این است آن مدینه که رشک بهشت ماست دعای کمیل مدینه به روایت دیگر
هر زائری که از مدینه برگشته میگوید: کمیل مدینه با کمیلهای دیگر خیلی فرق دارد اما تفاوتش را نمیتوانند بیان کنند، همه میگویند تا نروی، نمیدانی دعای کمیل مدینه چیست؟ خدا قسمتت کند بری مدینه دعای کمیل کنار حرم نبوی!
غروب پنجشنبه مدينه؛ كنار حرم نبوي؛ منتظر ساعات پاياني شب براي حضور در مراسم دعاي كميل هستم؛ از بعد از ظهر دلم بهانه بقيع را ميگيرد اما به او وعده دعاي كميل پنجشبه شب را ميدهم، از دعاهاي كميل مدينه خيلي شنيدهام، هر زائري كه از مدينه برگشته ميگويد: كميل مدينه با كميلهاي ديگر خيلي فرق دارد اما تفاوتش را نميتوانند بيان كنند، همه ميگويند تا نروي، نميداني دعاي كميل مدينه چيست؟ خدا قسمتت كند بري مدينه دعاي كميل كنار حرم نبوي!
حالا آمدهام مدينه، اولين پنجشنبه حضور در مدينه براي زائران مدينه دومي است و وقت قرار! بياشتياق به سوي حرم ميروم، رفقا با ماشين ميروند اما دلم ميخواهد پياده بروم؛ دلم ميخواهد تنها باشم؛ نميدانم!! شابد دلم هوس عبور از كوچه پس كوچههاي بنيهاشم را دارد. اينجا ميخواهم همه آنچيزهايي را كه در طول سالهاي عمرم از زبان پدر و مادر و منبريها درباره علي، فاطمه، زينب،غربت اهل بيت و پيامبر شنيده بودم ببينم.
سالهاي انتظار به سر آمده و مدينهاي شدهام و حالا وقت عقدهگشايي و تجديد خاطرات با دوست است، آنهايي كه سالها در واقعيت و رؤيا با آنها زندگي كردهام، زمزمه كنان از كوچههاي مدينه با خاطراتي كه در كتابها خواندهام، از كوچههاي منتهي به بقيع و حرم عبور ميكنم. در مقابل هر گذرگاه منتهي به بقيع در كنار من دهها نيروي امنيتي شهر مدينه با لباسهاي عجيب و غريب به صف شدهاند اما گويي آنها را نميبينم. وارد بينالحرمين ميشوم.
بتدريج در خيل عاشقان ذوب ميشوم و روي زمين مينشينم و سر بر ديوار بقيع ميگذارم؛ زمزمههايم تندتر ميشود و تپش ضربان قلبم، تندتر. باورم نميشود؛ من در مدينه و كنار بقيع و حرم رسول الله. سيل عاشقان و بچه سيّدي كه بي تاب كنارم نشسته و منِ عاصي در كنار همه اينها؛ عجب حال و هوايي دارد مدينه؟ چه بايد بخواهم؟ و چگونه؟ نميدانم، خودم را در جمع رها ميكنم.
صداي بلندگو در حرم ميپيچد كه با صدايي حزنانگيز ميگويد «زائران به شهر پيامبر خوش آمديد، به شهر بتول مطهر، خوش آمديد، اين است آن مدينه كه بود آرزويتان، اين است آن مدينه كه خاكش سرشت ماست، اين است آن مدينه خاكش سرشت ماست، اين است آن مدينه كه از بام و از درش خيزد صداي زمزمههاي پيمبرش؛ اينجا طنين زمزمههاي محمد است، اينجا مزار چهار امام غريب ما است، يك سو بقيع و سوي ديگر خانه پيغمبر است. با شنيدن اين زمزمهها بغض گلويم را ميفشرد و به يكباره به انفجاري تبديل ميشود و سيل اشك جاري ميگردد. زمزمه جمعيت به ناله تبديل ميشود و فضاي مدينه را عطرآگين ميكند، از ميان جمعيت بوي ياس به مشام ميرسد، شاعر از ياس كبود حرف ميزند و همزمان نالهزنها به فرياد تبديل ميشود.
صداي نالهام بلندتر ميشود تا شايد در اين سيل خروشان انسانها، كسي به من گناهكار هم توجه كند، سرم بر آستان بقيع است و نگاهم به گنبد خضرا، بياختيار شروع به حرف زدن ميكنم و همه آن عقدههايي را كه سالها مثل خوره وجودم را ميآزرد رها ميكنم؛ هر فرازي كه از دعاي كميل خوانده ميشود گويي با خود علي صحبت ميكند و مخاطب اوست؛ به همين دليل سبكتر ميشوم؛ اين جا ديگر، رئيس و مرئوس، فرودست و فرادست، گدا و پولدار، زن و مرد، جوان و كهنسال و... فرقي ندارند؛ همه روي زمين به طرف حق تعالي نشستهاند، نالهها بلند و بعضي به فغان تبديل شده است، چشمها پر از اشكهايي است كه گويي با آنها وجودشان را شستشو ميدهند. قلبهايشان پر از معنويتي شده است كه سالها در غبار زندگي ماشيني گم شده بودند و با بيتابي به دنبالش ميگشتم.
كمي آنطرفتر از من چند سياه آفريقايي و چند خانواده پاكستاني و قدري آنطرفتر عربهاي حوزه خليج فارس هم همين زمزمهها را ميكنند؛ اينجا مرزها در هم ريخته است و همه به دنبال يك گمشده ميگردند.
اينجا مدينه است، اينجا بقيع است، اينجا حرم يار است و اينجا گمشده انسانيت دوباره پيدا ميشود.
حالا ميفهمم كه چرا دعاي كميل مدينه با دعاهاي كميل ديگر متفاوت است.
دعا با حال و هواي معنوي خود به پايان ميرسد و حالا سبك شدهام، ميتوانم همه چيز را بهتر ببينم، ميتوانم با ديگران حرف بزنم، زائران خارجي سعي ميكنند به دور از چشم پليسهاي مدينه از زائران ايراني جدا شوند.
ديده جانبازاني كه در اين مراسم شركت داشتند هنوز اشكبار است و گويي آنها بيشتر از ديگران متحول شدهاند.
عجيب است! عجب صحنهاي! چند تن از مأموران پليس مدينه را ديدم كه چشمهايشان اشكبار بود و گويي رفتار آنها با زائران ايراني با قبل از دعا تفاوت كرده است.
برخي از زائران با جديت خاصي زبالههاي ريخته شده روي زمين را جمع ميكنند گويي خانه خودشان را تميز ميكنند. از ديگران هم ميخواهند كه حرم پيامبر را تميز كنند.
در اين مراسم انتظامات خودجوش است و توسط خود زائران انجام ميشود.
همه كساني كه دستاندركار برگزاري مراسم هستند هنوز در تكاپوي جمعآوري وسايل صوت و نور هستند و گويي با برگزاري خوب مراسم خستگي از تن خستهشان رخت بر بسته است.
جانشين نماينده ولي فقيه آيت الله استادي خرسند از برگزاري شايسته مراسم از همه دست اندركاران تشكر ميكند و محل برگزاري دعا را ترك ميكند.
با حال و هوايي ديگر در حالي كه اشعار دعا را زمزمه ميكنم روانه منزل ميشوم.
خيزد صداي ناله از اين سرزمين هنوز
آيد صداي گريه امالبنين هنوز
اين است آن مدينه كه خاكش سرشت ماست
اين است آن مدينه كه رشك بهشت ماست