بین هوهوی باد پاییزی
بین هوهوی باد پاییزی نغمه های هَزار پیچیده باز در کوچه کوچه ء شهرم خبری ناگوار پیچیده فصل پاییز و برگ ریزان است قاصدک باز هم خبر آورد خبرش کوچ صد پرستو بود اشک ما را چه خوب در آورد صبح دیروز بود، مجنونی راهی سرزمین لیلا شد دیدم از پشت
بين هوهوي باد پاييزي
نغمه هاي هَزار پيچيده
نغمه هاي هَزار پيچيده
باز در كوچه كوچه ء شهرم
خبري ناگوار پيچيده
خبري ناگوار پيچيده
فصل پاييز و برگ ريزان است
قاصدك باز هم خبر آورد
قاصدك باز هم خبر آورد
خبرش كوچ صد پرستو بود
اشك ما را چه خوب در آورد
اشك ما را چه خوب در آورد
صبح ديروز بود، مجنوني
راهي سرزمين ليلا شد
راهي سرزمين ليلا شد
ديدم از پشت پنجره، امروز
بَنر خير مقدمش وا شد
بَنر خير مقدمش وا شد
و شنيدم كه مادري مي گفت:
پدرت گرچه بر نمي گردد
پدرت گرچه بر نمي گردد
دخترم؛ باز هم خدا را شكر
كه نصيب تو سر نمي گردد
كه نصيب تو سر نمي گردد
در غريبي اگر چه جان داده
پيكرش را درست مي آرند
پيكرش را درست مي آرند
زائر خانهء خدا بوده
احترامش نگاه مي دارند
احترامش نگاه مي دارند
جان عالم فداي طفلي كه
منزلش در خرابه ها بوده
منزلش در خرابه ها بوده
سهم او از پدر فقط سر بود
سر خونين و خاك آلوده
سر خونين و خاك آلوده