بخش 10 بخش 10 بخش 10 بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
بخش 10 بخش 10 بخش 10 بخش 10 بخش 10

بخش 10

فصل هفتم: مسجد مصلّی الف: نخستین نماز عید در اسلام ب: نخستین مکان نماز عید پ: مصلّی، غمامه ت : بنای مسجد مصلّی فصل هشتم: مسجد ذباب الف: کوه ذباب ب: بنای مسجد ذباب فصل نهم: مسجد اجابه الف: دعا و اجابت ب: بنای مسجد اجابه فصل دهم: مسجد بنوحارثه فصل یازدهم: مسجد بنوظفر


225


«تمام آثار رسول تغيير كرده است; مگر مسجد قبا و مسجد فضيخ و مشربه امّ ابراهيم، معلوم مي گردد كه تاريخ بناي مسجد به قرن نخست اسلامي باز مي گردد.»

احمدبن عبدالحميد عبّاسي در كتاب «عمدة الأخبار في مدينة المختار» در سال 1035 ق. بناي مسجد را زيبا و آن را از نظر شكل، ظاهر و معماري، شبيه مسجد قبا توصيف كرده است.

مطري در «التعريف بما آنست الهجرة من معالم دارالهجره» در قرن 7 ق. در وصف مسجد مي نويسد:

«بناي آن داراي شانزده ستون بوده كه گذر زمان آن را فرسوده و مناره هايش را فروريخته است. سنگ هاي آن را نيز براي مصارف شخصي كنده و برده اند».

در دهه نخست قرن 7 ق. آثاري از مسجد به جاي مانده بود و ابن نجّار در «اخبار مدينة الرّسول» به بناي سنگي آن تصريح مجملي نموده است.

طبق آنچه كه از منابع موثّق بر مي آيد، اوّلين بار پس از پيامبر اسلام، عُمربن عبدالعزيز، مسجد فضيخ را همزمان با تجديد بناي مسجد قبا بازسازي كرد.

سمهودي در نيمه قرن 9 ق. مسجد فضيخ را مشاهده كرده و حضوراً آن را مورد بررسي قرار داده است. وي مساحت مسجد را از شام به قبله و از شرق به غرب 121=11×11 دانسته است; ولي معلوم نمي سازد كه بناي آن از آثار كيست؟

ميرزا حسين فراهاني، ملك الكتاب ناصري در سال هاي 1302 و 1303 هـ .ق. مسجد فضيخ را ديده و آن را (در سفرنامه) چنين وصف كرده است:

«مسجدي است بي سقف، با بيست و هفت قدم طول و چهار قدم عرض و آن را در ميان نخلستاني دانسته كه مِلك يكي از اشراف حسني و شيعي بوده است.»

بناي فعلي (1396 هـ.ق.) نسبتاً مخروبه است و مسلّماً مربوط به دوران تسلّط عثماني ها بر سرزمين حجاز مي باشد. در ذي الحجّه سال 1396 ق. و 14 رجب سال 1397 ق.و روز جمعه سوم شعبان 1398 ق.توفيق زيارت وديدار مسجد را داشتم.طول


226


آن 19 متر و عرض مسقّف آن 4 متر است و شبستان هاي آن داراي 5 گنبد و يك محراب مي باشد. متأسّفانه حياط مسجد خاكي و ديوارهاي فرسوده اش با سنگ سياه بنا گرديده است و با گچ، روي آن سفيدكاري كرده اند.

مسجد را در ميان خرماستانِ «عوالي» ديدم كه سه كيلومتر از شهر دور بود و در منطقه اي كه اهل محل، آن را «بلاد حاجزه» مي خوانند. اين منطقه در مجاورت حرّه شرقي جاي گرفته و از طريق خيابان «العوالي» كه در سال هاي 1381 ـ 1379 ق. احداث شده و خيابان «المطار» يا منتهي اليه تقاطع خيابان «ابوذر» با خيابان «درب الجنائز» مي توان به آنجا راه يافت. پيكره هاي 1 ـ 6 و 2 ـ 6

موقعيت مسجد فضيح


227


فصل هفتم: مسجد مصلّي

الف: نخستين نماز عيد در اسلام

واقدي، ابن سعد، طبري، ابن اثير، ابن كثير، يعقوبي، مسعودي، ابن جوزي از زاد المعاد، به اسناد صحيح روايت مي كنند: اوّلين نماز عيدي كه محمد (صلي الله عليه وآله) در مدينه به جاي آورد، نماز عيد قربان بود.

اين عبادت در محلّي برگزار شد كه بعدها «المصلّي» نام گرفت و گفته اند: تاريخ انجام آن، پس از غزوه بدر و بني قينقاع بوده است.

در منابعي چند تقريباً اتّفاق نظر كامل وجود دارد كه پيامبر اسلام، نماز عيد را در صحرا و فضاي باز مناسب ـ كه در آن ايّام منطقه «مناخه» در غرب مسجد النبي بوده ـ به جاي مي آورده است.

به گفته يحيي بن داود بن الفرات، هنگامي كه محمد (صلي الله عليه وآله) براي نماز، به محل مذكور (المصلي) رسيد، فرمود:

«هذا مستمطرنا و مصلاّنا لأضحانا و فطرنا لا يضيق و لا ينقص منه شيء» و به ثبت ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بخش هاي صلاة العيدين، الصلاة، في العيدين از جوامع حديث:

صحيح امام بخاري، كتاب 13 و صحيح مسلم، كتاب 8 و سنن ابوداود، كتاب 2 و مسند احمدبن حنبل، جزء 3 و ديگر منابع حديث زيدي، اسماعيلي و اماميّه.

2 . «اين جا محلّ طلب باران ما براي عيد قربان و عيد فطر است كه نه (محيط آن) تنگ و نه چيزي از آن كاسته مي شود.»


228


انس بن مالك، كه ابن شبه در اخبارالمدينه به آن استناد كرده، آمده است:

«هذا مجمعنا و مستمطرنا و مدعانا لعيدنا و لفطرنا و أضحانا. فلا يبني فيه لبنة و لا خيمة».

مورّخان از اوّلين مراسم برگزاري فريضه جماعت، توصيفات مختلفي به رشته تحرير درآورده اند و از آن جمله است آنچه كه مشترك گفتارشان است:

«محمّد (صلي الله عليه وآله) هنگام رفتن به مصلّي، عصاي عَنْزَه ـ هديه نجاشي ـ را در دست داشت; يا پيشاپيش پيامبر حمل مي كردند.»

پس از انجام فريضه، ايستاده، نه بر فراز منبر، طبق روايات «انس بن مالك» و «ابوسعيد خدوري»، خطبه مي خواند و گوسفندي را قرباني مي كرد.

امام شافعي در الأم و امام بخاري در صحيح، به مستنداتي اشاره مي كنند كه در شناخت محل المصلّي كمك شاياني است:

دو راه از مسجد نبي تا مكان برگزاري نماز عيد وجود داشته است; راه باريك كه به «بني زريق» شهرت داشت و طريق فراختر كه آن را «درب السويق» مي خواندند.

اين دو مسير در غربي مسجد و بين مناخه و مسجد پيامبر بوده است.

حافظ شيخ الإسلام مي گويد:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . «اين، محل جمع شدن ما و محلّ طلب باران ما و دعوت كننده عيد ما براي عيد فطر و عيد قربان است، نه در آن سنگي بنا گذاشته مي شود و نه چادري برپا مي گردد.»

2 . «امام بخاري، صحيح، ج 2، ص 116 ; امام مسلم، صحيح، ج 1، ص 325 ; ابوداود، سنن، ج 1، ص 178 ; نسائي، سنن، ج 3، ص 184 ; بيهقي، سنن الكبري، ج 3، ص 296 ، به نقل از عبدالله بن عمر، ابوسعيد، عبدالله بن سائب، جابربن عبدالله و براء بن عازب.

3 . نيز نكـ : ابن قيم جوزي، زادالمعاد، ج 1، ص 121

ب: نخستين مكان نماز عيد

4 . كتاب 13، الخروج الي المصلّي بغير منبر.


229


«و إنّما اختصّ كثير بن الصلت ببناء المنبر بالمصلّي لأنّ داره كانت مجاورة المصلّي».

يعني مصلي در سمت شمالي و مجاور خانه «كثير بن الصلت تابعي» قرار داشته كه با توجّه به حديث ابن عبّاس مسلّم خواهد بود:

«أتي يوم العيد إلي العلم الّذي عند دار كثير بن الصلت علي سبيل التقريب للسامع و الاقدار كثير بن الصلت محدّثة بعد النّبيّ».

امروزه اين مكان در سمت جنوبي «باب الشّامي» بنايي آشكار دارد و موقعيّت آن بدون هيچ ترديدي، تاريخي شناسانده شده است.

قدمت بناي مسجد مصلّي، به گفته ابن شبه، به نقل از «ابوغسان الكناني» كه يكي از ياران امام مالك بن انس بوده، مربوط به قرن سوم هجري قمري است. و مسلم بود كه پيامبر مي خواست آن مكان، زميني مسطّح و در فضاي باز باشد. در آن ايّام «مناخه» (نزديكترين زمين ها به مسجد بزرگ) داراي اين ويژگي بود; خصوصيّتي كه بعدها به صورت يك سنّت ديني مورد توجّه مسلمانان قرار گرفت; اگر چه بعدها دستخوش تفسيرها و برداشت هاي فقهي گرديد كه خروج نبي به صحرا:

«لأنّه أبلغ في التواضع و أوسع للناس»

«لأنّ المقصود في الخروج إلي الصحرا تكثيرالنّاس وذلك يحصل في الجوامع وإنّما كانوايخرجون إلي الصحراء لعدم تعدّد الجوامع بخلاف هذا الزمان».


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . «همانا كثير بن صلت، منبر را در مصلّي اختصاص داد; چونكه منزل وي در مجاورت مصلّي بود.»

2 . «روز عيد به طرف پرچمي كه نزديك خانه كثير بن صلت بود آمد، به منظور نزديك تر كردن به شنونده و مقدرتر آن است كه محدث نامبرده پس از پيامبر (صلي الله عليه وآله) كثير بن صلت است.»

3 . «به علت آن كه بيرون رفتن به صحرا در نماز عيدين در تواضع و فروتني رساتر و براي مردم وسيع تر است، چون هدف از رهسپار شدن مردم به صحرا فزوني آن هاست و اين حاصل مي شود در مسجدهاي جامع. در حالي كه در آن زمان، بر خلاف الآن، مسجدهاي جامع متعدد نبود.»

نكـ : فتح الباري بشرح صحيح البخاري، جزء7، صص 37 ـ 35، بدرالدّين عيني مُتوفّاي 855 هـ .ق.»


230


سنّت ديگري كه دستخوش تغييرات زمانه گشت، خطبه نماز بود كه پيامبر آن را
بعد از نماز و بر منبر نمي خواند و بعدها خطبه بر منبر خوانده شد; آن هم قبل از
نماز:

حافظ ابن حجر عسقلاني نخستين تغيير دهنده اين دو سنّت را عثمان بن عفّان دانسته است. گفته اند:

«أوّل خطب النّاس في المصلّي علي منبر، عثمان بن عفان» و:

«أوّل من خطب قبل الصلاة عثمان».

و گفته اند: مروان، امير وقت مدينه نيز چنين كرد و چون گفتند كه، چرا مروان سنت را رعايت ننمود؟ سمهودي در «الوفاء بما يجب لحضرة المصطفي» به نقل از عبدالرزاق و او از ابن جريح، از زهري، چنين جواب محقّقان را نوشت كه چون: «أوّل من أحدث الخطبة قبل الصلاة في العيدين معاوية»! و عياض بي پرده تر سخن گفته است:

«چون مروان عامل معاويه در مدينه بود!»

پ: مصلّي، غمامه؟

مورّخان و مفسّران و شارحان حديث، مسجد مصلّي را مسجد غمامه نيز خوانده اند و آن به اعتبار وقوع حادثه اي بوده كه تفصيل آن را از منابع حديث و سنّت چنين مي خوانيم:

1 . امام بخاري در صحيح، به نقل از عبدالله بن محمد و او از سفيان، به روايت از ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . فتح الباري، بشرح صحيح بخاري، ج2، ص2261

2 . به نقل از ابن شبه، ابن المنذر، حسن بصري: نيل الأوطار شوكاني، ج 3، ص 362) ; الأوائل سيوطي و تاريخ الخلفا، ص 111 ; محاضرة الاوائل سكتواري، ص 145

3 . ابن حزم، المحلّي، ج 5، ص 86 ; بدايع الضيافع، ملك العلماء.

4 . «اولين كسي كه خطبه پيش از نماز را در دو عيد مرسوم كرد معاويه بود.»

5 . كتاب الوتر، ابواب الإستسقاء، حديث 68، باب الإستسقاء في المُصلّي.


231


عبدالله بن ابي بكر و او از عباد بن تميم از عمويش نقل مي كند كه گفت:

«خرج النّبيّ إلي المصلّي. ستسقي و استقبل القبلة فصلّي ركعيتن و قلّب رداءَهُ.».

در حديث 65 مي خوانيم:

«خرج النبيّ يستسقي فتوجّه إلي القبلة يدعو و حوّل رداءَه ثمّ صلّي ركعتين جهر فيهما بالقراءَة».

در حديث 69 به نقل از عبدالله بن زيد انصاري مي خوانيم:

«إنّ النّبيّ خرج إلي المصلّي يصلّي و إنّه لمّا دعا أو أراد أن يدعوا استقبل القبلة و حوّل رداءه».

2 . متقي هندي در «كنزالعمّال»، به استناد منابع حديث، به روايت از كنانه مي گويد:

«قال أرسلني أمير من الأمراء إلي ابن عبّاس أسأله عن الإستسقاء فقال ابن عبّاس خرج النبيّ ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ متواضعاً متبذّلا متخشّعاً متضرّعاً مترسّلا فصلّي ركعتين كما يصلّي في العيد».


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . «پيامبر به سوي مصلي رهسپار گرديد و طلب باران نمود و رو به قبله ايستاده، دو ركعت نماز گزارد، و رداي خود را وارونه كرد.»

2 . «پيامبر جهت استسقا خارج شد و روي به قبله ايستاده، دعا نمود و رداي خود را وارونه نمود و دو ركعت نماز به جاي آورد و در آن دو ركعت آيات را با صداي بلند قرائت كرد.»

3 . «پيامبر جهت نماز خارج شده، رهسپار مصلّي گرديد. هنگامي كه دعا كرد و يا مي خواست دعا كند، روي به قبله مي ايستاد و رداي خود را وارونه مي كرد.»

4 . ج 8، ص 280، صلاة الإستسقاء .

5 . «گويد يكي از اميران مرا نزد ابن عباس فرستاد تا از او درباره استسقا بپرسم. ابن عباس گفت: پيامبر در حالت خضوع، فروتني، تضرع، دامن افشانده و با فراخ خارج مي گرديد و دو ركعت نماز مي گزارد; همانگونه كه در عيد نماز به جاي مي آورد...»


232


و به نقل از عبدالله بن زيد المازني روايت شده است:

«إنّه رأي النّبيّ ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ يوم خرج يستسقي فحوّل إلي النّاس ظهره يدعو و استقبل القبلة ثمّ حوّل رداءه ثمّ صلّي ركعتين و قرأ فيهما و جهر».

در بعض منابع حديث، محلّ استسقاي ديگري را نزديك مكاني دانسته است كه بعدها به «احجارالزّيت» مشهور گرديد:

«عن آبي اللحم قال: رأيت رسول الله ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ عند أحجار الزيت يستسقي مقنعاً بكفّيه يدعو. قال...».

اين مكان نزديك «الزوراء» مقبره «نفس الزكيّه» و مشهد «مالك بن سنان» مي باشد كه همگي آن ها نزديك بازار مدينه; يعني مناخه امروزي يا صحراي محلّ نماز عيد پيامبر اسلام است.

بر اين اساس معلوم مي گردد كه مناخه از «ثنية الوداع» آغاز مي شده و تا محلّه هاي مصلّي و الجديدة و الحجازيه و المراكشيه امتداد داشته و اين امتداد شامل صحرايي مي شده است كه مقبره نفس زكيّه و بناي يادبود احجاز زيت و مسجد فعلي مصلّي را نيز شامل مي گشته است. لذا به عقيده مؤلّف حقير، بين محلّ استسقي و مكان برگزاري نماز عيد پيامبر (صلي الله عليه وآله) فاصله اي نمي توان در نظر گرفت.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . «او پيغمبر را مشاهده نمود; روزي كه جهت استسقا بيرون رفته بود. پس به مردم پشت كرده، به دعا پرداخت و رو به قبله ايستاد، سپس رداي خود را روي شانه انداخت و دو ركعت نماز به جا آورد و آيه هاي نماز را با صداي بلند تلاوت مي كرد.»

2 . «از ابو لحم روايت است كه گفت: پيامبر را كنار احجار الزيت ديدم كه استسقا مي كرد، در حالي كه صورت را با دو دست پوشانده بود و دعا مي خواند، گفت: ...» نكـ : كنزالعمال، متقي هندي، ج 8، ص 280).

ابوداود، صحيح ترمذي، مستدرك حاكم، صحيح ابن حبان به نقل از: عمير مولي ابي اللحم.

3 . مباحث در باره «احجاز زيت» و «مشهد مالك بن سنان».

4 . جمع مناخات = مبرك الإبل.


233


اكنون مي بايست بررسي كرد، كه چه رابطه اي بين غمامه با استسقي و مصلّي وجود داشته است؟

غَمامه در لغت به معناي سحابه است. اين واژه در متن حديثي از انس بن مالك آمده است; بدين معنا كه در استسقاي پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله) و پس از دعاي آن حضرت، لكّه ابري در آسمان مدينه پديدار گرديد و سپس باران باريدن گرفت.

امام بخاري در كتاب «صحيح» حديث انس را چنين آورده است:

«عن أنس بن مالك أنّ رجلاً دخل المسجد يوم جمعة من باب كان نحو دار القضاء و رسول الله ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ قائمٌ يخطب. فاستقبل رسول الله ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ قائماً ثمّ قال: يا رسول الله هلكت الأموال و انقطعت السبل فادع الله يغثنا فرفع رسول الله يديهِ ثمّ قال: اللّهمّ أغثنا، اللّهمّ أغثنا، اللّهمّ أغثنا. قال أنس و لا والله ما نري في السماء من سحاب ولا قزعه و لا شيئاً وما بيننا وبين سلع من بيت و لا دار قال فطلعت من ورائه سحابة مثل الترس فلما توسطت السماء انتشرت ثمّ أمطرت فلا والله ما رأينا الشمس ستاً ثمّ دخل رجلٌ من ذلك الباب في الجمعة المقبلة ورسول الله يخطب فاستقبله قائماً فقال: يا رسول الله هلكت الأموال وانقطعت السُّبل فادع الله يمسكها عنّا قال فرفع رسول الله ـ صلّي الله عليه [ وآله ] وسلّم ـ يديه ثمّ قال: اللّهمّ حوّلنا و لا علينا اللّهمّ علي الآكام والظراب و بطون الأودية و منابت الشجر فانقلعت و خرجنا نمشي في الشمس قال: شريك فسألت أنس بن مالك أهو الرجل الأول؟ قال: لا أدري».


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نكـ : لكّه ابر.

2 . صحيح، استسقاء، دعوات، حج، ادب. و نيز نكـ : فصول استسقا. و همچنين:

ابن ماجه، سنن، اقامه، استسقاء. و: دارمي، صحيح، استسقاء. و: نسائي، سنن، استسقاء.

و: احمدبن حنبل در مسند، ج 4، ص 235، 236

3 . «از انس بن مالك نقل است كه مردي روز جمعه از درِ روبه روي دار القضا وارد مسجد شد، در حالي كه پيامبر ايستاده بود و خطبه مي خواند. پس رو به رسول الله ايستاده، گفت: يا رسول الله، اموال از ميان رفت و راه ها بسته شد، پس از خداوند بخواه ما را نجات دهد. رسول الله دستان خود را بلند كرد و گفت: پروردگارِ ما! ما را ياري ده. خداوندا! ما را ياري ده. خداوندا! ما را ياري ده. انس گفت: به خدا سوگند كه حتي پاره اي ابر در آسمان نمي بينم و بين ما و كوه سلع، خانه و منزل ديده نمي شود. گفت: پس آنگاه ابري انبوه از پشت وي ظاهر شد و هنگامي كه به وسط آسمان رسيد پراكنده شد. آنگاه باريدن گرفت. به خدا سوگند تا 6 روز خورشيد را نديدم. سپس مردي از همان در، در روز جمعه، در حالي وارد مسجد شد كه رسول الله (صلي الله عليه وآله) خطبه مي خواند روبه روي او ايستاد و گفت: يا رسول الله، اموال از ميان رفت و راه ما بسته شد. پس، از خدا بخواه كه اين محنت را از ما دور گرداند. گفت: پس رسول الله دست ها را بالا برد و گفت: خداوندا! بر احوال ما و نه عليه ما بر دشت و هامون و ميان درّه ها و باغ ها. گفت: پس اطاعت كرديم و بيرون آمديم و در آفتاب قدم زديم. شريك گفت: از انس بن مالك پرسيدم: آيا او همان مرد اول است؟ پس گفت: نمي دانم...».


234


حديث يادشده، گوياي استسقايي است كه پيامبر دعاي آن را در مسجد خود بيان داشته، نه در صحرا. و اين نشانه آن است كه استسقاهاي متعدّدي در ميان بوده است; يكي روز جمعه هنگام قرائت خطبه. دوم در مصلّي. سوم هنگام نشستن بر منبر. چهارم هنگام نشستن در مسجد. پنجم نزد احجار زيت در نزديكي هاي الزّوراء. ششم در يكي از غزوات ولي پديدار شدن لكّه ابر بر فراز صحرا كه همان فاصله بين كوه سلع و مسجد مي باشد، رخ داده است. در حديث ابن عمر مي خوانيم:

چون باران بباريد، پيامبر تبسّمي كرد و گفت:

«لله درّ أبي طالب لو كان حيّاً قرّت عيناه من الّذي نيشدنا قوله؟

علي بن ابي طالب به پا خاست و گفت: «يا رسول الله كأنّك أردتَ:

وابيضّ يستقي الغمام بوجهه ثمالُ التيامي عِصمةٌ لِلاْرامِل»

پيامبر فرمود: «آري منظورم همين شعرها بود.»


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ابوعبدالله بن قيم جوزي، زادالمعاد في هدي خير العباد، ج1، صص128 ـ 126

2 . «خدا به ابوطالب جزاي خير دهد، اگر زنده بود خوشحال مي شد. آن كيست كه گفته او را براي ما بازگو نمايد؟ علي ابن ابي طالب به پاخاست و گفت: يا رسول الله مثل اين است كه بخواهي بگويي...»

3 . امام بخاري، صحيح، ابواب الإستسقاء، حديث 51 ; متقي هندي، كنزالعمال، ج 8، صص 282 و 283، حديث 1935


235


به هر حال كلمه «غمامه» در بعضي روايات جايگزين لغت «سحابه» در حديث انس بن مالك شده است. يا به استناد شعر ابوطالب و يا چون پس از دعاي استسقا، لكّه ابري در آسمانِ صاف مدينه پديدار شده است. مكان استسقي و مصلّي را غمامه نيز خوانده اند و اين نامي است كه در كتاب هاي قدما از آن نشاني نيست و معلوم مي گردد كه شهرت و عموميّت آن جديد است.

ت : بناي مسجد مصلّي

سمهودي در «الوفاء بما يجب لحضرة المصطفي» نظر مي دهد كه بناي مسجد مصلّي (= غمامه) مربوط به دوران عمربن عبدالعزيز در خلال سال هاي 91 تا 93هـ .ق. است.

عزّالدّين شيخ حرم نبوي در سال 760هـ .ق. و مقارن با عهد ناصر حسن بن قلاوون صالحي، مسجد را تعمير و مرمّت كرد.

در سال 861هـ .ق. امير برديك معمار از فرمانروايان اشرف سيف الدّين اينال (متوفّاي 865هـ .ق.) از «مماليك برجي مصر» بار ديگر آن را بازسازي نمود.

در قرن سيزده، و بنا به متن كتيبه چوبي موجود در ديوار قِبلي مسجد; «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ،} إِنَّما يَعْمُرُ مَساجِدَ اللهِ...{ » «اللّهمّ شفّع النّبيّ في مجدده السلطان عبدالمجيد خان عزلغره» سلطان وقت عثماني آن را بساخت. تا اين كه در قرن 14هـ .ق. بناي مسجد به دست سلطان عبدالحميد ثاني دوباره سازي گرديد كه تا كنون پابرجاست.

در سال هاي 1395 تا 1398هـ .ق. توفيق مشاهده مسجد مصلّي را يافتم. اين مسجد نزد اهل مدينه، بيشتر به «غمامه» شهرت دارد و علي بن موسي در «وصف المدينة المنوّره»، به همين نام از آن ياد كرده است. اولا: آن را در قسمت باب مصري دانسته كه زمين حدّفاصله بين آن تا مسجد مصلّي،خاكي بوده است،(ص 8).ثانياً در بيان اهميّت آن، به اين گفته بسنده مي كند كه در مدينه نماز جمعه تنها در سه مسجدِ نبي، قبا و غمامه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . رسائل في تاريخ المدينه، ص177

2 . همان، ص42


236


اقامه مي شده است، (ص 41).

بناي مسجد 26 متر طول، 13 متر عرض و 12 متر ارتفاع دارد. ديوارهاي ساخته شده از سنگ هاي ضخيم سياه، حدود 5/1 متر ضخامت دارد. داراي محرابي سنگي و مناره اي بلند در ركن شمال غربي مسجد است. مسجد، گنبدي بزرگ دارد كه در دو سوي شرقي ـ غربي و موازي آن در سمت شامي، پنج گنبد كوچك از آثار عثماني ها آن را احاطه كرده اند. نكـ : پيكره هاي 1 ـ 7 و 2 ـ 7

نقشه 1 ـ هفتم


237


فصل هشتم: مسجد ذباب

الف: كوه ذباب

ياقوت حموي در «معجمالبلدان» ذباب را نام كوهي در مدينه مي داند و به گفته عمراني، نام پرنده اي است كه به ضبط حازمي، «ذِباب» تلفّظ مي شود.

ابن اثير در النّهايه، ذيل مادّه ذباب، به نقل از هروي مي گويد:

ذباب به معناي شوم و يا قسمت بُرنده شمشير مي باشد.

و از ابن موسي به متن حديثي اشاره مي كند كه به استناد آن، «ذباب» به معناي زنبور عسل نيز آمده است. به هر حال «ابن اثير» در اين كه ذباب نام كوهي كوچك در مدينه است، ترديدي به خود راه نمي دهد.

فيروزآبادي در «المغانم المطابه في معالم طابه» (ص 146)، هم عقيده با ديگر مورّخان، ذباب را درتلفّظ چون غُراب وكِتاب دانسته، صريحاًمي نگارد: «جبلٌ بالمدينة».

مقدّم بر همه مجامع لغت، كتاب: بلادالعرب، اثرِ حسن بن عبدالله اصفهاني است كه در دهه نخست قرن سوم هجري نگاشته شده است. اصفهاني چون از كوه هاي مدينه ياد مي كند، در صفحه 35 مي نويسد:

«أُحد و عَيْرٌ و الجماءُ و ذُباب بالمدينة و قربها».

و البكري موقعيت جغرافيايي آن را دقيق تر بر ما مي شناساند كه: «ذُباب... أسفل من


238


ثنيّة المدينة».

اين كوه كوچك در شمال مدينه، حدّ فاصل مدينه و كوه احد، در مشرق كوه سلع واقع شده است و نبايد آن را با ديگر ارتفاعاتي كه به نام ذباب در سرزمين نجد و حجاز وجود دارد و هَمْداني در «صفة جزيرة العرب» به آن ها اشاره كرده، اشتباه نمود.

ابن زباله و ابن شبه از عبدالرّحمان الأعرج روايت مي كند كه رسول اسلام بر فراز كوه ذباب نماز به جاي آورد و در سندي ديگر از ربيع بن عبدالرحمان بن ابي سعيد خدري گفته شده است:

در روزهاي سختِ قبل از نبرد خندق، بر كوه ذباب، قُبّه اي (= چادري) بر افراشته بودند تا محمّد (صلي الله عليه وآله) بر امر تقسيم نيروها و كندن خندق ها نظارت كند... و شايد اين اشاره، بعضي از محقّقان بزرگ اخبار مدينه; از جمله مطري را به اشتباه انداخته است كه مسجد فتح را در دامنه كوه سلع، همان مسجد ذباب تصوّر كنند; در حالي كه دو كوه سلع و ذباب، اگر چه در غزوه خندق، دو مركز مهمّ تجمّع مسلمانان بوده و هر دو به اعتباري در شمال غربي ثنية الوداع و در مسير خندق است; ولي بنا به پژوهش سمهودي در «وفاء الوفا بأخبار دارالمصطفي» و مستندات تاريخي، كه مورد مراجعه مؤلّف حقير بوده، «ذباب» در مسير شامي مدينه و در ناحيه شمالي ثنية الوداع و مسجد فتح در دامنه شرقي كوه سلع قرار دارد.

البتّه به عقيده مؤلّف حقير، ممكن است نام ذباب بعدها به علّتي به كوه كوچكِ مذكور اطلاق شده باشد. در روايت ابو غسان مي خوانيم: ذباب مردي بود از اهالي يمن و نماينده مروان، كه چون اختلافي بين او و يكي از انصار روي داد، ذباب مرد انصاري را تا مدينه تعقيب كرد و در مدينه او را به قتل رسانيد. مروان پس از خبردار شدن، دستور داد او را بكشند و بر بالاي كوه مذكور آويزان كنند.

ابن شبه به نقل از ابوغسان روايت مي كند كه ملوك كشته شده را بر فراز كوه ذباب

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نكـ : «معجم ما استعجم»، جزء 2، ص 609، چاپ مصطفي اسقا، قاهره، لجنة تأليف و الترجمه و النشر، 1947 م.


239


آويزان مي كردند; تا اين كه هشام بن عروه به زياد بن عبيدالله حارثي گفت:

«يا عجباً يصلّبون علي مضرب قبّة رسول الله ـ صلّي الله عليه[ وآله ]وسلّم ـ...».

ولي در مأخذي ديگر:

عايشه به نقل از حارث بن عبدالرّحمان، به مروان بن حكم، كه كشته ذباب را بر فراز كوه آويزان كرد، گفت:

«موقف صلّي عليه رسول الله ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ و اتخذته مصلباً».

ب: بناي مسجد ذباب

آنچه مسلّم است، چه به اعتبار قبّه گاه محمّد (صلي الله عليه وآله) در روزهاي خندق و چه به مناسبت محلّ نماز محمّد (صلي الله عليه وآله)  ، ذباب مورد احترام زائران و توجّه محقّقان اسلامي است. اين احترام و توجّه موجب گرديد از قرن ها پيش، بر فراز كوه، مسجدي بنا نهادند كه يادآور روزهاي حيات پيامبر (صلي الله عليه وآله) گشت.

اين بنا، به گفته مؤلف «المناسك و اماكن طرق الحج و معالم الجزيره» (ص395)، غير از مسجدي است كه به نام فتح بر بلندي هاي دامنه كوه سلع قرار دارد و موجب اشتباه بعضي از پژوهندگان شده است; زيرا به گفته ايشان، پيامبر: «صلّي علي ذباب جبل المدينة»;در صورتي كه: «و جلس في مسجد الفتح و دعا فيه».

ابوعبدالله اسدي در «الأماكن الّتي تزار في المدينة الشريفة» مي نويسد: به زيارت مسجد ذباب نائل شده است. زين مراغي در 800 هـ .ق. آن را مخروبه يافته، بعدها در سال 845هـ .ق. به همّت «امير جانبك نيروزي» بناي آن احيا شده است.

در بعضي از اوراق و نوشته هاي تاريخي، اشاره شده است كه مسجد ذباب را

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . «شگفتا كه به صليب مي كشانند در محل بارگاهي كه پيامبر در آنجا نماز مي گزارد...»

2 . «جايگاهي كه رسول الله بر آن نماز گزارد، آن را قتلگاه قرار داده اند.»

3 . «بر كوه ذباب نماز به جاي آورد و آن كوهي در مدينه است.»

4 . مسجد فتح، ميدان نبرد خندق، همين كتاب.


240


«الرايه» خوانده اند.

مسجد الرايه (= پرچم) بي ترديد، همان مسجد ذباب است و شايد به اعتبار واقعه اي باشد كه واقدي آن را در «الحرّه» بيان كرده است. واقدي مي نويسد:

«وقتي سپاهان مدينه براي جنگ حرّه بالاي خندق صف بسته بودند، يزيدبن هرمز امير موالي روي كوه ذباب پرچم مدني ها را به اهتزاز در آورده بود.»

علي بن موسي در رساله «وصف المدينة المنوره» كه نسخه خطي آن به شماره 31690/1644 در دارلكتب والوثائق القوميه قاهره، قسمتِ مربوط به تاريخ، مورد مطالعه حقير قرار گرفت. به نكته بس ظريفي اشاره كرده كه متأسفانه مأخد آن را ثبت ننموده است. علي بن موسي مي گويد كه مسجدالرّايه را ديده است و آن مسجدي است كه بر روي كوه ذباب بنا شده و يادآور وقتي است كه پيامبر (صلي الله عليه وآله) چون قصد غزايي را مي نمود، پرچم اسلام را بر فراز كوه ذباب مي افراشت تا نشانه قصد و عزم وي باشد و خبري براي مسلمانان.

ابراهيم رفعت پاشا نيز مسجد ذباب را زيارت كرده است و موقعيت آن را در «مرآت الحرمين» به دقّت و صحت ـ و مطابق نوشته هاي كتب معتبر قديم و مربوط به اخبار مدينه از مراغي تا سمهودي ـ وصف كرده و نشاني آن را در قسمت چپ طريق شامي دانسته است.

اين جانب در سال هاي 1396/1398هـ .ق. موفّق به مشاهده و زيارت مسجد ذباب شدم; آن مسجدي كوچك بر فراز كوه ذباب بود و از دامنه كوه تا قسمت هاي فوقاني آن به محاصره مساكن و مساكين مدينه در آمده است و كاملا كوه را پوشانده اند. طيّ راه از دامنه كوه تا محلّ مسجد، با عبور از داخل منازل مذكور ممكن شد. متأسفانه منطقه مسكوني ذباب مملو از كثافات حيوانات اهلي و خرابه هاي بينوايان است.

بقاياي بناي مسجد به صورت يك اتاق كوچك 4×4 متر در آمده كه ديوارهاي آن 6 متر ارتفاع دارد و ديوارهاي آن كاملاً با گچ سفيد روكاري شده است; به نحوي كه از دور بر فراز كوه نشاني آشكار دارد.

مسجد ميان خانه مخروبه اي جاي گرفته و حياط كوچك آن در قسمت شرق،


241


حدوداً متصل به كوه سلع قرار داشت.

زمين مسجد با زيلو و حصير پاره پاره مفروش بود و تنها يك فقير پير در مدخل آن در انتظار زائران اندك، از مسجد حفاظت مي كرد. وقتي سؤال كردم:

«آيا زائران به اين مكان كه به چنين غربتي افتاده است، مي شتابند؟» گفت:

«بسيار بسيار كم; و كسي از اهميّت اين محل خبر ندارد; مگر بعضي ها; و اگر هم بدانند راه آمدنش را نمي دانند.»

آن غربت و سادگي و خرابه بناي مسجد، مرا بيش از پيش با تاريخ بي تفصيل اسلام مرتبط نمود! نكـ : پيكره هاي 1 ـ 8 و 2 ـ 8

موقعيت مسجد ذباب


242


فصل نهم: مسجد اجابه

الف: دعا و اجابت

طايفه «بنومعاوية بن مالك بن عوف بن عمرو بن عوف» قبل از اسلام، در شرق يثرب منزل گزيدند. اين طايفه از اوس، غير از طايفه معاوية بن عمر بن مالك بن نجار و «بنوحديله خزرجي» است، كه در كنار چاه حاء به سر مي بردند.

انصار بنومعاويه كه شخصيّت هاي برجسته اي چون جَبْر بن عتيك و حارث بن قيس و مالك بن نميله... در ميان ايشان مي زيست، در زمان حيات پيامبر (صلي الله عليه وآله) در شهرك خود مسجدي برپا نمودند كه به سنّت اوليّه، نام آن را با عنايت به نام طايفه خود، «بنومعاويه» مي خواندند; تا اين كه:

1 . مسلم در صحيح به نقل از ابوبكر بن ابي شيبه و او از عبدالله بن نُمَير، به روايت از عامربن سعد، اين واقعه تاريخي ـ ديني را ثبت كرده است كه:

«إنّ رسول الله أقبل ذات يوم من العالية حتّي إذا مرّ بمسجد بني معاوية، دخل فركع ركعتين و صلّينا معه و دعا ربّه طويلاً. ثمّ انصرف إلينا فقال ـ صلّي الله عليه[ وآله ]وسلّم ـ : سألت ربّي ثلاثاً فأعطاني اثنتين و منعني واحدة سألت ربّي أن لايُهْلك أمّتي بالسَّنة فأعطانيها و فسألته أن لا يهلك أمّتي بالغرق

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . صحيح مسلم، كتاب الفتن و شرح النووي، جزء 18، ص 14


243


فأعطانيها فسألته أن لا يجعل بأسَهُم بينهم فمنعنيها».

2 . مالك بن انس در «الشعب الموطّأ»، اهتمام محمد فؤاد عبدالباقي از عبدالله بن عبدالله بن جبر ابن عتيك گفته است:

«جاءنا عبدالله بن عمر في بني معاوية و هي قرية من قري الأنصار فقال: هل تدرون أين صلّي النّبيّ ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ في مسجدكم هذا؟ فقلت له: نعم و أشرْتُ له إلي ناحية منه. قال: هل تدري ما الثلاث الّتي دعا بهنَّ فيه؟ فقلت: نعم. قال: فاخبرني فقلتُ: دعا بأن لا يظهر عليهم عدواً من غيرهم و أن لا يهلكهم بالسِّنين فاعطيهما و دعا بأن لا يجعل بأسَهُم بينهم فمنعها، قال: صدقت. قال ابن عمر: فلن يزال الهرج إلي يوم القيامة».

عبدالباقي در ذيل حديث، «لا يجعل بأسهُمْ بينهم» را «أي الحرب و الفتن و الإختلاف» معني كرده است.

3 . متن دعا و اجابت آن به استثناي اجابتِ «لا يجعل بأسهم بينهم» در غالب كتاب هاي حديث و ذيل فصل «الفتن» ذكر شده است و اگر چه به مكان آن اشاره

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . «روزي رسول الله از العاليه مي آمد. هنگامي كه به مسجد بنومعاويه رسيد، وارد آن شد و دو ركعت نماز گزارد و ما با او نماز گزارديم و او مدتي طولاني به درگاه خداوند خود دعا كرد. پس پيامبر رو به ما كرد و گفت: سه چيز از خدايم خواستم; دو چيز را اجابت كرد و از يكي منعم نمود. از او خواستم امت مرا با خشك سالي نميراند پس اجابت نمود آن را، از او خواستم امت مرا با غرق شدن نميراند، پس اجابت نمود آن را، از او خواستم كه بين امت من جنگ و ستيز نباشد، پس اين را از من منع كرد.»

2 . كتاب قرآن، ص 150، حديث 35

3 . «عبد الله ابن عمر به بني معاويه، كه دهكده اي از دهكده هاي انصار است، نزد ما آمد و گفت: آيا مي دانيد پيامبر در كجاي مسجد شما نماز گزارد؟ به وي گفتم: آري و اشاره كردم به گوشه اي از مسجد. گفت: آيا مي داني سه دعايي كه كرد چه بود؟ گفتم: آري. گفت: پس خبرم كن. گفتم: دعا كرد كه دشمني را جز از خودشان بر آنان آشكار ننمايد و آنان را با خشكسالي نميراند كه اين دو را اجابت كرد و دعا كرد كه ميانشان ستيزه نباشد، پس اين را منع كرد. گفت: راست گفتي. عبدالله بن عمر گفت: پس هرج و مرج تا روز قيامت ادامه دارد.»


244


نكرده اند ولي كاملا مطابق و مؤيّد آن است:

احمدبن حنبل در جلد پنجم «مسند» آن را از معاذبن جبل چنين ثبت كرده است:

«عن معاذ قال: صلّي النّبيّ ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ صلاة فأحسن فيها الركوع و السجود و القيام فذكرت ذلك فقال هذه صلاة رغبة و رهبة، سألت ربّي فيها ثلاثاً فأعطاني اثنين و لم يعطني واحدة سألته أن لا يقتل أمّتي بسنة جوع فيهلكوا فأعطاني و سألته أن لا يسلّط عليهم عدوّاً من غيرهم فأعطاني و سألته أن لا يجعل بأسهم بينهم فمنعني».

ب: بناي مسجد اجابه

آنچه مسلّم است، مسجد بنو معاويه و يا به اعتبار اجابت دعاي پيامبر (صلي الله عليه وآله) مسجد اجابه، يكي از آثار مدينه اسلام و يادآور سجده و دعاي محمّد (صلي الله عليه وآله) است.

مؤلّف كتاب «المناسك و اماكن طرق الحج و معالم الجزيره» (ص 402)، كه به نظر مي رسد از خامه ابواسحاق حربي در قرن 3هـ .ق. باشد، از مسجد اجابه ذيل فصل «مساجد النّبي (صلي الله عليه وآله) بالمدينه» با عنوان بني معاويه ياد كرده، تصريح مي كند:

محمّد رسول الله (صلي الله عليه وآله) در آن مكان، نماز گزارد.

ابن نجّار (متوفّاي 643هـ .ق.) در «اخبار مدينة الرّسول» (ص 116)، پس از شرح و توصيف بناي مسجدهاي معمور مدينه، به بناي مسجد اجابه اشاره مي كند كه در زمانش، به استثناي آثاري از ستون ها و محراب زيبا، بقايايي از مسجد نيافته است.

اين وضعيّت بنا تا زمان حيات سمهودي (متوفّاي سال 911هـ .ق.) باقي ماند و آثار

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . «از معاذ نقل است كه گفت: پيامبر نمازش را خواند و ركوع و سجود و قيام آن را به نحو احسن به جا آورد. پس علت اين را جويا شدم. گفت: اين نماز رغبت و وحشت است كه در آن از خداي خويش سه چيز خواستم كه امت را از خشكسالي هلاك نگرداند، پس اين را اجابت نمود و از او خواستم كه ميانشان ستيز نباشد كه منعم كرد.» (نكـ : صص243، 247، و 248) و نيز ابن ماجه، 9 فتن. ابوداود، 1 فتن. ترمذي، 14 فتن.


245


مخروبه زمان ابن نجّار پس از گذشت حدود 250 سال، دستخوش فرسودگي ها و خرابي هاي بيشتر گرديد; به نحوي كه سمهودي خود در «وفاء الوفا بأخبار دارالمصطفي» به آن تصريح كرده و از نزديك مشاهدات خود را چنين نگاشته است:

«آثار بسيار كمي از آنچه ابن نجّار در مورد محراب و ستون هاي مسجد گفته بود، مشاهده كردم. پس از رعايت دقّت، [به اين نتيجه رسيدم كه] طول بنا از شرق به غرب 25 ذراع و از شمال به جنوب 20 ذراع بوده است.

در سال 1303هـ .ق. = 1885 م. عليّ بن موسي از مسجد اجابه ديدن كرده است; ولي متأسّفانه در رساله «وصف المدينة المنوّره» وصفي از موقعيّت ساختماني بنا ارائه نداده و همينقدر در صفحه 46 گفته است:

« [اين مسجد] بين باغستان هاي حرّه شرقي مدينه بر مكاني مرتفع واقع شده است.»

وي در دو موضع; مسجد اجابه را يكي از نشانه هاي تعيين حدود شرقي بقيع و در فصلي ديگر يكي از نشانه هاي حدود ابواب حصار شهر مدينه مي خواند.

ابراهيم رفعت پاشا در طول سال هاي 1318 تا 1325هـ .ق. با آن كه مسجد اجابه را زيارت كرده، ولي متأسّفانه توصيفي از وضعيّت بنا ارائه نداده و تنها به ذكر گفته هاي سمهودي بسنده كرده است.

آنچه عيان است، بناي مسجد اجابه در زمان عثماني ها دوباره سازي شده بود و قبل از بناي جديد سعودي ها، داراي 10 متر طول و 8 متر عرض و گنبدي بوده است.

بناي فعلي مسجد اجابه، احيا شده بناي قديمي توسّط اداره اوقاف مدينه است كه در شرق شهر و حدود پانصد متري مسجد نبي واقع است.

مؤلّف حقير در جستجوي مكان مسجد، با مشكلات و ناراحتي هاي زيادي مواجه شد. جهت رفتن به مسجد اجابت (= الاجابه = بني معاويه) دو مسير از مركز شهر وجود دارد; مي توان از شارع عبدالعزيز به طريق منتهي اليه شرقي ديوار شمالي بقيع ره سپرد و از آنجا به طرف شمال به منطقه بني معاويه رسيد. در قسمت غربي مسجد، چاهي به نام «شمّ» مشهور عموم است. دوم از نيمه راه شرقي شارع المطار در مسير جادّه فرعي آن، كه به سمت جنوب كشيده شده، مسجد نمايي عيان دارد.


246


مسجد اجابت در ميان محلّه بسيار فقيرنشين، خصوصاً از سياهان مهاجر واقع شده است. مؤلّف حقير توفيق چهار ديدار از اين مسجد را در سال هاي 1395 / 1398 ق. به دست آورد.

بناي مسجد ـ چنانچه از تصاويري كه از آن تهيّه كرده ام، مشهود است ـ ساختماني است مربّع و بدون حياط ; داراي مناره اي به سبك جديد كه هم شكل غالب مناره هاي جديدالاحداث مساجد حجاز و نجد در عصر سعودي ها است. نكـ : پيكره 1 ـ 9


247


فصل دهم: مسجد بنوحارثه

بنوحارثة بن الحارث ابن الخزرج الاصغر بن عمرو بن مالك بن الأوس بن حارثه، طايفه اي از انصار مدني بودند كه نخست با «بنوعبدالأشهل» هم منزلگاه بودند و پس از اسلام، به منطقه شمالي منازل «بنوعبدالأشهل» در پشت «حره واقم» كوچ كردند و در آنجا سكونت گزيدند.

بنوحارثه، با شخصيّت هاي مشهوري چون ابوعبس بن جبر، مسعود بن عبد سعد، ابوبردة بن نيار ـ دايي براء بن عازب ـ ايفاگر نقش هاي مهمي در سال هاي حيات مدني مسلمانان بودند.

منطقه مسكوني بني حارثه در امتداد عريض تا وادي قنات، سرزمين گسترده اي از شمال و شرق مدينه را شامل مي شدند. خانه شيخان كه توقّفگاه مسلمانان در مسير راه نبرد احد بوده، ميان خانه هاي آنان جاي داشته است.

ابن شبه به نقل از حارث بن سعد ابن عبيد حارثي; و ابن زباله به روايت از ابراهيم بن جعفر گفته اند:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . سمهودي، وفاء الوفا بأخبار دار المصطفي، جزء 3، ص865

2 . ابن سعد، طبقات الكبري، جزء 2، ص 23 ; ابن حبان، الثقات، ج 3، ص 431 ; ابن حجر عسقلاني، الإصابه في تمييز الصحابه، ج 6، ص 278 ; ابن اثير، اسدالغابه، ج 5، ص52


248


«إنّ النّبيّ ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ صلّي في مسجد بني حارثة».

مسجد بني حارثه در كنار جادّه احد واقع شده است و مجاور سمت غربي آن، «قلعة المستراح» ـ كه توسّط عثماني ها ساخته شده ـ قرار دارد.

ابراهيم بن علي العياشي در «المدينة بين الماضي و الحاضر» (ص373)، بناي مسجد بني حارثه را مورد شناسايي قرار داده و از آن عكسي تهيه كرده است كه نشان مي دهد تا سال 1390هـ .ق. قلعه عثماني (= المستراح = استراحتگاه) به صورت بناي مخروبه موجود بوده است.

در 1395هـ .ق. مؤلّف حقير ملاحظه و مشاهده نمود كه بناي مسجد بني حارثه توسّط اداره اوقاف مدينه نوسازي شده و مورد توجّه زائران و نمازگزاران است.

آثار قديمي قلعه در كنار بناي مسجد همچنان باقي بود و اين خود نشانه اي از تطبيق مدينه گذشته و امروز به شمار مي آيد. نكـ : پيكره 1 ـ 10

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . «پيامبر در مسجد بني حارثه نماز گزارد.» نكـ : سمهودي، وفاء الوفا بأخبار دار المصطفي، جزء 3، ص 865

2 . علي بن موسي، وصف المدينة المنوّره، ص 46


249


فصل يازدهم: مسجد بنوظفر

بنوظفر بن الخزرج بن عمرو ابن مالك بن الأوس بن حارثه، با شخصيّت هايي چون قتادة بن نعمان و خالدبن نعمان، طايفه اي از انصار، بودند كه در شرق قبرستان بقيع در حرّه واقم منزل گزيدند.

اين شهرك كه در منطقه جنوبي چاه مرق و خانه هاي بنوعبدالأشهل مجاور وادي مهزور بنا گرديد، در زمان محمد (صلي الله عليه وآله) از مسجدي برخوردار بود و طبق روال قبايل و طوايف، آن را مسجد بني ظفر مي خواندند.

شهرت اين مسجد در تاريخ مدينه بدان است كه ابن شبه به نقل از حارث بن سعيدبن عبيد و يحيي به روايت از جعفر بن محمودبن محمّدبن سلمه گفته اند:

«إنّ النّبيّ ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ صلّي في مسجد بني ظفر».

قرطبي در «الجامع لأحكام القرآن» ذيل آيه: } فَكَيْفَ إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّة بِشَهِـيد وَ جِئْنا بِكَ عَلي هـؤلاءِ شَهِـيداً{ به حديثي اشاره مي كند كه بعدها يكي از منابع اهميت ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص 342 ; ابن سعد، طبقات الكبري، ج 3، جزء 2 ; سمهودي، وفاء الوفا باخبار دارالمصطفي، جزء 1، ص192

2 . «پيامبر (صلي الله عليه وآله) در مسجد بني ظفر نمازگزارد.» نكـ : سمهودي، وفاء الوفا باخباردارالمصطفي، جزء 3، ص 827

3 . نساء : 41


| شناسه مطلب: 77244







نظرات کاربران