فراموشی هر آنچه نیستی است تا به هستی برسی فراموشی هر آنچه نیستی است تا به هستی برسی فراموشی هر آنچه نیستی است تا به هستی برسی بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
فراموشی هر آنچه نیستی است تا به هستی برسی فراموشی هر آنچه نیستی است تا به هستی برسی فراموشی هر آنچه نیستی است تا به هستی برسی فراموشی هر آنچه نیستی است تا به هستی برسی فراموشی هر آنچه نیستی است تا به هستی برسی

فراموشی هر آنچه نیستی است تا به هستی برسی

اکنون وقت آن شده است تا تنت را به آزمایش الهی بسپاری. تمام تلاش خود را به کار می‌گیری تا نگاهت به هر آنچه تمثال تو را منعکس می‌کند و تو را به یادت می‌آورد نیفتد.

می‌خواهی حاجی شوی. جسم و روحت را می‌پالايی تا لباس سپيد احرام بر تن كنی. پاك و پاكيزه از هر زشتی، دو رويی، بدی، ناراستی و كژی. می‌خواهی خالص شوی. می‌خواهی قدم در راهی بگذاری كه ابراهيم خليل(ع) گذاشت. همان‌جايی بروی كه رسول‌الله(ص) و ائمه معصومين(ع) رفتند. می‌خواهی به مكه بروی و لازمه اين حضور آن است كه لباس احرام بپوشی و وجودت را جز برای دوست، محرم كنی.

به آينه نگاه نكن. چرا؟ تا خودت را فراموش كنی. امتحانی است برای اينكه نفس را در وجود خود بكشی. امتحانی است تا ياد بگيری بدون نفس و خواسته‌های نفسانی هم می‌توانی زندگی كنی. می‌توانی يك روز يا بيشتر از ديدن خود وجودی‌‌ات چشم بپوشی. پس بايد علاوه بر ظاهر، از باطن نيز چشم‌پوشی كنی. نه از باطن كه از خواسته‌هايی كه بوی دنيا می‌دهد. از خواسته‌هايی كه تصور نمی‌كنی و نمی‌كردی كه روزی بتوانی آنها را كنار بگذاری.

اكنون وقت آن شده است تا تن به اين آزمايش دهی. تمام تلاش خود را به كار می‌گيری تا نگاهت به هر آنچه تمثال تو را منعكس می‌كند و تو را به يادت می‌آورد نيفتد و اگر ناخواسته افتاد، استغفار می‌كنی كه «استغفرالله ربی و اتوب اليك، لبيك، الهم لبيك، لبيك لا شريك لك لبيك»

آماده می‌شوی تا فقط او را ببينی. آمده‌ای تا تمام وجودت او شود و ديگر هيچ. اكنون وقت آزمودن است. وقت آنكه هر آنچه او خواسته است به مرحله اجرا درآيد. همه رنگ‌ها و تزئينات را كنار می‌گذاری. يك دست سپيد می‌پوشی... جامه احرام ... كفن... همان كه وقت ديدار رب‌العالمين در روز جزا به تن خواهی داشت. خالی از هر زرق و برقی، بی‌ريا و تكلّف. بدون هيچ تزئينی.

می‌روی تا بی‌نشان شوی، تا با ديگران در لباس سپيد احرام يك دست شوی. احرام می‌بندی ... حتی شريك زندگی‌ات را بر خود حرام می‌كنی در اين مدت چند روزه، تا فقط به او بپردازی. تا فقط مال او باشی و فقط به خواسته او گردن نهی. می‌خواهی سر تا پای ‌وجودت او شود.

هر آنچه را او خواسته است انجام می‌دهی. می‌پرستی فقط ذات يگانه عالم امكان را. تنها وجود لايتناهی را. طواف می‌كنی و به دور خانه‌اش می‌گردی. بر دور خانه‌ای كه او خواسته و به دست ابراهيم خليل(ع) آن را بازساخته است. به دور آنچه او طلب كرده است می‌گردی و صدايش می‌زنی.

نمازت را پشت جايگاهی كه ابراهيم نبی(ع) ايستاده بود، به جا می‌آوری و به سوی مسعی حركت می‌كنی تا همان‌گونه كه او خواسته است، پا جای پای هاجر بگذاری. جای پای زنی كه در طلب آب برای فرزندش، در كنار خانه دوست، سعی صفا و مروه را به جا آورد و از محل هبوط آدم ابوالبشر(ع) تا حوّا را هفت بار طی كرد.

سعی را كه به جا آوردی، تقصير می‌كنی. آخرين زينت‌های بر جا مانده به بدنت را از تن بر می‌گيری. يك دست و خالص برای او می‌شوی. نفست را می‌كشی تا به معبود برسی. اين بار طواف می‌كنی باز هم به خواست او. ديگر تو و خواسته تو وجود ندارد. همه او است. همه جسمت، چشم شده است، آيا اعمالم را پذيرفته است؟ آيا شايستگی ارائه به درگاهش را داشته است؟ آيا توانسته‌ام در برابر لطف او، ذره‌ای سپاس به جای آورم؟

و اين سوال‌ها تا لحظه بازگشت به موطنت در گوشت زمزمه می‌كند...

يادداشت از آزاده حاجی‌غلامی


| شناسه مطلب: 2683







نظرات کاربران