آمین آمین آمین بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
آمین آمین آمین آمین آمین

آمین

 عبارت پس از قرائت حمد در نماز اهل سنت، از جمله نمازهای جماعت حرمین واژه آمین از ریشه «ا ـ م ـ ن» به معنای اعتماد کردن، تصدیق نمودن، امین پنداشتن[1] و برطرف شدن ترس و نگرانی[2] آمده و در اصطلاح به معنای در خواست اجابت دعا از خداست.[3]

 عبارت پس از قرائت حمد در نماز اهل سنت، از جمله نمازهاي جماعت حرمين

واژه آمين از ريشه «ا ـ م ـ ن» به معناي اعتماد كردن، تصديق نمودن، امين پنداشتن[1] و برطرف شدن ترس و نگراني[2] آمده و در اصطلاح به معناي در خواست اجابت دعا از خداست.[3] برخي واژه‌پژوهان آن را به صورت‌هاي اَمين و آمّين، با تشديد و بدون آن، به كار برده‌اند.[4] روشن نيست كه اين واژه در اصل عربي بوده يا از واژه‌هاي دخيل است. شماري از مفسران آن را واژه‌اي بيگانه و اصل آن را عبري، سرياني[5] يا مُعرّب كلمه «همين» در زبان فارسي[6] دانسته‌اند. در برابر، برخي آن را عربي و اسم فعل به معناي «اجابت كن[7]» يا از اسماي الهي و اصل آن را «يا امين» دانسته‌اند.[8]

 

گفتن آمين در بسياري موارد مستحب[9] و بر پايه ديدگاه فقيهان امامي، در مواردي حرام و موجب بطلان نماز است و از چالش‌هاي فراروي مذاهب اسلامي به شمار مي‌رود.

 

ƒ پيشينه موضوع: آمين گفتن پس از دعا و نيز برخي موارد ديگر، در ميان پيروان شرايع و ملل رايج بوده است.[10] در حديثي آمده كه حضرت ابراهيم(عليه السلام) هنگام دعاي يكي از مؤمنان آمين گفت.[11] نيز نقل شده كه هنگام نفرين‌كردن موسي(عليه السلام) به فرعون، فرشتگان آمين گفتند.[12] آيات 88-89 يونس/10 از نفرين حضرت موسي(عليه السلام) و اجابت دعاي دو نفر سخن گفته است: {رَبَّنَا اطمِس عَلَى أَموَالِهِم وَاشدُد عَلَى قُلُوبِهِم فَلا يُؤمِنُوا حَتَّى يَرَوُا العَذَابَ الألِيمَ * قَالَ قَد أُجِيبَت دَعوَتُكُمَا فَاستَقِيمَا}.

 

برخي مفسران گفته‌اند كه در اين ماجرا موسي (عليه السلام) دعا كرد و برادرش هارون آمين ‌گفت.[13] اين تفسير در احاديث هم آمده است.[14] پاره‌اي منابع از كاربرد واژه «آمين» به معنايي مشابه مفهوم واژه عربي آن در كتاب مقدس و اناجيل پس از دعا يا نماز يا موارد ديگر گزارش داده‌اند.[15] در حديثي از امام صادق(عليه السلام) آمده كه مسيحيان در نمازشان آمين مي‌گفته‌اند.[16]

 

از مواردي كه گفتن آمين در متون اسلامي بسيار ترغيب شده، پس از دعاست و از اين روي، فقيهان شيعه و اهل سنت گفتن آن را پس از دعا مستحب شمرده‌اند.[17] به روايتي، پيامبر(صلي الله عليه و اله) پاداش دعا‌كننده و آمين‌گو را يكسان شمرده[18] و در حديثي ديگر، ايشان دعاي مؤمنان را هرگاه گرد هم آيند و برخي دعا كنند و ديگران آمين گويند، مستجاب خوانده است.[19] نيز نقل شده كه آن حضرت به دعا‌كننده‌اي توصيه فرمود كه دعاي خود را به آمين ختم كند.[20]

 

 در ماجراي مباهله با مسيحيان نجران نيز پيامبر اكرم(صلي الله عليه و اله) به حضرت علي(عليه السلام)، حضرت فاطمه (سلام الله عليها) و امام حسن و امام حسين (عليهم السلام) سفارش فرمود كه در پي دعاي او آمين بگويند.[21] در سيره امام صادق(عليه السلام)آمده كه هرگاه اندوهگين مي‌شد، زنان و كودكان را گرد آورده، از آنان مي‌خواست پس از دعاي او آمين بگويند.[22]

 

بر پايه برخي احاديث، پيامبر(صلي الله عليه و اله) و امامان: هنگام دعا‌كردن خود يا ديگران آمين مي‌گفتند.[23] بنابر روايتي، پيامبر(صلي الله عليه و اله) روزي بر منبر چند بار آمين گفت و در جواب پرسش اصحاب، آن را در پاسخ به دعاي جبرئيل دانست.[24] بر پايه حديثي ديگر، پس از آن كه پيامبر اكرم(صلي الله عليه و اله) ستمكاران بر رسول خدا(صلي الله عليه و اله) و حضرت علي(عليه السلام) را نفرين كرد، هم پيامبر(صلي الله عليه و اله) و هم علي(عليه السلام) آمين گفتند.[25]

 

عموم فقيهان اهل سنت آمين گفتن پس از قرائت سوره حمد را در نماز مستحب شمرده‌اند.[26] برخي از آنان گفتن آمين پس از تلاوت سوره حمد را خواه در نماز و خواه جز آن، مستحب شمرده و آن را در نماز مستحب مؤكّد دانسته‌اند.[27] به نظر بسياري از فقيهان اهل سنت، اين كار بر همه نمازگزاران مستحب است، اعم از زن و مرد، امام و مأموم، در نماز جماعت يا فرادا و نماز مستحب يا واجب.[28] البته مالكيان آمين گفتن در نماز جماعتِ جهري را تنها براي مأموم، مشروط به شنيدن صداي امام، مستحب دانسته‌اند.[29] اندكي از فقيهان اهل سنت، آمين گفتن در نماز جماعت را بر مأموم واجب شمرده‌اند.[30] بر اساس ديدگاه‌هاي ياد شده، جز حنفي‌ها كه آمين را آهسته مي‌گويند[31]، پيروان ديگر مذاهب اهل سنت در نمازهاي جهري از جمله نمازهاي جماعت صبح، مغرب و عشاء مسجدالحرام و مسجدالنبي، در پي قرائت حمد امام، با صداي بلند و هماهنگ آمين مي‌گويند.

 

مستند فقيهان اهل سنت براي استحباب اين عمل، احاديث متعدد منقول از پيامبر(صلي الله عليه و اله) است. از جمله از امام علي(عليه السلام) روايت كرده‌اند كه از آمين گفتن پيامبر (صلي الله عليه و اله) پس از تلاوت {وَلا الضالين} خبر داده است.[32] نيز ابوهريره نقل كرده كه رسول خدا(صلي الله عليه و اله) مسلمانان را به آمين گفتن پس از سوره حمد امام جماعت فرمان داده[33] و خود نيز اين كار را انجام مي‌داده است.[34]

 

عايشه[35] و ابن عباس[36] نيز از رسول خدا روايت كرده‌اند كه آمين گفتن مسلمانان را مايه حسادت يهوديان به آنان شمرده است. در سيره پيامبر(صلي الله عليه و اله) نيز گفتن آمين با صداي بلند نقل شده است.[37] بنا بر حديثي ديگر، بلال از پيامبر(صلي الله عليه و اله) خواست تا در آمين گفتن از او پيشي نگيرد.[38] از ام حُصَين نقل شده كه در صف اول زنان در نماز جماعت، صداي آمين گفتن پيامبر را شنيده است.[39]

 

در برابر، به نظر مشهور فقيهان امامي، تأمين (گفتن آمين) پس از حمد در نماز اعم از فُرادا و جماعت، براي امام و مأموم حرام است و چنين نمازي بدعت و باطل شمرده مي‌شود.[40] برخي اين مسئله را اجماعي ميان فقيهان اماميه دانسته‌اند.[41] با استناد به برخي روايات، سخناني ديگر هم در فقه امامي يافت مي‌شود؛ از جمله حرمت آمين گفتن در نماز، بدون باطل شدن نماز[42]، كراهت[43] اين كار، و نيز جواز آن كه به ابن جنيد نسبت داده شده است.[44] برخي، رواياتي را كه بر جواز آمين گفتن دلالت دارد و مستند قائلان به جواز يا كراهت آن است، بر تقيه حمل كرده‌اند.[45]

 

از نظر علماي شيعه[46]، استناد به احاديث مورد استدلال اهل سنت، درست نيست؛ زيرا همه روايات منقول از طريق اهل سنت در اين باره بر سه دسته‌اند: 1. حديث منقول از امام علي(عليه السلام) در اين زمينه. 2. روايات ابوهريره. 3. روايات ديگر. روايت منسوب به علي(عليه السلام) از جهات گوناگون پذيرفتني نيست؛ زيرا اولاً جز در سنن ابن ماجه، در هيچ يك از منابع شيعه و اهل سنت نيامده است. ثانياً ابن ابي‌ليلي كه در زمره راويان اين حديث است، ضعيف به شمار مي‌رود.[47] ثالثاً مضمون اين روايت با ديدگاه امامان شيعه: تعارض دارد كه به احاديث متعدد مستند است.

 

احاديث نقل شده از طريق ابوهريره نيز به جهت ضعف و غير قابل اعتماد بودن او معتبر نيستند؛ زيرا بسياري از اصحاب و فقيهان بزرگ او را طعن كرده‌اند. از جمله بنا بر حديثي، امام علي(عليه السلام) او را از دروغگوترين افراد شمرد.[48] خليفه دوم نيز او را به سبب مال‌اندوزي از راه حكمراني نكوهيد و دشمن خدا ناميد.[49] عايشه او را دروغگو و جاعل حديث خوانده است.[50] افزون بر اين، بسياري از فقيهان مانند ابوحنيفه احاديث او را مردود شمرده و فتوا دادن بر اساس آن‌ها را نپذيرفته‌اند.[51]

 

روايات منقول از عايشه و ابن عباس نيز از چند جهت اشكال دارند؛ زيرا مضمون آن‌ها چنين است كه آمين گفتن در شرايع پيشين از جمله دين يهود نبوده، در حالي كه اين با مسلمات تاريخي ناسازگار است. نيز سند آن‌ها مناقشه‌پذير است؛ زيرا سهيل بن ابي‌صالح[52] در سلسله سند روايت عايشه، طلحة بن عمر[53] آمده كه تضعيف شده است. هر چند برخي روايت وائل بن حجر را صحيح شمرده‌اند، شماري از اهل سنت آن را ضعيف دانسته‌اند.[54] حديث عبدالجبار به نقل از پدرش نيز مقطوع است؛ زيرا وي پس از مرگ پدر زاده شده و حديث را از او نشنيده است.[55] حديث بلال نيز مناقشه پذير است؛ هم به سبب مرسل بودن[56] و هم به دليل وجود عاصم احول در سند آن كه برخي محدثان اهل سنت او را ضعيف شمرده‌اند.[57] همچنين در سند روايت ام حصين، اسماعيل بن مكي قرار دارد كه او را ضعيف دانسته‌اند.[58] افزون بر اين، بسياري از احاديث مورد استناد، عام‌اند و به گفتن آمين در نماز تصريح ندارند.[59]

 

از مهم‌ترين ادله نظر مشهور در فقه امامي، روايات منقول از پيامبر(صلي الله عليه و اله) است[60]؛ از جمله آن كه ايشان از ذكر كلام آدمي در نماز نهي كرده است.[61] نيز حديثي كه نماز را شامل سه عنصر تكبير، تسبيح و قرائت قرآن شمرده است[62]؛ و گفتن آمين مصداق هيچ يك از اين سه نيست. افزون بر اين، پيامبر(صلي الله عليه و اله) خود به مسلمانان فرمان داده تا نماز را همانند آن حضرت بگزارند.[63]

 

در حديث ابوحميد ساعدي كه اهل سنت نقل كرده‌اند و در آن، وي چگونگي نماز پيامبر را در حضور 10 تن از صحابه تشريح كرده، سخني از آمين گفتن به ميان نيامده است.[64] اگر آمين جزء نماز بود، بايد در شمار اذكار واجب يا مستحب آن ذكر مي‌شد. به نظر فقيهان شيعه، آمين پس از تلاوت سوره حمد را نمي‌توان درخواست اجابت خواسته‌هاي نمازگزار هنگام قرائت آن سوره به شمار آورد؛ زيرا وي اين جمله را به قصد تلاوت سوره تلاوت مي‌كند، نه به قصد دعا.[65] احتياط هم اقتضا دارد آمين كه احتمالاً قطع‌كننده نماز است، بر زبان جاري نشود.[66]

 

سخنان و سيره امامان شيعه: نيز مستند ديگر فقيهان امامي در اين زمينه است. از جمله در حديثي از امام صادق(عليه السلام) آمده كه پيامبر اكرم(صلي الله عليه و اله) از گفتن آمين نهي فرموده است.[67] بنا بر روايتي ديگر، آن حضرت ضمن نهي از گفتن آمين، نمازگزاران را به گفتن {اَلحمدُ لِلَّهِ رَبِّ العالَمينَ} پس از حمد سفارش كرد.[68] در حديثي ديگر، گفتن آمين از كارهاي مسيحيان شمرده شده است.[69] افزون بر اين، در روايات گزارشگر چگونگي نماز گزاردن امامان:، گفتن «آمين» به عنوان ذكر واجب يا مستحب مطرح نشده است؛ مانند روايت زراره از امام باقر(عليه السلام)[70] و روايت معاوية بن عمار از امام صادق(عليه السلام).[71]

 

برخي از فقيهان يكي از مستندات حرمت آمين در نماز را اجماع فقيهان شيعه دانسته‌اند[72]؛ ولي استناد به اجماع، مناقشه‌پذير است؛ زيرا در ميان فقيهان امامي، برخي مخالف نظر مشهور را پذيرفته‌اند و نيز ممكن است اين اجماع به احاديث منقول درباره‌ نهي از گفتن آمين مستند باشد و از اين رو مستقلاً كاشف از رأي معصوم نيست.[73]

 

آراي فقيهان در جواز گفتن آمين در ديگر مواضع نماز مختلف است. بيشتر فقيهان اهل سنت گفتن آمين را جز در نماز صبح، تنها پس از قرائت سوره حمد جايز مي‌دانند و برآنند كه در صورت فراموشي نمازگزار و گذشتن از محل، گفتن آن جايز نيست.[74] برخي ديگر در صورت فراموشي، گفتن آمين را تا قبل از رفتن به ركوع جايز شمرده‌اند.[75] برخي از فقيهان اهل سنت نيز در قنوت نماز صبح، آمين گفتن مأموم را واجب شمرده و شماري ديگر او را ميان خواندن قنوت يا آمين گفتن در پاسخ به دعاي امام مخير دانسته‌اند.[76] مستند استحباب آمين در قنوت، روايتي از ابن عباس است كه پيامبر(صلي الله عليه و اله) در يك ماه در همه نمازها قنوت خواند و مأمومان آمين ‌گفتند.[77] بيشتر فقيهان امامي گفتن آمين را به طور مطلق، خواه پس از خواندن حمد و خواه در مواضع ديگر نماز، جايز ندانسته‌اند.[78] مهم‌ترين مستند اين ديدگاه آن است كه آمين سخن آدميان است نه ذكر نماز؛ و از اين‌رو، گفتن آن در هيچ جاي نماز جايز نيست.[79] ديدگاه ديگر آن است كه آمين گفتن تنها پس از قرائت حمد جايز نيست[80]؛ زيرا احاديث مورد استناد تنها گفتن آن را پس از حمد ممنوع كرده‌اند.[81]

 

به نظر فقيهان امامي، گفتن آمين در حال تقيه جايز[82] و حتي واجب[83] است. مستند اين حكم، ادله عام جواز يا وجوب تقيه* است كه شامل آمين گفتن در نماز هم مي‌شود.[84] با وجود اين، اگر كسي آمين گفتن را در حالت تقيه ترك كند، هر چند مرتكب گناه شده، نمازش صحيح است[85]؛ زيرا آمين گفتن حتي نزد اهل سنت از اجزاي نماز به شمار نمي‌رود و واجب نيست.[86] برخي نماز را در اين حال، از آن رو صحيح دانسته‌اند كه نماز طبق وظيفه واقعي به جا آورده شده است.[87]

 

… منابع

احقاق الحق: نور الله الحسيني الشوشتري (م.1019ق.)، تعليقات شهاب الدين نجفي، قم، مكتبة النجفي، 1406ق؛ اضواء علي السنة المحمديه: محمود ابوريّة (م.1385ق.)، قم، البطحا؛ الاقناع: الشربيني (م.977ق.)، بيروت، دار المعرفه؛ الانتصار: السيد المرتضي (م.436ق.)، قم، النشر الاسلامي، 1415ق؛ الانوار البهيه: شيخ عباس القمي (م.1359ق.)، قم، النشر الاسلامي، 1417ق؛ بحار الانوار: المجلسي (م.1110ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1403ق؛ البداية والنهايه: ابن كثير (م.774ق.)، به كوشش علي شيري، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1408ق؛ تاج العروس: الزبيدي (م.1205ق.)، به كوشش علي شيري، بيروت، دار الفكر، 1414ق؛ تأويل مختلف الحديث: ابن قتيبه (م.276ق.)، به كوشش اسماعيل اسعردي، بيروت، دار الكتب العلميه؛ تذكرة الفقهاء: العلامة الحلي (م.726ق.)، قم، آل‌البيت عليهم السلام، 1414ق؛ تفسير ابن كثير (تفسير القرآن العظيم): ابن كثير (م.774ق.)، به كوشش مرعشلي، بيروت، دار المعرفه، 1409ق؛ تفسير ثعلبي (الكشف والبيان): الثعلبي (م.427ق.)، به كوشش ابن عاشور، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1422ق؛ تفسير سيد مصطفي خميني (تفسير القرآن الكريم): سيد مصطفي خميني (م.1356ش.)، نشر آثار الامام قدس سره، 1418ق؛ التنقيح في شرح العروة الوثقي: تقرير بحث الخوئي (م.1413ق.)، ميرزا علي تبريزي، قم، انصاريان، 1417ق؛ تهذيب الاحكام: الطوسي (م.460ق.)، به كوشش موسوي و آخوندي، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1365ش؛ تهذيب التهذيب: ابن حجر العسقلاني (م.852ق.) بيروت، دار الفكر، 1404ق؛ جامع احاديث الشيعه: اسماعيل معزي ملايري، قم، المطبعة العلميه، 1399ق؛ جامع الخلاف و الوفاق: علي بن محمد القمي السبزواري (م.قرن 7)، به كوشش حسني، قم، زمينه سازان ظهور امام عصر، 1379ش؛ جامع المقاصد: الكركي (م.940ق.)، قم، آل‌البيت عليهم السلام، 1411ق؛ جواهر الكلام: النجفي (م.1266ق.)، به كوشش قوچاني و ديگران، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ الحبل المتين: البهائي (م.1031ق.)، قم، مكتبة بصيرتي، 1398ق؛ الحدائق الناضره: يوسف البحراني (م.1186ق.)، به كوشش آخوندي، قم، نشر اسلامي، 1363ش؛ الخلاف: الطوسي (م.460ق.)، به كوشش سيد علي خراساني و ديگران، قم، نشر اسلامي، 1418ق؛ الدر المنثور: السيوطي (م.911ق.)، بيروت، دار المعرفه، 1365ق؛ الدروس الشرعيه: الشهيد الاول (م.786ق.)، قم، نشر اسلامي، 1412ق؛ دعائم الاسلام: النعمان المغربي (م.363ق.)، به كوشش فيضي، قاهره، دار المعارف، 1383ق؛ الدعوات: الراوندي (م.573ق.)، قم، مدرسة الامام المهدي، 1407ق؛ ذكري: الشهيد الاول (م.786ق.)، قم، آل‌البيت عليهم السلام، 1419ق؛ رسالة ابن ابي‌زيد: القيرواني (م.389ق.) بيروت، المكتبة الثقافيه؛ روض الجنان في شرح ارشاد الاذهان: الشهيد الثاني (م.965ق.)، قم، آل‌البيت عليهم السلام؛ روضة الطالبين: النووي (م.676ق.)، به كوشش عادل احمد و علي محمد، بيروت، دار الكتب العلميه؛ زاد المسير: ابن الجوزي (م.597ق.)، به كوشش محمد عبدالرحمن، بيروت، دار الفكر، 1407ق؛ سنن ابن ماجه: ابن ماجه (م.275ق.)، به كوشش محمد فؤاد، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1395ق؛ سنن ابي‌داود: السجستاني (م.275ق.)، به كوشش سعيد محمد اللحام، بيروت، دار الفكر، 1410ق؛ سنن الترمذي: الترمذي (م.279ق.)، به كوشش عبدالوهاب، بيروت، دار الفكر، 1402ق؛ سنن الدارمي: الدارمي (م.255ق.)، احياء السنة النبويه؛ السنن الكبري: البيهقي (م.458ق.)، بيروت، دار الفكر؛ سنن النسائي: النسائي (م.303ق.)، بيروت، دار الفكر، 1348ق؛ شرائع الاسلام: المحقق الحلي (م.676ق.)، به كوشش سيد صادق شيرازي، تهران، استقلال، 1409ق؛ شرح نهج البلاغه: ابن ابي‌الحديد (م.656ق.)، به كوشش محمد ابوالفضل، دار احياء الكتب العربيه، 1378ق؛ الصافي: الفيض الكاشاني (م.1091ق.)، بيروت، اعلمي، 1402ق؛ الصحاح: الجوهري (م.393ق.)، به كوشش احمد العطار، بيروت، دار العلم للملايين، 1407ق؛ صحيح البخاري: البخاري (م.256ق.)بيروت، دار الفكر، 1401ق؛ صحيح مسلم بشرح النووي: النووي (م.676ق.)، بيروت، دار الكتاب العربي، 1407ق؛ صحيح مسلم: مسلم (م.261ق.)، بيروت، دار الفكر؛ عمدة القاري: العيني (م.855ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ عون المعبود: العظيم آبادي (م.1329ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه، 1415ق؛ العين: خليل (م.175ق.)، به كوشش المخزومي و السامرائي، دار الهجره، 1409ق؛ غنائم الايام: ميرزا ابوالقاسم القمي (م.1221ق.)، به كوشش تبريزيان، الاعلام الاسلامي، 1417ق؛ فتح الباري: ابن حجر العسقلاني (م.852ق.)، بيروت، دار المعرفه؛ فتح العزيز: عبدالكريم بن محمد الرافعي (م.623ق.)، دار الفكر؛ فيض القدير: المناوي (م.1031ق.)، به كوشش احمد عبدالسلام، بيروت، دار الكتب العلميه، 1415ق؛ قاموس الكتاب المقدس: بطرس عبدالملك و ديگران، القاهره، دار الثقافه، 1994م؛ الكافي: الكليني (م.329ق.)، به كوشش غفاري، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1375ش؛ كتاب الطهاره: الانصاري (م.1281ق.)، لجنة تحقيق تراث الشيخ، المؤتمر العالمي لميلاد الشيخ الانصاري، قم، 1415ق؛ كتاب مقدس: ترجمه: فاضل خان همداني، ويليام گلن، هنري مرتن، تهران، اساطير، 1380ش؛ كشاف القناع: منصور البهوتي (م.1051ق.)، به كوشش محمد حسن، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418ق؛ كشف الغطاء: كاشف الغطاء (م.1227ق.)، اصفهان، مهدوي؛ كنزالعمال: المتقي الهندي (م.975ق.)، به كوشش صفوة السقاء، بيروت، الرساله، 1413ق؛ لسان العرب: ابن منظور (م.711ق.)، قم، ادب الحوزه، 1405ق؛ المبسوط: السرخسي (م.483ق.)، بيروت، دار المعرفه، 1406ق؛ مجمع البيان: الطبرسي (م.548ق.)، به كوشش گروهي از علما، بيروت، اعلمي، 1415ق؛ مجمع الزوائد: الهيثمي (م.807ق.)، بيروت، دار الكتاب العربي، 1402ق؛ مجمع الفائدة والبرهان: المحقق الاردبيلي (م.993ق.)، به كوشش عراقي و ديگران، قم، نشر اسلامي، 1416ق؛ المجموع شرح المهذب: النووي (م.676ق.)، دار الفكر؛ مدارك الاحكام: سيد محمد بن علي الموسوي العاملي (م.1009ق.)، قم، آل‌البيت عليهم السلام، 1410ق؛ مسالك الافهام الي تنقيح شرائع الاسلام: الشهيد الثاني (م.965ق.)، قم، معارف اسلامي، 1416ق؛ مستدرك الوسائل: النوري (م.1320ق.)، بيروت، آل‌البيت عليهم السلام، 1408ق؛ مستمسك العروة الوثقي: سيد محسن حكيم (م.1390ق.)، قم، مكتبة النجفي، 1404ق؛ مستند الشيعه: احمد النراقي (م.1245ق.)، قم، آل‌البيت عليهم السلام، 1415ق؛ مسند احمد: احمدبن حنبل (م.241ق.)، بيروت، دار صادر؛ مصباح الفقيه: رضا الهمداني (م.1322ق.)، تهران، مكتبة الصدر؛ معاني الاخبار: الصدوق (م.381ق.)، به كوشش غفاري، قم، انتشارات اسلامي، 1361ش؛ المعتبر: المحقق الحلي (م.676ق.)، مؤسسة سيد الشهداء، 1363ش؛ المعجم الكبير: الطبراني (م.360ق.)، به كوشش حمدي عبدالمجيد، دار احياء التراث العربي، 1405ق؛ معجم لغة الفقهاء: محمد قلعه‌جي، بيروت، دار النفائس، 1408ق؛ معجم مقاييس اللغه: ابن فارس (م.395ق.)، به كوشش عبدالسلام، قم، دفتر تبليغات، 1404ق؛ المغني و الشرح الكبير: عبدالله بن قدامة (م.620ق.) و عبدالرحمن بن قدامة (م.682ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه؛ مفردات: الراغب (م.425ق.)، نشر الكتاب، 1404ق؛ مكارم الاخلاق: الطبرسي (م.قرن 548)، بيروت، اعلمي، 1392ق؛ من لا يحضره الفقيه: الصدوق (م.381ق.)، به كوشش غفاري، قم، نشر اسلامي، 1404ق؛ الموطّأ: مالك بن انس (م.179ق.)، به كوشش محمد فؤاد، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1406ق؛ ميزان الاعتدال في نقد الرجال: الذهبي (م.748ق.)، به كوشش البجاوي، بيروت، دار المعرفه، 1382ق؛ نفحات الازهار في خلاصة عبقات الانوار: سيد علي الحسيني الميلاني، قم، 1378ش؛ نهاية الاحكام: العلامة الحلي (م.726ق.)، به كوشش رجائي، قم، اسماعيليان، 1410ق؛ نيل الاوطار: الشوكاني (م.1255ق.)، بيروت، دار الجيل، 1973م؛ وسائل الشيعه: الحر العاملي (م.1104ق.)، قم، آل‌البيت عليهم السلام، 1412ق.

 

سيد جعفر صادقي فدكي

 


[1]. معجم مقاييس اللغه، ج1، ص133؛ لسان العرب، ج13، ص21.

[2]. العين، ج8، ص388؛ الصحاح، ج5، ص2071؛ لسان العرب، ج13، ص21، «امن».

[3]. معاني الاخبار، ص349؛ معجم لغة الفقهاء، ص37.

[4]. لسان العرب، ج13، ص26-27.

[5]. تفسير ثعلبي، ج1، ص125؛ قاموس الكتاب المقدس، ص7.

[6]. عمدة القاري، ج6، ص47؛ تفسير القرآن الكريم، ج1، ص30.

[7]. مفردات، ص26؛ تاج العروس، ج18، ص26، «امن».

[8]. تفسير ثعلبي، ج1، ص125؛ زاد المسير، ج1، ص12؛ عمدة القاري، ج6، ص47.

[9]. الموطأ، ج1، ص87؛ المبسوط، ج1، ص32-33؛ المجموع، ج5، ص233.

[10]. فتح الباري، ج11، ص3.

[11]. الدعوات، ص42؛ بحار الانوار، ج66، ص287.

[12]. وسائل الشيعه، ج7، ص105.

[13]. مجمع البيان، ج5، ص221؛ تفسير ابن كثير، ج1، ص34.

[14]. وسائل الشيعه، ج7، ص105؛ بحار الانوار، ج13، ص135.

[15]. كتاب مقدس، تثنيه: 27: 15-26؛ قاموس الكتاب المقدس، ص7.

[16]. دعائم الاسلام، ج1، ص160؛ بحار الانوار، ج82، ص49؛ الحدائق الناضره، ج8، ص197.

[17]. المجموع، ج3، ص493؛ كشف الغطاء، ج2، ص309.

[18]. الكافي، ج2، ص487؛ مكارم الاخلاق، ص274؛ كنز العمال، ج2، ص75.

[19]. مجمع الزوائد، ج10، ص170؛ المستدرك، ج3، ص347.

[20]. سنن ابي داود، ج1، ص213؛ فتح الباري، ج11، ص168؛ بحارالانوار، ج90، ص394.

[21]. الدر المنثور، ج2، ص39؛ الصافي، ج1، ص343؛ بحار الانوار، ج21، ص281.

[22]. الكافي، ج2، ص487؛ مكارم الاخلاق، ص274؛ وسائل الشيعه، ج7، ص105.

[23]. مجمع الزوائد، ج10، ص176؛ بحار الانوار، ج40، ص45؛ المستدرك، ج1، ص520.

[24]. وسائل الشيعه، ج7، ص206؛ مستدرك الوسائل، ج7، ص426.

[25]. بحار الانوار، ج40، ص45؛ احقاق الحق، ج5، ص95؛ الانوار البهيه، ص77.

[26]. المجموع، ج3، ص371؛ المغني، ج1، ص531؛ فتح العزيز، ج3، ص347.

[27]. المغني، ج1، ص528؛ المجموع، ج3، ص371؛ الاقناع، ج1، ص124.

[28]. المجموع، ج3، ص371.

[29]. رساله ابن ابي زيد، ص104؛ المغني، ج1، ص528.

[30]. نيل الاوطار، ج2، ص245.

[31]. المبسوط، ج1، ص32.

[32]. سنن ابن ماجه، ج1، ص277.

[33]. صحيح البخاري، ج1، ص190؛ سنن ابي داود، ج1، ص212.

[34]. سنن ابي داود، ج1، ص212؛ سنن ابن ماجه، ج1، ص278.

[35]. سنن ابن ماجه، ج1، ص278؛ الدر المنثور، ج1، ص17.

[36]. كنز العمال، ج7، ص447؛ الدر المنثور، ج1، ص17.

[37]. سنن ابي داود، ج1، ص212؛ سنن ابن ماجه، ج1، ص278؛ سنن الترمذي، ج1، ص157.

[38]. مسند احمد، ج6، ص212؛ سنن ابي داود، ج1، ص213.

[39]. المعجم الكبير، ج20، ص158؛ مجمع الزوائد، ج2، ص113-114.

[40]. الانتصار، ص144؛ تذكرة الفقهاء، ج3، ص162؛ ذكري الشيعه، ج3، ص345.

[41]. الخلاف، ج1، ص334؛ نهاية الاحكام، ج1، ص465.

[42]. مدارك الاحكام، ج3، ص373، 375.

[43]. المعتبر، ج2، ص186؛ شرائع الاسلام، ج1، ص66.

[44]. الدروس، ج1، ص174؛ الحبل المتين، ص225.

[45]. الدروس، ج1، ص174؛ مدارك الاحكام، ج3، ص374.

[46]. المعتبر، ج2، ص187؛ نهاية الاحكام، ج1، ص465.

[47]. سنن ابن ماجه، ج1، ص278.

[48]. وسائل الشيعه، ج1، ص41؛ شرح نهج البلاغه، ج4، ص48.

[49]. وسائل الشيعه، ج1، ص42؛ شرح نهج البلاغه، ج16، ص165؛ البداية و النهايه، ج8، ص121.

[50]. نك: تأويل مختلف الحديث، ص41؛ نفحات الازهار، ج3، ص230.

[51]. شرح نهج البلاغه، ج4، ص68؛ اضواء علي السنة المحمديه، ص204-205.

[52]. تهذيب التهذيب، ج4، ص232؛ فيض القدير، ج1، ص544.

[53]. سنن ابن ماجه، ج1، ص278؛ فيض القدير، ج5، ص562.

[54]. عون المعبود، ج3، ص144.

[55]. سنن الترمذي، ج3، ص7؛ عون المعبود، ج2، ص292.

[56]. عمدة القاري، ج6، ص48؛ عون المعبود، ج3، ص149.

[57]. ميزان الاعتدال، ج2، ص350.

[58]. مجمع الزوائد، ج2، ص114؛ تهذيب التهذيب، ج1، ص289.

[59]. سنن ابن ماجه، ج1، ص278؛ فيض القدير، ج5، ص562.

[60]. الخلاف، ج1، ص334؛ المعتبر، ج2، ص185؛ نهاية الاحكام، ج1، ص465.

[61]. صحيح مسلم، ج2، ص70؛ سنن النسائي، ج3، ص17؛ مستدرك الوسائل، ج5، ص427.

[62]. السنن الكبري، ج2، ص345؛ بحار الانوار، ج82، ص279.

[63]. السنن الكبري، ج2، ص345؛ بحار الانوار، ج82، ص279.

[64]. مسند احمد، ج5، ص424؛ سنن الدارمي، ج1، ص313.

[65]. الانتصار، ص145.

[66]. الانتصار، ص144؛ جامع الخلاف و الوفاق، ص72.

[67]. دعائم الاسلام، ج1، ص160؛ بحار الانوار، ج82، ص49؛ جامع احاديث الشيعه، ج5، ص112.

[68]. الكافي، ج3، ص313؛ تهذيب الاحكام، ج2، ص71؛ وسائل الشيعه، ج6، ص67.

[69]. تهذيب الاحكام، ج2، ص71؛ وسائل الشيعه، ج6، ص67.

[70]. الكافي، ج3، ص334؛ تهذيب الاحكام، ج2، ص83.

[71]. الكافي، ج3، ص311؛ من لا يحضره الفقيه، ج1، ص300.

[72]. الخلاف، ج1، ص334؛ روض الجنان، ص267.

[73]. نك: مجمع الفائده، ج2، ص234؛ مستمسك العروه، ج6، ص591.

[74]. المغني، ج1، ص530؛ كشاف القناع، ج1، ص407؛ المجموع، ج3، ص373.

[75]. روضة الطالبين، ج1، ص352.

[76]. المجموع، ج3، ص501.

[77]. المجموع، ج3، ص502.

[78]. جامع المقاصد، ج2، ص248؛ مسالك الافهام، ج1، ص210.

[79]. غنائم الايام، ج2، ص508؛ مستمسك العروه، ج6، ص592.

[80]. مستند الشيعه، ج5، ص190؛ جواهر الكلام، ج10، ص3.

[81]. مصباح الفقيه، ج2، ص313.

[82]. تذكرة الفقهاء، ج3، ص163؛ نهاية الاحكام، ج1، ص466.

[83]. مجمع الفائده، ج2، ص237؛ جواهر الكلام، ج10، ص10-11.

[84]. جواهر الكلام، ج10، ص10-11.

[85]. غنائم الايام، ج2، ص453.

[86]. جواهر الكلام، ج10، ص11.

[87]. التنقيح، ج4، ص324، «كتاب الطهاره».

 


| شناسه مطلب: 86321




تأمين تقيه



نظرات کاربران