آیه سقایة الحاج آیه سقایة الحاج آیه سقایة الحاج بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
آیه سقایة الحاج آیه سقایة الحاج آیه سقایة الحاج آیه سقایة الحاج آیه سقایة الحاج

آیه سقایة الحاج

 نوزدهمین آیه سوره توبه، درباره آب دادن به حاجیان و تعمیر مسجدالحرام و ایمان به خدا و قیامت و جهاد در راه خدا   سِقایت از ریشه «س ـ ق ـ ی»، مصدر و به معنای آب دادن دیگران است.[1] از این رو آیه 19 توبه/9 آیه سقایة الحاج نام گرفت

 نوزدهمين آيه سوره توبه، درباره آب دادن به حاجيان و تعمير مسجدالحرام و ايمان به خدا و قيامت و جهاد در راه خدا

 

سِقايت از ريشه «س ـ ق ـ ي»، مصدر و به معناي آب دادن ديگران است.[1] از اين رو آيه 19 توبه/9 آيه سقاية الحاج نام گرفته[2] كه واژه سقايت در آن آمده و بيانگر آن است كه ايمان به خدا و روز جزا و جهاد در راه خدا از سقايت* حاجيان و آباد‌كردن مسجدالحرام برتر است: {أَجَعَلتُم سِقَايَةَ الحَاجِّ وَعِمَارَةَ المَسجِدِ الحَرَامِ كَمَن آمَنَ بِاللهِ وَاليَومِ الآخِرِ وَجَاهَدَ فِي سَبِيلِ اللهِ لا يَستَوُونَ عِندَ اللهِ وَاللهُ لا يَهدِي القَومَ الظَّالِمِينَ}. (توبه/9، 19)

 

افزون بر معناي مزبور، واژه سقايت به معناي جاي آشاميدن آب[3] و نيز ظرف آب: {جَعَلَ السِّقَايَةَ فِي رَحلِ أَخِيهِ} (يوسف/12، 70) آمده است. سقايت و آب دادن به زائران خانه خدا از مناصب و شئون مسجدالحرام بود كه اعراب جاهلي بدان افتخار و مباهات مي‌كردند. سقايت از مناصبي بود كه قُصَيّ بن كلاب، از اجداد پيامبر گرامي(صلي الله عليه و آله) بعد از خارج‌كردن مكه از دست قبيله خزاعه، براي اداره مسجدالحرام و زائران خانه خدا آن را پديد آورد.[4] وي هنگام وفاتش اين سمت را به پسرش عبدمناف واگذارد[5] و از آن پس اين سمت در ميان فرزندان عبدمناف وجود داشت[6] تا در پايان به عباس بن عبدالمطلب رسيد. سقاية العباس در مسجدالحرام بنايي داشت كه گفته‌اند در جهت جنوبي زمزم بوده است.[7] بر پايه روايتي، رسول خدا(صلي الله عليه و آله) نيز سقايت زائران خانه خدا را براي بني‌هاشم و پرده‌داري كعبه را براي بني‌‌عبدالدار قرار داد.[8]

 

در شأن نزول آيه سقاية الحاج نقل شده است كه عباس بن عبدالمطلب به جهت عهده‌داري سقايت حاجيان و طلحة بن شيبه به جهت كليدداري كعبه و عمارت مسجدالحرام بر يكديگر فخر مي‌فروختند. آن دو با ورود علي بن ابي‌طالب نزد خود، او را در اين باره داور قرار دادند. وي خود را به سبب سبقت در ايمان ميان مردان اين امت و هجرت و جهاد در راه خدا و نماز گزاردن به سوي دو قبله با پيامبر(صلي الله عليه و آله) برتر از هر دو خواند. عباس و طلحه خصومت ميان خود و تفاخر علي بن ابي‌طالب بر خويش را نزد پيامبر(صلي الله عليه و آله) بردند. ايشان سكوت كرد تا آيه {أَجَعَلتُم سِقَايَةَ الحَاجِّ...} نازل شد.[9] همين شأن نزول با اندكي تفاوت، در روايتي از امام صادق(عليه السلام)[10] و نيز منابع ديگر ياد شده است.[11]

 

افزون بر اين شأن نزول، اقوال ديگري هم ذكر شده است:

 1. بر پايه روايتي، علي(عليه السلام) از عمويش عباس خواست كه به مدينه هجرت كند و به رسول خدا(صلي الله عليه و آله) بپيوندد. وي پاسخ داد: من در مكه عهده‌دار سقايت حاجيان و آبادگر مسجدالحرام هستم. آن‌گاه اين آيه نازل شد.[12]

 

بر پايه روايتي ديگر، اختلافي ميان علي(عليه السلام) و عباس پديد آمد و عباس بدان سبب كه عموي پيامبر(صلي الله عليه و آله) بود و سقايت حاجيان و تعمير مسجدالحرام را بر عهده داشت، خود را برتر از علي(عليه السلام) مي‌پنداشت. بدين جهت اين آيه نازل شد.[13] بر پايه گزارشي ديگر، پس از فتح مكه، پيامبر(صلي الله عليه و آله)‌ سقايت حج‌گزاران را به عمويش عباس و كليدداري كعبه را به عثمان بن طلحه داد. عباس به علي(عليه السلام) گفت: رسول خدا به تو كاري مهم نداد. در اين هنگام، آيه سقاية الحاج نازل شد.[14]

 

2. بر اساس نقلي، پس از آن كه عباس بن عبدالمطلب در غزوه بدر اسير شد، او را به تمسخر گرفتند. وي در پاسخ به مسلمانان گفت: اگر شما در اسلام آوردن و هجرت و جهاد بر ما سبقت گرفتيد، ما آبادگر مسجدالحرام و ساقي زائران خانه خدا بوده‌ايم. در اين حال، اين آيه نازل شد.[15]

 

3. بر پايه روايتي ديگر، آيه سقاية الحاج درباره علي(عليه السلام)، حمزه، عباس و شيبه نازل شد، در حالي كه عباس و شيبه به سقاية الحاج و پرده‌داري كعبه افتخار مي‌كردند.[16]

 

4. بر پايه گزارشي از نعمان بن بشير، چند تن در كنار منبر رسول خدا(صلي الله عليه و آله) با يكديگر سخن مي‌گفتند. يكي از آنان سقايت حاجيان و ديگري عمارت مسجدالحرام و شخص سوم جهاد در راه خدا را برترين اعمال پس از اسلام خواندند. عمر بن خطاب آنان را از اين گفتاري و بلند كرد صدايشان در كنار منبر پيامبر(صلي الله عليه و آله) منع كرد و اختلاف آنان را با رسول خدا(صلي الله عليه و آله) در ميان گذاشت. آن‌گاه آيه سقاية الحاج نازل شد.[17]

 

5. بر پايه گزارشي ديگر، گروهي از مشركان، سقايت زائران خانه خدا و عمارت كعبه و مسجدالحرام را از ايمان به خدا و جهاد در راه او برتر مي‌پنداشتند. خداوند در رد سخن ايشان، اين آيه را نازل كرد.[18]

 

6. بر پايه گزارشي، مشركان به يهود گفتند: سقايت حاجيان و عمارت مسجدالحرام از آن ماست. آيا ما برتر هستيم يا محمّد و اصحابش؟ يهود پاسخ دادند: شما برتريد. در ردّ سخن آنان اين آيه نازل شد.[19]

 

گرچه اقوال مختلفي در شأن نزول آيه سقاية الحاج ذكر شده و اكثر قريب به اتفاق آن‌ها با مضمون آيه مخالفتي ندارند، از بيشتر اين روايت‌ها برمي‌آيد كه آيه در شأن علي بن ابي‌‌طالب(عليه السلام)[20] به سبب سبقت گرفتن در ايمان به خدا و روز جزا و جهاد در راه خدا نازل شده است. افزون بر اين كه روايت‌هاي امامان معصوم: مؤيد همين مطلب‌اند[21]، بر اساس روايتي از ابوذر غفاري، علي(عليه السلام) در حديث شورا ضمن احتجاج‌هايش بر برتري خود بر اعضاي شورايي كه عمر بن خطاب مشخص كرده بود، به شأن نزول آيه سقاية الحاج استدلال نمود و حاضران در شورا اين مطلب را تأييد كردند.[22]

 

مفسران در تفسير اين آيه سه ديدگاه ارائه كرده‌اند: 1. برخي بر اين باورند كه مخاطبان آيه مشركان هستند؛ زيرا به گفته ابن عباس، آنان مي‌پنداشتند كسي كه به تعمير خانه خدا و سقايت حاجيان مي‌پردازد، از كسي كه به خدا و روز جزا و جهاد في سبيل‌ الله ايمان داشته باشد، برتر است. آنان افتخار مي‌كردند كه اهل حرم هستند و از ايمان آوردن به خدا تكبر مي‌ورزيدند[23]؛ چنان‌كه بعضي از اقوال در سبب نزول آيه نيز مؤيد همين مطلب است.[24] بر پايه نقل گروهي ديگر از مفسران، مخاطبان آيه شماري ازمؤمنان بودند كه مي‌پنداشتند عمارت و سقايت آنان پيش از ايمان آوردنشان و نيز همين اعمال به دست مشركان، با سقايت و تعمير مسجدالحرام بعد از ايمان آوردن برابر است. افزون بر سياق انكاري آيه[25]، بعضي از اقوال در سبب نزول آيه نيز مؤيد اين مطلب است.[26]

 

2. در تفسيري ديگر، سقايت و عمارت، مصدر و به معناي فعل است و جمله {من آمن بالله و اليوم الآخر}‌ به فاعل اشاره دارد. بر اين اساس، ظاهر لفظ اقتضاي تشبيه فعل به فاعل و صفت به ذات دارد و اين محال است[27]؛ زيرا مقابله بايد ميان دو چيز هم‌سنخ، مانند دو انسان يا دو عمل صورت پذيرد، نه ميان انسان و عملي از او.[28] از همين رو، مفسران ناچار به تأويل آيه شده‌اند؛ يا بدين سان كه مضاف در تقدير گرفته شود: «أجعلتم أهل السقاية و عمارة المسجدالحرام ...» يا گفته شود: «أجعلتم سقاية الحاج كإيمان من آمن بالله ...».[29] برخي نيز گفته‌اند: نيازي به تقدير مضاف نيست؛ بلكه مصدر در اين‌جا به معناي فاعل است.[30] در آيه سقاية الحاج، ميان سقايت حاجيان و تعمير مسجدالحرام از سويي و ايمان به خدا و روز جزا و شركت در جهاد در راه خدا از سويي ديگر سنجش صورت پذيرفته و خداوند از نابرابري آن‌ها در فضل و برتري خبر داده است.[31]

 

3. به گفته علامه طباطبايي، ذكر سقايت حاجيان و عمارت مسجدالحرام بدون هرگونه قيد در برابر ايمان به خدا و قيامت و جهاد في سبيل‌ الله به اين معناست كه سقايت و عمارت تهي از ايمان هرگز با ايمان به خدا برابر نيست و خداوند آن را رد مي‌كند[32]. برخي از مفسران گفته‌اند: عمل نيك و عبادي هر چند عظيم اگر با ايمان توأم نباشد، ارزش ندارد[33] و ذيل آيه: {وَاللهُ لاَ يَهدِي القَومَ الظَّالِمِينَ} مؤيد همين است. ‌افزون بر اين، آيات قبل و بعد آيه سقاية الحاج وحدت معنايي دارند و دلالت مي‌كنند كه زنده بودن و ارزش و نيز سبب قرب الي‌ الله بودن هر عمل، بر روح ايمان مبتني است.[34]

 

 

منابع

اخبار مكه: الازرقي (م.248ق.)، به كوشش رشدي الصالح، مكه، مكتبة الثقافه، 1415ق؛ اسباب النزول: الواحدي (م.468ق.)، قاهره، الحلبي و شركاه، 1388ق؛ اطيب البيان: عبدالحسين طيب، تهران، انتشارات اسلامي، 1364ش؛ الامالي: الطوسي (م.460ق.)، قم، دار الثقافه، 1414ق؛ بحار الانوار: المجلسي (م.1110ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1403ق؛ تاج العروس: الزبيدي (م.1205ق.)، به كوشش علي شيري، بيروت، دار الفكر، 1414ق؛ التبيان: الطوسي (م.460ق.)، به كوشش العاملي، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ الصافي: الفيض الكاشاني (م.1091ق.)، بيروت، اعلمي، 1402ق؛ تفسير العياشي: العياشي (م.320ق.)، به كوشش رسولي محلاتي، تهران، المكتبة العلمية الاسلاميه؛ تفسير القمي: القمي (م.307ق.)، به كوشش الجزائري، قم، دار الكتاب، 1404ق؛ التفسير الكبير: الفخر الرازي (م.606ق.)، قم، دفتر تبليغات، 1413ق؛ التنبيه و الاشراف: المسعودي (م.345ق.)، بيروت، دار صعب؛ جامع‌ البيان: الطبري (م.310ق.)، بيروت، دار المعرفه، 1412ق؛ الدر المنثور: السيوطي (م.911ق.)، بيروت، دار المعرفه، 1365ق؛ دعائم الاسلام: النعمان المغربي (م.363ق.)، به كوشش فيضي، قاهره، دار المعارف، 1383ق؛ ذخائر العقبي: احمد بن عبدالله الطبري (م.694ق.)، بيروت، دار المعرفه، 1974م؛ روح المعاني: الآلوسي (م.1270ق.)، به كوشش علي عبدالباري، بيروت، 1415ق؛ روض الجنان: ابوالفتوح رازي (م.554ق.)، به كوشش ياحقي و ناصح، مشهد، آستان قدس رضوي، 1375ش؛ السيرة النبويه: ابن هشام (م.8-213ق.)، به كوشش السقاء و ديگران، بيروت، المكتبة العلميه؛ شواهد التنزيل: الحاكم الحسكاني (م.506ق.)، به كوشش محمودي، تهران، وزارت ارشاد، 1411ق؛ الصحيح من سيرة النبي صلي الله عليه و آله: جعفر مرتضي العاملي، بيروت، دار السيره، 1414ق؛ الطبقات الكبري: ابن سعد (م.230ق.)، به كوشش محمد عبدالقادر، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418ق؛ القاموس المحيط: الفيروزآبادي (م.817ق.)، بيروت، دار العلم؛ الكشاف: الزمخشري (م.538ق.)، مصطفي البابي، 1385ق؛ لسان العرب: ابن منظور (م.711ق.)، قم، ادب الحوزه، 1405ق؛ لغت نامه: دهخدا (م.1334ش.) و ديگران، تهران، مؤسسه لغتنامه و دانشگاه تهران، 1373ش؛ مجمع البيان: الطبرسي (م.548ق.)، بيروت، دار المعرفه، 1406ق؛ مسند احمد: احمد بن حنبل (م.241ق.)، بيروت، دار صادر؛ المصنّف: ابن ابي‌شيبه (م.235ق.)، به كوشش سعيد محمد، دار الفكر، 1409ق؛ المعجم الاوسط: الطبراني (م.360ق.)، قاهره، دار الحرمين، 1415ق؛ المنمق: ابن حبيب (م.245ق.)، به كوشش احمد فاروق، بيروت، عالم الكتب، 1405ق؛ الميزان: الطباطبايي (م.1402ق.)، بيروت، اعلمي، 1393ق؛ نهج الحق و كشف الصدق: العلامة الحلي (م.726ق.)، به كوشش الحسني الارموي، قم، دار الهجره، 1407ق.

 

هادي مجيدي

 

 


[1]. لسان العرب، ج6، ص391، «سقي»؛ لغت نامه، ج9، ص13678، «سقايت».

[2]. نهج الحق، ص182؛ الصحيح من سيرة النبي، ج5، ص123.

[3]. القاموس المحيط، ج4، ص343؛ تاج العروس، ج19، ص530.

[4]. السيرة النبويه، ج1، ص130؛ الطبقات، ج1، ص60؛ المنمق، ص189.

[5]. الطبقات، ج1، ص60؛ اخبار مكه، ج1، ص110؛ التنبيه و الاشراف، ص180.

[6]. السيرة النبويه، ج1، ص132؛ الطبقات، ج1، ص63.

[7]. اخبار مكه، ج2، ص59.

[8]. مسند احمد، ج6، ص401؛ المعجم الاوسط، ج1، ص230؛ ذخائر العقبي، ص15.

[9]. جامع البيان، ج10، ص68؛ روض الجنان، ج9، ص192؛ الدرالمنثور، ج3، ص219.

[10]. ‌اسباب النزول، ص164؛ تفسير قمي، ج1، ص284؛ تفسير عياشي، ج2، ص83.

[11]. جامع البيان، ج10، ص68؛ شواهد التنزيل، ج1، ص321؛ مجمع البيان، ج5، ص27.

[12]. الكشاف، ج2، ص180؛ ‌التفسير الكبير، ج16، ص11؛ الدرالمنثور، ج3، ص218.

[13]. شواهد التنزيل، ج1، ص320؛ الدر المنثور، ج3، ص218؛ بحارالانوار، ج36، ص38.

[14]. دعائم الاسلام، ج1، ص19؛ بحار الانوار، ج38، ص236.

[15]. جامع البيان، ج10، ص125؛ التبيان، ج5، ص190؛ الدر المنثور، ج3، ص218.

[16]. تفسير عياشي، ج2، ص83؛ الصافي، ج2، ص328.

[17]. جامع البيان، ج10، ص67؛ الدر المنثور، ج3، ص218.

[18]. جامع البيان، ج10، ص67؛ روض الجنان، ج9، ص191.

[19]. التبيان، ج5، ص191؛ الكشاف، ج2، ص180؛ التفسير الكبير، ج16، ص11.

[20]. اسباب النزول، ص164؛ المصنف، ج7، ص504؛ شواهد التنزيل، ج1، ص326.

[21]. تفسير قمي، ج1، ص284؛ تفسير عياشي، ‌ج2، ص83؛ التبيان، ج5، ص190.

[22]. الامالي، ص550.

[23]. جامع البيان، ج10، ص66؛ الدر المنثور، ج4، ص145؛ روح المعاني، ج5، ص258.

[24]. الكشاف، ج2، ص180؛ روض الجنان، ج9، ص191.

[25]. الميزان، ج9، ‌ص204.

[26]. اسباب النزول، ص164؛ جامع البيان، ‌ج10، ص67؛ الدر المنثور، ج3، ص218.

[27]. روض الجنان، ج9، ص192؛ التفسير الكبير، ج16، ص12؛ روح المعاني، ‌ج5، ص258.

[28]. الميزان، ج9، ص203.

[29]. الكشاف، ج2، ص180؛ روض الجنان، ج9، ص192؛ التفسير الكبير، ج16، ص12.

[30]. روح المعاني، ج5، ص258.

[31]. جامع البيان، ج10، ص68؛ التبيان، ج5، ص190.

[32]. الميزان، ج9، ص204.

[33]. الكشاف، ج2، ص180؛ التفسير الكبير، ج16، ص12؛ اطيب البيان، ج6، ص194.

[34]. الميزان، ج9، ص205.

 




نظرات کاربران