مقداد بن اسود مقداد بن اسود مقداد بن اسود بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
مقداد بن اسود مقداد بن اسود مقداد بن اسود مقداد بن اسود مقداد بن اسود

مقداد بن اسود

ابوسعید مقداد بن اسود، با نام کامل مقداد بن عمرو بن ثعلبة بن مالک بن ربیعة بن عامر بن مطرود البهرانی الکندی، از صحابه بزرگوار پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) است. او از حضرموت به مکه آمد و از نخستین گروندگان به پیامبر بزرگوار اسلام(صلی الله علیه و

ابوسعيد مقداد بن اسود، با نام كامل مقداد بن عمرو بن ثعلبة بن مالك بن ربيعة بن عامر بن مطرود البهراني الكندي، از صحابه بزرگوار پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله) است. او از حضرموت به مكه آمد و از نخستين گروندگان به پيامبر بزرگوار اسلام(صلي الله عليه و آله) و از كساني است كه تا پايان عمر شريفش، بر ايمان خود استوار ماند. پس از رحلت پيامبر(صلي الله عليه و آله) در كنار علي(عليه السلام) بود و جزو شيعيان و پيروان آن حضرت شمرده مي‌شد.

مقداد، در رخداد خلافت، در جلسه‌اي، بيان بلند و استواري دارد كه به بخشي از آن اشاره مي‌كنيم:

مَا رَأَيْتُ مِثْلَ مَا أَوذِيَ بِهِ أَهْلُ هَذَا الْبَيْتِ بَعْدَ نَبِيِّهِمْ، وَ إِنِّي لأَعْجَبُ مِنْ قُرَيْشٍ تَرَكُوا رَجُلاً مَا كانَ أَعْلَمُ مِنْهُ وَ لاَ أَقْضَي مِنْهُ بِالْعَدْلِ.[1]

من اهل بيتي، مانند اهل بيت پيامبر را نديدم كه پس از رحلت آن حضرت، اين اندازه مورد آزار و اذيت قرار گرفته باشد. من در شگفتم از قريش، آنان مردي را ر‌ها كردند كه داناتر و عادل‌تر از او وجود ندارد.

در همين جلسه، عبدالرحمان بن عوف، به مقداد نهيبي مي‌زند و مي‌خواهد او را از ادامه گفتارش مانع شود كه مقداد با صداي بلند مي‌گويد:

إِنِّي أُحبّهم لحبّ رسول الله(صلي الله عليه و آله) إيّاهم و إنّ الحقّ فيهم ومعهم يا عَبدالرحمَن وإِنّي لأَعْجَبُ مِن قُريش إنّما تَطَاولوا، والله لو أجد عَلَي قريش أنصاراً لقاتلهم كقتال آباءهم.[2]

من به آنان عشق مي‌ورزم؛ چنان‌كه پيامبرخدا به آنان عشق مي‌ورزيد و به خاطر اين‌كه حق در ميان‌آنها و با آنها است، اي عبدالرحمان! من از قريش در شگفتم كه در حق آنان دستبرد زدند. به خدا سوگند اگر ياوري داشتم كه با قريش بجنگم، با آنان مي‌جنگيدم؛ چنان‌كه با پدرانشان جنگيدم.

در روز غدير

بعد از رويداد غدير و نصب علي(عليه السلام) به امارت مسلمانان، به وسيله پيامبر(صلي الله عليه و آله)، آن حضرت به گروهي كه نامشان را بردند، فرمان دادند: برخيزند و بر علي، به خاطر اميري‌اش بر مسلمانان تبريك بگويند و مقداد جزو آنان بود. آنان از جاي برخاسته، بر علي(عليه السلام) سلام دادند و بيعت كردند. مقداد در آن روز با علي بيعت كرد و تا آخر عمرش بر اين بيعت استوار ماند و پيمان را نشكست.

امير مؤمنان علي(عليه السلام) خود، ماجرا را اين‌گونه توضيح مي‌دهند:

فقال النبي(صلي الله عليه و آله) : قُمْ يا سلمان، قم يا مقداد، قم يا جندب، قم يا عمّار... فبايعوا لأخي علي(عليه السلام) و سلّموا عليه بامرة المؤمنين، فقاموا باجمعهم فبايعوا لي وسلّموا عليّ بِإِمْرَة المؤمنين.[3]

پيامبر(صلي الله عليه و آله) فرمود: به پا خيزيد سلمان، مقداد، جندب و عمار! ... با علي، برادرم بيعت كنيد و بر او به عنوان اميرمؤمنان سلام كنيد. آنان همگي برخاستند و بر من، به عنوان «اميرمؤمنان» سلام كردند.

دفاع مقداد از حق علي(عليه السلام)

علي(عليه السلام) در امر خلافت، مدافعان اندكي مانند سلمان، مقداد و ابوذر را داشت. پس از ماجراي سقيفه، در هر جمعي كه ياران علي(عليه السلام) حضور داشتند، از آن حضرت دفاع مي‌كردند؛ چنان‌كه سليم بن قيس هلالي گويد:

فَقَامَ الْمِقْدَادُ فَقَالَ يَا عَلِيُّ بِمَا تَأْمُرُ وَاللهِ إِنْ أَمَرْتَنِي لأَضْرِبَنَّ بِسَيْفِي وَ إِنْ أَمَرْتَنِي كَفَفْتُ. فَقَالَ عَلِيٌّ(عليه السلام): كُفَّ يَا مِقْدَادُ وَ اذْكُرْ عَهْدَ رَسُولِ اللهِ(صلي الله عليه و آله) وَ مَا أَوْصَاكَ بِهِ.[4]

مقداد برخاست، پس گفت: اي علي! به چه چيز فرمان مي دهي؟ به خدا سوگند اگر مرا مأمور كني گردنشان را مي‌زنم و اگر بگويي دست نگه‌دار، دست نگه مي‌دارم. علي(عليه السلام) فرمود: دست نگهدار اي مقداد! و ياد كن عهد پيامبر(صلي الله عليه و آله) را كه براي چنين روزي فرمان به صبر داد.

عسرت روزگار

مقداد، به لحاظ معيشت، در سختي روزگار مي‌گذراند و بر اين عسرت، شاكر و صبور بود؛ چنان‌كه نقل است كه علي(عليه السلام) در دوران پيامبر گرامي اسلام(صلي الله عليه و آله)، در خانه چيزي نداشتند.

عبدالله بن مسعود گويد: علي(عليه السلام) به نزد ابي‌ثعلبه جهني رفتند و ديناري براي رفع نياز زندگي زهرا(عليها السلام) تهيه كردند. تا براي خانه چيزي فراهم نمايند؛ زيرا سه روز بود كه چيزي در خانه براي رفع گرسنگي نداشتند. حضرت، پول را گرفت و به سمت بازار رفت تا چيزي تهيه كند.

فمرّ بالمقداد قاعداً في ظلّ جدار قد غارتا عيناه من الجوع فقال له علي(عليه السلام) : يا مقداد ما أقعدك في هذه الظّهيرة في ظلّ هذا الجدار؟ فقال: يا أبالحسن، أقول كما قال العبد الصالح لما تولّي إِلَي الظّلّ، ربّ إنّي لما أنزلت إليّ من خير فقير، قال(عليه السلام) مذ كم؟ فقال: مذ أربع يا ابالحسن، قال عليّ(عليه السلام): فنحن منذ ثلاث و أنت منذ أربع، أنت أحقّ بالدينار.[5]

حضرت هنگام گذر از راهي، ديد كه مقداد در سايه ديواري نشسته و چشمانش به كاسه سر رفته است. پرسيد: اي مقداد! چرا وسط ظهر در اين‌جا نشسته‌اي؟ مقداد گفت: اي ابا الحسن! به تو مي‌گويم آنچه را كه عبدصالح به خدا گفت؛ كه اي خدا! من به لقمه‌اي نان محتاجم. حضرت پرسيد: مقداد! از چه زماني غذا نخورده‌اي؟ مقداد گفت: چهار روز است. حضرت فرمود: ما سه روز است كه غذا نخورده‌ايم و تو چهار روز! پس آن دينار را به مقداد داده فرمودند: تو به اين پول سزاوارتري.

مقداد درحالي كه روزگار به عسرت و سختي مي‌گذراند، همواره صابر، شكور و سپاسگزار بود؛ «وكان المقداد بن اسود، صبوراً قوّاماً شكوراً». [6]

صبر و بردباري مقداد به حدّي بود كه سلمان با آن عظمت و مكانت، به‌پايش نمي‌رسيد.

ابوبصير از امام صادق(عليه السلام) نقل كرده ‌كه پيامبر(صلي الله عليه و آله) خطاب به سلمان فرمود:

يا سلمان! لو عرض علمك علي المقداد لكفر، يا مقداد لو عرض صبرك علي سلمان لكفر.[7]

اي سلمان! اگر علم تو به مقداد عرضه شود، كافر مي‌شود. اي مقداد! اگر صبر تو هم بر سلمان عرضه شود، كافر مي‌گردد.

بهشت، مشتاق مقداد

مقداد، به جهت عظمت و والايي شأني كه داشته، جزو چهار نفري است كه بهشت مشتاق ديدار آنها است.

عَنْ عَمْرِو بْنِ سَعِيدٍ الْمَدَائِنِيِّ، عَنْ عِيسَي بْنِ حَمْزَةَ قَالَ: قُلْتُ لأَبِي عَبْدِاللهِ(عليه السلام): الْحَدِيثُ الَّذِي جَاءَ فِي اْلأَرْبَعَةِ. قَالَ: وَ مَا هُوَ؟ قُلْتُ: اْلأَرْبَعَةُ الَّتِي اشْتَاقَتْ إِلَيْهِمُ الْجَنَّةُ؟ قَالَ: نَعَمْ مِنْهُمْ سَلْمَانُ وَ أَبُوذَرٍّ وَ الْمِقْدَادُ وَ عَمَّارٌ.[8]

عمرو بن سعيد مدائني نقل كرده از قول عيسي بن حمزه كه گفت: از امام صادق(عليه السلام) درباره آن چهار نفر پرسيدم، حضرت فرمود: كدام چهار نفر؟ گفتم: چهار نفري كه بهشت مشتاق آنان است؟ فرمود: آنها سلمان، ابوذر، مقداد و عمار هستند.

مقداد، در ماجراي دفن شبانه زهرا(عليها السلام) در كنار علي(عليه السلام) حضور داشت و هرگز روي خوش به مخالفان علي(عليه السلام) نشان نداد.

مدفون در بقيع

مقداد، در سال  ٣٣  هجري، در منطقه جرف، سه فرسنگ بيرون مدينه، از دنيا رفت.

فَحُمِلَ عَلَي رِقَابِ الرِّجَالِ وَ كانَ يَوم مَاتَ ابن سَبعِينَ سَنَة، وَصَلَّي عَلَيهِ عُثمَان بن عفان، و دُفِنَ بِالبَقِيع.[9]

مردان مسلمان او را بر دوش خود حمل نموده، به مدينه آوردند. روزي كه از دنيا رفت، هفتاد سال داشت. عثمان بر او نماز گزارد و در بقيع مدفون گرديد.

 
[1]. شرح اصول كافي، مولي صالح مازندراني، ج١٢، بي‌تا، بي‌نا، ص۴۶۴.

[2]. همان، ص465.

[3]. الهداية الكبري، حسين بن همدان الخصيبي، مؤسسة ‌البلاغ، بيروت، لبنان، ١٩٩١ م، ص١٠٢.

[4]. سليم بن قيس الهلالي، التابعي الكبير، تحقيق محمدباقر انصاري زنجاني، بي‌تا، بي‌نا، ص١۵۶.

[5]. شرح الاخبار، قاضي نعمان المغربي، ج٢، مؤسسة النشر الاسلامي لجماعه المدرسين، بي‌تا، ص٢۶.

[6]. همان، ص٢٨.

[7]. همان.

[8]. الاختصاص، محمد بن نعمان المفيد، علي اكبر الغفاري، جماعة المدرسين، بي‌تا، ص١١

[9]. الغدير، ج۵، ص۶٨.


| شناسه مطلب: 14536




مقداد بن اسود



نظرات کاربران