سعید بن زید
سعید بن زید، فرزند عَمرو بن نُفَیل بن عَبدالعزّی بن ریاح بن عبدالله بن فُرط است. پدرش از کسانی است که پیش از بعثت پیامبر(صلی الله علیه و آله)، از پرستش‌ بت‌ها دوری جست و آن‌گاه که آن حضرت به رسالت مبعوث شد، به آیین اسلام گروید و ایمان آورد.
سعيد بن زيد، فرزند عَمرو بن نُفَيل بن عَبدالعزّي بن رياح بن عبدالله بن فُرط است. پدرش از كساني است كه پيش از بعثت پيامبر(صلي الله عليه و آله)، از پرستش بتها دوري جست و آنگاه كه آن حضرت به رسالت مبعوث شد، به آيين اسلام گرويد و ايمان آورد.
سعيد بن زيد از ايمان آورندگان نخستين در مدينه است. او پيش از خليفه دوم
عمر بن خطاب ايمان آورد.
عمر بن خطاب ايمان آورد.
كان سعيد من أوائل من أسلم، فقد أسلم قبل دخول رسولالله(صلي الله عليه و آله) دار الأرقم... و كان اسلامه قبل عمر و أسلم عمر في بيته، فسعيد زوج فاطمة أخت عمر.[1]
سعيد از جمله كساني است كه در آغاز بعثت ايمان آورد. او قبل از ورود پيامبر(صلي الله عليه و آله) به خانه ارقم (براي تبليغ مخفيانه دين) مسلمان شد. اسلام آوردن وي قبل از
عمر بوده و عمر در خانه او مسلماني برگزيد. پس سعيد همسر و شوهر فاطمه، خواهر عمر است.
عمر بوده و عمر در خانه او مسلماني برگزيد. پس سعيد همسر و شوهر فاطمه، خواهر عمر است.
عظمت پدر سعيد
پدر سعيد از شخصيتهاي ممتاز مكه در دوران پيامبر(صلي الله عليه و آله) بوده و قبل از بعثت آن حضرت، از پرستش بتها روي گردانيد و به اين جهت، درباره نزول آيه شريفه 17 و 18 سوره زمر، اختلاف شده است كه آن، درباره وي نازل شده يا ابوذر غفاري و يا سلمان فارسي:
(والّذينَ اجتَنَبُوا الطاغوتَ أن يعبُدُوها و أنابُوا إلي الله لَهُم البُشـري فبَشّـِر عبادِ * الّذينَ يستَمِعُونَ القولَ فَيتَّبِعُونَ أحسَنَهُ أولئكَ الّذينَ هداهُمُ الله و أولئكَ هُم أُولُوا الألبابِ) (زمر: 17و18)
و كساني كه از عبادت طاغوت پرهيز كردند و به سوي خداوند بازگشتند، بشارت از آنِ آنهاست. پس بندگان مرا بشارت ده، همان كساني كه سخنان را ميشنوند و از نيكوترين آنها پيروي ميكنند، آنان كساني هستند كه خدا هدايتشان كرده و آنها خردمنداناند.
نقش سعيد بن زيد در اسلام عمر
همانگونه كه پيشتر اشاره شد، سعيد بن زيد شوهر خواهر عمر بن خطاب بوده و او در مسلمان شدن عمر تأثير داشته است.
از انس بن مالك نقل شده كه گفت: عمر بن خطاب درحاليكه شمشيرش حمايل بود، از خانه خارج شد كه مردي از بنيزهره او را ديد. به او گفت: عمر! به كجا اراده كردهاي؟ گفت: ميخواهم بروم محمد را بكشم! آن فرد گفت: چگونه امنيت خواهي داشت از بنيهاشم و بنيزهره اگر محمد را بكشي؟ عمر گفت: چگونه تو را ميبينم گويا كودك شدهاي و دينت را ترك كردهاي؟ آن فرد گفت: آيا بر امري شگفت، آگاهت نمايم؟ همانا خواهرت و همسر وي دين تو را ترك گفتهاند. عمر به نزد آنها آمد در حالي كه مردي از مهاجرين كه خباب خوانده ميشد، نزدشان بود. وقتي خباب صداي عمر را شنيد، از ترس پنهان شد. عمر به خواهرش و همسر وي وارد شد در حالي كه سوره طه را تلاوت ميكردند. عمر پرسيد: چه داستان شگفتي از شما شنيدم! ماجرا از چه قرار است؟ گفتند: غير از ماجرايي كه گذشته و پيامبر هدايتگري ميكند، داستان ديگري نيست.[2]
عمر به آنان گفت: شايد شما از دين خود برگشتهايد؟ سعيد بن زيد به وي چنين گفت: اي عمر! اگر حق در غير دين تو باشد چه ميكني؟ عمر با او درگير شد و ضربهاي شديد بر سعيد وارد كرد. خواهرش آمد كه از شوهر خود دفاع كند، او را هم زد و به زمين انداخت، خواهرش گفت: اي عمر اگر حق در غير دينت باشد، باز تعصب ميورزي؟ و سپس گفت: «أشهد أن لا إله إلّا الله و أشهد أنّ محمداً رسول الله».
عمر وقتي نتوانست مانع از گرايش خواهرش به دين جديد شود، مأيوس شده، گفت: اين نوشته را به من بدهيد تا ببينم چه مطلبي است؟ عمر ميخواند و خواهرش ميگفت: «إنّك نجس، لايمَسُّهُ إلّا المُطَهَّرُونَ». حركت كن، غسل كن و وضو بگير. عمر غسل كرده، وضو گرفت و آنگاه نوشته را گرفته، خواند:
(طه * ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقي * إِلاَّ تَذْكِرَةً لِمَنْ يَخْشي * تَنْزيلاً مِمَّنْ خَلَقَ الْأَرْضَ وَ السَّماواتِ الْعُلي * الرَّحْمنُ عَلَي الْعَرْشِ اسْتَوي * لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما وَ ما تَحْتَ الثَّري * وَ إِنْ تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السِّـرَّ وَ أَخْفي...) فلمّا انتهى عمر الي قول القرآن (إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوي * وَ أَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِما يُوحي * إِنَّني أَنَا اللهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدْني وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْري).[3]
پس از اين آيات، گفت: مرا به نزد محمد راهنمايي كنيد. خباب كه سخن عمر را شنيد، از مخفيگاه خارج شده، گفت: عمر! تو را بشارت ميدهم به اسلام، كه در نهايت عمر خدمت پيامبر(صلي الله عليه و آله) رسيد و مسلماني برگزيد.
جهاد و همگامي با پيامبر(صلي الله عليه و آله) در جنگها
از منابع عمده تاريخي برميآيد كه سعيد بن زيد در كنار پيامبر(صلي الله عليه و آله) در جنگهاي فراواني شركت داشت و پس از رحلت آن حضرت، چنانكه از منابع اهل سنت بر ميآيد، در كنار خلفا در جنگهاي مختلفي حضور داشت؛ مثلاً در جنگ يرموك، در كنار عمر، خليفه دوم و در فتح دمشق حضور جدي داشته است.
جايگاه سعيد بن زيد در منابع اهل سنت
در منابع مورخان اهل سنت، وي از جايگاهي برخوردار است كه بسيار بلند مرتبه مينمايد، چنانكه آوردهاند وي مستجاب الدعوه بوده است.
يك ـ سعيد، مستجاب الدعوه
از هشام بن عروه روايت شده كه به نقل پدرش گفت: اروي دختر اويس، گمان ميكرد كه سعيد بن زيد قسمتي از زمينش را غصب و به زمين خود ملحق كرده است و او پيوسته اين گمان را در شهر مدينه واگو ميكرد تا اينكه پيش مروان حكم رفت و به او شكايت برد. مروان عدهاي را به نزد سعيد فرستاد تا با او سخن بگويند. هنگامي كه با او سخن گفتند، سعيد، با كمال شگفتي پرسيد، چگونه من به او ظلم كرده باشم و حال آنكه از پيامبر(صلي الله عليه و آله) شنيدم كه فرمود: اگر كسي به اندازه وجبي از زمين كسي را ظالمانه بگيرد، خداوند او را از هفت زمين به گردنش ميآويزد. مروان گفت: آيا دليلي بعد از اين سخن وجود دارد؟ سعيد عليه آن زن دعا (نفرين) كرد. خدايا! اين زن گمان برده كه من به او ستم روا داشتهام. خدايا! اگر دروغ گفته، چشم وي را نابينا كن و او را در چاه آن زمين بيفكن! زميني كه نسبت به آن با من نزاع دارد. خدايا! از حق و حقيقتي كه در من است، بين مسلمانان نوري ايجاد فرما! بعد از مدت اندكي، باراني در مدينه و در وادي عقيق آمد و از حدي كه آنان در آن اختلاف داشتند، گذشت و براي مسلمانان ظاهر شد كه او صادق و راستگو است. آن زن پس از يك ماه نابينا شد و در حالي كه داخل آن زمين دور ميزد، به چاه حفر شده آن زمين افتاد.[4]
اينها و نمونههايي از اينگونه نقلها در منابع مورخان اهل سنت، حاكي از آن است كه از نظر آنان، سعيد بن زيد شخصيتي مستجاب الدعوه بوده است.
دو ـ سعيد، در گروه عشره مبشّره
نكته ديگري كه در احايث و منابع روايي عالمان اهل سنت به چشم ميخورد، فضيلتي است كه براي سعيد بن زيد نقل گرديده مبني بر اينكه وي از ده نفري است كه به آنها وعده بهشت داده شده و پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) آنها را اهل بهشت خوانده است.
عشره مبشّره، واژه تركيبي مصطلح در تاريخ و حديث اهل سنت است كه بر طبق اين حديث، پيامبر(صلي الله عليه و آله) به ده نفر بشارت بهشت داده است؛ يعني اين ده نفر قطعاً بهشتي هستند و حتي با وجود گناهان متعدد، هرگز داخل جهنّم نخواهند شد.
حديث مبشّره از چند طريق نقل شده كه در اين چند طريق، در متن حديث اختلاف وجود دارد. فقط دو طريق آن را مورد اشاره قرار ميدهيم:
الف) طريق عبدالرحمان بن عوف
احمد حنبل در مسند و ترمذي در سنن و نسائي در فضائل الصحابه، از قتيبة بن سعيد از عبدالعزيز بن محمد الدرداوردي از عبدالرحمان بن حميد از پدرش عبدالرحمان عوف نقل كرده كه رسول خدا(صلي الله عليه و آله) فرمود: ابوبكر در بهشت است و عمر در بهشت است و عثمان در بهشت است و علي در بهشت است و طلحه در بهشت است و زبير در بهشت است و عبدالرحمان بن عوف در بهشت است و سعيد (سعيد بن زيد) در بهشت است و ابوعبيده جراح در بهشت است.[5]
ب) طريق سعيد بن زيد (كه تقريباً همينگونه است).
اين دو تن، خودشان از عشره مبشّره هستند. روايت عبدالرحمان عوف، تنها از طريق عبدالرحمان بن حميد زهري نقل شده كه خود عبدالرحمان بن حميد، جزو صحابه نيست و تابعي بوده و عبدالرحمان بن عوف را درك نكرده است؛ زيرا دقيقاً متولد سال 32 ق. است كه سال وفات عبدالرحمان بن عوف است كه بنابراين سند، اين روايت كاملاً مخدوش است.
روايت سعيد بن زيد هم در كوفه و معاصر با معاويه اظهار شده است. سؤال مهم در اينجا اين است كه اگر اين صحابي روايت را از پيامبر(صلي الله عليه و آله) شنيده، چرا در نقل آن، تا زمان معاويه كتمان كرده و به تأخير انداخته و تنها در زمان معاويه آن را اظهار كرده است؟ در حالي كه در زمانهاي گذشته؛ يعني زمان خلافت خلفا نياز بيشتري به آن بوده است.
از سوي ديگر، چرا اين روايت را خليفه اول و دوم در اثبات حقانيت خلافت خود نقل نكردهاند؟ از سوي ديگر در اين سند، چرا نامي از شخصيتهاي وارستهاي چون سلمان، ابوذر، عمار و مقداد كه از صحابي بزرگ هستند و در رديف چهار نفر اول حديث قرار دارند، برده نشده است؟
به علاوه اينكه در متن حديث ميتوان مناقشه زياد كرد؛ از جمله اينكه اگر اين ده نفر، بشارت به بهشت داده شدهاند، نبايد بينشان هيچگونه اختلاف و تعارضي وجود داشته باشد و با هم به مخالفت بپردازند در حالي كه مخالفتهاي آشكاري ميان آن ده نفر وجود داشته است. طلحه و زبير به جنگ با امام علي(عليه السلام) پرداختند. بسياري از شخصيتهاي مهاجر و انصار بر ضد عثمان قيام كردند. برخي قصد جان او نموده، به قتلش راضي بودند و پس از قتلش به مدت سه روز به جسدش بياحترامي كردند.
چگونه ميشود بزرگاني از صحابه با كسي كه از سوي پيامبر(صلي الله عليه و آله) به او بشارت داده شده، چنين رفتار كنند؟! چرا عبدالرحمان بن عوف كه يكي از طرق اين روايت است، در روز شورا بر علي(عليه السلام) شمشير ميكشد و ميگويد: بيعت كن و الا تو را ميكشيم؟ چرا مروان، طلحة بن عبيدالله، صحابي پيامبر(صلي الله عليه و آله) را كه جزو عشره مبشّره است، ميكشد و... .
در اينباره پرسشهاي بسياري وجود دارد، چون نوشتار حاضر در اين صدد نيست، از طرح آنها خودداري كرده، تنها به همين مقدار كه اشاره شود سعيد بن زيد در احاديث اهل سنت جزو عشره مبشّره است حديث ياد شده را آورديم.
سه ـ سعيد در ميدانهاي جنگ
در مسانيد اهل سنت آمده است: سعيد بن زيد در ميدانهاي جنگ اُحد و خندق و بسياري از غزوات ديگر شركت داشته، ولي در بدر حضور نيافته است؛ زيرا پيامبر(صلي الله عليه و آله) ايشان و طلحه را به سرزمينهاي شام براي آگاهي از حركت قريش فرستادند. آنان وقتي برگشتند، نبرد بدر پايان يافته بود.
مرگ سعيد بن زيد
سعيد در وادي عقيق ساكن بود و در همانجا در سال 51 ه .ق بدرود حيات گفت. او را به مدينه آوردند و در بقيع به خاك سپردند. سعد بن ابيوقاص بر وي نماز گزارد.[6]
[1]. الطبقات الكبري، ج5، ص182.
[2]. اغتيال النبي(صلي الله عليه و آله)، الشيخ نجاح الطائي، بيروت، دارالمهدي، 1419ه .ق. 1998م، ص17؛ نفحات الأزهار، السيد علي الميلاني، ج5، ص197، چاپ مهر، 1414ه .ق.
[3]. نفحات الأزهار، ج5، ص198.
[4]. ياران جوان رسول الله(صلي الله عليه و آله)، يوسف عبدالكريم العيسايي، مترجم: نورالنساء ملازاده، بيجا، بيتا، ص184.
[5]. مسند، احمد بن حنبل، ج1، دارالحديث، قاهره، 1985م، ص193.
[6]. الطبقات الكبري، ج5، ص180.