حج اکبر
اصطلاحی قرآنی به معنای حج بزرگ‌تر واژه «اکبر» صفت تفضیلی از ریشه «ک- ب- ر» به معنای بزرگ‌تر و بزرگ‌ترین است.[1] عبارت «حج اکبر» در قرآن کریم در آیه سوم سوره توبه/9 آمده است: (وَ أَذانٌ مِنَ
اصطلاحي قرآني به معناي حج بزرگتر
واژه «اكبر» صفت تفضيلي از ريشه
«ك- ب- ر» به معناي بزرگتر و بزرگترين است.[1] عبارت «حج اكبر» در قرآن كريم در آيه سوم سوره توبه/9 آمده است: (وَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَي النَّاسِ يوْمَ الْحَجِّ الْأَكبَرِ أَنَّ اللَّهَ بَريءٌ مِنَ الْمُشْـرِكينَ وَ رَسُولُه...). بر پايه منابع تاريخي[2] و تفسيري شيعه[3] و اهلسنت[4]، آيات ابتدايي سوره توبه، در سال نهم هجري نازل شد و حضرت علي(عليه السلام)، از جانب پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله)، مأمور ابلاغ آن به مشركان مكه گرديد. مضمون اين آيات، اعلام برائت از مشركان و تعيين مهلتي چهارماهه براي پيمانهاي بدون مدت آنان بود و از آن پس، طواف عريان و حج مشركان، ممنوع گشت. البته ابتدا ابوبكر براي ابلاغ آيات فرستاده شده بود، اما جبرئيل بر پيامبر(صلي الله عليه و آله) نازل شد و عرضه داشت كه رسالت پيامبر(صلي الله عليه و آله) را تنها فردي ميتواند ابلاغ كند كه از اهل بيت آن حضرت باشد. از اين رو پيامبر(صلي الله عليه و آله)، حضرت علي(عليه السلام) را براي انجام اين مأموريت فرستاد و آن حضرت، سوار بر شتر پيامبر(صلي الله عليه و آله) به راه افتاد و در ميانه راه، آيات را از ابوبكر گرفت و خود به سوي مكه روانه شد. انگاه در روز عيد قربان و در اجتماع مردم در منا، پيام الهي را به گوش همگان رسانيد.
«ك- ب- ر» به معناي بزرگتر و بزرگترين است.[1] عبارت «حج اكبر» در قرآن كريم در آيه سوم سوره توبه/9 آمده است: (وَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَي النَّاسِ يوْمَ الْحَجِّ الْأَكبَرِ أَنَّ اللَّهَ بَريءٌ مِنَ الْمُشْـرِكينَ وَ رَسُولُه...). بر پايه منابع تاريخي[2] و تفسيري شيعه[3] و اهلسنت[4]، آيات ابتدايي سوره توبه، در سال نهم هجري نازل شد و حضرت علي(عليه السلام)، از جانب پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله)، مأمور ابلاغ آن به مشركان مكه گرديد. مضمون اين آيات، اعلام برائت از مشركان و تعيين مهلتي چهارماهه براي پيمانهاي بدون مدت آنان بود و از آن پس، طواف عريان و حج مشركان، ممنوع گشت. البته ابتدا ابوبكر براي ابلاغ آيات فرستاده شده بود، اما جبرئيل بر پيامبر(صلي الله عليه و آله) نازل شد و عرضه داشت كه رسالت پيامبر(صلي الله عليه و آله) را تنها فردي ميتواند ابلاغ كند كه از اهل بيت آن حضرت باشد. از اين رو پيامبر(صلي الله عليه و آله)، حضرت علي(عليه السلام) را براي انجام اين مأموريت فرستاد و آن حضرت، سوار بر شتر پيامبر(صلي الله عليه و آله) به راه افتاد و در ميانه راه، آيات را از ابوبكر گرفت و خود به سوي مكه روانه شد. انگاه در روز عيد قربان و در اجتماع مردم در منا، پيام الهي را به گوش همگان رسانيد.
دانشمندان مسلمان، درباره اينكه مراد از «حج اكبر» و «روز حج اكبر» چيست، اختلاف نظر دارند. مشهور آنان، مراد از «حج اكبر» را مراسم حج (در مقابل مراسم عمره) و مراد از «روز حج اكبر» را روز عيد قربان دانستهاند. البته در منابع اسلامي غالباً ميان اين دو خلط شده و تفكيك لازم صورت نگرفته است.
حج اكبر: مفسران و فقيهان مسلمان، نظريات گوناگوني درباره مراد از «حج اكبر» بيان كردهاند كه مهمترين آنها عبارتند از:
1. مراسم حج: بيشتر مفسران[5] و فقيهان[6] امامي و فقها[7] و مفسران[8] اهل سنت، به استناد احاديث[9]، برآناند كه منظور از «حج اكبر»، مراسم حج است؛ در مقابل مراسم عمره كه «حج اصغر» ناميده شده است. در واقع، سبب نامگذاري حج، به «حج اكبر» بزرگتر بودن حج نسبت به عمره[10] و تأكيد بر اين مطلب است كه عمره حج، كوچكتر محسوب ميشود.[11] حتي بر پايه برخي گزارشها، ناميدن عمره به حج اصغر، از دوران جاهليت رواج داشته است.[12] برخي نيز چنين گفتهاند كه حج اكبر، مراسمي است كه مشتمل بر وقوف است (حج) و حج اصغر مراسمي است كه وقوف ندارد. (عمره)[13] همچنين در احاديثي از
امام صادق(عليه السلام)، مراد از حج اكبر، وقوف در عرفات (و مشعرالحرام[14]) و رمي جمرات، و مراد از حج اصغر، عمره دانسته شده[15] كه به تصريح برخي حديثشناسان، مراد امام(عليه السلام) از ذكر وقوف و رمي، مراسم حج- در مقابل مراسم عمره- است؛ زيرا هر حجي مشتمل بر وقوف و رمي است.[16] برخي از علماي اهل سنت، حج اكبر را معادل قسم خاصي از حج، مانند حجة الاسلام[17] يا برخي مناسك آن، مثل وقوف در عرفات[18] يا طواف زيارت[19] دانستهاند.
امام صادق(عليه السلام)، مراد از حج اكبر، وقوف در عرفات (و مشعرالحرام[14]) و رمي جمرات، و مراد از حج اصغر، عمره دانسته شده[15] كه به تصريح برخي حديثشناسان، مراد امام(عليه السلام) از ذكر وقوف و رمي، مراسم حج- در مقابل مراسم عمره- است؛ زيرا هر حجي مشتمل بر وقوف و رمي است.[16] برخي از علماي اهل سنت، حج اكبر را معادل قسم خاصي از حج، مانند حجة الاسلام[17] يا برخي مناسك آن، مثل وقوف در عرفات[18] يا طواف زيارت[19] دانستهاند.
2. حج سال نهم: برخي مفسران امامي[20]، به استناد سياق آيات و برخي احاديث، مراد از «حج اكبر» را حج سال نهم هجري دانستهاند. در اين احاديث، علت نامگذاري حج به حج اكبر چنين دانسته شده كه آن سال، آخرين سالي بوده كه مسلمانان و مشركان با هم حج به جا آوردند و بعد از آن، مشركان از به جا آوردن حج، منع شدند.[21] مفسران ديگر نيز به اين وجه نامگذاري اشاره كرده[22] يا آن را از قول برخي تابعان و مفسران متقدم، نقل كردهاند.[23]
3. حج قِران: به نظر برخي مفسران اهل سنت، مقصود از حج اكبر، حج قِران و حج اصغر، حج اِفراد است.[24] برخي ديگر از آنان معتقدند كه اين نظر، با آيه سازگاري ندارد[25] و لازمه آن اين است كه روز معيني براي افراد و روز مشخصي براي قران وجود داشته باشد. درحالي كه چنين نيست.[26]
بر پايه نظريات اول و سوم، حج اكبر هر سال تكرار ميشود؛ ولي بنا بر نظريه دوم، حج اكبر تنها يك مصداق در طول تاريخ دارد.
4. مصادف شدن روز عرفه با جمعه: مشهور فقهاي معاصر اهل سنت، بر آنند كه مراد از
«حج اكبر»، حجي است كه در آن، روز جمعه با روز عرفه مصادف شود؛ زيرا در
حجة الوداع، روز عرفه با روز جمعه مصادف بوده است.[27] اين نظر، در برخي منابع متقدم نيز ذكر شده يا شواهدي از آن به چشم ميخورد[28]؛ از جمله رواياتي كه درباره فضيلت وقوف در روز جمعه نقل شده است. بنابر اين روايات، حجي كه روز عرفه آن منطبق بر جمعه باشد، برتر از هفتاد حج ديگر است كه وقوف آنها در غير جمعه باشد و در چنان حجي، آمرزش الهي، بدون واسطه شامل همه افراد ميگردد.[29] افزون بر آن، گزارشهايي مبني بر اين كه آيه اكمال دين (الْيوْمَ يئِسَ الَّذِينَ كفَرُوا مِنْ دِينِكم... الْيوْمَ أَكمَلْتُ لَكمْ دِينَكم وَ أَتْمَمْتُ عَلَيكمْ نِعْمَتي وَ رَضيتُ لَكمُ الْإِسْلامَ ديناً) (مائده/5، 3) در روز جمعه، مطابق با عرفه سال حجة الوداع بر پيامبر(صلي الله عليه و آله) نازل شده، نشانگر اهميت و عظمت آن روز است.[30] بر پايه اين نظريه، حج اكبر هر سال تكرار نميشود و احتمال وقوع آن تنها در برخي سالها وجود دارد.
«حج اكبر»، حجي است كه در آن، روز جمعه با روز عرفه مصادف شود؛ زيرا در
حجة الوداع، روز عرفه با روز جمعه مصادف بوده است.[27] اين نظر، در برخي منابع متقدم نيز ذكر شده يا شواهدي از آن به چشم ميخورد[28]؛ از جمله رواياتي كه درباره فضيلت وقوف در روز جمعه نقل شده است. بنابر اين روايات، حجي كه روز عرفه آن منطبق بر جمعه باشد، برتر از هفتاد حج ديگر است كه وقوف آنها در غير جمعه باشد و در چنان حجي، آمرزش الهي، بدون واسطه شامل همه افراد ميگردد.[29] افزون بر آن، گزارشهايي مبني بر اين كه آيه اكمال دين (الْيوْمَ يئِسَ الَّذِينَ كفَرُوا مِنْ دِينِكم... الْيوْمَ أَكمَلْتُ لَكمْ دِينَكم وَ أَتْمَمْتُ عَلَيكمْ نِعْمَتي وَ رَضيتُ لَكمُ الْإِسْلامَ ديناً) (مائده/5، 3) در روز جمعه، مطابق با عرفه سال حجة الوداع بر پيامبر(صلي الله عليه و آله) نازل شده، نشانگر اهميت و عظمت آن روز است.[30] بر پايه اين نظريه، حج اكبر هر سال تكرار نميشود و احتمال وقوع آن تنها در برخي سالها وجود دارد.
به عقيده مخالفان اين نظريه، همزماني روز عرفه با روز جمعه در حجة الوداع[31] صرفاً يك اتفاق و رويداد تاريخي بوده و اينكه در هر زمان، عرفه با روز جمعه مصادف شود، آن سال را حج اكبر بنامند، مطلبي بدون دليل است.[32] روايات ياد شده درباره فضيلت وقوف در روز جمعه و برتري هفتاد برابري چنين حجي نيز از سوي گروهي از فقيهان اهل سنت مورد تكذيب و خدشه قرار گرفته و اشكالاتي بدان وارد شده است[33]؛ از اين رو شماري از علماي اهل سنت آن را مطلبي باطل دانستهاند كه صرفاً در زبانها و نزد عوام مردم مشهور شده و هيچگونه انتسابي به پيامبر(صلي الله عليه و آله) يا صحابه ندارد.[34] البته در فضيلت روز جمعه و برتري عبادات در آن، نسبت به روزهاي ديگر، شكي نيست. اما اين موضوع را نميتوان دليل برتري حجِ مشتمل بر وقوف جمعه نسبت به ساير حجها و ناميدن آن به حج اكبر دانست.[35] همچنين بر پايه منابع متعدد تاريخي[36] و تفسيري[37]، آيه 3 سوره مائده/5، در پي اعلام جانشيني حضرت علي(عليه السلام) از سوي خداوند در روز هجدهم ذيحجه در غدير خم نازل شده است.
بنا بر گزارشهاي تاريخي، پذيرفته شدن اين نظريه درباره حج اكبر، مشكلات فراواني براي حجاج- به ويژه حجگزاران ايراني- در پي داشته است؛ به طوري كه اگر در يك سال، روز عرفه با پنجشنبه يا شنبه مصادف ميشد، امراي مكه، در راستاي منافع مادي خويش، براي آن كه روز عرفه با روز جمعه مصادف شود، از ابتداي ماه و در زمان استهلال، به گونهاي روز اول ماه را اعلام ميكردند كه روز نهم (عرفه) بر جمعه منطبق شود. بنابر اين وقتي كاروان حجاج اهل سنت به سوي عرفات ميرفت، شيعيان بايد روز قبل يا بعد را به عرفات ميرفتند، ولي به آنان اجازه داده نميشد تا به موقع در عرفات وقوف كنند. حتي گاه، از سوي دولت عثماني، مبالغي به حاكمان مكه يا اميران حج داده ميشد تا حج آن سال را حج اكبر اعلام كنند يا از سوي دولت عثماني، براي اثبات كننده هلال در سال حج اكبر، جايزه تعيين ميشد. گاهي نيز قاضي مكه، براي تحقق حج اكبر، با گواهي تنها يك نفر به ثبوت هلال ماه ذيحجه حكم ميكرد. از مشكلات ديگر اين نظريه، ميتوان به اختلاف فتواهايي كه از اين امر پديد ميآمد، اشاره كرد؛ مثلاً گاه خود سنيان، از طريق مؤذنان حرم، اعلام ميكردند كساني كه در آن سال حج انجام دادهاند، حجشان باطل است.[38] اصرار نارواي اهل سنت و حاكمان آنان بر تحقق حج اكبر، با منطبق ساختن عرفه بر جمعه و تبعات آن، از جمله اقامه شهادت دروغ بر رؤيت هلال، حتي مورد نكوهش و اعتراض برخي از دانشمندان اهل سنت نيز قرار گرفته است.[39]
روز حج اكبر: ميان عالمان مسلمان، سه نظريه عمده درباره مراد از «روز حج اكبر» وجود دارد:
1. عيد قربان: مشهور فقيهان[40] و مفسران[41] امامي و فقها[42] و مفسران[43] اهل سنت، به استناد ادله گوناگون، مراد از روز حج اكبر را روز عيد قربان (دهم ذيحجه) دانستهاند. مهمترين مستندات آنان عبارتند از:
الف) احاديث نبوي، از جمله احاديثي مبني بر اينكه پيامبر(صلي الله عليه و آله) در حجة الوداع، در
خطبه خود در روز عيد قربان، اين روز را روز حج اكبر ناميدند[44]؛ همچنين رواياتي از امام علي(عليه السلام)[45] و احاديث متعدد از امام صادق(عليه السلام)[46] كه روز عيد قربان را روز حج اكبر معرفي كردهاند.[47]
خطبه خود در روز عيد قربان، اين روز را روز حج اكبر ناميدند[44]؛ همچنين رواياتي از امام علي(عليه السلام)[45] و احاديث متعدد از امام صادق(عليه السلام)[46] كه روز عيد قربان را روز حج اكبر معرفي كردهاند.[47]
ب) بر پايه منابع متعدد تاريخي[48] و تفسيري شيعه[49] و اهل سنت[50]، زمان ابلاغ آيات سوره برائت، توسط اميرالمؤمنين(عليه السلام)، روز عيد قربان و در سرزمين مِنا بوده است و در نتيجه، روز حجّ اكبر نيز همان روز عيد قربان خواهد بود.
ج) بر اساس آيه دوم سوره توبه/9 (فَسيحُوا فِي الْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُر...) و احاديث، پايان مهلت چهارماههاي كه به مشركان داده شد، دهم ربيعالثاني بوده و اين، با روز عيد قربان، منطبق است و الاّ اگر مراد از روز حج اكبر، روز عرفه باشد، مهلت مذكور، بهطور دقيق چهار ماه نخواهد شد. بلكه چهار ماه و يك روز ميشود.[51] شاهد اين وجه، روايتي است از امام صادق(عليه السلام) كه در آن، حضرت پس از اينكه مراد از «حج اكبر» را يوم النحر (روز قرباني) دانسته، به همين مطلب استدلال كرده است.[52]
د) مراد از روز حج اكبر، روزي بوده كه بزرگترين اجتماع مردم در آن رخ ميداده و آن روز، دهم ذيحجه بوده است؛ زيرا در روز نهم (عرفه)، مشركان قريش - طبق يكي از رسوم جاهليت (حُمس)- در مزدلفه و ساير مردم در عرفات وقوف ميكردند و سپس همگي، در روز دهم، در منا جمع ميشدند. خداوند نيز اعلام برائت را در بزرگترين اجتماع مردم قرار داد تا افراد بيشتري شاهد آن باشند و به غائبان برسانند.[53]
ه) در تأييد اين نظريه گفته شده واژه «يوم»، بر اساس آنچه بدان اضافه ميشود، معنا پيدا ميكند؛ مثلاً روز عرفه، يعني روزي كه مردم در آن در عرفات وقوف ميكنند يا روز قرباني، يعني روزي كه مردم در آن قرباني ميكنند. در اينجا هم واژه «يوم» به «حج» اضافه شده و مراد از «روز حج» روزي است كه مردم در آن حج به جاي ميآورند و همانا مردم در روز عيد قربان، مناسك خود را به پايان برده و حجّشان خاتمه مييابد.[54]
عموم قائلان به اين نظريه، روز حج اكبر را مقيد به سال معيني نكرده و بر آنند كه در هر سال تكرار ميشود؛ ولي برخي مفسران، به استناد برخي احاديث و سياق آيات، آن را مختص به عيد قربان سال نهم هجري دانستهاند.[55] به نظر برخي، علت ناميده شدن روز عيد قربان به «اكبر»، به خاطر كثرت اعمال حج (وقوف در مشعر، اعمال منا، رمي، قرباني، حلق و...) و احلال از احرام حج در آن روز است.[56] برخي هم گفتهاند كه آن روز، تنها روزي بوده كه سه عيد (عيد مسلمانان، عيد يهود و عيد نصاري) در آن جمع شده است.[57] همچنين برخي مراد از روز حج اكبر را عيد قربان و مراد از روز حج اصغر را روز عرفه دانستهاند.[58]
2. روز عرفه: به نظر برخي مفسران[59] و فقيهان[60] اهل سنّت، مراد از روز حج اكبر، روز عرفه (نهم ذيحجه) است. استدلال اين دسته به موارد زير است:
الف) وقوف در عرفات، از جمله اعمال روز عرفه است و مراسم حج را از اين جهت حج اكبر ناميدهاند كه مشتمل بر وقوف به عرفات است و از همين روست كه مراسم عمره -كه وقوف از اعمال آن نيست- حج اصغر ناميده شده است. در نقد استدلال مذكور گفته شده كه اين صرفاً يك استحسان است و راهي براي تشخيص صحت آن وجود ندارد.[61]
ب) سخني از پيامبر(صلي الله عليه و آله) در روز عرفه كه آن حضرت اين روز را روز حج اكبر ناميدند[62] و نيز رواياتي از امام علي(عليه السلام)، مبني بر اين كه روز حج اكبر روز عرفه است.[63]
ج) گروهي از فقيهان[64] و مفسران[65] اهل سنت به حديث معروف «الحج عرفة»[66] استدلال كرده و ميگويند: «از آنجا كه بزرگترين ركن حج، وقوف در عرفات است وكسي كه آن را درك كند، حج را درك كرده و كسي كه آن را درك نكند، حج او باطل است»، روز عرفه را روز حج اكبر ناميدهاند. برخي در رد اين استدلال گفتهاند: براي كسي كه وقوف در روز عرفه را از دست دهد، وقوف در شب عيد قربان مجزي خواهد بود و اين، مانع آن است كه روز عرفه، روز حج اكبر باشد.[67]
3. همه ايام حج: گروهي ديگر «روز حج اكبر» را تمامي ايام حج (يا ايام منا)[68] دانسته و معتقدند همانگونه كه «جنگ جمل»، «جنگ صفين» و «جنگ بُعاث»، با اينكه روزها طول كشيده، از آنها به «روز صفين»، «روز جمل» و «روز بعاث» تعبير ميكنند و مرادشان از «يوم»، تمامي دوران آن جنگهاست. بنابر اين در اينجا نيز مراد از «يوم الحج الأكبر» تمامي ايام حج است.[69] به اين نظر، پاسخهاي متعددي داده شده است؛ از جمله:
الف) چنين كاربردي از واژه «يوم»، گرچه در كلام عرب جايز است، معناي غالب و مشهور آن نيست. در حالي كه واژگان قرآن را بايد تا حد امكان، بر معناي مشهورتر و معروفتر، حمل كرد.[70]
ب) اين نظر مستلزم تفسير «يوم» به ايام متعدد است و اين با ظاهر آيه سازگاري ندارد.[71]
ج) وجود روزي ميان ايام حج كه عموم حجاج در آن اجتماع كرده و اعلام برائت ميتواند به گوش همگان برسد (يعني همان روز عيد قربان)، باعث انصراف عبارت «يوم الحج الاكبر» به آن روز ميشود و نميگذارد ساير ايام را نيز شامل شود.[72]
در منابع فقهي، افزون بر تعيين مراد از
حج اكبر و روز آن، مباحث ديگري نيز درباره حج اكبر مطرح شده است؛ از جمله، احاديثي كه مراد از حج اكبر را وقوف در عرفات و رمي جمرات دانسته[73]، از مستندات فقيهان امامي براي اثبات وجوب وقوف به عرفات و نيز وجوب رمي جمرات قرار گرفته است.[74] همچنين ناميده شدن عمره به حج اصغر در احاديث، از جمله مستندات برخي فقهاي امامي، براي اثبات وجوب عمره، به شمار رفته است.[75] برخي فقيهان اهل سنت نيز از وجود عبارت حج اكبر در آيه 3 توبه/9 چنين برداشت كردهاند كه حج اصغري هم وجود دارد كه همان عمره است و به استناد وجوب مطلق حج در آيه 97 آل عمران/3 (وَ لِلَّهِ عَلَي النَّاسِ حِجُّ الْبَيتِ...) عمره نيز واجب است[76]؛ ولي برخي ديگر، اين استدلال را براي وجوب عمره تامّ ندانستهاند.[77] همچنين برخي فقهاي اهل سنت، در مقابل كساني كه روز عيد قربان را داخل در ماههاي حج نميدانند، به عبارت «يوم الحج الاكبر» در آيه 3 توبه/9 استدلال كردهاند.[78]
حج اكبر و روز آن، مباحث ديگري نيز درباره حج اكبر مطرح شده است؛ از جمله، احاديثي كه مراد از حج اكبر را وقوف در عرفات و رمي جمرات دانسته[73]، از مستندات فقيهان امامي براي اثبات وجوب وقوف به عرفات و نيز وجوب رمي جمرات قرار گرفته است.[74] همچنين ناميده شدن عمره به حج اصغر در احاديث، از جمله مستندات برخي فقهاي امامي، براي اثبات وجوب عمره، به شمار رفته است.[75] برخي فقيهان اهل سنت نيز از وجود عبارت حج اكبر در آيه 3 توبه/9 چنين برداشت كردهاند كه حج اصغري هم وجود دارد كه همان عمره است و به استناد وجوب مطلق حج در آيه 97 آل عمران/3 (وَ لِلَّهِ عَلَي النَّاسِ حِجُّ الْبَيتِ...) عمره نيز واجب است[76]؛ ولي برخي ديگر، اين استدلال را براي وجوب عمره تامّ ندانستهاند.[77] همچنين برخي فقهاي اهل سنت، در مقابل كساني كه روز عيد قربان را داخل در ماههاي حج نميدانند، به عبارت «يوم الحج الاكبر» در آيه 3 توبه/9 استدلال كردهاند.[78]
از ديگر مباحثي كه درباره حج اكبر مطرح شده، اين است كه واژه «اكبر» در تعبير
«يوم الحج الاكبر»، صفت حج است يا صفت يوم. برخي علماي اهل سنت در اين باره احتمالات گوناگوني مطرح، و در هر صورت وجه تسميه عبارت را بيان كردهاند.[79] برخي هم گفتهاند كه واژه «اكبر»، در آيه و روايات، همواره وصف حج است (نه يوم) و تنها در اين صورت است كه ميان احاديث مختلف تضادي وجود نخواهد داشت.[80] در قرائت مشهورِ آيه نيز «اكبر» صفت حج قرار گرفته است. همچنين در روز حج اكبر (عيد قربان)، به نظر فقيهان امامي[81] و اهل سنت[82]، به استناد خطبهخواني پيامبر(صلي الله عليه و آله) و امام علي(عليه السلام)، خطبه خواندن براي مردم توسط امام و آگاهي دادن آنان نسبت به اعمال آن روز مستحب است. نيز در برخي احاديث اماميه، روز حج اكبر به روز قيام حضرت مهدي[ تأويل شده است.[83]
«يوم الحج الاكبر»، صفت حج است يا صفت يوم. برخي علماي اهل سنت در اين باره احتمالات گوناگوني مطرح، و در هر صورت وجه تسميه عبارت را بيان كردهاند.[79] برخي هم گفتهاند كه واژه «اكبر»، در آيه و روايات، همواره وصف حج است (نه يوم) و تنها در اين صورت است كه ميان احاديث مختلف تضادي وجود نخواهد داشت.[80] در قرائت مشهورِ آيه نيز «اكبر» صفت حج قرار گرفته است. همچنين در روز حج اكبر (عيد قربان)، به نظر فقيهان امامي[81] و اهل سنت[82]، به استناد خطبهخواني پيامبر(صلي الله عليه و آله) و امام علي(عليه السلام)، خطبه خواندن براي مردم توسط امام و آگاهي دادن آنان نسبت به اعمال آن روز مستحب است. نيز در برخي احاديث اماميه، روز حج اكبر به روز قيام حضرت مهدي[ تأويل شده است.[83]
منابع
احكام القرآن: احمد بن علي الجصاص (م.370ق.)، تحقيق قمحاوي، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1405ق؛ احكام القرآن: محمد بن عبدالله ابن العربي (م.543ق.)، به كوشش البجاوي، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ ارشاد الساري: احمد بن محمد القسطلاني (م.923ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1404ق؛ اسباب النزول: علي بن احمد الواحدي (م.468ق.)، كوشش كمال بسيوني زغلول، قاهره، مطبعة الكبري الأميرية، 1323ق؛ ايجاز البيان عن معاني القرآن: محمود بن ابي الحسن النيسابوري (م.553ق.)، تحقيق القاسمي، بيروت، دار الغرب الاسلامي، 1415ق؛ البداية و النهاية في التاريخ: اسماعيل بن عمر بن كثير (700-774ق.)، بيروت، دار الفكر، 1407ق؛ البيان والتحصيل: محمد بن احمد ابن رشد القرطبي (م.520ق.) تحقيق محمد حجي و ديگران، بيروت، دار الغرب الإسلامي، 1408ق؛ تاريخ اليعقوبي: احمد بن ابي يعقوب (م.743ق.)، بيروت، دار صادر، بيتا؛ التبيان في تفسير القرآن: محمد بن حسن الطوسي (385-460ق.)، به كوشش احمد حبيب قصير عاملي، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1963م؛ تبيين الحقائق شرح كنز الدقائق: فخرالدين عثمان بن علي الزيلعي (م.743ق.)، قاهرة، دار الكتب الإسلامي، 1313ق؛ تحرير الاحكام الشرعيه علي مذهب الاماميه: حسن بن يوسف حلي (648-726ق.)، به كوشش ابراهيم بهادري، قم، انتشارات مؤسسه امام صادق، 1420ق؛ تحفة الاحوذي بشرح جامع الترمذي: و هو الجامع المختصر من السنن عن رسول الله، محمد بن عبدالرحمن المباركفوري (م.1353ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه، 1410ق؛ تحفة المحتاج في شرح المنهاج: احمد بن محمد الهيتمي (م.974ق.)، مصر، مكتبه التجاريه الكبري، 1357ق؛ التحقيق في كلمات القرآن الكريم: حسن مصطفوي، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1371ش؛ تذكرة الفقهاء: حسن بن يوسف حلي (648-726ق.)، قم، مؤسسة آل البيت لاحياء التراث، 1414-1423ق؛ تفسير ابن كثير (تفسير القرآن العظيم): اسماعيل بن عمر بن كثير (700-774ق.)، به كوشش محمد حسين شمس الدين، بيروت، دار الكتب العلميه، 1419ق؛ تفسير العياشي: محمد بن مسعود العياشي (م.320ق.)، تحقيق سيد هاشم رسولي محلاتي، تهران، مكتبة العلمية الاسلاميه، 1380ق؛ تفسير القمي: علي بن ابراهيم قمي (م.307ق.)، به كوشش سيد طيب موسوي جزائري، قم، دار الكتاب، 1404ق؛ التفسير الكبير: محمد بن عمر الفخر الرازي (م.606ق.)، قم، مكتب الاعلام الاسلامي، 1413ق؛ تفسير غرائب القرآن و رغائب الفرقان: نظامالدين النيشابوري (م.728ق.)، تحقيق زكريا عميرات، بيروت، دار الكتب العلميه، 1416ق؛ تفسير نور الثقلين: عبدعلي بن جمعه العروسي الحويزي (م.1112ق.)، به كوشش سيد هاشم رسولي محلاتي، قم، اسماعيليان، 1373ش؛ تهذيب الاحكام في شرح المقنعة للشيخ المفيد: محمد بن حسن الطوسي (385-460ق.)، به كوشش سيد حسن موسوي خرسان و علي آخوندي، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1365ش؛ جامع البيان عن تاويل آي القرآن (تفسير الطبري): محمد بن جرير الطبري (224-310ق.)، بيروت، دار المعرفه، 1412ق؛ جامع الشتات: ميرزا ابوالقاسم القمي، (م.1231ق.)، تحقيق مرتضي رضوي، تهران، مؤسسه كيهان، 1413ق؛ الجامع لاحكام القرآن، محمد بن احمد القرطبي (م.671ق.)، تهران، ناصر خسرو، 1364؛ الجامع للشرائع: يحيي بن سعيد حلي (601-690ق.)، قم، مؤسسه سيدالشهداء، 1405ق؛ الجوهرة النيره: ابوبكر بن علي الزبيدي (م.800ق.)، قاهره، مطبعه الخيريه، 1322ق؛ حاشية رد المحتار علي الدر المختار: شرح التنوير الابصار في فقه مذهب الامام ابيحنيفه النعمان، محمد امين بن عابدين (م.1252ق.)، بيروت، دار الفكر، 1415ق؛ حاشية الصاوي علي الشرح الصغير (بلغه السالك)، احمد بن محمد الصاوي (م.1241ق.)، قاهره، دار المعارف، بيتا؛ الحاوي الكبير في فقه مذهب الامام الشافعي: علي بن محمد الماوردي (م.450ق.)، تحقيق و تعليق، محمد دمطرجي، بيروت دارالفكر، 1424ق؛ الحدائق الناضرة في احكام العترة الطاهره: يوسف بن احمد البحراني (م.1186ق.)، تحقيق محمد تقي ايرواني و علي آخوندي، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1363ش؛ الدر المنثور في التفسير بالمأثور و هو مختصر تفسير ترجمان القرآن: عبدالرحمن بن ابيبكر السيوطي (849-911ق.)، قم، انتشارات كتابخانه آيتالله العظمي مرعشي نجفي، 1404ق؛ الدروس الشرعية في فقه الاماميه: محمد بن مكي (م.786ق.)، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1412ق؛ دعائم الاسلام و ذكر الحلال و الحرام و القضايا و الاحكام: نعمان بن محمد المغربي (م.363ق.)، تحقيق آصف بن علي اصغر فيضي، قاهره، دار المعارف، 1383ق؛ دلايل النبوة و معرفة احوال صاحب الشريعه: احمد بن الحسين البيهقي (م.458ق.)، به كوشش عبدالمعطي امين قلعهجي، بيروت، دار الكتب العلميه، 1405ق؛ رحلة ابن جبير: محمد بن احمد بن جبير (م.614ق.)، بيروت، دار مكتبة الهلال، 1986م؛ روضة المتقين في شرح من لايحضره الفقيه: محمد تقي مجلسي (1003-1070ق.)، تحقيق سيد حسين موسوي كرماني، علي پناه اشتهاردي، تهران، انتشارات بنياد فرهنگ اسلامي حاج محمد حسين كوشانپور، 1399ق؛ زاد المعاد في هدي خير العباد: ابن قيم الجوزيه (م.751ق.)، به كوشش شعيب الارنووط و عبدالقادر الارنووط، بيروت، مؤسسة الرساله، 1407ق؛ سنن ابن ماجه: محمد بن زيد الربعي ابن ماجه (م.275ق.)، به كوشش محمدفؤاد عبدالباقي، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1395ق؛ سنن ابي داود: ابوداود سليمان بن الاشعث (م.275ق.)، تحقيق و تعليق سعيد محمد اللحام، بيروت، دار الفكر، 1410ق؛ سنن الترمذي (الجامع الصحيح): محمد عيسي الترمذي (م.279ق.)، به كوشش عبدالوهاب عبداللطيف، بيروت، دار الفكر، 1402ق؛ السنن الكبري: احمد بن الحسين البيهقي (384-458ق.)، بيروت، دار الفكر، 1416ق؛ السيرة النبويه: عبدالملك بن هشام (م.218ق.)، تحقيق مصطفي السقاء و ابراهيم الابياري و عبدالحفيظ شلبي، بيروت، دار المعرفه؛ شرح الزرقاني علي موطأ الامام مالك: محمد بن عبدالباقي الزرقاني (م.1122ق.)، تحقيق طه عبدالرؤوف سعد، قاهرة، مكتبة الثقافة الدينيه، 1424ق؛ شرح معاني الآثار: احمد بن سلامه الطحاوي (م.321ق.)، تحقيق و تعليق النجار، بيروت، عالم الكتب، 1414ق؛ الصافي في تفسير القرآن: محمد بن شاه مرتضي فيض كاشاني (1006-1091ق.)، به كوشش حسين اعلمي، بيروت، مؤسسة الاعلمي، 1402ق؛ صفويه در عرصه دين، فرهنگ و سياست: رسول جعفريان، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، ١٣٧٩ ش؛ عيون الاثر في فنون المغازي و الشمائل و السير (السيرة النبويه): فتحالدين محمد بن سيد الناس (م.734ق.)، به كوشش ابراهيم محمد رمضان، بيروت، دار القلم، 1414ق؛ فتح الباري شرح صحيح الامام ابيعبدالله محمد بن اسماعيل البخاري: ابن حجر العسقلاني (773-852ق.)، شرح عبدالعزيز بن عبدالله بن باز، تحقيق محمد فؤاد عبدالباقي و محبالدين خطيب، بيروت، دار المعرفه، بيتا؛ الفقه الاسلامي وأدلته: وهبة الزحيلي، دمشق، دار الفكر، 1419ق؛ فقه القرآن: قطبالدين الراوندي (م.573ق.)، به كوشش سيد احمد حسيني اشكوري، قم، انتشارات كتابخانه آيتالله العظمي مرعشي نجفي، 1405ق؛ في ظلال القرآن: سيد قطب (م.1386ق.)، القاهره، دار الشروق، 1400ق؛ قرب الاسناد: عبدالله بن جعفر حميري (م.300ق.) قم، مؤسسة آل البيت لاحياء التراث، 1413ق؛ الكافي في فقه الامام احمد: عبدالله بن قدامه (م.620ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه، 1414ق؛ الكافي: محمد بن يعقوب كليني (م.329ق.)، به كوشش علياكبر غفاري، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1375ش؛ كشاف القناع عن متن الاقناع: منصور بن يونس البهوتي (م.1052ق.)، به كوشش محمد حسن محمد اسماعيل شافعي، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418ق؛ الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل: محمود بن عمر الزمخشري (م.538ق.)، بيروت، دار الكتاب العربي، 1407ق؛ كشف الغطاء: جعفر بن خضر كاشف الغطاء (م.1228ق.)، اصفهان، مهدوي؛ كنز العرفان في فقه القرآن: محمد بن عبدالله المقداد (م.826ق.)، تصحيح و اخراج احاديثه بهبودي، تهران، مكتبة الرضويه، 1384ق؛ كنز العمال: علي بن حسامالدين المتقي الهندي (م.975ق.)، ضبط و تفسير بكري، بيروت، الرساله، 1409ق؛ لباب التأويل في معاني التنزيل (تفسير خازن): علي بن محمد البغدادي (م.741ق.)، تصحيح شاهين، بيروت، دار الكتب العلميه، 1415ق؛ اللباب في الجمع بين السنة و الكتاب: علي بن زكريا المنبجي (م.686ق.)، به كوشش محمد فضل المراد، بيروت-دمشق، دار القلم- الدارالشامية، 1414ق؛ لسان العرب: محمد بن مكرم ابن منظور (630-711ق.)، قم، انتشارات ادب الحوزه، 1405ق؛ لغت نامه: دهخدا (م.1334ش.) زير نظر محمد معين و سيد جعفر شهيدي، تهران، مؤسسه لغت نامه و دانشگاه تهران، 1373ش؛ المبسوط في فقه الاماميه: محمد بن حسن الطوسي (385-460ق.)، به كوشش محمدباقر بهبودي و سيد محمدتقي كشفي، تهران، مكتبة المرتضويه، 1351ش؛ المبسوط: محمد بن احمد السرخسي (م.483ق.)، بيروت، دار المعرفه، 1406ق؛ مجمع البحرين: فخرالدين بن محمد الطريحي (م.1085ق.)، تحقيق الحسيني، المرتضويه، 1362ش؛ مجمع البيان في تفسير القرآن: الفضل بن الحسن الطبرسي (468-548ق.)، به كوشش محمد جواد بلاغي (1864-1933م.)، تهران، انتشارات ناصرخسرو، 1372ش؛ المجموع شرح المهذب: يحيي بن شرف النووي (631-676ق.)، بيروت، دار الفكر؛ المحرر الوجيز في تفسير الكتاب العزيز: عبدالحق بن غالب بن عطيه (م.546ق.)، به كوشش عبدالسلام عبدالشافي محمد، بيروت، دار الكتب العلميه، 1413ق؛ المحيط البرهاني في الفقه النعماني: برهانالدين محمود بن احمد بن مازة البخاري (م.616ق.)، تحقيق عبدالكريم سامي الجندي، بيروت، دار الكتب العلميه، 1424ق؛ مرآة العقول في شرح اخبار آل الرسول: محمد باقر المجلسي (1037-1110ق.)، به كوشش سيد هاشم رسولي محلاتي، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1363ش؛ مستند الشيعة في احكام الشريعه: احمد بن محمد مهدي النراقي (1185-1245ق.)، قم، مؤسسة آل البيت لاحياء التراث، 1415ق؛ المصنّف في الاحاديث و الآثار: عبدالله بن محمد بن ابي شيبه (م.235ق.)، به كوشش سعيد محمد اللحام، دار الفكر، 1409ق؛ مطالب أولي النهي: مصطفي السيوطي الرحيباني (م.1243ق.)، دمشق، المكتب الاسلامي، 1961م؛ معالم التنزيل في التفسير و التاويل (تفسير البغوي): الحسين بن مسعود البغوي (432-516ق.)، به كوشش عبدالرزاق المهدي، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1420ق؛ معاني الاخبار: محمد بن علي بن بابويه (شيخ صدوق) (311- 381ق.)، تصحيح علياكبر غفاري، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1361ش؛ المعتصر: محمود المنياوي، مصر 1432ق؛ المعجم الكبير: سليمان بن احمد الطبراني (260-360ق.)، به كوشش حمدي عبدالمجيد السلفي، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1405ق؛ المغني: عبدالله بن قدامه (م.620ق.)، بيروت، دار الكتاب العربي؛ مفاتيح الغيب: فخرالدين الرازي (م.606ق.)، بيروت، دار الإحياء التراث العربي، 1420ق؛ مفردات الفاظ القرآن: الحسين بن محمد الراغب الاصفهاني (م.425ق.)، به كوشش صفوان عدنان داودي، دمشق، دار القلم، 1412ق؛ مقالات تاريخي: رسول جعفريان، قم، دليل ما، 1387-1388ش؛ ملاذ الاخيار في فهم تهذيب الاخبار: محمد باقر المجلسي (1037-1110ق.)، به كوشش سيد مهدي رجايي، قم، انتشارات كتابخانه آيتالله العظمي مرعشي نجفي، 1406ق؛ من لايحضره الفقيه: محمد بن علي بن بابويه (شيخ صدوق) (311-381ق.)، تحقيق و تصحيح علياكبر غفاري، قم، دفتر انتشارات اسلامي، چاپ دوم، 1404ق؛ المنار في تفسير القرآن: محمد رشيد رضا (م.1354ق.)، قاهره، دار المنار، 1373ق؛ الميزان في تفسير القرآن: سيد محمد حسين طباطبايي (1282-1360ش.)، بيروت، مؤسسة الاعلمي، 1393ق؛ النتف في الفتاوي: ابوالحسن علي بن الحسين لسُّغْدي (م.461ق.)، تحقيق صلاحالدين الناهي، عمان، دار الفرقان، 1404ق؛ النَّوادر و الزِّيادات: عبدالله بن عبدالرحمن بن ابي زيد (م.386ق.)، بيروت، دار الغرب الإسلامي، 1999م؛ الوجيز في تفسير القرآن العزيز: علي بن حسين عاملي (م.1135ق.)، تحقيق محمد باقر محمودي، قم، انتشارات دارالقرآن، 1413ق.
سعيد گلاببخش و مرتضي ذبيح اللهي
[1]. نك: لسان العرب، ج5، ص127، «كبر».
[2]. السيرة النبويه، ج2، ص543-546؛ دلائل النبوه، ج5، ص293-298؛ البداية و النهايه، ج5، ص36-39.
[3]. كتاب التفسير (عياشي)، ج2، ص73-75؛ مجمع البيان، ج5، ص6-7؛ الميزان، ج9، ص161-163.
[4]. جامع البيان، ج10، ص47؛ الكشاف، ج2، ص243؛ تفسير القرآن العظيم (ابن كثير)، ج4، ص89-91.
[5]. التبيان، ج5، ص170-171؛ فقه القرآن، ج1، ص322.
[6]. روضة المتقين، ج4، ص33؛ ملاذ الأخيار، ج8، ص486.
[7]. احكام القرآن ابن العربي، ج2، ص898.
[8]. جامع البيان، ج10، ص54؛ الدر المنثور في تفسير المأثور، ج1، ص208؛ ج3، ص211؛ لباب التأويل، ج2، ص334-335.
[9]. الكافي، ج4، ص265، 290؛ معاني الأخبار، ص295-296؛
شرح مشكل الآثار، ج4، ص93.
شرح مشكل الآثار، ج4، ص93.
[10]. جامع البيان، ج10، ص54؛ لباب التأويل، ج2، ص335؛ ملاذ الأخيار، ج8، ص486.
[11]. مفردات الفاظ القرآن، ص696، «كبر».
[12]. جامع البيان، ج10، ص54.
[13]. نك: مجمع البيان، ج5، ص9؛ مجمع البحرين، ج2، ص285؛ كنز العرفان، ج1، ص340.
[14]. كتاب التفسير، ج2، ص76-77.
[15]. الكافي، ج4، ص265.
[16]. مرآة العقول، ج17، ص140-141.
[17]. النتف في الفتاوي، ج1، ص200.
[18]. ايجاز البيان، ج1، ص372.
[19]. المبسوط، سرخسي، ج4، ص22، 34؛ المحيط البرهاني، ج2، ص432.
[20]. الميزان، ج9، ص149.
[21]. من لايحضره الفقيه، ج2، ص198-199، 488.
[22]. التبيان، ج5، ص171؛ الوجيز في تفسير القرآن العزيز، ج2، ص6.
[23]. الكشاف، ج2، ص245؛ مجمع البيان، ج5، ص9؛ الجامع لاحكام القرآن، ج8، ص70.
[24]. نك: جامع البيان، ج10، ص54؛ الجامع لاحكام القرآن، ج8، ص70؛ تفسير غرائب القرآن، ج3، ص431.
[25]. الجامع لاحكام القرآن، ج8، ص70.
[26]. أحكام القرآن، جصاص، ج4، ص268.
[27]. الفقه الاسلامي و ادلّته، ج3، ص213.
[28]. لباب التأويل، ج2، ص335؛ الدر المنثور في تفسير المأثور، ج6، ص331؛ المحرر الوجيز، ج2، ص154.
[29]. حاشية رد المحتار، ج2، ص561-562، 622؛ تبيين الحقائق، ج2، ص26-27؛ تحفة المحتاج، ج4، ص108.
[30]. أسباب النزول، واحدي، ص192؛ معالم التنزيل، ج2، ص12؛ الجامع لاحكام القرآن، ج6، ص61.
[31]. البداية و النهايه، ج5، ص112، 166، 215؛ عيون الأثر، ج2، ص345.
[32]. تفسير المنار، ج10، ص144؛ لغت نامه دهخدا، ذيل «حج اكبر»، ص315.
[33]. نك: حاشية رد المحتار، ج2، ص561-562؛ حاشية الصاوي، ج1، ص493؛ تحفة الأحوذي، ج4، ص27.
[34]. زاد المعاد في هدي خير العباد، ج1، ص64-65؛ كشاف القناع، ج2، ص575؛ مطالب أولي النهي، ج2، ص415.
[35]. نك: حاشية الصاوي، ج1، ص493.
[36]. تاريخ اليعقوبي، ج2، ص43؛ البداية و النهايه، ج5، ص213.
[37]. مجمع البيان، ج3، ص246؛ تفسير الصافي، ج2، ص10.
[38]. نك: صفويه در عرصه دين، فرهنگ و سياست، ج3، ص1082-1083؛ مقالات تاريخي، دفتر هشتم، ص259-263.
[39]. رحلة ابن جبير، ص130-131.
[40]. المبسوط في فقه الاماميه، ج1، ص365؛ الجامع للشرائع، ص217؛ تحرير الأحكام، ج1، ص643.
[41]. تفسير القمي، ج1، ص282؛ تفسير الصافي، ج2، ص320؛ الوجيز في تفسير القرآن العزيز، ج2، ص6.
[42]. المبسوط، سرخسي، ج4، ص61؛ البيان و التحصيل، ج3، ص458-459؛ المغني، ج3، ص263.
[43]. احكام القرآن ابن العربي، ج2، ص898-899؛ تفسير الكبير، ج15، ص535؛ تفسير القرآن العظيم، ابن كثير، ج4، ص91.
[44]. جامع البيان، ج6، ص107؛ الدر المنثور، ج2، ص258.
[45]. قرب الاسناد، ج1، ص139؛ دعائم الاسلام، ج1، ص18؛
سنن الترمذي، ج2، ص216.
سنن الترمذي، ج2، ص216.
[46]. الكافي، ج4، ص290؛ معاني الأخبار، ص295-296؛ تهذيب الاحكام، ج5، ص450-451.
[47]. ملاذ الأخيار، ج8، ص486.
[48]. السيرة النبويه، ج2، ص543-546؛ دلائل النبوه، ج5، ص293-298؛ البداية و النهايه، ج5، ص36-39.
[49]. كتاب التفسير، ج2، ص73-74؛ مجمع البيان، ج5، ص6-7؛ تفسير الصافي، ج2، ص320-321.
[50]. جامع البيان، ج10، ص47؛ الكشاف، ج2، ص243.
[51]. كتاب التفسير، ج2، ص74-77؛ تفسير نور الثقلين، ج2، ص185-186.
[52]. الكافي، ج4، ص290.
[53]. النوادر و الزيادات، ج4، ص313؛ البيان و التحصيل، ج3، ص459؛ ج17، ص164-165؛ المحرر الوجيز، ج3، ص5.
[54]. جامع البيان، ج10، ص53-54.
[55]. الميزان، ج9، ص149.
[56]. تذكرة الفقهاء، ج8، ص341-342؛ تبيين الحقائق، ج2، ص33؛ تفسير الصافي، ج2، ص321.
[57]. نك: الكشاف، ج2، ص245؛ الجامع لاحكام القرآن، ج8، ص70.
[58]. نك: فتح الباري، ج8، ص342؛ إرشاد الساري، ج3، ص244؛ تحفة الأحوذي، ج4، ص28.
[59]. الكشاف، ج2، ص244؛ نك: معالم التنزيل، ج8، ص69-70؛ تفسير غرائب القرآن، ج3، ص430.
[60]. اللباب في الجمع بين السنة و الكتاب، ج1، ص452؛ نك: المجموع، ج8، ص223-224؛ تبيين الحقائق، ج2، ص33.
[61]. الميزان، ج9، ص149.
[62]. المعجم الكبير، ج5، ص67؛ المصنّف، ج4، ص479.
[63]. جامع البيان، ج10، ص49؛ الدر المنثور في تفسير المأثور، ج3، ص212.
[64]. اللباب في الجمع بين السنة و الكتاب، ج1، ص452؛ نك: المجموع، ج8، ص223-224؛ تبيين الحقائق، ج2، ص33.
[65]. الكشاف، ج2، ص245؛ تفسير الكبير، ج15، ص221؛ نك: تفسير غرائب القرآن، ج3، ص430.
[66]. سنن ابن ماجه، ج2، ص1003؛ سنن الترمذي، ج2، ص188.
[67]. المحرر الوجيز، ج3، ص5.
[68]. نك: تفسير غرائب القرآن، ج3، ص431؛ الجامع لاحكام القرآن، ج8، ص70؛ حاشية رد المحتار، ج2، ص562.
[69]. نك: جامع البيان، ج10، ص53؛ تفسير القرآن العظيم، ج4، ص97.
[70]. جامع البيان، ج10، ص53-54.
[71]. التفسير الكبير، ج15، ص526.
[72]. الميزان، ج9، ص149.
[73]. الكافي، ج4، ص265.
[74]. مستند الشيعه، ج12، ص252، ج13، ص47.
[75]. الحدائق الناضره، ج16، ص311؛ كشف الغطاء، ج2، ص428.
[76]. نك: تفسير غرائب القرآن، ج1، ص536.
[77]. نك: البيان و التحصيل، ج3، ص468.
[78]. الجوهرة النيره، ج1، ص167؛ المعتصر، ص195.
[79]. البيان و التحصيل، ج3، ص459؛ ج17، ص164.
[80]. شرح معاني الآثار، ج4، ص158.
[81]. المبسوط في فقه الاماميه، ج1، ص365؛ تحرير الأحكام، ج1، ص643.
[82]. الحاوي الكبير، ج5، ص258؛ الكافي في فقه الإمام أحمد، ج1، ص525.
[83]. كتاب التفسير، ج2، ص76.