مغیرة بن شعبه
مغیرة بن شعبة بن ابی‌عامر بن مسعود ثقفی (ابوعیسی یا ابوعبدالله)، در شهر طائف به دنیا آمد. او پسر برادر عروة بن مسعود ثقفی، دیگر صحابی پیامبر(صلی الله علیه و آله) بود. در سال پنجم هجرت، آیین مسلمانی برگزید. شیوه مسلمانی مغیره به دلیل اینکه تزویر
مغيرة بن شعبة بن ابيعامر بن مسعود ثقفي (ابوعيسي يا ابوعبدالله)، در شهر طائف به دنيا آمد. او پسر برادر عروة بن مسعود ثقفي، ديگر صحابي پيامبر(صلي الله عليه و آله) بود. در سال پنجم هجرت، آيين مسلماني برگزيد.
شيوه مسلماني مغيره
به دليل اينكه تزوير و مكر، جزو سرشت و ذات مغيره بوده، طبق نقلهاي مورّخان، مسلمانشدنش هم واقعي نبوده است؛ زيرا در سفري كه با گروهي از قبيله بنيثقيف به مصر، نزد مقوقس داشتند، با خود هدايايي ميبرند و مقوقس هم به آنان هدايايي ميدهد. هدايا فراوان بوده و مغيره كه در آن جمع، از همه فروتر بوده، از سرِ مكر، دستمالي بر سر ميبندد و خود را به مريضي ميزند. آنها كه شراب همراه داشتند و ميخواستند بياشامند، به مغيره تعارف كردند اما او عذر آورد و گفت: سردرد دارم، نميتوانم بياشامم، معذورم داريد. در عوض، من جامهاي شما را پر از شراب ميكنم. آنان پذيرفتند و مغيره از سر مكر، به آنها شراب فراوان خوراند تا آنجاكه بيهوش افتادند! اينجا بود كه همه را كشت و هدايا را صاحب شد و از ترس قبيله بنيثقيف، به طائف نرفت و راهي مدينه شد و نزد پيامبر(صلي الله عليه و آله) رفت. پيامبركه از ماجراي وي آگاه بود، او را نكوهش كرده، اسلامش را پذيرفت. بنابراين، مسلمانياش از سر مكر و تزوير بود و حقيقت نداشت.[1]
مغيره و كارنامهاش
كارنامه مغيره با مسلماني او سازگار نيست. در منابع تاريخي، ميتوان فرازهاي ذيل را در كارنامه نادرخشانش ديد:
١ . اسلام آوردنش به خاطر ترس از قبيله بنيثقيف و به طمع حضور در نظام سياسي ـ اجتماعي آن روز، در كنار پيامبر(صلي الله عليه و آله) .
٢ . همگامي با جناح سياسي مخالف در سقيفه.
٣ . همگامي فعّال با تغييردهندگان مسير خلافت، از علي(عليه السلام) به خليفه اول.
۴ . شركت در هجوم به خانه فاطمه زهرا ، دخت گرامي پيامبر(صلي الله عليه و آله).
۵ . گرفتن رشوه، با حرص و طمع.
۶ . مخالفت با علي(عليه السلام) و فرزندان پاكش، به شكل گسترده.
٧ . طرّاحي براي خلافت يزيد و سعايت گسترده در اين ماجرا.
٨ . هموار كردن راه براي تداوم آزار به خاندان عصمت و طهارت:.
٩ . سرپيچي از شركت در جيش اسامه و... .
توضيح برخي موارد پيشگفته:
همكاري در تغيير مسير خلافت
به دلايل بسيار، پيامبر(صلي الله عليه و آله) علي(عليه السلام) را به عنوان خليفه و جانشين خود مشخص كرده بود و از اين تصميم حضرت، ميتوان برداشت كرد كه تنها او صلاحيت بر اين كار را داشته است.
مغيرة بن شعبه، جلو خانه پيامبر(صلي الله عليه و آله)، خليفه اول و دوم را ديد و از آنان پرسيد: از چه رو اينجا نشستهايد؟ گفتند: منتظريم اين مرد (علي بن ابيطالب) بيرون بيايد تا با او بيعت كنيم. مغيره گفت: ميخواهيد اين خاندان را بر مردم مسلّط كنيد تا آنها را بدوشند!؟ خلافت را در قريش توسعه دهيد تا بعداً نيز ادامه يابد. به پيشنهاد او، آنان بر اين تصميم مصمّم شدند و به سقيفه رفتند و پيش آمد آنچه نبايد... .[2]
مغيره، در جمع مهاجمان به خانه فاطمه(عليها السلام)
مغيرة بن شعبه، با حملهكنندگان به خانه علي و فاطمه همراه شد. آنان به خانه فاطمه هجوم بردند و مغيره با لگد در خانه را شكست كه به پهلوي آن حضرت خورد.
امام حسن مجتبي(عليه السلام)، خطاب به مغيره ميفرمايد: «أَنْتَ ضَرَبْتَ فَاطِمَةَ بِنْتَ رَسُولِ اللهِ(صلي الله عليه و آله) حَتَّى أَدْمَيْتَهَا»[3]؛ «تو بر پيكر فاطمه ضربتي وارد كردي و با آن ضربه بيهوشش ساختي».
در تاريخ، از نام مهاجمان به خانه فاطمه ياد شده و عبدالزهرا مهدي، در كتاب «الهجوم علي بيت فاطمه»، از اين افراد نام ميبرد: «... ٢ . خالدبن وليد ٣ . قنفذ ۴ . عبدالرحمان بن عوف ۵ . سلمة بن سلامه ۶ . مغيرة بن شعبة و...».[4]
نوشتهاند كه مهاجمان ٢٢ نفر بودهاند و مغيره شكننده در بود.
مغيره و خطاهايي كه مرتكب شد
او در زمان خلافت خليفه دوم و سوم، مدتي نسبتاً طولاني، حاكم شهرهاي بصره و كوفه بوده و در اين مدت، اعمالي مرتكب شد كه از مهمترين نقاط تاريك زندگياش محسوب ميشود.
ثقفيان و ديگر اعراب، او را به مكاري و توطئهگري ميشناختند. ظاهر آن است كه وي، نقشي ويژه در كشتن مخالفان خليفه دوم و مخالفان بنياميه داشته است. فرزندخواندگان حارث در تلاشي كه براي انتقام از مغيره انجام دادند، مدركي به دست آورده و آن را در ازاي كشتن عقبه، حارث و افرادي از قبيله بنيثقيف افشا كردند و درصدد برآمدند وي را به قتل رسانند. فرزندخواندگان حارث متوجه شدند كه نافع، نفيع، زياد و شبل بن معبد در بصره، مغيره را با امّ جميل ديدهاند. آنان اين خبر را ميان مردم انتشار دادند و (در بصره) از امامت مغيره براي نماز جلوگيري كردند.[5]
درحاليكه چنين خبري ميان مردم پيچيد، خليفه دوم وي را از بصره به كوفه، كه مركز استان بزرگتري بود، انتقال داد و در واقع او ترفيع درجه يافت و حتي اين سخن در ميان عرب شهرت يافت كه:
غضب الله عليك، كما غضب أميرالمؤمنين [عمر بن الخطاب] علي المغيرة، عزله عن البصـرة واستعمله علي الكوفة![6]
خداوند بر تو خشم كند، همانطور كه عمر بر مغيره خشم كرد. او را از بصره عزل و به كوفه فرستاد و حكومتش داد!
نقش كليدي مغيره در ولايتعهدي يزيد
از كارهايي كه مغيره مرتكب شد، طرح و جا انداختن موضوع ولايتعهدي يزيد بود و در واقع اين كار، با طرّاحي و نقشهريزي مغيره انجام شد. مورخان نوشتهاند كه معاويه ميخواست او را از حكومت كوفه عزل كند و سعيد بن عاص را به جايش بگمارد، مغيره كه چنين ديد، نزد يزيد رفته، گفت: چرا معاويه به فكر تو نيست و تو را جانشين خودش معرفي نميكند؟! يزيد با شنيدن اين موضوع تحريك شد و به پدرش معاويه پيشنهاد داد و در ضمن گوشزد كرد كه مغيره توان عملي ساختن اين كار را دارد. با شناختي كه معاويه از گذشته و كارنامه يزيد داشت و از سويي با امام حسن مجتبي(عليه السلام) شرط كرده بود كه كسي را به جانشيني خود تعيين نكند، فكر ميكرد مردم اين موضوع را نميپذيرند و اين كار نشدني است، ليكن با پيشنهاد مغيره اميدوار گرديد و بار ديگر حكومت كوفه را كه از حساسترين مراكز اسلامي بود، به او واگذار كرد و فرمان داد كه مقدمات اين كار را در كوفه فراهم كند و از مردم آن سامان براي يزيد بيعت بگيرد.[7]
مغيره و افتادن به دامن مرگ
در سال چهل و نهم هجرت، در كوفه طاعون آمد و جمعي فراوان به آن مرض مردند. مغيره كه استاندار كوفه بود، براي حفظ جان خويش به قصد مدينه، از كوفه بيرون رفت، غافل از اين كه گرفتار طاعون شده بود! او با خواري تمام چشم از جهان بست و در گورستان بقيع به خاك سپرده شد.
البته درباره محل دفن و مرگ او اختلافي در تاريخ وجود دارد؛ برخي مرگ او را در همان كوفه دانستهاند اما نويسندگاني مانند صاحبان استيعاب، الكامل و قاموس نوشتهاند كه مرگ او در مدينه بوده است.[8]
۴ . سعد بن ابيوقاص
سَعد (مالِك) بن أَبِيوَقّاص بْن أُهَيْب بْن عَبْدِ مَنَاف، از طايفه قريش و قبيله بنيزهره است.
اسلام سعد بن ابيوقاص
سعد بن ابيوقاص، از اسلام آورندگان نخستين است كه در مكه و تحتالشجره، به پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) ايمان آورد.
وَ هَذَا سَعْدُ بْنُ أَبِي وَقّاصٍ مِن جُملَةِ السَّابِقِينَ وَ المُبَايِعِينَ تَحتَ الشَّجَرَةِ.[9]
سعد بن ابيوقاص از پيشگامان به اسلام و بيعتكنندگان تحت شجره به پيامبر گرامي اسلام(صلي الله عليه و آله) است.
هجرت به مدينه
پس از هجرت پيامبر(صلي الله عليه و آله) به مدينه، سعد نيز هجرت كرد و به مدينه آمد. او با اينكه از امراي عرب بود، ليكن هرآنچه در مكه داشت وانهاد و هجرت به مدينه را برگزيد.
شركت سعد در ميدانهاي نبرد
سعد در بيشتر غزوات همراه پيامبر(صلي الله عليه و آله) بود و به فارِس عرب شهرت داشت. فردي دلير، نترس و شجاع بود. او در اُحُد حاضر بود و نيز در نبرد بدر اسير گرفت و به حضور پيامبر(صلي الله عليه و آله) آورد.
أنّ سَعْدَ بْنَ أَبِيوَقَّاص وَ عَبْدُاللهِ بْنَ مَسْعُودٍ وَ عَمَّارَ بْنَ يَاسِر رضى الله عنهم اشتركوُا فِيمَا يَغنِمُونَهُ، يَومَ بَدرٍ فَغَنِمَ سَعدٌ بَعيرَينِ و قيل بَل اَسَرَ اَسيرُين.[10]
سعد بن ابي وقاص و عبدالله بن مسعود و عمار بن ياسر در جمع آوري غنيمت شركت داشتند و سعد دو اسير را خدمت حضرت رسول(صلي الله عليه و آله) آورد.
منابع تاريخي گواهي ميدهند كه او در خيبر و احزاب و حُنين و همه مراسم و حَجّةالوداع و فتح مكه حضور داشته و افتخارات فراواني نصيبش گرديده است.
نقل روايت از پيامبر(صلي الله عليه و آله)
او احاديث بسياري را از پيامبرخدا(صلي الله عليه و آله) روايت كرده است. در سلسله راويان احاديث اهل سنت بوده و رواياتي به ايشان منسوب است. البته برخي از كتب شيعه نيز از سلسله راويان پيامبرخدا(صلي الله عليه و آله) دانستهاند.
محييالدين نووي روايات فراواني را از ابن ابيوقاص نقل كرده و او را مصدر روايات بخاري و مسلم دانسته است؛ مثلاً آورده است:
عَن سَعْدِ بنِ أَبِيوَقّاصٍ وَ عَمّارِ بْنِ يَاسِر و... وَ جَابِرِ بْنِ سَمُرَة... وَ حَدِيث سَعْدُ بْنُ أَبِيوَقّاصٍ، رَوَاهُ مُسلِم وَ البَزّارُ وَ الدَّارقُطنِي و ابنُ حِبّان... .[11]
از سعد بن ابي وقاص و عمار ياسر و... و جابر بن سمره... و حديث سعد بن ابيوقاص و... روايت كرده آن را مسلم و بزار و الدارقطني و ابن حبان... .
در هر حال، به دليل همراهي فراوان با پيامبرخدا(صلي الله عليه و آله) مسموعات و مشاهدات فراواني داشته كه آنها را نقل كرده است.
اهل سنت، احكام جنائز را از او فراوان آوردهاند. ناگفته نماند كه برخي در اصل مسأله تشكيك كرده و گفتهاند كه از او روايات فراوان نقل نشده و اين، كتب اهل سنت است كه روايات فراوان به او نسبت دادهاند. ابن حجر، اين تشكيك را مطرح نموده، ميگويد: روايات اندكي از او نقل شده است.
حدث سائب بن يزيد، صحبت سعد بن أبيوقاص كذا و كذا سنة فلم أسمعه و حدث عن رسول الله(صلي الله عليه و آله) إلّا حديثاً واحداً.[12]
سائب بن يزيد گفته، سالي را با سعد بن ابيوقاص بودم، در مدت اين يك سال، او از پيامبرخدا(صلي الله عليه و آله) يك حديث روايت كرد.
ابن حجر، همين نكته را دليل شمرده است كه روايات فراوان نبوده، بلكه اندك بوده است.
در عين حال، افراد ديگري چون ابن قدامه، در كتاب مغني مدعي است كه سعد بن ابيوقّاص جزو روات كثيرالروايه است.[13]
شهادت سعد بن ابيوقاص بر سبقت علي(عليه السلام) در ايمان
سعد در نقلهاي خود گواهي داده است كه علي(عليه السلام)، نخستين ايمانآورنده به پيامبر(صلي الله عليه و آله) در ميان مردان است:
شهد سعد بن أبيوقّاص الصحابي، بأن عليّاً أوّل المسلمين إيماناً.[14]
سعد بن ابيوقاص شهادت داده كه از مسلمانان، علي(عليه السلام) نخستين كسي است كه ايمان آورد.
عن السّدي قال: سمعتُ سعد بن أبيوقاص يقول: علي(عليه السلام) أوّل المسلمين سلماً.[15]
از سدي نقل شده كه گفت: شنيدم از سعد بن ابيوقاص كه ميگويد: علي(عليه السلام) اوّلين كسي است كه اسلام آورد.
همچنين سعد در سلسه روات حديث غدير قرار دارد: «رَوَي سَعد قِصَّةَ غَدِيرِ خُم».[16]
همچنين محمد بن سليمان كوفي، حديث منزلت را از قول سعد نقل كرده است:
عَنْ سَعْدِ بْنِ أبِيوَقّاصٍ إِنَّ رَسُولَ اللهِ(صلي الله عليه و آله) خَلَّفَ عَلِيّاً فِي أَهْلِهِ، ثُمَّ لَحِقَ بِهِ، فَقَالَ لَهُ: أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَي إِلاَّ أَنَّهُ لاَ نَبِي بَعْدِي.[17]
از سعد بن ابيوقاص نقل شده كه پيامبرخدا(صلي الله عليه و آله)، علي را در اهل خود جانشين ساخت، سپس او را به خود چسبانيد و فرمود: اي علي، نسبت تو به من، مانند هارون است به موسي، جز اينكه بعد از من پيامبري نخواهد آمد.
محمد بن سليمان كوفي، طريق ديگري را هم از سعد بن ابيوقاص نقل كرده است:
عَن سَعدِ بنِ أبِيوَقَّاص، عَن أُمّ سَلمَة زَوجَةِ النَّبِي، إِنَّ النَّبِي قَالَ لِعَلِي أَ لاَ تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنزِلَةَ هَارُونَ مِنْ مُوسَي، إِلاَّ أَنَّهُ لاَ نَبِي بَعْدِي.[18]
از سعد بن ابيوقاص، از امّ سلمه، همسر پيامبر نقل شده كه پيامبر به علي فرمود: آيا خوشنود نميشوي كه نسبت تو به من، همانند هارون باشد به موسي؟ جز اينكه بعد از من پيامبري نخواهد آمد؟
همچنين حديث سدّ ابواب، غير باب علي را سعد بن ابيوقاص نقل كرده است.
سعد بن ابيوقاص از عشره مبشره!
در حديث منسوب به پيامبر(صلي الله عليه و آله)، كه در واقع اهل سنت آن را نسبت دادهاند و جزو مجعولات تاريخ بعد از پيامبر(صلي الله عليه و آله) است، سعد بن ابيوقاص، جزو ده نفري است كه بشارت بهشت به آنها داده شده است.
محييالدين نووي، در كتاب «المجموع» آورده است: «سعد بن أبيوقّاص... هو أحد العشرة المشهود لهم بالجنّة»[19]؛ «سعدبن ابيوقاص، يكي از ده نفري استكه شهادت داده شد به آنها كه اهل بهشتاند».
محيي الدين نووي در مجلدات مجموع خود، روايات فراواني را از سعد بن ابيوقاص، از پيامبرخدا(صلي الله عليه و آله) نقل كرده است.
سعد بن ابيوقاص فاتح قادسيّه
سعد در فتح قادسيه امير لشكر بوده و با رشادت تمام قادسيه را فتح كرده است. او در اين نبرد «فارِس الاسلام» لقب گرفت. پس از آن به همين لقب شهرت يافت.
اين مسأله، حديثي جالب دارد كه نقل آن به طولاني شدن نوشتار ميانجامد، لذا از آن پرهيز ميكنيم.
عضو شوراي انتخاب خليفه
وي در شوراي شش نفره انتخاب خليفه، از سوي عمر بن خطاب برگزيده شد. نفسانيات حاكم بر انسان، او را هم گرفتار كرد و موجب شد كه چشمانش را بر حق ببندد. او در اين شورا جانب علي(عليه السلام) را نگرفت و عثمان را به خلافت برگزيد.
تخلّف از بيعت با علي(عليه السلام)
سعد بن ابيوقاص از كساني است كه از بيعت با علي(عليه السلام) تخلّف كرد و در زمره مخالفان آن حضرت قرار گرفت:
وكان سعد بن أبيوقّاص قد اعتزل عليّاً... و لم يحـضر في دومة الجندل و قال في جواب ابنه عمر بن سعد... فاحضر دومة الجندل فإنّك صاحبها غداً. فقال: مهلاً يا عمر، إنّي سمعت رسول الله ـ صلّى الله عليه ـ يقول: يكون من بعدي فتنة خير الناس فيها الخفي التقي.[20]
سعد بن ابيوقاص، از علي(عليه السلام) فاصله گرفت و در دومة الجندل (نبرد صفين) حاضر نشد، پسرش عمر بن سعد به او گفت: به دومة الجندل برو كه تو امير آن خواهي شد. پاسخ داد: سكوت كن، شنيدم كه پيامبر(صلي الله عليه و آله) فرمود: بعد از من فتنهاي پديد ميآيد، بهترين مردم انساني است كه خود را مخفي دارد و دوري گزيند.
آري، او با اين برداشت غلط و انحرافي، از ياري علي(عليه السلام) دست كشيد.
فرزند فاسد سعد
سعد بن ابيوقاص پسري دارد فاسد كه نامش عمر است. او حادثه كربلا را پديد آورد و قلب ذريه و آل پيامبر را آزرد و خون بهترينها را به طمع حكومت ري و دنياي فاني بر زمين ريخت.
سعد باني شهر كوفه
شهر كوفه را سعد بن ابيوقاص به دستور خليفه دوم بنا نهاد. جرجي زيدان، اديب و مورخ مسيحي لبناني مينويسد:
سعد پس از فتح عراق و غلبه بر ايرانيان، در مدائن فرود آمد و چند تن را به مدينه فرستاد تا مژده فتح را به عمر برسانند. عمر فرستادگان سعد را زرد و نزار ديد و از ايشان سبب تغيير اين حالت را پرسيد. گفتند: بوي آب و هواي شهرها، رنگ ما را دگرگون كرده و عمر دستور داد سرزميني را براي اقامت مسلمانان در نظر بگيرند كه با مزاج آنان سازگار باشد. سعد زميني را در كنار فرات، در نزديكي حيره انتخاب كرد و در آغاز مانند بصره، خانهها را با ني ساخت. اما چون پس از چندي نيها آتش گرفتند با اجازه عمر، خانهها را از خشت ساختند و كوفه بنا شد. كوفه در نزد شيعه، مقامي ارجمند دارد؛ زيرا كه حضرت علي(عليه السلام) آنجا را مقر خلافت خود قرار داد و در همانجا كشته شد.[21]
سعد بن ابيوقاص مدفون بقيع
مورخان و شرححالنويسان، درباره محل دفن سعد بن ابيوقاص مطلبي را نقل كردهاند كه خلاصه آن چنين است: «او در اواخر عمر خود، يكي از دوستانش را به زاويه شرقي خانه عقيل، در كنار بقيع برد و از او خواست خاكهاي سطحي زميني را كنار بزند، سپس چند عدد ميخ كه به همراه داشت، به عنوان علامت و نشانه به آنجا كوبيد و وصيت كرد جنازهاش را در آن محل به خاك بسپارند و پس از مدتيكه در قصر خود، در وادي عقيق و بيرون شهر از دنيا رفت، بدنش را به مدينه منتقل كردند و طبق وصيتش، در همان محل كه علامتگذاري شده بود دفن نمودند». [22]
ابن دهقان... فخرجنا حتّي دللتهم علي ذلك الموضع، فوجدوا الاوتاد، فحفروا له هناك و دفنوه.[23]
ابن دهقان (كه به دستور سعد بن ابيوقاص، ميخها را كوبيد) گويد: پس از مرگ سعد، مردم را به قبر او و محل انتخابي او راهنمايي كردم. ميخها را يافتند و قبرش را كنده و در همانجا دفنش نمودند.
جنازهاش را تا بقيع مشايعت كردند و مروان حكم بر جنازهاش نماز گزارد.
مقبره او در بيست متري شرقي مقبره مالك بن انس و در جهت شمال شرقي دار عقيل قرار دارد.
[1]. طبقات الكبري، ج۴، ص ٢۴.
[2]. پيغمبر و ياران، ج۵، ص ٢٧٢.
[3]. الهجوم علي بيت فاطمة، عبد الزهرا مهدي، ١۴٢١ ه .ق. بيجا، ص ١١٨.
[4]. همان.
[5]. زندگي ابابكر و بستگانش، الشيخ نجاح الطائي، ١٣٨٠ ه .ش. بيجا، ص ٩٣ به نقل از طبقات ابن سعد.
[6]. مختصر تاريخ دمشق، ج٧، ص ٣٨٢.
[7]. تاريخ طبري، ج4، ص ٨۶.
[8]. ر.ك: قاموس الرجال و الاستيعاب.
[9]. رسائل، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن الطوسي، شيخ الطائفة، بيتا، بينا، ص ١٢٩.
[10]. الحاوي الكبير، ماوردي، ج6، ص1058.
[11]. شرح المهذب، ابو زكريا، محيي الدين بن شرف النووي، ج۶، دارالفكر، بيتا، ص ٣۵٩.
[12]. ر.ك: التلخيص الحبير، احمد بن علي بن حجر العسقلاني، ج۵، دارالفكر، بيتا، ص ٣٩۴.
[13]. المغني، ج٣، ص ٢٣۵.
[14]. مناقب اميرالمؤمنين، محمد بن السليمان الكوفي، ج١، مجمع احياء الثقافة، قم. ١۴١٢ ه .ق، ص ٢٩١.
[15]. همان.
[16]. مناقب اميرالمؤمنين، محمد بن السليمان الكوفي، ج١، مجمع احياء الثقافة، قم. ١۴١٢ه .ق، ص ٢٩١.
[17]. همان. ص ۵١٣.
[18]. همان.
[19]. شرح المهذّب، ج٣، ص ۴٠٨.
[20]. وقعة صفين، نصر بن مزاحم، مؤسسة العربية الحديثة، ١٣٨٢ه .ق، ص ۵٢٨.
[21]. تاريخ تمدن، جرجي زيدان، ج٢، امير كبير، بيتا، ص ١٨٧.
[22]. اسد الغابة، ج٢، ص ٢٩٣، «عن عبد الرحمن بن خارجة قال: أخبرني ابن دهقان قال: دعاني سعد بن أبيوقاص فخرجت معه إلي البقيع وخرج بأوتاد حتي إذا جاء من موضع زاوية دار عقيل الشرقية الشامية، أمرني فحفرت، حتي إذا بلغت باطن الارض ضرب فيها الاوتاد، ثم قال: إن هلكت فادللهم علي هذا الموضع يدفنوني فيه. فلمّا هلك، قلت: ذلك لولده...».
[23]. تاريخ المدينة المنوره، ج١، ص ١١۶.