جبیر بن مُطعِم
جبیر بن مطعم بن عدی بن نوفل بن عبد مناف، صحابی جلیل القدر پیامبرخدا(صلی الله علیه و آله) و پسر عموی آن حضرت است. پس از هجرت پیامبر(صلی الله علیه و آله) بر روش خود که بر سیره قبایل موجود در مکه بود، ثابت ماند، ولی در ماجرای فتح مکه، در زمره طلقا بود که به
جبير بن مطعم بن عدي بن نوفل بن عبد مناف، صحابي جليل القدر پيامبرخدا(صلي الله عليه و آله) و پسر عموي آن حضرت است. پس از هجرت پيامبر(صلي الله عليه و آله) بر روش خود كه بر سيره قبايل موجود در مكه بود، ثابت ماند، ولي در ماجراي فتح مكه، در زمره طلقا بود كه به دست پيامبر آزاد شد و مورد لطف آن حضرت قرار گرفت و بعد از آن، به اسلام گرويد و به خوبي اسلام را درك كرد و به احكام نوراني اسلام تشرف يافت و عامل به دستورات اسلام بود:
هو ابن المطعم بن عدي الذي هو من الطلقاء الذين حسن اسلامهم.[1]
او پسر مطعم بن عدي است كه جزو آزادشدگان است؛ آنان كه اسلامشان نيكو شد و به نيكي به آن عمل كردند.
پدر او مردي بزرگوار بود كه در مكه پيامبر را، هنگام بازگشت از طائف پناه داد و
از اين رو است كه پيامبر(صلي الله عليه و آله) در دوران رسالتش از مطعم بن عدي به نيكي ياد كرده است.
از اين رو است كه پيامبر(صلي الله عليه و آله) در دوران رسالتش از مطعم بن عدي به نيكي ياد كرده است.
ثُمّ كَانَ ابنُهُ جُبَير شَرِيفاً مُطَاعاً وَ لَهُ رِوَايَة أحَادِيث، رَوَى عَنْهُ وَلَدَاهُ الفَقِيهَان مُحَمَّد وَ نَافِع، وَسُلَيمَانُ بنُ صُرَد، وَ سَعِيدُ بْنُ المُسَيَّبِ، وَآخَرُونَ وَ أَبُوسَلَمَةَ بْنُ عَبْدِالرَّحْمَن، وَ كَثِيرٌ مِنَ الرُّواة.[2]
پسر وي (مطعم) كه جبير باشد، فردي بود شريف و مطاع (كه ديگران اطاعتش ميكردند). او احاديثي را بيان كرده كه دو فرزندش محمد و نافع و سليمان بن صرد خزاعي و سعيد بن مسيّب و ديگران و ابوسلمة بن عبدالرحمان و بسياري از راويان احاديث، از او نقل روايت و حديث كردهاند.
وَ قَالَ ابْن إِسْحَاقُ: حَدَّثَنَا عَبْدُاللهِ بْنُ أَبِيبَكْر وَغَيْرِهِ قَالُوا: أَعْطَي رَسُولُ الله(صلي الله عليه و آله) المُؤَلَّفَة قُلُوبُهُم، فَأَعطَي جُبَير بْنَ مُطْعِم مِئَةَ مِنَ الإبِلِ... كَانَ جُبَير مِن حُلَمَاءِ قُرَيشٍ وَسَادَتِهِم، وَكَانَ يُؤخَذُ عَنهُ النَّسَب.
ابن اسحاق نقل كرده كه عبدالله بن ابوبكر و ديگران گفتهاند: پيامبرخدا(صلي الله عليه و آله) به كساني براي تأليف قلوب هدايايي دادند؛ از جمله به جبير بن مطعم صد شتر عنايت كردند و جبير از انسانهاي بردبار قريش و از بزرگان آنها شمرده ميشد و قريش خود را مفتخر ميدانستند كه نسبتشان را با او بيان بدارند و خود را به او منسوب نمايند.
عالم به انساب عرب
جبيربن مطعم در علم انساب مهارت فراوان داشت. برخي از مورخان نوشتهاند: «وَ كَانَ جُبَيْرُ بْن مُطعِمٍ، أَعْلَمُ النَّاسِ بِأَنْسَابِ الْعَرَب»[3]؛ «جبير بن مطعم، داناترين مردم به نسب عرب بود».
ازاينرو، بسياري از كساني كه ميخواستند از قبيله خود آگاهي يابند و بدانند كه نسبتشان قرشي است يا غير قرشي و يا از قبايل زيرمجموعه قريش بودهاند، به او مراجعه ميكردند و او به درستي پاسخشان را ميداد و اين، نشانه هوش بالا و فطانتي بود كه در جبير بن مطعم وجود داشت.
روايتگر رواياتي از پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله)
جبير بن مطعم، رواياتي را از پيامبرخدا(صلي الله عليه و آله) نقل كرده كه به نمونهاي از آن اشاره ميكنيم:
عَنْ جُبَيْرِ بْنِ مُطعِم، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ(صلي الله عليه و آله) : أَ لَسْتُ بِوَلِيِّكُم؟ قَالُوا: بَلَي يَا رَسُولَ الله. قَالَ: إنِّي أَوْشَكَ أَنْ أُدْعَى فَأُجِيبَ وَ إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي، فَانْظُرُوا كَيْفَ تَخْلُفُونِي فِيهِمَا.[4]
از جبير بن مطعم نقل است كه گفت: پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) فرمود: اي مردم، آيا من سرپرست و حاكم و صاحب اختيار شما نيستم؟ گفتند: آري، اي فرستاده خدا! فرمود: يقين دارم كه به زودي از سوي خدا دعوت ميشوم و دعوت حق را اجابت ميكنم، من ميروم و در ميان شما دو امر گرانبها و ارزشمند را باقي ميگذارم؛ كتاب خدا و عترتم. پس بنگريد كه بعد از من چگونه پاسشان ميداريد.
شخصيت بزرگ جبيربن مطعم، سبب شده است كه بسياري از مورخان او را به عنوان راوي حديث غديرخم به حساب آورده و از زمره آل محمد(صلي الله عليه و آله) يادش كردهاند.
دفن در بقيع و تاريخ وفات
جبير بن مطعم، روزگار خود را با عزت در كنار پيامبر(صلي الله عليه و آله) سپري كرد و با حلم و بردباري ويژه رفتار نمود. او از بزرگان قريش بود و پس از رحلت پيامبر(صلي الله عليه و آله)، در مدينه روزگار گذراند و در دفاع از علي(عليه السلام) مبالغه زياد كرد.
جبير در سال 57ه .ق و به گفته مدائني در سال 58 و يا 59 وفات نموده و در قبرستان بقيع دفن شده است.[5]
[1]. اسد الغابة، ج۵، ص ٢٨٧ و ج1، ص٣٢٣.
[2]. اسد الغابة، ج١، ص ٣٢۴.
[3]. شرح احقاق الحق، السيد المرعشي، ج١٢، من منشورات مكتبة آيت الله المرعشي، بيتا، ص ٩٠.
[4]. خلاصه عقبات الانوار، السيد حامد النقوي، ج٢، سيد علي حسيني ميلاني، بينا، ١۴٠۴ه .ق، ص٢۴١.
[5]. سير اعلام النبلاء، ج3، ص95؛ تاريخ ابن خياط، ص 272؛ اسد الغابه، ج1، ص398.