حادثه منا و قضا و قدر الهی (نقد توجیه وهابیت)
کلیدواژگان خدا؛ قضا و قدر؛ انسان؛ اختیار؛ وهابیت؛ حادثه منا موضوعات از نگاهی دیگر مقدمه معنای قضا و قدر الهی چیست؟ رابطة آن با افعال اختیاری انسان چگونه است؟ آیا می‌توان قضا و قدر الهی را نافی اختیار و مسئولیت انسان دانست؟ وهابیون دربارة قضا و
كليدواژگان
خدا؛ قضا و قدر؛ انسان؛ اختيار؛ وهابيت؛ حادثه منا
موضوعات
از نگاهي ديگر
مقدمه
خدا؛ قضا و قدر؛ انسان؛ اختيار؛ وهابيت؛ حادثه منا
موضوعات
از نگاهي ديگر
مقدمه
معناي قضا و قدر الهي چيست؟ رابطة آن با افعال اختياري انسان چگونه است؟ آيا ميتوان قضا و قدر الهي را نافي اختيار و مسئوليت انسان دانست؟ وهابيون دربارة قضا و قدر چه ديدگاهي دارند؟
پس از وقوع حادثة دلخراش منا كه اهمال، بيمبالاتي و سوء مديريت آل سعود، سبب كشته شدن حدود 7500 نفر از حاجيان شد، جهان در بهت و حيرت فرو رفت و مسلمانان را متأثر و عزادار كرد. حاكمان و مفتيان عربستان سعودي براي فرار از مسئوليت و فرافكني در برابر افكار عمومي مسلمانان، اين حادثه را به قضا و قدر الهي نسبت دادند!
مفتي بزرگ وهابيان، عبدالعزيز آل الشيخ و برخي ديگر از عالمان، مبلّغان و مسئولان عربستان با تمسك به اصل قضا و قدر، كوشيدند از پذيرش مسئوليت در اين حادثه طفره روند.
اكنون پيش از پاسخ به ادعاهاي وهابيت در خصوص استناد به اصل قضا و قدر در اين زمينه، ابتدا بايد به اين نكته اشاره كنيم كه در اين اظهار نظر، تناقض وجود دارد؛ زيرا از يك سو علت اين حادثه را قضا و قدر شمردهاند و از سوي ديگر، حجاج يا عوامل طبيعي را عامل وقوع اين حادثه دانستهاند.
علاوه بر اين، ربط دادن حادثة منا به قضا و قدر، مخالف ديدگاه رايج و مشهور عالمان بزرگ وهابي است. براي نمونه، يكي از اين عالمان ميگويد:
«اگر كسي بخواهد با اصل قضا و قدر، اعمال خود را موجّه جلوه دهد و از خود سلب مسئوليت كند، در اين صورت لازم ميآيد كه هر فرد مجرمي كه دست به قتل، فساد و دزدي اموال ديگران ميزند و هر فردي كه به ديگران ظلم ميكند، وقتي دربارة افعال او سؤال شود، ادعا كند كه چون خدا خواست، من اين كارها را انجام دادم و من در افعال خود، مشيت و اختياري ندارم. بيترديد اين توجيه، مردود و نپذيرفتني است؛ زيرا اين ديدگاه اصل حيات بشر را فاسد و مختل ميكند. بنابراين، بسياري از كساني كه با تمسك به اصل قضا و قدر، ميخواهند اعمال خود را توجيه كنند، اگر از همين روش بر ضدّ خودِ آنان استفاده شود، هرگز آن را قبول نميكنند.» (الاشقر، سليمان بن عبد الله، ص88، 1425ق.).
1. بررسي مفهوم قضا، قدر و اختيار
الف) مفهوم قضا
قضا در لغت عرب، (جوهري، اسماعيل بن عباد، ج6، ص2463، 1410ق.؛ ابن منظور، محمد بن مكرم، ج15، ص 186، چ3، 1414ق.؛ فيروزآبادي، محمد بن يعقوب، ص 1708؛ زبيدي، سيد محمد مرتضي حسيني واسطي، چ1، ج20، ص 84، 1414ق.) داراي معاني مختلفي است؛ مانند خلق، فصل، حكم، امر، الزام، اراده و ابرام و قطعيت يافتن هر امري. مراد از قضا در اصطلاح، حكم و امر قطعي خداي متعال در مورد تحقّق چيزي در نظام آفرينش است، (سبحاني، جعفر، (الالهيات)، ج2، ص 36). به تعبير ديگر، مراد از قضاي الهي اين است كه همة امور جهان هستي بر اساس علم، مشيت، حكم و امر الهي، قطعيت و تحقق مييابد.
ب) مفهوم قدر
قدر يعني اندازه، اندازهگيري و تعيين حد و حدود چيزي. (المفردات في غريب القرآن، ص658) معناي تقدير الهي اين است كه خداوند متعال براي هر چيزي اندازهاي قرار داده و آن را بر اساس اندازهگيري و محاسبه و تدبير خاصي آفريده است.
در قرآن كريم آمده است: (إِنَّا كُلَّ شَيْءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَر)؛ «ما هر چيزي را به اندازه آفريديم.» (قمر: 49) و (قَدْ جَعَلَ اللهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْراً) (طلاق: 3). اين آية شريفه نيز با اطلاق و عموميت خود، به صراحت از اندازة مخصوص هر مخلوقي خبر ميدهد.
بازگشت قضا و قدر [عيني] به علم و به اراده و مشيت الهي است. بنابراين، قضا و قدر، چيزي جز سرچشمه گرفتن نظام سببي و مسببيِ جهان از علم و ارادة الهي نيست، (شهيد مطهري، مجموعه آثار، ج1، صص 381، 384، 386، 393 و525؛ همان، ج2، ص 292؛ فياض صابري، عزيز الله/ رضايي، محمد، ص93، 1392ش.).
ج) نگاهي به پيشينه قضا و قدر در انديشه اسلامي
قضا و قدر؛ از جمله آموزههاي مهم اعتقادي اسلام است كه ايمان به آن واجب است. ولي در طول تاريخ اسلام، اين اصل مهم از سوي برخي از متكلمان و حاكمان جائر، مورد تحريف و سوء تفسير واقع شده است. خلفاي بنياميه همواره براي توجيه مشروعيت حكومت و اعمال ظالمانة خود، به اصل قضا و قدر الهي تمسك ميجستند و هر وقت فرد يا گروهي نسبت به ظلم، جور و انحرافات خلفا، لب به اعتراض و شكايت ميگشود، طرفداران دستگاه، اعمال ظالمانه و اقدامات خلفاي بنياميه را به تقدير حواله كرده و با مطرح كردن اين ادعا كه «آنچه واقع ميشود، مقدّر و مرضي خداست و بايد در برابر مقدرات الهي تسليم بود»، مردم را به تمكين وا ميداشتند، (تاريخ علم كلام). آنان طرفداران اختيار و آزادي بشر را به نام مخالفت با مشيت و امر مقدر الهي، ميكشتند يا به زندان ميانداختند، (حسني رازي، سيد مرتضي، ص176، 1364ش.).
معاويه، از جمله نخستين كساني بود كه در اسلام جبرگرايي را رواج داد. (همان). وي هنگام بيعت گرفتن براي يزيد و جانشين كردن او پس از خود، با مخالفت و خودداري بزرگان قريش روبهرو شد. ازاينرو، با هدف مجاب كردن ايشان، ماجراي ولايت يزيد را به قضا و قدر الهي نسبت داد و اختيار بندگان خدا را در آن نفي كرد. (شريف رضي، ج1، ص167، 1413ق.).
همين نگرش و شيوة باطل در سخنان ابن زياد عليه اللعنة نيز ديده ميشود. وي پس از واقعة كربلا به حضرت زينب(عليها السلام) گفت: «كيف رأيتَ صُنعَ الله بأخيك وأهل بيتك»؛ «ديدي كه خدا با برادر و اهل بيت تو چه كرد؟»، (الكوفي، احمد بن اعثم، ج5، ص132، 1411ق.). زينب كبراي(عليها السلام) در پاسخ به او فرمود: «مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلاً»؛ «ما از خداوند تبارك و تعالي جز زيبايي نديديم.» يعني كار ناشايست خود را به خداوند متعال نسبت نده و مسئول اين جنايت بزرگ شما هستيد.
همچنين وقتي ابن زياد پس از حادثة كربلا با علي بن الحسين(عليهما السلام) مواجه شد و دريافت كه او فرزند امام حسين(عليه السلام) است، به او گفت: «مگر خداوند علي بن الحسين را نكشت؟». امام سجاد(عليه السلام) فرمود: «من برادري ديگر به نام علي داشتم كه مردم او را كشتند.» ابن زياد گفت: «خير، او را خدا كشت.» حضرت سجاد(عليه السلام) فرمود: «خداوند در هنگام مرگ، جان همه را ميگيرد.» (البغدادي، ج5، ص163، چ1، 1410ق.) (اللهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِها)، (زمر: 42).
بيترديد بسياري از مسائل و مشكلات فكري، اعتقادي و عملي مسلمانان، ناشي از برداشتهاي غلط و ناصواب برخي عالمان اسلامي از معارف قرآن و سنت؛ از جمله تفسير نادرست از مسئلة قضا و قدر است. طبق تصوري كه برخي از مسلمانان از اصل قضا و قدر الهي دارند، خداوند سرنوشت همة ابناي بشر را از ابتداي خلقت، معين و مقدّر كرده است و ازاينرو، انسان هيچ راه گريزي از آنچه خداوند برايش مقدر ساخته است، ندارد. براساس اين ديدگاه، انسان در زندگي خود محكوم قضا و قدر حتمي تغييرناپذير الهي است و در انتخاب و تعيين سرنوشت خويش، هيچگونه اختياري ندارد.
روشن است كه چنين تفسيري از قضا و قدر، نگاه انسان به سرنوشت خود و رابطة او با جهان هستي و خدا را تغيير ميدهد و او را موجودي منفعل و دستبسته ميسازد و موجب ميشود انسان قدمي براي تغيير اوضاع خود برندارد.
استاد مطهري ميگويد:
«اگر مقصود از حاكم بودن قضا و قدر الهي بر سرنوشت انسان، انكار اسباب و مسببات و از آن جمله، قوه و نيرو و اراده و اختيار بشر است، چنين قضا و قدر و سرنوشتي وجود ندارد و نميتواند وجود داشته باشد.» (شهيد مطهري، ج1، ص384).
د) تفسير قضا و قدر
دربارة مفهوم قضا و قدر، سه تفسير عمده وجود دارد:
1. تفسير كساني كه قضا و قدر را منافي اختيار ميدانند و از آن نفي قدرت و اختيار انسان را نتيجه ميگيرند. طبق اين ديدگاه، هرچه در عالم هستي ايجاد ميشود؛ اعم از افعال طبيعي و غير طبيعي و افعال اختياري انسانها، طبق قضا و قدر الهي است و كسي توان مخالفت با قضاي الهي را ندارد. بنابراين، همة انسانها بايد همان راهي را بپيمايند كه براي آنان، مقدر شد است؛ «لا يسئَلُ عمّا يفْعَلُ و هم يسألُون...». (السنة، صص 44 و54)
چون همة كارها بر اساس قضا و قدر الهي است و ما مجبوريم. پس كوشش ما داراي اثر نيست.
2. ديدگاه اهل تفويض كه انسان را موجودي كاملاً مختار و پديدآورندة افعال خويش ميدانند و اختيار انسان را بهگونهاي مستقل از ارادة خدا تفسير ميكنند. عبدالجبار معتزلي ميگويد:
«معتزله اتفاق دارند كه كارهاي انسانها از قبيل تصرّفات و ايستادن و نشستن، همه از جانب خودشان حادث ميشود و خداوند به آنها قوّت داده است و خود انسانها فاعل حقيقي كارهايشان هستند و فاعل ديگر در افعال آنها نقش ندارد.» (المغني في اصول الدين، ج6، ص14).
3. تفسير اهل بيت(عليهم السلام) كه مطابق قرآن، سنت، عقل سليم، حكمت و عدالت خداي متعال است. اهل بيت(عليهم السلام) قضا و قدر الهي را به گونهاي تفسير كردند كه مخالف عدل و حكمت الهي و اختيار بشر نباشد، (مجلسي، (بحارالانوار)، ج5، ص45).
امام صادق(عليه السلام) فرمود: «نه جبر است، نه تقدير؛ بلكه منزلي است بين اين دو كه جز عالِم (معصوم(عليهم السلام يا كسيكه عالِم، او را آموزش داده باشد، نميفهمد.» (اصول كافي، ج1، حديث 9) در روايت ديگري آمده است:
«يكي از همراهان امام علي(عليه السلام) دربارة جنگيدن با معاويه وسپاه او پرسيد: آيا اين كار به قضا و قدر الهي بوده است؟. امام (عليه السلام) فرمود: «آري، اي مرد! ما بر هيچ بلندي قرار نگرفتيم و بر هيچ پستي وارد نشديم، مگر آنكه به قضا و قدر خدا بود. مرد پرسيد: به خدا سوگند در اين صورت، براي من هيچ اجر و پاداشي نيست.»
(مرد همان برداشت عاميانه را داشته است كه قضا و قدر را با جبر و بياختياري انسانها، برابر ميدانسته است.)
امام(عليه السلام) فرمود: «خداوند شما را در اين جهاد، هنگام رفتن و بازگشتن، پاداش عظيم عطا ميفرمايد و شما هرگز مجبور نبودهايد. مرد پرسيد: چگونه مجبور نبودهايم، در حالي كه به حكم قضا و قدر الهي بوده است؟ امام(عليه السلام) فرمود: گويا قضا و قدر را لازم و حتم (گونهاي كه موجب سلب اختيار ميشود) پنداشتهاي؟ اگر چنين بود، پاداش و كيفر، باطل و امر و نهي و وعده و وعيد خدا، ساقط ميگرديد و خداوند هرگز، گناهكاران را ملامت و نيكوكاران را مدح و تكريم نميكرد...
مرد پرسيد: پس مقصود از قضا و قدري كه رفت و بازگشت ما در اين جهاد، به مقتضاي آن انجام گرفت، چيست؟. امام(عليه السلام) فرمود: مقصود از آن، اين است كه خداوند ما را به فرمانبرداري دستور داد و از گناه و نافرماني، نهي كرد. در اين حال، به ما قدرت طاعت يا معصيت داد؛ به آناني كه او را پرستش كنند، ياري ميرساند و گناهكاران را به خذلان و بيتوفيقي گرفتار ميكند.» (مجلسي، ج 5، حديث 12ـ91؛ نهج البلاغه، كلمات قصار، ش 87 (صبحي صالح) و ش57 (فيض الاسلام).
ه) رابطه قضا و قدر الهي با اختيار انسان
چنانكه اشاره شد، معناي قضاي خداوند اين است كه همة موجودات و پديدهها بر اساس علم، مشيت و تدبير حكيمانة الهي تحقق يافته و مييابند و هر چيزي كه در نظام هستي، اتفاق ميافتد (از جمله افعال انسان) همه طبق مشيت و قضا و قدر خداوند است؛ چون هيچ امري خارج از مشيت و قضا و قدر الهي نيست؛ ولي معناي عموميت و حاكميت قضا و قدر بر نظام آفرينش جبر نيست، بلكه به عكس، انسان به حكم قضا و قدر الهي در افعال خود مختار است و ايمان به قضا و قدر الهي، منافاتي با اختيار انسان ندارد.
لازمة اين عقيده كه همه چيز تابع قضا و قدر الهي است، اين نيست كه انسان در افعال خود داراي اراده، علم، قدرت و اختيار نباشد، بلكه قضاي الهي، به اين تعلق گرفته كه انسان، افعال خود را از روي علم و اختيار خود انجام دهد و اگر او نخواهد كه انسان مختار و آزاد باشد، انسان قادر بر هيچ عمل اختياري نخواهد بود.
اعمال و افعال بشر، از سلسله حوادثي است كه به هزاران علل و اسباب، از آن جمله انواع ميلها، شناختها، قدرتها، انتخابها و انواع اختيارها بستگي دارد كه از خود بشر ظهور ميكند. (شهيد مطهري، (انسان و سرنوشت)، ص70).
خداوند با اعطاي قدرت، آگاهي و اختيار به انسان، امكان دستيابي به سرنوشتهاي گوناگون را به بشر ارزاني داشته است: (ذلِكَ بِأَنَّ اللهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلي قَوْمٍ حَتَّي يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ وَ أَنَّ اللهَ سَميعٌ عَليم). (انفال: 53).
اعتقاد به قضا و قدر، آنگاه مستلزم جبر است كه براي بشر و ارادة او، هيچگونه نقشي در تحقّق افعال او قائل نباشيم و قضا و قدر را جانشين قوه و نيرو و ارادة بشر بدانيم، حال آنكه از ممتنعترين ممتنعات، اين است كه ذات حق بلاواسطه در حوادث جهان مؤثر باشد؛ زيرا ذات حق، وجود هر موجودي را فقط و فقط از راه علل و اسباب خاص او ايجاب ميكند و قضا و قدر الهي، چيزي جز سرچشمه گرفتن نظام سببي و مسببّي جهان از علم و اراده الهي نيست، (شهيد مطهري (مجموعه آثار)، ج1، ص384).
بنابراين، چون قضا و قدر الهي به آزاد و مختار بودن بشر تعلق گرفته است، به همين دليل انسانها در برابر كارهاي اختياري خود، در دنيا و آخرت مسئول هستند و آثار و لوازم كارهايشان عايد خود آنها ميشود. بيترديد عموميت و حاكم بودن قضا و قدر الهي و تعلق علم و مشيت الهي به افعال انسان، هرگز به معناي جبر و نفي اختيار نيست؛ بلكه متعلق قضا و قدر، عمل انسان با تمام خصوصيات آن است كه از جمله ميتوان به اختياري بودن آن و تأثير اراده و قدرت انسان در وقوع آن اشاره كرد.
بنابراين، اين ادعا كه چون همه چيز تابع قضا و قدر الهي است، پس اراده و اختيار انسان در افعال او چندان نقشي ندارد و انسان مجبور است همان كارهايي را كه خداوند مقدّر كرده است، انجام دهد، ادعايي باطل است. و لازمة آن اين است كه اولاً خداوند آدمي را به خاطر كارهايي كه خود مقدّر نموده و به جبر به دست بشر جاري ساخته، مؤاخذه و مجازات كند؛ در حالي كه انسان چارهاي جز انجام آن كار نداشته است و ثانياً لازمه آن اين است كه در دنيا نيز هيچ كسي را مسئول افعالي ندانيم كه از او سر زده است.
در نتيجه براساس اين ديدگاه، اصل نظام تكليف و تشريع و مسئوليت انسان ساقط ميشود و نظام حسن و قبح امور و پاداش و مجازات و تربيت و اخلاق از بين ميرود؛ چون همة اين امور، وقتي معنا پيدا ميكنند كه انسان در افعال خود مختار باشد و بتوان او را مسئول افعال خودش شمرد و او را عامل و فاعل اصلي فعل منتسب به وي دانست. پس ديدگاه كساني كه اعتقاد به قضا و قدر را منافي اختيار انسان ميدانند، باطل و ضد آموزههاي قرآن، سنت و براهين روشن عقلي است.
اگر كسي قضا و قدر الهي را به گونهاي معنا كند كه چون همه چيز؛ از جمله افعال انسانها، تابع قضا و قدر الهي است و انسان قدرت و اختياري از خود ندارد، بيترديد چنين تفسيري از قضا و قدر نادرست و عين گمراهي است و مستلزم نسبت دادن همة امور خوب و بد به خدا است و اين مخالف توحيد و روح ايمان و مخالف آموزههاي قرآن و سنت است؛ «التوحيد أن لاتتوهّمه و العدل أن لاتتّهمه»؛ «توحيد آن است كه خدا را بر اساس وهم و انديشة بشري خود تعريف و توصيف نكني و عدل آن است كه كارهاي ناروا را به او نسبت ندهي (از اعمال ناشايست، او را مبرا بداني)» (نهج البلاغه).
اين سخن كه پذيرش قضا و قدر به هيچ وجه سلب كنندة اختيار نيست، به خوبي از روايات اهل بيت(عليهم السلام) نيز آشكار ميشود.
علي(عليه السلام) در يكي از روزها كنار ديوار كجي نشسته بود؛ ناگهان برخاست و پاي ديوار ديگري نشست. گفتند: «اي امير مؤمنان، آيا از قضاي الهي گريزاني ؟». در پاسخ فرمود: «از قضاي خدا به قدر وي (قضاي ديگري) فرار ميكنم.» (ابن بابويه، محمد بن علي، (توحيد صدوق) ص369).
از روايات، نتيجه گرفته ميشود كه بين ايمان به قضا و قدر الهي و اختيار انسان، منافاتي نيست؛ زيرا اختيار انسان، خود، از مظاهر قضا و قدر الهي است و خداوند چنين مقدّر كرده است كه انسان، افعال خود را با اراده و قدرت و اختياري كه خدا به او داده، انجام دهد.
2. ديدگاه عالمان اهل سنت
اغلب عالمان اهل سنت ضمن تأكيد بر وجوب ايمان به قضا و قدر الهي، عموميت قضا و قدر الهي نسبت به همة موجودات و پديدهها و افعال بندگان را پذيرفتهاند و همة موجودات و افعال و آثار آنها را تابع قضا و قدر الهي ميدانند؛ ولي در عين حال تأكيد ميكنند كه چون خداي متعال اراده كرده است كه بشر، افعال خود را از روي اختيار انجام دهد، به همين دليل بندگان در افعال خود مجبور نيستند و اعمال آنها، به اراده و قدرت خود آنها واقع ميشود. (اركان الايمان، ص16؛ موسوعة مواقفا لسلف في العقيدة و المنهج والتربيه، ج9، ص347.)
«أهل السنة والجماعة يؤمنون بالقضاء والقدر... و يؤمنون بأنّ للعباد مشيئة وقدرة، يفعلون بمشيئتهم وقدرتهم ما أقدرهم الله عليه،... هذا هو معتقد أهل السنة والجماعة في الإيمان بالقضاء والقدر وهو الذي دلت عليه نصوص الكتاب والسنة وأجمع السلف الصالح عليه...»
«اهل سنت به قضا و قدر الهي ايمان دارند و همچنين باور دارند كه بندگان به حكم قضا و قدر و مشيت خداوند، داراي مشيت و قدرت هستند و اعتقاد اهل سنت دربارة قضا و قدر همين است و اين عقيدهاي است كه كتاب و سنت بر آن دلالت دارند. بنابراين، از نظر اهل سنت، ايمان به قضا و قدر الهي، منافي قدرت و اختيار انسان نيست.» (مجله البحوث الاسلاميه، ش79، ص170).
3. ديدگاه وهابيت درباره قضا و قدر
با مراجعه به سخنان و ديدگاههاي وهابيت، آشكارا معلوم ميشود كه آنان به قضا و قدر الهي اعتقاد دارند و ايمان به آن را واجب و انكار آن را مستلزم كفر و شرك ميدانند.
محمد بن عبدالوهاب در كتاب التوحيد با استناد به روايتي از رسول اكرم(صلي الله عليه و آله) مينويسد: «هر كس به قدر خير و شر آن ايمان نداشته باشد، خداوند او را در آتش ميسوزاند». (محمد بن عبدالوهاب، المحقق: ابومالك الرياشي، ص136/ 1429ق.).
از نظر وهابيت، قدر به معناي حد، اندازه و مقدار است و تقدير به معناي تعيين حدود و اندازه و ويژگيهاي يك چيز است. صالح فوزان درباره معناي قدر مينويسد: «قدر به معناي احاطه علم خداوند به اشيا و علم او به آنها پيش از وجودشان است»، (علي بن محمد بن سنان، چ5، ج2، ص 806/ 1412ق.). وي ايمان به قدر را ناشي از ايمان به توحيد ربوبي دانسته است و بر اين عقيده است كه هر كس قدر را انكار كند، گرفتار شرك در ربوبيت شده است. (همان.)
وهابيان نيز تأكيد دارند كه ديدگاه آنان در باب اختيار انسان، مخالف جبريه و معتزله است و به صراحت ميگويند:
«... فَآمَنُوا بِقَضَاءِ اللهِ وَقَدَرِهِ؛ وَبِأَنَّ لِلعَبْدِ اخْتِيَارًا وَقُدْرَةً وَمَشِيْئَةً،...».
«ما به قضا و قدر الهي و اختيار و مشيت انسان ايمان داريم و اعتقاد داريم كه مشيت و قضا و قدر الهي، به مختار بودن بشر تعلق گرفته است.»
محمد بن صالح العثيمين ميگويد:
«فأفعال العباد باختيارهم وإرادتهم، ومع ذلك؛ فهي واقعة بمشيئة الله وخلقه».
«افعال بندگان به اختيار و ارادة خود آنها انجام ميشود و در عين حال، همه طبق مشيت و خالقيت خدا واقع ميشوند.» (فوزان، صالح، المكتبة الشاملة، بي تا.).
از نظر وهابيت، هرچه در عالم واقع ميشود، بر اساس مشيت و تقدير الهي است و اساساً مخلوق، چيزي را اراده نميكند، مگر آنكه خداوند آن را اراده كرده باشد. در واقع آنان به درستي اين اصل را پذيرفتهاند كه مشيت بندگان، تابع مشيت خداي متعال است. (الغنيمان، عبدالله بن محمد، دروس صوتيه).
وهابيان مدعي هستند كه اختيار بشر را قبول دارند و انسانها، افعال خود را از روي اراده و اختيار خود انجام ميدهند. آنان همچنين معتقدند كه اختيار انسان، تابع قضا و قدر الهي است.
«إنّ العبد له اختيار ومشيئة، يفعل باختياره، ولكنه لايخرج عن قضاء الله وقدره».
«بنده داراي اختيار و اراده براي انجام افعال خود است و افعال خود را از روي اختيار انجام ميدهد؛ ولي در عين حال، افعال اختياري انسان، خارج از قضا و قدر الهي نيست.»
وهابان معتقدند كه قضا و قدر و مشيت الهي به اين تعلق گرفته است كه انسان از روي اراده و اختيار، افعال خود را انجام دهد. از نظر آنان، ايمان به قضا و قدر و تسليم بودن در برابر آن، به معناي نفي اختيار و رفع مسئوليت و تكليف انسان در برابر اعمال خود نيست و اگر كسي چنين تفسيري از رابطه قضا و قدر و افعال اختياري انسان ارائه كند، دچار اشتباه شده است. بنابراين، از نظر آنان، انسان مسئول افعال خوب و بد خود است و مستحق مدح و پاداش به خاطر انجام طاعات و ذم و عقاب به خاطر افعال ناشايست است. (بن جبرين، عبد الرحمان، ص260، چ1، 1414ق.؛ فوزان، صالح، المكتبة الشاملة، بي تا.).
آنان همچنين مدعي هستند كه به نظام تشريع و نظام تكوين و اسباب و علل حاكم بر خلقت ايمان دارند (آل سعدي، ج1، ص103، 1414ق.) و ايمان به قدر را مستلزم ترك اسباب و مسببات ديني و دنيوي نميدانند. (الشيخ عبد الرحمن بن سعدي وجهوده في توضيح العقيده، ص 87) وهابيان همچنين مدعي هستند كه باور به قضا و قدر، نبايد موجب ترك اعمال و طاعات و ترك نواهي خداوند شود. (مقدسي، ابوقدامه، (بن جبرين ابن قدامه؛ الارشاد، شرح لمعة الاعتقاد، سايت رسمي بن جبرين، www.ibn-jebreen.com).
بنابراين، وهابيان اختيار و نقش انسان در افعال مقدور و حسي را قبول دارند و درخواست كمك از ديگر انسانها و استغاثه به افراد را در اموري كه مقدور بشر است جايز ميدانند.
(محمد بن عبدالوهاب، ج4، ص592، 1412ق.) از نظر آنان اگر كسي از فرد زنده، چيزي را درخواست كند كه مقدور آن شخص است، مثلاً از او بخواهد كه او را در امور حسي و دنيايي ياري كند، جايز است؛ چون از امور مقدور بشر است.
«أنّ المخلوق لا يُطلب منه إلَّا ما في مقدوره واستطاعته». (الغنيمان، دروس صوتيه؛ فتاوي اللجنة الدائمة، ج1، ص103).
«از مخلوق نميتوان چيزي را كه قدرت انجام آن را ندارد، طلب نمود.»
«...يجوز الاستعانة بالمخلوق فيما يقدر عليه المخلوق من قضاء بعض الحوائج أو المساعدة في أمور الدنيا، ولكن لا يجوز الاستعانة بالمخلوق فيما لا يقدر عليه إلاّ الله عزّ وجلّ رقم». (مركز الفتوي: فتواي شماره 78564 و 53995 (islamweb.net).)
«كمك گرفتن از مخلوقات در امور دنيايي كه قدرت انجام آن را دارند و ميتوانند برخي از حوايج انسان را برآورده كنند و يا به انسان ياري برسانند، جايز است ليكن طلب كمك از مخلوقات در اموري كه مقدور آنها نيست جايز نيست. بنابراين، از نظر وهابيت در اموري كه مقدور بشر است و بشر ميتواند آنها را انجام دهد، مثل حوايج دنيايي، طلب كمك جايز است؛ ولي در اموري كه از قدرت بشر خارج است و تنها خدا قادر به انجام آنهاست، درخواست كمك از انسانها و استغاثه به بندگان جايز نيست.»
4. پاسخ به ادعاي برخي عالمان و مسئولان عربستان
با توجه به مبنا و ديدگاه وهابيان در مورد اصل قضا و قدر و اينكه قضا و قدر را نافي اختيار و تكليف انسان نميدانند، بايد گفت، ديگر نميتوانند در امور اختياري و مقدور بشري مانند فاجعة منا، با تمسك به اصل قضا و قدر الهي، از خود سلب اختيار و مسئوليت كنند و مدعي شوند كه هيچ كس نميتوانست مانع وقوع چنين حادثهاي شود!
كساني ميتوانند با تمسك به اصل قضا و قدر از زير بار مسئوليت حادثة منا شانه خالي كنند كه قضا و قدر را منافي اختيار بشر يا اين حادثه را يك حادثة غير عادي؛ مانند زلزله و بلاي آسماني و خارج از قدرت بشر بدانند، ولي وهابيان با توجه به ديدگاه و مبنايي كه در مورد رابطة قضا و قدر و اختيار دارند، ديگر نميتوانند حادثة منا را با تمسك به اصل قضا و قدر الهي، توجيه كنند و از پذيرش مسئوليت شرعي، عقلي و عرفي آن طفره روند؛ زيرا از نظر آنان، اعتقاد به قضا و قدر، به معناي ترك اسباب و مسببات و نفي اختيار از بشر در افعال مقدور وي نيست و خود آنان به صراحت ميگويند:
«فمن زعم أنه مؤمن بالقدر وترك الأسباب النافعة الدينية والدنيوية التي عليها فهو غالط». (الشيخ عبدالرحمن بن سعدي وجهوده في توضيح العقيدة، ص87، بي تا.)
«هر كس كه گمان ميكند به قدر الهي ايمان دارد، ولي به اسباب لازم و نافع در امور دنيوي و ديني تمسّك نميكند، دچار اشتباه است.»
همچنين به گفته عالمان وهابي:
«ولانجعل قضاء الله وقدره حجة لنا في ترك أوامره، واجتناب نواهيه». (السلمان، ابو محمد، ص125، چ12، 1418ق.).
«ما جايز نميدانيم كه تمسك به قضا و قدر، وسيلهاي براي ترك وظايف ديني خود و ترك امر و نهي شارع قرار گيرد.»
بسياري از عالمان وهابي تصريح كردهاند كه هيچ كس حق ندارد با توسل به اصل قضا و قدر، از دستورات خداوند سرپيچي كند، دست به كارهاي خلاف عقل و شرع بزند و ادعا كند كه قضا و قدر الهي چنين اقتضا كرده است. وهابيان معتقدند كه اعتقاد به قضا و قدر، با باور به اصل اختيار و تكليف داشتن بشر، هيچ منافاتي ندارد و بشر به هيچ وجه در اعمال خود، مجبور و مسلوب الاختيار نيست. (مقدسي، ابوقدامه، (بن جبرين، ابوقدامه، (الارشاد، شرح لمعة الاعتقاد) ص24 سايت رسمي بن جبرين، www.ibn-jebreen.com)
بنابراين، با توجه به اين مبناي مهم كه اعتقاد به قضا و قدر نافي اختيار نيست، بايد ديد چرا وهابيان در اموري همچون مديريت حج كه به اذعان بسياري از افراد صاحب نظر و متخصص، از امور مقدور بشري و اختياري است و ميتوان امور حجاج را با اطلاع دقيق از تعداد آنها و مشخص بودن اماكن و محلهاي انجام اعمال و مناسك و مسيرهاي تردد حاجيان، برنامهريزي و تدبير كرد، كوتاهي و تقصير خود را به قضا و قدر حواله ميكنند و تدبير اين امور را خارج از قدرت خود ميدانند. بيترديد چنين ادعاهايي با مباني آنان در تفسير قضا و قدر و رابطه آن با افعال اختياري بشر، سازگار نيست و نوعي تناقضگويي به شمار ميرود.
وهابيان در اين مسئله دو راه بيشتر ندارند؛ يا بايد بر خلاف مبناي خود بگويند كه ما قضا و قدر را نافي اختيار ميدانيم و هيچ نقشي براي بشر در افعال منتسب به او قائل نيستيم و يا بگويند برنامهريزي امور حجاج و كنترل رفت و آمد آنها، از عهدة علم، قدرت و اختيار ما خارج است و ما چنين تواني نداريم.
مفتي بزرگ آنان نيز به ناتواني وهابيان در ادارة چنين كار مهمي كه با جان و مال مسلمانان و وجهة اسلام و امت اسلامي ارتباط دارد، اعتراف كرده است. به حكم (لا يُكَلِّفُ اللهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها)، اين وظيفة مهم كه توان انجام آن را ندارند، از دوش آنها برداشته ميشود. پس وهابيان بايد ادارة امور حجاج را به نهادها و سازمانهايي بسپارند كه توان و تخصص مديريت چنين كاري را دارند.
در نتيجه بايد به اين مدعيان دينداري و خادم الحرمين الشريفين گفت، آيا بررسي ميزان رفت و آمد حجاج در يك مسير و محاسبة گنجايش يك مكان خاص كه حجاج در آن به انجام عبادت ميپردازند يا در آن تردد ميكنند، از امور نامقدور است كه شما از خود سلب اختيار و قدرت ميكنيد؟ اگر چنين است، پس چرا مدعي مديريت و خدمت به حجاج هستيد؟ اگر شما در منا، قدرت مديريت و كنترل رفت و آمد حجاج را نداريد، آيا در طواف، رميجمرات يا ساير موارد داريد؟
مگر جز اين است كه ما هر ساله شاهد كشته شدن تعدادي از حجاج در يكي از اين اماكن هستيم؟ پس ادارة كدام يك از مراسم و مناسك حج و مديريت حجاج در توان شماست؟ آيا در ساير مواقف و مناسك كه ازدحام حجاج صورت ميگيرد و منجر به جان دادن و آسيب ديدن حجاج ميشود نيز ادعا ميكنيد كه قضا و قدر الهي، آن حادثه را رقم زده است. آيا چنين ادعايي در پاسخ به خانواده و اولياي قربانيان مكه و منا و مطالبهاي كه علماي جهان اسلام و مسلمانان از شما دارند و شما را مسئول و مقصر ميدانند، معقول و موجه است؟
اگر واقعاً شما چنين ادعايي داريد، همين مسئله را به جهانيان اعلام كنيد و ببينيد آيا عالمان، متخصصان و عاقلان جهان هم عقيدة شما را تأييد ميكنند؟ همچنان كه اشاره شد، ممكن است مديريت اين كار براي شما سخت و از امور ناممكن و نامقدور باشد، ولي بسياري از متخصصان و صاحب نظران، مديريت چنين مراسمي را امري ممكن و ساده ميدانند.
پرسش بعدي اين است كه اگر شما در بروز اين حادثه، دخالت و نقشي نداشتيد، چرا بعد از وقوع آن حادثه، با سهلانگاري و انجام ندادن اقدام مناسب يا وقتكشي و بستن راههاي خروج جمعيت، زمينة تشديد بحران را فراهم كرديد؟ چرا به استغاثة اين همه حجاج توجهي نكرديد؟ مگر خود شما نميگوييد كه طلب كمك از افراد عادي بشر در امور مقدور بشر، جايز است؟ چرا وقتي حجاج از مأموران شما طلب آب و كمك ميكردند، شما كاري نميكرديد و به امدادگران كشورهاي ديگر هم اجازه كمك نميداديد؟
مگر پيامبر(صلي الله عليه و آله) نفرمود: «مَنْ اَصْبَحَ لا يهْتَمُّ بِاَمورِ الْمُسْلِمينَ فَلَيسَ مِنْهُمْ...»؛ «هر كس به امور مسلمانان اهتمام نورزد و خيرخواه خدا و رسول و كتاب و امام مسلمين يا عموم مسلمانان نباشد، از آنان نيست»؟ (كليني، محمد بن يعقوب، ج2، ص131).
ترديدي نيست كه اولاً: نسبت دادن سهلانگاري، نبود مديريت و تدبير عقلاني و قصور و تقصير انسانها به قضا و قدر الهي، مخالف آموزههاي مسلم دين اسلام و منافي تكليف و اختيار انسان است و ثانياً: اگر همه چيز به قضا و قدر ارجاع داده شود و نقش انسان ناديده گرفته شود، ديگر ثواب و عقاب، وعده و وعيد و امر و نهي، مهمل و بيمعنا ميشود. در حالي كه خداوند ميفرمايد:
(وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعي * وَ أَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُري * ثُمَّ يُجْزاهُ الْجَزاءَ الْأَوْفى)؛ «اينكه تلاش او بزودي ديده ميشود، سپس به او جزاي كافي داده خواهد شد.» (نجم: 41- 39)
(إِنَّ اللهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّي يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ)؛ «همانا خداوند سرنوشت هيچ قوم و ملتي را تغيير نميدهد، مگر آنكه آنان آنچه را در خودشان است تغيير دهند.» (رعد: 11)
(كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهينَةٌ)؛ «سرنوشت هر كسي در گرو اعمال خويش است.» (مدثر: 38)
با توجه به اين آيات، خداوند انسان را مسئول اعمال خويش ميداند و انسان بايد در برابر كارهايي كه انجام ميدهد، پاسخگو باشد و نميتواند كوتاهي در انجام وظيفة خود را به خداوند متعال نسبت دهد.
ثالثاً: اگر به فرض، آنچه را كه مفتي آل سعود ميگويد بپذيريم، نبايد ديگران را به دليل كارهايي كه از آنان سر ميزند، مورد مؤاخذه و پيگرد قرار دهيم؛ زيرا در اين صورت، هر كس ميتواند ادعا كند كه اين من نبودم كه چنين و چنان كردم، بلكه من محكوم قضا و قدر الهي بودم.
رابعاً: طبق مبنا و ديدگاه خود وهابيت كه قضا و قدر الهي را منافي اختيار انسان نميدانند در افعال اختياري و مقدور و عادي بشري، نميتوان با تمسك به اصل قضا و قدر الهي از انسان سلب اختيار و مسئوليت كرد و چنين نتيجهاي خلاف مبنا و ديدگاه صريح همه عالمان وهابيت است.
خامساً: اگر بنا باشد كه همة مسائل به قضا و قدر الهي واگذار شود و متوليان امور در چنين اتفاقاتي از خود رفع اختيار و مسئوليت كنند، بايد در مسائل و موارد مشابه نيز چنين مبنا و ديدگاهي داشته باشند؛ زيرا اگر آنچه در فاجعة منا روي داد، طبق قضا و قدر الهي بود، پس چرا انقلابها و جنبشهاي بيداري عربي و منطقهاي را تابع قضا و قدر الهي نميدانيد و تلاش ميكنيد تا مردم بحرين، يمن، عراق و سوريه را به هر شكل، سركوب و از خواستههايشان منحرف كنيد؟ چرا با اقدامات خود ميخواهيد سرنوشت آنان را معين كنيد؟! آيا اينجا قضا و قدر الهي را فراموش كردهايد؟!
نتيجهگيري
از مجموع مطالب اين نوشتار، نتايج ذيل به دست ميآيد:
1. اصل قضا و قدر الهي از آموزههاي مسلم اسلامي است كه همة مسلمانان به آن ايمان دارند و بيشتر عالمان وهابي نيز ادعا ميكنند كه به اصل قضا و قدر الهي ايمان دارند و آن را منافي اختيار و مسئوليت انسان در اعمالش نميدانند.
2. با توجه به ديدگاهي كه عالمان وهابي دربارة اصل قضا و قدر و رابطة آن با اختيار انسان دارند، نميتوانند با تمسك به اين اصل، از خود سلب اختيار و مسئوليت كنند. بنابراين، توجيهات و موضعگيريهاي عالمان و حاكمان وهابي در خصوص علت وقوع حادثة منا كه عامل آن را قضا و قدر معرفي ميكنند، رافع مسئوليت آنان در اين مسئله نيست.
3. چنين ديدگاهي مخالف مباني اعتقادي اسلام، آموزههاي فقه، شريعت اسلامي و نظام حقوقي بينالملل است. در نتيجه عالمان و حاكمان وهابي، اگر طبق ادعاي خود پايبند به احكام و قوانين شريعت اسلامي هستند، به فرض مقصر نبودن در وقوع حادثة منا، بايد براساس قاعدة ضمان در فقه اسلامي، مسئوليت شرعي و حقوقي آن را بر عهده بگيرند و در صدد جبران خسارات مادي و معنوي اين حادثه باشند.
پس از وقوع حادثة دلخراش منا كه اهمال، بيمبالاتي و سوء مديريت آل سعود، سبب كشته شدن حدود 7500 نفر از حاجيان شد، جهان در بهت و حيرت فرو رفت و مسلمانان را متأثر و عزادار كرد. حاكمان و مفتيان عربستان سعودي براي فرار از مسئوليت و فرافكني در برابر افكار عمومي مسلمانان، اين حادثه را به قضا و قدر الهي نسبت دادند!
مفتي بزرگ وهابيان، عبدالعزيز آل الشيخ و برخي ديگر از عالمان، مبلّغان و مسئولان عربستان با تمسك به اصل قضا و قدر، كوشيدند از پذيرش مسئوليت در اين حادثه طفره روند.
اكنون پيش از پاسخ به ادعاهاي وهابيت در خصوص استناد به اصل قضا و قدر در اين زمينه، ابتدا بايد به اين نكته اشاره كنيم كه در اين اظهار نظر، تناقض وجود دارد؛ زيرا از يك سو علت اين حادثه را قضا و قدر شمردهاند و از سوي ديگر، حجاج يا عوامل طبيعي را عامل وقوع اين حادثه دانستهاند.
علاوه بر اين، ربط دادن حادثة منا به قضا و قدر، مخالف ديدگاه رايج و مشهور عالمان بزرگ وهابي است. براي نمونه، يكي از اين عالمان ميگويد:
«اگر كسي بخواهد با اصل قضا و قدر، اعمال خود را موجّه جلوه دهد و از خود سلب مسئوليت كند، در اين صورت لازم ميآيد كه هر فرد مجرمي كه دست به قتل، فساد و دزدي اموال ديگران ميزند و هر فردي كه به ديگران ظلم ميكند، وقتي دربارة افعال او سؤال شود، ادعا كند كه چون خدا خواست، من اين كارها را انجام دادم و من در افعال خود، مشيت و اختياري ندارم. بيترديد اين توجيه، مردود و نپذيرفتني است؛ زيرا اين ديدگاه اصل حيات بشر را فاسد و مختل ميكند. بنابراين، بسياري از كساني كه با تمسك به اصل قضا و قدر، ميخواهند اعمال خود را توجيه كنند، اگر از همين روش بر ضدّ خودِ آنان استفاده شود، هرگز آن را قبول نميكنند.» (الاشقر، سليمان بن عبد الله، ص88، 1425ق.).
1. بررسي مفهوم قضا، قدر و اختيار
الف) مفهوم قضا
قضا در لغت عرب، (جوهري، اسماعيل بن عباد، ج6، ص2463، 1410ق.؛ ابن منظور، محمد بن مكرم، ج15، ص 186، چ3، 1414ق.؛ فيروزآبادي، محمد بن يعقوب، ص 1708؛ زبيدي، سيد محمد مرتضي حسيني واسطي، چ1، ج20، ص 84، 1414ق.) داراي معاني مختلفي است؛ مانند خلق، فصل، حكم، امر، الزام، اراده و ابرام و قطعيت يافتن هر امري. مراد از قضا در اصطلاح، حكم و امر قطعي خداي متعال در مورد تحقّق چيزي در نظام آفرينش است، (سبحاني، جعفر، (الالهيات)، ج2، ص 36). به تعبير ديگر، مراد از قضاي الهي اين است كه همة امور جهان هستي بر اساس علم، مشيت، حكم و امر الهي، قطعيت و تحقق مييابد.
ب) مفهوم قدر
قدر يعني اندازه، اندازهگيري و تعيين حد و حدود چيزي. (المفردات في غريب القرآن، ص658) معناي تقدير الهي اين است كه خداوند متعال براي هر چيزي اندازهاي قرار داده و آن را بر اساس اندازهگيري و محاسبه و تدبير خاصي آفريده است.
در قرآن كريم آمده است: (إِنَّا كُلَّ شَيْءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَر)؛ «ما هر چيزي را به اندازه آفريديم.» (قمر: 49) و (قَدْ جَعَلَ اللهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْراً) (طلاق: 3). اين آية شريفه نيز با اطلاق و عموميت خود، به صراحت از اندازة مخصوص هر مخلوقي خبر ميدهد.
بازگشت قضا و قدر [عيني] به علم و به اراده و مشيت الهي است. بنابراين، قضا و قدر، چيزي جز سرچشمه گرفتن نظام سببي و مسببيِ جهان از علم و ارادة الهي نيست، (شهيد مطهري، مجموعه آثار، ج1، صص 381، 384، 386، 393 و525؛ همان، ج2، ص 292؛ فياض صابري، عزيز الله/ رضايي، محمد، ص93، 1392ش.).
ج) نگاهي به پيشينه قضا و قدر در انديشه اسلامي
قضا و قدر؛ از جمله آموزههاي مهم اعتقادي اسلام است كه ايمان به آن واجب است. ولي در طول تاريخ اسلام، اين اصل مهم از سوي برخي از متكلمان و حاكمان جائر، مورد تحريف و سوء تفسير واقع شده است. خلفاي بنياميه همواره براي توجيه مشروعيت حكومت و اعمال ظالمانة خود، به اصل قضا و قدر الهي تمسك ميجستند و هر وقت فرد يا گروهي نسبت به ظلم، جور و انحرافات خلفا، لب به اعتراض و شكايت ميگشود، طرفداران دستگاه، اعمال ظالمانه و اقدامات خلفاي بنياميه را به تقدير حواله كرده و با مطرح كردن اين ادعا كه «آنچه واقع ميشود، مقدّر و مرضي خداست و بايد در برابر مقدرات الهي تسليم بود»، مردم را به تمكين وا ميداشتند، (تاريخ علم كلام). آنان طرفداران اختيار و آزادي بشر را به نام مخالفت با مشيت و امر مقدر الهي، ميكشتند يا به زندان ميانداختند، (حسني رازي، سيد مرتضي، ص176، 1364ش.).
معاويه، از جمله نخستين كساني بود كه در اسلام جبرگرايي را رواج داد. (همان). وي هنگام بيعت گرفتن براي يزيد و جانشين كردن او پس از خود، با مخالفت و خودداري بزرگان قريش روبهرو شد. ازاينرو، با هدف مجاب كردن ايشان، ماجراي ولايت يزيد را به قضا و قدر الهي نسبت داد و اختيار بندگان خدا را در آن نفي كرد. (شريف رضي، ج1، ص167، 1413ق.).
همين نگرش و شيوة باطل در سخنان ابن زياد عليه اللعنة نيز ديده ميشود. وي پس از واقعة كربلا به حضرت زينب(عليها السلام) گفت: «كيف رأيتَ صُنعَ الله بأخيك وأهل بيتك»؛ «ديدي كه خدا با برادر و اهل بيت تو چه كرد؟»، (الكوفي، احمد بن اعثم، ج5، ص132، 1411ق.). زينب كبراي(عليها السلام) در پاسخ به او فرمود: «مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلاً»؛ «ما از خداوند تبارك و تعالي جز زيبايي نديديم.» يعني كار ناشايست خود را به خداوند متعال نسبت نده و مسئول اين جنايت بزرگ شما هستيد.
همچنين وقتي ابن زياد پس از حادثة كربلا با علي بن الحسين(عليهما السلام) مواجه شد و دريافت كه او فرزند امام حسين(عليه السلام) است، به او گفت: «مگر خداوند علي بن الحسين را نكشت؟». امام سجاد(عليه السلام) فرمود: «من برادري ديگر به نام علي داشتم كه مردم او را كشتند.» ابن زياد گفت: «خير، او را خدا كشت.» حضرت سجاد(عليه السلام) فرمود: «خداوند در هنگام مرگ، جان همه را ميگيرد.» (البغدادي، ج5، ص163، چ1، 1410ق.) (اللهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِها)، (زمر: 42).
بيترديد بسياري از مسائل و مشكلات فكري، اعتقادي و عملي مسلمانان، ناشي از برداشتهاي غلط و ناصواب برخي عالمان اسلامي از معارف قرآن و سنت؛ از جمله تفسير نادرست از مسئلة قضا و قدر است. طبق تصوري كه برخي از مسلمانان از اصل قضا و قدر الهي دارند، خداوند سرنوشت همة ابناي بشر را از ابتداي خلقت، معين و مقدّر كرده است و ازاينرو، انسان هيچ راه گريزي از آنچه خداوند برايش مقدر ساخته است، ندارد. براساس اين ديدگاه، انسان در زندگي خود محكوم قضا و قدر حتمي تغييرناپذير الهي است و در انتخاب و تعيين سرنوشت خويش، هيچگونه اختياري ندارد.
روشن است كه چنين تفسيري از قضا و قدر، نگاه انسان به سرنوشت خود و رابطة او با جهان هستي و خدا را تغيير ميدهد و او را موجودي منفعل و دستبسته ميسازد و موجب ميشود انسان قدمي براي تغيير اوضاع خود برندارد.
استاد مطهري ميگويد:
«اگر مقصود از حاكم بودن قضا و قدر الهي بر سرنوشت انسان، انكار اسباب و مسببات و از آن جمله، قوه و نيرو و اراده و اختيار بشر است، چنين قضا و قدر و سرنوشتي وجود ندارد و نميتواند وجود داشته باشد.» (شهيد مطهري، ج1، ص384).
د) تفسير قضا و قدر
دربارة مفهوم قضا و قدر، سه تفسير عمده وجود دارد:
1. تفسير كساني كه قضا و قدر را منافي اختيار ميدانند و از آن نفي قدرت و اختيار انسان را نتيجه ميگيرند. طبق اين ديدگاه، هرچه در عالم هستي ايجاد ميشود؛ اعم از افعال طبيعي و غير طبيعي و افعال اختياري انسانها، طبق قضا و قدر الهي است و كسي توان مخالفت با قضاي الهي را ندارد. بنابراين، همة انسانها بايد همان راهي را بپيمايند كه براي آنان، مقدر شد است؛ «لا يسئَلُ عمّا يفْعَلُ و هم يسألُون...». (السنة، صص 44 و54)
چون همة كارها بر اساس قضا و قدر الهي است و ما مجبوريم. پس كوشش ما داراي اثر نيست.
2. ديدگاه اهل تفويض كه انسان را موجودي كاملاً مختار و پديدآورندة افعال خويش ميدانند و اختيار انسان را بهگونهاي مستقل از ارادة خدا تفسير ميكنند. عبدالجبار معتزلي ميگويد:
«معتزله اتفاق دارند كه كارهاي انسانها از قبيل تصرّفات و ايستادن و نشستن، همه از جانب خودشان حادث ميشود و خداوند به آنها قوّت داده است و خود انسانها فاعل حقيقي كارهايشان هستند و فاعل ديگر در افعال آنها نقش ندارد.» (المغني في اصول الدين، ج6، ص14).
3. تفسير اهل بيت(عليهم السلام) كه مطابق قرآن، سنت، عقل سليم، حكمت و عدالت خداي متعال است. اهل بيت(عليهم السلام) قضا و قدر الهي را به گونهاي تفسير كردند كه مخالف عدل و حكمت الهي و اختيار بشر نباشد، (مجلسي، (بحارالانوار)، ج5، ص45).
امام صادق(عليه السلام) فرمود: «نه جبر است، نه تقدير؛ بلكه منزلي است بين اين دو كه جز عالِم (معصوم(عليهم السلام يا كسيكه عالِم، او را آموزش داده باشد، نميفهمد.» (اصول كافي، ج1، حديث 9) در روايت ديگري آمده است:
«يكي از همراهان امام علي(عليه السلام) دربارة جنگيدن با معاويه وسپاه او پرسيد: آيا اين كار به قضا و قدر الهي بوده است؟. امام (عليه السلام) فرمود: «آري، اي مرد! ما بر هيچ بلندي قرار نگرفتيم و بر هيچ پستي وارد نشديم، مگر آنكه به قضا و قدر خدا بود. مرد پرسيد: به خدا سوگند در اين صورت، براي من هيچ اجر و پاداشي نيست.»
(مرد همان برداشت عاميانه را داشته است كه قضا و قدر را با جبر و بياختياري انسانها، برابر ميدانسته است.)
امام(عليه السلام) فرمود: «خداوند شما را در اين جهاد، هنگام رفتن و بازگشتن، پاداش عظيم عطا ميفرمايد و شما هرگز مجبور نبودهايد. مرد پرسيد: چگونه مجبور نبودهايم، در حالي كه به حكم قضا و قدر الهي بوده است؟ امام(عليه السلام) فرمود: گويا قضا و قدر را لازم و حتم (گونهاي كه موجب سلب اختيار ميشود) پنداشتهاي؟ اگر چنين بود، پاداش و كيفر، باطل و امر و نهي و وعده و وعيد خدا، ساقط ميگرديد و خداوند هرگز، گناهكاران را ملامت و نيكوكاران را مدح و تكريم نميكرد...
مرد پرسيد: پس مقصود از قضا و قدري كه رفت و بازگشت ما در اين جهاد، به مقتضاي آن انجام گرفت، چيست؟. امام(عليه السلام) فرمود: مقصود از آن، اين است كه خداوند ما را به فرمانبرداري دستور داد و از گناه و نافرماني، نهي كرد. در اين حال، به ما قدرت طاعت يا معصيت داد؛ به آناني كه او را پرستش كنند، ياري ميرساند و گناهكاران را به خذلان و بيتوفيقي گرفتار ميكند.» (مجلسي، ج 5، حديث 12ـ91؛ نهج البلاغه، كلمات قصار، ش 87 (صبحي صالح) و ش57 (فيض الاسلام).
ه) رابطه قضا و قدر الهي با اختيار انسان
چنانكه اشاره شد، معناي قضاي خداوند اين است كه همة موجودات و پديدهها بر اساس علم، مشيت و تدبير حكيمانة الهي تحقق يافته و مييابند و هر چيزي كه در نظام هستي، اتفاق ميافتد (از جمله افعال انسان) همه طبق مشيت و قضا و قدر خداوند است؛ چون هيچ امري خارج از مشيت و قضا و قدر الهي نيست؛ ولي معناي عموميت و حاكميت قضا و قدر بر نظام آفرينش جبر نيست، بلكه به عكس، انسان به حكم قضا و قدر الهي در افعال خود مختار است و ايمان به قضا و قدر الهي، منافاتي با اختيار انسان ندارد.
لازمة اين عقيده كه همه چيز تابع قضا و قدر الهي است، اين نيست كه انسان در افعال خود داراي اراده، علم، قدرت و اختيار نباشد، بلكه قضاي الهي، به اين تعلق گرفته كه انسان، افعال خود را از روي علم و اختيار خود انجام دهد و اگر او نخواهد كه انسان مختار و آزاد باشد، انسان قادر بر هيچ عمل اختياري نخواهد بود.
اعمال و افعال بشر، از سلسله حوادثي است كه به هزاران علل و اسباب، از آن جمله انواع ميلها، شناختها، قدرتها، انتخابها و انواع اختيارها بستگي دارد كه از خود بشر ظهور ميكند. (شهيد مطهري، (انسان و سرنوشت)، ص70).
خداوند با اعطاي قدرت، آگاهي و اختيار به انسان، امكان دستيابي به سرنوشتهاي گوناگون را به بشر ارزاني داشته است: (ذلِكَ بِأَنَّ اللهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلي قَوْمٍ حَتَّي يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ وَ أَنَّ اللهَ سَميعٌ عَليم). (انفال: 53).
اعتقاد به قضا و قدر، آنگاه مستلزم جبر است كه براي بشر و ارادة او، هيچگونه نقشي در تحقّق افعال او قائل نباشيم و قضا و قدر را جانشين قوه و نيرو و ارادة بشر بدانيم، حال آنكه از ممتنعترين ممتنعات، اين است كه ذات حق بلاواسطه در حوادث جهان مؤثر باشد؛ زيرا ذات حق، وجود هر موجودي را فقط و فقط از راه علل و اسباب خاص او ايجاب ميكند و قضا و قدر الهي، چيزي جز سرچشمه گرفتن نظام سببي و مسببّي جهان از علم و اراده الهي نيست، (شهيد مطهري (مجموعه آثار)، ج1، ص384).
بنابراين، چون قضا و قدر الهي به آزاد و مختار بودن بشر تعلق گرفته است، به همين دليل انسانها در برابر كارهاي اختياري خود، در دنيا و آخرت مسئول هستند و آثار و لوازم كارهايشان عايد خود آنها ميشود. بيترديد عموميت و حاكم بودن قضا و قدر الهي و تعلق علم و مشيت الهي به افعال انسان، هرگز به معناي جبر و نفي اختيار نيست؛ بلكه متعلق قضا و قدر، عمل انسان با تمام خصوصيات آن است كه از جمله ميتوان به اختياري بودن آن و تأثير اراده و قدرت انسان در وقوع آن اشاره كرد.
بنابراين، اين ادعا كه چون همه چيز تابع قضا و قدر الهي است، پس اراده و اختيار انسان در افعال او چندان نقشي ندارد و انسان مجبور است همان كارهايي را كه خداوند مقدّر كرده است، انجام دهد، ادعايي باطل است. و لازمة آن اين است كه اولاً خداوند آدمي را به خاطر كارهايي كه خود مقدّر نموده و به جبر به دست بشر جاري ساخته، مؤاخذه و مجازات كند؛ در حالي كه انسان چارهاي جز انجام آن كار نداشته است و ثانياً لازمه آن اين است كه در دنيا نيز هيچ كسي را مسئول افعالي ندانيم كه از او سر زده است.
در نتيجه براساس اين ديدگاه، اصل نظام تكليف و تشريع و مسئوليت انسان ساقط ميشود و نظام حسن و قبح امور و پاداش و مجازات و تربيت و اخلاق از بين ميرود؛ چون همة اين امور، وقتي معنا پيدا ميكنند كه انسان در افعال خود مختار باشد و بتوان او را مسئول افعال خودش شمرد و او را عامل و فاعل اصلي فعل منتسب به وي دانست. پس ديدگاه كساني كه اعتقاد به قضا و قدر را منافي اختيار انسان ميدانند، باطل و ضد آموزههاي قرآن، سنت و براهين روشن عقلي است.
اگر كسي قضا و قدر الهي را به گونهاي معنا كند كه چون همه چيز؛ از جمله افعال انسانها، تابع قضا و قدر الهي است و انسان قدرت و اختياري از خود ندارد، بيترديد چنين تفسيري از قضا و قدر نادرست و عين گمراهي است و مستلزم نسبت دادن همة امور خوب و بد به خدا است و اين مخالف توحيد و روح ايمان و مخالف آموزههاي قرآن و سنت است؛ «التوحيد أن لاتتوهّمه و العدل أن لاتتّهمه»؛ «توحيد آن است كه خدا را بر اساس وهم و انديشة بشري خود تعريف و توصيف نكني و عدل آن است كه كارهاي ناروا را به او نسبت ندهي (از اعمال ناشايست، او را مبرا بداني)» (نهج البلاغه).
اين سخن كه پذيرش قضا و قدر به هيچ وجه سلب كنندة اختيار نيست، به خوبي از روايات اهل بيت(عليهم السلام) نيز آشكار ميشود.
علي(عليه السلام) در يكي از روزها كنار ديوار كجي نشسته بود؛ ناگهان برخاست و پاي ديوار ديگري نشست. گفتند: «اي امير مؤمنان، آيا از قضاي الهي گريزاني ؟». در پاسخ فرمود: «از قضاي خدا به قدر وي (قضاي ديگري) فرار ميكنم.» (ابن بابويه، محمد بن علي، (توحيد صدوق) ص369).
از روايات، نتيجه گرفته ميشود كه بين ايمان به قضا و قدر الهي و اختيار انسان، منافاتي نيست؛ زيرا اختيار انسان، خود، از مظاهر قضا و قدر الهي است و خداوند چنين مقدّر كرده است كه انسان، افعال خود را با اراده و قدرت و اختياري كه خدا به او داده، انجام دهد.
2. ديدگاه عالمان اهل سنت
اغلب عالمان اهل سنت ضمن تأكيد بر وجوب ايمان به قضا و قدر الهي، عموميت قضا و قدر الهي نسبت به همة موجودات و پديدهها و افعال بندگان را پذيرفتهاند و همة موجودات و افعال و آثار آنها را تابع قضا و قدر الهي ميدانند؛ ولي در عين حال تأكيد ميكنند كه چون خداي متعال اراده كرده است كه بشر، افعال خود را از روي اختيار انجام دهد، به همين دليل بندگان در افعال خود مجبور نيستند و اعمال آنها، به اراده و قدرت خود آنها واقع ميشود. (اركان الايمان، ص16؛ موسوعة مواقفا لسلف في العقيدة و المنهج والتربيه، ج9، ص347.)
«أهل السنة والجماعة يؤمنون بالقضاء والقدر... و يؤمنون بأنّ للعباد مشيئة وقدرة، يفعلون بمشيئتهم وقدرتهم ما أقدرهم الله عليه،... هذا هو معتقد أهل السنة والجماعة في الإيمان بالقضاء والقدر وهو الذي دلت عليه نصوص الكتاب والسنة وأجمع السلف الصالح عليه...»
«اهل سنت به قضا و قدر الهي ايمان دارند و همچنين باور دارند كه بندگان به حكم قضا و قدر و مشيت خداوند، داراي مشيت و قدرت هستند و اعتقاد اهل سنت دربارة قضا و قدر همين است و اين عقيدهاي است كه كتاب و سنت بر آن دلالت دارند. بنابراين، از نظر اهل سنت، ايمان به قضا و قدر الهي، منافي قدرت و اختيار انسان نيست.» (مجله البحوث الاسلاميه، ش79، ص170).
3. ديدگاه وهابيت درباره قضا و قدر
با مراجعه به سخنان و ديدگاههاي وهابيت، آشكارا معلوم ميشود كه آنان به قضا و قدر الهي اعتقاد دارند و ايمان به آن را واجب و انكار آن را مستلزم كفر و شرك ميدانند.
محمد بن عبدالوهاب در كتاب التوحيد با استناد به روايتي از رسول اكرم(صلي الله عليه و آله) مينويسد: «هر كس به قدر خير و شر آن ايمان نداشته باشد، خداوند او را در آتش ميسوزاند». (محمد بن عبدالوهاب، المحقق: ابومالك الرياشي، ص136/ 1429ق.).
از نظر وهابيت، قدر به معناي حد، اندازه و مقدار است و تقدير به معناي تعيين حدود و اندازه و ويژگيهاي يك چيز است. صالح فوزان درباره معناي قدر مينويسد: «قدر به معناي احاطه علم خداوند به اشيا و علم او به آنها پيش از وجودشان است»، (علي بن محمد بن سنان، چ5، ج2، ص 806/ 1412ق.). وي ايمان به قدر را ناشي از ايمان به توحيد ربوبي دانسته است و بر اين عقيده است كه هر كس قدر را انكار كند، گرفتار شرك در ربوبيت شده است. (همان.)
وهابيان نيز تأكيد دارند كه ديدگاه آنان در باب اختيار انسان، مخالف جبريه و معتزله است و به صراحت ميگويند:
«... فَآمَنُوا بِقَضَاءِ اللهِ وَقَدَرِهِ؛ وَبِأَنَّ لِلعَبْدِ اخْتِيَارًا وَقُدْرَةً وَمَشِيْئَةً،...».
«ما به قضا و قدر الهي و اختيار و مشيت انسان ايمان داريم و اعتقاد داريم كه مشيت و قضا و قدر الهي، به مختار بودن بشر تعلق گرفته است.»
محمد بن صالح العثيمين ميگويد:
«فأفعال العباد باختيارهم وإرادتهم، ومع ذلك؛ فهي واقعة بمشيئة الله وخلقه».
«افعال بندگان به اختيار و ارادة خود آنها انجام ميشود و در عين حال، همه طبق مشيت و خالقيت خدا واقع ميشوند.» (فوزان، صالح، المكتبة الشاملة، بي تا.).
از نظر وهابيت، هرچه در عالم واقع ميشود، بر اساس مشيت و تقدير الهي است و اساساً مخلوق، چيزي را اراده نميكند، مگر آنكه خداوند آن را اراده كرده باشد. در واقع آنان به درستي اين اصل را پذيرفتهاند كه مشيت بندگان، تابع مشيت خداي متعال است. (الغنيمان، عبدالله بن محمد، دروس صوتيه).
وهابيان مدعي هستند كه اختيار بشر را قبول دارند و انسانها، افعال خود را از روي اراده و اختيار خود انجام ميدهند. آنان همچنين معتقدند كه اختيار انسان، تابع قضا و قدر الهي است.
«إنّ العبد له اختيار ومشيئة، يفعل باختياره، ولكنه لايخرج عن قضاء الله وقدره».
«بنده داراي اختيار و اراده براي انجام افعال خود است و افعال خود را از روي اختيار انجام ميدهد؛ ولي در عين حال، افعال اختياري انسان، خارج از قضا و قدر الهي نيست.»
وهابان معتقدند كه قضا و قدر و مشيت الهي به اين تعلق گرفته است كه انسان از روي اراده و اختيار، افعال خود را انجام دهد. از نظر آنان، ايمان به قضا و قدر و تسليم بودن در برابر آن، به معناي نفي اختيار و رفع مسئوليت و تكليف انسان در برابر اعمال خود نيست و اگر كسي چنين تفسيري از رابطه قضا و قدر و افعال اختياري انسان ارائه كند، دچار اشتباه شده است. بنابراين، از نظر آنان، انسان مسئول افعال خوب و بد خود است و مستحق مدح و پاداش به خاطر انجام طاعات و ذم و عقاب به خاطر افعال ناشايست است. (بن جبرين، عبد الرحمان، ص260، چ1، 1414ق.؛ فوزان، صالح، المكتبة الشاملة، بي تا.).
آنان همچنين مدعي هستند كه به نظام تشريع و نظام تكوين و اسباب و علل حاكم بر خلقت ايمان دارند (آل سعدي، ج1، ص103، 1414ق.) و ايمان به قدر را مستلزم ترك اسباب و مسببات ديني و دنيوي نميدانند. (الشيخ عبد الرحمن بن سعدي وجهوده في توضيح العقيده، ص 87) وهابيان همچنين مدعي هستند كه باور به قضا و قدر، نبايد موجب ترك اعمال و طاعات و ترك نواهي خداوند شود. (مقدسي، ابوقدامه، (بن جبرين ابن قدامه؛ الارشاد، شرح لمعة الاعتقاد، سايت رسمي بن جبرين، www.ibn-jebreen.com).
بنابراين، وهابيان اختيار و نقش انسان در افعال مقدور و حسي را قبول دارند و درخواست كمك از ديگر انسانها و استغاثه به افراد را در اموري كه مقدور بشر است جايز ميدانند.
(محمد بن عبدالوهاب، ج4، ص592، 1412ق.) از نظر آنان اگر كسي از فرد زنده، چيزي را درخواست كند كه مقدور آن شخص است، مثلاً از او بخواهد كه او را در امور حسي و دنيايي ياري كند، جايز است؛ چون از امور مقدور بشر است.
«أنّ المخلوق لا يُطلب منه إلَّا ما في مقدوره واستطاعته». (الغنيمان، دروس صوتيه؛ فتاوي اللجنة الدائمة، ج1، ص103).
«از مخلوق نميتوان چيزي را كه قدرت انجام آن را ندارد، طلب نمود.»
«...يجوز الاستعانة بالمخلوق فيما يقدر عليه المخلوق من قضاء بعض الحوائج أو المساعدة في أمور الدنيا، ولكن لا يجوز الاستعانة بالمخلوق فيما لا يقدر عليه إلاّ الله عزّ وجلّ رقم». (مركز الفتوي: فتواي شماره 78564 و 53995 (islamweb.net).)
«كمك گرفتن از مخلوقات در امور دنيايي كه قدرت انجام آن را دارند و ميتوانند برخي از حوايج انسان را برآورده كنند و يا به انسان ياري برسانند، جايز است ليكن طلب كمك از مخلوقات در اموري كه مقدور آنها نيست جايز نيست. بنابراين، از نظر وهابيت در اموري كه مقدور بشر است و بشر ميتواند آنها را انجام دهد، مثل حوايج دنيايي، طلب كمك جايز است؛ ولي در اموري كه از قدرت بشر خارج است و تنها خدا قادر به انجام آنهاست، درخواست كمك از انسانها و استغاثه به بندگان جايز نيست.»
4. پاسخ به ادعاي برخي عالمان و مسئولان عربستان
با توجه به مبنا و ديدگاه وهابيان در مورد اصل قضا و قدر و اينكه قضا و قدر را نافي اختيار و تكليف انسان نميدانند، بايد گفت، ديگر نميتوانند در امور اختياري و مقدور بشري مانند فاجعة منا، با تمسك به اصل قضا و قدر الهي، از خود سلب اختيار و مسئوليت كنند و مدعي شوند كه هيچ كس نميتوانست مانع وقوع چنين حادثهاي شود!
كساني ميتوانند با تمسك به اصل قضا و قدر از زير بار مسئوليت حادثة منا شانه خالي كنند كه قضا و قدر را منافي اختيار بشر يا اين حادثه را يك حادثة غير عادي؛ مانند زلزله و بلاي آسماني و خارج از قدرت بشر بدانند، ولي وهابيان با توجه به ديدگاه و مبنايي كه در مورد رابطة قضا و قدر و اختيار دارند، ديگر نميتوانند حادثة منا را با تمسك به اصل قضا و قدر الهي، توجيه كنند و از پذيرش مسئوليت شرعي، عقلي و عرفي آن طفره روند؛ زيرا از نظر آنان، اعتقاد به قضا و قدر، به معناي ترك اسباب و مسببات و نفي اختيار از بشر در افعال مقدور وي نيست و خود آنان به صراحت ميگويند:
«فمن زعم أنه مؤمن بالقدر وترك الأسباب النافعة الدينية والدنيوية التي عليها فهو غالط». (الشيخ عبدالرحمن بن سعدي وجهوده في توضيح العقيدة، ص87، بي تا.)
«هر كس كه گمان ميكند به قدر الهي ايمان دارد، ولي به اسباب لازم و نافع در امور دنيوي و ديني تمسّك نميكند، دچار اشتباه است.»
همچنين به گفته عالمان وهابي:
«ولانجعل قضاء الله وقدره حجة لنا في ترك أوامره، واجتناب نواهيه». (السلمان، ابو محمد، ص125، چ12، 1418ق.).
«ما جايز نميدانيم كه تمسك به قضا و قدر، وسيلهاي براي ترك وظايف ديني خود و ترك امر و نهي شارع قرار گيرد.»
بسياري از عالمان وهابي تصريح كردهاند كه هيچ كس حق ندارد با توسل به اصل قضا و قدر، از دستورات خداوند سرپيچي كند، دست به كارهاي خلاف عقل و شرع بزند و ادعا كند كه قضا و قدر الهي چنين اقتضا كرده است. وهابيان معتقدند كه اعتقاد به قضا و قدر، با باور به اصل اختيار و تكليف داشتن بشر، هيچ منافاتي ندارد و بشر به هيچ وجه در اعمال خود، مجبور و مسلوب الاختيار نيست. (مقدسي، ابوقدامه، (بن جبرين، ابوقدامه، (الارشاد، شرح لمعة الاعتقاد) ص24 سايت رسمي بن جبرين، www.ibn-jebreen.com)
بنابراين، با توجه به اين مبناي مهم كه اعتقاد به قضا و قدر نافي اختيار نيست، بايد ديد چرا وهابيان در اموري همچون مديريت حج كه به اذعان بسياري از افراد صاحب نظر و متخصص، از امور مقدور بشري و اختياري است و ميتوان امور حجاج را با اطلاع دقيق از تعداد آنها و مشخص بودن اماكن و محلهاي انجام اعمال و مناسك و مسيرهاي تردد حاجيان، برنامهريزي و تدبير كرد، كوتاهي و تقصير خود را به قضا و قدر حواله ميكنند و تدبير اين امور را خارج از قدرت خود ميدانند. بيترديد چنين ادعاهايي با مباني آنان در تفسير قضا و قدر و رابطه آن با افعال اختياري بشر، سازگار نيست و نوعي تناقضگويي به شمار ميرود.
وهابيان در اين مسئله دو راه بيشتر ندارند؛ يا بايد بر خلاف مبناي خود بگويند كه ما قضا و قدر را نافي اختيار ميدانيم و هيچ نقشي براي بشر در افعال منتسب به او قائل نيستيم و يا بگويند برنامهريزي امور حجاج و كنترل رفت و آمد آنها، از عهدة علم، قدرت و اختيار ما خارج است و ما چنين تواني نداريم.
مفتي بزرگ آنان نيز به ناتواني وهابيان در ادارة چنين كار مهمي كه با جان و مال مسلمانان و وجهة اسلام و امت اسلامي ارتباط دارد، اعتراف كرده است. به حكم (لا يُكَلِّفُ اللهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها)، اين وظيفة مهم كه توان انجام آن را ندارند، از دوش آنها برداشته ميشود. پس وهابيان بايد ادارة امور حجاج را به نهادها و سازمانهايي بسپارند كه توان و تخصص مديريت چنين كاري را دارند.
در نتيجه بايد به اين مدعيان دينداري و خادم الحرمين الشريفين گفت، آيا بررسي ميزان رفت و آمد حجاج در يك مسير و محاسبة گنجايش يك مكان خاص كه حجاج در آن به انجام عبادت ميپردازند يا در آن تردد ميكنند، از امور نامقدور است كه شما از خود سلب اختيار و قدرت ميكنيد؟ اگر چنين است، پس چرا مدعي مديريت و خدمت به حجاج هستيد؟ اگر شما در منا، قدرت مديريت و كنترل رفت و آمد حجاج را نداريد، آيا در طواف، رميجمرات يا ساير موارد داريد؟
مگر جز اين است كه ما هر ساله شاهد كشته شدن تعدادي از حجاج در يكي از اين اماكن هستيم؟ پس ادارة كدام يك از مراسم و مناسك حج و مديريت حجاج در توان شماست؟ آيا در ساير مواقف و مناسك كه ازدحام حجاج صورت ميگيرد و منجر به جان دادن و آسيب ديدن حجاج ميشود نيز ادعا ميكنيد كه قضا و قدر الهي، آن حادثه را رقم زده است. آيا چنين ادعايي در پاسخ به خانواده و اولياي قربانيان مكه و منا و مطالبهاي كه علماي جهان اسلام و مسلمانان از شما دارند و شما را مسئول و مقصر ميدانند، معقول و موجه است؟
اگر واقعاً شما چنين ادعايي داريد، همين مسئله را به جهانيان اعلام كنيد و ببينيد آيا عالمان، متخصصان و عاقلان جهان هم عقيدة شما را تأييد ميكنند؟ همچنان كه اشاره شد، ممكن است مديريت اين كار براي شما سخت و از امور ناممكن و نامقدور باشد، ولي بسياري از متخصصان و صاحب نظران، مديريت چنين مراسمي را امري ممكن و ساده ميدانند.
پرسش بعدي اين است كه اگر شما در بروز اين حادثه، دخالت و نقشي نداشتيد، چرا بعد از وقوع آن حادثه، با سهلانگاري و انجام ندادن اقدام مناسب يا وقتكشي و بستن راههاي خروج جمعيت، زمينة تشديد بحران را فراهم كرديد؟ چرا به استغاثة اين همه حجاج توجهي نكرديد؟ مگر خود شما نميگوييد كه طلب كمك از افراد عادي بشر در امور مقدور بشر، جايز است؟ چرا وقتي حجاج از مأموران شما طلب آب و كمك ميكردند، شما كاري نميكرديد و به امدادگران كشورهاي ديگر هم اجازه كمك نميداديد؟
مگر پيامبر(صلي الله عليه و آله) نفرمود: «مَنْ اَصْبَحَ لا يهْتَمُّ بِاَمورِ الْمُسْلِمينَ فَلَيسَ مِنْهُمْ...»؛ «هر كس به امور مسلمانان اهتمام نورزد و خيرخواه خدا و رسول و كتاب و امام مسلمين يا عموم مسلمانان نباشد، از آنان نيست»؟ (كليني، محمد بن يعقوب، ج2، ص131).
ترديدي نيست كه اولاً: نسبت دادن سهلانگاري، نبود مديريت و تدبير عقلاني و قصور و تقصير انسانها به قضا و قدر الهي، مخالف آموزههاي مسلم دين اسلام و منافي تكليف و اختيار انسان است و ثانياً: اگر همه چيز به قضا و قدر ارجاع داده شود و نقش انسان ناديده گرفته شود، ديگر ثواب و عقاب، وعده و وعيد و امر و نهي، مهمل و بيمعنا ميشود. در حالي كه خداوند ميفرمايد:
(وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعي * وَ أَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُري * ثُمَّ يُجْزاهُ الْجَزاءَ الْأَوْفى)؛ «اينكه تلاش او بزودي ديده ميشود، سپس به او جزاي كافي داده خواهد شد.» (نجم: 41- 39)
(إِنَّ اللهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّي يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ)؛ «همانا خداوند سرنوشت هيچ قوم و ملتي را تغيير نميدهد، مگر آنكه آنان آنچه را در خودشان است تغيير دهند.» (رعد: 11)
(كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهينَةٌ)؛ «سرنوشت هر كسي در گرو اعمال خويش است.» (مدثر: 38)
با توجه به اين آيات، خداوند انسان را مسئول اعمال خويش ميداند و انسان بايد در برابر كارهايي كه انجام ميدهد، پاسخگو باشد و نميتواند كوتاهي در انجام وظيفة خود را به خداوند متعال نسبت دهد.
ثالثاً: اگر به فرض، آنچه را كه مفتي آل سعود ميگويد بپذيريم، نبايد ديگران را به دليل كارهايي كه از آنان سر ميزند، مورد مؤاخذه و پيگرد قرار دهيم؛ زيرا در اين صورت، هر كس ميتواند ادعا كند كه اين من نبودم كه چنين و چنان كردم، بلكه من محكوم قضا و قدر الهي بودم.
رابعاً: طبق مبنا و ديدگاه خود وهابيت كه قضا و قدر الهي را منافي اختيار انسان نميدانند در افعال اختياري و مقدور و عادي بشري، نميتوان با تمسك به اصل قضا و قدر الهي از انسان سلب اختيار و مسئوليت كرد و چنين نتيجهاي خلاف مبنا و ديدگاه صريح همه عالمان وهابيت است.
خامساً: اگر بنا باشد كه همة مسائل به قضا و قدر الهي واگذار شود و متوليان امور در چنين اتفاقاتي از خود رفع اختيار و مسئوليت كنند، بايد در مسائل و موارد مشابه نيز چنين مبنا و ديدگاهي داشته باشند؛ زيرا اگر آنچه در فاجعة منا روي داد، طبق قضا و قدر الهي بود، پس چرا انقلابها و جنبشهاي بيداري عربي و منطقهاي را تابع قضا و قدر الهي نميدانيد و تلاش ميكنيد تا مردم بحرين، يمن، عراق و سوريه را به هر شكل، سركوب و از خواستههايشان منحرف كنيد؟ چرا با اقدامات خود ميخواهيد سرنوشت آنان را معين كنيد؟! آيا اينجا قضا و قدر الهي را فراموش كردهايد؟!
نتيجهگيري
از مجموع مطالب اين نوشتار، نتايج ذيل به دست ميآيد:
1. اصل قضا و قدر الهي از آموزههاي مسلم اسلامي است كه همة مسلمانان به آن ايمان دارند و بيشتر عالمان وهابي نيز ادعا ميكنند كه به اصل قضا و قدر الهي ايمان دارند و آن را منافي اختيار و مسئوليت انسان در اعمالش نميدانند.
2. با توجه به ديدگاهي كه عالمان وهابي دربارة اصل قضا و قدر و رابطة آن با اختيار انسان دارند، نميتوانند با تمسك به اين اصل، از خود سلب اختيار و مسئوليت كنند. بنابراين، توجيهات و موضعگيريهاي عالمان و حاكمان وهابي در خصوص علت وقوع حادثة منا كه عامل آن را قضا و قدر معرفي ميكنند، رافع مسئوليت آنان در اين مسئله نيست.
3. چنين ديدگاهي مخالف مباني اعتقادي اسلام، آموزههاي فقه، شريعت اسلامي و نظام حقوقي بينالملل است. در نتيجه عالمان و حاكمان وهابي، اگر طبق ادعاي خود پايبند به احكام و قوانين شريعت اسلامي هستند، به فرض مقصر نبودن در وقوع حادثة منا، بايد براساس قاعدة ضمان در فقه اسلامي، مسئوليت شرعي و حقوقي آن را بر عهده بگيرند و در صدد جبران خسارات مادي و معنوي اين حادثه باشند.
منابع
قرآن كريم
الامامة و السياسه، ابن قتيبه، قم، شريف رضي، 1413ق.
البرهان في تفسير القرآن، سيد هاشم بحراني، چ1، تهران، بنياد بعثت، 1416ق.
تبصرة العوام في معرفة مقالات الانام، سيد مرتضي بن داعي حسني رازي، تصحيح: عباس اقبال آشتياني، تهران، اساطير، 1364ش.
التعليقات علي متن لمعة الاعتقاد، ابو انس علي بن حسين ابو لوز عبدالله بن عبدالرحمن بن جبرين، چ1، دار الصميعي للنشر والتوزيع، 1416ق.
التنبيهات اللطيفة فيما احتوت عليه الواسطية من المباحث المنيفة، أبو عبدالله عبدالرحمن بن ناصر بن عبدالله بن ناصر بن حمد آل سعدي، چ1، الرياض، دار طيبه، 1414ق.
التعليقات المختصرة علي متن العقيدة الطحاوية، صالح بن فوزان بن عبد الله الفوزان، دار العاصمة للنشر والتوزيع.
كتاب التوحيد، محمد بن عبدالوهاب، المحقق: ابومالك الرياشي، مكتبة عباد الرحمن، مكتبة العلوم والحكمة النشر، 1429ق.
شرح عقيدة الامام المجدد محمد بن عبد الوهاب (طبع الكتاب باسم: شرح رسالة الامام المجدد محمد بن عبد الوهاب)، صالح بن فوزان بن عبد الله الفوزان، بيجا، المكتبة الشامله، بيتا.
شرح فتح المجيد، عبدالله بن محمد الغنيمان، دروس صوتية، موقع الشبكة الإسلامي، وفتاوي اللجنة الدائمة.
الشيخ عبدالرحمن بن سعدي وجهوده في توضيح العقيده، عبد الرزاق بن عبد المحسن البدر، الرياض، مكتبة الرشد، بيتا.
الطبقات الكبري، ابو عبدالله محمد بن سعد بن منيع الهاشمي بالولاء البغدادي، چ1، بيروت، دار الكتب العلمية، 1410ق.
فتح المجيد شرح كتاب التوحيد، عبدالرحمن بن حسن بن محمد بن عبد الوهاب بن سليمان التميمي، المحقق: محمد حامد الفقي، چ7، مصر، مطبعة السنة المحمدية، 1377ق.
الفتوح، احمد بن اعثم الكوفي، بيروت، دار الاضواء للطباعة والنشر والتوزيع، 1411ق.
القضاء والقدر، عمر بن سليمان بن عبدالله الاشقر، چ13، الاردن، دار النفائس للنشر والتوزيع، 1425ق.
القول المفيد علي كتاب التوحيد، محمد بن صالح بن محمد العثيمين، چ2، رياض، دار ابن الجوزي، 1424ق.
الكافي في فقه الامام احمد، ابومحمد موفقالدين عبدالله بن احمد بن محمد بن قدامة الجماعيلي المقدسي ثم الدمشقي الحنبلي (ابن قدامة المقدسي)، چ1، دار الكتب العلميه، 1414ق.
لمعة الاعتقاد، ابوقدامه مقدسي، الارشاد شرح لمعة الاعتقاد، عبدالرحمن بن جبرين، سايت رسمي بن جبرين، www.ibn-jebreen.com
المبسوط، محمد بن احمد بن ابي سهل شمس الائمة السرخسي، بيروت، دار المعرفة، 1414ق.
مختصر الاسئلة والاجوبة الاصولية علي العقيدة الواسطيه، ابومحمد عبدالعزيز بن محمد بن عبدالرحمن بن عبدالمحسن السلمان، چ12، 1418ق.
مجموعه آثار مرتضي مطهري، تهران، صدرا.
المجموع المفيد، علي بن محمد بن سنان، چ5، المدينة المنوره، المكتبة الكتاب الاسلامي، 1412ق.
مجموعة الرسائل والمسائل النجدية لبعض علماء نجد الاعلام، عبداللطيف بن عبدالرحمن بن حسن بن محمد بن عبدالوهاب آل الشيخ، الرياض، النشرة الثالثة، 1412ق.
مركز الفتوي: فتواي شماره 78564 و 53995 (islamweb.net).
قرآن كريم
الامامة و السياسه، ابن قتيبه، قم، شريف رضي، 1413ق.
البرهان في تفسير القرآن، سيد هاشم بحراني، چ1، تهران، بنياد بعثت، 1416ق.
تبصرة العوام في معرفة مقالات الانام، سيد مرتضي بن داعي حسني رازي، تصحيح: عباس اقبال آشتياني، تهران، اساطير، 1364ش.
التعليقات علي متن لمعة الاعتقاد، ابو انس علي بن حسين ابو لوز عبدالله بن عبدالرحمن بن جبرين، چ1، دار الصميعي للنشر والتوزيع، 1416ق.
التنبيهات اللطيفة فيما احتوت عليه الواسطية من المباحث المنيفة، أبو عبدالله عبدالرحمن بن ناصر بن عبدالله بن ناصر بن حمد آل سعدي، چ1، الرياض، دار طيبه، 1414ق.
التعليقات المختصرة علي متن العقيدة الطحاوية، صالح بن فوزان بن عبد الله الفوزان، دار العاصمة للنشر والتوزيع.
كتاب التوحيد، محمد بن عبدالوهاب، المحقق: ابومالك الرياشي، مكتبة عباد الرحمن، مكتبة العلوم والحكمة النشر، 1429ق.
شرح عقيدة الامام المجدد محمد بن عبد الوهاب (طبع الكتاب باسم: شرح رسالة الامام المجدد محمد بن عبد الوهاب)، صالح بن فوزان بن عبد الله الفوزان، بيجا، المكتبة الشامله، بيتا.
شرح فتح المجيد، عبدالله بن محمد الغنيمان، دروس صوتية، موقع الشبكة الإسلامي، وفتاوي اللجنة الدائمة.
الشيخ عبدالرحمن بن سعدي وجهوده في توضيح العقيده، عبد الرزاق بن عبد المحسن البدر، الرياض، مكتبة الرشد، بيتا.
الطبقات الكبري، ابو عبدالله محمد بن سعد بن منيع الهاشمي بالولاء البغدادي، چ1، بيروت، دار الكتب العلمية، 1410ق.
فتح المجيد شرح كتاب التوحيد، عبدالرحمن بن حسن بن محمد بن عبد الوهاب بن سليمان التميمي، المحقق: محمد حامد الفقي، چ7، مصر، مطبعة السنة المحمدية، 1377ق.
الفتوح، احمد بن اعثم الكوفي، بيروت، دار الاضواء للطباعة والنشر والتوزيع، 1411ق.
القضاء والقدر، عمر بن سليمان بن عبدالله الاشقر، چ13، الاردن، دار النفائس للنشر والتوزيع، 1425ق.
القول المفيد علي كتاب التوحيد، محمد بن صالح بن محمد العثيمين، چ2، رياض، دار ابن الجوزي، 1424ق.
الكافي في فقه الامام احمد، ابومحمد موفقالدين عبدالله بن احمد بن محمد بن قدامة الجماعيلي المقدسي ثم الدمشقي الحنبلي (ابن قدامة المقدسي)، چ1، دار الكتب العلميه، 1414ق.
لمعة الاعتقاد، ابوقدامه مقدسي، الارشاد شرح لمعة الاعتقاد، عبدالرحمن بن جبرين، سايت رسمي بن جبرين، www.ibn-jebreen.com
المبسوط، محمد بن احمد بن ابي سهل شمس الائمة السرخسي، بيروت، دار المعرفة، 1414ق.
مختصر الاسئلة والاجوبة الاصولية علي العقيدة الواسطيه، ابومحمد عبدالعزيز بن محمد بن عبدالرحمن بن عبدالمحسن السلمان، چ12، 1418ق.
مجموعه آثار مرتضي مطهري، تهران، صدرا.
المجموع المفيد، علي بن محمد بن سنان، چ5، المدينة المنوره، المكتبة الكتاب الاسلامي، 1412ق.
مجموعة الرسائل والمسائل النجدية لبعض علماء نجد الاعلام، عبداللطيف بن عبدالرحمن بن حسن بن محمد بن عبدالوهاب آل الشيخ، الرياض، النشرة الثالثة، 1412ق.
مركز الفتوي: فتواي شماره 78564 و 53995 (islamweb.net).