيد». رسول خدا(صلي الله عليه و آله) از ترس مخلوط شدن، از نوشتن غير قرآن با آن نهي كرده است.
پاسخ شبهه سوم
گويا نويسنده وهابي فقط كتاب سليم بن قيس را در اين موضوع ديده و از منابع ديگر اطلاع لازم و كافي نداشته؛ درحاليكه ويژگيهاي مصحف امام علي(عليه السلام) در بسياري از متون روايي و تفسيري و تاريخي اهل سنت آمده است و اين منابع به تأويل، تنزيل، و ناسخ و منسوخ در مصحف امام علي (عليه السلام) اشاره كردهاند.
ثانياً ادعاي نويسنده وهابي، مخالف سيره بزرگان صحابه است؛ زيرا خود نويسنده اقرار دارد كه ابن مسعود، ابي بن كعب، عايشه و سالم غلام حذيفه، هر يك قرآن مخصوص خود را داشتهاند كه تفسير بعض آيات و احياناً نسخ تلاوت بعض آيات را در قرآن خود مينوشتند.
بر اين اساس، هيچ خردمندي نميپذيرد كه همه افراد ياد شده، دستور پيامبر(صلي الله عليه و آله) را ناديده گرفته و خلاف آن عمل كرده باشند. ازاينرو روايت (لا تَكْتُبُوا عَنِّي شَيئاً غَيرَ الْقُرآنِ) يا در موارد خاص وارد شده يا اينكه اساساً ساختگي است، كه دومي قويتر است ؛ زيرا ممانعت از نوشتن حديث، به هيچ وجه با هدف بعثت و روش نبي اكرم(صلي الله عليه و آله) سازگاري ندارد؛ چون معقول نيست كه خداي متعال پيامبرش را مأمور تبيين و تعليم آيات قرآن در تمام ابعاد آن كند، ولي نبي اكرم(صلي الله عليه و آله) كه معلم قرآن و مبين آن است، از نوشتن سخنان خود منع نمايد، درحاليكه دين مقدس اسلام ديني جهاني است و صداي آن بايد به تمام نقاط عالم تا روز قيامت برسد و عهدهدار اين مسئوليت قرآن و سنت است.
از سوي ديگر، مسئله ممانعت از نوشتن حديث، امر كوچكي نيست؛ زيرا سخنان هدايتگر رسول اكرم(صلي الله عليه و آله) شب و روز مورد ابتلاي آنان بوده و براي آنان اهميت خاص و جايگاه ويژه داشته است. بنابراين معقول نيست درباره مسئلهاي به اين بزرگي، فقط يك يا دو روايت كه متعارض با روايات فراوان است، وارد شده باشد. اتفاقاً ورود روايات اندك و متعارض با روايات فراوان، خود دليل بر ساختگي بودن روايت يا اشتباه راوي آنهاست.
شبهه چهارم: انكار قرآن امام علي(عليه السلام)
نويسنده وهابي در ادعاي ديگر ميگويد اگر نزد علي(عليه السلام) چنين قرآني وجود داشت، چرا آن را براي مردم آشكار نكرد؟
پاسخ شبهه چهارم
با توجه به ويژگي قرآن امير مومنان(عليه السلام) و ديدگاه دانشمندان شيعه، به خوبي معلوم شد كه هيچ تفاوتي از نظر آيات و سورهها، بين قرآن موجود و قرآن اميرمؤمنان(عليه السلام) وجود ندارد، تنها تفاوت در آن است كه قرآن آن حضرت، مشتمل بر اضافاتي از قبيل تفسير، تأويل، بيان ناسخ و منسوخ و بيان ترتيب سورهها بر اساس نزول و... بوده.
ازاينرو يكي از مفسران اهل سنت ميگويد: «هيچكس نقل نكرده كه علي(عليه السلام) قرآني را كه صحابه جمع كردهاند، انكار كرده باشد». اين انكار نكردن حضرت، به معناي تأييد و امضاي قرآن موجود است، و اين خود دليل آشكار بر تفاوت نداشتن آيات و سورههاي دو قرآن با يكديگر است.
وقتي بين قرآن موجود و قرآن امام علي(عليه السلام)، هيچ تفاوت جوهري وجود ندارد و آن حضرت قرآن موجود را كامل وحجت تام و تمام ميداند، دليلي وجود ندارد كه حضرت قرآن خود را آشكار سازد.
ثانياً هر كس كمترين آشنايي با سيره آن حضرت داشته باشد، ميداند و باور دارد كه روش آن حضرت نيز همانند رسول اعظم(صلي الله عليه و آله) بر ايجاد وحدت و تحكيم پايههاي آن ميان مسلمانان بود و از عوامل اختلافبرانگيز، به شدت دوري ميجست.
شاهد گويا سخن خود آن حضرت است كه فرمود: «... وَ لَيسَ رَجُلٌ اَحْرَصُ عَلى جَماعَةِ اُمَّةِ مُحَمَّدٍ(صلي الله عليه و آله) وَ اُلفَتِها مِنِّي...» ؛ «هيچكس علاقهمندتر از من بر اتحاد و وحدت امت محمد(صلي الله عليه و آله) نيست».
آتش اختلافي كه ميان صحابه به سبب اختلاف قرائت قرآن شعلهور شده بود و از اين بابت همديگر را تكفير ميكردند، بعد از توحيد قرآنها از سوي عثمان به خاموشي گراييده بود. ازاينرو هيچ عاقلي نميپذيرد كه امام(عليه السلام) با توجه به سيرهاش با آشكار كردن قرآن خود بار ديگر آتش اختلاف را ميان امت اسلامي شعلهور بسازد و پيروان قرآن را در آن بسوزاند.
شبهه پنجم: وجود دو قرآن براي شيعه
وهابيان از رهگذر اعتقاد شيعه به قرآن علي(عليه السلام)، اين اتهام واهي را مطرح كردهاند كه شيعيان، قرآن علي(عليه السلام) را كامل ميدانند و به آن عمل ميكنند و قرآن موجود را ناقص و تحريف شده ميپندارند و از باب تقيه، به قبول آن تظاهر ميكنند. ازاينرو وهابيان ادعا ميكنند شيعه دو قرآن دارد: يكي عام معلوم و ديگري خاص مكتوم.
پاسخ شبهه پنجم
با توجه به دلايل مستحكمي كه مطرح گرديد و ثابت شد قرآن امام علي(عليه السلام) با قرآن موجود هيچ تفاوت جوهري ندارد، و شيعه قرآن موجود را از هر نوع تحريف و تغيير مصون ميداند، به خوبي بطلان ادعاي واهي و بياساس وهابيان مغرض و معاند روشن و آشكارگرديد. زيرا اعتقاد به قرآن علي(عليه السلام)، نه تنها ايمان و اعتقاد شيعه را درباره قرآن موجود تغيير نداده، كه ايمان و اعتقاد آنان را در سلامت و صيانت آن از تحريف، صد چندان كرده است؛ زيرا شيعه، قرآن موجود را از رهگذر مطابقت با قرآن امام علي(عليه السلام) بيكموكاست، همان قرآني ميداند كه خداوند متعال بر رسول مكرم(صلي الله عليه و آله) نازل كرد. ازاينرو وقتي از امام صادق(عليه السلام) درباره قرآن موجود سؤال شد، فرمود:
قرآن، كلام و گفتار خداست و كتاب، وحي و نازل شده از سوي اوست و آن كتاب عزيز و مقتدري است كه هيچگونه امر باطلي از پيش رو و پشت سر به آن راه نمييابد و از جانب خداي حكيم و ستوده نازل گرديده است.
امام هادي(عليه السلام) نيز به يكي از شيعيان خود نوشت:
وَ الْقُرْآنُ كَلَامُ اللهِ غَيْرُ مَخْلُوقٍ، فِيهِ خَبَرُ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ وَ خَبَرُ مَا يَكُونُ بَعْدَكُمْ أُنْزِلَ مِنْ عِنْدِ اللهِ عَلَي مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللهِ.
قرآن كلام خداست (و مانند چيزهاي ديگر) مخلوق خدا نيست. در آن، اخبار امتهاي قبل از شما و بعد از شما آمده است. قرآن از جانب خدا بر حضرت محمد(صلي الله عليه و آله) نازل شده است.
امام صادق(عليه السلام) در پاسخ به شبهة مردي كه از او پرسيد چگونه با وجود نشر و تعليم و قرائت زياد، از طراوت و تازگي قرآن كاسته نميشود، فرمود:
إِنَّ اللهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمْ يَجْعَلْهُ لِزَمَانٍ دُونَ زَمَانٍ وَ لِنَاسٍ دُونَ نَاسٍ فَهُوَ فِي كُلِّ زَمَانٍ جَدِيدٌ وَ عِنْدَ كُلِّ قَوْمٍ غَضٌّ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ.
همانا خداوند قرآن را براي زمان و مردم خاصي نازل نكرده است. ازاينرو در همة زمانها و براي همة مردم تا روز قيامت تازه و باطراوت است.
حضرت امام علي(عليه السلام) فرمود:
وَ عَلَيْكُمْ بِكِتَابِ اللهِ فَإِنَّهُ الْحَبْلُ الْمَتِينُ وَ النُّورُ الْمُبِينُ وَ الشِّفَاءُ النَّافِعُ وَ الرِّيُّ النَّاقِعُ وَ الْعِصْمَةُ لِلْمُتَمَسِّكِ وَ النَّجَاةُ لِلْمُتَعَلِّقِ لَا يَعْوَجُّ فَيُقَامَ وَ لَا يَزِيغُ فَيُسْتَعْتَبَ وَ لَا تُخْلِقُهُ كَثْرَةُ الرَّدِّ وَ وُلُوجُ السَّمْع.
برشما باد تمسك و عمل به قرآن؛ زيرا قرآن ريسمان محكم الهي و نور آشكار و درمان سودمند است، كه تشنگي را فرو مينشاند، نگهدارنده كسي است كه به آن تمسك جويد، و نجات دهنده كسي است كه به آن چنگ آويزد. كجي ندارد تا راست شود. گرايش به باطل ندارد تا از آن باز گردانده شود. تكرار و شنيدن پياپي آيات، او را كهنه نميسازد، و گوش از شنيدن آن خسته نميشود.
اينجا بود كه حضرت فرمود: «شما را به خدا نگذاريد در عمل به قرآن، ديگران از شما سبقت بگيرند».
همچنين آن حضرت فرمود:
وَ تَعَلَّمُوا القُرآنَ فَاِنَّهُ اَحسَنُ الحَدِيثِ، وَ تَفَقَّهُو فِيهِ فَاِنَّهُ رَبِيعُ القُلوُبِ... .
قرآن را بياموزيد كه بهترين گفتار است، و آن را نيك بفهميد كه بهار دلهاست. از نور آن شفا و بهبودي بخواهيد كه شفاي سينههاي بيمار است، و قرآن را نيكو تلاوت كنيد كه سودبخشترين داستانهاست.
امام صادق(عليه السلام) فرمود:
وَ عَلَيكُم بِتِلاوَةِ القُرآنِ، فَاِنَّ دَرَجاتِ الجَنَّةِ عَلى عَدَدِ آياتِ القُرآنِ... .
قرآن را بخوانيد؛ زيرا درجات بهشت به تعداد آيات قرآن است. هنگامي كه قيامت برپا ميشود، به قاري قرآن گفته ميشود: بخوان و بالا برو. هر آيهاي را كه ميخواند يك مرتبه (درجه) بالا ميرود... .
امام باقر(عليه السلام) فرمود:
هركس قرآن را در نماز ايستاده بخواند، براي او به تعداد هر حرفي صد حسنه خواهد بود و كسي كه در نماز نشسته بخواند، خداوند به هر حرفي پنجاه حسنه براي او مينويسد. هركس قرآن را در غير نماز بخواند، به هر حرف ده حسنه براي او نوشته ميشود.
افزون بر رواياتي كه ذكر شد، صدها روايت از ائمه معصومين: درباره قرآن موجود در كتابهاي شيعه و در ابواب مختلف وجود دارد؛ براي نمونه در جلدهاي 92 و 93 بحارالانوار مطالبي با عناوين ذيل آمده است:
1. فضيلت تدبر در قرآن؛
2. تفسير به رأي و تغيير قرآن؛
3. چگونگي توسل به قرآن؛
4. وجوه اعجاز قرآن؛
5. فوايد آيات قرآن؛
6. فضيلت حامل و حافظ و عامل به قرآن؛
7. تعليم و تعلّم قرآن؛
8. قرائت قرآن با صداي زيبا؛
9. بودن قرآن در خانه و مذمت تعطيل آن؛
10. فضيلت قرائت قرآن از حفظ و از روي آن؛
11. فضيلت ختم قرآن؛
12. دعاهاي تلاوت قرآن؛
13. آداب قرائت قرآن؛
14. فضيلت گوش دادن به قرآن؛
15. فضيلت سورهها و آيات قرآن.
بيترديد اين شمار بالا از روايات كه با اصناف مختلف از زواياي گوناگون درباره قرآن سخن ميگويند، به طور قطع دلالت دارند كه قرآن موجود مصون از هر نوع تغيير و تحريف بوده، همان قرآني است كه بر رسول(صلي الله عليه و آله) خدا نازل شده است.
ازاينرو دانشمندان شيعه با ايمان و اعتقاد كامل به پيروي از امامان معصومشان در طول تاريخ در جهت گسترش فرهنگ قرآن كريم،
مجدانه كوشيدهاند.
شاهد زنده و گواه صادق اين است كه تعداد جمعيت شيعه در طول تاريخ يكپنجم كل جمعيت امت اسلامي بوده و مابقي را اهلسنت تشكيل ميداده است. بنابراين، وضع طبيعي اقتضا ميكند كه تأليفات شيعه در باب تفسير قرآن و علوم مختلف آن، يكپنجم تأليفات برادران اهل سنت باشد. از سوي ديگر اوضاع دشوار حاكم بر شيعيان در طول تاريخ، ميطلبد كه تأليفات آنها درباره قرآن، يكدهم بلكه يكبيستم تأليفات برادران اهل سنت باشد؛ درحاليكه بر عكس، تأليفات شيعه در اينباره، بيشتر از يكسوم است. دارالقرآن آيتالله گلپايگاني= افزون بر پنج هزار تأليف در زمينه تفسير قرآن از نويسندگان شيعه گردآوري و ثبت كرده است.
مفسران شيعه
هماكنون به اسامي برخي مفسران شيعه به ترتيب تاريخ وفات آنان اشاره ميشود:
مفسران صحابي:
1. ابي بن كعب انصاري (30ه .ق)
2. ميثم بن يحيي تمار (60ه .ق)
3. عبدالله بن عباس (68ه .ق)
4. طاووس بن يماني، شاگرد ابن عباس (106ه .ق)
5. عبدالله بن مسعود
تابعين و بعد:
1. عطية بن سعيد (سعد) عوفي كوفي (111ه .ق)
2. زيد بن اسلم عدوي (119 يا 124ه .ق)
3. سدي كبير، اسماعيل بن عبدالرحمن قرشي كوفي (127ه .ق)
4. جابر بن يزيد جعفي (128 يا 132ه .ق)
5. ابان بن تغلب بن رباح بكري جريري (141ه .ق)
6. محمد بن سائب كلبي (146ه .ق)
7. ابوحمزه ثمالي، ثابت بن دينار (148ه .ق)
8. زياد بن منذر، ابوجارود همداني (150ه .ق)
9. مقاتل بن سليمان (قرن دوم)
10. عبدالرزاق بن همام بن نافع حميري صنعاني (211ه .ق)
11. حسن بن محبوب كوفي (224ه .ق)
12. ابن فضال كبير، حسن بن علي بن فضال كوفي (224ه .ق)
13. برقي صغير، احمد بن محمد بن خالد برقي كوفي (274 يا 280ه .ق)
14. علي بن ابراهيم بن هاشم قمي (307ه .ق)
15. محمد بن مسعود سمرقندي عياشي (320ه .ق)
16. علي بن حسين بن موسي بن بابويه قمي (329ه .ق)
17. عبدالعزيز بن يحيي بن احمد جلودي بصري (332ه .ق)
18. ابن وليد، محمد بن حسن بن وليد (343ه .ق)
19. حسن بن سعيد حماد اهوازي (اواسط قرن سوم)
20. ابوالقاسم، فرات بن ابراهيم كوفي (352ه .ق)
21. محمد بن علي بن حسين بن موسي بن بابويه قمي (381ه .ق)
22. شيخ محمد بن حسن طوسي (التبيان) (460ه .ق)
23. ابن الجحام، محمد بن عباس بن علي بن مروان بن ماهيار (قرن چهارم)
24. طبرسي (جوامع الجامع)، فضل بن حسن (548ه .ق)
25. ابوالفتوح رازي (روض الجنان في تفسير القرآن)، حسن بن علي بن محمد خزاعي (قرن ششم)
26. قطب الدين راوندي، سعيد بن هبه (573ه .ق)
27. محمد بن هارون (مختصر التبيان في تفسير القرآن) (597ه .ق)
28. محمد بن منصور بن ادريس حلي (مختصر التبيان) (598ه .ق)
29. احمد بن موسي بن جعفر بن طاووس حلي (شواهد القرآن) (673ه .ق)
30. علامه حلي، حسن بن يوسف مطهر (نهج الايمان في تفسير القرآن) (726ه .ق)
31. علامه حلي، (القول الوجيز في الكتاب العزيز)، حسن بن يوسف مطهر (726ه .ق)
32. عبدالرزاق احمد كاشي (السراج الوهاج في تفسير القرآن) (730 ـ 735ه .ق)
33. حيدر بن علي بن حيدر حسيني آملي (المحيط الاعظم والبحر الخضم في تأويل كتاب الله العزيز المحكم) (787ه .ق)
34. حسين بن حسن جرجاني (جلاء الاذهان في تفسير القرآن)، (قرن هشتم)
35. فاضل مقداد، مقداد بن عبادالله سيوري حلي (مغمضات القرآن) (826ه .ق)
36. حسين بن علي واعظ كاشفي (جواهر التفسير لتحفة الامير) (910ه .ق)
37. حسين بن خواجه شرف الدين اردبيلي (تفسير الهي) (950ه .ق)
38. بهاءالدين محمد بن حسين عاملي (العروة الوثقي في تفسير القرآن) (1030 ـ 1035ه .ق)
39. مولا تاج الدين حسن بن محمد اصفهاني (البحر المواج في تفسير القرآن) (1085ه .ق)
40. مولا محمد بن مرتضي مشهور به فيض كاشاني (الصافي، المصفي، الآصفي) (1091ه .ق)
41. سيد هاشم بن سليمان حسيني بحراني (البرهان في تفسير القرآن) (1107 ـ 1109ه .ق)
42. سيد نعمت الله بن عبدالله حسيني موسوي جزائري (العقود والمرجان في تفسير القرآن) (1112ه .ق)
43. محمد بن محمدرضا بن اسماعيل مشهدي (كنزالدقائق في تفسير القرآن) (1125ه .ق)
44. عبدالله آفندي ابن عيسي تبريزي (الامان من النيران في تفسير القرآن) (1130ه .ق)
45. محمدجعفر استرآبادي، معروف به شريعتمدار (1263ه .ق)
46. صالح بن محمد برقاني قزويني (بحر العرفان) (1275ه .ق)
47. محمدجواد بلاغي (آلاء الرحمن في تفسير القرآن) (1352ه .ق)
سيد علي بن حسين حائري (مغتنيات الدرر و منقطات الثمر)
(1353ه .ق)
48. سيد محمد مولانا (التفسير الوجيز) (1366ه .ق)
49. شيخ محمدجواد مغنيه (الكاشف في تفسير القرآن) (1400ه .ق)
50. سيد محمدحسين طباطبايي (الميزان في تفسير القرآن) (1402ه .ق)
51. سيد ابوالقاسم خوئي (البيان في تفسير القرآن) (1413ه .ق)
52. محمد صادقي تهراني (البلاغ في تفسير القرآن بالقرآن) (قرن پانزدهم)
53. ناصر مكارم شيرازي (تفسير نمونه) (معاصر)
54. عبدالله جوادي آملي (تفسير تسنيم) (معاصر)
بنابراين هركس اندك بهرهاي از خرد داشته باشد، و بغض و عداوت علي(عليه السلام) و شيعيان آن حضرت، چشم ظاهر و باطن او را كور نكرده باشد، به خود اجازه نميدهد شيعيان را كه در طول تاريخ اسلام بيشترين سهم را در نوشتن تفسير و علوم مختلف قرآن داشتهاند، متهم به بيايماني نسبت به قرآن موجود و داشتن قرآن خاص مكتوم نمايد.
اگر شيعه، قرآن خاص مكتوم دارد و به آن عمل ميكند، پس اين حجم بزرگ از كتابهاي تفسير را چه كساني و براي كدام قرآن نوشتهاند؟
افزون بر آنچه ذكر شد، اولاً روايات وارده در منابع اهل سنت با صراحت تمام فرياد ميزنند كه قرآن علي(عليه السلام) از دسترس دور بوده و تا كنون كسي به آن دست نيافته است:
واِنَّ اِبنَ سِيرِينٍ قالَ فَطَلَبتُ ذَلِكَ الكِتابَ وَكَتَبتُ فِيهِ إِلى المَدِينَةِ فَلَم اَقدِر عَلَيهِ.
همانا ابن سيرين ميگويد: «آن كتاب (قرآن علي(عليه السلام را جستوجو كردم و نامهاي در جستوجوي آن به مدينه نوشتم، اما آن را به دست نياوردم».
وَلَوْ وُجِدَ مُصحَفُهُ لَكانِ فِيِه عِلمٌ كَبِيرٌ وَ لكِنَّهُ لَمْ يُوجَد.
و اگر قرآن او (علي(عليه السلام يافت ميشد، علم فراواني در آن وجود داشت، ولكن تاكنون يافت نشده است.
وقتي قرآن آن حضرت در طول تاريخ از دسترس دور بوده و تاكنون كسي به آن دست نيافته است، چگونه ممكن است و كدام عاقلي باور ميكند كه شيعيان در خفا به آن عمل ميكنند؟
ثانياً اگر بر فرض محال، شيعه غير از قرآن موجود قرآن خاص مكتوم دارد كه در خفا به دور از ديد وهابيان به آن عمل ميكنند، چرا مدعيان دروغين با چنين سير پيشرفت علوم ارتباطات و فناوري اطلاعات كه نقطه كور و ناشناخته و منطقه ممنوعهاي در جهان باقي نمانده است، نميتوانند از اين قرآن موهوم نشانه و اثري به دست آورند و آن را به عنوان سند صحت ادعاي خود ارائه دهند؟ از اينكه تا كنون به خود جرئت ادعاي رؤيت و مشاهده چنين قرآني را ندادهاند، به روشني ثابت ميشود كه شيعه قرآن ديگري ندارد.
ثالثاً با توجه به وضعيت امروز، سفر به جغرافياي زيستي شيعه و تفحّص در پنهانترين زواياي زندگي آنان، براي محقق جوياي حقيقت ناممكن نيست، مدعيان دروغين قرآن خاص شيعه، اگر با سهولت و سادگي از جغرافياي زيستي شيعه كه هزاران مسجد و ميليونها خانه را در خود جاي داده است ديدن كنند و از پنهانترين زواياي زندگي آنان در مناطق مختلف، تفحص نمايند و مسجد و يا خانهاي را انتخاب و قرآني بطلبند و با قرآن خود تطبيق كنند، به طور قطع خواهد ديد كه قرآن شيعه يك كلمه و حتي يك حرف با ساير قرآنها در بلاد مسلمين تفاوت نخوهد داشت.
رابعاً قاريان شيعه در بسياري از مسابقات بينالمللي قرائت قرآن، رتبههاي اول را كسب كردهاند، و حافظان شيعه، به ويژه حافظان خردسال، اعجاب و تحسين بسياري از كشورهاي اسلامي را برانگيختهاند.
هر سال، هزاران نفر بر حافظان و قاريان شيعه افزوده ميشود كه كلاسهاي حفظ، قرائت و تفسير قرآنِ محيط جغرافيايي شيعه را درك كردهاند. در تمام اين موارد، قرآني جز همان قرآن معروف و معمول بين مسلمين جهان وجود نداشته است و هيچ كس قرآني جز آن نميشناسد و در هيچ مجلس و محفلي سخن از قرآن ديگر مطرح نبوده است.
نتيجهگيري
بنابراين هيچ ترديدي وجود ندارد كه ادعاي وهابيان مغرض و كوردل مبني بر اينكه شيعه دو قرآن دارد، ادعاي بي اساس و تهمت ناروايي بيش نيست و كاملاً روشن و آشكار است كه شيعه جز قرآن موجود كه در دست همه مسلمانان است، قرآن ديگري در مساجد، خانهها و هيچ زاويهاي از زواياي زندگي خود ندارد. شيعه اگر قرآن خاص ديگري ميداشت، يقيناً تا كنون به ويژه در شرايط خاص امروز كه كوچكترين چيزي از ديدها پنهان نميماند، وهابيان آن را به دست ميآوردند و مطرح ميكردند.
فهرست منابع
٭ قرآن كريم.
٭ نهج البلاغه.
1. الاتقان في علوم القرآن، جلال الدين عبدالرحمن سيوطي، دارالفكر، بيروت، چاپ اول، 1416ه .ق ـ 1996م.
2. اختيار معرفة الرجال، محمد بن حسن طوسي، تحقيق:سيد مهدي رجائي،
تصحيح و تعليق: ميرداماد استرآبادي، مؤسسه آل البيت: لاحياءالتراث، بيروت،
1404ه .ق.
3. الاستيعاب في معرفة الأصحاب، يوسف بن عبدالله بن عبدالبر قرطبي مالكي، تحقيق: علي محمد البجاوي، دار الجيل، بيروت، چاپ اول، 1412ه .ق.
4. اصول مذهب الشيعة الاثني عشريه، ناصر بن عبدالله بن علي قفاري، چاپ اول، 1414ه .ق.
5. الاعتقادات في دين الاماميه، ابوجعفر محمد بن علي بن حسين (صدوق)، تحقيق: عصام عبدالسيد، دارالمفيد للطباعه والنشر والتوزيع، بيروت، چاپ دوم، 1414ه .ق.
6. الامالي، محمد بن علي بن حسين (صدوق)، مركز الطباعة والنشر في مؤسسة البعثه، قم، ايران، چاپ اول، 1417ه .ق.
7. اوائل المقالات، محمد بن محمد بن نعمان (شيخ مفيد)، تحقيق: شيخ ابراهيم انصاري، دارالمفيد للطباعة والنشر والتوزيع، بيروت، چاپ دوم، 1414ه .ق.
8. بحارالانوار، محمدباقر المجلسي، دار احياء التراث العربي، بيروت، چاپ دوم، 1403ه .ق.
9. البيان في تفسير القرآن، السيد ابوالقاسم موسوي خوئي، دارالزهراء للطباعة والنشر والتوزيع، بيروت، چاپ چهارم، 1395ه .ق.
10. تدوين القرآن، علي كوراني عاملي، انتشارات دارالقرآن الكريم، چاپ اول، 1418ه .ق.
11. التسهيل لعلوم التنزيل، محمد بن احمد بن محمد غرناطي كلبي، دارالكتب العربي، چاپ چهارم، 1403ه .ق ـ 1983م.
12. تقريب التهذيب، احمد بن علي بن حجر عسقلاني، تحقيق: مصطفي عبدالقادر عطا، دارالكتب العلميه، بيروت، 1415ه .ق.
13. التوحيد، محمد بن علي بن حسين (صدوق)، تصحيح وتعليق: سيد هاشم حسيني طهراني، منشورات جماعة المدرسين في الحوزة العلميه، قم، اول، 1389ه .ش.
14. تهذيب الكمال، يوسف مزي، تحيقيق و تعليق: دكتر بشار عواد معروف، مؤسسة الرساله، بيروت، 1413ه .ق.
15. تهذيب اللغه، محمد بن احمد الازهري، داراحياء التراث العربي، بيروت، چاپ اول، 1421ه .ق.
16. ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، محمد بن علي بن حسين (صدوق)، منشورات شريف رضي، قم، چاپ دوم، 1368ه .ش.
17. حلية الاولياء و طبقات الاصفياء، احمد بن عبدالله ابينعيم الاصفهاني، چاپ اول، مكتبة الخانجي و مطبعة السعادة، مصر، 1351ه .ق.
18. الخطوط العريضه للاسس التي قام عليها دين الشيعة الامامية الاثني عشريه، السيد محبالدين خطيب، الجامعة المحمديه في اوكاره، لاهور، پاكستان، بيتا.
19. الذريعة الي تصانيف الشيعه، محمد محسن آغا بزرگ طهراني، مطبعه مجلس الشورا طهران، 1360ه .ش.
20. روح المعاني في القرآن العظيم، سيد محمود آلوسي، تحقيق: علي عبدالباري عطيه، دارالكتب العلميه، بيروت، چاپ اول، 1415ه .ق.
21. سلامة القرآن من التحريف و تنفيذ الافترائات علي الشيعه، دكتور فتح الله محمدي، انتشارات پيام آزادي، چاپ اول، 1378ه .ش.
22. سير اعلام النبلاء، محمد بن احمد بن عثمان ذهبي، تحقيق: حسين اسد، مؤسسة الرساله، بيروت، چاپ نهم، 1413ه .ق ـ 1993م.
23. شرح نهج البلاغه، عبدالحميد ابن ابيالحديد، تحقيق: محمد ابوالفضل ابراهيم، داراحيا الكتب العربيه عيسي البابي الحلبي و شركاه، چاپ اول، 1378ه .ق.
24. شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، عبيدالله بن احمد حاكم حسكاني، تحقيق: محمدباقر محمودي، مؤسسة الطبع والنشر التابعة لوزارة الثقافة والارشاد الاسلامي، طهران، چاپ اول، 1411ه .ق ـ 1990م.
25. الطبقات الكبري، محمد بن سعد، دارصادر، بيروت.
26. عمدة القاري، عيني، دار إحياءالتراث العربي، بيروت.
27. فتح الباري شرح صحيح البخاري، احمد بن علي بن حجر عسقلاني، دارالمعرفة للطباعة والنشر والتوزيع، بيروت، چاپ دوم.
28. فضائل القرآن و ما انزل من القرآن بمكه و ما انزل بالمدينه، تحقيق غزوه برير، محمد بن ايوب بن ضريس بجلي، دارالفكر، دمشق.
29. كتاب الفهرست، محمد بن اسحاق الوراق بن النديم بغدادي، تحقيق: رضا تجدد.
30. كتاب المصاحف، ابيبكر عبدالله بن ابيداوود سليمان بن اشعث سجستاني، دارالكتب العلميه، بيروت، چاپ اول، 1405ه .ق.
31. كتاب سليم بن قيس، سليم بن قيس هلالي، تحقيق: محمدباقر انصاري زنجاني، الهادي، قم، 1405ه .ق.
32. لسان العرب، محمد بن مكرم بن منظور افريقي مصري، نشر ادب الحوزه، قم، 1405ه .ق.
33. المسائل السرويه، محمد بن محمد بن نعمان المفيد، دارالمفيد للطباعة والنشر والتوزيع، بيروت، چاپ دوم، 1414ه .ق.
34. مفاتيح الاسرار و مصابيح الابرار، محمد بن عبدالكريم شهرستاني، تحقيق و تعليق: دكتر محمدعلي آذرشب، شركت النشر إحياءالكتاب، چاپ اول، 1417ه .ق.
35. المناقب، احمد بن محمد موفق خوارزمي، تحقيق: شيخ مالك محمودي، مؤسسه النشر الاسلامي التابعة لجماعة المدرسين، قم، چاپ دوم، 1414ه .ق.
36. الميزان في تفسير القرآن، سيد محمد حسين طباطبايي، دفتر انتشارات اسلامي جامعه مدرسين حوزه علميه، قم، چاپ پنجم، 1417ه .ق.
٭ قرآن كريم.
٭ نهج البلاغه.
1. الاتقان في علوم القرآن، جلال الدين عبدالرحمن سيوطي، دارالفكر، بيروت، چاپ اول، 1416ه .ق ـ 1996م.
2. اختيار معرفة الرجال، محمد بن حسن طوسي، تحقيق:سيد مهدي رجائي،
تصحيح و تعليق: ميرداماد استرآبادي، مؤسسه آل البيت: لاحياءالتراث، بيروت،
1404ه .ق.
3. الاستيعاب في معرفة الأصحاب، يوسف بن عبدالله بن عبدالبر قرطبي مالكي، تحقيق: علي محمد البجاوي، دار الجيل، بيروت، چاپ اول، 1412ه .ق.
4. اصول مذهب الشيعة الاثني عشريه، ناصر بن عبدالله بن علي قفاري، چاپ اول، 1414ه .ق.
5. الاعتقادات في دين الاماميه، ابوجعفر محمد بن علي بن حسين (صدوق)، تحقيق: عصام عبدالسيد، دارالمفيد للطباعه والنشر والتوزيع، بيروت، چاپ دوم، 1414ه .ق.
6. الامالي، محمد بن علي بن حسين (صدوق)، مركز الطباعة والنشر في مؤسسة البعثه، قم، ايران، چاپ اول، 1417ه .ق.
7. اوائل المقالات، محمد بن محمد بن نعمان (شيخ مفيد)، تحقيق: شيخ ابراهيم انصاري، دارالمفيد للطباعة والنشر والتوزيع، بيروت، چاپ دوم، 1414ه .ق.
8. بحارالانوار، محمدباقر المجلسي، دار احياء التراث العربي، بيروت، چاپ دوم، 1403ه .ق.
9. البيان في تفسير القرآن، السيد ابوالقاسم موسوي خوئي، دارالزهراء للطباعة والنشر والتوزيع، بيروت، چاپ چهارم، 1395ه .ق.
10. تدوين القرآن، علي كوراني عاملي، انتشارات دارالقرآن الكريم، چاپ اول، 1418ه .ق.
11. التسهيل لعلوم التنزيل، محمد بن احمد بن محمد غرناطي كلبي، دارالكتب العربي، چاپ چهارم، 1403ه .ق ـ 1983م.
12. تقريب التهذيب، احمد بن علي بن حجر عسقلاني، تحقيق: مصطفي عبدالقادر عطا، دارالكتب العلميه، بيروت، 1415ه .ق.
13. التوحيد، محمد بن علي بن حسين (صدوق)، تصحيح وتعليق: سيد هاشم حسيني طهراني، منشورات جماعة المدرسين في الحوزة العلميه، قم، اول، 1389ه .ش.
14. تهذيب الكمال، يوسف مزي، تحيقيق و تعليق: دكتر بشار عواد معروف، مؤسسة الرساله، بيروت، 1413ه .ق.
15. تهذيب اللغه، محمد بن احمد الازهري، داراحياء التراث العربي، بيروت، چاپ اول، 1421ه .ق.
16. ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، محمد بن علي بن حسين (صدوق)، منشورات شريف رضي، قم، چاپ دوم، 1368ه .ش.
17. حلية الاولياء و طبقات الاصفياء، احمد بن عبدالله ابينعيم الاصفهاني، چاپ اول، مكتبة الخانجي و مطبعة السعادة، مصر، 1351ه .ق.
18. الخطوط العريضه للاسس التي قام عليها دين الشيعة الامامية الاثني عشريه، السيد محبالدين خطيب، الجامعة المحمديه في اوكاره، لاهور، پاكستان، بيتا.
19. الذريعة الي تصانيف الشيعه، محمد محسن آغا بزرگ طهراني، مطبعه مجلس الشورا طهران، 1360ه .ش.
20. روح المعاني في القرآن العظيم، سيد محمود آلوسي، تحقيق: علي عبدالباري عطيه، دارالكتب العلميه، بيروت، چاپ اول، 1415ه .ق.
21. سلامة القرآن من التحريف و تنفيذ الافترائات علي الشيعه، دكتور فتح الله محمدي، انتشارات پيام آزادي، چاپ اول، 1378ه .ش.
22. سير اعلام النبلاء، محمد بن احمد بن عثمان ذهبي، تحقيق: حسين اسد، مؤسسة الرساله، بيروت، چاپ نهم، 1413ه .ق ـ 1993م.
23. شرح نهج البلاغه، عبدالحميد ابن ابيالحديد، تحقيق: محمد ابوالفضل ابراهيم، داراحيا الكتب العربيه عيسي البابي الحلبي و شركاه، چاپ اول، 1378ه .ق.
24. شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، عبيدالله بن احمد حاكم حسكاني، تحقيق: محمدباقر محمودي، مؤسسة الطبع والنشر التابعة لوزارة الثقافة والارشاد الاسلامي، طهران، چاپ اول، 1411ه .ق ـ 1990م.
25. الطبقات الكبري، محمد بن سعد، دارصادر، بيروت.
26. عمدة القاري، عيني، دار إحياءالتراث العربي، بيروت.
27. فتح الباري شرح صحيح البخاري، احمد بن علي بن حجر عسقلاني، دارالمعرفة للطباعة والنشر والتوزيع، بيروت، چاپ دوم.
28. فضائل القرآن و ما انزل من القرآن بمكه و ما انزل بالمدينه، تحقيق غزوه برير، محمد بن ايوب بن ضريس بجلي، دارالفكر، دمشق.
29. كتاب الفهرست، محمد بن اسحاق الوراق بن النديم بغدادي، تحقيق: رضا تجدد.
30. كتاب المصاحف، ابيبكر عبدالله بن ابيداوود سليمان بن اشعث سجستاني، دارالكتب العلميه، بيروت، چاپ اول، 1405ه .ق.
31. كتاب سليم بن قيس، سليم بن قيس هلالي، تحقيق: محمدباقر انصاري زنجاني، الهادي، قم، 1405ه .ق.
32. لسان العرب، محمد بن مكرم بن منظور افريقي مصري، نشر ادب الحوزه، قم، 1405ه .ق.
33. المسائل السرويه، محمد بن محمد بن نعمان المفيد، دارالمفيد للطباعة والنشر والتوزيع، بيروت، چاپ دوم، 1414ه .ق.
34. مفاتيح الاسرار و مصابيح الابرار، محمد بن عبدالكريم شهرستاني، تحقيق و تعليق: دكتر محمدعلي آذرشب، شركت النشر إحياءالكتاب، چاپ اول، 1417ه .ق.
35. المناقب، احمد بن محمد موفق خوارزمي، تحقيق: شيخ مالك محمودي، مؤسسه النشر الاسلامي التابعة لجماعة المدرسين، قم، چاپ دوم، 1414ه .ق.
36. الميزان في تفسير القرآن، سيد محمد حسين طباطبايي، دفتر انتشارات اسلامي جامعه مدرسين حوزه علميه، قم، چاپ پنجم، 1417ه .ق.