حکم بن ابیالعاص
حکم بن ابی‌العاص، پسر ابی‌العاص فرزند امیة بن عبدشمس از تیره بنی‌امیه و عموی عثمان بن عفان، خلیفه سوم است. او همان کسی است که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) درباره پدر او و فرزندانش فرمود: إذا بَلَغَ بَنُو أبی‌العاصِ ثلاثینَ رجلاً
حكم بن ابيالعاص، پسر ابيالعاص فرزند امية بن عبدشمس از تيره بنياميه و عموي عثمان بن عفان، خليفه سوم است. او همان كسي است كه پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) درباره پدر او و فرزندانش فرمود:
إذا بَلَغَ بَنُو أبيالعاصِ ثلاثينَ رجلاً اتّخذُوا دينَ الله دَغَلاً و عبادَ الله خَوَلاً و مالَ الله دُوَلاً... .[1]
هنگامي كه فرزندان ابيالعاص به سي تن برسند، دين خدا را بازيچه، بندگان خدا را رام و برده، مال خدا را در ميان خود دست به دست كنند و با صالحان به چنگ و ستيز برخيزند. فاسقان را حزب و دسته نابكار خود قرار دهند.
حكم بن ابيالعاص و فرزندانش، پس از خلافت خليفه سوم، بر مقدرات امور مسلط شدند و اين آيندهنگري پيامبر(صلي الله عليه و آله)، جامه عمل پوشيد.
دشمني با پيامبر(صلي الله عليه و آله)
حكم بن ابيالعاص، كينهاي شديد از پيامبر(صلي الله عليه و آله) در دل داشت و اين كينه را همواره بروز ميداد:
عن البلاذري إنّ الحكم بن أبيالعاص كان جار رسول الله(صلي الله عليه و آله) في الجاهلية و كان أشدّ جيرانه أذي له في الإسلام.[2]
از بلاذري نقل است كه حكم بن ابيالعاص در دوره جاهليت، همسايه پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) بود و از دشمنترين همسايهها و آزاردهندهترين آنها بود.
سليم بن قيس هلالي مينويسد: او پشت سر پيامبر(صلي الله عليه و آله) راه ميرفت و حضرتش را مسخره ميكرد و با اشاره دست و انگشتان به پيامبر(صلي الله عليه و آله) اهانت مينمود و هنگامي كه رسول الله(صلي الله عليه و آله) به نماز ميايستاد، پشت سر پيامبر(صلي الله عليه و آله) به تمسخر ميپرداخت. او در مكه همسايه پيامبر(صلي الله عليه و آله) بود و آزار و اذيتهاي بسياري به آن حضرت مينمود تا اينكه در ماجراي فتح مكه از روي ناچاري مسلمان شد و به مدينه كوچ كرد و با اين وصف از كار خود دست برنداشت، البته با يك تفاوت و آن اينكه در مكه پيش روي پيامبر(صلي الله عليه و آله) آزار و اذيت مينمود و در مدينه پشت سر و پنهاني.
گاهي، وقتي پيامبر(صلي الله عليه و آله) در حال حركت بود، حكم از پشت سر با حركات دست و سر و پا از حضرت تقليد ميكرد! هنگامي كه آن حضرت سخن ميگفت، او با حركات چشم و لب، تقليد پيامبر(صلي الله عليه و آله) مينمود، تا اينكه روزي حضرت او را در همين حال ديد و فرمود:
«كن كذلك»؛ همينگونه باش. با اين نفرين، او مبتلا به ارتعاش دست و سر گرديد و تا دم مرگ، با ارتعاش و لقوه به سر ميبرد، حتي وقتي پشت سر حضرت به نماز ميايستاد، با حركات دست او را مسخره ميكرد. از همه اينها گذشته، اخبار و اسرار پيامبر(صلي الله عليه و آله) را انتشار ميداد و فاش ميساخت، تا آنجا كه روزي پيامبر(صلي الله عليه و آله) در حجره يكي از زنانش بود، حَكم از شكاف در به داخل حجره نگاه كرد. حضرت متوجه شد و با حربهاي در تعقيب او از حجره بيرون آمد و فرمود: اگر به او دست مييافتم، چشمش را از حدقه در ميآوردم! كيست كه مرا عليه اين مرد لعين كمك كند؟ سپس دستور تبعيد او و فرزندانش را صادر كرد و فرمود: او و خاندان و فرزندانش نبايد در مدينه بمانند و آنها را به طائف تبعيد كرد.[3]
«كن كذلك»؛ همينگونه باش. با اين نفرين، او مبتلا به ارتعاش دست و سر گرديد و تا دم مرگ، با ارتعاش و لقوه به سر ميبرد، حتي وقتي پشت سر حضرت به نماز ميايستاد، با حركات دست او را مسخره ميكرد. از همه اينها گذشته، اخبار و اسرار پيامبر(صلي الله عليه و آله) را انتشار ميداد و فاش ميساخت، تا آنجا كه روزي پيامبر(صلي الله عليه و آله) در حجره يكي از زنانش بود، حَكم از شكاف در به داخل حجره نگاه كرد. حضرت متوجه شد و با حربهاي در تعقيب او از حجره بيرون آمد و فرمود: اگر به او دست مييافتم، چشمش را از حدقه در ميآوردم! كيست كه مرا عليه اين مرد لعين كمك كند؟ سپس دستور تبعيد او و فرزندانش را صادر كرد و فرمود: او و خاندان و فرزندانش نبايد در مدينه بمانند و آنها را به طائف تبعيد كرد.[3]
پيشبيني پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) درباره حكم
پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) درباره حكم بن ابيالعاص پيشبينيهايي كردند كه از ميان آنها، به دو مورد اشاره ميكنيم:
به زودي اين مرد با كتاب خدا و سنت پيامبر مخالفت خواهد كرد و از نسل وي فتنهجوياني پديدار خواهند شد كه دود فتنه آنان به آسمان ميرسد! بعضي از اصحاب گفتند: او كوچكتر و حقيرتر از آن است كه بتواند چنين كارهايي بكند! حضرت فرمود: بله، ميكند و بعضي از شما نيز در آن روز پيرو او خواهيد بود.[4]
در آينده بر منبرم ميروند و مردم را ميفريبند! در واقع خواب پيامبر(صلي الله عليه و آله) هم كه ديدند بوزينگاني بر منبرش ميروند، همان شجره خبيثه و ملعونه بنياميه و فرزندان عاص است كه در قرآن مجيد آمده است:
(و ما جَعَلنَا الرُّؤيا الّتي اَرَيناكَ إلًا فِتنَةً لِلنّاسِ و الشّجرةَ المَلعونَةَ في القرآنِ و نُخَوِّفُهُم فما يزيدُهُم إلا طُغياناً كبيراً) (اسراء: 60)
... و آنچه در خواب به تو نشان داديم و داستان درخت ملعون كه در قرآن آمده است چيزي جز آزمايش مردم نبود. ما مردم را ميترسانيم، ولي تنها به كفر و سركشيشان افزوده ميشود!
اين شجره ملعونه، دوازده نفر بودند. دو تن از افراد اوائل هستند از قبيله تيم و عدي و سه تن از بنياميهاند و هفت تن از اولاد ابيالعاص ميباشند.
وقتي آيه فوق بر پيامبر(صلي الله عليه و آله) نازل شد، آن حضرت اندوهگين گرديد و از جبرئيل پرسيد: آيا در عهد من چنين رخ ميدهد؟
قال: لا و لكن تدور رحي الإسلام من مهاجرك فتلبث بذلك عشيراً، ثمّ تدور رحي الإسلام علي رأس خمسة و ثلاثين من مهاجرك فتلبث بذلك خمساً ثمّ لابدّ من رحي ضلالة و هي قائمة علي قطبها ثمّ ملك الفراعنة.[5]
جرئيل پاسخ داد: نه، بلكه چون چرخ اسلام ده سال از هجرتت بچرخد و دگر بار تا سي و پنج هجري به گردشش ادامه دهد و آنگاه پنج سال بگردد، آنگاه چرخ گمراهي به گردش افتد و سلطنت فرعوني نمودار گردد.
تبعيدي پيامبر(صلي الله عليه و آله)
حكم بن ابيالعاص روزي بر در خانه پيامبر(صلي الله عليه و آله) آمد و اجازه خواست وارد شود، حضرت صداي وي را شناخت و فرمود: اجازه دهيد وارد شود كه لعنت خدا و ملائكه و همه مردم بر او و بر كساني كه از پشت او به وجود ميآيند كه اينها در دنيا به شوكت رسند و در آخرت، حقيرترين و پستترين مردماند. آنان مردماني مكار و حيلهگرند مگر نيكانشان كه آنان نيز اندكاند.
مره جهني كه از صحابي است، روايت كرده كه حكم بن ابيالعاص اذن دخول بر حضرت رسالت گرفت. حضرت فرمود: بر وي اذن دهيد. لعنت خدا بر او و بر هر كه از صلب او بيرون آيد! جز بر مؤمنان از ايشان و مؤمنان از ايشان اندكاند. در دنيا خوب بخورند و خوش باشند و در آخرت ضايع باشند! صاحب مكر و خدعهاند، در دنيا بر آنان عطا ميشود و در آخرت نصيبي ندارند.[6]
پيامبر گرامي اسلام(صلي الله عليه و آله) به دنبال كينهتوزيها و آزار و اذيتهايي كه حكم بن ابيالعاص ميكرد، او را به طائف تبعيد كرد و فرمود: تا زندهاند از تبعيدگاهشان بازگردانده نشوند.
خلافت خليفه سوم، آغاز يك بازگشت به دوره پيشين و جاهليتي بود كه پيامبر(صلي الله عليه و آله) با آن به ستيز برخاسته بود.
عثمان از تحبيب و تكريم دشمنان ديرين پيامبر(صلي الله عليه و آله) راهي براي تقليل و هتك حرمت آن حضرت جسته بود. دنبالهروان اموياش تاكتيك هتك احترام پيامبر(صلي الله عليه و آله) را از راه هتك احترام علي(عليه السلام) و خاندان پيامبر(صلي الله عليه و آله) پيش گرفتند و رسم لعن علي از بالاي منابر را پديد آوردند. ابوبكر و عمر جرأت نكرده بودند دشمنان اصلاحناپذير پيامبر(صلي الله عليه و آله) را كه به همين سبب تبعيد و طرد كرده بود، از تبعيد بهدرآورند و آنان را مقرّب گردانيده، به مقامات عالي بگمارند... عثمان، عموي خويش حكم بن ابيالعاص را كه پيامبر(صلي الله عليه و آله) طرد و تبعيد كرده بود، با خانوادهاش با حال تكريم به مدينه بازآورد و او و فرزندانش را با عطاياي مخصوص و بيحساب تقدير كرد و دست او و فرزندانش را در اداره امور مهم بازگزارد.[7]
وقتي اهالي مدينه ديدند كه حَكَم با لباسهاي كهنه و مندرس، چند رأس بز لاغر را جلو انداخته و وارد دارالخلافه مدينه شد، از بدبختي و بيچارگي او و همراهانش در شگفت بودند و با نظر اعجاب مينگريستند؛ اما ناگهان ديدند كه وقتي از خانه عثمان بيرون آمد، لباسهاي فاخر و گرانبها بر تن داشت؛ از جمله پالتو و پوستين خز در بر كرده بود.[8]
بخششهاي بيحد به حَكم بن ابيالعاص
خليفه سوم، پس از آوردن حكم به مدينه، بخششهاي فراواني از اموال مسلمين به آنها كرد. ابن ابيالحديد در شرح اوضاع آن زمان مينويسد:
خمس غنايم ارمنستان را به مروان حكم بخشيد. فدك را نيز به تيول او داد. به علاوه چهارصد هزار درهم نقد از خزانه به عبدالله بن خالد بن اسيد اموي كه از او تقاضاي بخشش كرده بود بدون هيچگونه مجوز شرعي بخشيد. به حكم بن ابيالعاص كه از دشمنان سرسخت اسلام و از تبعيديهاي پيامبر(صلي الله عليه و آله) بود به خاطر خويشاوندي صد هزار درهم عطا كرد. بازاري بود در مدينه به نام بازار «نهروز» كه پيغمبر(صلي الله عليه و آله) درآمدش را وقف بينوايان كرده بود، عثمان آن را به تيول حرث ابن حكم برادر مروان بن حكم داد.[9]
مرگ و دفن او در بقيع
حكم بن ابيالعاص تا سال 32 هجرت، بر حيات ننگين خود ادامه داد و در همان سال از دنيا رفت. فرزندش مروان بر جنازهاش نماز گزارد و در بقيع دفن شد.
[1]. بحارالانوار، ج18، ص68.
[2]. كتاب سليم بن قيس الهلالي، ص208.
[3]. پيغمبر و ياران، ج2، ص274.
[4]. بحارالانوار، ج18، ص64.
[5]. الغدير، ج1، ص200.
[6]. شفاء الصدور في شرح زيارة العاشور، حاج ميرزا ابوالفضل تهراني، بيجا، بيتا، ص226.
[7]. انقلاب تكاملي اسلام، جلال الدين فارسي، چاپخانه علمي، 1357ه .ش، ص449.
[8]. پيغمبر و ياران، ج2، ص275.
[9]. شرح نهج البلاغة، ابن ابيالحديد، ج1، ص98.