حج جاهلی
مراسم عبادی زیارت کعبه در دوره جاهلی واژه حج، از واژگان قدیم سامی است و شکل‌های مختلفی از آن، در نوشته‌های اقوام و ملت‌های مختلف سامی، وارد شده است.[1] این واژه در عربی به معنای آمدن و قصد کردنی است که بسیار و پی‌درپی صورت گیرد[2] و
مراسم عبادي زيارت كعبه در دوره جاهلي
واژه حج، از واژگان قديم سامي است و شكلهاي مختلفي از آن، در نوشتههاي اقوام و ملتهاي مختلف سامي، وارد شده است.[1] اين واژه در عربي به معناي آمدن و قصد كردني است كه بسيار و پيدرپي صورت گيرد[2] و از همين رو به حج خانه خدا اطلاق شده كه هر ساله انجام ميگيرد.[3]
اصطلاح حج، اگرچه در حال حاضر منحصر به زيارت كعبه در مكه است، اما
در دوره جاهلي كه اصطلاحي است به دوره
پيش از اسلام جزيرة العرب اطلاق ميگردد
(¬ جاهليت) علاوه بر زيارت خانه كعبه، مصاديقي غير از آن داشته و به طور عام در مورد زيارت خانه خدايان به كار ميرفت. اين خانهها داراي پردهدار و متولي بود و در آنها قرباني و طواف نيز انجام ميشد[4]؛ مانند حج بيتُ اللات، بيت العُزي، بيت مَناة، بيت ذي الخَلْصة، بيت نَجران و ساير خانههاي مقدس جاهلي.[5] هر قبيلهاي حج خانهاي را كه مقدس ميشمردند، به جا ميآورد و بتشان را در آن قرار داده، زيارتش ميكردند و مراسم ويژه قرباني طواف و تلبيه به جا ميآوردند.[6]
در دوره جاهلي كه اصطلاحي است به دوره
پيش از اسلام جزيرة العرب اطلاق ميگردد
(¬ جاهليت) علاوه بر زيارت خانه كعبه، مصاديقي غير از آن داشته و به طور عام در مورد زيارت خانه خدايان به كار ميرفت. اين خانهها داراي پردهدار و متولي بود و در آنها قرباني و طواف نيز انجام ميشد[4]؛ مانند حج بيتُ اللات، بيت العُزي، بيت مَناة، بيت ذي الخَلْصة، بيت نَجران و ساير خانههاي مقدس جاهلي.[5] هر قبيلهاي حج خانهاي را كه مقدس ميشمردند، به جا ميآورد و بتشان را در آن قرار داده، زيارتش ميكردند و مراسم ويژه قرباني طواف و تلبيه به جا ميآوردند.[6]
از ميان همه حجها، حج كعبه، به دليل تجمع تدريجي بتها در آن، اهميت ويژهاي نزد قبايل پيدا كرد.[7] طبق روايت مورخان، شخصي به نام عمرو بن لُحي بتهاي زيادي را از مكانهاي مختلف شبه جزيره و پيرامون آن به مكه آورد و در كعبه نصب كرد و با اين كار، قبايل مختلف به حج مكه ترغيب شدند و كعبه، بزرگترين تجمعگاه بتها شد.[8] افزون بر اين، بازارهاي موسمي، همچون ذي المَجاز، المَجَنه و عُكاظ و مجالس ادبي كنار كعبه، در ايام حج، برپا ميشد.[9] هنگام فرا رسيدن موسم حج، از سراسر مناطق شبه جزيره، شام و عراق، مردم با آيينهاي متفاوتي همچون مشرك، حنيفي، يهودي و مسيحي با اهداف و انگيزههاي مختلف عبادي، تجاري يا فرهنگي به مكه ميرفتند؛ برخي براي زيارت كعبه و اداي مناسك حج، برخي براي تجارت، برخي براي مفاخرت، خطابه و شعرخواني، برخي براي تبليغ ديني و برخي نيز براي حل مشكلاتي كه جز در شرايطي به مانند شرايط ايام حج قابل حل نبود.[10] بدين ترتيب، كعبه نزد عامه جاهليان، مقام و منزلت ويژهاي يافت و حتي به بيت الحرام سوگند ياد ميشد؛ اما معدودي از عربها بودند كه نه براي حرم و نه براي ماههاي حرام حرمت قايل نبودند؛ از جمله: قبايل خَثْعم، طَي و خاندانهايي از قُضاعه و يشْكُر.[11]
انجام مراسم حج بر اساس آداب و مناسك مخصوصي و البته نه الزاماً يكسان، نزد ساير قبايل، صورت ميگرفت و آنان، علاوه بر مناسك مشترك و يكسان، برخي آداب ويژه و متناسب با قبيله و بت خود را نيز داشتند و به طور معمول قريش، مناسك ويژه خود را داشت و ساير قبايل نيز مراسم ويژه خود
را دشتند.
را دشتند.
با ظهور اسلام، حج با تعديلات و تغييراتي روبهرو، و به آيين يكسان و مشتركي بين همه مسلمانان تبديل شد.[12]
زمانهاي حج: موسم برگزاري حج در روزگار جاهليت، زمان ويژهاي داشت و ماه مخصوص حج، از ساير ماهها، با نام ذيحجه يا شهر الحج متمايز ميشد. اين نامگذاري قديمي، از زمان جاهلي تاكنون معروف است و در حال حاضر نيز در تقويم هجري از آن استفاده ميشود.[13] در قرآن، از ماههاي مخصوص حج، به «اَشْهُر معلومات» (بقره/2، 197) ياد شده كه شامل شوال، ذيقعده و ذيحجه شده و در دوره جاهلي نيز معلوم بودند. (← اشهر معلومات)
هر كس قصد تجارت داشت، براي تجارت به بازارهاي تجاري (عكاظ، مجنه، ذوالمجاز) ميرفت تا ماه ذيحجه آغاز شود و به مناسك حج مشغول گردد و هركس اهل تجارت نبود، در زمان مناسب به قصد حج حركت ميكرد.[14] هر چند با اطمينان نميتوان گفت ذيحجه روزگار جاهلي همان ذيحجه معروف زمان ماست و از سوي ديگر، اين احتمال ميرود كه حج شماليها و جنوبيهاي جزيرة العرب، در زماني متفاوت از حج اهل مكه، برگزار ميشده و منطبق با ذيحجه نبوده باشد.[15]
لباس حج: حج جاهلي با لباس ويژهاي انجام ميگرفت و شبيه لباس «احرام» در حج اسلام بود. اين لباس از دو قطعه به رنگ سپيد تشكيل ميشد كه ميان غير عرب هم رايج بود و شبيه لباس روحانياني بود كه در معابد خدمت ميكردند.[16]
مردم جاهلي، همگي به هنگام طواف، لباس احرام نميپوشيدند و از اين جهت به سه دسته حُمس، حُله و طِلس تقسيم ميشدند. اهل حمس كساني بودند كه با لباس احرام طواف ميكردند.[17] آنان قريش و تعدادي
از قبايل ديگر بودند كه همگي در مكه
و پيرامون آن فرود آمده بودند و در
نامشان اختلاف است.[18] حمس در لغت به
معناي شدت دينداري است و اين قبايل به دليل دينداري شديد و شجاعتشان به اين نام خوانده ميشدند.[19]
از قبايل ديگر بودند كه همگي در مكه
و پيرامون آن فرود آمده بودند و در
نامشان اختلاف است.[18] حمس در لغت به
معناي شدت دينداري است و اين قبايل به دليل دينداري شديد و شجاعتشان به اين نام خوانده ميشدند.[19]
اهل حله گروهي از عربهاي شمال بودند كه براي طواف از اهل حمس لباس ميگرفتند و اگر نمييافتند، عريان طواف ميكردند.[20] آنان معتقد بودند با افكندن لباسهايشان گناهانشان را به همراه لباس به دور افكندهاند.[21] لباسي را كه دور ميافكندند «اللَقْي»، به معناي افكنده شده ميناميدند.[22] اين عادت جاهلي بر اهل حله واجب بود و كسي نبايد از آن تخلف ميكرد و حتي زنان نيز اگر از حله بودند، ملزم به اجراي اين قاعده ميشدند.[23]
اهل طلس شامل قبايل يمن ميشد كه با لباس معمولي خود طواف ميكردند و در دوره حج از غذاهاي حيواني دست كشيده و به گياهخواري ميپرداختند و نيز در مناسك حج با ديگران تفاوتهايي داشته و به عرفات نميرفتند.[24]
عادات جاهلي به هنگام حج: در حج جاهلي عادتهاي ويژهاي به چشم ميخورد كه تا حدودي پس از ظهور اسلام منسوخ شد؛ براي نمونه، برخي در طول حج سكوت اختيار ميكردند. اگرچه حج يك مراسم عبادي و اجتماعي و همراه با دعا و توسل به خدايان و سخن گفتن با آنان بود، اما برخي از جاهليان، طبق يك سنت، در طول حج كلمهاي سخن نميگفتند.[25]
از عادتهاي متفاوت جاهلي هنگام حج، احترام نهادن به سرزمين بيت الحرام با پوشيدن يا نپوشيدن كفش بود. برخي براي نشان گراميداشت حرم با كفش طواف ميكردند و معتقد بودند نبايد مستقيم بر زمين حرم پاي بگذارند[26]؛ اهل حمس چنين اعتقادي داشتند و جز در كفش و لباس خود طواف نميكردند. گروه ديگري عكس اين كار را انجام ميدادند؛ يعني براي احترام بين خود و
كعبه كفش را حايل نميكردند و مستقيم بر آن قدم مينهادند.[27]
كعبه كفش را حايل نميكردند و مستقيم بر آن قدم مينهادند.[27]
بر اساس يكي ديگر از عادتهاي جاهلي، گاهي هنگام طواف، دست كسي را كه طواف ميكرد، با طناب، افسار يا دستمال به دست ديگري ميبستند و او به دليل نذري كه داشت، دستبسته طواف ميكرد.[28]
برخي از مردم جاهلي، اگر در ايام حج ميخواستند به خانه خود بروند، هرگز از در وارد نميشدند. آنها يا از ديوار بالا رفته و از طريق پشت بام وارد اتاق ميشدند يا از
پشت خانه نقبي حفر كرده و از آنجا داخل
منزل ميشدند.[29]
پشت خانه نقبي حفر كرده و از آنجا داخل
منزل ميشدند.[29]
مشركان جاهلي عادت داشتند، پس از اتمام مراسم حج و ذبح قرباني، گرد هم ميآمدند و به كارهاي پدرانشان فخر ميفروختند و از فضايل آنان سخن ميگفتند.[30] آيه 200 بقره/2 به همين عادت اشاره دارد و از حجاج خواسته شده كه پس از اداي مناسك حج، به جاي اين كه مانند مشركان پدرانشان را ياد كنند، خداوند را ياد كنند.[31]
اعمال و مناسك حج جاهلي: درباره مناسك و اعمال حج ميان جاهليان اخبار مدون و دقيقي وجود ندارد و تنها در منابع اسلامي، به مناسبت سخن از فريضه اسلامي حج، اطلاعاتي اندك درباره آداب و رسوم جاهلي آن بيان شده است. حج جاهلي بر پايه بقاياي دين ابراهيم(عليه السلام) شامل مناسكي همچون طواف، وقوف، قرباني و اهلال بود كه بعدها مشركان با رواج بت پرستي چهرهاي شركآميز به آن داده بودند.[32] اهل جاهليت ميقاتي نداشتند و ميقات از اختصاصات اسلام است و آنان حج را با اهلال آغاز ميكردند و در آغاز، نزد بتهايشان، مراقب هلال ماه ذيحجه بوده و تلبيه بت خود را ميگفتند[33] و سپس مناسك حج را كه شامل مناسك زير بود، بهجاي ميآوردند:
طواف: طواف خانههاي مقدس و بتها يكي از اركان حج جاهلي بود و مردم جاهلي، هرگاه وارد بيت الحرام ميشدند، كعبه را طواف ميكردند. اين كار از مهمترين شيوههاي عبادت و تقرب به خدايان به شمار ميرفت. طواف داراي زمان مشخص، و مختص ايام حج و كعبه نبود؛ بلكه هرگاه وارد معبدي كه در آن بتي قرار داشت، ميشدند، هفت دور به گردش ميگشتند؛ چنانكه به دور قرباني، اَنصاب و قبر بزرگان نيز طواف ميكردند.[34] در حج، علاوه بر طواف خانه خدا، طواف ديگري به گرد اَساف و نائِله ـ دو بت معروف جاهلي كه يكي در صفا و ديگري در مروه قرار داشت ـ انجام ميشد كه ويژه قريشيان بود.[35] اهل مكه پس از لمس حجرالاسود، ابتدا هفت بار اساف و سپس هفت بار نائله را طواف ميكردند[36]؛ به همين دليل، مسلمانان در آغاز، صفا و مروه را از شعائر حج نميدانستند و از سعي ميان آن دو كراهت داشتند تا آنكه وحي نازل شد و اين باور نادرست را نفي كرد[37]: (إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِن شَعَآئِرِ اللّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيهِ أَن يطَّوَّفَ بِهِمَا). (بقره/2، 158)
تلبيه: تلبيه ميان قبايل مختلف، با عبارات متفاوتي، ادا ميشد؛ زيرا هر قبيله نزد بت خود تلبيه مخصوصي داشت[38]؛ براي نمونه تلبيه قريش به اين شكل بود: «لبيك اللهم لبيك، لبيك لا شريك لك الا شريك هو لك، تملكه و ما ملك».[39]
وقوف: اهل حمس كه قريشيان از جمله آنان بودند، وقوف در عرفه را به جاي نميآوردند، بلكه موقف اهل حُمْس به جاي عرفه، «نَمره» در نزديكي حرم بود. اهل حمس معتقد بودند كه آنان اهل حرم هستند و شايسته نيست به جز حرم (مكه) سرزمين ديگري را بزرگ بدارند.[40] پس از وقوف در عرفه، حجاج به سوي مزدلفه خارج ميشدند و به اين عمل، يعني خروج از عرفه افاضه ميگفتند و با طلوع آفتاب، در روز دهم ذيحجه، از مزدلفه به منا ميرفتند[41] و در آنجا آماده رمي جمرات و قرباني ميشدند.
رمي جمرات: اين عمل نيز از مناسكي بود كه علاوه بر حج مكه، در حجهاي ديگر جزيرةالعرب نيز انجام ميشد و مكانهاي رمي جمرات نيز متعدد بود؛ از جمله جايگاه بتها، اماكن مقدس و قبر اجدادشان.[42]
قرباني: آخرين ركن حج جاهلي كه با آن عمل حج پايان ميگرفت، قرباني كردن بود. قربانيها نام مخصوص و علامت مخصوص داشتند و به آنها عُتَيره[43] و نيز شُعَيره[44] ميگفتند و براي اين كه از ساير حيوانات متمايز شوند، به گونههاي مختلف نشانهگذاري ميشدند يا به گردن قرباني قلاده ميبستند يا بر گردنش يك جفت كفش آويزان ميكردند يا با «اِشعار» به معناي ايجاد زخمي بر بدن حيوان، به گونهاي كه از آن خون جاري شود، به همه اعلام ميكردند كه حيوان مورد نظر قرباني است.[45]
حلق و تقصير: با تقديم قرباني مراسم حج پايان مييافت و نشانه اتمام آن حلق، يعني تراشيدن موي سر و چيدن ناخن بود و مشركان جاهلي، حجشان را با انجام حلق تمام ميدانستند. اين كار، پيش از اتمام حج، جايز نبود و اگر انجام ميشد، حج تباه ميشد.[46]
تفاوت حج جاهلي و اسلام: اركان حج جاهلي با حج اسلامي چندان تفاوتي نداشت و تفاوت آن با حج اسلامي، در كيفيت اجراي اين اركان بود. اسلام بسياري از عادتها و سنتهاي حج جاهلي را كه در مواردي با روح توحيد ناسازگار بود، منسوخ كرد. حج در اسلام، بر خلاف حج جاهلي كه اساس آن شرك و عبادت بتها بود، بر پايه توحيد و به منظور عبادت پروردگار يكتا واجب شد و اين، اساسيترين تفاوت حج اسلامي و حج جاهلي است.
سوره توبه، با پيام برائت از مشركان، دربرگيرنده نقد برخي اعمال و عادات غلط كفار و مشركان و برخي اصلاحات نسبت به حج جاهلي بود.[47] مهمترين موارد برائت عبارت بود از:
1. كسي جز شخص با ايمان در خانه كعبه داخل نشود؛
2. برهنهاي خانه خدا را طواف نكند؛
3. مشركي نبايد حج به جا آورد.[48]
بر اين اساس، مهمترين تفاوتهاي حج در جاهليت و اسلام را چنين ميتوان چنين نام برد:
1. تلبيه با محتوايي توحيدي چنين تغيير يافت: «لبيك اللهم لبيك، لبيك، لا شريك لك، لبيك، ان الحمد و النعمة لك و الملك لا شريك لك».[49]
2. سعي بين صفا و مروه جايگزين طواف اساف و نائله شد و ديگر، ويژه قريشيان نبود. بلكه از اركان حج براي همه مسلمانان شمرده شد.[50]
3. طواف عريان ممنوع شد.[51]
4. عادت برخي حجاج كه در طول حج برخي چيزها را بر خود حرام ميكردند (خوردن گوشت و شير گوسفند) نكوهش شد. برخي مفسران آيه 32 اعراف/7 را در نهي دو مورد اخير تفسير كردهاند.[52]
5. طواف زائر با دست بسته منع شد.[53]
6. ورود و خروج حجاج از طريق در به خانهها و خيمههايشان جايز شمرده شد و آيه 189 بقره/2 در اين باره نازل شد.[54]
7. در جهت مخالفت با كساني كه از تهيه زاد و توشه، هنگام سفر حج، اكراه داشتند و به آنان «مُتوَكله» ميگفتند؛ زيرا در اطعام خود به «رب البيت» توكل كرده بودند، طبق آيه 197 بقره/2 امر شد در سفر حج، زاد و توشه سفر را فراهم كنند.[55]
8. وقوف در عرفه براي همه مسلمانان، چه اهل قريش باشند يا نباشند، واجب شد.[56]
منابع
اخبار مكة و ما جاء فيها من الآثار: محمد بن عبدالله الازرقي (م.248ق.)، به كوشش رشدي الصالح ملحس، مكه، دار الثقافه، 1415ق؛ ارشاد الساري: احمد بن محمد القسطلاني (م.923ق.)، قاهره، مطبعه الكبري الاميريه، 1323ق؛ اسباب النزول: علي بن احمد الواحدي (م.468ق.)، قاهره، مكتبه و مطبعه مصطفي البابي الحلبي و شركاه، 1388ق؛ الاصنام: تنكيس الاصنام (تاريخ پرستش تازيان پيش از پديده اسلام). هشام بن محمد الكلبي (م.204ق.)، تحقيق احمد زكي پاشا، ترجمه محمدرضا جلالي نائيني، تهران، تابان، 1348ش؛ الام: محمد بن ادريس الشافعي (م.204ق.)، بيروت، دار الفكر، 1403ق؛ البداية و النهاية في التاريخ: اسماعيل بن عمر بن كثير (700-774ق.)، به كوشش علي شيري، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1408ق؛ تاج العروس من جواهر القاموس: مرتضي الزبيدي (م.1205ق.)، به كوشش علي شيري، بيروت، دار الفكر، 1414ق؛ تاريخ اليعقوبي: احمد بن ابييعقوب اليعقوبي (م.292ق.)، بيروت، دار صادر، 1415ق؛ تاريخ مختصر الدول: ابوالفرج ابن العبري (م.685ق.) به كوشش اليسوعي، بيروت، دار الشرق، 1992م؛ التبيان في تفسير القرآن: محمد بن حسن الطوسي (385-460ق.)، به كوشش احمد حبيب قصير عاملي، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1963م؛ التبيان في تفسير القرآن: محمد بن حسن الطوسي (385-460ق.)، به كوشش احمد حبيب قصير عاملي، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1963م؛ ترتيب اصلاح المنطق: يعقوب بن اسحاق ابن السكيت (م.244ق.)، به كوشش بكايي، مشهد، مجمع البحوث الاسلاميه، 1412ق؛ تفسير الثعلبي (الكشف و البيان): احمد بن محمد الثعلبي (م.427ق.)، به كوشش محمد بن عاشور و نظير الساعدي، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1422ق؛ تفسير القمي: علي بن ابراهيم قمي (م.307ق.)، به كوشش سيد طيب موسوي جزائري، قم، دار الكتاب، 1404ق؛ التفسير الكبير: محمد بن عمر الفخر الرازي (م.606ق.)، قم، مكتب الاعلام الاسلامي، 1413ق؛ تفسير فرات الكوفي: فرات بن ابراهيم الكوفي (م.307ق.)، به كوشش محمد كاظم، تهران، وزارت ارشاد، 1374ش؛ تفسير القرطبي (الجامع لاحكام القرآن): محمد بن احمد القرطبي (م.671ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1405ق؛ جامع البيان عن تاويل آي القرآن (تفسير الطبري): محمد بن جرير الطبري (224-310ق.)، به كوشش صدقي جميل العطار، بيروت، دار الفكر، 1415ق؛ جزيرة العرب قبل الاسلام: برهانالدين دلو، بيروت، دار الفارابي، 2007م؛ دانشنامه قرآن و قرآنپژوهي: خرمشاهي، تهران، دوستان، 1377ش؛ دايرة المعارف جهان نوين اسلام: سرويراستار: جان ل. اسپوزيتو، ترجمه و تحقيق زير نظر حسن طارمي راد و محمد دشتي و مهدي دشتي، تهران، نشر كنگره و كتاب مرجع، 1388ش؛ الروض الانف في شرح السيرة النبوية لابن هشام: عبدالرحمن بن عبدالله السهيلي (م.581ق.)، به كوشش عبدالرحمن الوكيل، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1412ق؛ سيره ابن اسحاق (السير و المغازي): ابن اسحاق (م.151ق.)، به كوشش محمد حميد الله، معهد الدراسات والابحاث؛ السيرة النبويه: عبدالملك بن هشام (م.218ق.)، تحقيق مصطفي السقاء و عبدالحفيظ شبلي و ابراهيم الابياري، بيروت، دار المعرفه، بيتا؛ الصحاح (تاج اللغة و صحاح العربيه): اسماعيل بن حماد الجوهري (م.393ق.)، به كوشش احمد عبدالغفور العطار، بيروت، دار العلم للملايين، 1407ق؛ صحيح البخاري: محمد بن اسماعيل البخاري (م.256ق.)، به كوشش عبدالعزيز بن عبدالله بن باز، بيروت، دار الفكر، 1401ق؛ صحيح مسلم: مسلم بن حجاج نيشابوري (206-261ق.)، تصحيح محمد فؤاد عبدالباقي، بيروت، دار الفكر، 1419ق؛ العين (ترتيب العين): خليل بن احمد الفراهيدي (م.170ق.)، به كوشش مهدي مخزومي و ابراهيم سامرائي، قم، هجرت، 1405ق؛ غريب الحديث: ابن قتيبه دينوري (213-276ق.)، به كوشش نعيم زرزور، بيروت، دار الكتب العلميه، 1408ق؛ فتح الباري شرح صحيح الامام ابيعبدالله محمد بن اسماعيل البخاري: ابن حجر العسقلاني (773-852ق.)، شرح عبدالعزيز بن عبدالله بن باز، تحقيق محمد فؤاد عبدالباقي و محبالدين خطيب، بيروت، دار المعرفه، بيتا؛ فرهنگ تطبيقي زبان عربي با زبانهاي سامي و ايراني: محمد جواد مشكور، تهران، بنياد فرهنگ ايرانيان، 1357 ش؛ الكامل في التاريخ: علي بن محمد بن الاثير (555-630ق.)، بيروت، دار صادر، 1385ق؛ كتاب الحيوان: عمرو بن بحر الجاحظ (م.255ق.)، به كوشش عبدالسلام، بيروت، دار الجيل، 1416ق؛ الكشاف: محمود بن عمر الزمخشري (م.538ق.)، مصطفي البابي، 1385ق؛ لسان العرب: محمد بن مكرم ابن منظور (630-711ق.)، قم، انتشارات ادب الحوزه، 1405ق؛ مجمع البيان في تفسير القرآن: الفضل بن الحسن الطبرسي (468-548ق.)، مقدمه محمد جواد بلاغي (1864-1933م.)، تصحيح سيد هاشم رسولي محلاتي و فضل الله يزدي طباطبايي، بيروت، دار المعرفه، 1406ق؛ المحبّر: محمد بن حبيب (م.245ق.)، به كوشش ايلزه ليختن شتيتر، بيروت، دار الآفاق الجديده، بيتا؛ معجم البلدان: ياقوت بن عبدالله الحموي (م.626ق.)، بيروت، دار صادر، 1995م؛ معجم مقاييس اللغه: احمد بن فارس (م.395ق.)، به كوشش عبدالسلام محمد هارون، قم، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، 1404ق؛ المفصل في تاريخ العرب قبل الاسلام: جواد علي عبيدي (1324-1408ق.)، بيروت، دار الساقي، 1422ق؛ مكة و مدينة في الجاهلية و عهد الرسول: احمد ابراهيم الشريف، دار الفكر العربي؛ المنمق في اخبار قريش: محمد بن حبيب (م.245ق.)، به كوشش خورشيد احمد فاروق، بيروت، عالم الكتب، 1405ق؛ النهايه: مبارك ابن اثير (م.606ق.)، به كوشش الزاوي و الطناحي، قم، اسماعيليان، 1367ش.
گروه اديان
[1]. فرهنگ تطبيقي، ج1، ص168-169.
[2]. العين، ج3، ص9، «حج»؛ تاج العروس، ج3، ص314، «حجج».
[3]. غريب الحديث، ج1، ص41؛ لسان العرب، ج2، ص226؛ تاج العروس، ج3، ص315، «حجج».
[4]. الروض الانف، ج1، ص355.
[5]. السيرة النبويه، ج1، ص83-87.
[6]. المفصل، ج11، ص351.
[7]. المفصل، ج11، ص351.
[8]. اخبار مكه، ج1، ص100.
[9]. جزيرة العرب قبل الاسلام، ص661.
[10]. مكه و مدينه في الجاهليه، ص146.
[11]. كتاب الحيوان، ج7، ص216؛ المحبر، ص319.
[12]. المفصل، ج11، ص353.
[13]. المفصل، ج11، ص348.
[14]. اخبار مكه، ج1، ص187.
[15]. المفصل، ج11، ص349.
[16]. المفصل، ج11، ص374.
[17]. سيره ابن اسحاق، ج2، ص75؛ اخبار مكه، ج1، ص174.
[18]. السيرة النبويه، ج1، ص199؛ المحبر، ص178.
[19]. العين، ج3، ص154، «حمس».
[20]. الكامل في التاريخ، ج1، ص452.
[21]. الفائق، ج1، ص144؛ الروض الانف، ج2، ص289.
[22]. السيرة النبويه، ج1، ص130؛ اخبار مكه، ج1، ص174؛ لسان العرب، ج15، ص255، «لغا».
[23]. جامع البيان، ج8، ص203.
[24]. المحبر، ص179-180.
[25]. ارشاد الساري، ج6، ص175.
[26]. تاريخ اليعقوبي، ج1، ص256.
[27]. المحبر، ص181.
[28]. صحيح البخاري، ج2، ص164.
[29]. الكشاف، ج1، ص340؛ تفسير الثعلبي، ج2، ص85.
[30]. سيره ابن اسحاق، ج2، ص77.
[31]. جامع البيان، ج2، ص405.
[32]. الروض الانف، ج1، ص351.
[33]. صحيح مسلم، ج4، ص68؛ فتح الباري، ج3، ص398-399.
[34]. المفصل، ج11، ص354.
[35]. جامع البيان، ج2، ص63، 65.
[36] المحبر، ص311.
[37]. اسباب النزول، ص28.
[38]. تاريخ اليعقوبي، ج1، ص255-256؛ المحبر، ص311-314.
[39]. المحبر، ص311.
[40]. جامع البيان، ج2، ص400؛ المنمق، ص127؛ اخبار مكه، ج1، ص180.
[41]. الام، ج2، ص234.
[42]. المفصل، ج11، ص385.
[43]. العين، ج2، ص66؛ معجم مقاييس اللغه، ج4، ص218؛ ترتيب اصلاح المنطق، ص253، «عتر».
[44]. العين، ج1، ص251، «شعر».
[45]. العين، ج1، ص251؛ النهايه، ابن اثير، ج2، ص479، «شعر»؛ الصحاح، ج2، ص527، «قلد».
[46]. الاصنام، ص14؛ معجم البلدان، ج5، ص205.
[47]. سيره ابن اسحاق، ج2، ص75؛ تفسير قمي، ج1، ص281؛ الروض الانف، ج1، ص351.
[48]. البداية و النهايه، ج5، ص44؛ تفسير فرات الكوفي، ص161؛ مجمع البيان، ج5، ص6.
[49]. التفسير الكبير، ج3، ص38.
[50]. التبيان، ج2، ص44.
[51]. جامع البيان، ج8، ص213؛ تاريخ اليعقوبي، ج2، ص10.
[52]. جامع البيان، ج8، ص213؛ التبيان، ج2، ص41؛ التفسير الكبير، ج14، ص60.
[53]. صحيح البخاري، ج2، ص164.
[54]. اسباب النزول، ص32.
[55]. صحيح البخاري، ج2، ص142؛ الكشاف، ج1، ص347؛ تفسير القرطبي، ج11، ص13.
[56]. النهايه، طوسي، ص250.