وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِیمَ مُصَلًّى
وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِیمَ مُصَلًّى وَ عَهِدْنا إِلى إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ أَنْ طَهِّرا بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَ الْعاکِفِینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ (بقره: 125) شرح واژگان
وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِيمَ مُصَلًّى وَ عَهِدْنا إِلى إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ أَنْ طَهِّرا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَ الْعاكِفِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ
(بقره: 125)
شرح واژگان
أ. مثابه. مثابه از ريشه «ثوب» به معناي تكرار و بازگشت و يا محل رجوع مكرر است.[1] برخي از لغت شناسان معتقدند كه مثابه، رجوع به قصد ثواب است، و اين وجه تمايز بين مثابه و رجوع و توبه ميباشد.[2]
ب. مقام. مَقام و مُقام، هر دو اسم مكان است.[3] با اين تفاوت كه اولي به لحاظ ساختاري ثلاثي مجرد است و به محل قيام و ايستادن اطلاق ميشود، چنانكه ميفرمايد: «قَبْلَ أَنْتَقُومَ مِنْ مَقامِك(نمل: 39)». و در منزلت و جايگاه معنوي نيز به كار رفته است. چنانكه قرآن ميفرمايد: «وَ مِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِه نافِلَةً لَكَ عَسى أَنْيَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُوداً(اسراء: 79)». و دومي ثلاثي مزيد، و منظور محل اقامت است، چنانكه قرآن نيز ميفرمايد: «خالِدِينَ فِيها حَسُنَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً(فرقان: 76)». كه در اينجا معناي اول مراد است.
ج. عكوف. و عكوف به معناي ملازمت با چيزي و مواظبت از آن است.[4] قرآن نيز به همين معنا در جاي ديگر اشارت كرده و ميفرمايد: «ما هذِه التَّماثِيلُ الَّتِي أَنْتُمْ لَها عاكِفُونَ(انبياء: 52)».
چشمانداز آيه
خداوند سبحان، در آيه پيش به بيان مقام معنوي ابراهيم پرداخته و فرموده است: «وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً...»، اين جملات در حقيقت سير آزمونهاي بسيار عظيم ابراهيم مانند: ابتلاء به كواكب و اصنام، قرار گرفتن در آتش، هجرت، ذبح ابراهيم و جز آن،[5] و در نتيجه رسيدن به مقام امامت او را بيان ميكند.
به دنبال بيان اين مقام ويژه، ابراهيم ميفرمايد: «وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً...»، كه در حقيقت با آيه قبل نيز ارتباط دارد، بدين معنا كه ابراهيم چون امام است و مقتدا، بايد پاي در جاي پاي او گذاشت و مقامش را به عنوان مصلي برگزيد. از سوي ديگر مأموريت ابراهيم مبني بر تطهير خانه گلين خدا فرع بر تطهير خانههاي دل ميباشد، كسي كه داراي والاترين مقام معنوي يعني امامت باشد و مأمور شود تا خانه را پاك و پاكيزه نمايد، طهارت خانههاي دل به طريق اولي در سرلوحه كارش ميباشد.
تعبير به «جعلنا البيت»، كه مشتمل بر فعل ماضي، و متكلم مع الغير، و معرفه بودن بيت است، چنانكه برخي از مفسران مينويسند: بيت اسم غالب براي كعبه است.[6] مبين اين حقيقت تاريخي است كه حج ريشه در تاريخ دارد و خداوند از همان آغاز اراده فرمود تا اين خانه محل رجوع مردم باشد، آنهم به سود و پاداش خودشان، زيرا تعبير به «للناس» نمود.
خانهاي كه مرجع و ملجأ انسانها، محل آسايش و امنيت آنها، و مصلي و معبدشان ميباشد. و در آنها شيوههاي مختلف عبادت چون: طواف، عكوف، ركوع و سجود انجام ميشود. خانهاي كه آنقدر عظمت و شرافت دارد، كه حضرت ابراهيم و اسماعيل مأمور نظافت و تطهيرش ميباشند.
به اين نكته بايد توجه داشت كه «للناس»، به معناي سود بخشي به مردم است نه تمليك به آنان.
محتواي آيه
آيه شريفه متضمن دو بخش عمده است: بخش نخست كه بيانگر وظايف مردم است و بخش دوم مأموريت ابراهيم است.
بخش اول: وظايف مردم
در اين آيه شريفه بر اساس تفسير داده شده سه وظيفه بر عهده مردم گذارده شده است، و در حقيقت تكاليفي است كه بايد آن را انجام بدهند:
1. تكرار حج و عمره
در باره بازگشت مكرر به خانه خدا و تكرار زيارت آن، تعبير به مثابه نموده است. و چنانكه گفته شد مثابه به معناي تكرار و بازگشت و يا محل رجوع مكرر است، و به اين جهت به خانه كعبه مثابه گفته ميشود كه مردم همه ساله در حج و عمره مكرر به سوي آن ميروند.[7]
از ابنعباس نقل شده كه گفته است: كسي كه به سوي اين خانه ميآيد هرگز از آن منصرف نميشود، چرا كه ميانديشد همواره محتاج و نيازمند به آن است.[8] و نيز روايت شده است كه: هر كس به هنگام خروج از مكه نيت بازگشت به آن را داشته باشد، عمرش طولاني ميشود.[9] به هر صورت با تكرار حج ثواب و پاداش زائر خانه خدا نيز تكرار ميشود.
از زاويه ديگر چون وجوب حج به اتفاق يك بار بيشتر نيست، و اين آيه تكرار آن را بيان ميكند، فقهاء تعبير به «مثابه» را دليل بر استحباب تكرار حج دانستهاند.[10] و برخي نيز آن را دليل بر وجوب تكرار طواف دانستهاند.[11]
البته در صورتي كه بپذيريم اين بخش از آيه در مقام تشريع حكم تكرار حج يا عمره است، بايد پذيرفت كه از قبيل انشا حكم به لسان اخبار است، مانند آيه «لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ(آلعمران: 98)»، كه از اتقان بيشتري برخوردار است.
اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور محل ثواب دادن باشد، كه در حقيقت به همان معناي اول بازگشت ميكند؛ زيرا در ثواب دادن نيز بازگشت تعبيه شده است، چرا كه ثواب پاداشي است كه به شخص عامل برميگردد.[12] كه در اين صورت ديگر دلالتي بر تكرار نخواهد داشت.
2. رعايت امنيت و آسايش
امنيت در خانه خدا و مكه، ممكن است به دو معنا باشد: امر تكويني، و امر تشريعي. منظور از امر تكويني، گزارش از هست و نيست است. يعني حضور در حرم الهي مايه امنيت و آسايش است، ولي اين با ظاهر حوادث تلخ و وقايع آن سازگاري ندارد، چنانكه امام صادق به ابوحنيفه فرمود: به من بگو: «و من دخله كان آمناً»، كدام موضع است؟ گفت: بيتالله الحرام، امام رو به يارانش كرد و فرمود: «نشدتكم بالله هل تعلمون أن عبدالله بن زبير و سعيد بن جبير دخلاه فلم يأمنا القتل؟». و چون پاسخ اصحاب مثبت بود، سپس امام فرمود: «...يا اباحنيفة إنّ الله لايقول الاّ حقاً».[13]يعني اگر سخن تو درست باشد، سخن خدا با حقيقت مطابقت نميكند. و چون سخن خدا درست است، پس سخن تو بي پايه و اساس است.
مقصود از امر تشريعي، بايد و نبايد در باب امنيت وارد شدگان به خانه خدا و حرم است. و در حقيقت سخن از اين است كه اينگونه بايد باشد.[14] از اين رو در روايتي از امام صادق ميخوانيم كه فرمود: «من دخل الحرم من الناس مستجيراً به فهو آمن من سخط الله، و من دخله من الوحوش و الطير كان آمناً انيهاج او يؤذي حتي يخرج من الحرم».[15] به همين جهت فقها فتوا دادهاند، كه چنانچه كسي مرتكب كاري شود كه موجب حدّ يا تعزير يا قصاص شده باشد و به حرم پناه آورد، بايد از نظر آب و غذا در مضيقه قرار گيرد تا از حرم بيرون رود، آري اگر درون حرم مرتكب اين امور شود مقابله ميشود.[16]
به اين نكته بايد توجه داشت كه امنيت عطاء شده به بيت مخصوص انسان نيست، بلكه با استفاده از اطلاق جمله: «وَ أَمْناً» كه عطف بر «مثابة للناس» ميباشد و در حقيقت مفعول جعلنا است، امنيتي فراگير مراد است كه شامل حيوانات، بلكه گياهان نيز ميشود.
اشاره ولائيه
امام صادقدر روايتي فرمود، منظور از حرم امن، معرفت ما اهل بيت –عليهم السلام- است: «من...عرفنا اهل البيت حق معرفتنا كان آمناً في الدنيا و الآخرة».[17] كه در حقيقت امام با تأويل بيت به ولايت، و تأويل امنيت به رهايي از عذاب، واقعيت مكنون در آيه را آشكار نمود.
در خصوص امنيت بيت و حرم، در تفسير آيه «رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً»، - آيه دوم- و نيز آيه «وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً»، -آيه سيزدهم- بيشتر سخن خواهيم گفت.
3. گزينش مصلي نماز
در ادامه اين بخش از آيه، خداوند سبحان از انتخاب مقام ابراهيم به عنوان مصلي سخن ميگويد، چنانكه گفته شد واژه مَقام اسم مكان است، كه بيانگر محل خاصي است. در اين كه مراد از مقام ابراهيم در آيه چيست؟ برخي عقيده دارند كه منظور محل سنگي است، كه جاي پاي ابراهيم در آن است.[18] برخي ديگر بر اين باورند كه مقصود از مقام همه حرم است، كه ابراهيم در آنجا گام نهاده است.[19] بعضي نيز قائل به تفصيل شدهاند، مقام ابراهيم را در اين آيه به محل سنگ معروف كنار بيت تفسير كرده، ولي در آيه «إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَ هُدىً لِلْعالَمِينَ فِيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ مَقامُ إِبْراهِيمَ(آلعمران: 96-97» به تمام حرم تفسير كرده است.[20]
به نظر ميرسد مقام ابراهيم در هر دو آيه به قسمتي از بيت و به تعبير بهتر بخشي از حرم ميباشد، چرا كه «مَقام إِبْراهِيمَ» در آيه مثابه، در سياق بيت است، و لذا به گوشهاي از بيت كه محل سنگ است اشارت دارد. و در آيه اول بيت، عطف بيان براي «آيات بينات» است كه در بيت قرار دارد، و يا در كنار بيت ميباشد. سياق آيات نيز بيانگر همين معناست، زيرا هر دو آيه ديدگاه يكساني را بيان ميكنند، و قواعد ادبي نيز همين معنا را تأييد ميكند. و معنا ندارد كه مظروف يعني «مقام ابراهيم» از ظرف يعني بيت در «اول بيت فيه...مقام ابراهيم» بزرگتر باشد.
جمله «وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِيمَ مُصَلًّى» ميتواند بر ترغيب به خواندن نماز در حرم يا مسجد الحرام را دلالت كند. و من در جمله «مِن مقام ابراهيم» ممكن است به معناي تبعيض باشد، يعني بخشي از مقام ابراهيم را مصلي قرار دهيد. و ممكن است براي ابتدا يا بيان باشد، يعني ابتداي مقام ابراهيم را به عنوان مصلي اتخاذ كنيد.
و اينكه فرمود: «وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِيمَ مُصَلًّى»، و نفرمود: صلّوا في مقام ابراهيم، يعني به جاي امر به صلاﮤ، امر به انتخاب مصلي شده است؟ براي اين است كه اين جمله معناي بيشتري را ميرساند، زيرا در انتخاب مصلي امر به نماز مفروغ عنه است، و نيز مصلي به عنوان اسم مكان دلالت بيش از فعل دلالت بر دوام ميكند، به خلاف فعل كه تنها خواندن نماز را افاده ميكند.
بخش دوم: مأموريت ابراهيم
در بخش دوم اين آيه، خداوند سبحان به بيان وظيفه حضرت ابراهيم و دستيارش حضرت اسماعيل پرداخته و ميفرمايد: «وَ عَهِدْنا إِلى إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ أَنْ طَهِّرا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَ الْعاكِفِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ». لغت شناسان مينويسند: عهد به معناي حفاظت نمودن چيزي، و يا التزام خاص در برابر شخص خاصي است.[21] برخي نيز افزودهاند كه عهد الهي گاهي به وسيله عقل بر انسان مسجل ميشود و گاهي با امر شرعي.[22]
اما «عهدنا» در اين آيه به معناي امر است، يعني ما امر كرديم كه بايد چنين بشود.[23] و اين كه تعبير به عهد نموده است بسا به اين جهت باشد، كه در عهد التزام دروني بيشتري وجود دارد، در حالي كه امر التزام از برون است.
دو مطلب:
دراين بخش از آيه دو مطلب عمده وجود دارد: يكي تطهير بيتالله، و ديگر انواع عبادت خدا.
مطلب اول: تطهير بيتالله
طهارت خانه خدا، يعني پاكسازي از هر آنچه ناشايست است ميباشد. و اين تطهير با توجه به كاربردهاي قرآني آن ممكن است، چند مصداق داشته باشد:
اول: خالص براي عبادت، چون خانه خدا براي عبادت است، تنها بايد براي طائفين، عاكفين و مصلين باشد.[24] چنانكه فرمود: «وَ مَساجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيراً(حج: 40)». خانه خدا معبد و مصلي و محل ذكر است، نه جاي كسب و زيست و سكني گزيدن.
دوم: خالي از بت و بتپرستي، چون بيت خانه خداست بايد از بتپرستي و عبادت غير خدا مبرّا باشد.[25] چنانكه نظير همين مطلب را در جاي ديگر بيان كرده و آن را قرين نفي شرك نموده است: «وَ إِذْ بَوَّأْنا لِإِبْراهِيمَ مَكانَ الْبَيْتِ أَنْ لاتُشْرِكْ بِي شَيْئاً وَ طَهِّرْ بَيْتِيَ...(حج: 26)».
سوم: طهارت از حدث اكبر، يعني افرادي كه در حيض و جنابتند، نبايد داخل خانه و مسجد الحرام شوند.[26] زيرا به تعبير خود قرآن اينها در زمره غير مطهران قرار دارند، چنانكه ميفرمايد: «وَ إِنْ كُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا(مائده: 6)»، و نيز فرمود: «فَاعْتَزِلُوا النِّساءَ فِي الْمَحِيضِ وَ لاتَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى يَطْهُرْنَ(بقره: 222)».
چهارم: طهارت از خبث، چنانكه در روايتي از امام صادق ميخوانيم كه فرمود: «أنْ طهرّا...فَيَنْبغِي المَعْبدَ أنلايَدخُلَ الاّ وَ هُوَ طَاهِر قَد غَسَلَ عَنْهُ العَرَقَ وَ الأذَي وَ تَطَهّر».[27] بنابراين طهارت بيت از كثافات و آلودگي لازم است، چون خانه خدا مصلي است، و مصلي نماز بايد از نجاست پاك باشد، از اين رو بايد آلودگيها و كثافاتي را كه مردم به وجود ميآورند، از آن زدوده شود.[28]
پنجم: طهارت بنياني، چنانكه در باره مسجد قبا فرمود: «أَ فَمَنْ أَسَّسَ بُنْيانَهُ عَلى تَقْوى مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٍ(توبه: 108)».[29]
ششم: طهارت از بوي بد، چنانكه در روايتي امام باقر ميفرمايد: «شَكَتِ الْكَعْبَةُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَا تَلْقَى مِنْ أَنْفَاسٍ مِنَ الْمُشْرِكِينَ فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهَا قِرِّي كَعْبَةُ فَإِنِّي مُبْدِلُكِ بِهِمْ قَوْماً يَتَنَظَّفُونَ بِقُضْبَانِ الشَّجَرِ، فَلَمَّا بَعَثَ اللَّهُ مُحَمَّداً ص أَوْحَى إِلَيْهِ مَعَ جَبْرَييلَ بِالسِّوَاكِ وَ الْخِلالِ».[30]
از آنجايي كه تطهير ميتوانست همراه با متعلق ذكر شود و نشد، اين حذف متعلق دلالت بر شمول همه اين امور پنجگانه ميكند. لذا تخصيص به يك يا چند مورد وجهي ندارد.
و راز اين كه امر به تطهير را در اينجا به صورت تثنيه آورده، و در جاي ديگر به صورت مفرد فرمود: «طَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَ الْقائِمِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ(حج: 26)»، بدان جهت است كه در اين آيه تنها ابراهيم مخاطب است، زيرا حكايت از زماني دارد كه هنوز كعبه بنا نشده است. و لذا فرمود: «إِذْ بَوَّأْنا لإبْراهِيمَ مَكانَ الْبَيْتِ»، ولي در آيه مورد بحث مخاطب ابراهيم و اسماعيل ميباشد.
در اين آيات ميبينيم كه خداوند كسي كه داراي والاترين مقام معنوي، يعني خلّت و امامت رسيده است، مأمور ميكند تا خانه را پاك و پاكيزه نمايد. و اين حقيقت گوياي آن است كه بايد بهترين افراد، مسئوليت مساجد را بر عهده بگيرند.
با عنايت به اين كه آسمان و زمين، و از عالم مُلك تا ملكوت همه از آن خداست، كه فرمود: «لِلَّه مُلْكُ السَّماواتِ وَ الأَرْضِ(نور: 42)»، تعبير به بيتالله، بيانگر عظمت و مزيت اين خانه بر ديگر مكانها است. از سوي ديگر نسبت بيت به خدا، يك انتساب تشريفي است، نه بيانگر جاي و مكان داشتن خدا. و اطلاق بيت بر كعبه و امر به تطهير قبل از ساختن آن، كه در آيه «اذ بؤّأنا...» آمده است، به اعتبار آينده آن ميباشد چنانكه در باره مسجد قبا نيز فرمود: «لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوى مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِيهِ(توبه: 107)». و اين بدان معناست، كه خانه خدا بايد بر اساس طهارت بنا شود.
خداوند سبحان در شأن خانهاش در صدر آيه فرمود: «مثابة للناس»، چنانكه در جاي ديگر فرمود: «وضع للناس»، و در ادامه آيه مورد بحث فرمود: «بيتي». اين فرمودهها بيانگر اين است كه خانه خدا همان خانه مردم است، و خانه مردم همان خانه خداست. و در حقيقت يك انتساب شرافتي، و بيانگر عظمت و مزيّت اين خانه بر مكانهاي ديگر است.
مطلب دوم: عبادتها
اين آيه شريفه بيان ميدارد كه: «طَهِّرا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَ الْعاكِفِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ»، يعني خانه خدا براي اين چند صنف از عبادت كنندگان بايد مطهّر شود. طائف به معناي كسي است كه بر گرد چيزي ميچرخد.[31] چنانكه قرآن نيز ميفرمايد: «يَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ(واقعه: 17)». و عكوف به معناي ملازمت با چيزي و مواظبت از آن است.[32] قرآن نيز به اين معنا اشارت كرده و فرموده است: «ما هذِه التَّماثِيلُ الَّتِي أَنْتُمْ لَها عاكِفُونَ(انبياء: 52)». اما از نظر تفسيري، منظور از طائف كسي است كه به دور خانه خدا ميگردد، و منظور از عاكف كسي است كه مجاور بيت باشد. و يا اين كه طائف كسي است كه از راه دور براي حج يا عمره به سوي خانه خدا ميآيد و مقصود از عاكف، ساكن و مجاور خانه خدا بودن است. و مراد از راكع و ساجد، نماز گزار است.[33] البته ممكن است منظور از طائف طواف كننده باشد و مقصود از عاكف كسي باشد كه در آنجا مينشيند.[34]
اين احتمال نيز وجود دارد كه مراد از عاكف، قائم يعني نمازگزار باشد، چرا كه در جاي ديگر فرمود: «لِلطَّائِفِينَ وَ الْقائِمِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ(حج: 26)»، كه در اين صورت تنها دو گروه طواف كننده و نمازگزار بيان شده است، و «الركّع السجود» نيز جزء هيأت نماز باشد.[35]
اما اينكه در بيان ركوع و سجود بر خلاف طواف و عكوف، بدون واو عطف بيان شده است، بسا بدين جهت باشد كه ركوع و سجود آنچنان به هم نزديكند، كه به منزله يك عبادت غير قابل تفكيك تلقي ميشود.
از اين كه در شأن عبادي خانه خدا فرمود: «لِلطَّائِفِينَ وَ الْعاكِفِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ»، به خوبي روشن ميشود كه خانه خدا براي عبادت است، كه در قالب طواف، عكوف، قيام، ركوع و سجود صورت ميگيرد.
لطايف و اشارات
1. عبارت: «و اذ جعلنا البيت مثابة»، عطف بر «اذ ابتلي...» و مقدر به فعل «اذكروا» است. و در وحله نخست خطاب به بني اسراييل است كه فرمود: «يا بَنِي إِسْراييلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ». بيانگر اين است كه حقيقت حج ريشه در تاريخ دارد، كه در شريعت اسلام امضا شده است.
2. لام در «مثابة للناس»، بيانگر سود بخشي بيتالله به مردم در طول تاريخ است. و مبين اين است كه هرگز به تمليك شخصي مردم در نميآيد.
3. كلمه «أمناً» در آيه شريفه عطف بر «مثابة» است. و پيامش اين است كه ما مقرر كرديم تا واردين به خانه خدا از امنيت برخوردار باشند.
4. كلمه «أمناً» به لحاظ اصولي مطلق ميباشد، و اين بيانگر اين است كه امنيت حرم امنيت فراگير است، و شامل حيوانات بلكه گياهان نيز ميشود.
5. تعبير به: «اتخذوا من مقام...»، بيانگر گزينش مقام ابراهيم به عنوان مصلي است. و روشنگر اين است كه بزرگداشت مقام و عظمت ابراهيم است، و اينگونه محافل هرگز شرك نيست.
6. حذف متعلق درفعل «طهّر»، پيامش اين است كه بيتالله بايد از هر نوع آلودگي پاك باشد.
7. خداوند حكيم، غايت تطيهر خانه خدا را بهرهمندي طائفين، عاكفين، راكعين و ساجدين دانست. پيامش اين است كه اين خانه تنها براي عبادت است، كه در قالب طواف، عكوف، قيام، ركوع و سجود صورت ميگيرد.
[1] - جوهري، صحاح اللغﮥ، فيومي، المصباح المنير، ابنمنظور، لسان العرب، حويزي، مجمع البحرين، ريشه ثوب.
[2] - مصطفوي، حسن، التحقيق في كلمات القرآن، ريشه ثوب.
[3] - المصباح المنير، ريشه قوم.
[4] - المصباح المنير، ريشه عكف.
[5] - طباطبايي، سيد محمدحسين، الميزان في تفسير القرآن، ج1، ص 270.
[6] - زمخشري، تفسير كشاف، ج1، ص 184.
[7] - المصباح المنير، مجمع البحرين، ريشه ثوب.
[8] - طبرسي، مجمع البيان، ج1، ص203. و الحج في القرآن، ص42.
[9] - طبرسي، مجمع البيان، ج1، ص203.
[10] - كنزالعرفان، ج1، ص 310.
[11] - فخررازي، تفسير كبير، ج4، ص50.
[12] - راغب اصفهاني، مفردات، ريشه ثوب.
[13] - مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، ج2، ص287.
[14] - فاضل مقداد، كنزالعرفان، ج1، ص 262. علامه طباطبايي، تفسير الميزان، ج2، ص353.
[15] - بحراني، سيدهاشم، البرهان في تفسير القرآن،ج1، ص299.
[16] - نجفي، محمد حسن، جواهر الكلام، ج20، ص46-47.
[17] - بحراني، سيد هاشم، البرهان في تفسير القرآن،ج1، ص299.
[18] - قرطبي، الجامع لاحكام القرآن، ج2، ص112. كنزالعرفان، ج1، ص 310.
[19] - طبرسي، مجمع البيان، ج1، ص203. قرطبي، الجامع لاحكام القرآن، ج4، ص139.
[20] - فاضل مقداد، كنزالعرفان، ج1، ص 262.
[21] - مصطفوي، حسن، التحقيق في كلمات القرآن، ريشه قوم.
[22] - راغب اصفهاني، مفردات، ريشه عهد.
[23] - علامه طباطبايي، تفسير الميزان، ج1، ص281.
[24] - علامه طباطبايي، تفسير الميزان، ج1، ص281.
[25] - فخررازي، تفسير كبير، ج4، ص57.
[26] - زمخشري، كشاف، ج1، ص185.
[27] - حويزي، نورالثقلين، ج1، ص123.
[28] - علامه طباطبايي، تفسير الميزان، ج1، ص281.
[29] - مجمع البيان، ج1، ص 204.
[30] - كليني، كافي، ج4، ص 546، باب النوادر.
[31] - المصباح المنير، ريشه طوف.
[32] - المصباح المنير، ريشه عكف.
[33] - مجمع البيان، ج1، ص204.
[34] - فخررازي، تفسير كبير، ج4، ص58.
[35] - زمخشري، كشاف، ج1، ص185.