عبدالله بن سلام
از دیگر یاران مخلص، با وفا و صادق پیامبرخدا(صلی الله علیه و آله)، عبدالله بن سلام است. وی بر آیین یهود بود، که با شنیدن آوازه پیامبرخدا(صلی الله علیه و آله) ـ به اینکه در مکه، مردی از عرب به رسالت برانگیخته شده و نامش «محمد» است ـ به مکه رهسپا
از ديگر ياران مخلص، با وفا و صادق پيامبرخدا(صلي الله عليه و آله)، عبدالله بن سلام است. وي بر آيين يهود بود، كه با شنيدن آوازه پيامبرخدا(صلي الله عليه و آله) ـ به اينكه در مكه، مردي از عرب به رسالت برانگيخته شده و نامش «محمد» است ـ به مكه رهسپار شد تا به حضور آن حضرت برسد و با توجه به اخباري كه در تورات خوانده بود، ميخواست استفاده كند كه آيا نشانههايي كه تورات درباره پيامبرخاتم(صلي الله عليه و آله) داده، صحيح است يا خير؟
در مجمع الزوائد هيثمي آمده است:
يوسف بن عبدالله بن سلام، از پدرش عبدالله بن سلام، نقل كرده آنگاه كه عبدالله ابن سلام يهودي بود به احبار يهود گفت: من با پدرانم و با ابراهيم و اسماعيل عهدي بستهام در زماني كه محمّد فرستاده خدا ميآيد، به دين او بگرويم، به اين جهت، چون شنيدم كه پيامبرخدا(صلي الله عليه و آله) در مكه به رسالت برانگيخته شد، به مكه رفتم، پيامبر(صلي الله عليه و آله) را در موسم حج، در منا ديدم، تا چشمان پيامبر به من افتاد، پرسيد: تو عبدالله سلامي؟ گفتم: آري. فرمود: نزد من بيا. نزديكش رفتم. حضرت از من پرسيد: «أَنْشُدُكَ بِاللهِ، يَا عَبْدَاللهِ بْنَ سَلامٍ أَمَا تَجِدُنِي فِي التَّوْرَاتِ رَسُولَ الله»؛ «تو را به خدا سوگند ميدهم، آيا نام مرا در تورات، به عنوان رسول الله نديدهاي؟» گفتم: نام و سيماي شما را در تورات خواندهام. سپس از ايشان خواستم خدا را برايم توصيف كند. آن حضرت سوره توحيد را برايم تلاوت كردند. به ايشان عرض كردم: اي فرستاده خدا، چگونه ميتوانم به آيين شما وارد شوم؟ فرمود: بگو: «أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ رَسُولُ الله»؛ «من شهادتين بر زبان جاري ساختم و مسلماني برگزيدم». [1]
بازگشت به مدينه و انتظار پيامبر(صلي الله عليه و آله)
عبدالله بن سلام وقتي مسلمان شد، به مدينه بازگشت و چون در ميان يهوديان ميزيست اسلامش را كتمان كرد و پوشيده داشت و نمازش را مخفيانه، به شيوه اسلامي ميگزارد و منتظر بود كه پيامبرخدا(صلي الله عليه و آله) به مدينه هجرت كند. خودش چنين نقل كرده است:
شنيدم كه پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) به مدينه هجرت كردند؛ فرياد مردم مدينه را در انتظار نبي شنيدم. جمعيت انبوهي منتظر قدوم آن حضرت بودند. من بالاي درخت خرمايي رفتم و چون پيامبر(صلي الله عليه و آله) نزديك شدند خودم را از روي درخت انداختم تا به حضورش شرفياب گردم، چون پيامبر(صلي الله عليه و آله) مرا ديد، فرمود: اي عبدالله بن سلام، يقين دارم كه اگر موسي را هم ميديدي، اينگونه از بالاي درخت خودت را نميانداختي! گفتم: آري، اي فرستاده خدا، من شوق به زيارت شما دارم و از ديدار شما به حدي خوشحالم كه با ديدن موسي، چنين خوشحال نخواهم شد: «فأجلسَنِي رَسُولُ الله(صلي الله عليه و آله) في حِجرِه و مَسَحَ علي رأسي و سمّاني يوسف»[2] ؛ «پيامبر(صلي الله عليه و آله) مرا در كنار خود نشاند و دست مباركش را بر سرم كشيد و نامم را يوسف گذاشت».
در كنار پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله)
عبدالله بن سلام، پس از هجرت پيامبر(صلي الله عليه و آله)، همواره در كنار آن حضرت بود و در بسياري از نبردها، در ركابش حضور داشت. در بدر و اُحُد و احزاب و حُنَين شركت كرد و از ياران باوفا و صادق پيامبر گرامي(صلي الله عليه و آله) بود.
طبق نقل طبراني، عبدالله بن سلام، در حفر خندق و در ماجراي غزوه احزاب در كنار پيامبر و علي(عليهما السلام) بود و در هنگام حفر خندق، اشعاري در دفاع از پيامبر(صلي الله عليه و آله) به صورت حماسي ميخواند.
نزول آيه قرآن در شأن وي
وقتي عبدالله بن سلام مسلمان شد، بر يهود گران آمد و آنان پيوسته درصدد بودند كه با وي مرتبط شده، از او بخواهند كه اسلامش را انكار كند. اين آيه مباركه در همين زمينه، نازل شد:
(يا أَيُّها الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِكُمْ لا يَأْلُونَكُمْ خَبالاً وَدُّوا ما عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ وَ ما تُخْفي صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآياتِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُون) (آل عمران: 118)
اي مؤمنان! بيگانگان را همراز خود مگيريد، چه آنها از هيچگونه آسيبرساني در حق شما كوتاهي نميكنند. دوست دارند شما در رنج باشيد. همانا دشمني از گفتارشان پيداست، و كينهاي كه دلشان نهان ميدارد بزرگتر است. به راستي ما آيات را براي شما بيان كرديم اگر انديشه كنيد.
راوي رسول الله(صلي الله عليه و آله)
عبدالله بن سلام، راوي صادق پيامبر(صلي الله عليه و آله) بود و روايات فراواني را از پيامبرخد(صلي الله عليه و آله) در سينه خود داشته و در هر مجلسي آنها را بيان ميكرد. بدين روي، در كتب روايي معتبر، عبدالله بن سلام، از راويان برجسته پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) معرفي گرديده است.
براي نمونه، دو ـ سه روايت را كه او از پيامبر(صلي الله عليه و آله) نقل كرده، ميآوريم:
عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ سَلامٍ، قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ(صلي الله عليه و آله) يَقُولُ: مَنْ تَوَضَّأَ فَأَحْسَنَ الوُضُوءَ، ثُمَّ قَامَ يُصَلِّي رَكْعَتَيْنِ، أَوْ أَرْبَعًا ـ شَكَّ سَهْلٌ ـ يُحْسِنُ فِيهِمَا الركوع وَالخُشُوعَ، ثُمَّ اسْتَغْفَرَ اللهَ غَفَرَ لَهُ.[3]
عبدالله بن سلام گويد: شنيدم از پيامبر خدا ـ درود خدا بر او باد ـ كه ميفرمود: هركس وضو بگيرد و وضويي نيكو بگيرد، سپس قيام كرده، دو يا چهار ركعت نماز بگزارد و ركوع درستي انجام دهد و با خشوع و حضور قلب نماز را اقامه كند، سپس از خداوند طلب مغفرت نمايد، خداوند همه گناهانش را ميبخشد.
وَعَن عَبدِالله بن سلام، انه قال: قال النبي(صلي الله عليه و آله): الحياء من الإيمان و لا ايمان لمن لا حياء له.[4]
عبدالله بن سلام نقل كرده كه پيامبرخدا(صلي الله عليه و آله) فرمودند: حيا نشانه ايمان است و ايمان ندارد كسي كه حيا ندارد.
وعَن عَبدِالله بن سلام: إنّ النّبي(صلي الله عليه و آله) قال: خير النساء من تسـرّك إذا أبصـرت و تطيعك إذا أمرت و تحفظ غيبتك في نفسها و مالك.[5]
عبدالله بن سلام از پيامبرخدا(صلي الله عليه و آله) نقل كرده كه فرمود: بهترين زن آن است كه خوشنودت سازد آنگاه كه به او مينگري و اطاعتت كند آنگاه كه فرمانش ميدهي و در غياب تو خود را برايت حفظ كند و نگاهبان مالت باشد.
عبدالله بن سلام همچنين روايات بسياري در زمينههاي مختلف از پيغمبرخدا(صلي الله عليه و آله) نقل كرده است و در سلسله راويان غدير خم و فضايل علي(عليه السلام)، به صورت مبسوط منعكس است كه به جهت خودداري از طولانيشدن بحث، از اشاره به آنها صرفنظر كرده و خوانندگان را به كتب تاريخي در اين زمينه ارجاع ميدهم.
مدافع خلافت
در كارنامه زندگي عبدالله بن سلام، همگامي با علي(عليه السلام)، پس از رحلت پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله)، انعكاس كامل دارد. ولي در ماجراي انقلاب مردم عليه عثمان، از اينكه خليفهكشي در ميان مسلمانان رايج شود، به شدت بيمناك بود و مردم را از آن برحذر ميداشت.
طبراني از عبدالله بن سلام نقل كرده است:
حين هاج الناس في أمر عثمان: أيّها النّاس لا تقتلوا هذا الشيخ واستعتبوه فإنّه لن تقتل أمّة نبيّها فيصلح أمرهم حتّي يهراق دماء سبعين ألفاً منهم ولن تقتل أمة خليفتها فيصلح أمرهم حتّي يهراق دماء أربعين ألفاً. فلم ينظروا فيما قال وقتلوه.[6]
هنگامي كه مردم در مخالفت با عثمان شورش كردند و درصدد كشتن وي برآمدند، چنين گفت: اي مردم، اين پيرمرد را نكشيد و رهايش كنيد؛ زيرا هيچ امتي پيامبرش را نكشت مگر اينكه شيرازه امورشان از هم گسست و سزاوار بود كه خون هفتاد هزار نفرشان بر زمين بريزد و هرگز نميكشد امتي خليفهاي را مگر اينكه سزاوار است خون چهل هزار نفرشان بريزد. آنان به گفته وي توجه نكردند و خليفه را كشتند.
عبدالله بن سلام بعد از قتل عثمان ميگفت: «مردم با اين عملِ خود، باب فتنه عليه خليفه به حق را گشودند».
البته نيك ميدانيم كه علي(عليه السلام) هم در ماجراي انقلاب مردم مدينه عليه عثمان، هرگز راضي به كشته شدن خليفه نبودند و به همين جهت حسنين(عليهما السلام) و محمد حنفيه را مأمور كردند كه از خليفه نگهباني كنند و حتي خليفه را كه در مضيقه بيآبي قرار داده بودند، سيراب سازند و برايش آب ببرند و شايد عبدالله بن سلام هم از همين جهات، مخالف كشته شدن خليفه بوده است.
گفتار علي(عليه السلام) درباره عبدالله بن سلام
علي(عليه السلام) درباره عبدالله بن سلام، جملهاي را بيان كرده كه بسيار مهم است. آن حضرت در پيشامد ماجرايي فرموده است: «دعوه فانه منّا اهل البيت»؛ «رهايش سازيد كه او فردي از ما اهل بيت است».
فجلس عبدالله بن سلام بعد قتل عثمان أيام في الطريق لعليّ، فقال: أين تريد يا عليّ؟ فقال: أريد أرض العراق. قال: عبدالله بن سلام: لا تأتي العراق وعليك بمنبر
رسول الله(صلي الله عليه و آله). فوثب به أناس من أصحاب علي وهموا به فقال علي: دعوه فإنّه منّا
أهل البيت.[7]
رسول الله(صلي الله عليه و آله). فوثب به أناس من أصحاب علي وهموا به فقال علي: دعوه فإنّه منّا
أهل البيت.[7]
عبدالله بن سلام، چند روز بعد از قتل عثمان، در راه علي (عليه السلام) نشست، تا آن حضرت را ببيند. هنگامي كه آن حضرت اراده داشت به عراق برود، او را ديد، پرسيد: به كجا اراده كردهاي يا علي؟ حضرت فرمود: ميخواهم به عراق بروم. عبدالله بن سلام گفت: به عراق مرو و بر تو باد به قبر پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله). اصحاب علي با او برخورد كردند و ميخواستند مانع از گفتار او شوند، حضرت فرمود: رهايش سازيد كه او فردي از ما اهلبيت است.
فضايل عبدالله سلام فراوان است و او در واقع، عالم به شريعت بود و جزو كساني است كه معاذ بن جبل همواره ديگران را سفارش ميكرد كه از علم عبدالله بن سلام بهره گيرند.
لذا ذهبي، در سير اعلام النبلاء آورده است كه عبدالله بن سلام، جزو كساني است كه «عنده علم الكتاب»؛ «در نزد او است علم كتاب».[8]
عبدالله سلام، به مناسبت اسمگذاري كه پيامبر(صلي الله عليه و آله) براي او كرد، نام فرزند بزرگ خود را يوسف نهاد و يوسف نيز شخصيتي ممتاز نزد رسول خدا(صلي الله عليه و آله) محسوب ميگرديد.
عبدالله بن سلام، مدفون در بقيع
ابن حنّان[9] گويد: عبدالله بن سلام از بهترين صحابه پيامبرخدا(صلي الله عليه و آله) بود؛ «وَ هُوَ مِن خِيَارِ صَحَابَةِ الرَّسُول» يعني او از نيكان و بهترينهاي اصحاب پيامبر(صلي الله عليه و آله) بود كه در سال ۴٣ ه .ق، در مدينه در گذشت. مسلمانان پيكر او را با اندوه به بقيع برده و بر آن نماز گزاردند و در بقيع مدفونش كردند.
[1]. مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج٩، ص ٣٢۶.
[2]. همان، ص ٢٢٧.
[3]. مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج٢، ص٢٧٨.
[4]. همان، ج١، ص٩١.
[5]. همان، ج۴، ص٢٧٢.
[6]. مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج٩، ص٩٢.
[7]. مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج٩، ص٩٢.
[8]. ر.ك: سير اعلام النبلاء، الذهبي، ج٢، ص۴١٨.
[9]. تاريخ الصحابة، ج۴، ص ٢٨٠ ؛ كتاب الثقات، ج٣، ص٣٢٨.