گفت و گو با طراح پروژه های بازسازی و توسعه عتبات عالیات
مهندس ابوالحسن میرعمادی است که به پیشنهاد مسئولان فرهنگی عراق، طرح مرمت و بازسازی حرم مطهر امامین عسکریین در شهر سامراء، حرم حضرت امیرالمومنین علی(ع) را در شهر نجف و حرم حضرت امام حسین(ع) را در کربلا بر عهده گرفته از عشق و علاقه خود به آستان مقدس امامان معصوم سخن می گوید.
سفر اولم به کربلا بيش از 50 سال پيش بود، زماني که همراه با کارواني از اصفهان، ضريح، در و ديگر اسباب ساخته شده مربوط به آن را که به دست هنرمندان اصفهاني ساخته شده بود، طي آئيني براي نصب در حرمين شريفين به عراق ميبرديم. در آن زمان من 10 ساله بودم و پدرم که استاد فيزيک و بيوفيزيک دانشگاه اصفهان بود، به دليل اينکه ضريحهاي ساخته شده تا آن زمان رنگهاي قابل قبولي ارائه نميدادند، فرمول آلياژي را به دست آورده بود که با استفاده از آن، ضريح حرم امامحسين(ع) و حضرت ابوالفضل(ع) اصفهان بدون اشکال قبلي ساخته شد. پدرم به دليل گرفتاري شغلي در آموزش دانشگاه نتوانست با اين کاروان به کربلا و نجف سفر کند، بنابراين من و پدر بزرگم به جاي او اين سفر را به انجام رسانديم. در اين سفر، کربلا و نجف اثر بسياري بر من گذاشت.
به ياد دارم علاوه بر نصب ضريحها و مخلفات آنها در حرمين، نخستين حسينيه و زائرسرايي که اصفهانيها برپا کرده بودند نيز همزمان طي آئيني گشايش يافت و هنرمندان درجه يک اصفهان در زمان خودشان همچون بهترين نقرهکار، بهترين تذهيبکار و به طورکلي عاليترينها در اين کار دست داشتند. هنرمنداني چون استاد صنيعزاده براي کارهاي مينياتور و استاداني چون ذوالفن و پرورش براي خاتمکاري... و اين توفيق اوليه من درآشنايي با کربلا و نجف بود.
اينها بخشي از سخنان مهندس ابوالحسن ميرعمادي است که به پيشنهاد مسئولان فرهنگي عراق، طرح مرمت و بازسازي حرم مطهر امامين عسکريين در شهر سامراء، حرم حضرت اميرالمومنين علي(ع) را در شهر نجف و حرم حضرت امام حسين(ع) را در کربلا ارائه داده است. مرمت و بازسازي و توسعه حرمين مطهر تنها هدف طرح ارائه شده مهندس ميرعمادي نيست بلکه توسعه و بازسازي کاربريهاي مجاور حرمها نيز به منظور احياء و زنده نگهداشتن اماکن متبرکه، با توجه به نيازهاي آتي خيل روزافزون زوار در دستور کار قرار گرفته و تامين تسهيلات رفاهي خدماتي آنها با بهرهگيري از تکنولوژي روز در زمينه سازه و تاسيسات و نحوه اجراي آنها در اين طراحي پياده شده است. اين طرح طيف وسيعي از اهداف مذهبي، فرهنگي و اقتصادي مجموعه حرمين را در چشماندازي درازمدت در بر دارد.
نخستين استادان
ابوالحسنميرعمادي متولد سال 1322 اصفهان است. به گفته خودش فارغالتحصيل رشته معماري از دانشکده معماري و شهرسازي دانشکده ملي ايران (دانشگاه شهيد بهشتي فعلي) در سال 53 است و همزمان با تحصيلش در اين رشته در دانشکده ميراث فرهنگي نيز از سال 54 تا 50 دوره مرمت ميراث فرهنگي را گذرانده است. او ميگويد: حدود چهار پنج سال مرمت آثار تاريخي را انجام دادم، آثار مهمي مثل گنبد قابوس و تحقيقاتي راجع به نحوه ساخت آن در کل بيش از سي چهل اثر تاريخي ديگر را مرمت کردهام و آخرين کاري را هم که در اين زمينه انجام دادهام، مطالعات بافت قديم تهران، کاخ گلستان، شمسالعماره و بخش بزرگي از ساختمان «عمارت بادگير» و مطالعه بر روي «تکيه دولت» که اکنون خراب شده است و در اين مطالعات به دنبال يافتن مراکز قديم شهر تهران و تحقيق بر روي دلايل از بين رفتنشان هستم و در نهايت دوباره احيا کردن آنها.
ميرعمادي که نشان معمار کاخ بادگير در سال 1351 به وي اهداء شده است، علم شناخت بافتهاي تاريخي و آثار تاريخي را علم جديدي ميداند و ميافزايد: پايههاي اين علم در ايران از چهل پنجاه سال پيش توسط عدهاي از باستانشناسان و مستشرقين خارجي گذاشته شد و سپس توسط استادان و باستانشناساني مثل پورمصطفوي، محيططباطبايي، محسن فروغي، دکتر پيرنيا از طريق انجمن آثار ملي ادامه يافت. من از نخستين شاگردان اين استادان هستم يعني من با مرحوم پيرنيا کار ميکردم. روشهاي مرمت آثار باستاني در آن زمان آکادميک نشده بود و استادان ياد شده در سازمان حفاظت آثار باستاني به کار مرمت ميپرداختند، ما نيز عضو آنجا بوديم و همکاري ميکرديم. پس از اين دوره و در حدود سال 50 به بعد بود که در دانشکده هنرهاي زيباي دانشگاه تهران، رشته شناخت بافتهاي تاريخي تاسيس شد. استادان اين رشته بيشتر خارجي بودند همچنين تعداد انگشتشماري از ايرانيها که معماري ايراني را بررسي کرده بودند. اما به جرات ميتوان گفت که پدر معماري ايران دکتر پيرنياست. دکتر پيرنيا با علاقه بسيار و تعصب به مطالعه تاريخ هنر و معماري ايران ميپرداخت و کمتر وارد حوزههاي معماري مدرن ميشد.
پيوندهاي مشترک
وي که عضو جامعه مهندسان مشاور ايران است، درباره سفر کاري خود به کربلا و عتبات عاليات خاطرنشان ميکند: پس از آزادي عراق از سيطره صدام بود که توانستيم به آنجا رفت و آمد داشته باشيم. پس از سفر خاطرهانگيز اولم در دوران کودکي، بار دومي که موفق شدم سفر ديگري به عتبات عاليات داشته باشم، سه چهار سال پيش بود يعني زماني که هنوز سفارت عراق ويزا نميداد و ما از طريق توليت حرم امام حسين(ع) و حضرت امير(ع) همراه با کمکهاي دولت ايران و با پاسپورتهاي موقت از مرز مهران به عراق رفتيم. جالب اينجاست، وقتي انسان به عراق ميرود احساس نميکند که به کشوري خارجي رفته است و اين به خاطر پيوندهاي فرهنگي بين دو کشور است. به نظر ميرسد بين ما و کشور عراق دو نوع مرز مشترک سياسي و فرهنگي وجود دارد. مرزهاي سياسي محدويتها را ايجاد ميکند ولي مرزهاي فرهنگي ميتواند شکسته شوند. فرهنگهاي بسيار عميق همواره به هم پيوسته هستند. ميان اين دو ملت نيز پيوندهايي برقرار است که دين مشترک و گرايشات مذهبي و عتبات عاليات يکي از آنهاست اما سوي ديگر اين اعتقاد وجود سندهاي تاريخي و فرهنگي است که نشان ميدهد اين دو ملت به هم پيوستهاند و هيچگاه نميتوانند از هم جدا شوند. البته ممکن است در سالهايي اتفاقاتي سياسي رخ داده باشد که در پي آن عدهاي در اين پيوند خدشهاي وارد کنند ولي اين پيوندها به قدري عميق است که مطمئن هستيم دوباره اين پيوستگي برقرار خواهد شد. پايداري که پيشينه آن به 1200 سال پيش باز ميگردد و بسيار عميقتر از بحثهاي سياسي روزمره است.
اين عضو هيات مديرة انجمن مفاخر معماري ايران دربارة تفاوت نگاهش به اماکن مذهبي نسبت به بناهاي ديگر ميگويد: مقياس نگاه من به اماکن مذهبي از دهها سال ميرود به مقياسهاي بالاتر هزاران سال. در واقع يکي از تئوريهاي من در کار مرمت به بخش مقياس زمان معطوف است. مثلاً وقتي ميخواهيم يک ساختمان يا خانهاي را بسازيم، مقياس زماني 100 سال و 200 سال را براي آن در نظر ميگيريم به اين معنا که بايد اين ساختمان تا 100 يا 200 سال مقاومت داشته باشد اما وقتي دربارة اماکن مذهبي صحبت ميکنيم، متوجه ميشويم که دو تا دورة 500 ساله برايش عدد کمي است و نگاه براي اين نوع بناها بايد حول اعداد هزاره بچرخد مثل 1000سال و 2000سال. اين نوع نگاه از خود مسجدالحرام آغاز ميشود که 1500 سال از ساخت آن ميگذرد. پس يکي از تفاوتها در نگاه معمارانه به بناهاي مذهبي و غيرمذهبي، در نظر گرفتن زمان هاي طولاني مدت براي کارايي بناهاي مذهبي است.
نشانههاي ايراني
اين مدرس معماري داخلي و معماري تخصصي دانشگاه معتقد است که اساس معماري عتبات عاليات و تمامي آثار هنرمندانه آن ايراني و ساختة دست ايرانيان است و ميافزايد: به دليل علاقهاي که ايرانيان همواره به خاندان حضرت رسول(ص) و اولاد حضرت امير(ع) داشتند، تمامي آثار آنجا ايراني است. بنابر اين در تمامي اين مدت ما به نوعي صادرات فرهنگي به عراق داشتهايم و همة اين آثار در آنجا ثبت شده است. اين آثار اسنادي تاريخي محسوب ميشود که با بررسي آنها ميتوان به روابط فرهنگي و عمق اين روابط دست يافت.
حال با استناد به سخنان مهندس ميرعمادي دربارة ايراني بودن معماري و سازههاي حرمين ائمه اطهار در عراق جا دارد به نمونهاي از اين دست اشارهاي داشته باشيم.
معماري و تزئينات حرم مطهر عسکريين(ع) در شهر سامراء يکي از اين نمونههاست که آشکارا حکايت از عمقِ توجه و علاقهمندي تاريخي ايرانيان به خاندان حضرت رسول(ص) دارد. شهر سامره در 120کيلومتري شمال بغداد و در شرق نهر دجله واقع است. حرم آستانه سامراء که در وسط صحن شريف قرار دارد، از آثار عضدالدوله بويهي است و صحن شريف در قرون گذشته تغييراتي يافته که در آن از آثار صفويه و قاجار تا دوران معاصر به هم آميخته است. برروي مزار مطهر صندوق نفيس خاتمکاري نصب شده که ساخته دست هنرمندان ايراني است و آن را ضريح نقره و طلا در بر دارد که در سال 1380 قمري به دست هنرمندان اصفهاني در اصفهان ساخته شده است.
حرم مطهر داراي گنبد طلاي عظيمي است که از بزرگترين گنبدهاي جهان محسوب ميشود و همچنين رواقهاي متقارن و متحدالشکلي دارد. تمامي سقف و ديوارهاي حرم و رواقها در ربع قرن اخير به دست هنرمندان ايراني و با هزينة حاج علي نقي کاشاني آيينهکاري شده است. همچنين در منتهي اليه غرب و شرق ايوان دو گلدسته بنا شده که در سال 1387 قمري توسط حاج علي اصفهاني کهربايي طلاپوشي شده است. در ضلع شمال غربي صحن، «سرداب غيب» با گنبد کاشي کاري واقع است. آستانة غيب يا سرداب غيب تا سال 1202 قمري خانهاي قديمي بود که در آن از پشت آستانه عسکريين باز ميشد. احمدخان برمکي آل دنبلي جهت در آن را تغيير داد و از سوي شمال غربي صحن مطهر باز کرد و گنبدي کاشيکاري شده را بر آن بنا کرد. در عصر حاضر پس از ورود به حرم به يک در قديمي برخورد ميکنيم که اگر از پلکان به سرداب غيب حضرت مهدي(عج) رويم تمامي سقف و ديوارهاي آن نقشآفرين دستان هنرمندان ايراني در آيينهکاري و کاشيکاري است.
جائي متعلق به همه
ابوالحسن ميرعمادي در ادمة سخنانش به چگونگي بازسازي و مرمت بافتهاي قديمي در معماري اشاره کرد و توضيح داد: براي حفظ بافتهاي قديمي بناهاي تاريخي بايد دست به اقدامهايي زد ولي از طرفي ديگر نميتوان و نبايد با اين اقدامها جلوي زندگي امروزي و معمولي مردم را هم گرفت.
و در اين بازسازيها بايد به حضور ماشين و صنعت و نمودهاي تمدن در شهرسازي کنوني توجه نشان داد و وجود آنها را در نظر گرفت. اين توجه و اهميت باعث پيدايش راهحلهايي شد. يکي از نخستين راهحلها، حفظ بافتهاي قديمي با همان شکل و بدون ايجاد کمترين تغيير و بازسازي در آنها بود اما اين کار به نظر نامعقول مي آمد و شدني نبود. راه حل ديگر، تغيير عملکرد و کارکرد آن بافت فرسوده و قديمي بود مثلاً جاهايي مثل کاخها و مدرسههاي قديمي و يا حمامهاي تاريخي را ميتوان با تغيير کاربري و پس از بازسازي به موزه تبديل کرد. اين راه حل ميتوانست بدون تغيير و خلل در زندگي عادي مردم باعث حفظ بافتهاي تاريخي نيز بشود اما در اين راه حل متوجه مکانهايي شديم که امکان تغيير کاربري در آنها نيست. مکانهايي مثل مساجد، حرمهاي معصومين و به طور کلي اماکن مقدس و مذهبي. اين جاها را حتي نميتوان به موزه تبديل کرد چون بُعد عرفاني و معنوي اين مکانها اجازه چنين کاري را نميدهد. ما وقتي ميگوئيم حضرت علي(ع) يا حضرت حافظ يعني اينکه به حاضر بودن و حضور داشتن کنوني امام علي(ع) و حافظ حتي پس از مرگ مادي و فيزيکيشان اعتقاد داريم و حضور معنوي اين شخصيتها را حتي پس از مرگشان باور داريم.
ميرعمادي که از اعضاي مؤسس و مشاور عالي BCD کانادا نيز است با اشاره به بازسازي حرم حضرت علي(ع) گفت: به نظر من حضرت علي(ع) فقط در انحصار شيعه نيست و خارج از ابعاد رهبري شيعه و شاگردي حضرت محمد(ص) اصولاً يک شخصيت بينالمللي است و اثري که در تاريخ داشته و سخنان و اعمالش متعلق به همه تاريح است و هر انساني، حتي يک فرد خارجي با هر ديني حق دارد که از اين شخصيت بهره ببرد. حضرت علي(ع) يک شخصيت قابل مطالعه و يکي از حلقههاي تاريخ بشري است که نبايد او را فقط منحصر به خود کرد. حال با توجه به ويژگيهاي شخصيتي حضرت علي(ع) وقتي ميخواهيم حرم وي را در نجف بازسازي کنيم، در شهري که تأسيسات زيربنايي ندارد و مردم آن در فقر مطلق به سر ميبرند، ديگر نميتوانيم فقط به ساخت و بازسازي حرم آن حضرت اکتفا کنيم چون بايد با تکيه بر افکار ايشان، توسعه فرهنگ، عدالت و ديگر اهداف عاليه در اولويت قرار گيرد. براين اساس بود که پيشنهادهايي داديم و يکي از اين پيشنهادها، احداث بيمارستاني در آنجا بود که پذيرفته شد و اکنون نيز در حال ساخته شدن است. بنابر اين نگاهمان نسبت به اماکن مذهبي نبايد موضعي باشد و وقتي صحبت از حرم حضرت امير(ع) ميکنيم، کل حرم و بلکه تمامي شهر نجف و حتي عراق را بايد متعلق به حضرت امير(ع) بدانيم. با اين تفکر ديگر نميتوانيم فقط به فکر ساختن گنبد و مطلا کردن آن باشيم، بلکه بايد وسيعتر به آن نگاه کرده و از نظر زماني نيز مقياسي هزارساله را براي آن در نظر بگيريم. شايد مهمترين ماموريت ما در عراق در واقع کمک به بازسازي بنيادهاي فکري و فرهنگي ائمه مدفون در آنجا باشد تا بار ديگر اين انديشة والا در آنجا شکل بگيرد.
وي در ادامه، دربارة چگونگي کمک به بازسازي بنيادهاي فکري و فرهنگي ائمه اينگونه توضيح ميدهد: بايد در جوار حرمهاي مطهر امامان مدفون در عراق بنيادها و بناهاي فرهنگي ساخت تا مريدان و معتقدان به اين بزرگواران بتوانند از نزديک و در جوار آنان به مطالعه دربارة آنها بپردازند. اين بناهاي فرهنگي شامل کتابخانهها و موزهها و مجموعههاي فرهنگي و آموزشي است. در اين ميان، زيارت کردن فقط يک بخش از اين مجموعه را تشکيل ميدهد. نگاه معصومين(ع) به مسائل مختلف در اين بنيادها مورد مطالعه قرار ميگيرد و با اين تحقيقات آداب و رسول اصيل کشف ميشود چون بسياري از آداب و رسوم کنوني که مسلمانان در پيش گرفتهاند منشائي عربي دارد و نه اسلامي، در حاليکه دين اسلام يک دين جهاني است و افکار معصومين(ع) نيز هميشه جهاني بوده است و حرم آنان ميتوان مرکزي براي مطالعه و اشاعة فرهنگ جهاني اسلام باشد.
بنابر اين نخست بايد نگاهي به کل شهري که حرم در آن واقع است، بيندازيم و آنرا به بافتي تبديل کنيم که پذيرش چنين بنياد فرهنگي را داشته باشد.
پس طبيعتاً در اين شهرها اقامتگاه لازم است، همچنين مرکز تجاري و هتلهاي مختلف و زائرسراها و فرهنگسراهاي مختلف و مساجد و بسياري مراکز ديگر بايد ساخته شود.
هستة اصلي
مهندس ميرعمادي که مرمت و ثبت آثار تاريخي شاهرود، دامغان، گنبد قابوس، مازندران و گيلان را در کارنامه کاري خود دارد، به بُعد ديگر بازسازي و مرمت اماکن تاريخي ميپردازد و ميگويد: بعد ديگر بازسازي و مرمت بناهاي تاريخي، احترام به تاريخ و زمان ساخته شدنش است و در واقع نقطه آغاز بنا را به خاطر حفظ تاريخ نگهداري ميکنيم. بنابر اين براي مرمت و توسعة يک بناي مذهبي به عنوان يک بناي تاريخي، نخست بايد به نقطة شروع آن پي ببريم، اينکه بدانيم هستة اصلي اين ساختمان کجا بوده و چگونه شکل گرفته و سبک معمارياش چه بوده است. در اينجاست دو بحث پيش ميآيد که يکي بحث باستانشناسانه و ديگري بحث معمارانه است. البته خودمن هميشه معتقد به حفظ اصالت معماري بناها بودهام يعني حفظ خاطرهاي که من 50سال پيش از يک فضايي دارم که براي حفظ آن نميتوان سبک معماري آنجا را تغيير داد. براي اين حفاظت راهحلي پيدا کرديم تا هستة مرکزي و اصلي معماري بر جاي بماند و اگر احياناً اشتباهي در سبک معمارياش که به مقتضاي دورة ساختش رخ داده است، باشد فقط آن اشتباه اصلاح شود. مثل يک دستگاه موسيقي. اين مثال را از آن رو زدم چون معماري به موسيقي بسيار نزديک است و حتي معماري را «موزيک جامد» تعريف ميکنند. در معماري اگر کسي سبکها را بشناسد (مثل موسيقي که اگر در جايي خارج از دستگاه نواخته شود بلافاصله مشخص ميشود)، به محض مشاهدة اشکالي در شيوة ساخت آن را حس کرده و ميبيند. بنابراين ما در معماري به خود اجازه ميدهيم تا يک بناي تاريخي مذهبي را از پي بررسي کنيم تا اشکالات آن را بيابيم چون طبق گفتههاي پيشين بايد آن را تا هزار سال ديگر نيز حفظ کنيم. ولي در مرمت و حفظ آن يک محدوديت داريم که نميتوانيم سبک معماري امروزين را بر آن پياده کنيم و با بررسي سبک معماري دورة خودش و با احترام به کار معمار نخست آن و با همان شيوه و اصالت معماري زمان خودش آن را مرمت ميکنيم.
وي که طرح و بازسازي «حوضخانة سعدي» شيراز و همچنين «ميربزرگ» آمل را بر عهده داشته است، دربارة بحث توسعه اين بناها نيز اظهار ميکند: در مورد توسعة بناهاي تاريخي دو تئوري وجود دارد. يکي از اين تئوريها بحث توسعه کنتراست يا متضاد و ديگري توسعة هماهنگ است. توسعه کنتراست مثل اتفاقي است که در وسط موزة لوور افتاد و معماران آن هرمي شيشهاي را وسط آن درست کردند. ولي در تئوري توسعة هماهنگ براي هستة مرکزي بنا اهميت قائل شده، درصدد حفظ اصالت معماري هستة مرکزي ميشويم. به اين منظور توسعة بنا را هم بايد با همان سبک هستة مرکزي بنا به انجام برسانيم. شيوة معماري براي توسعة بنا همان سبک هستة مرکزي است ولي تکنولوژي ساختش بايد تکنولوژي ساخت امروز باشد يعني ديگر نيازي نيست که الان بخواهيم با طاق ضربي، گنبد بزنيم يا فرم قوس را با همان شيوة قديم به وجود بياوريم. تکنولوژي امروز در معماري باعث سبکسازي در وزن بناها ميشود و اين تکنولوژي در مرمت براي حفظ معماري سنتي بناها بسيار مفيد است.
طراح معماري داخلي مجلس سنا و توسعهدهندة آن به ذکر نکتهاي در معماري ايراني ميپردازد و ميگويد: وقتي مسجدي قديمي را مشاهده ميکنيم نميتوانيم دقيقاً بگوييم که اين مکان چه زماني ساخته شده و تمام شده است چون همواره در طول تاريخ و زمان گسترشي هميشگي داشته است. حال اين گسترش ميتواند مثل مسجد جامع اصفهان باشد که در ابتدا هستة مرکزي کوچکتر براي آن بوده که به مرور گسترش جانبي پيدا کرده و به مسجد بزرگي تبديل شده است و يا ممکن است مسجد خود هسته مرکزي بوده باشد که اطراف آن به واسطة آن مسجد گسترش يافته است.
در مورد حرمهاي مطهر اين گسترش از نوع اول است که براي آن هستة مرکزي، محل ضريح و مرقد مطهر است که به واسطه اين هسته، فضاي حرم و محدثات وابسته به آن گسترش مييابد. بنابراين در مکانهايي با هستة مرکزي بايد نخست هستة مرکزي را تثبيت کنيم چون نقطه شروع و آغاز کار از آنجاست. مثلاً اکنون فرصتي پيش آمده که ضمن مرمت گنبد حرم سامراء که هستة اصلي است براي موضوع اصلي که حرکتي فرهنگي است نيز اقدام کنيم. اکنون در آن شهر فقط ساختن يک گنبد اثري ندارد، بايد زمينهاي به وجود آوريم تا براي 500هزار نفر يا يک ميليون نفر که هر سال به آنجا ميآيند، مؤثر باشد. چون زماني اين حرکت فرهنگي مؤثر خواهد بود که شرايطي فراهم شود تا اين تعداد زائر در همجواري با حرم از حضور امامان بهرة لازم را ببرند. تنها در اين شرايط است که اين شهر از حالت مرده به زندگي باز خواهد گشت.
در طرح شهرسازي سامراء پيشنهاد احداث ترمينال براي زوّار را ارائه کردم. پس از آمدن زائران به اين شهر، آنها نيازمند اقامتگاههايي مثل هتل و زائرسرا هستند. بعد بازار و رستورانها و تمامي مايحتاجي را که ميتواند براي اين زائران لازم باشد، در نظر گرفتيم. در سامراء هرآنچه که از سوي زوّار خريداري شود براي آنها جذابيت خواهد داشت و آن را متعلق به آن شهر زيارتي خواهند دانست. ما ميتوانيم از اين جذابيتها براي بهبود زندگي مردم بومي آنجا استفاده کنيم و بعد عدهاي را براي سکونت در آنجا تشويق کنيم. پس بازسازي و مرمت و ساختوساز ما در سامراء فقط نقطة شروعش حرم و گنبد آن است و ادامة آن ايجاد شرايط و امکانات براي رفاه زوّار و مردم بومي آنجا و فراهم کردن يک منطقه امن در اطراف حرم است. زندگي دادن به مردم اين شهر معناي واقعي حضور داشتن دائم ائمه(ع) را در بر دارد و در واقع منفعت حضور اين امامان براي مردم آنجاست.
سبک ايراني
مهندس ميرعمادي طرح بازسازي و توسعه حرم و شهر سامراء را که انحصاراً به وي واگذار شده است به دولت عراق ارائه داده است و اين طرح هماکنون در انتظار تأييد به سر ميبرد ولي او اجراي اين طرح را فقط متعلق به خود نميداند و ميگويد که «ما يک تيم هستيم و فقط در اين تيم يک سرتيمي داريم.»
وي با تاکيد بر اينکه در بازسازي حرم سامراء به سبک معماري اولية آن آسيبي وارد نخواهد شدو فقط اشکالات معماري آن اصلاح خواهد شد، سبک معماري اولية حرم و حتي مسجد سامراء را ايراني دانست و دربارة سبک معماري ايراني اذعان داشت: پاية تمامي سبکهاي معماري ايراني، «کوشک» است و کوشک همان چهارطاقيهاي ايراني و عمارتهايي است که در وسط باغها ساخته ميشوند. در حقيقت کوشک يک گنبدخانه است که همواره در ادوار مختلف معماري ايراني، حتي قبل از اسلام نيز بوده است. بناهايي مثل تاريخانة دامغان. عراق منطقهاي است که پيش از اين متعلق به ايران بوده و پيرو آن، سبک معماري ايراني در آن رواج داشته است. عتبات عاليات و مساجد عراقي همه به سبک معماري ايراني ساخته شدهاند و حتي بسياري از آثار و بناهاي تاريخي ايران اکنون در عراق قرار گرفتهاند. در معماري مذهبي پس از اسلام عراق نيز به خصوص در معماري عتبات عاليات چون بيشتر شيعيان در ايران زندگي ميکردند و مرکز علاقهمندان امامان شيعه در ايران بوده است، تمامي معماريهايش در سبک ايراني هستند. مثلاً سبک معماري شهر نجف، سبک دورة صفويه است که در دورة شيخ بهايي پايه و اساس آن بنا شده است.
يکي از ويژگيهاي سبک معماري ايراني، دو مناره بودن آن است در حاليکه معماري در منطقه غرب اسلامي چند منارهاي است. عتبات عاليات، همه دو منارهاي هستند. در معماري دو منارهاي جهت قبله به وسيله منارهها مشخص ميشود و نمازگزاران براي اينکه جهت قبله را بدانند فقط کافي بود که وسط اين دو مناره را نگاه کنند. از ديگر ويژگيهاي معماري ايراني، شيوة گنبدسازي است. در سبک معماري ايراني گنبدسازي جناقي شکل است در حاليکه مثلاً در مناطق تحت تسلط عثمانيان پوشش نيمکرهاي، شکل گنبدها را ميسازد. حتي قوسهاي مختلفي از قبيل قوسهاي تند و کند و شبدري از ويژگيهاي معماري ايراني است که با دقت در اين خيزها و قوسها و تناسبات آنها با ديگر عناصر معماري ميتوان به ايراني بودنشان پي برد. فرم قوسها در معماري رومي يا يوناني از قوسهاي ايراني متفاوت است.
ميرعمادي که پيش از اين بر روي بافتهاي تاريخي شهر اصفهان و تعيين محدودة آن مطالعه کرده است و همچنين شناسايي و ثبت خانههاي قديمي تهران و مشارکت در مرمت خانه ميرزا محمود وزير در سال 1349 شامل کارنامة کاري اوست، دربارة نقوش تزئيني در معماري حرم سامراء تصريح ميکند: سامراء به دليل ناپايداري اجتماعي موجود در آن همواره در طول تاريخ مورد هجوم بوده است.
بنابراين براي حفاظت از سامراء نياز به بافت اجتماعي جديد در اين منطقه است و بايد عواملي در اين منطقه باشد تا شيعهها جذب آنجا شوند. البته قبلاً چنين شرايطي در اين منطقه حاکم بوده است و در دورة پيش از حکومت صدام در سامراء مدرسه علميه وجود داشته است امّا بعد از تغيير شرايط سياسي عراق شيعيان اين شهر را قتلعام کردند و همين امر باعث تغيير بافت اجتماعي سامراء شد. اين هجومها حتي از دورههاي قبلتر هم وجود داشته است مثل به آتش کشيده شدن حرم توسط سلاطين عثماني. ولي در دورة صفويه ايرانيان به دليل گرايش شيعي خويش تغييرات اساسي در بافت اجتماعي آن ايجاد کردند.
در دورة شاه سلطان حسين صفوي تغييرات جامعي در بازسازي حرم سامراء رخ داد و شاه سلطان حسين معماران و کاشيکاران و آينهکاران و تذهيبکاران ايراني را براي بازسازي آنجا به سامراء فرستاد. اکنون در سامراء هفت هشت خانوادة ايراني زندگي ميکنند که از دوران صفويه و از همان دورة بازسازي باقي ماندهاند.
در سال 1156 قمري (سدة دوازدهم) هم نادرشاه و همسرش تغييرات ديگري در آنجا دادند و کاشيکاريها گنبد و صحن حرم را مرمت کردند.
تمامي تزئينات معماري حرم و فرشهاي آنجا کار دست ايرانيان است. پس ما مرتب در طول تاريخ جاي پاي ايرانيان را در عتبات عاليات ميبينيم و به جرأت ميتوان گفت که عتبات عاليات موزهاي از آثار هنر و معماري ايرانيان است.
کربلا
وي که هم اکنون طراحي و نظارت ساختمانها و مجتمعهاي مسکوني تهران و ديگر استانها را برعهده دارد، در بخش ديگري از سخنانش به بازسازي کربلا ميپردازد و ميگويد: در کربلا که به نسبت سامراء امنيت بيشتري حاکم است، صورت مسأله کمي متفاوت است. کربلا در اختيار شيعيان است و حرم و متولي آن تحت نظارت مديريت کاملي است و کارهايي که انجام ميشود زير چتر هيأت امنايي است که مديريت آنجا تعيين کرده است. قرار است با هماهنگي دانشگاههاي بغداد و گروه ما از ايران يک سيستم همکاري در آنجا ايجاد شود. گسترش امکانات در کربلا بسيار زياد و شايد حدود 20 برابر گسترش در سامراء است. جمعيت زائراني که به آنجا رفت و آمد دارند و همچنين شرايط و امکانات پذيرشي که براي آن جمعيت بايد درنظر گرفته شود، بسيار گسترده است.
در روزهاي خاصي مثل تولدها و وفاتها و جشنها و عزاداريها جمعيت زوّار کربلا حتي به 3 ميليون نفر ميرسد بنابراين مجموعه شهر کربلا را بايد با چنين مقياسي مطالعه کنيم. با اين ويژگيها طرحي براي بازسازي و گسترش کربلا ريخته شده است و اميد ميرود با همکاري توليت آنجا طرح ارائه شده مورد موافقت قرار گيرد.
کربلا با ديگر شهرهاي مذهبي عراق يک تفاوت دارد و آن تاريخ واقعه عاشورا در کربلاست.
اينها بهانهاي است که ميدان جنگ و يا گودال قتلگاه را در اين واقعه احيا کنيم. در شهرسازي اين وقايع بايد تعريف شود که مثلاً در کجاي اين شهر چنين رخدادي اتفاق افتاده است. مردم و زواري که به اين شهر ميآيند در مورد اين مسائل خيلي کنجکاو هستند. درصدد هستيم تا در طرح جامع اين شهر نقاط تاريخي اين واقعه را احياء کنيم چون اين نقاط شامل اسناد تاريخي منطقه محسوب ميشوند و بايد محفوظ بمانند.
اين نقاط تاريخي اکنون در ميان مکانهاي تجاري کربلا گم شده است.
ما حتي در کربلا هم توريستهاي فرهنگي داريم و توريستهاي فرهنگي کنجکاو وقايع عاشورا و محل رخداد آنها هستند. در طرح من براي کربلا روي اين پيشنهاد تأکيد شده است. حتي اين طرح ميتواند به صورت نمادين در توسعه و بازسازي کربلا پياده و اجرا شود چون اين واقعه، مهم و بسيار تأثيرگذار بوده است به طوري که حتي روي شخصيتهايي از قوم و مذاهب ديگر نيز تأثير گذاشته است. روي شخصي مثل گاندي که گفته است «من مقاومت را از امام حسين (ع) ياد گرفتهام».
اين وقايع، رخدادهاي تاريخي و بينالمللي هستند به شرطي که ما خودمان هم به آنها اهميت دهيم و آنها را بازسازي و بازگويي کنيم. اين حرکت علاوه بر افزايش جذابيتهاي مذهبي اين شهرها، جذابيتهاي توريستي مرتبط با مبناي مذهبي آنها را هم افزايش خواهد داد. اين روشها را بايد به عنوان يک حرکت فرهنگي به کار گيريم. اصلاً ميتوانيد تصور کنيد که هر روزه چه اتفاقاتي در کربلا ميافتد و چه افرادي به آنجا در رفت و آمدند و چه تحقيقاتي در آنجا صورت ميگيرد و اينها همه در آنجا گم ميشود چون ابزاري براي انتشارشان نيست و براي گردآوري و انتشار اين اتفاقات نياز به ايجاد يک مرکز فرهنگي است. مثلاً ميتواند در آنجا يک دانشگاه درست شود، دانشگاهي که علوم انساني در آن تدريس شود. اينجاست که ما به هدفمان رسيدهايم و ما ميتوانيم شيعه را توسعه دهيم، نه با جنگ و دعوا و بحث بلکه با عمل تا نشان دهيم که شيعه يک انديشة باز در سطح جهاني است و راهي که ميرود هدفش تأمين رفاه مردم است.
پروژه و بودجه
طرح حفاظت محوطة بيستون کرمانشاه دربارة بودجة درنظر گرفته شده براي پروژههاي طراحي شده عتبات عاليات در عراق تصريح کرد: اين يک حرکت خودجوش است. متوليان حرم کربلا پيشنهاد دادند که اگر طرحي داريد، ارائه بدهيد و فکر بودجة آنرا نکنيد. فقط کافي بود که طرح موردنظر را ارائه دهيم، آنجا مسابقه است براي اينکه کسي براي امام حسين(ع) پول خرج کند. البته ستاد ايراني بازسازي عتبات عاليات عراق هم در اين زمينه فعاليت ميکند و ما کار بازسازي سامراء را براي اين ستاد انجام ميدهيم ولي بخشي از بودجه طرح ما براي بازسازي و توسعه کربلا و نجف مربوط به توليت آستان حرمهاي مطهر حضرت علي (ع) و امام حسين (ع) و حضرت ابوالفضل (ع) است. اين حرکتها و فعاليتها نياز به رفتوآمدها و گفتوشنودها دارد.
براي ساخت و سازها و مرمتهاي کربلا هيچ بودجهاي سرمايهگذاري نشده است و در واقع مردم معتقد و علاقهمند به ائمه (ع) اين بودجه را فراهم کردهاند. وقتي توليت کربلا اذعان ميکند که طرح را ارائه دهيد بودجهاش با ما، پس اين مسأله حل شده است. البته پيشنهادها و طرحها با احتياط از سوي توليت حرم پذيرفته ميشود چون کساني و بنيادهايي هستند که با بهانة انجام بازسازي و نوسازي وارد گود ميشوند ولي درصدد نفوذ سياسي بر اين کشور هستند. وقتي پاي دولتي بودن در اين تعاملات پيش ميآيد اين حساسيتها و احتياطها هم خود را نشان ميدهد اما زمانيکه علاقة مردمي زمينهساز ميشود، همه کمر همت بسته و همکاري ميکنند.
نگاه 50 ساله
مهندس ميرعمادي در پاسخ به اينکه اجراي طرحهاي پروژههايش چند سال به طول خواهد انجاميد، ميگويد: نگاه ما در طرحهاي جامع يک نگاه 50 ساله است و اصلاً به اين صورت امکانپذير نيست که تمامي طرح ارائه شده در عرض چند سال اجرا شود.
در اجراي طرحهاي جامع الويتبندي ميشود و بخشهايي که ضروريتر است و رفاه زوار را دربرميگيرد، نخست به اجرا در ميآيد.
البته نقطه عطف اين ماجراها خود حرم مطهر است پس الويت نخست در باسازي خود حرم خواهد بود. چون تمامي طرح پروژه آماده و مشخص است پس نيازي به عجله براي پيادهسازي اين پروژة عظيم نيست و ميتوان هر بخش از آنرا بدون ايجاد خلل در ديگر بخشها به طور مجزا به اجرا درآورد. بنابراين توسعه يک شهر را براساس طرح آماده شده، ميتوان پس از 50 يا 100 سال ديگر به صورت بالفعل مشاهده کرد.
سخن آخر
ابوالحسن ميرعمادي در پايان سخنانش ميگويد: اگر بتوانيم در قالب يک سازماندهي صحيح علمي و فرهنگي با بازسازي عراق روبرو شويم، ايران ميتواند نقش بسيار بزرگ و مهمي در اين حرکت ايفا کند و تنها اين رويکرد ميتواند نقطه نفوذ ما باشد. با اين نوع نگاه قادر خواهيم بود تا تعامل لازم، در سطحي بالا و با ديدي وسيع را با کشور عراق داشته باشيم. ما دانش لازم را به لحاظ طراحي و اجرايي داريم و پتانسيل برقراري اين تعامل هم مراجع ديني چون آيتالله سيستاني هستند.
اکيداً از کارهاي پراکنده و فعاليتهاي غيرعلمي که متأسفانه بهانهاي براي عراقيها شده تا ايرانيان را ناديده بگيرند، بايد پرهيز کرد و بايد وجه برخورد با قضية بازسازي عراق از شکل سياسي خارج و به بعدي علمي و فرهنگي تبديل شود. حتي ميتوان با نگاهي خارج از بازسازي عتبات و باتوجه به تجربياتي که در بخشهاي مختلف مشاورهاي، طراحي و مهندسي داريم، در بسياري از فعاليتهاي بازسازي عراق به عنوان صادرات خدمات مهندسي و ساخت فعاليت و نقش داشته باشيم. ايجاد تفاهم و همکاري با کشورهاي همسايهاي نظير عراق علاوه بر ارائه خدمات مهندسي و برقراري ارتباطي فرهنگي ميتواند تأمينکننده حلقة حفاظتي و امنيتي براي کشورمان باشد.
* منبع : خبرگزاری اطلاعات