امام حسن مجتبی(علیه السلام) امام حسن مجتبی(علیه السلام) امام حسن مجتبی(علیه السلام) بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
امام حسن مجتبی(علیه السلام) امام حسن مجتبی(علیه السلام) امام حسن مجتبی(علیه السلام) امام حسن مجتبی(علیه السلام) امام حسن مجتبی(علیه السلام)

امام حسن مجتبی(علیه السلام)

ابومحمد,[1] امام حسن بن علی بن ابی‌طالب(علیه السلام)، سید جوانان اهل بهشت، سبط رسول، ریحانه بتول و حجت خداوند در زمین، پانزدهم رمضان سال دوم یا سوم[2] هجری در مدینه به دنیا آمد و در ماه صفر سال 49 هجری در همان شهر به شهادت رسید. عمر ایشا

ابومحمد,[1] امام حسن بن علي بن ابي‌طالب(عليه السلام)، سيد جوانان اهل بهشت،
سبط رسول، ريحانه بتول و حجت خداوند در زمين، پانزدهم رمضان سال
دوم يا سوم[2] هجري در مدينه به دنيا آمد و در ماه صفر سال 49 هجري در همان
شهر به شهادت رسيد. عمر ايشان 47 سال و مادر ارجمندش، فاطمه دختر
رسول خدا(صلي الله عليه و آله) است. قبر شريف او در مدينه,[3] كنار قبر مادربزرگش، فاطمه بنت اسد قرار دارد.[4] القاب ايشان عبارت‌اند از: وزير، تقي، قائم، طيّب، حجت، سيد، سبط و ولي.[5] ذهبي گفته است: «حسن‌بن‌علي‌بن‌ابي‌طالب(عليه السلام)... پيشوا، سرور، ريحانه پيامبر(صلي الله عليه و آله)، سبط او و سيد جوانان اهل بهشت است. كنيه وي، ابامحمد و از القابش: قرشي، هاشمي، مدني و شهيد است». ابوجحيفه نيز گفته است: «او شبيه جدش پيامبر(صلي الله عليه و آله) بود».[6]

«ابن‌عنبه» گفته است: «روز هفتم ولادتش، فاطمه(عليها السلام)او را در پارچه‌اي از حرير بهشتي كه هديه جبرئيل براي پيامبر(صلي الله عليه و آله) بود، پيچيد و نزد ايشان آورد. آن حضرت او را حسن ناميد و گوسفندي برايش عقيقه كرد».[7]


فضيل بن مرزوق از عدي بن ثابت و او نيز از براء نقل كرده است كه پيامبر(صلي الله عليه و آله) درباره حسن(عليه السلام) فرمود: «خداوندا! من او را دوست دارم. تو نيز او را و دوستدارانش را دوست بدار». ترمذي اين حديث را صحيح دانسته است.[8]

همچنين در حديث ديگري كه ترمذي آن را صحيح دانسته، پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) فرموده است: «حسن و حسين(عليهما السلام)، سرور جوانان اهل بهشت‌اند».[9] پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) در حق او و برادرش امام حسين(عليه السلام) فرمود: «هركه آن دو را دوست بدارد، مرا دوست داشته است و هركه آن دو را خشمگين سازد؛ مرا خشمگين ساخته است».[10] همچنين پيامبر(صلي الله عليه و آله) فرمود: «خداوندا من آن دو را دوست دارم، تو نيز آنها را دوست داشته باش».[11]

نووي نوشته است: «مناقب او در صحيح بخاري و مسلم و ديگر منابع، فراوان و مشهور است».[12] ابن‌حجر عسقلاني گفته است: «فضايل او به شمار نيايد و ما در كتاب «الروضة الندية» خلاصه‌اي از آن را آورده‌ايم».[13]

كليني به سند خود از محمدبن مسلم نقل كرده است كه شنيدم امام باقر(عليه السلام) مي‌فرمود:

زماني كه رحلت حسن بن علي(عليه السلام) نزديك شد، به حسين بن علي(عليه السلام) فرمود: «برادرم! تو را وصيت مي‌كنم كه بعد از وفاتم، مرا غسل و كفن نما و به‌سوي [قبر مطهر] رسول خدا(صلي الله عليه و آله) ببر تا عهدم را با او تازه سازم. آن‌گاه مرا نزد [قبر] مادرم ببر. بعد مرا برگردان و در بقيع به خاك بسپار...».[14]

شيخ مفيد نيز گفته است كه «عبدالله بن ابراهيم» از «زياد مخارقي» نقل كرده است:

وقتي وفات حسن بن علي(عليه السلام) فرا رسيد، حسين بن علي(عليه السلام) را فرا خواند و فرمود: «اي برادر! اينك از تو جدا مي‌شوم و به پروردگارم مي‌پيوندم. به من سم نوشانده‌اند و اينك پاره‌هاي جگرم در طشت افتاده است. كسي را كه به من سم نوشانده، مي‌شناسم. در پيشگاه الهي از او شكايت خواهم كرد. پس به حقي كه بر تو دارم، سوگندت مي‌دهم كه سخني نگويي و منتظر چيزي باش كه خداوند درباره من پيش مي‌آورد. پس وقتي از دنيا رفتم، غسلم بده و كفنم كن و بر تابوتي بگذار و به‌سوي قبر جدم رسول خدا(صلي الله عليه و آله) ببر تا با او تجديد عهد نمايم. پس مرا به سوي قبر جده‌ام فاطمه بنت اسد ببر و در آنجا دفن نما.

اي پسر مادرم! به زودي متوجه خواهي شد كه مردم گمان مي‌كنند تو مي‌خواهي مرا نزد رسول خدا(صلي الله عليه و آله) دفن نمايي. از اين‌رو سعي مي‌كنند تو را از اين كار باز دارند. ولي تو را به خدا سوگند مي‌دهم كه اجازه ندهي در اين ماجرا خوني ريخته شود».[15]

پس معلوم مي‌شود كه امام حسن مجتبي(عليه السلام) طبق وصيتش، در بقيع دفن شد[16]؛ چون مي‌دانست كه در غير اين صورت، چه اتفاق دردناكي خواهد افتاد[17]و چه كينه‌هاي پنهاني از افراد شرور، آشكار خواهد شد.[18] بدين‌سان ضعف سخن ابن‌كثير[19] و ديگران[20] معلوم مي‌شود كه گفته‌اند حسن بن علي(عليه السلام) از حسين بن علي(عليه السلام) پيمان ستاند تا كنار رسول خدا(صلي الله عليه و آله) دفن گردد.

«محمد بن همام اسكافي» در «منتخب الانوار» آورده است:

زماني كه وفات حسن بن علي(عليه السلام) فرا رسيد، برادرش حسين بن علي(عليه السلام) را خواست و گفت: اي برادرم! وقتي از دنيا رفتم و كارهايم را انجام دادي و تابوتم را مهيا ساختي، مرا به‌سوي قبر پيامبر(صلي الله عليه و آله) ببر. اگر مانع تو نشدند، همان‌جا مرا به خاك بسپار و اگر ممانعت كردند، سوگندت مي‌دهم به پروردگار و به حق جدم پيامبر(صلي الله عليه و آله) و مادرم كه كلمه‌اي نگويي و مرا به بقيع برگردان و به خاك بسپار.[21]

ولي خبري را كه پيش از اين از كليني و شيخ مفيد نقل كرديم و بر طبق آن بردن پيكر مطهر امام مجتبي(عليه السلام) فقط براي تجديد عهد با رسول خدا(صلي الله عليه و آله) و مادرشان فاطمه زهرا بوده است و دفن در بقيع مورد وصيت بوده است. خبري قابل اعتماد است. همچنين شيخ مفيد گفته است:

وقتي حسن بن علي(عليه السلام) از دنيا رفت، حسين بن علي(عليه السلام) غسل و كفنش نمود و بر تابوتي نهاد و به راه افتاد. مروان و ياران اموي‌اش ترديد نداشتند كه امام حسين(عليه السلام) برادرش را كنار رسول خدا(صلي الله عليه و آله) دفن مي‌كند. بنابراين آماده مقابله شدند و هنگامي كه حسين بن علي(عليه السلام) براي تجديد عهد به قبر جدش رسول خدا(صلي الله عليه و آله) نزديك شد، در برابرشان ايستادند... نزديك بود فتنه‌اي[22] بين بني‌هاشم و بني‌اميه برپا شود.[23] ابن‌عباس نزد مروان رفت و به او گفت: از همان جا كه آمدي بازگرد؛ ما نمي‌خواهيم حسن بن علي(عليه السلام) را كنار رسول خدا(صلي الله عليه و آله) به خاك بسپاريم. بلكه مي‌خواهيم به زيارت آن حضرت برويم و با او تجديد عهد نماييم. آن‌گاه او را طبق وصيتش به نزد جده‌اش فاطمه بنت اسد مي‌بريم و در جوار او دفن مي‌كنيم و اگر وصيت كرده بود كه كنار پيامبر(صلي الله عليه و آله) دفن شود، آن وقت مي‌دانستي كه تو كوچك‌تر از آن هستي كه مقابل ما بايستي... .

امام حسين(عليه السلام) نيز فرمود:

به خدا سوگند! اگر نبود عهد حسن(عليه السلام) با من كه خوني ريخته نشود،
در آن صورت مي‌دانستيد كه چگونه شمشيرهاي خداوند عليه شما به كار مي‌افتاد. شما پيمان را نقض كرده و شرط‌هاي ما را ناديده انگاشته‌ايد.

سرانجام امام حسن(عليه السلام) در بقيع و در جوار فاطمه بنت اسد به خاك سپرده شد.[24] ابن‌فتال نيشابوري[25] و طبرسي نيز همين روايت را با اندكي تفاوت نقل كرده‌اند.[26] ابوهريره در روز خاكسپاري امام حسن بن علي(عليه السلام) گفت:

خدا مروان را بكشد كه گفت: «به خدا سوگند! نمي‌گذارم پسر ابوتراب كنار رسول خدا(صلي الله عليه و آله) دفن شود؛ حال آنكه عثمان در بقيع دفن شده است». به او گفتم: مروان! تقوا داشته باش و درباره علي جز به خير حرفي مزن. قسم مي‌خورم كه پيامبر(صلي الله عليه و آله) در آن روز (جنگ خيبر) گفت: «من پرچم را به دست كسي مي‌دهم كه خدا و رسولش او را دوست دارند و اهل فرار از ميدان جنگ نيست».[27] گواهي مي‌دهم كه رسول خدا(صلي الله عليه و آله) درباره حسن(عليه السلام) فرمود: «خدايا من دوستش دارم و دوستانش را نيز دوست دارم».[28]

مخفي نماند كه مروان بن حكم در آن وقت حاكم مدينه بود[29] و يا عزل شده بود و اين كار را براي خشنودي معاويه[30] و رياست‌طلبي[31] انجام داد.

امام حسن(عليه السلام) با دسيسه معاويه و با هدف هموار كردن راه خلافت فرزندش يزيد، مسموم شد و به شهادت رسيد. ابو علي محمد بن همام اسكافي مي‌نويسد:

[حسن بن علي(عليه السلام)] در سال پنجاه هجري، پس از گذشت ده سال از حكومت معاويه به شهادت رسيد. اين واقعه با دسيسه معاويه و به دست جعده دختر اشعث، همسر حسن بن علي(عليه السلام) صورت گرفت. معاويه براي اين كار، يك زمين كشاورزي بسيار وسيع و نيز ده هزار دينار به او بخشيد. در روايتي آمده است كه به آن حضرت براده طلا خورانده شد كه بر اثر آن، پاره‌هاي جگرش بيرون ريخت. امام حسن(عليه السلام) فرمود: «به من دو بار سم نوشانده‌اند و اين بار سوم است». آن حضرت در قبرستان بقيع، در شهر مدينه دفن گرديد.[32]

ابن‌حبان گفته است: «حسن بن علي بن ابي‌طالب(عليه السلام)... فرزند فاطمه زهرا(عليها السلام)، شبيه‌ترين مردم به رسول خدا(صلي الله عليه و آله) بود. كنيه او ابومحمد است و بر اثر سمي كه به او خورانده شد، جگرش پاره پاره گشت».[33] ابن‌عساكر از ابو‌سليمان بن زبر روايت كرده است: «حسن بن علي(عليه السلام) در سال 49ه‍ .ق وفات كرد. به او سم نوشاندند و پاره‌هاي جگرش بيرون ريخت...».[34]

ابن شهراشوب نوشته است: «معاويه به جعده، دختر محمد اشعث كندي كه دختر ام‌فروه (خواهر ابوبكر) نيز بود، ده هزار دينار و ده قطعه زمين اطراف سوراء و كوفه بخشيد تا آنكه حسن بن علي(عليه السلام) را مسموم كند».[35]

در كشف الغمه آمده است:

وقتي معاويه مي‌خواست براي يزيد بيعت بگيرد، به جعده دختر اشعث بن قيس پيغام فرستاد كه حسن بن علي(عليه السلام) را مسموم كند. پس يكصد هزار درهم براي او فرستاد و قول داد كه او را به عقد پسرش يزيد درآورد. جعده نيز سم را به او نوشانيد.[36] امام(عليه السلام) چهل روز در بستر بيماري بود و در ماه صفر سال پنجاه هجري از دنيا رفت. او در آن زمان، 48 سال داشت و غسل و كفن و دفن او را امام حسين(عليه السلام) به عهده گرفت و نزد جده‌اش فاطمه بنت اسد در بقيع به خاك سپرده شد.[37]

در خبري آمده است: «قائم پس از علي بن ابي‌طالب(عليه السلام) فرزندش حسن(عليه السلام) سيد جوانان و زينت جوانمردان مي‌باشد. آن حضرت بر اثر سم وفات نمود و در مكاني پاك معروف به بقيع در مدينه به خاك سپرده شد».[38]

حاكم نيشابوري از ثعلبة بن ابي‌مالك نقل كرده است: «ما در روز وفات حسن بن علي(عليه السلام) حاضر بوديم و هنگامي كه در بقيع به خاك سپرده شد، جمعيت بسياري به‌طور فشرده در آنجا حضور داشت».[39]

نعيم بن حماد گفته است: «در روز دفن حسن بن علي(عليه السلام) كسي از بني‌اميه جز خالد بن وليد بن عقبه حضور نداشت. او بني‌هاشم را به خدا و قرابتش به پيامبر(صلي الله عليه و آله) سوگند داد تا به او راه دادند».[40]

ذهبي از «مساور سعدي» نقل كرده است: «در روز وفات حسن بن علي(عليه السلام)، ابوهريره را ديدم كه در مسجدالنبي ايستاده بود و گريه مي‌كرد و با صداي بلند مي‌گفت: اي مردم! امروز محبوب رسول خدا(صلي الله عليه و آله) از دنيا رفت. پس گريه كنيد».[41]

همچنين مساور روايت كرده است كه مردم در تشييع حسن بن علي(عليه السلام) حاضر شدند تا جايي كه از ازدحام جمعيت، جاي خالي در بقيع نبود.[42] مردان و زنان تا هفت روز بر او گريه كردند. زنان بني‌هاشم يك ماه بر او نوحه‌سرايي نمودند و تا يك سال عزادار او بودند.[43]

در روايتي چنين آمده است:

و اما حسن(عليه السلام)، فرزند و پسر من است. او از من است؛ روشني چشمم، نور قلبم، ميوه دلم و سرور جوانان اهل بهشت است. او حجت خداي تعالي بر امامان مي‌باشد. فرمان او، فرمان من است و سخن او سخن من. هركس پيروي‌اش كند، از من است و هركس نافرماني‌اش نمايد، از من نيست. بعد از من چه ظلم‌هايي كه بر او مي‌رود تا سرانجام مظلومانه با سم كشته شود. در آن هنگام، فرشتگان الهي و حتي پرندگان آسمان و ماهيان دريا نيز بر او خواهند گريست.
پس هركس بر او گريه كند، نابينا نمي‌شود در آن روزي كه چشم‌ها نابينا مي‌شوند و هركس براي او غمگين شود، در آن روزي كه دل‌ها غمگين است، دل او غمگين نخواهد شد و هركه او را در بقيع زيارت كند، پايش بر صراط نلغزد در آن روزي كه پاها بر آن مي‌لغزد.[44]

در كامل الزيارات آمده است:

محمد بن علي ابن حنفيه الحنفيه نزد قبر حسن بن علي(عليه السلام) مي‌رفت و مي‌گفت: «سلام بر تو اي باقي‌مانده مؤمنان و فرزند اولين مسلمان! و چرا چنين نگويم درحالي‌كه تو زاده خانه هدايت هستي و هم‌پيمان تقوا و چهارمين از اهل كسا. دستان رحمت به تو غذا داده است. در دامان اسلام پرورش يافته و با شير ايمان رشد و پرورش يافته‌اي. ازاين‌رو زندگي پاك و مرگي پاك داشتي. دل‌ها در فراق تو غمگين است. خداوند تو را رحمت نمايد». آن‌گاه رو كرد به امام حسين(عليه السلام) و گفت: «اي ابا عبدالله الحسين، سلام و درود بر ابامحمد (حسن‌ بن علي)».[45]

سخن را در اينجا با نقل فرازي از يكي از زيارت‌هاي جامعه به پايان مي‌رسانيم: «السلام على الامام المعصوم و السبط المظلوم و المضطهد المسموم بدر النجوم و المودع بالبقيع ذي الشـرف الرفيع السيد الزكي و المهذّب التقي ابي محمد الحسن بن علي(عليه السلام)».[46]

سلام و درورد بر آن امام معصوم و نوه مظلوم پيامبر(صلي الله عليه و آله)، و آن امام ستمديده و مسموم شده، كه همانند قرص ماه شب چهارده در ميان ستارگان مي‌درخشد، و در خاك پاك بقيع آرميده است و از جايگاه والايي برخوردار است. همان سيد و سرور پاك و آن امام خوش‌اخلاق و بي‌عيب و نقص، ابومحمد حسن بن علي(عليهما السلام) .

 
[1]. المقنعه، ص464.

[2]. ر.ك: جواهر الكلام، ج20، ص87؛ عمدة الطالب، ص65؛ المجموع، ج3، ص503؛ سبل السلام، ج1، ص186؛ المجدي في انساب الطالبيين، ص13.

[3]. المقنعه، ص464؛ الكافي، ج1، ص303؛ تهذيب الاحكام، ج6، ص39؛ رجال الطوسي، ص35؛ منتخب الانوار، محمد بن همام، ص60؛ الغارات، ابراهيم بن محمد الثقفي، ج2، ص843؛ تاريخ اليعقوبي، ج2، ص225؛ تاريخ الائمه، ابن ابي‌الثلج، ص31؛ تاريخ مواليد الائمة و وفياتهم، ابن الخشاب البغدادي، ص18؛ المجدي في انساب الطالبيين، ص13؛ الجوهرة في نسب الامام علي و آله، ص32؛ المناقب، ج3، ص192؛ منتهي المطلب، ج2، ص891؛ تحرير الاحكام، ج2، ص121؛ روضة الواعظين، ص168؛ شرح الاخبار، ج3، ص127؛ عمدة الطالب، ص65؛ بحار الانوار، ج44، ص140؛ جواهر الكلام، ج20، ص87؛ كتاب الفتن، ص91؛ الاخبار الطوال، ص221؛ الآحاد و المثاني، ج1، ص297؛ كتاب الثقات، ج3، ص68؛ تاريخ بغداد، ج1، ص150؛ تاريخ مدينة دمشق، ج13، صص 293، 301 و 302؛ ذخائر العقبي في مناقب ذوي القربي، Å
Æ محب الدين الطبري، ص141؛ كتاب المجموع، ج3، ص503؛ مقاتل الطالبيين، ص48؛ الحواشي علي تحفة المحتاج، ج3، ص206؛ سبل السلام، ج1، ص186.

[4]. الارشاد، ج2، ص19؛ تاج المواليد، ص27؛ مناقب آل ابي‌طالب، ج3، ص192؛ عمدة الطالب، ص65؛ بحارالانوار، ج44، صص 157 و 158؛ الصحيح من سيرة النبي الاعظم، ج7، ص67.

[5]. تاريخ مواليد الائمة و وفياتهم، ابن خشاب البغدادي، ص18.

[6]. سير اعلام النبلاء، ج3، ص245.

[7]. عمدة الطالب، ص65.

[8]. سير اعلام النبلاء، ج3، ص250.

[9]. همان، ص251.

[10]. فضائل الصحابة، ص20.

[11]. فضائل الصحابه، ص24.

[12]. المجموع، ج3، ص503.

[13]. سبل السلام، ج1، ص186.

[14]. الكافي، ج1، صص 300 و 302؛ الخرائج و الجرائح، ج1، ص242؛ اعلام الوري، ج1، ص421؛ عيون المعجزات، ص‌58؛ تفصيل وسائل الشيعه، ج3، صص 163 و 164؛ بحارالانوار، ج99، ص264؛ العوالم، ج17، ص77.

[15]. الارشاد، ج2، ص17؛ اعلام الوري، ج1، ص422 و نيز. ك: دلائل الامامة، صص 160ـ162؛ الهداية الكبري، ص186.

[16]. ر.ك: الخرائج و الجرائح، ج1، صص 242 و 243؛ ذخائر العقبي، ص141؛ الصراط المستقيم، ج3، ص115؛ مدينة المعاجز، ج3، صص 340 و 373؛ بحار الانوار، ج44، صص 154 و 174.

[17]. ر.ك: الجوهره، ص32؛ كتاب الفتن، ص91؛ الاخبار الطوال، ص221؛ بحار الانوار، ج44، صص 142 و 144.

[18]. ر.ك: تاريخ مدينة دمشق، ج13، ص287.

[19]. البداية و النهايه، ج8، ص48.

[20]. ر.ك: كتاب الفتن، نعيم بن حمّاد، ص91؛ الاخبار الطوال، ص221؛ كتاب الثقات، ج3، ص67؛ مقاتل الطالبين، ص48؛ جواهر المطالب، الباعوني، ج2، ص209؛ ذخائر العقبي، ص142؛ الجوهره، ص32؛ تاريخ مدينة دمشق، ج13، ص291؛ فتح الباري، ج13، ص259؛ شرح نهج البلاغه، ج17، ص215؛ سير اعلام البنلاء، ج3، ص275.

[21]. منتخب الانوار، ص61.

[22]. ابن‌عساكر در تاريخ مدينة دمشق، ج13، ص293، از عباد بن عبد الله بن زبير نقل كرده است: «شنيدم كه عايشه در آن روز مي‌گفت: اين كاري است هرگز نشدني. او (حسن بن علي(عليه السلام در بقيع دفن شود؟! و براي اين سه نفر (رسول خدا(صلي الله عليه و آله)، ابوبكر و عمر) نفر چهارمي نيست. به خدا سوگند! اين خانه را پيامبر در زندگي‌اش به من داد و عمر هم با آنكه خليفه بود، تنها با رضايت من در آنجا دفن شد».

محمد بن همام كاتب اسكافي در منتخب الانوار، ص61 روايت كرده است: «وقتي حسن بن علي(عليه السلام) از دنيا رفت، حسين بن علي(عليه السلام) او را تا قبر جدش به دوش كشيد. مغيرة بن شعبه نزد عايشه آمد و گفت: حسن بن علي(عليه السلام) از دنيا رفت و حسين هم او را به طرف قبر جدش برده است؛ حال اگر او را در آنجا دفن نمايد نام و ياد پدرت و عمر تا روز قيامت از ميان مي‌رود. عايشه پرسيد: چه كنم؟ مغيره پاسخ داد: سوار قاطر من بشو و از دفن او در آنجا جلوگيري كن. عايشه چنين كرد و نزد قبر پيامبر(صلي الله عليه و آله) رفت. در آنجا با تشييع‌كنندگان مواجه شد و از دفن حسن بن علي(عليه السلام) كنار قبر پيامبر مكرم، ممانعت كرد. مرداني از بني‌هاشم شمشير كشيدند و گفتند او بايد كنار جدش دفن شود. نزاع بالا گرفت Å
Æ كه حسين(عليه السلام) فرمود: شما را به خدا سوگند مي‌دهم ساكت باشيد؛ چون برادرم به من وصيت كرده است. جماعت ساكت شدند و حسين بن علي(عليه السلام) جسد را بازگردانيد و در بقيع دفن كرد».

مغيرة بن شعبه كسي است كه امام حسن(عليه السلام) به او فرمود: «اي مغيره تو دشمن خدايي و قرآن را به گوشه‌اي انداخته‌اي و تكذيب‌كننده پيامبر اويي؛ تو زناكاري هستي كه رجم تو واجب است و عادلان و پارسايان عليه تو شاهدند. پس رجم تو را به تأخير انداختند و حق را با باطل عقب راندند. خدا براي تو عذابي دردناك و خواري و ذلت در زندگي دنيا را فراهم ساخته است و البته عذاب آخرت خواركننده‌تر است. تو هماني كه فاطمه دختر رسول خدا(صلي الله عليه و آله) را زدي و او را به خونريزي انداختي و فرزندش را سقط كردي و سخن پيامبر(صلي الله عليه و آله) را پايمال كردي؛ در حالي كه پيامبر(صلي الله عليه و آله) به او گفته بود: «فاطمه، تو سرور بانوان اهل بهشتي». به خدا سوگند! سرنوشت تو اي مغيره آتش است». ر.ك: الاحتجاج، ج2، ص40؛ بحار الانوار، ج44، ص83؛ مستدركات علم الرجال، ج7، ص470.

[23]. ر.ك: بشارة المصطفي، ص418؛ امالي، الطوسي، ص160؛ كتاب الفتن، ص91؛ الجوهره، ص32؛ كتاب الثقات، ج3، ص68؛ سير اعلام النبلاء، ج3، ص279؛ تاريخ مدينة دمشق، ج13، صص 289، 290، 293؛ البداية و النهايه، ج8، ص48؛ اعلام الوري، ج1، ص415؛ كشف الغمه، ج2، ص209. در كتاب الجوهره، ص32 آمده است: «... نزاع بالا گرفت تا آنجا كه بني‌هاشم به همراه امام حسين(عليه السلام) و بني‌اميه به همراه مروان سلاح برگرفتند. ولي سرانجام كار به آرامش كشيد و ابوهريره كه ميان آنها بود گفت: به خدا سوگند! اين ظلم است كه نگذارند حسن(عليه السلام) در كنار جدش دفن شود». همچنين در كتاب الفتن، ص91 نوشته شده است: «ابوحازم گفت: ابوهريره چنين گفت: به نظر تو اگر فرزند
موسي پيامبر(عليه السلام) وصيت كرده بود كه با پدرش دفن شود، و مانع آن مي‌شدند، آيا در اين صورت به او ظلم نكرده بودند؟ گفتم: آري. گفت: اين فرزند رسول خداست كه نمي‌گذارند او كنار پدرش دفن گردد».

[24]. الارشاد، ج2، صص 18 و 19؛ بحارالانوار، ج44، ص154.

[25]. روضة الواعظين، ج1، ص167.

[26]. اعلام الوري، ص211.

[27]. ر.ك: العمدة، ص13؛ تاريخ مدينة دمشق، ج13، ص288 و ج 42، صص 107، 111، 113، 123؛ فتح الباري، ج7، ص60؛ بحارالانوار، ج37، ص27.

[28]. تاريخ مدينة دمشق، ج13، ص288؛ خلاصة عقبات الأنوار، الميلاني، ج3، ص255؛ الجوهرة في نسب الامام علي و آله، ص32؛ سير اعلام النبلاء، ج3، ص275؛ الغدير، ج8، ص265 و ج 11، ص14.

[29]. تاريخ المدينه، ج1، ص110.

[30]. تاريخ مدينة دمشق، ج13، ص287. در آنجا آمده است: «مروان همواره دشمن بني‌هاشم بود تا زماني كه مُرد». الغدير، ج8، ص265.

[31]. ابن‌عساكر در تاريخ مدينة دمشق، ج21، ص127 آورده است: «معاويه به سبب اين كار، به مروان نامه‌اي تشكرآميز نوشت و او را به حكومت مدينه منصوب كرد و سعيد بن عاص را عزل نمود».

[32]. منتخب الانوار، ص60.

[33]. كتاب الثقات، ج3، ص67؛ مشاهير علماء الامصار، محمد بن حبان، ص24.

[34]. تاريخ مدينة دمشق، ج13، صص 300 و 302 و نيز ر.ك: التعديل و التجريح، سليمان بن خلف الباجي، ج1، ص475؛
نظم درر السمطين، ص205.

[35]. مناقب آل ابي‌طالب، ج3، ص192؛ بحار الانوار، ج44، ص135.

[36]. ر.ك: التنبيه و الاشراف، المسعودي، ص260؛ رجال الطوسي، ص35؛ سبل الهدي و الرشاد، ج11، ص64؛ عمدة الطالب، ص67.

[37]. كشف الغمه، ج1، ص584؛ الارشاد، ج2، ص15؛ تهذيب الاحكام، ج6، ص39؛ مشاهير علماء الامصار، ص24؛ تاريخ اليعقوبي، ج2، ص225؛ تاريخ مدينة دمشق، ج13، ص288؛ تهذيب الكمال، ج6، ص254؛ كشف الغمه، ج2، ص208؛ المناقب، ج4، ص28؛ اعلام الوري، ج1، ص403؛ العدد القوية لرفع المخاوف اليومية، علي بن يوسف المطهر الحلي، ص351؛ الجامع العباسي، ص188.

[38]. مقتضب الاثر، ص13؛ بحار الانوار، ج36، ص218.

[39]. المستدرك علي الصحيحين، ج3، ص173؛ الاصابه، ج2، ص65؛ المنتخب من ذيل المذيل، ص19؛ تاريخ مدينة دمشق، ج13، ص297؛ تهذيب الكمال، ج6، ص256.

[40]. كتاب الفتن، ص91.

[41]. سير اعلام النبلاء، ج3، ص277؛ جواهر المطالب، ج2، ص21.

[42]. جواهر المطالب، ج2، ص21.

[43]. البداية و النهايه، ج8، ص48.

[44]. الفضائل، شاذان بن جبرئيل القمي، ص10.

[45]. كامل الزيارات، ص117 و نيز ر.ك: المزار، الشيخ المفيد، ص181؛ بحار الانوار، ج97، ص205؛ جامع احاديث الشيعه، ج12، ص266؛ ذخيرة الصالحين، ج4، ص209.

[46]. بحار الانوار، ج102، ص192؛ مصباح الزائر، ص254؛ المزار، محمد بن مشهدي، ص104. 




نظرات کاربران