جویریه جویریه جویریه بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
جویریه جویریه جویریه جویریه جویریه

جویریه

جویریه، دختر حارث بن ابی‌ضرار، رییس قبیله بنی‌المصطلق بود که در پنج منزلی مدینه ساکن بودند. در سال پنجم یا ششم هجری، حارث بن ابی‌ضرار، با کمک دیگر قبایل، لشکری آماده کردند تا به مدینه یورش برند. پیامبر خدا از این موضوع آگاه شدند و بریدة ابن

جويريه، دختر حارث بن ابي‌ضرار، رييس قبيله بني‌المصطلق بود كه در پنج منزلي مدينه ساكن بودند. در سال پنجم يا ششم هجري، حارث بن ابي‌ضرار، با كمك ديگر قبايل، لشكري آماده كردند تا به مدينه يورش برند. پيامبر خدا از اين موضوع آگاه شدند و بريدة ابن حصيب اسلمي را به صورتي ناشناس براي كسب خبر به درون قبيله بني‌المصطلق فرستادند. وي اخبار مهمي را براي پيامبر(صلي الله عليه و آله) آورد. در مقابل، جاسوس بني‌المصطلق توسط سپاهيان اسلام و به دستور پيامبر گرامي(صلي الله عليه و آله) دستگير شد و آنان نتوانستند از وضعيت مسلمانان با خبر شوند. پيامبر(صلي الله عليه و آله) پيشدستي نموده، به آنان حمله بردند و‌ آنان در اين نبرد شكست را پذيرفتند! نام اين غزوه، غزوه مُرَيسِيع، يا غزوة بني‌المُصطَلِق بود.

ابن هشام در تاريخ خود مي‌نويسد:

سرانجام، دو سپاه، كنار آبگير مريسيع، روبه‌روي هم قرار گرفتند. پيامبر آنان را به اسلام فرا خواند، اما آنان پاسخش را با تيراندازي دادند! پس از آن، جنگ تن به تن آغاز شد، صفوف دشمن به سرعت از هم پاشيد. در اين جنگ ده نفر از مشركان بني‌المصطلق كشته و بقيه به اسارت درآمدند. از مسلمانان، تنها يك نفر از مهاجران، در معركه درگيري، به اشتباه به وسيله يكي از انصار به شهادت رسيد.[1]

شعار مسلمانان در اين جنگ، «يَا مَنْصُورُ! أَمِتْ‏»[2] بوده؛ يعني اي پيروز، بميران.

اسارت جويريه و كشته‌شدن شوهرش

مالك بن صفوان، شوهر جويريه، در غزوه مريسيع به قتل رسيد و جويريه جزو اسراي جنگي شد. وي در تقسيم غنايم، سهم ثابت بن قيس بن شمّاس انصاري شد. قيس، در مورد او قراردادي نوشت مبني ‌بر اينكه اگر جويريه مبلغي را فراهم سازد و به ثابت بن قيس بدهد، آزاد خواهد شد.

ازدواج جويريه با پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله)

جويريه پس از عقد مكاتبه، نزد پيامبر(صلي الله عليه و آله) آمد و از آن حضرت در مورد مال المكاتبه ياري و مدد خواست.

عايشه گويد: لحظه‌اي كه جويريه را ديدم، ناراحت شدم؛ زيرا ترسيدم او به ازدواج پيامبر(صلي الله عليه و آله) درآيد و رقيب و هووي من شود، كه چنين هم شد! او خواسته‌اش را به عرض پيامبر(صلي الله عليه و آله) رسانيد و گفت: اي فرستاده خدا! من جويريه دختر حارث بن ابي‌ضرار، از بني‌مصطلق‌ هستم. مي‌دانيد كه به چه مصيبتي گرفتار شده‌ام! ثابت بن قيس مرا مكاتبه كرده، پس اگر ممكن است كمكم كنيد تا آزاد شوم.

پيامبر(صلي الله عليه و آله) فرمود: «به نفع تو است كه مال المكاتبه‌ات را بپردازم و تو را به عقد خود درآورم».

جويريه گفت: «موافقم و مانعي در اين كار نمي­بينم».

بدين‌سان، پيامبر(صلي الله عليه و آله) وي را به عقد خويش درآورد. وقتي مسلمانان از اين ماجرا آگاه شدند، گفتند: پيامبر(صلي الله عليه و آله) داماد قبيله بني‌المصطلق شد، پس سزاوار نيست اين قبيله به عنوان برده و زيردست مسلمانان باشند، لذا همه اسيران اين طايفه را آزاد كردند كه در مجموع به صد خانوار مي‌رسيد.

نقل شده است كه عايشه گفت: «در تاريخ كسي سراغ ندارد كه ازدواج زني تا اين حد به قبيله‌اش خير رسانده باشد!»[3]

مسلماني پدر جويريه

وقتي خبر اسارت جويريه به پدرش، حارث بن ابي‌ضرار ـ كه رييس قبيله بني‌مصطلق بودـ رسيد، تصميم گرفت با هر اقدام صلح‌جويانه و مسالمت‌آميزي دخترش را آزاد كند.

او پس از شنيدن خبر اسارت دخترش، تعدادي از شترانش را برداشت و به قصد آزادي دخترش راهيِ مدينه شد، در ميان راه، دو نفر از شترانش را كه در نظرش پسنديده بود، در وادي عقيق، در ميان يكي از دره‌‌ها عقال كرد. (زانوهايشان را بست) تا در مراجعت با خود ببرد! هنگامي كه خدمت پيامبر(صلي الله عليه و آله) رسيد و هنوز از سرگذشت دختر خبري نداشت، خطاب به حضرت گفت: اي محمد! دخترم را اسير گرفته‌ايد. اين شتر‌ها را از من بگيريد و دخترم را بازگردانيد.

پيامبر(صلي الله عليه و آله) فرمود: آن دو شتري كه در وادي عقيق و در فلان نقطه و دره پنهان كرد‌ه‌اي چه مي‌شود؟! با شنيدن اين جملات، نور ايمان در قلب حارث درخشيد و گفت: «أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهُ وَ أَنَّكَ رَسُولُ اللهِ»؛ «گواهي مي‌دهم كه خدايي جز خداي يگانه نيست و تو فرستاده اويي»، چون كسي جز خدا نمي‌داند كه من چه كرده‌ام! و اينجا بود كه گروهي از اقوام و خويشان وي نيز مسلمان شدند.[4]

تغيير نام جويريه

پيامبر(صلي الله عليه و آله) پس از ازدواج با جويريه، نام او را تغيير داد. البته نام پيشين وي در اسناد تاريخي نيامده و بيشتر مورخان، بدون ذكر نام تغيير يافته، از او ياد كرده‌اند؛ اما دليل تغيير نام وي معلوم و مشخص نيست.[5]

عالمه و محدِّثه

با اينكه زندگي جويريه با پيامبر گرامي(صلي الله عليه و آله) پنج سال بيش نبود، اما او به دليل اشتياق فراواني كه به درك فضايل داشت‌، در آن پنج سال، احاديثي را از آن حضرت آموخته و نقل مي‌كند و به عنوان بانويي عالم و محدّث تا سال 50 ق. زندگي كرد. جالب اين­جا است كه وي در سلسله راويان فريقين (شيعه و سني) قرار دارد؛ به‌عنوان نمونه، روايتي را از ايشان نقل مي‌كنيم:

صبح يكي از روز‌ها در خانه نشسته بودم و تسبيح مي‌گفتم. پيامبر گرامي(صلي الله عليه و آله) وارد شده، فرمودند: آيا به تو كلمه‌‌اي بياموزم كه آنها را بگويي؟ گفتم: بفرماييد كه بدان مشتاقم. فرمود: سه مرتبه بگو: «سُبْحَانَ اللهِ عَدَدَ خَلْقِهِ»، سه مرتبه: «سُبْحَانَ اللهِ رِضَا نَفْسِه‏ِ» و سه مرتبه هم بگو «سُبْحَانَ اللهِ مِدَادَ كَلِمَاتِهِ» و من پس از آن، همواره اين كلمات را مي‌گويم و اين اذكار را بر زبان جاري مي‌كنم.[6]

پاسخ به دعوت الهي و دفن در بقيع

جويريه 39 سال پس از رحلت پيامبرگرامي(صلي الله عليه و آله) در قيد حيات بوده، ليكن متأسفانه مطالب بسيار كمي درباره‌اش نقل كرده‌اند و اين از معما‌هاي تاريخي است كه چرا زني كه عالمه، محدثه و از راويان احاديث پيامبر(صلي الله عليه و آله) بود، در اسناد تاريخيِ شيعه و اهل‌سنت تا اين حد ناشناخته و مجهول مانده است.

جويريه در سال 50 قمري، در عصر خلافت و سلطنت معاوية بن ابي‌سفيان وفات يافت. مروان حكم، والي مدينه بر جنازه‌اش نماز گزارد و در بقيع، در كنار ديگر همسران پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) به خاك سپرده شد.[7]

 
[1]. السيرة النبويه، ابن هشام، ج3، ص177.

[2]. المغازي، ج1، ص407.

[3]. اسدالغابه في معرفة الصحابه، ج5، ص420.

[4]. اسدالغابه في معرفة الصحابه، ج1، ص335.

[5]. همان، ج6، ص57.

[6]. زنان پيغمبر اسلام، ج4، ص339 و او به نقل از الطبقات الكبري، ج8، ص118.

[7]. اسدالغابة، ج1، ص370.


| شناسه مطلب: 14584




جويريه



نظرات کاربران