وَ إِذْ یَرْفَعُ إِبْراهِیمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَ إِذْ یَرْفَعُ إِبْراهِیمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَ إِذْ یَرْفَعُ إِبْراهِیمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَیْتِ بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
وَ إِذْ یَرْفَعُ إِبْراهِیمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَ إِذْ یَرْفَعُ إِبْراهِیمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَ إِذْ یَرْفَعُ إِبْراهِیمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَ إِذْ یَرْفَعُ إِبْراهِیمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَ إِذْ یَرْفَعُ إِبْراهِیمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَیْتِ

وَ إِذْ یَرْفَعُ إِبْراهِیمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَیْتِ

«وَ إِذْ یَرْفَعُ إِبْراهِیمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَ إِسْماعِیلُ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ(بقره: 127)». شرح واژگان أ. رفع: رفع در مقابل وضع و خفض، به معنای بالا بردن است، و تا حدودی با اعلا و اص

«وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْراهِيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَ إِسْماعِيلُ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ(بقره: 127)».

شرح واژگان

أ. رفع: رفع در مقابل وضع و خفض، به معناي بالا بردن است، و تا حدودي با اعلا و اصعاد مترادف مي‌باشد.[1] اين واژه هم در امور معنوي كاربرد دارد، مثل: «يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ(مجادله: 11)». و هم در امور مادي، مانند صدا، مثل: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاتَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ(حجرات: 2)». و مانند مكان بالا، مثل: «رَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَى الْعَرْشِ(يوسف: 100)». و آنچه در اين آيه مراد است، با توجه به اين كه مربوط به بنا است به معناي بالا بردن ديوار از سطح زمين مي‌باشد.

ب. قواعد: قواعد جمع قاعده، به معناي پايه و اساس است.[2] و به تعبير ديگر آنچه به منزله عمود و ستون خيمه و هودج است.[3] ليكن به نظر مي‌رسد كه بين قاعده و اساس تفاوت باشد، به اين معنا كه اساس همان است كه در فارسي از آن تعبير به شالوده مي‌شود. و آن بخشي از زمين است كه آماده شده تا ديوار بر روي آن بنا كنند. و در اينجا منظور ديوار است.

چشم‌انداز آيه

با توجه به اين كه اين آيه در ادامه آيات قبلي است كه با خطاب «يا بَنِي إِسْراييلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ(بقره: 122)»، آمده بود، مي‌تواند خطاب به بني اسراييل باشد. و در حقيقت مبيّن اين مطلب است كه خانه كعبه و ابراهيم نيز يكي از نعمت‌هاي خداوندي است، كه بني‌اسراييل نيز بايد قدردان آن باشند. و نيز مي‌تواند، خطاب به پيامبر اسلام و مسلمانان باشد، چرا كه در ادامه آيات روي سخن با امت اسلام است.

در هر صورت اين آيه به نحوي با مخاطب خود سخن مي‌گويد كه: گويا آنان در زمان ابراهيم و بناي كعبه بوده‌اند، از اين رو به «اذ يرفع» كه غالباً با تقدير «اذكروا» مي‌باشد تعبير نموده است. سپس بناي كعبه را به وسيله ابراهيم و اسماعيل يادآور مي‌شود، و در پايان دعاي آن دو بزرگوار مبني بر قبولي عملشان با دو وصف سميع و عليم اشارت مي‌كند.

محتواي آيه

همان‌گونه كه گفته شد، در آغاز آيه تعبير«اذ يرفع» وجود دارد كه همراه عاملش، بيانگر اين است كه مخاطب مأموريت دارد تا چيزي را به ياد آورد. و شكي نيست كه يادآوري مسبوق به وجود ذهني چيزي است كه در گذشته آن را ديده است. قرآن كريم نيز در مواردي به اين حقيقت اشارت نموده است، از جمله: «وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً(آل‌عمران: 103)»، كه بيانگر دشمني عرب جاهلي قبل از اسلام، و تبديل آن به دوستي پس از نعمت اسلام است. و نيز «وَ اذْكُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَلِيلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِي الأَرْضِ تَخافُونَ أَنْ‌يَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ فَآواكُمْ وَ أَيَّدَكُمْ بِنَصْرِهِ(انفال: 26)»، كه اشارت به وضع مسلمانان در مكه و خطر كفار را دارد، ليكن مؤمنان همه اينها را به چشم خود ديده بودند. اما در آيه مورد بحث و مانند آن با آن‌كه حوادث گذشته را نديده‌اند، مي‌فرمايد: به يادآوريد!

بايد توجه داشت كه يادآوري چيزي تنها متعلق به ديدن محسوس نيست، بلكه شامل شنيدن، خواندن و هر نوع دانستن قبلي مي‌شود، هر چند از طريق الهام و وحي الهي باشد. و البته اين نوع تعبير خود مي‌تواند انسانها را به مطالعه تاريخ گذشته، و عبرت گيري از آن ترغيب نمايد.

1. بناي كعبه

خداي سبحان در اين آيه مي‌فرمايد: ابراهيم و اسماعيل پايه‌ها و ديوار كعبه را بالا آوردند، ليكن در اين كه آيا ابراهيم بنّاي نخست كعبه بوده و يا تعمير كننده آن، جاي گفتگو دارد.

از آيات قرآن چنين استفاده مي‌شود كه كعبه پيش از ابراهيم بنا شده است، زيرا قرآن مي‌فرمايد: ‌«إِذْ بَوَّأْنا لإِبْراهِيمَ مَكانَ الْبَيْتِ(حج: 26)». و نيز فرمود: «رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِواد غَيْر ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ(ابراهيم: 37)». نشان دادن جاي خانه به ابراهيم، و اسكان دادن ذريه در محل وادي غير مزروعي با قيد «عند بيتك المحرم» بيانگر اين است كه، پيش از آن‌ خانه خدا وجود داشته است.

روايات نيز مؤيد همين معناست، چنانكه اميرالمؤمنين مي‌فرمايد: «أَ لاتَرَوْنَ أَنَّ اللَّهَ جَلَّ ثَنَاؤُهُ اخْتَبَرَ الْأَوَّلِينَ مِنْ لَدُنِ آدَمَ إِلَى الآخِرِينَ مِنْ هَذَا الْعَالَمِ، بِأَحْجَارٍ لاتَضُرُّ وَ لاتَنْفَعُ وَ لاتُبْصِرُ وَ لاتَسْمَعُ فَجَعَلَهَا بَيْتَهُ الْحَرَامَ الَّذِي جَعَلَهُ لِلنَّاسِ قِيَاماً».[4] و در روايتي ديگر از امام صادق مي‌خوانيم كه فرمود: «إِنَّ آدَمَ هُوَ الَّذِي بَنَى الْبَيْتَ وَ وَضَعَ أَسَاسَهُ...».[5] و در روايتي ديگر مي‌فرمايد: «... فَلَمَّا أَذِنَ اللَّهُ لَهُ فِي الْبِنَاءِ قَدِمَ إِبْرَاهِيمُ ع فَقَالَ يَا بُنَيَّ قَدْ أَمَرَنَا اللَّهُ بِبِنَاءِ الْكَعْبَةِ وَ كَشَفَا عَنْهَا فَإِذَا هُوَ حَجَرٌ وَاحِدٌ أَحْمَرُ فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِ ضَعْ بِنَاءَهَا عَلَيْهِ».[6]

ضمناً بايد توجه داشت كه يك ساختمان سه بخش عمده دارد: يكي شالوده يا پي، دوم ديوار، سوم سقف؛ كه ابراهيم در اين آيه تنها به بخش دوم پرداخته است.

2. ابراهيم و اسماعيل

آنچه در اين آيه بدان اشارت شده، اين است كه ابراهيم و اسماعيل قواعد بيت را بالا بردند، و اين كه هر دو گفتند: «رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا»، گواه اشتراك هر دو آنها در اين عمل است، ولي اشاره‌اي به رتبه استادي و شاگردي هيچ‌يك از آن‌ دو نشده است، ليكن از مجموع آيات قرآن مي‌توان دريافت كه ابراهيم نقش اول را بر عهده داشته است. زيرا در جايي مي‌فرمايد: ‌«إِذْ بَوَّأْنا لإِبْراهِيمَ مَكانَ الْبَيْتِ(حج: 26)». و در جاي ديگر مي‌فرمايد: «وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْراهِيمُ الْقَواعِدَ»، يعني اصل رفع را به ابراهيم نسبت داده و اسماعيل را به او عطف نموده است، البته صغير بودن اسماعيل نيز مي‌تواند مؤيد اين معنا باشد.

در روايتي نيز از امام باقر مي‌خوانيم كه فرمود: به هنگام ساختن بيت، ابراهيم به اسماعيل مي‌گفت سنگ به من بده! و اسماعيل سنگ را به دست پدر مي‌داد.[7]

3. دعاي ابراهيم و اسماعيل

در ادامه اين آيه، خداي سبحان دعاي ابراهيم و اسماعيل را نقل مي‌كند كه گفتند: «رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ».

از فقره «رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا»، مي‌توان آموخت كه پس از انجام عمل خير، بايد براي قبولي آن دعا كرد. و اين مبيّن آن است كه انجام كار چندان اهميت ندارد، و از هر كسي ممكن است برآيد، ليكن مهم آن است كه مورد قبول حضرت حق قرار گيرد، چنانكه فرمود: «إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ(مائده: 27)». و در جاي ديگر فرمود: «إِنَّما يَعْمُرُ مَساجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الآخِرِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَى الزَّكاةَ وَ لَمْ‌ يَخْشَ إِلاَّ اللَّهَ(توبه: 17)».

و اين كه به جاي «إقبل»، گفتند: «تقبل»، براي اين است كه در تعبير به تقبل، تمايل و رضا بيش از قبول است، زيرا در باب مطاوعه وجود دارد.[8] و از اين جهت در داستان حضرت مريم نيز فرمود: «فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبُولٍ حَسَنٍ(آل‌عمران: 37)».

به اين نكته نيز بايد توجه داشت كه اين دو بزرگوار نگفتند چه چيز قبول كن. و به ديگر سخن، تقاضاي تقبل را بدون ذكر متعلق بيان كرده‌اند، كه حاكي از تواضع آنها در برابر عظمت پروردگار، و اعتراف به ناچيز بودن عملشان است.[9]

جمله «إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ» بيانگر اين است كه براي اجابت دعا، بايد وصف مناسب الهي به كار برد. و اين نوع بيان در حقيقت دلالت بر اين دارد كه اوصافي كه در چنين مواردي به كار مي‌رود در واقع به منزله تعليل بر مفاد آيه و دعاست، بدين معنا كه براي اجابت دعا دو امر مهم لازم است: شنيدن سخن و آگاهي براي انجام آن، از اين رو ابراهيم و اسماعيل خدا را با وصف سميع كه اشارت به دريافت تقاضاي آنهاست، و وصف عليم كه آگاهي بر انجام آن است ياد كردند.

برخي از مفسران در تفسير آيه به سه نكته اشارت دارند: يكي اين‌كه در اين دعا عواملي چون: نغمه (آواز) دعا، موسيقي (آهنگ) دعا و جوّ (فضا) دعا وجود دارد كه باعث پويايي دعا شده است، و گويا لحظه دعا زنده و متحرك است. دوم اين‌كه خصيصه زيباي قرآن را به نمايش گذاشته است، كه غايب را به منزله حضور نموده است كه گويا او را مي‌بيند، صدايش را مي‌شنود، و از او فيض حيات مي‌گيرد. و اين همان تصوير فنّي به معناي درست كلمه است، كه شايسته كتاب جاويدان الهي است. سوم اين‌كه در اين دعا ادب نبوت، ايمان نبوت و شعور نبوت موج مي‌زند، و مي‌خواهد به عنوان ارث براي انبيا به وراثت بگذارد.[10]

لطايف و اشارات

1. «اذ يرفع ابراهيم»، كه با تقدير «اذكروا» همراه است، نشانگر اين است كه مؤمنان همواره بايد به ياد بانيان كعبه يعني ابراهيم و اسماعيل باشند.

    2. جمله «يرفع» كه فعل مضارع مي‌باشد، پيام‌آور اين است كه كار ابراهيم همواره ادامه داشت تا كار را به انجام رسانيد، مؤمنان نيز در اين امر به آن حضرت اقتدا كنند و تا پايان كار استقامت داشته باشند.

    3. مشاركت اسماعيل در دعا براي قبولي اعمال، مبين اين نكته است كه در مقام دعا، تفاوتي بين بزرگ و كوچك، استاد و شاگرد، پدر و پسر نمي‌باشد.

4. حذف متعلق در تقبل، روشن‌كننده اين است كه؛ بناي كعبه و خانه خدا هر چند مهم است و بايد بزرگ شمرد، اما در مقابل عظمت الهي و قبولي آن ناچيز به شمار مي‌رود.

5. اين‌كه به جاي سامع مي‌گويد سميع، به دليل ابلغ بودن آن است، زيرا در سميع قبول و اجابت تعبيه شده است، چنانكه گفته مي‌شود: سمع الله لمن حمده، يعني قبل الله حمد من حمده.

6. ضمير فصل در «انك انت» براي تأكيد در سميع بودن خداوند نسبت به سخن بندگان، و عليم بودن او نسبت به نياتشان مي‌باشد.

 
[1] - الجوهري، اسماعيل بن‌حماد، صحاح ‌اللغ‍ﮥ، ريشه رفع.

[2] - فيومي،المصباح المنير، ريشه قعد.

[3] - الفيومي، احمدبن محمد، المصباح المنير. والجوهري، اسماعيل بن حماد، الصحاح تاج ‌اللغ‍ﮥ و صحاح العربي‍ﮥ، ريشه قعد.

[4] - نهج البلاغه، خ قاصعه (192).

[5] - صدوق، من‏لايحضره‏ الفقيه، ج2، ص 235، نكت في حج الأنبياء و...

[6] - كليني، كافي، ج 4، ص202. باب حج إبراهيم و إسماعيل و بنائهما. تفسير صافي، ذيل آيه.

[7] - طبرسي، مجمع البيان، ج1، ص207.

[8] - مصطفوي، حسن، التحقيق في كلمات القرآن، ريشه قبل.

[9] - طباطبايي، سيد محمد حسين، الميزان، ج1، ص282.

[10] - سيد قطب، في ظلال القرآن، ج1، ص 114.


| شناسه مطلب: 13295







نظرات کاربران