رمله (اُم حبیبه) دختر ابوسفیان رمله (اُم حبیبه) دختر ابوسفیان رمله (اُم حبیبه) دختر ابوسفیان بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
رمله (اُم حبیبه) دختر ابوسفیان رمله (اُم حبیبه) دختر ابوسفیان رمله (اُم حبیبه) دختر ابوسفیان رمله (اُم حبیبه) دختر ابوسفیان رمله (اُم حبیبه) دختر ابوسفیان

رمله (اُم حبیبه) دختر ابوسفیان

اُمّ حبیبه (رمله) دختر ابوسفیان، همسر پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) بود؛ وی هفده سال پیش از بعثت زاده شد.[1] نام کاملش، ‌رمله بنت ابوسفیان بن حرب بن امیّة بن عبدشمس و مادرش صفیه بنت ابو‌العاص بن امیّة بن عبدشمس و عمه عثمان بن عفان بود. اسلا

اُمّ حبيبه (رمله) دختر ابوسفيان، همسر پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) بود؛ وي هفده سال پيش از بعثت زاده شد.[1] نام كاملش، ‌رمله بنت ابوسفيان بن حرب بن اميّة بن عبدشمس و مادرش صفيه بنت ابو‌العاص بن اميّة بن عبدشمس و عمه عثمان بن عفان بود.

اسلام اُمّ‌ حبيبه

اُم حبيبه برخلاف پدرش ابوسفيان، كه تا آخر عمر كينه پيامبر(صلي الله عليه و آله) را در دل داشت، عشق وافري نسبت به اسلام و معرفت كاملي به آن داشت. وي همراه شوهرش عبيدالله‌ بن جحش اسلام آورد و به خاطر اسلام، از هر چه كه با آيين مقدس اسلام منافات داشت دوري مي‌گزيد، تا جايي كه با پدر و مادر و قبيله خود و مال و ثروت و موقعيت اجتماعي ممتازي كه در دوران جاهليت مكه داشت، دوري گزيد. وي از عبيدالله بن جحش، دختري به دنيا آورد و نامش را حبيبه گذاشت، به همين دليل، به «امّ ‌حبيبه» شهرت يافت.

هجرت به حبشه

از آنجا كه رمله و شوهرش، عبيدالله بن جحش جزو نخستين مسلمانان شمرده مي‌شدند، به حبشه هجرت كردند تا از آزار و اذيت كفار و مشركان قريش مكه در امان بمانند. آنها هجرت خود را همراه مهاجران آغاز كردند و استواري و ثابت قدمي را در مراحل اوليه مسلماني نشان دادند.

استوار گاميِ اُمّ حبيبه

مورّخاني مانند ابن عساكر، ابن اثير و ديگران نوشته‌اند كه شوهر وي؛ يعني عبيدالله ابن جحش (برادر عبدالله بن جحش كسي كه در اُحد به شهادت رسيد) در حبشه تحت تأثير تبليغات نصرانيت قرار گرفت و آيين نصرانيت را برگزيد و از كيش و آيين اسلام خارج شد! و در حبشه به همان آيين مرد. در تاريخ آمده است كه عبيدالله بن جحش، از همسرش اُم حبيبه نيز خواست كه به آيين مسيحيت و نصرانيت درآيد، اما اُمّ حبيبه نپذيرفت و بر آيين اسلام پايدار ماند.[2]

ازدواج اُم حبيبه با پيامبرخدا(صلي الله عليه و آله)

ام‌حبيبه، با رخداد هجرت به حبشه و ترك پدرش ابوسفيان و آنچه كه در مكه داشت و با از دست دادن شوهرش، هرگز نمي‌توانست به مكه بازگردد؛ زيرا بازگشت وي در صورتي ممكن بود كه از اسلام دست بردارد و بار ديگر به كيش پدران خود درآيد، اما با عشق نهادينه و عميقي كه به اسلام داشت و معرفتي كه از آن حاصل كرده بود، در حبشه ماند و بر آيين اسلام عمل ‌كرد.

پيغمبر خدا(صلي الله عليه و آله) نامه‌اي به وسيله عمرو ابن امية ضَمرِي به نجاشي (پادشاه حبشه) نوشت و دستور داد تا اُمّ حبيبه را براي وي خواستگاري كند، نجاشي هم به دستور آن حضرت، فردي را نزد اُمّ حبيبه فرستاد و اين دستور را به وي ابلاغ كرد. اُم حبيبه خالد ابن سعيد را كه يكي از مسلمانان مهاجر بود، وكيل كرد تا او را به عقد پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) درآورد. نجاشي در جلسه عقد حضور داشت و پس از آن­كه خطبه عقد به نام
حضرت رسول خوانده شد، چنين گفت:

الحمد لله الملك القدُّوس المؤمن العزيز الجبار، وأشهد أن لا إله إلا الله وأنّ محمداً عبده ورسوله، وأنّه الذي بشّر به عيسي بن مريم. أمّا بعد: فإنَّ رسول الله(صلي الله عليه و آله) طلب أن أزوّجه أمَّ حبيبة بنت أبي سفيان، فأجبت إلي ما دعا إليه رسول الله(صلي الله عليه و آله) وقد أصدقها أربعمائة دنانير، ثمّ سكب (النجاشي) الدنانير بين يدي القوم.[3]

حمد مخصوص خداي راست كه پادشاه و ملك جهانيان است، پاك و منزه از جميع عيوب، گواهي مي‌دهم كه نيست خدايي جز او و گواهي مي‌دهم كه محمد(صلي الله عليه و آله) بنده و فرستاده اوست. او همان كسي است كه عيسي بن مريم، مژده و بشارت آمدنش را داده است. همانا پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) به من نوشته تا اُم حبيبه را براي او تزويج كنم و من هم امتثال امر نموده و چهارصد اشرفي صداقش كردم. اين را گفت و چهارصد درهم را جلوي جمعيت ريخت تا به اُم حبيبه رسانده شود.

نجاشي اين مبلغ را از مال شخصي خود داد و پس از اجراي مراسم عقد، به همه مسلمانان مهاجر از مال شخصي خودش، وليمه‌اي درخور مسلمانان به يُمن اين ازدواج مبارك داد.

اهداي مهريه به فرستاده نجاشي و...

نجاشي به ابرهه فرمان داد تا چهارصد درهم ياد شده را به اُمّ حبيبه برساند و او چنين كرد و آن‌گاه كه اُمّ حبيبه آن را دريافت كرد، خطاب به فرستاده نجاشي گفت: بخشي از اين مبلغ را به تو بخشيدم! ابرهه نپذيرفت وگفت: من عهده‌دار لباس و عطريات سلطانم و به من سفارش كرده است كه چيزي از شما نگيرم. آنچه را هم كه قبلاً گرفته بود، به امّ حبيبه باز گرداند و به وي گفت: من آيين اسلام را برگزيده‌ام و به مسلماني در آمده‌ام، هرگاه خدمت پيامبر(صلي الله عليه و آله) رسيدي، سلام مرا به آن حضرت برسان.
اُمّ حبيبه تقاضاي او را پذيرفت و هنگامي كه به محضر پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) رسيد، سلام ابرهه را به پيامبر(صلي الله عليه و آله) رسانيد.[4]

معرفت اُمّ حبيبه نسبت به پيامبر(صلي الله عليه و آله)

اُم حبيبه، نسبت به پيامبر گرامي(صلي الله عليه و آله) و مكانت، عظمت و عمق وجودي آن حضرت معرفتي بايسته و والا داشت. پيامبر گرامي(صلي الله عليه و آله) در نظر اُمّ حبيبه نقطه اصلي دايره
عالم وجود و عقل كل و محور عالم هستي است. لذا همواره با ديده احترام ويژه‌ به پيامبر(صلي الله عليه و آله) مي‌نگريست.

مورخان نوشته‌اند، هنگامي كه كفار مكه پيمان خود در حديبيه را ـ كه با پيامبر(صلي الله عليه و آله) بسته بودندـ شكستند و به يكي از قبايل هم­پيمان خود و مخالف پيامبر(صلي الله عليه و آله) دست ياري دادند. ابوسفيان براي جبران اين عمل و شايد براي اينكه بتواند مدت پيمان را تمديد كند، رهسپار مدينه شد و به خانه دخترش اُم حبيبه همسر پيامبر(صلي الله عليه و آله) وارد گرديد. او در خانه اُمّ‌حبيبه وقتي خواست روي مسندي كه مخصوص پيامبر(صلي الله عليه و آله) بود بنشيند، اُمّ حبيبه چابكي كرده، فرش را از زير پاي ابوسفيان برچيد! ابوسفيان ناراحت شده، پرسيد: دخترم! دريغ داشتي كه روي اين فرش بنشينم؟ اُمّ حبيبه گفت: آري، اينجا محل نشستن پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) است و تو مشرك و نجسي، چگونه رضايت دهم كه مشركي، جاي پاك‌ترين افراد عالم بنشيند؟![5]

اُم حبيبه پس از پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله)

از اُمّ حبيبه و زندگاني‌اش پس از رحلت پيامبر(صلي الله عليه و آله) خبر چنداني در دست نيست. بيشترين اخبار و نقل‌‌هايي كه درباره اُمّ حبيبه پس از پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) وجود دارد،
مربوط به وقايع ايام محاصره دارالخلافة عثمان و قتل او است. چنان‌كه آورده‌اند:
خليفه سوم پس از آنكه در محاصره معترضان افتاد، افرادي را به سوي علي(عليه السلام) و اُمّ‌حبيبه و زبير و برخي ديگر از همسران پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) فرستاد و از آنان تقاضاي آب
و غذا كرد.

اُمّ حبيبه سوار بر استر، نزد آنان آمد و به بهانه اينكه وصيت‌نامه‌‌هاي بني‌اميه دست عثمان است، كوشيد وارد خانه عثمان شود و متاعي را كه به همراه داشت به عثمان برساند، اما معترضين با او مخالفت نموده، افسار استر را بريدند. مردم او را به خانه‌اش بازگرداندند.[6]

نكته ديگري كه درباره اُمّ حبيبه در تاريخ مطرح است، اين است كه وي در ماجراي سقيفه، دفاع چنداني را از علي(عليه السلام) در برابر ماجراي خلافت و تصميم سقيفه نداشته است.

اُمّ حبيبه و نقل رواياتي از رسول گرامي(صلي الله عليه و آله)

اُمّ حبيبه رواياتي را از قول پيامبر گرامي(صلي الله عليه و آله) نقل نموده‌اند كه داراي ارزش والا و مهمي است؛ به‌عنوان نمونه، دو روايت را از قول ايشان، از پيامبر گرامي(صلي الله عليه و آله) نقل مي‌‌كنيم:

1. عنبسة بن ابوسفيان، در روايتي از اُمّ حبيبه نقل مي‌‌كند كه وي گفت:

از پيامبر گرامي(صلي الله عليه و آله) شنيدم كه فرمود: هيچ بنده مسلماني نيست كه هر روز دوازده ركعت نماز غير از نماز‌هاي واجب بخواند، مگر اينكه، او در بهشت خانه‌اي دارد و يا اينكه در بهشت خانه‌اي براي او خواهند ساخت.[7]

2. زينب بنت اُمّ سلمه از اُمّ حبيبه نقل مي‌كند كه پيامبر گرامي(صلي الله عليه و آله) فرمودند:

براي زن مسلماني كه به خدا و روز قيامت ايمان دارد، حلال نيست كه بيش از سه روز آرايشش را كنار بگذارد مگر براي زني كه همسرش وفات يافته، به مدت
چهار ماه و ده روز.[8]

وفات اُمّ حبيبه و دفن او در بقيع

اُمّ حبيبه بين سال‌‌هاي 44 و 45 ه‍ .ق، در زمان خلافت برادرش معاوية بن ابي‌سفيان درگذشت.

از عايشه روايت شده كه: «ام حبيبه در هنگام وفاتش مرا نزد خود خواست و از من تقاضاي عفو و حلاليت كرد. سپس افرادي را به نزد ام سلمه فرستاد و از او نيز طلب بخشش نمود».[9]

طبق گفته روايتي، او به دمشق سفر كرد و در آنجا وفات يافت و لذا هم‌اكنون در باب الصغير مزاري به وي منسوب است، اما اين نقل كه در سفرنامه ابن بطوطه هم آمده، قائل چنداني در ميان مورخان ندارد و نمي­تواند با نقل‌‌هاي فراوان تاريخي سازگار باشد. بيشتر مورخان وفات وي را در مدينه دانسته‌اند و اين قول، با قرائن تاريخي كاملاً موافق است.

اُمّ حبيبه در سال 44 ه‍ .ق، به سن هفتاد و چهار سالگي در مدينه درگذشت و مروان حكم بر وي نماز گزارد و در قبرستان بقيع مدفون گرديد.[10]

 
[1]. الطبقات الكبري، ج8، ص76.

[2]. اسدالغابه، ج5، ص292.

[3]. اسدالغابه، ج5، ص293.

[4]. بحارالانوار، ج6، ص420.

[5]. اسدالغابة، ج5، ص299.

[6]. الكامل في التاريخ، ج3، ص173.

[7]. سنن الدارمي، ج1، ص335.

[8]. صحيح بخاري، ج5، ص2043.

[9]. انساب الاشراف، ج1، ص440.

[10]. همان، ص441.




نظرات کاربران