اسماعیل، فرزند امام جعفر صادق(علیه السلام) اسماعیل، فرزند امام جعفر صادق(علیه السلام) اسماعیل، فرزند امام جعفر صادق(علیه السلام) بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
اسماعیل، فرزند امام جعفر صادق(علیه السلام) اسماعیل، فرزند امام جعفر صادق(علیه السلام) اسماعیل، فرزند امام جعفر صادق(علیه السلام) اسماعیل، فرزند امام جعفر صادق(علیه السلام) اسماعیل، فرزند امام جعفر صادق(علیه السلام)

اسماعیل، فرزند امام جعفر صادق(علیه السلام)

اسماعیل از مادری هاشمی و علوی به نام فاطمه، دختر حسین اتْرم بن حسن بن علی بن ابی‌طالب: زاده شد. سال ولادت وی، بین سال‌‌های 100 تا 105ق. است و به طور دقیق مشخص نیست. امام صادق(علیه السلام) در زمان حیات مادر اسماعیل همسر دیگری اختیار نکردند و

اسماعيل از مادري هاشمي و علوي به نام فاطمه، دختر حسين اتْرم بن حسن بن علي بن ابي‌طالب: زاده شد. سال ولادت وي، بين سال‌‌هاي 100 تا 105ق. است و به طور دقيق مشخص نيست. امام صادق(عليه السلام) در زمان حيات مادر اسماعيل همسر ديگري اختيار نكردند و به همين دليل اسماعيل حدود بيست و پنج سال، از امام موسي كاظم(عليه السلام) بزرگ‌تر است:

أمّه فاطمة، بنت الحسين الأثرم بن الحسن بن عليّ بن أبي­طالب ولد في المدينة المنوّرة، عام 105 الهجريّة.[1]

مادرش فاطمه، دختر حسين اثرم، فرزند حسن بن علي بن ابي‌طالب(عليه السلام) است. او در سال 105ه‍ .ق در مدينه منوّره به دنيا آمد.

امام صادق(عليه السلام) از فاطمه دو فرزند داشت؛ يكي اسماعيل و ديگري عبدالله افطح.

اسماعيل، داراي علوم بسيار بود كه از محضر نوراني پدر فرا گرفت و به همين دليل گروهي به باطل گمان ‌بردند كه پس از امام صادق(عليه السلام)، او امام شيعيان است، در‌حالي‌كه در سرّ الهي و لوح محفوظ، دوازده امام نام مباركشان مشخص بوده و وي را با همه عظمت و جايگاه والايي كه دارد، در اين مقوله راهي نبوده است.

ظهور اسماعيليه

اسماعيليه يا باطنيه، از فرق منشعب از شيعه اماميه‌اند كه حدود قرن دوم هجري قمري از اماميه جدا شدند و داراي عقايدي متفاوت از عقايد اماميه هستند. انشعاب اين فرقه بر سر امامت اسماعيل بن جعفر(عليه السلام) بوده، لذا در دوره‌هاي بعد، ملل و نحل‌نويساني چون حسين بن موسي نوبختي نام «اسماعيليان» را بر آنها نهادند.

داده‌‌هاي تاريخي و منابع متعلق به فرقه اسماعيليه‌، داراي تشتت، پراكندگي و سردرگمي عجيبي است كه نمي‌توان به آنها اعتماد كرد. اسماعيليه را عقيده بر آن است كه بعد از امام جعفر صادق(عليه السلام)، چون پسرش اسماعيل بزرگترين فرزند آن حضرت است، امامت اختصاصاً به او منتقل شده و او آخرين امام و حجت خدا است! امام صادق(عليه السلام) پيوسته با عقايد آنان به مخالفت پرداخت و به امامت فرزند گرامي‌اش، موسي بن جعفر(عليه السلام) تصريح كرد.

متأسفانه دسيسه‌‌هاي تاريخي سبب شد كه برخي از راويان آن دوره، با جعل احاديثي، نصّي جعلي را بر امامت وي از ناحيه امام صادق(عليه السلام) نقل نمايند؛ از جمله راويان كاذب در اين مورد، مي‌توان به جعفر بن منصور اليمن اشاره كرد كه بدون ذكر سلسله راويان، احاديث غير مشهوري را درباره امامت اسماعيل و نصّ بر وي آورده است.[2]

جعلي بودن احاديث

در احاديث ساختگي مربوط به وي، اضطراب وجود دارد و از نظر تاريخي مشخص است كه هيچ‌گونه اعتمادي بر آنها نيست كه به دلايل چندي در اين باب مي‌توان اشاره داشت:

1. امام صادق(عليه السلام)، امامت وي را آشكارا رد كردند و اين دليل بر اين است كه آن حضرت، او را امام بعد از خود معرفي نكرده‌اند. در اين زمينه مي‌توان به حديث منقول از فيض‌ بن مختار اشاره كرد.

فيض مي‌گويد: «به امام صادق(عليه السلام) عرض كردم، دستم را بگيريد و از آتش نجاتم دهيد. بعد از شما چه كسي بر ما امام است؟ در اين هنگام امام كاظم(عليه السلام) وارد شده، فرمودند: «هَذَا صَاحِبُكُمْ فَتَمَسَّكْ بِهِ».[3]

2. در ميان راويان، تنها يك راوي وجود دارد كه به احاديث نامشهور و مجهول استناد كرده و او جعفر بن منصور اليمن است.

3. علماي اماميه، اتفاق‌نظر دارند كه هيچ‌گونه نصي بر امامت اسماعيل وارد نشده، نه در احاديث امام جعفر صادق(عليه السلام) و نه در احاديث ساير امامان پيشين و بعد از ايشان.

4. در سنت الهي و احاديث منقول از پيامبر(صلي الله عليه و آله) درباره دوازده خليفه و جانشين ايشان، كه به كرّات از قول پيامبر خدا نقل گرديده، نام اسماعيل هرگز مورد اشاره نبوده است.

5. ايشان در زمان حيات پدر بزرگوارشان از دنيا رفته‌اند. بنابراين، هيچ محلي براي جانشيني ايشان نمي‌توان مطرح ساخت؛ زيرا هر امامي وقتي از دنيا مي‌رفت، امامت را به جانشين خود، طبق امر الهي در زمان شهادت خويش، به امام بعد از خود منتقل مي‌كرد كه در اين صورت، هيچ قول و عقيد‌ه‌اي را نمي‌شود درباره جانشيني وي مطرح نمود.

6. گروهي به نام «مباركيّه» كه طرفدار فردي به نام مبارك بن عبدالله بوده‌اند، مدعي شده‌اند كه «چون اسماعيل از دنيا رفته و در واقع، امام بعد از امام صادق(عليه السلام)، ايشان بوده، فرزند وي به نام محمد بن اسماعيل، امامت را از پدر به ارث برده و بنابراين، فرقه اسماعيليه مباركيه قائل به امامت محمد بن اسماعيل، به عنوان امام هفتم و آخرين حجت الهي بوده‌اند».[4]

7. از جمله مسائلي كه درباره اسماعيل از منابع اماميه بر مي‌آيد اين است كه وي با همه جايگاه والايي كه داشته «از خود رفتار‌هايي بروز مي‌داده كه شايستگي نداشته و با شأن رفيع و ويژه و آميخته با راز‌هاي مهم تناسب نداشته؛ يعني برخي از پرسش‌‌ها را به درستي نمي‌توانسته پاسخ دهد و از اسرار غيبي اطلاعي نداشته است».[5]

از مجموع اين چند نكته نتيجه مي‌گيريم فرقه‌اي كه به نام «اسماعيليه» ظهور يافت، فرقه‌اي است انحرافي كه بدون هيچ مأخذ و مدركي، از پيش خود و به دسيسه افرادي منحرف به وجود آمد و منشأ انحرافات عقيدتي و رفتاري فراواني در تاريخ تفكر اسلامي گرديد و مانع و سد راه درك بسياري از حقايق شد.

مرحوم صدوق در كتاب «كمال الدين»، به‌طور قاطع، ورود نصّي بر امامت اسماعيل را رد نموده و چنين اظهار نظر مي‌كند:

و إنّما هذه حكاية ولد‌ها قوم قالوا بإمامة إسماعيل ليس لها أصل لأنّ الخبر بذكر الأئمة الاثنَي‏ عشر قد رواه الخاص و العام عن النبي و الأئمة و قد أخرجت ما روي عنهم في ذلك في هذا الكتاب فأما قوله ما بدا لله في شي‏ء كما بدا له في إسماعيل ابني ‌فإنّه يقول ما ظهر لله أمر كما ظهر له في إسماعيل ابني ‌إذ اخترته في حياتي ليعلم بذلك أنه ليس بإمام بعدي‏.[6]

اين ماجرا، حكايتي است كه قوم قائل به امامت اسماعيل آن را پرداخته و بيان كرده‌اند. براي آن نقل‌‌ها هيچ اصالتي نيست؛ زيرا خبر امامت ائمه دوازاده‌گانه، خبري است كه عام و خاص آن را نقل كرده‌اند و نام اسماعيل در بين آنها وجود ندارد... اما قول امام صادق(عليه السلام) كه فرمود: هيچ بدايي براي خدا همچون بداي براي فرزندم اسماعيل نبوده است، مُشعر به اين است كه خداي متعال با مرگ اسماعيل، اين نكته را براي شيعيان واضح نموده است كه: اي شيعيان، اسماعيل، امام نيست و بعد از من، امامت به اسماعيل نمي­رسد.

كار‌هايي كه امام صادق(عليه السلام) بعد از مرگ اسماعيل انجام داد

امام صادق(عليه السلام) پس از مرگ اسماعيل، هنگامي­كه وي را در كفن نهادند، به بسياري از شيعيان امر فرمودند كه بروند كفن را بگشايند و ببينند كه اسماعيل وفات يافته و از دنيا رفته، تا براي همه معلوم گردد كه اسماعيل حجت خدا نبوده است. بنابراين، امامت به وي منتقل نشده، به دليل اينكه هر امامي بايد نص بر امامت امام بعدي داشته باشد و اموري كه حضرت انجام دادند، براي توجه دادن شيعه به اين حقيقت بوده كه وي امام شيعيان نمي‌باشد.

زراره مي‌گويد: «پس از فوت اسماعيل، نزد امام صادق(عليه السلام) رفتم، وقتي وارد شدم فرزندش حضرت موسي كاظم(عليه السلام) را در كنارش ديدم و جلوي ايشان جناز‌ه‌اي قرار داشت كه روي آن با پارچه‌اي پوشيده بود. در اين حال حضرت فرمودند:

زراره! برو و داود رقّي، حمران بن اعين و ابوبصير را با خبر كن تا بيايند. درهمين حال، مفضل بن عمر نيز وارد شد. من رفتم و نامبردگان را خبر كردم. به تدريج افراد ديگري وارد منزل شدند تا اينكه به سي نفر رسيديم. امام خطاب به داود رقّي فرمودند: «پارچه را از صورت اسماعيل كنار بزن. داود پارچه را كنار زد. امام از وي پرسيدند: داود! اسماعيل زنده است يا مرده؟ داود عرض كرد: مولاي من! او مرده است. امام از فرد فرد حاضران در مجلس خواست همين كار را انجام دهند و همه آنان نيز پاسخ‌شان اين بود كه اسماعيل از دنيا رفته است. امام در پايان فرمود: خدايا! گواه باش و دستور دادند كه او را غسل دهند و حنوط كنند و در كفن بپيچند. سپس امام به مفضل فرمود: كفن را از صورت اسماعيل كنار بزن. او چنين كرد. حضرت پرسيدند: زنده است يا مرده؟ مفضل گفت: مرده است. حضرت فرمودند: خدايا! گواه باش. پس از اين­كه جنازه را در قبر نهادند. امام دوباره همين سئوال را از همه پرسيدند و همه پاسخ دادند او مرده است. امام فرمود: خدايا! شاهد باش، شما نيز گواه باشيد كساني كه دنبال باطل هستند، به زودي شك و شبهه مي‌كنند و مي‌‌خواهند نور خدا را با دهن‌هايشان خاموش سازند و به فرزندش موسي، امام هفتم اشاره كرده، فرمودند: «اما خداوند نورش را كامل مي‌كند، اگرچه مشركان را خوش نيايد».

وقتي اسماعيل دفن شد، امام از حاضران در تشييع پرسيدند: «مرد‌ه‌اي كه غسل و كفن شد و در اين قبر به خاك سپرده شده كيست؟ همه گفتند: اسماعيل. امام گفت: خدايا! گواه باش!»[7]

حضرت اين كار‌ها را به اين جهت انجام دادند كه منحرفان و مدعيان امامت براي اسماعيل، يقين يابند كه وي از دنيا رفته و پس از او جريان انحرافي خود و عقايد باطلشان را ترويج ننمايند و فسادگري نكنند.

علاقه شديد امام صادق(عليه السلام) به اسماعيل

امام صادق(عليه السلام) به فرزندش اسماعيل به شدت علاقه داشتند و در فراق ايشان گريستند.

عَنْبَسَةُ الْعَابِدُ، قَالَ: لَمَّا تُوُفِّيَ إِسْمَاعِيلُ بْنُ جَعْفَرٍ، قَالَ الصَّادِقُ(عليه السلام) : أَيُّها النَّاسُ، إِنَّ هَذِهِ الدُّنْيَا دَارُ فِرَاقٍ وَ دَارُ الْتِوَاءٍ لاَ دَارُ اسْتِوَاءٍ، فِي كَلاَمٍ لَهُ، ثُمَّ تَمَثَّلَ بِقَوْلِ أَبِي‌خِرَاشٍ:

فَلاَ تَحْسَبِنَّ أَنِّي تَنَاسَيْتُ عَهْدَهُ
 
وَ لَكِنَّ صَبْرِي يَا أُمَيْمُ جَمِيل[8]
 
 

عنبسه عابد ‌گويد: هنگامي كه اسماعيل بن جعفر از دنيا رفت، امام صادق(عليه السلام) فرمودند: اي مردم اين دنيا خانه جدايي و مفارقت است. خانه بي‌قراري است، نه جايگاه آرامش. سپس به كلامي از ابوخراش استناد فرموند كه گمان مبريد من عهد و دوره وجودش را فراموش كنم، ليكن صبر من اي اُميم (فردي از عرب) چه نيكو است.

در حديثي ديگر است كه چون مرگ اسماعيل فرا رسيد حضرت بر حاشيه كفن وي چنين نوشتند: «إِسْمَاعِيلُ يَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهُ..»[9]؛ «اسماعيل گواهي مي‌دهد كه خدايي جز خداي واحد و يگانه نيست...».

و نيز دستور دادند كه برخي از شيعيان به مكه بروند و به نيابت وي، حج بگزارند و آنان چنين كردند و امام هزينه سفر ايشان را دادند.

ظهور فرقه‌‌هاي اسماعيليه

همانگونه كه اشاره شد، متأسفانه در زمان حيات اسماعيل، گروهي ظهور يافتند كه معتقد به امامت وي و فرزندش شدند و اين داستان مفصّلي دارد و تحقيقات گسترد‌ه‌اي را طلب مي‌كند و ما در اين نوشتار درصدد پرداختن به آن نيستيم، فقط مي‌توانيم اشاره كنيم كه متأسفانه كم نيستند كساني كه در تاريخ معتقد به امامت وي بوده‌اند.

حضرت صادق(عليه السلام) پسري دارند به نام اسماعيل كه اسماعيليه منتسب به او هستند. قهرمانان اين جريان در تاريخ اسلام دو گرو‌ه‌اند: 1. اسماعيليه، كه به آنها باطنيه هم مي‌گويند؛ 2. متصوّفه كه بيشتر در هندوستان و كم و بيش در ايران هستند. اين‌ها در يك دور‌ه‌اي حكومت نيز تشكيل دادند كه حكومت فاطميان مصر بود. اسماعيليان به اصطلاح، شيعه شش امامي هستند ولي به‌طور قطع، اجماع و اتفاق تمامي علماي شيعه دوازده امامي اين است كه اين شش امامي‌‌ها از هر غير شيعه‌اي از تشيع دورترند؛ يعني حتي اهل تسنن كه هيچ يك از ائمه شيعه را ـ آن‌گونه كه شيعه اعتقاد دارد ـ قبول ندارند، به اهل تشيع نزديك‌ترند از اين به اصطلاح شيعه‌‌هاي اسماعيلي![10] پيروان اسماعيليه، اسماعيل فرزند امام جعفر صادق(عليه السلام) را امام هفتم مي‌دانند. اينان همزمان با روزگار سامانيان سر برآوردند و سده‌‌ها با توان و قوّت بسيار، به نشر انديشه‌‌هاي انحرافي خويش پرداختند. امروز از تعدادشان كاسته شده و در ايران بسيار كم‌شمارند؛ زيرا پس از نابودي قلعه الموت به دست مغولان و نابودي كتب موجود در آن، منابع آنها از بين رفت، اما اسماعيليان هندي در هند تلاش‌‌هاي چندي دارند. آنها هنوز منابعي دارند و بر آن نيز افزوده‌اند.

امام كنوني اسماعيليان نزاري كه در منطقه الموت تمركز جغرافيايي داشتند، كريم آقاخان نام دارد كه در ژنو متولد شده و اكنون در پاريس اقامت دارد و فارغ التحصيل دانشگاه ‌هاروارد است.[11]

اسماعيل مدفون در بقيع

اسماعيل با اهل خويش در منطقة عُريض مدينه مي‌زيست و بالمآل در زمان حيات پدر بزرگوارش امام صادق(عليه السلام) بر اساس مشيت الهي در سال 143ه‍ .ق درگذشت و در بقيع مدفون گرديد.

فَحُمِلَ عَلَى رِقَابِ النّاسِ إِلَي أَبِيهِ بِالْمَدِينَةِ فَجَزِعَ عَلَيْهِ جَزَعاً شَدِيداً وَ تَقَدَّمَ سَرِيرَهُ بِغَيْرِ حِذَاءٍ وَ لاَ رِدَاءٍ وَ كَانَ يَأمُرُ بِوَضْعِ سَرِيرِهِ عَلَي الأَرْضِ قَبلَ دَفنِهِ مِرَاراً كَثِيرَةً وَ كَانَ يَكْشِفُ وَجْهَهُ وَ يَنْظُرُ إِلَيْه‏ وَ دُفِنَ بِالْبَقِيعِ.[12]

تا مدينه بر دوش مردم حمل گرديد و به نزد پدر بزرگوارش آورده شد. پدر بر او بي‌تابي شديد كرده، به سوي تابوتش شتافت و بدون كفش و عبا پيش رفت و قبل از دفن جسدش، چندين بار دستور دادند كه تابوتش را بر زمين نهند. حضرت بر صورتش نگاه مي‌كردند، تا اينكه بر او نمازگزارده و در بقيع دفنش كردند.

 

 
[1]. عمدة الطالب في انساب آل ابي‌طالب، احمد بن علي بن الحسين بن علي بن مهنا، چاپ ستار، 1383ه‍ .ش، ص233.

[2]. ر.ك: تاريخ و عقايد اسماعيليه، ميثم تارم، مركز كرمان‌شناسي، 1381ه‍ .ش، صفحه 40 به بعد.

[3]. بحارالانوار، ج48، ص14.

[4]. بصائر الدرجات، محمد بن حسن الصفار، مكتبة آية الله مرعشي، قم، 1404ه‍ .ق، ص285.

[5]. كمال الدين، صدوق، ابن بابويه قمي، مؤسسة النشر الاسلامي، 1363ه‍ .ش. صص68 و 69.

[6]. همان.

[7]. مناقب آل ابي‌طالب، ص229.

[8]. همان.

[9]. مناقب آل ابي‌طالب، ص230.

[10]. مجموعه آثار شهيد مطهري، آشنايي با قرآن، ج26، ص38.

[11]. تاريخ اجتماعي ايران، راوندي، مرتضي، نشر كسري، 1368، ص126.

[12]. اعلام الوري باعلام الهدي، طبرسي فضل بن الحسن، مؤسسة اهل البيت، 1417ه‍ .ق، ص284.




نظرات کاربران