حجة الوداع حجة الوداع حجة الوداع بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
حجة الوداع حجة الوداع حجة الوداع حجة الوداع حجة الوداع

حجة الوداع

تنها حج پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله) پس از هجرت حجة الوداع، تنها حج‌گزاری عمومی مسلمانان به همراه پیامبرخدا(صلی الله علیه و آله) در سال دهم هجری بود که طی آن، رسول خدا بسیاری از احکام و تعلیمات اسلام، از جمله احکام حج و ولایت امام علی(علیه السل

تنها حج پيامبراكرم(صلي الله عليه و آله) پس از هجرت

حجة الوداع، تنها حج‌گزاري عمومي مسلمانان به همراه پيامبرخدا(صلي الله عليه و آله) در سال دهم هجري بود كه طي آن، رسول خدا بسياري از احكام و تعليمات اسلام، از جمله احكام حج و ولايت امام علي(عليه السلام) را براي جمع بي‌شماري كه آن حضرت را همراهي مي‌كردند، تشريح فرمود. حجة الاسلام[1]، حجة البلاغ، حجة الكمال و حجة التمام نام‌هاي ديگر آن است.[2] از آن جهت حجة الوداع ناميده شد كه در آن، پيامبر(صلي الله عليه و آله) با ياران و حاضران وداع كرد[3] و با اشاره، آن را آخرين حج خود خواند.[4] حجة الاسلام از آن روي خوانده شد كه تنها حجي است كه پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله)، در دوره حاكميت اسلام، انجام داد[5] و به عنوان نمونه اعلاي اين عبادت، در ادبيات ديني، شناخته شد. نام حجة البلاغ نيز، به تناسب نازل شدن آيه 67 سوره مائده/5، در اين سفر است. در اين آيه خداوند متعال فرمان ابلاغ و رساندن پيامي مهم را به پيامبر(صلي الله عليه و آله) مي‌دهد؛ پيامي كه نرساندن آن، به معناي نفي فرستادگي و تباهي همه زحمات پيامبر(صلي الله عليه و آله) در دوره رسالت است: (وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ). تناسب نام اكمال و اتمام نيز مي‌تواند آيه سه از سوره مائده باشد كه در بازگشت از اين سفر نازل شد و كمال دين و تمام نعمت الهي را اعلام كرد.[6] اهل سنت، دليل نامگذاري به حجة البلاغ را تبليغ احكام دين به صورت قولي و عملي در اين حج دانسته‌اند.[7]

اين واقعه از اهميت سياسي ـ فرهنگي بسياري برخوردار است. از آن روي كه پيامبر(صلي الله عليه و آله) در جريان اين حج، آداب و احكام حج را در اسلام ابلاغ كرده و در فرصت‌هاي پيش‌آمده به طرح بسياري از قوانين مهم اسلام، از جمله ولايت اهل بيتش پرداخت؛ به همين دليل بود كه اين حادثه، بازتابي عظيم در لايه‌هاي سنت نبوي يافت كه در دانش‌هايي چون حديث، سيره، تاريخ و فقه امتداد دارد[8]؛ چنان‌كه سال دهم، در تاريخ اسلام، به نام حجة الوداع، خوانده شد[9] و باب خاصي به همين نام، افزون بر كتب سيره و تاريخ، در كتاب‌هاي حديثي اختصاص يافت[10] و بسياري از آداب و مناسك حج، با استناد به همين واقعه، در فقه تدوين شد.

بسياري از وقايع حجة الوداع، به نقل
امام باقر(عليه السلام) از جابر بن عبدالله انصاري درمنابع اوليه شيعه، مانند كافي و تهذيب الاحكام و در منابع مهم اهل سنت، مانند صحيح مسلم، المصنّف ابن ابي شيبه، سنن دارمي، سنن ابوداوود، سنن ابن ماجه، سنن بيهقي و مسند احمد بن حنبل باقي مانده است.[11]

برپايه روايتي از امام باقر(عليه السلام)، تا سال دهم هجري، تمام احكام و تعليمات دين، به جز حج و ولايت، نازل شده بود. در اين سال پيامبر(صلي الله عليه و آله) مأموريت يافت تا براي تكميل تعاليم دين خود و رساندن اين دو واجب الهي اعلام كند تا هركسي كه توانايي پيمودن راه دارد، براي فرا گرفتن حج و تعاليم دين، در حج آن سال شركت كند و جارچيان به تمام اهل مدينه و آبادي‌هاي پيرامون آن و قبايل عرب باديه‌نشين اطلاع دادند كه رسول خدا قصد حج دارند.[12]

پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) در سال‌هاي قبل در مدينه، بدون اين‌كه به حج بروند يا حلق و تقصير كنند، در روز عيد قربان، قرباني مي‌كردند.[13] با توجه به توسعه اسلام در تمام شبه جزيره عربستان، وجود نومسلماناني كه نسبت به
پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) و دينش كنجكاو و علاقه‌مند بودند و اهميت حج در فرهنگ مردم شبه جزيره، جمعيت بسياري جمع شدند.[14] بنا بر برخي روايات، اين جمعيت بيش از 70 هزار نفر از اهل مدينه و عرب‌هاي باديه‌نشين و اطراف بود[15]؛ به گونه‌اي كه صداي تلبيه، ميان مدينه و مكه، پيوسته شنيده مي‌شد[16] و هنگام تلبيه پيامبر(صلي الله عليه و آله) سراسر بيابان تا چشم كار مي‌كرد حج‌گزار ديده مي‌شد.[17] در منابع ديگر، تعداد حجاج در اين سفر، بين 90 تا 120 هزار نفر ذكر شده است[18] كه اين تعداد، با توجه به جمعيتي كه براي شبه جزيره در آن روزگار تخمين زده مي‌شود[19] و با توجه به تعداد سي هزار نفر مرد جنگي كه علي‌رغم شرايط دشوار خشكسالي و بيم از روبه‌رو شدن با امپراتوري روم در غزوه تبوك به سال نهم هجرت شركت كردند[20] و[21] دور از ذهن نيست؛ چراكه برخلاف شرايط دشوار جنگ،
در حجة الوداع زنان و كودكان و سالخوردگان و ناتوانان از جهاد نيز مي‌توانستند حضور
داشته باشند.

شدت اشتياق مردم به حج به گونه‌اي بود كه حتي بيماران نيز دوست داشتند با كاروان پيامبر(صلي الله عليه و آله) همراه شوند و از آن حضرت چاره مي‌خواستند.[22] همچنين زنان حامله‌اي چون اسماء بنت عميس، كه محمد بن ابوبكر را در ذوالحليفه به دنيا آورد[23]، آن حضرت را همراهي كردند. پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) در روز شنبه 25 ذي‌قعده، كه با توجه به محاسبه تقويم حدوداً اسفند ماه سال دهم شمسي مي‌شود،
از مدينه به قصد حج خارج شدند.[24]
رسول خدا(صلي الله عليه و آله) در اين سفر همه زنان خود و دخترشان، حضرت فاطمه زهرا(عليها السلام)[25] را سوار بر هودج به همراه برد.[26]

بايد يادآور شد از آن‌جا كه در جاهليت، بر اساس سنت نسيء، براي امكان جنگ در ماه‌هاي حرام ـ از جمله ماه‌هاي حج ـ با عوض كردن نام ماه حرام با ماه‌هاي ديگر، در ماه حرام جنگ كرده و در ماه‌هايي كه واقعاً ماه حج نبود، حج به جا مي‌آوردند، با نامگذاري‌هاي جديد و مرور زمان، ترتيب ماه‌ها به حال طبيعي خود بر مي‌گشت و پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) درنگ كردند تا نامگذاري ماه‌هاي جاهليت، مطابق ترتيب واقعي ماه‌ها شود و در سال دهم، در ذي‌قعده واقعي براي حج خارج شدند و در خطبه عرفه به اين مطلب اشاره كردند[27]. بنا بر روايت صحيح معاوية بن عمار، آن حضرت به هنگام ظهر به منطقه ذوالحليفه، در هشت كيلومتري غرب شهر مدينه[28]، رسيد و غسل احرام انجام داد و نماز ظهر را در مسجد شجره خواند.[29] ايشان به مردم نيز فرمان داد تا ضمن زدودن موهاي زائد بدن، براي احرام غسل كرده و لباس‌هاي دوخته را از
تن به در كنند.[30]

سپس ايشان به نشاندار كردن شتران قرباني خود كه 63 شتر بود، پرداخت. مأمور نگهداري از شتران پيامبر(صلي الله عليه و آله) در حجة الوداع، ناجية بن جندب خزاعي اسلمي بود[31]كه به كمك چند تن از مردان قبيله‌اش، اين وظيفه را انجام مي‌داد. او در سفرهاي ديگر نيز اين مهم را به عهده داشت.[32]

پيغمبر اكرم(صلي الله عليه و آله)، در حالي كه با دو تكه پارچه صُحاري (پنبه يمني سرخ‌فام) احرام بسته بود[33]، در بيابان بيداء، حدود دوكيلومتري منطقه شجره، با گفتن جملات تلبيه، محرم شد.[34] در برخي از روايات، شب ماندن ايشان در منطقه ذوالحليفه آمده است[35]، اما مورخاني چون واقدي، خبر بيتوته نكردن در ذوالحليفه را تأييد كرده‌اند.[36]

ايشان در اين حالت سوار بر ناقه قصواي خود بود[37] و سايه‌باني نداشت.[38] سوار بر جهاز مندرس و ارزان شتر، قصد خود را خدا و نه خودنمايي و نه شنيدن ديگران دانست.[39]

به نقل منابع شيعه[40] و اهل سنت[41]، پيغمبر خدا(صلي الله عليه و آله) و همراهان آن حضرت، با صداي بلند، اين‌گونه تلبيه مي‌گفتند: «لَبَّيك اللَّهُمَّ لَبَّيك لَبَّيك لَا شَرِيك لَك لَبَّيك إِنَّ الْحَمْدَ وَ النِّعْمَةَ لَك وَ الْمُلْك لَا شَرِيك لَك (لبيك)». آنان به فرمان خدا آن‌قدر اين‌گونه تلبيه را تكرار كردند كه پيش از رسيدن به منزلگاه روحاء (در 82 كيلومتري مدينه)[42] صدايشان گرفت.[43]

پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله)، در حالي كه منتظر دستور خدا بود، با نيت انجام حج تلبيه گفت و قرباني به همراه برد و از آن‌جا كه اين سفر، آخرين حج رسول خدا(صلي الله عليه و آله) بود، خداوند مي‌خواست با انجام عمره و حج، هر دو عمل را ميان امتش باقي بگذارد.[44]

آن حضرت در حالي كه جز براي نماز و استراحت بين راه توقف نمي‌كرد، فاصله بين مدينه و مكه را از راهي پيمود كه با مسير امروزي و حتي مسيري كه در زمان سمهودي (قرن دهم) استفاده مي‌شده، متفاوت است. اين راه را، راه حج انبياي الهي خوانده‌اند.[45] رواياتي كه از پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) درباره حج پيامبران الهي در اين مسير آمده، مي‌تواند دليل اين نامگذاري باشد. مسير حج پيامبر(صلي الله عليه و آله) بين مدينه و مكه از نزديكي مسجد غزاله از مسير حجة الوداع جدا مي‌شد و از حي و گردنه هرشاء و سپس جحفه مي‌گذشت، در حالي كه مسير قرن دهم در سمت راست اين جاده بود كه از رابغ و از خيف و صفراء مي‌گذرد و بدون گذر از جحفه، در نزديكي قديد، به اين راه مي‌رسد.[46]

بعد‌ها در هركدام از توقفگاه‌هاي ايشان مسجدي به نام آن منزل ساختند[47] و نماز خواندن در اين مساجد از آداب حج شد. اسامي اين مسجدهايي كه در اين منزلگاه‌ها ساخته شده، از اين قرار است:[48]

1. مسجد شجره در ذو‌الحليفه: پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) در اين مسجد نماز ظهر خواند[49] و غسل احرام كرد.

2. مسجد شرف در روحاء: در اين مكان رسول خدا(صلي الله عليه و آله) پسر جواني را كه گرفتار حمله‌هاي صرع گونه و تشنج بود، شفا دادند.[50] حديث حج انبياء در منابع شيعي درباره روحاء آمده است.[51]

3. مسجد عِرْقُ‌الظُّبْيه: پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله)، هنگام گذر از اين منزلگاه، فرمودند كه هفتاد پيامبر(صلي الله عليه و آله) پيش از ايشان در اين مكان نماز گزاردند و موساي كليم، به همراه هفتاد هزار نفر از بني‌اسرائيل، از اين مكان گذشته و عيساي مسيح نيز، پيش از قيامت كبري، براي انجام حج يا عمره از آن خواهد گذشت.[52]

4. مسجد المنصرف (الغزاله).

5. مسجد الرُوَيثه: در اين منزلگاه زني به همراه كودكي نزد آن حضرت آمد و درباره حج كودكان سئوال كرد و آن حضرت آن را صحيح دانست و مايه ثواب و اجر براي مادرش.[53]

6. مسجدگردنه ركوبه.

7. مسجد الأثايه.

8. مسجد العَرْج.

9. مسجد المُنبَجِس.

10. مسجد لُحَي‌جمل: به روايتي پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) در اين مكان سرشان را حجامت كردند.[54]

 11. مسجد مُدلِجَة تَعهِن.

12. مسجد الرماده.

 13. مسجد الاَبواء.

14. مسجد گردنه هَرشاء/ هرشي.

15. مسجدالجُحفه.

 16. مسجد طرف قَديد.

 17. مسجد حره در نزديكي گردنه خليص.

18. مسجدخليص (چشمه‌اي پرآب).

19. مسجد بطن مرالظهران.

20. مسجد سَرَف.

21. مسجد التَنعيم.

 22. مسجد ذي طُوي.

23. مسجد الصَفراء.

24. مسجد ذات آل.

 25. مسجد ذفران.

 26. مسجد البرود.

27. مسجد مبروك.[55]

پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) در كُراع الغَميم، در 64 كيلومتري مكه[56]، با جمع كساني برخورد كه پياده به حج آمده بودند و به اميد به دست آوردن مركب سواري يا دعاي آن حضرت، به انتظارش صف بسته بودند. آنان با ديدن پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) از خستگي و ناتواني شكايت كردند و ايشان، ضمن بيان اين‌كه مركب سواري براي آن‌ها ندارند، توصيه كردند تا براي مقابله با خستگي پياده‌روي كمربندها را محكم و به روي شكم ببندند و تند راه بپيمايند تا كسالت و خستگي از آنان دور شود.[57] اين در مورد پيادگاني بود كه توانايي پياده‌روي را داشتند. ايشان كساني را كه به سختي زياد يا با پاي برهنه به حج مي‌رفتند، از اين كار نهي كرد و فرمود: «خداوند از اين پياده‌روي و پابرهنگي بي‌نياز است».[58]

پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله)، پس از گذراندن هشت روز در مسير، در سوم ذي‌حجه به نزديكي مكه رسيد و پيش از گردنه‌هاي ورودي مكه توقف كرد و شب را در آن‌جا گذراند و صبحگاهان، پس از انجام غسل و هنگام بالا آمدن آفتاب در چهارم ذي‌حجه، از بالاي مكه و از گردنه مدنيان، سوار بر ناقه قصباء، وارد مكه شد و به سوي مسجدالحرام پيش رفت تا به باب بني‌شيبه رسيد. ايشان با ديدن خانه خدا تكبير گفته و پس از حمد و ستايش الهي و صلوات بر حضرت ابراهيم و استلام حجرالاسود، سواره در هفت دور، خانه خدا را طواف كرد و مردم نيز به همراه ايشان طواف نمودند؛ به روايتي، دليل سواره طواف كردن ايشان، نماياندن خود به جمعيت بسيار پيرامون ايشان بود كه براي تعليم حج از آن حضرت، به ايشان چشم دوخته بودند.[59]

دعاهاي آن حضرت هنگام گذشتن از ركن يماني، به يادگار مانده است. ايشان در همان حالت سواره، با چوبدستي خود استلام حجر مي‌كرد و چوبدستي را كه به حجر خورده بود، مي‌بوسيد.[60]

هرچند در برخي از روايات آمده كه ايشان سه دور را به صورت دويدن، در حالي كه يكي از شانه‌هايش را از احرام بيرون گذاشته بود، پيمود.[61] ولي به نظر مي‌رسد كه اين روايات، مربوط به عمرة القضا٭ در سال هشتم بود و شواهدي وجود دارد كه اين احتمال را تقويت مي‌كند.[62]

ايشان پس از تكميل طواف به كنار مقام ابراهيم، كه در آن زمان طبق رواياتي در مكان اصلي‌اش و (بنا به نقلي به محاذات مكان فعلي و) چسبيده به خانه خدا بود[63]، رفت و نماز طواف را ادا كرد.[64] پس از نماز طواف پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) نزد چاه زمزم آمد و از آب آن نوشيد و فرمود: «اگر بر امتم سخت نمي‌شد، نوشيدن يك يا دو دلو بزرگ از آن را سنت مي‌كردم»[65] و در دعايي از خداوند به بركت آب زمزم علم نافع، روزي وسيع و درمان هر بيماري ودرد را طلبيد.[66] آن‌گاه نزد حجرالاسود آمد و دوباره آن را استلام نمود و استلام حجر را وداع با كعبه دانست.[67]

سپس با اشاره به آيه 158 سوره بقره/2
(إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ) كه از صفا و مروه نام برده، فرمود: «از آن كوه شروع مي‌كنم كه خداوند با آن شروع كرد» و به سمت كوه صفا رفت و به اندازه قرائت يك سوره بقره بر صفا دعا كرد.[68] سپس سواره بر شتر، سعي بين صفا و مروه را انجام
داد.[69] پس از انجام اين سعي بود كه جبرئيل امين نازل شد و فرمان خروج از احرام را براي همه كساني كه بدون همراه داشتن قرباني براي حج محرم شده بودند، آورد. اين دستور موجب شد تا پيامبر(صلي الله عليه و آله) چون به همراه خود قرباني داشتند، نيت حج قران نمايند و مسلماناني كه قرباني با خود نداشتند، با عمره تمتّع دانستن عملي كه تا آن موقع انجام داده بودند، به حج تمتّع محرم شوند. اما خود ايشان چون قرباني داشتند، از احرام خارج نشدند.[70] به نظر مي‌رسد ايشان طبق تقسيم‌بندي فعلي حج، حج قران انجام دادند؛ هرچند در نوع آن اختلافي وجود دارد.[71]

آن حضرت كه با مقاومت و تعجب برخي از صحابه نسبت به اين دستور مواجه شدند[72]، فرمودند: «اگر از قبل مي‌دانستم چه پيش خواهد آمد، مانند شما عمل مي‌كردم (و قرباني نمي‌آوردم) تا مانند شما اكنون از احرام خارج شوم. ولي من قرباني به همراه دارم و كسي كه قرباني دارد، نبايد از احرام خارج شود؛ مگر وقتي كه قرباني به قربانگاه
برسد».[73] انكار برخي از اصحاب درباره اين مسئله به جايي رسيد كه آن حضرت را خشمگين كرد.[74]

در اين فاصله امام علي(عليه السلام) كه در ماه رمضان اين سال براي دعوت اهل يمن به اسلام و جمع‌آوري خراج نجران به آن منطقه رفته بود[75]، پس از نامه پيامبر(صلي الله عليه و آله) كه او را به حج از جانب يمن مي‌خواند[76]، خود را به مكه رساند و از آن‌جا كه به همراه خود قرباني آورده بود (و بنا بر رواياتي ديگر چون پيامبر(صلي الله عليه و آله) ايشان را در قرباني خود شريك كرده بود[77]) و نيت حج خود را همان حج پيامبر(صلي الله عليه و آله) قرار داده بود، مانند پيامبر(صلي الله عليه و آله) در احرام باقي ماند.[78] پس از رسيدن افراد تحت امر امام علي(عليه السلام) به مكه، بسياري از آنان از سخت‌گيري امام درباره استفاده از بيت‌المال شكايت و بدگويي كردند. حجم اين بدگويي‌ها به حدي رسيد كه پيامبر(صلي الله عليه و آله) فرمان داد تا ميان مردم اعلام كنند (يا خود ضمن يك سخنراني فرمود) كه دست از سرزنش علي(عليه السلام) برداريد كه او در اطاعت فرمان خدا سختگير است و در دينش مسامحه نمي‌كند. آنان نيز با شنيدن نظر پيامبر(صلي الله عليه و آله) در مورد رفتار امام(عليه السلام) از اين كار دست كشيدند.[79]

پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) در اين سفر، چنان‌كه رسم قريش بود، رفادت و اطعام حاجيان را به عهده گرفت.[80] همچنين در اين سفر، پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) كعبه را با پارچه‌هاي يمني پوشاند (الحبرات).[81] رسول خدا(صلي الله عليه و آله) فرمان دادند تا به مكيان و مجاوران حرم الهي اعلام شود كه از بيستم ذي‌قعده تا روز بازگشت حاجيان در موسم حج، طواف و استلام حجرالاسود و مقام ابراهيم و صف اول نماز جماعت را به حاجيان واگذارند.[82]

رسول خدا(صلي الله عليه و آله) روزهاي يكشنبه تا چهارشنبه را در حالت احرام در مكه در خيمه‌اي گذراند كه در ناحيه ابطح زده بودند و از سكونت در خانه‌هاي اهل مكه خودداري كرد.[83] ابطح٭ ناحيه‌اي در شمال مكه، ميان دو كوه حجون و جبل نور و متصل به المعلي است و به آن، خيف بني‌كنانه و محصب نيز مي‌گويند.[84] عقيل بن ابي‌طالب، پسر عموي ايشان، پيش از فتح مكه خانه آن حضرت و خانه ساير بني‌هاشم را كه به مدينه هجرت كرده بودند، فروخته بود.[85] پيغمبر خدا(صلي الله عليه و آله) بعد از ظهر چهارشنبه كه روز هفتم ذي‌حجه بود، براي مردم خطبه خواند[86] و مناسك حج را به آنان تعليم داد.[87]

ايشان در روز هشتم ذي‌حجه (يوم الترويه)، هنگام ظهر، به مردم فرمان داد تا غسل كرده و براي حج لبيك گويند و از مكه به سوي منا خارج شده و نمازهاي ظهر و عصر آن روز تا نماز صبح روز بعد(عرفه) را در منا به جا آوردند.[88] پس از بالا آمدن خورشيد در روز نهم ذي‌حجه (عرفه)، پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) و مسلمانان از منا به سمت عرفات به راه افتادند و برخلاف سنت جاهليت، قريش كه در مزدلفه توقف مي‌كردند، از مزدلفه گذشته و به عرفات رسيدند و كنار مسجد نمره در عرفات، براي آن حضرت خيمه زدند.

ايشان پيش از ظهر روز عرفه، وسط وادي عرفات، براي مردم سخنراني كردند و براي رساندن صداي خود به جمعيت، از ربيعة بن اميه كمك گرفتند كه سخنان آن حضرت را براي حاضراني كه دورتر بودند، تكرار كند.[89] در اين خطبه كه نزد برخي به خطبه
حجة الوداع معروف است[90]، موضوعاتي چون خلافت دوازده نفر پيشوا از قريش[91]، ضرورت توجه امت به كتاب خدا و اهل بيت پيامبر(صلي الله عليه و آله)، سفارش به تقوا و تلاش براي رضاي خدا، اشاره به نزديكي وفات خود، تأكيد بر حرمت مال و جان و ناموس مسلمانان بر يكديگر، تأكيد بر امانت‌داري، يادآوري حرمت ربا و باطل اعلام كردن رباها و خون‌فداها و عناوين عهد جاهليت، مگر پرده‌داري و آبرساني به حجاج، سفارش به مساوات و برادري، سفارش به حفظ حقوق زنان و خوشرفتاري با آنان، تأكيد بر بطلان ارزش‌هاي جاهليت و اين‌كه ملاك برتري تقواست، يادآوري مسئله ديه و ارث و حرمت انتساب زاده زنا به زناكار بيان شده است.[92]

بنا به رواياتي، در عرفات فرمان الهي مبني بر نزديك شدن وفات پيامبر(صلي الله عليه و آله) و دستور معرفي رسمي علي بن ابي‌طالب(عليه السلام) به عنوان وصي و جانشين رسول خدا(صلي الله عليه و آله) بر سنت ديگر پيغمبران الهي به آن حضرت رسيد. اما پيامبر(صلي الله عليه و آله) كه از واكنش تند و ارتداد و بازگشت به جاهليت قريشيان، با توجه به كينه‌اي كه از امام علي(عليه السلام) داشتند، نگران بود، از خداوند ايمني از اين خطرات را خواست و منتظر تأييد الهي نشست.[93] رسول خدا(صلي الله عليه و آله) نماز ظهر و عصر را با هم به جا آوردند و تا غروب آفتاب و پنهان شدن قرص خورشيد، رو به قبله و ايستاده مناجات كردند.[94] آن حضرت هنگام غروب، ميان مردم فرمود: «امروز پروردگار شما بر شما منت گذاشت و افراد نيكوكارتان را آمرزيد و شفاعتشان را در حق بدكارانتان پذيرفت. پس به سوي مشعر به راه بيفتيد و بدانيد كه خداوند براي گنهكاران رضاي خودش را ضمانت كرده است».[95] از ايشان مواعظ و دعاها[96] و پاسخ به سئوالات حجاج نيز در عرفه ياد شده است.[97]

بر اساس سنت جاهليت، حجاج، پيش از غروب از عرفات، به سمت مشعر مي‌رفتند. اما پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) پس از غروب آفتاب، به سمت مشعرالحرام به راه افتادند. در حالي كه با توجه به شلوغي جمعيت بسيار آرام حركت مي‌كرد و مردم را به حركت آرام و مراقبت از ضعيفان و پيادگان توصيه مي‌فرمود.[98] به روايتي، ايشان آن‌چنان براي كُند كردن حركت ناقه خود، افسار آن را نگه داشته بود كه گردن شتر به رحل و پالانش مي‌رسيد و اسامة بن زيد را نيز پشت سر خود سوار كرده بود.[99]

آن حضرت به اصحابشان كه وقت نماز را يادآوري مي‌كردند، محل نماز را پيش رويشان در مزدلفه دانست و وقتي به مزدلفه رسيدند، نماز مغرب و عشا را با هم به جماعت خواندند.[100] ايشان پس از استراحت در مزدلفه، تا هنگام طلوع فجر، مناجات و شفاعت براي گناهكاران را ادامه داد و نماز صبح را به جا آورده[101] و پيش از روشن شدن هوا، بالاي كوه قُزَح يا مشعرالحرام رفته و رو به قبله تا طلوع خورشيد به دعا و ذكر خدا پرداخت[102] و با بشارت آمرزش گناهان و استجابت دعاي نيكان امت در مشعر، فرمان كوچ به سمت منا را داد.[103]

در وادي محسر، پس از خارج شدن از مشعر كه در آغاز مسير مناست، پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) در حالي كه پسرعمويش فضل بن عباس را پشت سر خود سوار مركب كرده بود، با شتاب و دواندن شتر به مقدار صد ذرع (حدود پنجاه متر) گذشت[104]؛ چراكه اين دره محل فرود عذاب الهي بر لشكر ابرهه است.[105]

پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) پس از ورود به منا تا آخر آن‌كه گردنه جمره و به سمت مكه بود، از بزرگ‌ترين راهي كه به عرض 38 ذرع (حدودا 14متر) در وسط منا بود و تا سال 200ق. نيز استفاده مي‌شد و از كنار كوه ضَب در نزديكي مسجد خيف مي‌گذشت، طول منا را طي كرد[106] و در حالي كه وسط دره بودند، پشت به مكه، جمره كبري را، كنار اين گردنه، سوار بر ناقه، هنگام بالا آمدن خورشيد (چاشتگاه)، رمي كرد. پيامبر(صلي الله عليه و آله) با هركدام از هفت سنگي كه به جمره زد، تكبير گفت و مردم را به مراقبت و آسيب نرساندن به يكديگر فرمان داد و توصيه كرد تا سنگ‌هاي كوچكي را براي رمي جمع كنند.[107]

پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) در منا مسلمانان را به فراگيري احكام و مناسك از خود فرا مي‌خواند و به اين نكته اشاره مي‌فرمود كه شايد اين سفر حج، آخرين سفر حج ايشان باشد.[108] با اين دعوت، گويا مردم بيش از پيش گرد آن حضرت را فرا گرفته و درباره عملشان از پيامبر(صلي الله عليه و آله) سئوال مي‌كردند و آن حضرت، ضمن پاسخ به سئوال آنان، اعمال منا را به مردم تعليم فرمود.[109]

پس از رمي جمره عقبه، پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) به سمت قربانگاه منا كه نزديك جمره وسطي بود، رفت و با همكاري و همياري امام علي(عليه السلام)[110] 63 شتر را از جانب خود و با دست مبارك خويش[111] قرباني فرمود. در مجموع، قرباني پيامبر(صلي الله عليه و آله) و علي(عليه السلام) صد شتر شد.[112] رسول خدا براي هركدام از همسرانشان يك گاو و براي همه، يك شتر قرباني كرد[113] (بنا بر برخي روايات براي همه همسران يك گاو قرباني كرد.)[114] دليل اين تعداد قرباني به صراحت بيان نشده، اما ممكن است موارد زير از جمله دلايل آن باشد: تقرب به درگاه خدا و تلاش براي سير كردن و اطعام تعداد بيشتري از حجاج كه بسياري نيز قرباني همراه نداشتند و تشويق به قرباني كردن در راه خدا و اشاره به اين مطلب كه ساده‌زيستي پيامبر(صلي الله عليه و آله) در زندگي شخصي‌اش تنها از سر نداري و فقر نبوده است.[115]

ايشان با توجه به ازدحام جمعيت، با قربانگاه خواندن تمام نقاط سرزمين منا از مردم خواستند كه هر كسي در خيمه‌گاه خودش قرباني كند و براي اين كار، به قربانگاه اصلي منا نيايد.[116] گويا با توجه به دستور قرآن كه به خوردن و صدقه دادن گوشت قرباني فرمان داده، پيامبراكرم(صلي الله عليه و آله) از همه قرباني‌هايشان، تكه‌اي گوشت را در ظرفي قرار داد و دستور داد آن را براي استفاده خود آبگوشت كنند[117] و پس از پختن، از اين گوشت تناول كردند و از آبش نوشيدند و به امام علي(عليه السلام) فرمان داد مابقي گوشت قرباني‌ها و هرچه از قرباني‌ها باقي مي‌ماند، حتي دهنه و افسار و پالان و چيزهايي كه به آن‌ها آويخته بود را در راه خدا به نيازمندان بدهد[118] و مزد كار قصابان را، برخلاف معمول، از محل ديگري غير از گوشت‌هاي قرباني، تأمين كند.[119]

پس از فراغت يافتن از قرباني، آن حضرت كه از آغاز سفر براي جلوگيري از آلودگي، موهاي بلند خود را با صمغ و... آغشته كرده بود[120]، تراشيد. معمر بن عبدالله بن حارثه عدوي افتخار تراشيدن سر آن حضرت را يافت.[121]

مسلمانان براي تبرك گرفتن از موهاي آن حضرت پيرامون ايشان جمع شده بودند. ابوطلحه انصاري و خالد بن وليد از جمله كساني بودند كه از موي آن حضرت براي تبرك گرفتند. سپس ايشان فرمان داد تا موهاي تراشيده را ميان مسلمانان مشتاق تقسيم كنند و اين‌گونه مقداري از موهاي سر آن حضرت، نزد همسرانش به يادگار ماند. ايشان همچنين موهاي صورت و ناخن‌هاي خود را نيز اندكي كوتاه كرده و فرمود تا دفن شود.[122]

با توجه به ازدحام جمعيت و نياز غذايي به گوشت قرباني، فرمان داد تا سه روز كسي نمي‌تواند به دليل ذخيره كردن گوشت‌هاي قرباني‌اش، كساني را كه به گوشت نياز دارند، از گوشت قرباني محروم كند.[123]

به نظر مي‌رسد اكثر حاجياني كه در منا حاضر بودند، نتوانستند قرباني چنداني داشته باشند؛ چراكه قرباني فقط بر كساني كه از راه دور به حج مي‌آمدند و توانايي مالي داشتند، واجب بود و عده‌اي اندك از آنان قرباني را با خود آورده بودند (چنان‌كه در زمان تبديل حج همراهان، بدون قرباني پيامبر(صلي الله عليه و آله) به عمره تمتّع بيان شد و در روايت عايشه به آن اشاره شده)[124] و با آن ازدحام بي‌سابقه جمعيت در حج آن سال، طبيعي بود كه قرباني به اندازه همه متقاضيان خريد آن، در مكه و منا نباشد.[125] با توجه به فرمان قرآن كه براي كساني كه به قرباني دست نيافته بودند، وظيفه روزه گرفتن را مقرر كرده بود[126]، بسياري از حجاج در ايام تشريق (دهم تا سيزدهم ذي‌حجه) در منا قصد روزه گرفتن داشتند. ولي پيامبر(صلي الله عليه و آله) دستور داد تا چند نفر از يارانشان، در مكان‌هاي مختلف منا، اعلام كنند كه اين روزها وقت خوردن و آشاميدن و ياد خداست نه روزه‌داري[127] و اين خود تأييد كننده تعداد زياد كساني است كه از تقديم قرباني ناتوان بودند و مي‌خواستند به جاي قرباني روزه بگيرند.

پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) خيمه زدن و اتراق حجاج را مديريت كرد و براي هر گروهي مكاني اختصاص داد. محل خيمه‌هاي پيامبر(صلي الله عليه و آله) و بني‌هاشم، مكان سنتي اين قبيله از قديم در منا بود كه طبق رواياتي، كنار جمره دوم قرار داشت.[128] منزلگاه همسران آن حضرت، نزديك مسجد خيف (كه بعدها دارالاماره منا نام گرفت) قرار داشت.[129] انصار را پشت خانه‌هاي همسران پيامبر(صلي الله عليه و آله)(كه شعب الانصار ناميده شد) در سمت چپ قبله و دارالاماره، و مهاجرين را در شكاف دره‌اي جا داد كه سمت راست قبله بود و بعدها شعب المهاجرين نام گرفت.[130]

پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) سوار بر ناقه قصباي خود، در روز عيد، خطبه‌اي كه از لحاظ محتوا بسيار شبيه به خطبه روز عرفه است، بيان كردند. گفته شده اين خطبه در مسجد خيف در منا بيان شده است.[131] افزون بر مطالبي كه ضمن گزارش خطبه عرفه بيان شد، ايشان ضمن اقرار گرفتن از مردم و تكيه بر باور سنتي آنان، درباره حرمت مال و جان و ناموس مردم در ماه‌هاي حرام و در حرم امن الهي و در روز عيد قربان، اين حرمت را ابدي و تا روز قيامت اعلام كرد.[132] هشدار نسبت به ارتداد و كفر دوباره مسلمانان و درگيري‌ها و اختلافات داخلي آنان با يكديگر، تأكيد بر بندگي خداوند و نمازهاي پنج‌گانه و روزه ماه رمضان و حج خانه خدا و پرداخت زكات و اطاعت از ولي امر و امامان پس از پيامبر(صلي الله عليه و آله)، از ديگر فراز‌هاي اين سخنراني بود.[133] ايشان ضمن بيان اين‌كه چه بسا شنوندگاني كه پس از اين، سخنان آن حضرت را بشنوند و بهتر از حاضران بتوانند آن را درك كنند، براي كساني كه سخنان ايشان را به غايبان برسانند، ‌دعا كرد.[134] به نقلي ايشان در حال تلاش براي رساندن صداي خود به ديگران، بر پالان شترش ايستاده بود.[135]

آن حضرت روز عيد را روز ثَج (قرباني در راه خدا كه اگر با نيت صادقانه انجام شود اولين قطره خونش، كفاره تمام گناهان گذشته حاجي است) و عَج (دعا و زاري به درگاه خداوند) ناميد و بشارت داد كه هيچ‌كس از اين مكان خارج نمي‌شود، مگر اين‌كه مورد رحمت الهي قرار گيرد مگر كسي كه مبتلا به گناهان بزرگ است و تكرار آن‌ها را در نيت دارد.[136] بنا به روايتي، فرمان ابلاغ رسمي جانشيني علي بن ابي‌طالب(عليه السلام) در مسجد خيف نيز دوباره به پيامبر اعظم(صلي الله عليه و آله) گوشزد شد، اما ايشان با توجه به ملاحظات سابق، منتظر تأييد الهي ماند.[137]

آن حضرت، همان روز عيد و پيش از ظهر، براي اتمام اعمال حج به مكه رفت و نماز ظهر را در مسجدالحرام خواند.[138] بنا به برخي گزارش‌ها صبح و قبل از وقت نماز و بنا به برخي ديگر، شب همراه زنانش، به مكه رفت[139] و از آب زمزم نوشيد.[140] پيغمبر(صلي الله عليه و آله) بر خلاف سال فتح مكه، در حجة الوداع وارد كعبه مشرفه نشد و داخل آن نماز نگزارد.[141]

بنا به برخي گزارش‌ها آن حضرت پس از اتمام مناسك خود، در حالي كه حلقه‌هاي در كعبه را گرفته بود، مردم را به سوي خود فراخواند. پس از جمع شدن مردم، خطبه‌اي مفصل درباره نشانه‌هاي قيامت و هشدار از راه يافتن تباهي‌ها و انحراف در دين و امت اسلامي ايراد كرد[142] و پس از انجام زيارت خانه خدا و طواف وداع، به منا بازگشت. آن حضرت در منا، نمازهاي يوميه را به صورت قصر (وظيفه مسافر) به جا آورد[143] و هر روز از خيمه‌گاه خود، پياده، براي رمي جمره‌هاي سه‌گانه، مي‌رفت و پياده باز مي‌گشت.[144]

ايشان پس از اتمام مناسك حج و اعمال منا، در روز سيزدهم ذي‌حجه، پس از رمي جمرات، هنگام چاشت، به سوي مكه حركت كرد، بدون اين‌كه دوباره به مسجدالحرام وارد شده و طواف كند و فقط براي ساعاتي، به جهت عمره جناب عايشه، در ابطح توقف كرد. عايشه به دليل عذر شرعي عادت ماهيانه نتوانسته بود، پيش از حج، عمره به جا آورد و حجش را به صورت افراد تمام كرد؛ به همين دليل از آن حضرت خواست تا اجازه عمره مفرده به او بدهد تا او هم مانند ديگر همسران پيامبر(صلي الله عليه و آله) كه در اين سفر با انجام حج تمتّع، يك حج و يك عمره انجام دادند، افزون بر حجش، عمره‌اي نيز انجام داده باشد؛ پيغمبر اكرم(صلي الله عليه و آله) نيز با تقاضاي او موافقت فرمود و او را به همراه برادرش، عبدالرحمن بن ابوبكر، براي انجام عمره مفرده به تنعيم فرستاد. پس از بازگشت عايشه، پس از اين‌كه نماز ظهر و عصر را در مكه خواند، در عصر همان روز[145]، از مسير ذي طوي، به سمت مدينه حركت كرد.[146] به گزارشي ديگر، آن حضرت روز چهاردهم[147] و به گزارشي، پس از سه روز اقامت در مكه به سوي مدينه حركت كرد و در پاسخ به كسي كه درباره توقف در مكه (در اين ايام) سئوال كرده بود، مكه را در اين ايام غير مناسب براي ماندن و درنگ كردن دانست».[148]

عيادت از سعد ابن ابي‌وقاص كه در مكه به بيماري شديدي دچار شده بود، احتمالاً در همين ايام رخ داد. ايشان ضمن دلداري
به سعد، به پرسش او در مورد وصيت كردن پاسخ داد و ناراحتي او را از قلبش دانست وضمن دعا براي سلامتي‌اش، دستورالعملي براي درمان وي به حارث بن كلده طبيب
داد تا سعد را با خرماي عجوه٭ مدينه درمان كند. آن حضرت مردي را مأمور كرد تا اگر سعد از دنيا رفت، او را در مكه دفن كند [و به مدينه بياورد].[149]

پس از گذشت سه روز از آغاز سفر بازگشت، در حالي كه هنوز حجاج از كاروان پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) براي رفتن به شهرها و مكان‌هاي خود، چندان متفرق نشده بودند، كه آيه 67 سوره مائده/5 نازل شد و ضمن تأكيد بر اعلام رسمي ولايت علي بن ابي‌طالب، پيامبر(صلي الله عليه و آله) را از تأخير بيشتر در اين زمينه برحذر داشت. اين تهديد با لحني تند و هشدارآميز بيان شد؛ به گونه‌اي كه اين كار را مساوي با انجام ندادن رسالت الهي دانست و ضمن آن، حضرت را از خطرهاي احتمالي كه پيش‌بيني مي‌شد برحذر داشت.[150] در فاصله سه چهار ميلي (كمتر از يك كيلومتري) جحفه، كنار آبگيري كه «خم» ناميده مي‌شد[151]، پيامبر(صلي الله عليه و آله) توقف كرد و فرمان داد تا با صداي (الصلاة جامعة) همه جمعيت را به سوي او فرا‌بخوانند. سپس زير درختاني كه در آنجا بود، نماز ظهر را خواند و در خطبه‌اي، از نزديك شدن وفات خود و به توجه امت به دو يادگار ايشان، يعني كتاب خدا و عترتشان سخن گفت و در حالي كه دست علي بن ابي‌طالب(عليه السلام) را گرفته بود، خطاب به جمعيت فرمود: «اي مردم! آيا من نسبت به مؤمنان صاحب اختيار و سرپرستشان نيستم؟» همه پاسخ دادند: «بله اي رسول خدا». آن‌گاه دست علي(عليه السلام) را گرفت و فرمود: «من كنت مولاه فهذا علي مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه وانصـر من نصـره واخذل من خذله»[152]؛ «هركه را من مولاي اويم اين علي مولاي اوست. خدايا با دوست او دوست و با دشمنش، دشمن باش». جناب عمر بن خطاب، بعد اين ماجرا، امير مؤمنان را خطاب قرار داد و گفت: «اي پسر ابوطالب، گوارايت باشد كه مولا و سرپرست هر مرد و زن مؤمن شدي».[153]

به گزارش ديگر، پس از خطابه و نماز ظهر، پيامبر(صلي الله عليه و آله) دستور داد تا براي امير مؤمنان خيمه‌اي روبه‌روي خيمه آن حضرت افراشتند و به تمام مردان و زنان حاضر و زنان خود دستور داد تا گروه گروه بر امير مؤمنان وارد شده و به ايشان تبريك و تهنيت بگويند و به نام امير مؤمنان بر او سلام كنند و به گزارش ديگري، همه مردان با دست دادن با آن حضرت بيعت كردند.[154]

پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) پيش از پايان يافتن سال دهم به مدينه رسيد[155]؛ هرچند تاريخ دقيق آن مشخص نيست و بر اين اساس، مي‌توان گفت سفر آن حضرت در رفت و برگشت، كمتر از يك ماه به طول انجاميد.

 آثار بسياري درباره حجة الوداع به نگارش درآمده؛ از جمله: حجة الوداع ابن حزم، حجة الوداع اسماعيل بن عمر بن كثير، منسك في هدي المصطفي في حجة الوداع از محمد بن اسماعيل الصنعاني، مواقف خالده في حجة الوداع از محمد محمد الشرقاوي، حجة الوداع كما رواها اهل البيت از حسين واثقي(معاصر)، الوصية لنبوية للامة الاسلامية في حجة الوداع از فاروق حماده، حجة الوداع از جهاد حجاج، حجة الوداع و حقوق الانسان از واسف عبدالحليم عبدالله، فقه الدعوة في حجة الوداع از حصه بنت محمد خاطر (پايان‌نامه)، مبادي حقوق الانسان في خطبة حجة الوداع از ناثر بن بعلي (پايان نامه)، مع النبي محمد في حجة الوداع از فاضل الموسوي، مظاهر تعظيم شعائر الله في حجة الوداع از محمد الحافظ الروسي، حجة الوداع از عبداللطيف بن حيده، حجة الوداع دراسة وصفية تحليلية فقهيه از يوسف عبدالله مصطفي عبدالرزاق، حجة الوداع و اعظم رجل في العالم از احمد نجيب، حجة الوداع و جزء عمرات النبي محمد زكريا كاندهلوي، صفة حج النبي علي اختلاف طرقها از محب‌الدين طبري، اطلاع علي حجة الوداع، حجة الوداع از عبدالوهاب مصطفي، حجة الوداع از محمد علي القطب، شارع النجاة في حجة الوداع، حجة الوداع الحج و العمرة كما اداهما النبي از محمد عثمان الخشت، مع الرسول في حجة الوداع از عطيه محمد سالم، حجة الوداع خطب و ارشاد از آيت‌الله جعفر سبحاني، حجة النبي از الباني، حجة النبي از احمد عبدالغفور، حجة الوداع، شعائر و قيم از فؤاد بن عبدالسلام، الوصية النبوية للامة الاسلامية في حجة الوداع از فاروق حماده، بذل المستطاع في توضيح حجة الوداع از عيسي بن شباب الحيسوني، حجة الوداع از شعر حسن ابوالغيط، تيسير الاطلاع علي اخبار حجة الوداع از نافذ حسين حماد، حجة الوداع از عبدالحميد جوده السحار، الحلقة الاخيرة حجة الوداع از صلاح صالح راشد، گزارش حجة الوداع از محمدباقر انصاري، همگام با پيامبر(صلي الله عليه و آله) در حجة الوداع از حسين واثقي.[156]

… منابع

اتحاف الوري بأخبار أم القري: عمر بن محمد بن فهد (م.885ق.)، تحقيق و تقديم فهيم محمد شلتوت، مكه، جامعة ام القري، 1403ق؛ الاحتجاج علي اهل اللجاج: احمد بن علي الطبرسي (م.520ق.)، به كوشش سيد محمد باقر موسوي خرسان، مشهد، انتشارات المرتضي، 1403ق؛ اخبار مكة في قديم الدهر و حديثه: محمد بن اسحاق الفاكهي (م.275ق.)، به كوشش عبدالملك بن عبدالله بن دهيش، مكه، مكتبة الاسدي، 1424ق؛ اخبار مكة و ما جاء فيها من الآثار: محمد بن عبدالله الازرقي (م.248ق.)، به كوشش رشدي الصالح ملحس، بيروت، دار الاندلس، 1416ق؛ الارشاد في معرفة حجج الله علي العباد: شيخ مفيد محمد بن محمد بن النعمان (336-413ق.)، تحقيق مؤسسة آل البيت لاحياء التراث، بيروت، دار المفيد، 1414ق؛ الاستبصار فيما اختلف من الاخبار: محمد بن حسن الطوسي (385-460ق.)، به كوشش سيد حسن موسوي الخرسان، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1363ش؛ الأصول الستة عشر: عده‌اي از علما، قم، انتشارات دارالحديث، 1423ق؛ الاكتفاء بما تضمنه من مغازي رسول الله(صلي الله عليه و آله) و الثلاثة الخلفاء: ابوالربيع حميري كلاعي، دار الكتب العلميه-بيروت، 1420؛ الامالي: محمد بن حسن الطوسي (385-460ق.)، تصحيح محققان بنياد بعثت، قم، دار الثقافه، 1414ق؛ امتاع الاسماع بما للنبي من الاحوال و الاموال و الحفدة و المتاع: احمد بن علي المقريزي (م.845ق.) به كوشش محمد عبدالحميد النميسي، بيروت، دار الكتب العلميه، 1420ق؛ انساب الاشراف: احمد بن يحيي البلاذري (م.279ق.)، تحقيق سهيل صادق زكار و رياض زركلي، بيروت، دار الفكر، 1417ق؛ بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار: محمد باقر المجلسي (1037-1110ق.)، تصحيح محمدباقر بهبودي و سيد ابراهيم ميانجي و سيد محمدمهدي موسوي خرسان، بيروت، دار احياء التراث العربي و مؤسسة الوفاء، 1403ق؛ البداية و النهاية في التاريخ: بهجة النفوس و الأسرار في تاريخ دار هجرة النبي المختار، مرجاني، عبدالله بن عبدالملك، دار الغرب الاسلامي، بيروت، 2002م؛ تاريخ الخميس في أحوال أنفس النفيس: حسين ديار بكري، بيروت، دار صادر، بي‌تا؛ تاريخ الطبري (تاريخ الامم و الملوك): محمد بن جرير الطبري (224-310ق.)، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ تاريخ اليعقوبي: احمد بن ابي‌يعقوب اليعقوبي (م.284ق.)، بيروت، دار صادر، 1415ق؛ تحف العقول: حسن بن شعبه الحراني، حسن بن علي، قم، 1404ق؛ تذكرة الخواص (تذكرة الخواص الائمة في خصائص الائمه): يوسف بن قزاوغلي، سبط ابن الجوزي، قم، شريف رضي، 1418ق؛ تفسير القمي: علي بن ابراهيم قمي (م.307ق.)، به كوشش سيد طيب موسوي جزائري، قم، دار الكتاب، 1404ق؛ التنبية و الاشراف: علي بن الحسين المسعودي (م.346ق.)، تصحيح عبدالله اسماعيل الصاوي، قاهره، دار الصاوي؛ تهذيب الاحكام في شرح المقنعة للشيخ المفيد: محمد بن حسن الطوسي (385-460ق.)، به كوشش سيد حسن موسوي خرسان و علي آخوندي، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1365ش؛ ثواب الاعمال و عقاب الاعمال: محمد بن علي بن بابويه (شيخ صدوق) (311-381ق.)، قم، شريف رضي، 1368ش؛ جامع الاخبار: محمد بن محمد شعيري (قرن6ق.)، قم، نجف، بي‏نا، بي‌تا؛ الجامع الصحيح المختصر: محمد بن اسماعيل البخاري، تحقيق: مصطفي ديب البغا، بيروت، دار ابن كثير، 1407ق؛ الجامع الصحيح المسمي صحيح مسلم: ابوالحسين مسلم بن الحجاج بن مسلم القشيري النيسابوري، بيروت، دارالجيل، دار الأفاق الجديدة، بي‌تا؛ الجامع الصحيح المسمي: صحيح مسلم النيسابوري: دار الفكر، بيروت، طبعة مصححة و مقابلة علي عدة مخطوطات و نسخ معتمده؛ الجامع الصحيح سنن الترمذي: محمد بن عيسي الترمذي السلمي، دار إحياء التراث العربي، بيروت، تحقيق: احمد محمد شاكر و آخرون؛ الجامع المسند الصحيح المختصر من أمور رسول الله صلي الله عليه وسلم وسننه وأيامه: صحيح البخاري: محمد بن اسماعيل ابوعبدالله البخاري الجعفي، محمد زهير بن ناصر الناصر، دار طوق النجاة (مصورة عن السلطانية بإضافة ترقيم ترقيم محمد فؤاد عبدالباقي)، الأولي، 1422ق؛ حجة الوداع: دانشنامه بزرگ اسلامي، ج 20، فرامرز حاج منوچهري؛ حجة الوداع: دانشنامه جهان اسلام: ج12، حسين واثقي؛ حجة الوداع: علي بن احمد بن حزم (384-456ق.)، به كوشش ابوصهيب الكرمي، اردن، بيت الافكار الدوليه، 1998م؛ حديث علي بن حجر السعدي عن إسماعيل بن جعفر المدني: إسماعيل بن جعفر بن أبي كثير الأنصاري الزرقي مولاهم، ابوإسحاق المدني، تحقيق عمر بن رفود بن رفيد السّفياني، مكتبة الرشد للنشر والتوزيع، الرياض- شركة الرياض للنشر والتوزيع، 1418ق؛ حلية الأولياء و طبقات الأصفياء: ابونعيم احمد بن عبدالله الاصبهاني، دار الكتاب العربي، بيروت، 1405ق؛ دعائم الاسلام و ذكر الحلال و الحرام و القضايا و الاحكام: نعمان بن محمد المغربي (م.363ق.)، تحقيق آصف بن علي اصغر فيضي، قاهره، دار المعارف، 1383ق؛ دلايل النبوة و معرفة أحوال صاحب الشريعه: احمد بن الحسين البيهقي (م.458)، تحقيق عبدالمعطي امين قلعه‌جي، بيروت، دار الكتب العلميه، 1405ق؛ الروض المعطار في خبر الاقطار: محمد بن عبدالله المنعم الحميري (م.900ق.)، تحقيق احسان عباس، بيروت، مكتبة لبنان، 1984م؛ روضه الواعظين: الفتال النيشابوري (م.508ق.)، به كوشش سيد محمد مهدي حسن خرسان، قم، شريف رضي، 1386ق؛ سنن ابن ماجه: محمد بن زيد الربعي ابن ماجه (م.275ق.)، به كوشش محمدفؤاد عبدالباقي، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1395ق؛ سنن ابي داود: ابوداود سليمان بن الأشعث، تحقيق و تعليق سعيد محمد اللحام، بيروت، دار الفكر 1410ق؛ سنن الدارمي: عبدالله بن عبدالرحمن ابومحمد الدارمي، دار الكتاب العربي، بيروت، 1407ق؛ سنن النسائي: احمد بن علي النسائي (215-303ق.)، تحقيق صدقي جميل العطار، بيروت، دار الفكر، 1348ق؛ السيرة النبوية و أخبار الخلفاء: ابوحاتم تميمي، الكتب الثقافية، بيروت، 1417ق؛ السيرة النبويه: عبدالملك بن هشام (م.218)، تحقيق مصطفي السقا و ابراهيم الأبياري و عبدالحفيظ شلبي، بيروت، دار المعرفة، بي‌تا؛ شرح الزرقاني علي المواهب اللدنية بالمنح المحمديه: محمد بن عبدالباقي الزرقاني (م.1122ق.)، قاهره، دار الكتب العلميه، 1417ق؛ شرح الشفاء للقاضي عياض: ملا علي القاري (م.1014ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه، 1421ق؛ شرح صحيح مسلم: يحيي بن شرف النووي (631 -676ق.)، بيروت، دار الكتاب العربي، 1407ق؛ شرف النبي (شرف المصطفي): ابوسعيد واعظ خرگوشي (م.406ق.)، به كوشش محمد روشن، تهران، بابك، 1361ش؛ صحيح ابن حبان بترتيب ابن بلبان: علي بن بلبان الفارسي (م.739ق.)، به كوشش شعيب الارنووط، بيروت، مؤسسة الرساله، 1414ق؛ الطبقات الكبري: محمد بن سعد (م.230ق.)، به كوشش محمد عبدالقادر عطا، بيروت، دار الكتب العلميه، 1410ق؛ علل الشرائع و الاحكام: محمد بن علي بن بابويه (شيخ صدوق) (311-381ق.)، به كوشش سيد محمد صادق بحرالعلوم، نجف، مكتبة الحيدريه، 1385ق؛ عيون الاثر في فنون المغازي و الشمائل و السير (السيره النبويه): فتح‌الدين محمد بن سيد الناس (م.734ق.)، به كوشش ابراهيم محمد رمضان، بيروت، دار القلم، 1414ق؛ الغدير في الكتاب و السنة و الأدب: علامه عبدالحسين الاميني، مركز الغدير للدراسات الاسلاميه، مكان نشر: قم، 1416ق؛ الكافي (ط-الإسلامية): تهران، محمد بن يعقوب كليني، چاپ چهارم، 1407ق؛ كنز العمال في سنن الاقوال و الافعال: علي بن حسام‌الدين الهندي (م.975ق.)، به كوشش بكري حياني و صفوة السقاء، بيروت، مؤسسة الرساله، 1409ق؛ مدينه شناسي نجفي: محمد باقر،-تهران، چاپ اول، 1364ش؛ مراصد الاطلاع علي اسماء الامكنه و البقاع: و هو مختصر معجم البلدان لياقوت: صفي‌الدين عبدالمومن بن عبدالحق (م.739ق.)، به كوشش علي محمد البجاوي، بيروت، دار الجيل، 1412ق؛ مستعذب الإخبار بأطيب الأخبار: ابومدين فاسي، دار الكتب العلميه، بيروت، 1424ق؛ مسند الامام احمد بن حنبل: أحمد بن محمد بن حنبل الشيباني (م.241ق.)، المحقق السيد ابوالمعاطي النوري، بيروت، عالم الكتب، بي‌تا؛ المعالم الأثيرة في السنة و السيرة شراب: محمد محمد حسن، بيروت، 1411ق؛ المعجم الكبير: سليمان بن احمد الطبراني (260-360ق.)، به كوشش حمدي عبدالمجيد السلفي، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1405ق؛ المغازي: محمد بن عمر الواقدي (م.207ق.)، به كوشش مارسدن جونس، بيروت، مؤسسة الاعلمي، 1409ق؛ مكارم الاخلاق: الفضل بن الحسن الطبرسي (قرن6ق.)، قم، شريف رضي، 1392ق؛ من لايحضره الفقيه: محمد بن علي بن بابويه (شيخ صدوق) (311-381ق.)، تحقيق و تصحيح علي‌اكبر غفاري، قم، دفتر انتشارات اسلامي، چاپ دوم، 1404ق؛ مناقب آل ابي‌طالب(عليهم السلام) (لابن شهرآشوب): ابن شهرآشوب مازندراني، محمد بن علي، قم، چاپ اول، 1379ق؛ منتهي السوول علي وسائل الوصول إلي شمائل الرسول: عبدالله بن سعيد محمد عبادي لحجي، دار المنهاج، جده، چاپ سوم، 1426؛ موطأ: مالك بن أنس ابوعبدالله الأصبحي، دار إحياء التراث العربي، مصر، تحقيق: محمد فؤاد عبدالباقي؛ النوادر (للراوندي): فضل‌الله بن علي راوندي، قم، بي‌تا؛ وفاء الوفاء باخبار دارالمصطفي: علي بن عبدالله السمهودي (م.911ق.)، به كوشش محمد محيي‌الدين عبدالحميد، بيروت، دار الكتب العلميه، 2006م.

محمدسعيد نجاتي

 
[1]. المغازي، ج3، ص1089؛ الطبقات الكبري، ج2، ص131؛ تاريخ اليعقوبي، ج2، ص109.

[2]. اخبار مكه، الازرقي، ج1، ص186؛ تاريخ الامم و الملوك، ج3، ص183؛ الاكتفاء، ج2، ص30؛ مستعذب الإخبار، الفاسي، ص309.

[3]. السيرة النبويه، ج2، ص606؛ الطبقات الكبري، ج2، ص140؛ البداية و النهايه، ج5، ص109.

[4]. الكافي، ج7، ص275؛ شرف المصطفي، ج3، ص100؛ البداية و النهايه، ج5، ص215.

[5]. شرح الزرقاني علي المواهب، ج4، ص142.

[6]. شرح الزرقاني علي المواهب، ج4، ص142؛ الغدير في الكتاب و السنة و الأدب، ج1، ص31؛ سيدنا محمد، ج2، ص32.

[7]. نك: السيرة النبويه، ابن هشام، ج2، ص606؛ شرح الزرقاني علي المواهب، ج4، ص142.

[8]. حجة الوداع، دانشنامه بزرگ اسلامي؛ حجة الوداع كما رواها اهل البيت، ص8.

[9]. نك: المغازي، ج3، ص1115؛ الطبقات الكبري، ج8، ص44؛ عيون الاثر، ج2، ص318.

[10]. نك: صحيح البخاري، ج5، ص175؛ دلائل النبوه، ج5، ص432؛ بحار الانوار، ج21، ص378.

[11]. حجة الوداع كما رواها اهل البيت، ص345، 360.

[12]. السيرة النبويه، ج2، ص601؛ المغازي، ج3، ص1088.

[13]. المغازي، ج3، ص1088؛ الطبقات الكبري، ج2، ص131.

[14]. الكافي، ج4، ص245؛ المغازي، ج3، ص1088.

[15]. روضة الواعظين، ج1، ص89؛ الإحتجاج، ج1، ص56.

[16]. الارشاد، ج1، ص171؛ روضة الواعظين، ج1، ص89.

[17]. صحيح مسلم، ج4، ص39؛ سنن ابن ماجه، ج2، ص1022؛ سنن الكبري، بيهقي، ج1، ص7.

[18]. تذكرة الخواص، سبط بن الجوزي، ص37؛ تاريخ الخميس، ج2، ص149.

[19]. اطلس تاريخي كشورهاي جهان، ص45.

[20]. المغازي، ج3، ص996؛ الطبقات الكبري، ج2، ص125؛
عيون الاثر، ج2، ص356.

[21]. المغازي، ج3، ص993؛ السيرة النبويه، ابن هشام، ج2، ص516.

[22]. صحيح مسلم، ج2، ص867؛ مسند الامام احمد بن حنبل، ج10، ص292.

[23]. الطبقات الكبري، ج8، ص222؛ الكافي، ج4، ص444؛ البداية و النهايه، ج7، ص318.

[24]. المغازي، ج3، ص1089؛ الكافي، ج4، ص245‌.

[25]. دلائل النبوه، ج5، ص435؛ التنبيه و الاشراف، ص240.

[26]. تاريخ اليعقوبي، ج2، ص109؛ الطبقات الكبري، ج2، ص131.

[27]. اخبار مكه، الازرقي، ج1، ص186؛ بحرالعلوم، ج1، ص132؛ الخصال، ج2، ص46؛ مجمع البيان، ج5، ص487.

[28]. المعالم الاثيره، ص103؛ مدينه شناسي، ج1، ص173.

[29]. الطبقات الكبري، ج2، ص131؛ الكافي، ج4، ص232؛ امتاع الاسماع، ج2، ص102.

[30]. الكافي، ج4، ص249.

[31]. الطبقات الكبري، ج4، ص235؛ ج2، ص131؛ الكافي، ج4، ص250؛ تهذيب الاحكام، ج5، ص12.

[32]. المغازي، ج2، ص572، 732؛ المنتظم في تاريخ الامم و الملوك، ج3، ص273؛ البداية و النهايه، ج4، ص231.

[33]. الطبقات الكبري، ج2، ص131؛ الكافي، ج4، ص339.

[34]. الكافي، ج4، ص245؛ المغازي، ج3، ص1090؛ الطبقات الكبري، ج2، ص131.

[35]. صحيح البخاري، ج2، ص561؛ السنن الكبري، البيهقي، ج5، ص50.

[36]. المغازي، ج3، ص1090.

[37]. صحيح مسلم، ج2، ص724؛ السيرة النبويه، ج1، ص393؛ البداية و النهايه، ج5، ص177.

[38]. الكافي، ج4، ص350.

[39]. حلية الاولياء، ج3، ص54؛ سنن ابن ماجه، ج2، ص965.

[40]. الأصول الستة عشر، ص148؛ بحار الانوار، ج21، ص403.

[41] صحيح البخاري، ج2، ص180؛ سنن النسائي، ج5، ص159؛ سنن ترمذي، ج3، ص178.

[42]. الروض المعطار، ص277.

[43]. الكافي، ج4، ص336؛ قس: المصنّف، ج4، ص464.

[44]. علل الشرائع، ج2، ص414.

[45]. بهجة النفوس، ج1، ص627؛ تاريخ المدينه، نهرواني، ص152؛ وفاء الوفاء، ج3، ص159.

[46]. وفاء الوفاء، ج3، ص159؛ المعالم الأثيره، ص170.

[47]. الطبقات الكبري، ج2، ص131؛ وفاء الوفاء، ج3، ص159.

[48]. تاريخ مكه، ج1، ص311.

[49]. سنن بيهقي، ج5، ص4.

[50]. المستدرك علي الصحيحين، ج2، ص374؛ سبل الهدي و الرشاد، ج10، ص29؛ امتاع الاسماع، ج5، ص6.

[51]. علل الشرائع، ص418.

[52]. حلية الاولياء، ج2، ص10.

[53]. تهذيب الاحكام، ج5، ص6؛ الاستبصار، ج2، ص146.

[54]. أنساب الأشراف، ج1، ص370؛ المعالم الاثيره، ص235.

[55]. وفاء الوفاء، ج3، صص159-183؛ المغانم المطابه، ص262؛ المعالم الاثيره، ص268؛ بهجة النفوس، ج1، ص631.

[56]. المعالم الاثيره، ص231.

[57]. من لايحضره الفقيه، ج2، ص295؛ تهذيب الاحكام، ج5، ص11؛ الارشاد، ج1، ص172.

[58]. الامالي، طوسي، ص359؛ تهذيب الاحكام، ج5، ص13.

[59]. اخبار مكه، ج1، ص246؛ صحيح مسلم، ج4، ص39.

[60]. سنن النسائي، ج2، ص402؛ فقيه، ج2، ص402، الكافي، ج4، ص429.

[61]. الطبقات الكبري، ج2، ص131؛ البداية و النهايه، ج5، ص157.

[62]. نك: حجة الوداع كما رواها اهل البيت، ص106.

[63]. الكافي، ج4، ص223؛ فقيه، ج2، ص243؛ علل الشرائع، ص423.

[64]. الكافي، ج4، ص449؛ صحيح مسلم، ج2، ص725؛ سنن ابي داود، ج2، ص122.

[65]. الكافي، ج4، ص430؛ علل الشرائع، ص412.

[66]. الكافي، ج4، ص250؛ نك: المستدرك علي الصحيحين، ج1، ص646.

[67]. الكافي، ج2، ص250؛ المصنّف، ج4، ص413.

[68]. الكافي، ج2، ص250.

[69]. الطبقات الكبري، ج2، ص131؛ المغازي، ج3، ص1099؛ اصل عاصم بن حميد حناط، ص32.

[70]. علل الشرائع، ج2، ص414؛ حجة الوداع كما رواها اهل البيت، ص65.

[71]. صحيح مسلم، نووي، ج8، ص135؛ حجة الوداع كما رواها اهل البيت، ص68.

[72]. الكافي، ج4، ص246؛ الارشاد، ج1، ص274.

[73]. الكافي، ج4، ص246؛ صحيح مسلم، ج2، ص725.

[74]. صحيح مسلم، ج2، ص719؛ سنن ابن ماجه، ج2، ص993.

[75]. تاريخ الطبري، ج3، ص132؛ الكامل في التاريخ، ج2، ص300؛ البداية و النهايه، ج7، ص224.

[76]. الارشاد، ج1، ص171.

[77]. الكافي، ج4، ص248؛ فقيه، ج2، ص237؛ المعجم الكبير، طبراني، ج11، ص83.

[78]. صحيح مسلم، ج4، ص39؛ دلائل النبوه، ج5، ص400؛ الكافي، ج4، ص246؛ الارشاد، ج1، ص173.

[79]. تاريخ الامم و الملوك، ج3، ص149؛ الارشاد، ج1، ص173.

[80]. إتحاف الوري، ج1، ص576.

[81]. التنبيه و الاشراف، ص240؛ امتاع الاسماع، ج2، ص110.

[82]. جامع الاحاديث، ج1، ص122؛ كنز العمال، ج5، ص52؛
حجة الوداع كما رواها اهل البيت، ص154.

[83]. الطبقات الكبري، ج2، ص131؛ المغازي، ج3، ص1100؛ امتاع الاسماع، ج2، ص110.

[84]. اخبار مكه، ج4، ص67؛ مراصد الإطلاع، ج1، ص17؛ المعالم الاثيره، ص16؛ التاريخ القويم، ج1، ص488؛ حجة الوداع،
ابن حزم، ج1، ص326.

[85]. اخبار مكه، ج3، ص253؛ اخبار مكه، الازرقي، ج2، ص161؛ مناقب آل ابي‌طالب، ج1، ص270.

[86]. المغازي، ج2، ص1100؛ انساب الأشراف، ج1، ص370.

[87]. المستدرك علي الصحيحين، ج1، ص632؛ البداية و النهايه، ج5، ص169؛ إتحاف الوري، ج1، ص576.

[88]. صحيح مسلم، ج4، ص39؛ الكافي، ج4، ص236؛ تهذيب الاحكام، ج5، ص177.

[89]. السيرة النبويه، ج2، ص206؛ تاريخ الامم و الملوك، ج3، ص151؛ الروض الأنف، ج7، ص462.

[90]. احاديث اسماعيل بن جعفر، ج1، ص423.

[91]. مسند الامام احمد بن حنبل، ج5، ص93.

[92]. تحف العقول، ص30؛ البداية و النهايه، ج5، ص171.

[93]. روضة الواعظين، ج1، ص90؛ الاحتجاج، ج1، ص57.

[94]. صحيح مسلم، ج4، ص39؛ سنن دارمي، ج1، ص86.

[95]. الكافي، ج4، ص257؛ ثواب الاعمال، ص71؛ كنز العمال، ج5، ص188.

[96]. الكافي، ج4، ص464؛ السنن البيهقي، ج7، ص255؛ المصنّف، ج4، ص473.

[97]. حجة الوداع كما رواها اهل البيت، ص183.

[98]. صحيح البخاري، ج2، ص176؛ سنن النسائي، ج5، ص258؛ الكافي، ج4، ص467.

[99]. صحيح مسلم، ج4، ص73؛ دعائم الإسلام، ج1، ص321.

[100]. سنن النسائي، ج5، ص260؛ دعائم الإسلام، ج1، ص321.

[101]. دعائم الاسلام، ج1، ص322.

[102]. سنن ابن ماجه، ج2، ص1026؛ سنن ابي داود، ج1، ص427.

[103]. الكافي، ج4، ص257.

[104]. صحيح مسلم، ج4، ص42؛ مسند الامام احمد بن حنبل، ج1، ص81.

[105]. الكافي، ج4، ص470؛ الفقيه، ج2، ص468.

[106]. اخبار مكه، الازرقي، ج2، ص186؛ أخبار مكه، الفاكهي، ج4، ص307؛ الكافي، ج4، ص248.

[107]. اخبار مكه، الازرقي، ج2، ص173؛ مسند الامام احمد بن حنبل، ج1، ص210 و ج5، ص270.

[108]. الطبقات الكبري، ج2، ص138؛ السنن البيهقي، ج5، ص125؛ مسند الامام احمد بن حنبل، ج3، ص322.

[109]. اخبار مكه، الفاكهي، ج4، ص264.

[110]. السيرة النبويه، تميمي، ج1، ص397؛ دلائل النبوه، بيهقي، ج5، ص438؛ البداية و النهايه، ج5، ص189.

[111]. سنن ابي داود، ج1، ص427؛ سنن بيهقي، ج5، ص8؛ السيرة النبويه، ج4، ص381.

[112]. صحيح مسلم، ج4، ص39؛ دلائل النبوه، ج5، ص400؛ الكافي، ج4، ص246؛ الارشاد، ج1، ص173.

[113]. الكافي، ج4، ص491؛ مسند الامام احمد بن حنبل، ج6، ص39؛ صحيح مسلم، ج4، ص30.

[114]. سنن ابن ماجه، ج2، ص1048؛ سنن ابي داود، ج1، ص393؛ دعائم الإسلام، ج1، ص324؛ البداية و النهايه، ج5، ص147.

[115]. شرح الشفا، ج1، ص297؛ منتهي السوول، ج2، ص590.

[116]. السيرة النبويه، ابن هشام، ج2، ص206؛ المغازي، ج3، ص1108؛ تهذيب الاحكام، ج5، ص374.

[117]. صحيح مسلم، ج4، ص42؛ الطبقات الكبري، ج2، ص135؛ الكافي ج4، ص248.

[118]. الكافي، ج4، ص247، 501؛ تهذيب الاحكام، ج5، ص457؛ عيون الاثر، ج2، ص347.

[119]. المناقب، ج2، ص130؛ البداية و النهايه، ج5، ص188؛ سبل الهدي و الرشاد، ج8، ص476.

[120]. المغازي، ج3، ص1108؛ صحيح البخاري، ج2، ص151؛ صحيح مسلم، ج4، ص50.

[121]. الكافي ج4، ص250؛ تهذيب الاحكام، ج5، ص458، منتهي السوول، ج1، ص342.

[122]. المغازي، ج3، ص1108؛ نك: الكافي، ج4، ص502؛ البداية و النهايه، ج5، ص189.

[123]. صحيح البخاري، ج6، ص206؛ سنن ابي داود، ج1، ص642؛ الكافي، ج4، ص501.

[124]. السيرة النبويه، ابن هشام، ج2، ص601؛ تاريخ الامم و الملوك، ج3، ص148؛ الروض الأنف، ج7، ص458.

[125]. حجة الوداع كما رواها اهل البيت، ص246.

[126]. بقره: 96.

[127]. الطبقات الكبري، ج2، ص132؛ تهذيب الاحكام، ج5، ص230؛ الفقيه، ج2، ص508.

[128]. الكافي، ج4، ص209.

[129]. اخبار مكه، الازرقي، ج2، ص181.

[130]. اخبار مكه في قديم الدهر و حديثه، ج4، ص264؛ سنن الكبري، بيهقي، ج5، ص138؛ البداية و النهايه، ج5، ص188.

[131]. صحيح البخاري، ج1، ص24؛ صحيح مسلم، ج5، ص108؛ الكافي، ج1، ص403.

[132]. صحيح البخاري، ج6، ص236؛ الطبقات الكبري، ج2، ص141؛ البداية و النهايه، ج5، ص195.

[133]. مسند الامام احمد بن حنبل، ج5، ص251؛ المعجم الكبير، ج2، ص197.

[134]. صحيح البخاري، ج6، ص236؛ صحيح مسلم، ج5، ص108؛ سنن ابن ماجه، ج2، ص1015.

[135]. مسند الامام احمد بن حنبل، ج5، ص251؛ المعجم الكبير، ج2، ص197.

[136]. دعائم الاسلام، ج1، ص84؛ نوادر راوندي، ص198.

[137]. روضة الواعظين، ج1، ص90؛ الاحتجاج، ج1، ص57.

[138]. صحيح مسلم، ج4، ص43؛ سنن ابن ماجه، ج2، ص1027؛ سنن ابي داود، ج1، ص428.

[139]. الطبقات الكبري، ج2، ص139؛ السنن البيهقي، ج5، ص144.

[140]. الطبقات الكبري، ج2، ص140؛ دلائل النبوه، ج5، ص438.

[141]. الكافي، ج4، ص528؛ تهذيب الاحكام، ج5، ص276؛ اخبار مكه، الازرقي، ج1، ص273.

[142]. تفسير القمي، ج2، ص303؛ جامع الأخبار، ص140؛ الدر المنثور، ج6، ص53.

[143]. الكافي، ج4، ص518؛ الطبقات الكبري، ج2، ص140.

[144]. الطبقات الكبري، ج2، ص181؛ الكافي، ج4، ص486؛ الاستبصار، ج2، ص298.

[145]. الكافي، ج4، ص521؛ تهذيب الاحكام، ج5، ص275.

[146]. الكافي، ج4، ص248.

[147]. السنن الكبري، ج5، ص161؛ صحيح ابن خزيمه، ج4، ص321؛ صحيح ابن حبان، ج9، ص226.

[148]. المغازي، ج3، ص1114.

[149]. المغازي، ج3، ص1115؛ المعرفة و التاريخ، ج1، ص369؛ البداية و النهايه، ج8، ص75.

[150]. الارشاد، ج1، ص176؛ قس: اعلام الوري، ج1، ص262.

[151]. وفاء الوفاء، ج3، ص171؛ الروض المعطار في خبر الأقطار، ص156.

[152]. سنن ابن ماجه، ج1، ص45؛ سنن ترمذي، ج5، ص297؛ فضائل الصحابه، نسائي، ص14؛ الآثار الباقية عن القرون الخاليه، ص429.

[153]. مسند الامام احمد بن حنبل، ج1، ص118-119، 331؛ ج4، ص281؛ المستدرك علي الصحيحين، ج3، ص109-110، 116؛ المصنّف، ج7، ص495، 503؛ سنن النسائي، ج5، ص45.

[154]. الارشاد، ج1، ص176، إعلام الوري، ج1، ص262.

[155]. السيرة النبويه، ج2، ص606؛ حجة الوداع كما رواها اهل البيت، ص335.

[156]. اين كتاب‌ها از سايت‌هاي الفهرس العربي الموحد www.aruc.org و پايگاه اطلاع رساني كتابخانه هاي ايران www.lib.ir و مقاله حجة الوداع دانشنامه بزرگ اسلامي استخراج شده است. 


| شناسه مطلب: 86983







نظرات کاربران