حُباشَه
از بازارهای فصلی عرب در تهامه و محل تجارت پیامبر(صلی الله علیه و آله) پیش از بعثت حباشه به معنای اشیای مختلف دورهم جمع شده[1] و نام دو بازار است که در جاهلیت، با جمع شدن اجناس گوناگون، در نقاط مشخصی از حجاز و تهامه شکل می‌گرفته است.[2] حباشه بازار
از بازارهاي فصلي عرب در تهامه و محل تجارت پيامبر(صلي الله عليه و آله) پيش از بعثت
حباشه به معناي اشياي مختلف دورهم جمع شده[1] و نام دو بازار است كه در جاهليت، با جمع شدن اجناس گوناگون، در نقاط مشخصي از حجاز و تهامه شكل ميگرفته است.[2] حباشه بازار فصلي مخصوص قبيله اَزد يمن بود.[3] اين بازار در ماه رجب، در منطقه تهامه كه شش مرحله[4] با مكه فاصله داشت، به مدت 8 روز برپا ميشد.[5] برخي حباشه را از نواحي مكه و از بزرگترين بازارهاي عرب در تهامه دانستهاند.[6]
برخي مورخان، حباشه را محل دادوستد تاجران حجازي و يمني[7] و نيز برخي از پژوهشگران، خونبها گرفتن از اسيران، غارتهاي عرب و انتقامگيري از جنايتكاران را از ديگر كاركردهاي اين بازار دانستهاند.[8]
بنا به گزارشهايي، پيامبر(صلي الله عليه و آله) در دومين سفر بازرگاني خود براي تجارت با اموال حضرت خديجه(عليها السلام) (حدود سال 595م. پانزده سال پيش از بعثت) به اين بازار مسافرت كرد و در آن پارچه خريد.[9] نيز حكيم بن حزام (پسر برادر حضرت خديجه و از بزرگان بنياسد)[10] در اين بازار زيد بن حارثه فرزندخوانده رسول خدا(صلي الله عليه و آله) را خريد و به عمهاش حضرت خديجه(عليها السلام) هديه كرد.[11]
برپايي اين بازار تا دوره عباسيان ادامه داشت و تأمين امنيت آن در اين سالها بهعهده حاكم مكه بود كه وي به مدت سه روز نيروي نظامي در آنجا مستقر ميكرد. در سال 197ق. پس از اينكه فرمانده نيروهاي اعزامي، داوود بن عيسي عباسي (حك:195-197ق.)، حاكم مكه، به دست ازديان كشته شد، عيسي اين بازار را تخريب كرد و به اين ترتيب عمر بازار فصلي حباشه تهامه يا ازد به پايان رسيد.[12] مشوق وي در اين تخريب، فقيهان مكه بودند كه احتمالاً اين بازار را از نشانهها و يادبودهاي عصر جاهلي يا داراي مفاسدي ميدانستند.[13]
حباشه نام مهمترين بازار مدينه در منطقه عوالي نيز بود.[14] اين بازار نزديك معبر بُطحان چندين مرتبه در سال برگزار ميشد و به بازار بنيقينقاع معروف بود.[15] حاضران در بازار حباشه، در كنار دادوستد، به برشمردن افتخارات خود نيز ميپرداختند.[16] با توجه به صنعتگري بنيقينقاع[17] احتمال ميرود كه اين بازار محل دادوستد آنان بوده باشد.[18] بازار بنيقينقاع به عنوان يكي از مهمترين بازارهاي جاهلي يثرب ياد شده كه علاوه برتجارت در آن، يكي از مكانهاي اجتماع اهل مدينه بوده است.[19] از تجارت برخي از اصحاب، چون عثمان بن عفان و عبدالرحمن بن عوف در اين بازار اخباري وجود دارد.[20] پس از پيروزي مسلمانان در غزوه بدر (سال دوم)، پيامبر(صلي الله عليه و آله) يهوديان مدينه را در اين بازار گرد آورد و با تأكيد بر آگاهي آنان نسبت به نبوت خود، از ايشان خواست تا با عبرت گرفتن از سرنوشت مكيان در بدر، به پيمان خود وفادار بمانند؛ اما آنان با به رخ كشيدن قدرت نظامي خود، از پذيرش اندرز آن حضرت سر برتافتند.[21]
پس از اينكه بنيقينقاع، در بازار خود، به زن مسلماني توهين كردند و مسلماني را كه به دفاع از وي پرداخته بود، كشتند، برخلاف پيماننامه خود كه رجوع به پيامبر(صلي الله عليه و آله) را در مخاصمات بر همه ملزم ميساخت[22]، در قلعههاي خود سنگر گرفتند.[23] به اين ترتيب زمينه غزوه بنيقينقاع و اخراج اين قبيله از مدينه فراهم شد. از آنجا كه بازار اصلي مدينه از سوي پيامبر(صلي الله عليه و آله) در مكاني ديگر اعلام شد[24] و مشخصات اين بازار در ميان بازارهاي بعدي مدينه نيست[25]، به احتمال قوي اين بازار پس از كوچ بنيقينقاع متروك شد. قابل يادآوري است كه ياقوت حموي انگيزه تأليف كتاب معجم البلدان خود را بحث درباره اعراب واژه حباشه دانسته است.[26]
منابع
اتحاف الوري: عمر بن محمد بن فهد (م.885ق.)، به كوشش عبدالكريم، مكه، جامعة ام القري، 1408ق؛ اخبار مكة و ما جاء فيها من الآثار: محمد بن عبدالله الازرقي (م.248ق.)، به كوشش رشدي الصالح ملحس، مكه، دار الثقافه، 1415ق؛ الاستيعاب في معرفة الاصحاب: يوسف بن عبدالله بن عبدالبر (368-463ق.)، تحقيق علي محمد البجاوي، بيروت، دار الجيل، 1412ق؛ اسواق العرب في الجاهلية و الاسلام: سعيد بن محمد الافغاني (م.1417ق.)، دمشق، 1379ق؛ الاغاني: ابوالفرج الاصفهاني (م.356ق.)، تصحيح عبدالله علي مهنّا و سمير جابر، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1415ق؛ انساب الاشراف: احمد بن يحيي البلاذري (م.279ق.)، تحقيق سهيل صادق زكار و رياض زركلي، بيروت، دار الفكر، 1417ق؛ تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير و الاعلام: شمسالدين محمد بن احمد الذهبي (م.748ق.)، به كوشش عمر عبدالسلام، بيروت، دار الكتاب العربي، 1410ق؛ تاريخ الطبري (تاريخ الامم و الملوك): محمد بن جرير الطبري (224-310ق.)، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ التاريخ القويم لمكة و بيت الله الكريم: محمد طاهر الكردي، تصحيح عبدالملك بن عبدالله بن دهيش، بيروت، دار خضر، 1420ق؛ تاريخ المدينة المنوره: عمر بن شبه النميري (م.262ق.)، به كوشش فهيم محمد شلتوت، قم، دار الفكر، 1410ق؛ جمهرة نسب قريش و اخبارها: الزبير بن بكار بن عبدالله (م.256ق.) تحقيق محمود محمد شاكر، قاهره، مكتبه دارالعروبه، بيتا؛ حجاز در صدر اسلام: صالح احمد العلي، ترجمه عبدالمحمد آيتي، تهران، مشعر، 1375ش؛ السيرة الحلبيه: نورالدين علي بن احمد الحلبي (م.1044ق.)، بيروت، دار المعرفه، 1400ق؛ السيرة النبويه: عبدالملك بن هشام (م.218ق.)، به كوشش محمد محيي الدين، قاهره، مكتبه محمد علي صبيح و اولاده، 1383ق؛ شفاء الغرام باخبار البلد الحرام: محمد بن احمد التقي الفاسي (م.832ق.)، به كوشش گروهي از علما، بيروت، دار الكتب العلميه، 1421ق؛ الصحاح (تاج اللغة و صحاح العربيه): اسماعيل بن حماد الجوهري (م.393ق.)، به كوشش احمد عبدالغفور العطار، بيروت، دار العلم للملايين، 1407ق؛ صحيح البخاري: محمد بن اسماعيل البخاري (م.256ق.)، به كوشش عبدالعزيز بن عبدالله بن باز، بيروت، دار الفكر، 1401ق؛ الطبقات الكبري: محمد بن سعد (م.230ق.)، به كوشش محمد عبدالقادر عطا، بيروت، دار الكتب العلميه، 1410ق؛ العقد الثمين في تاريخ البلد الامين: محمد بن احمد التقي الفاسي (م.832ق.) به كوشش محمد عبدالقادرعطا، بيروت، دار الكتب العلميه، 1419ق؛ عيون الاثر في فنون المغازي و الشمائل و السير (السيرة النبويه): فتحالدين محمد بن سيد الناس (م.734ق.)، به كوشش ابراهيم محمد رمضان، بيروت، دار القلم، 1414ق؛ كتاب الولاة و كتاب القضاه: محمد بن يوسف الكندي (م.355ق.)، قاهره، دار الكتاب الاسلامي؛ لسان العرب: محمد بن مكرم ابن منظور (630-711ق.)، قم، انتشارات ادب الحوزه، 1405ق؛ المعالم الاثيره: محمد محمد حسن شراب، بيروت، دار القلم، 1411ق؛ معالم المدينة المنورة بين العمارة و التاريخ: عبدالعزيز بن عبدالرحمن كعكي، جده، مكتبه الملك فهد، 1419ق؛ معجم البلدان: ياقوت بن عبدالله الحموي (م.626ق.)، بيروت، دار صادر، 1995م؛ معجم ما استعجم من اسماء البلاد و المواضع: عبدالله بن عبدالعزيز البكري (م.487ق.)، به كوشش السقاء، بيروت، عالم الكتب، 1403ق؛ المغازي: محمد بن عمر الواقدي (م.207ق.)، به كوشش مارسدن جونس، بيروت، مؤسسة الاعلمي، 1409ق؛ المفصل في تاريخ العرب قبل الاسلام: جواد علي عبيدي (1324-1408ق.)، بيروت، دار الساقي، 1422ق؛ نهاية الارب: احمد بن عبدالوهاب النويري (م.733ق.)، قاهره، دار الكتب والوثائق، 1423ق؛ وفاء الوفاء باخبار دارالمصطفي: علي بن عبدالله السمهودي (م.911ق.)، به كوشش محمد محييالدين عبدالحميد، بيروت، دار الكتب العلميه، 2006م.
گروه اديان
[1]. الصحاح، ج3، ص999، «حبش»؛ معجم البلدان، ج1، ص10؛ لسان العرب، ج6، ص279، «حبش».
[2]. اسواق العرب، ج1، ص258.
[3]. اخبار مكه، ج1، ص191؛ اتحاف الوري، ج1، ص591.
[4]. اخبار مكه، ج1، ص191.
[5]. جمهرة نسب قريش، ج1، ص371؛ معجم ما استعجم، ج2، ص418؛ شفاء الغرام، ج2، ص342.
[6]. معجم ما استعجم، ج2، ص418؛ العقد الثمين، ج4، ص145.
[7]. المفصل، ج14، ص63.
[8]. اسواق العرب، ج1، ص259.
[9]. تاريخ الطبري، ج2، ص282؛ عيون الاثر، ج1، ص64؛ السيرة الحلبيه، ج1، ص221.
[10]. انساب الاشراف، ج2، ص107؛ الطبقات، ج3، ص30.
[11]. الاستيعاب، ج2، ص543.
[12]. اخبار مكه، ج1، ص191؛ اتحاف الوري، ج1، ص592؛ التاريخ القويم، ج6، ص103.
[13]. اخبار مكه، ج1، ص191؛ اتحاف الوري، ج2، ص261؛ التاريخ القويم، ج6، ص103.
[14]. معجم البلدان، ج2، ص211؛ المعالم الاثيره، ص96.
[15]. معجم البلدان، ج2، ص211؛ وفاء الوفاء، ج4، ص95؛ حجاز در صدر اسلام، ص387.
[16]. وفاء الوفاء، ج4، ص95.
[17]. المغازي، ج1، ص179.
[18]. المعالم الاثيره، ص96؛ حجاز در صدر اسلام، ص387.
[19]. تاريخ المدينه، ج1، ص289؛ الاغاني، ج22، ص327؛ نهاية الارب، ج16، ص376.
[20]. صحيح البخاري، ج3، ص222؛ كتاب الولاه، ص316.
[21]. الطبقات، ج2، ص22؛ المغازي، ج1، ص176؛ انساب الاشراف، ج1، ص369-372.
[22]. السيرة النبويه، ج2، ص561؛ تاريخ الاسلام، ج2، ص146.
[23]. المغازي، ج1، ص177؛ انساب الاشراف، ج1، ص371.
[24]. تاريخ المدينه، ج1، ص304.
[25]. نك: وفاء الوفاء، ج2، ص256؛ معالم المدينة المنوره، ج2، ص80-83.
[26]. معجم البلدان، ج1، ص10.