ابوسعید خدری ابوسعید خدری ابوسعید خدری بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
ابوسعید خدری ابوسعید خدری ابوسعید خدری ابوسعید خدری ابوسعید خدری

ابوسعید خدری

شخصیت بزرگوار دیگری که از صحابه صادق پیامبر(صلی الله علیه و آله) است و در قبرستان بقیع مدفون گردیده، سعدبن مالک بن شیبان انصاری است. او از مشهوران و از بزرگان و اهل فضیلت صحابه آن رسول گرامی است. او شهرت به ابوسعید خدری یافت؛ چون منسوب به خُدری است که مکا

شخصيت بزرگوار ديگري كه از صحابه صادق پيامبر(صلي الله عليه و آله) است و در قبرستان بقيع مدفون گرديده، سعدبن مالك بن شيبان انصاري است. او از مشهوران و از بزرگان و اهل فضيلت صحابه آن رسول گرامي است. او شهرت به ابوسعيد خدري يافت؛ چون منسوب به خُدري است كه مكاني است به نام خدره.
او از راويان احاديث پيامبر(صلي الله عليه و آله) و صاحب مكاتبات از آن حضرت و امام علي و امام حسن مجتبي و امام حسين: است، جايگاهي والا در نزد پيامبرخدا، علي مرتضي، فاطمه زهرا، حسن مجتبي و سيدالشهدا: داشته است.
وي شاهد بسياري از سخن‌ها، عمل‌ها و اقدامات پيامبر(صلي الله عليه و آله) بوده و آگاهي به موقعيت اهل‌بيت: و دشمنان آنان داشته است. اميرمؤمنان علي، فاطمه زهرا و حسنين: در نقل‌هاي بسياري، ابوسعيد خدري را شاهد بر ايراد سخناني از پيامبر(صلي الله عليه و آله) درباره اهل بيت دانسته‌اند و از مردم خواسته‌اند كه از ابوسعيد خدري فضل اهل بيت: را بپرسند.
ابن اثير دربارة او مي‌نويسد:
أبو سعيد الخدري، سعد بن مالك بن شيبان الأنصاري، من مشهوري الصحابة و فضلائهم و هو من المكثرين من الرواية عنه مات سنة ٧۴ من الهجرة يوم الجمعة و دفن بالبقيع. 
ابوسعيد خدري، سعد بن مالك بن شيبان انصاري است. او از مشهوران صحابه و فضلاي ايشان بوده و از كساني است كه روايات فراواني از پيامبر نقل كرده است. در سال ٧۴ پس از هجرت وفات يافت و در بقيع گرديد.
وقال الشيخ الطوسي: توفّي ابوسعيد في يوم الجمعة، سنة أربع و سبعين و دفن بالبقيع و هو ابن أربع و تسعين. 
شيخ طوسي گفته است: ابوسعيد خدري، در روز جمعه، در سال ٧۴ ه‍ .ق از دنيا رفت در حالي كه داراي سني ٩۴ ساله بود و در بقيع دفن گرديد.
وصيت ابوسعيد خدري
ابن عساكر، از عبدالرحمان، پسر ابوسعيد خدري نقل كرده كه گفت: پدرم به من اين‌گونه سفارش كرد: پسرم! سن من بسيار بالارفته و زمان رفتنم فرار رسيده است. سپس گفت: دستم را بگير. وقتي دستش را گرفتم، گفت: به بقيع برويم. او را درحالي‌كه به دستم تكيه داشت، به بقيع بردم، تا اين كه به مكاني در بقيع رسيديم كه كسي در آنجا دفن نشده بود. به من امر كرد: پسرم! هرگاه از دنيا رفتم مرا در اين مكان دفن كن. در آن خيمه‌اي بر پا مكن و آتشي ميفروز. بر من گريه نكن. كسي را به جهت دفن من آزار مده. متواضعانه پشت سرم حركت كن. وقتي مردم ما را مي‌ديدند، مي‌پرسيدند: به كجا مي‌رويد؟ چيزي به آنان نگفتم و پدرم از پاسخ دادن منعم نمود. آن‌گاه كه لحظه وفاتش رسيد، او را به بقيع بردم، مردم جمع شدند به‌گونه‌اي‌كه پر و آكنده از جمعيت شده بود. 

 


| شناسه مطلب: 14532




ابوسعيد خدري



نظرات کاربران