عبدالله بن مسعود
ابوعبدالرحمان، عبدالله بن مسعود، از اصحاب گرامی و مشهور پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) است. او از صاحبان مصاحف و مفسران بزرگ قرآن مجید بود. در مکه متولد شد و در کودکی به چوپانی گوسفندان عقبة بن ابی‌معیط اشتغال داشت و تا دوره جوانی به همین کار، برای
ابوعبدالرحمان، عبدالله بن مسعود، از اصحاب گرامي و مشهور پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) است. او از صاحبان مصاحف و مفسران بزرگ قرآن مجيد بود. در مكه متولد شد و در كودكي به چوپاني گوسفندان عقبة بن ابيمعيط اشتغال داشت و تا دوره جواني به همين كار، براي عقبه ادامه داد.
اولين ديدار، رخداد يك معجزه
محدّثان نقل كردهاند كه او در آغاز بعثت، بر اثر معجزهاي كه از پيامبر(صلي الله عليه و آله) ديد، اسلام آورد و به صف مسلمانان وارد شد. شريف مرتضي، در «رسائل المرتضي»، چنين آورده است:
ابو عبدالرحمن عبدالله بن مسعود بن غافل الهذلي حليف بنيزهرة، وكان إسلامه قديماً وكان سببه أنّه كان يرعى غنماً فمرّ به الرسول و أخذ شاة حائلاً من تلك الغنم، فدرت به لبناً غزيراً، فلمّا رآي هذه من الرسول اسلم به.[1]
ابوعبدالرحمان عبدالله بن مسعود بن غافل هذلي، همپيمان بنيزهره و از مسلمانان نخستين بود و انگيزه مسلمان شدنش آنبود كه روزي هنگام چراندن گوسفندان، پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) از نزديكش ميگذشتند كه گوسفندي را گرفته، بر پستانهايش كه شير نداشت دست زدند و آن پر از شير شد و شيري گوارا داد. عبدالله بن مسعود وقتي اين اعجاز را از آن حضرت ديد، ايمان آورد و مسلمان شد.
او از نخستين مسلماناني بود كه به پيامبر(صلي الله عليه و آله) ايمان آورد.
بلاذري گويد:
هو سادس ستة دخلوا في الإسلام، وقد هاجر هجرة الحبشة وهجرة المدينة، وشهد بدراً والمشاهد مع الرسول(صلي الله عليه و آله).[2]
او ششمين نفري است كه مسلمان شد و به حبشه و سپس به مدينه هجرت كرد. در جنگ بدر حضور يافت و در ديگر معركهها همگام با پيامبر(صلي الله عليه و آله) بود.
از شاهكارهاي او در جنگ بدر آن بود كه سرِ ابوجهل را با شمشير خود از تنش جدا كرد.
عبدالله از شخصيتهاي نامآوري است كه هم شيعيان، به دليل قرابتش با پيامبر(صلي الله عليه و آله) و اعتقاد وافرش به علي(عليه السلام) و هم اهل سنت، به دليل منزلتش در نزد پيامبر(صلي الله عليه و آله) و صحابه، به او فراوان احترام مينهند و شخصيتش را ممتاز ميدانند.
نخستين كسي كه قرآن را با صداي بلند خواند
او نخستين كسي است كه قرآن مجيد را با صداي بلند خوانده است و قرائتي بسيار شيوا و رسا و آميخته با لحني زيبا داشته است. نقل است كه روزي اصحاب رسول خدا(صلي الله عليه و آله) در مسجدالحرام، كنار كعبه اجتماع داشتند، كه آنان چنين گفتند:
وَاللهِ مَا سَمِعَتْ قُرَيْشٌ هَذَا الْقُرْآنَ يُجْهَرُ لَها بِهِ قَطّ، فَمَنْ رَجُلٌ يُسْمِعُهُمْ؟ فَقَالَ عَبْدُ اللهِ بْنُ مَسْعُودٍ: أَنَا. قَالُوا: إنّا نَخْشَاهُمْ عَلَيْك، إنّمَا نُرِيدُ رَجُلاً لَهُ عَشِيرَةٌ يَمْنَعُهُمْ مِنْ الْقَوْمِ إنْ أَرَادُوهُ، قَالَ: دَعُونِي فَإِنّ اللهَ سَيَمْنَعُنِي. قَالَ: فَغَدَا ابْنُ مَسْعُودٍ حَتّي أَتَي الْمَقَامَ فِي الضّحَى، رَافِعاً صَوتَهُ بِسْمِ اللهِ الرّحْمَنِ الرّحِيمِ، الرّحْمَنُ عَلّمَ الْقُرْآنَ، خَلَقَ الإِنْسانَ، عَلَّمَهُ الْبَيان... .[3]
به خدا سوگند قريش هرگز قرآني را كه بر پيامبر نازل شده، نشنيدهاند. آيا فردي هست كه قرآن را به گوش قريش برساند؟ عبدالله مسعود گفت: من قرآن را با صداي بلند ميخوانم تا قريش بشنوند. اصحاب گفتند: مردي بخواند كه قبيله و عشيرهاي داشته باشد كه اگر قريش خواستند به او آزاري برسانند، قبيلهاش از او دفاع كنند. گفت: رهايم كنيد، كه خداوند شرّ آنها را از من باز خواهد داشت. سپس شروع كرد و آيات سوره رحمان را با صداي بلند تلاوت كرد.
مورخان آوردهاند كه قريش در شگفت شدند كه اين چه صدايي و چه كلماتي است؟ و به اين جهت، او را كتك ميزدند و ناسزايش ميگفتند.
حافظ قرآن
او حافظ قرآن بود و همه قرآن را از آغاز تا پايان ازحفظ داشت و در مواقف بسياري، پيامبر(صلي الله عليه و آله) به او ميفرمود قرآن را از بر بخواند و او استقبال ميكرد و قرآن را در نزد پيامبر(صلي الله عليه و آله) تلاوت ميكرد.
نزديكياش به پيامبر(صلي الله عليه و آله)
چنان قرابتي به پيامبر(صلي الله عليه و آله) داشت كه او را «صاحب السفل لرسول الله(صلي الله عليه و آله)» ميدانستند؛ يعني كسي كه افتخار ميكرد كفشهاي پيامبر(صلي الله عليه و آله) را به دست گيرد، زيرا هنگامي كه پيامبر(صلي الله عليه و آله) به مسجد يا محفلي وارد ميشد، كفشهاي خود را كه درميآورد، عبدالله بن مسعود، كفشهاي پيامبر(صلي الله عليه و آله) را به دست ميگرفت و به اين كار خود ميباليد.
ديدگاه علي(عليه السلام) درباره ابن مسعود
مورخان آوردهاند كه گروهي از صحابه در نزد علي(عليه السلام) حاضر بودند.
فقالوا له: «يا أميرالمؤمنين، ما رأينا رجلاً كان أحسن خلقاً ولا أرفق تعليماً، ولا أحسن مجالسةً، ولا أشد ورعاً من عبدالله بن مسعود... قال: اللهم إنّي أشهدك.. اللهم إنّي أقول مثل ما قالوا، أو أفضل. . لقد قرأ القرآن فأحلّ حلاله، وحرّم حرامه. فقيه في الدين، عالم بالسنة.[4]
گفتند: اي اميرمؤمنان، ما مردي خوش اخلاقتر و نيك فراگيرتر و خوش مجلستر و پرهيزگارتر از عبدالله بن مسعود نديدهايم. علي(عليه السلام) چنين گفت: خدايا! تو را گواه ميگيرم كه من هم آنچه را كه صحابه ميگويند، معتقدم، بلكه او را برتر از آنچه ميگويند، ميدانم. او قرآن را قرائت نمود. حلالش را حلال و حرامش را حرام دانست. او داناي در دين و عالم به سنت است.
مناعت طبع ابن مسعود
ابن مسعود داراي مناعت طبعي عجيب بود. در زمان خلافت عثمان، بيمار و بستري شد، كه در همان بيماري هم از دنيا رفت. خليفه (عثمان) به عيادتش رفت. ديد اندوهگين است. پرسيد: از چه ناراحتي؟ گفت: از گناهانم. خليفه پرسيد: چه ميل داري تا برآورم؟ گفت: مشتاق رحمت خداوندم. خليفه گفت: اگر موافق باشي، طبيبي بياورم. عبدالله بن مسعود گفت: طبيب، بيمارم كرده است.
خليفه گفت: اگر مايل باشي، دستور دهم عطايي از بيت المال برايت بياورند؟
عبدالله گفت: آن زمان كه نيازمند بودم عطا و بخشش به من دريغ مي كردي و حتي حقوق مرا از بيت المال قطع كردي، ولي اكنون كه نيازي ندارم مي خواهي به من، مال عطا كني؟ گفت: اگر تو را به مال و ثروت نيازي نيست عطاهاي من براي دخترانت ميماند و بعد از مرگ تو محتاج نميشوند.
در پاسخ گفت: دخترانم را نيز به عطاهاي تو نيازي نيست؛ زيرا به آنان سفارش كردهام كه هر شب، سوره واقعه را بخوانند. چون از پيامبرخدا(صلي الله عليه و آله) شنيدم كه فرمود: اگر كسي هر شب، سوره واقعه را بخواند، فقر و بي چيزي به او روي نميآورد و محتاج مردم نميشود.
عبدالله بن مسعود داراي اخلاص و حكمتي وافر بود و از محضر پيامبر(صلي الله عليه و آله) حكمت را فرا گرفته است. همواره داراي اجتهاد بوده و حتي در بستر مرض از اجتهاد و فهم و درك حقايق ديني غفلت نداشته است. عاش سعيداً ومات سعيداً.
پاسخ به دعوت الهي
او پس از پيامبر(صلي الله عليه و آله) تا سال ٣٢ هجرت، به حيات پرافتخار خويش دامه داد. در كنار علي(عليه السلام) زندگي كرد و به سيره آن حضرت با خلفا همكاري نمود تا جايي كه به دينش آفتي نرسد.
مات بالمدينة سنة ٣٢ من الهجرة النبويّة ودفن بالبقيع و كان عمره حين مات بضع وستين سنة. [5]
در مدينه، به سال ٣٢ هجرت از دنيا رفت و در بقيع مدفون گرديد و عمر شريفش هنگام مرگ شصت و چند سال بود.