با مسافر سرزمین دل ها میقات
روزهای زندگی توقفگاهی دارد برای خود شناسی. برای مرور یک فصل از همین دوران عمر کوتاه، برای رهایی از هیاهوی زندگی، برای خودشناسی که مقدمهای است برای خداشناسی.
به من و تو گفتهاند گام نهادن در اين راه زادو توشه ميخواهد اما توشهاي از جنس ايمان و يقين آن هم به معاد و قيامت.
براي آن روز كه دوباره برمي خيزيم و رستاخيزي برپا ميشود از انسان ها. به ما گفته اند ميقات همين توقفگاهي است كه در آن احرام ميبندي. احرام در آن روز كه ميخواهي از خود عبور كني و به خدا برسي.
ميخواهي از خلق بگذري و به سوي حق پرواز كني. پا به ميقات ميگذاري. ميقات منزل اول از منازل وادي عشق و راه وصول به خالق هستي است. ميقات منزلگاه بازخواني پرونده رفتار و كردار من و توست. از پيچ و خم آنچه در ذهن داري ميگذري.
به ميقات هم دل نميسپاري. اينجا هم گذرگاهي بيش نيست آن هم براي انديشه كردن از هر آنچه به آن دل بسته بودي، از فراز و نشيبهاي تلخ و شيرين زندگي. ميقات ايستگاه اول بصيرت و معرفت آموزي است.
ميخواهي جهت حركت خود را آغاز كني. اينجا مبدا سفر به سوي هستي است. اينجا صحنهاي از قيامت پيشروي تو جلوه ميكند. وقتي ميبيني هر كسي در صدد انجام اعمال خود است.
راستي در اين محشر عظيم در اين فكر بودهاي كه ميقات و وقت معلوم چه ارتباطي با هم دارند؟ اينجا همه سفيد پوشند مثل قيامت و روز موعود. لباسي بيهيچ نشانهاي، اينجا ميقات است بايد تنهايي را با همين جامهاي كه بر تن داري، تمرين كني.
محمد خامهيار