آمنه بنت وهب
مادر گرامی پیامبر اکرم(صلی الله علیه و اله) و از دفن شدگان در ابواء میان مکه و مدینه آمنه دختر وهب بن عبد مناف بن زهرة بن کلاب از تیره بنی‌‌زهره از قبیله قریش بود[1] که نسب او در کلاب جد پنجم پیامبر(صلی الله علیه و اله) به وی
مادر گرامي پيامبر اكرم(صلي الله عليه و اله) و از دفن شدگان در ابواء ميان مكه و مدينه
آمنه دختر وهب بن عبد مناف بن زهرة بن كلاب از تيره بنيزهره از قبيله قريش بود[1] كه نسب او در كلاب جد پنجم پيامبر(صلي الله عليه و اله) به وي ميپيوندد. پدرش وهب از بزرگان و شريفان بنيزهره بود.[2] مادرش بُرّه دختر عبدالعزي از خاندان بنيعبدالدار بود[3] كه در عبدمناف جد سوم پيامبر(صلي الله عليه و اله) به او ميپيوندد. از اين روي، به «زهريه» معروف بوده است.[4]
زمان دقيق تولد او مشخص نيست؛ اما گفتهاند: هنگام خواستگاري عبدالله از وي در سال نخست عام الفيل 24 سال داشته است.[5] بنا براين، زمان تقريبي تولد او 64 سال قبل از بعثت بوده است. آمنه تنها فرزند پدر و مادرش بود و از اين رو معروف است كه پيامبر(صلي الله عليه و اله) دايي و خاله ندارد.[6] برخي منابع از سرپرستي عمويش وهيب و زندگي آمنه در خانه وي گزارش داده[7] و علت آن را درگذشت پدرش ياد كردهاند[8]؛ اما اين خبر قطعي نيست. او را از برترين زنان قريش برشمردهاند.[9] گفتهاند آنگاه كه داشتن دختر براي شماري از اعراب مايه ننگ و شرمساري بود، آمنه در ميان قوم و خاندان خود احترام ويژهاي داشت.[10]
درباره چگونگي آشنايي و ازدواج آمنه با عبدالله و نيز رخدادهاي پس از ازدواج، گزارشهاييي مختلف در منابع ذكر شده است. بر پايه يكي از اين گزارشها، وهب پدر آمنه پس از ديدن شجاعت عبدالله در برابر يهوديان و نيز لطف ويژه الهي به او، همسرش را براي خواستگاري از عبدالله نزد عبدالمطلب ميفرستد.[11] اما بر پايه گزارشهاي ديگر، عبدالمطلب خود همراه عدهاي از خويشان به خانه وهب رفته، از آمنه براي عبدالله خواستگاري ميكند و سپس خطبه عقد را جاري ساخته، چهار روز وليمه ميدهد.[12] برخي منابع اين خواستگاري را در خانه وهب، عموي آمنه، ذكر كردهاند.[13] ميزان مهريه را 1000 مثقال نقره به صورت نقد و 1000 مثقال طلا به صورت مؤجّل دانستهاند.[14] برخي از برپايي مراسم عروسي در خانه عبدالمطلب سخن گفتهاند.[15]
دوران بارداري وي و تولد پيامبر(صلي الله عليه و اله) نيز آميزهاي از گزارشهاي مختلف را در بر دارد. در شماري از گزارشهاي همسو، از وجود نوري خاص در پيشاني عبدالله از آغاز تولدش[16] تا زمان زفاف، سخن به ميان آمده كه سبب ابراز تمايل برخي از زنان همچون زني خثعمي[17]، فاطمه خثعميه[18]، خواهر ورقة بن نوفل[19] يا ليلي عدويه[20] به او شده بود. آنها كه خواستار اين نور بودند، به عبدالله پيشنهاد ازدواج يا همبستري ميدادند. پس از ازدواج با آمنه، اين نور ديگر در چهره عبدالله ديده نشد و به آمنه منتقل گشت.[21] از اين رو، پس از زفاف، آن زنان ديگر خواسته خود را تكرار نكردند. برخي از منابع علت دشمني يهود با عبدالله و تصميم آنان براي كشتن او را مشاهده همين نور دانستهاند.[22]
برخي از معاصران با ادله و شواهد مختلف، همچون سبك افسانهگونه اين گزارشها، ضعف سند همه آنها، وجود افرادي مانند كعب الاحبار در سند برخي از اين اخبار، تناقض آنها با يكديگر، وجود رگههاي يهود ستيزي كه بعدها در منابع سيرهاي راه يافته، نبود يهوديان در مكه، سازگار نبودن برخي از اين گزارشها با شأن و مقام عبدالله كه در آنها تمايل به خواسته زنان پيشنهاد دهنده مطرح شده است و نيز عدم نقل و شهرت تاريخي اين اخبار تا قرنها بعد، به نقد و رد آنها پرداختهاند.[23]
مشاهده نوري به چشم آمنه پس از حمل كه در آن كاخهاي بُصْري، شهري در جنوب شرقي دمشق، نمايان بود[24]؛ باردار شدن همه چارپايان قريش[25]؛ سرنگون شدن تخت همه پادشاهان دنيا و لال شدنشان[26]؛ معرفي آن سال به عنوان سال فتح و شادي[27] و تبريك گويي كوهها، درختان و آسمانها به يكديگر[28]؛ از ديگر گزارشهاي مربوط به اين رخداد و درخور نقد و بررسي سندي و محتوايي هستند.[29] بر پايه گزارشهاي تأييد شده، آمنه پس از ازدواج به خانه عبدالله در شعب بنيهاشم منتقل شد كه بعدها به شعب ابيطالب يا شعب علي معروف گشت[30] و فرزند خود را همان جا در مكاني كه بعدها مولد النبي(صلي الله عليه و اله) نام گرفت[31] به دنيا آورد.[32] بر پايه برخي نقلها، در آن هنگام، شوهرش عبدالله در بازگشت از سفر تجاري خود از شام، در يثرب وفات يافته بود.[33] گزارشهايي از وفات عبدالله دو ماه[34]، يك سال يا 28 ماه[35] پس از تولد فرزندش نيز در دست است. پس از تولد پيامبر(صلي الله عليه و اله) آمنه تنها هفت روز[36] به فرزند خود شير داد و سپس مدتي كوتاه ثُوَيبه كنيز ابولهب[37] چنين كرد. آنگاه به دستور عبدالمطلب، او را به حليمه سعديه سپردند تا وي را به عادت بزرگان اهل مكه در بيابان پرورش دهد.[38] حليمه محمد را در پنج سالگي به مكه بازگرداند و به مادرش سپرد.[39] محمد شش سال و سه ماه داشت كه آمنه او را براي ديدار داييهاي پدرياش از بنيالنجار به يثرب برد.[40] او در مدت اقامت يك ماهه خود در يثرب، در خانه نابغه، محل وفات و دفن عبدالله، به سر ميبرد.[41] گفتهاند پيامبر(صلي الله عليه و اله) هنگام هجرت به مدينه، چون نگاهش به محله بنيالنجار افتاد، فرمود: مادرم مرا همراه خود به همين جا آورد و قبر پدرم عبدالله اينجاست.[42] آمنه در حالي كه همراه فرزندش و خادمهاش ام ايمن از يثرب بازميگشت و حدود سي سال داشت، در سرزمين ابواء* در 45 كيلومتري راه جحفه از سمت مدينه[43] به سبب بيماري درگذشت[44] و همان جا به خاك سپرده شد.[45] محل دفن وي را مقبره حجون[46] و شعب ابيذر[47] هر دو در مكه نيز دانستهاند؛ اما قول نخست مشهورتر است. تا زمان دولت عثماني بقعهاي بر قبر وي در ابواء و نيز بقعهاي به نام آرامگاه او در قبرستان حجون موجود بوده كه هر دو در روزگار تسلط وهابيان ويران شد.[48]
از شواهد قول نخست آن است كه بر پايه گزارشي، مشركان مكه در زمان حمله به مدينه براي جنگ احد، هنگام گذر از ابواء بر آن شدند تا قبر آمنه را نبش كنند؛ اما ابوسفيان با اين توجيه كه ممكن است مسلمانان مقابله به مثل كنند، آنان را از اين كار بازداشت.[49] نيز در سال ششم هجري و هنگام حركت پيامبر(صلي الله عليه و اله) و سپاهش براي انجام عمره، ايشان در ابواء فرمود: خداوند به من اجازه داده است كه به زيارت مزار مادرم بروم. سپس كنار قبر مادر رفت و به ياد مهربانيهاي وي گريست.[50]
اينگونه شواهد تاريخي كه صحت، شهرت و استواري بيشتري دارند، در كنار ديگر قراين تفسيري و حديثي[51] ادعاي برخي از اهل سنت را درباره ايمان نداشتن آمنه باطل ميسازد. تنها دليل اين گروه، حديثي از عطيه در شأن نزول آيه 113 توبه/9 است: {مَا كَانَ لِلنَّبِيِّ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَن يَستَغفِرُوا لِلمُشرِكِينَ وَلَو كَانُوا أُولِى قُربَى مِن بَعدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُم أَنَّهُم أَصحَابُ الجَحِيمِ}؛ «پيامبر و مؤمنان را شايسته نبود كه براي مشركان آمرزش بخواهند، آن هم پس از اين كه بر ايشان روشن شد كه اين گروه اهل دوزخاند.» در اين حديث، بر خلاف مشهور[52] قبر آمنه در مكه دانسته شده و آمده است: هنگامي كه پيامبر(صلي الله عليه و اله) به مكه رسيد، بر قبر مادرش ايستاد، بدان اميد كه خدا به او اذن دهد تا براي وي آمرزش طلبد؛ ولي خداوند اجازه نداد. مورخاني چون ابن اسعد[53] به نادرستي اين گزارش تصريح كرده و برخي همانند ابنكثير آن را حديثي غريب[54] دانسته و دانشمنداني از اهل سنت در سند و متن اينگونه روايات مناقشه كرده و آنها را ضعيف شمردهاند.[55] باتوجه به اين قراين، برخي بر اين باورند كه گزارشهاي بيانگر ايمان نداشتن آمنه از برساختههاي امويان است كه خود از خاندان و نياكاني پاك و خوشنام محروم بودهاند.[56]
درباره دين آمنه شيعه همواره بر اين باور بوده است كه وي اعتقادي توحيدي داشته و از مؤمنان به كيش ابراهيمي بوده و در روز قيامت، در زمره مؤمنان محشور ميشود. علماي شيعه از آياتي متعدد براي اثبات اين سخن بهره بردهاند؛ از جمله آيه 219 شعرا/26: {وَتَقَلُّبَكَ فِي السَّاجِدِينَ}؛ «و به انتقال تو در اهل سجود [آگاه است]» و نيز رواياتي پرشمار از پيامبر(صلي الله عليه و اله) و اهلبيت: كه خداوند حمل پيامبر(صلي الله عليه و اله) را در بهترين رحم قرار داده[57] و آن را از آتش جهنم دور داشته است.[58] برخي از دانشمندان اهل سنت نيز اين ديدگاه را تأييد ميكنند؛ مانند عبدالرحمن سيوطي (م.911ق.) كه كتابي در اثبات ايمان آمنه به نام الفوائد الكامنة في ايمان السيدة آمنه و التعظيم و المنة في انّ ابوي النبي في الجنه نگاشته و ديدگاه بسياري از شخصيتهاي بزرگ همانند فخر رازي[59] را با خود همسان شمرده است.[60]
منابع
آثار اسلامي مكه و مدينه: رسول جعفريان، قم، مشعر، 1386ش؛ الاحتجاج: ابومنصور الطبرسي (م.520ق.)، به كوشش سيد محمد باقر، دار النعمان، 1386ق؛ اسد الغابه: ابن اثير علي بن محمد الجزري (م.630ق.)، بيروت، دار الكتاب العربي؛ اعلام الوري: الطبرسي (م.548ق.)، قم، آلالبيت عليهم السلام، 1417ق؛ الامالي: الصدوق (م.381ق.)، قم، البعثه، 1417ق؛ امتاع الاسماع: المقريزي (م.845ق.)، به كوشش محمد عبدالحميد، بيروت، دار الكتب العلميه، 1420ق؛ انساب الاشراف: البلاذري (م.279ق.)، به كوشش زكار، بيروت، دار الفكر، 1417ق؛ الانوار في مولد النبي محمد صلي الله عليه و آله: عبدالله بكري (م.526ق.)، به كوشش فضال، رضي، قم، 1411ق؛ بحار الانوار: المجلسي (م.1110ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1403ق؛ البداية والنهايه: ابن كثير (م.774ق.)، به كوشش علي شيري، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1408ق؛ تاريخ طبري (تاريخ الامم و الملوك): الطبري (م.310ق.)، به كوشش گروهي از علما، بيروت، اعلمي، 1403ق؛ تاريخ اليعقوبي: احمد بن يعقوب (م.292ق.)، بيروت، دار صادر، 1415ق؛ تاريخ مدينة دمشق: ابن عساكر (م.571ق.)، به كوشش علي شيري، بيروت، دار الفكر، 1415ق؛ التفسير الكبير: الفخر الرازي (م.606ق.)، قم، دفتر تبليغات، 1413ق؛ جامع البيان: الطبري (م.310ق.)، به كوشش صدقي جميل، بيروت، دار الفكر، 1415ق؛ الخصائص الفاطميه: محمد باقر الكجوري (م.1313ق.)، به كوشش سيد علي جمال، الشريف الرضي، 1380ش؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامي: زير نظر بجنوردي، مركز دائرة المعارف بزرگ، تهران، 1372ش؛ دائرة المعارف قرآن كريم: مركز فرهنگ و معارف قرآن، قم، بوستان كتاب، 1386ش؛ الدر النظيم: ابن حاتم العالمي (م.646ق.)، قم، النشر الاسلامي؛ دلائل النبوه: البيهقي (م.458ق.)، به كوشش عبدالمعطي، بيروت، دار الكتب العلميه، 1405ق؛ روضة الواعظين: الفتال النيشابوري (م.508ق.)، به كوشش سيد محمد مهدي، قم، الرضي؛ سبل الهدي: محمد بن يوسف الصالحي (م.942ق.)، به كوشش عادل احمد و علي محمد، بيروت، دار الكتب العلميه، 1414ق؛ السيرة الحلبيه: الحلبي (م.1044ق.)، بيروت، دار المعرفه، 1400ق؛ سيرة المصطفي نظرة جديده: هاشم معروف الحسني (م.1404ق.)، بيروت، دار التعارف، 1416ق؛ السيرة النبويه: ابن هشام (م.8-213ق.)، به كوشش محمد محيي الدين، مصر، مكتبة محمد علي صبيح و اولاده، 1383ق؛ شرف النبي صلي الله عليه و آله: ابوسعيد واعظ خرگوشي (م.406ق.)، به كوشش روشن، تهران، بابك، 1361ش؛ الصحيح من سيرة النبي صلي الله عليه و آله: جعفر مرتضي العاملي، بيروت، دار السيره، 1414ق؛ الطبقات الكبري: ابن سعد (م.230ق.)، به كوشش محمد عبدالقادر، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418ق؛ الفوائد الكامنه: السيوطي (م.911ق.)، رياض، مكتبة الساعي، 1408ق؛ الكافي: الكليني (م.329ق.)، به كوشش غفاري، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1375ش؛ الكامل في التاريخ: ابن اثير علي بن محمد الجزري (م.630ق.)، بيروت، دار صادر، 1385ق؛ معالم الزلفي في معارف النشأة الاولي و الاخري: سيد هاشم بحراني (م.1107ق.)، تهران؛ المغازي: الواقدي (م.207ق.)، به كوشش مارسدن جونس، بيروت، اعلمي، 1409ق؛ مكه در بستر تاريخ: نعمت الله صفري، قم، مركز جهاني علوم اسلامي، 1386ش؛ مناقب آل ابيطالب: ابن شهر آشوب (م.588ق.)، به كوشش گروهي از اساتيد، نجف، المكتبة الحيدريه، 1376ق؛ ميقات حج (فصلنامه): تهران، حوزه نمايندگي ولي فقيه در امور حج و زيارت؛ نقد و بررسي گزارشهاي زندگاني پيش از بعثت پيامبر صلي الله عليه و آله: رمضان محمدي، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي، 1387ش.
صديقه شاكري حسينآباد
[1]. الطبقات، ج1، ص49؛ انساب الاشراف، ج1، ص99.
[2]. السيرة النبويه، ج1، ص72؛ الطبقات، ج1، ص49.
[3]. السيرة النبويه، ج1، ص72؛ الطبقات، ج1، ص49.
[4]. امتاع الاسماع، ج4، ص40-41؛ بحار الانوار، ج15، ص115.
[5]. نك: تاريخ يعقوبي، ج2، ص9-10.
[6]. اعلام الوري، ج1، ص285.
[7]. الطبقات، ج1، ص76؛ نك: دائرة المعارف بزرگ اسلامي، ج2، ص217.
[8]. سيرة المصطفي، ص40.
[9]. تاريخ طبري، ج2، ص243.
[10]. البداية والنهايه، ج1، ص307.
[11]. بحار الانوار، ج15، ص94-99.
[12]. اسد الغابه، ج1، ص13؛ بحار الانوار، ج15، ص99-103.
[13]. الطبقات، ج1، ص76.
[14]. الانوار، ص78.
[15]. تاريخ طبري، ج2، ص5.
[16]. الامالي، ص336.
[17]. الطبقات، ج1، ص76-77؛ تاريخ دمشق، ج3، ص405؛ مناقب آل ابي طالب، ج1، ص26.
[18]. الانوار، ص76؛ امتاع الاسماع، ج4، ص39.
[19]. تاريخ طبري، ج2، ص6؛ بحار الانوار، ج15، ص114.
[20]. دلائل النبوه، ج1، ص105.
[21]. الامالي، ص336.
[22]. الانوار، ص62.
[23]. نقد و بررسي گزارشهاي زندگاني پيش از بعثت پيامبر9، ص82-88.
[24]. السيرة النبويه، ج1، ص103؛ الكامل، ج1، ص459.
[25]. شرف النبي، ص28.
[26]. شرف النبي، ص28.
[27]. شرف النبي، ص28.
[28]. نك: معالم الزلفي، ص371-380.
[29]. نقد و بررسي گزارشهاي زندگاني پيش از بعثت پيامبر9، ص92-96.
[30]. نك: مكه در بستر تاريخ، ص63.
[31]. ميقات، ش21، ص110، «محل ولادت رسول خدا9».
[32]. الكافي، ج1، ص439.
[33]. تاريخ طبري، ج1، ص579.
[34]. امتاع الاسماع، ج1، ص9.
[35]. الطبقات، ج1، ص80؛ اسد الغابه، ج1، ص13.
[36]. امتاع الاسماع، ج1، ص9.
[37]. تاريخ يعقوبي، ج2، ص9.
[38]. الطبقات، ج1، ص89-90؛ بحار الانوار، ج15، ص374.
[39]. الطبقات، ج1، ص90.
[40]. السيرة النبويه، ج1، ص109؛ تاريخ يعقوبي، ج2، ص10.
[41]. السيرة النبويه، ج1، ص109؛ تاريخ يعقوبي، ج2، ص10.
[42]. الطبقات، ج1، ص93-94؛ سبل الهدي، ج2، ص120.
[43]. آثار اسلامي مكه و مدينه، ص392.
[44]. السيرة النبويه، ج1، ص109؛ تاريخ يعقوبي، ج1، ص10؛ اعلام الوري، ج1، ص52.
[45]. السيرة النبويه، ج1، ص109؛ الطبقات، ج1، ص93-94.
[46]. الخصائص، ص451.
[47]. تاريخ طبري، ج1، ص579؛ الكامل، ج1، ص467.
[48]. آثار اسلامي مكه و مدينه، ص392.
[49]. المغازي، ج1، ص206.
[50]. اعلام الوري، ج1، ص52-53؛ البداية والنهايه، ج2، ص341؛ السيرة الحلبيه، ج1، ص173.
[51]. بحار الانوار، ج15، ص117؛ ج35، ص109.
[52]. جامع البيان، ج11، ص58.
[53]. الطبقات، ج1، ص94.
[54]. البداية والنهايه، ج4، ص341.
[55]. نك: دائرة المعارف قرآن كريم، ج1، ص322-323.
[56]. دائرة المعارف قرآن كريم، ج1، ص322-323.
[57]. الامالي، ص723؛ الاحتجاج، ج1، ص212.
[58]. الكافي، ج1، ص446؛ الامالي، ص703.
[59]. التفسير الكبير، ج24، ص174.
[60]. الفوائد، ص16، 90.