آیه هجرت

 نود و هفتمین آیه سوره نساء، دربردارنده حکم هجرت در این آیه به سرنوشت شوم کسانی اشاره شده که در ظاهر مسلمان بودند؛ اما هجرت نکردند و سرانجام در صفوف مشرکان جان سپردند. آنان در حالی‌که به نفس خویش ستم روا داشته‌اند، در پاسخ به فرشتگان قبض

 نود و هفتمين آيه سوره نساء، دربردارنده حكم هجرت

در اين آيه به سرنوشت شوم كساني اشاره شده كه در ظاهر مسلمان بودند؛ اما هجرت نكردند و سرانجام در صفوف مشركان جان سپردند. آنان در حالي‌كه به نفس خويش ستم روا داشته‌اند، در پاسخ به فرشتگان قبض روح‌كننده، علت هجرت نكردنشان را استضعاف و زير فشار بودن خويش مي‌شمرند. اما عذر آنان پذيرفته نمي‌شود؛ با اين استدلال كه سرزمين خداوند پهناور است و براي حفظ دين بايد هجرت كرد: {إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ المَلائِكَةُ ظَالِمِي أَنفُسِهِم قَالُوا فِيمَ كُنتُم قَالُوا كُنَّا مُستَضعَفِينَ فِي الأرضِ قَالُوا أَلَم تَكُن أَرضُ اللهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِيهَا فَأُولَئِكَ مَأْوَاهُم جَهَنَّمُ وَسَاءَت مَصِيرًا}. (نساء/4، 97)

 

در پي بيعت عقبه ميان پيامبر گرامي(صلي الله عليه و اله)و گروهي از مردم مدينه، زمينه هجرت بسياري از مسلمانان به آن شهر، پيش از هجرت رسول خدا(صلي الله عليه و اله) فراهم شد.[1] با هجرت ايشان به مدينه، صف مؤمنان از مشركان به روشني جدا گشت. از اين رو، آيه 97 نساء/ 4 كه به آيه هجرت معروف است[2]، پس از غزوه بدر درباره گروهي نازل شد كه در مكه اسلام آوردند و هجرت نكردند.[3]

روايت‌هاي شأن نزول اين آيه، مختلفند:

1. گروهي در مكه به خدا و رسولش ايمان آوردند؛ اما از هجرت با ايشان تخلف كردند و به سبب تهديد سران قريش كه هر كس با آنان به سوي بدر حركت نكند خانه‌اش خراب و اموالش مصادره خواهد شد[4]، گروهي از آنان همراه مشركان به جنگ بدر رفتند و به دست مسلمانان كشته شدند. پس از جنگ، مسلمانان با اين پندار كه اين گروه از مسلمانان با كراهت در صف مشركان قرار گرفته و كشته شده‌اند، براي آنان استغفار كردند. بدين جهت آيه هجرت نازل شد[5] و از حال آنان خبر داد.[6] بر پايه گزارشي، از سوال و جواب فرشتگان قبض روح‌كننده از اين افراد، برمي‌آيد كه آنان مسلمان بوده‌اند؛ گرچه بر اثر ترك هجرت، قرآن از آنان به {ظَالِمِي أَنفُسِهِم} تعبير مي‌كند. اگر آنان مسلمان نبودند، چنين پرسش‌هايي از آنان نمي‌شد.[7]

 

2. بر پايه گزارشي ديگر، گروهي در مكه اظهار ايمان كردند؛ اما هنگام مشاهده كم شمار بودن مسلمانان در غزوه بدر دچار ترديد شدند و ‌پنداشتند كه مسلمانان به واسطه دينشان دچار غرور گشته‌اند.[8] از اين رو، به گفته مفسران مقصود از {ظَالِمِي أَنفُسِهِم} در آيه هجرت، كفر آنان است[9] كه سرانجام در حال ارتداد كشته شدند و آيه هجرت درباره آن‌ها نازل شد.[10]

 

بر پايه نقل‌ها[11] و روايتي از امام باقر(عليه السلام) [12] كساني كه در غزوه بدر كشته شدند و آيه هجرت درباره آنان نازل شد، پنج نفر بودند: قيس بن فاكه بن مغيره، حارث بن زمعه،‌ قيس بن وليد، ابوالعاص بن ميته و علي بن امية بن خلف.

 

3. در غزوه بدر هنگامي كه عباس عموي پيامبر9، عقيل و نوفل به دست مسلمانان اسير شدند، رسول خدا(صلي الله عليه و اله) به عباس فرمود تا فديه آزادي خود و برادر زاده‌اش، عقيل، را بپردازد. عباس پاسخ داد: ما به سوي قبله تو نماز گزارديم و به آنچه تو شهادت دادي، شهادت داديم. پيامبر(صلي الله عليه و اله) فرمود: شما دشمني كرديد و با شما دشمني شد. سپس اين آيه را تلاوت كرد[13]: {أَلَم تَكُن أَرضُ اللهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِيهَا...}. (نساء/ 4،‌ 97)

 

آيه هجرت افزون بر بيان حال مسلمانان تارك هجرت و كيفيت برخورد فرشتگان مرگ با آن‌ها، در بردارنده حكم وجوب هجرت[14] بر هر مسلماني است كه در زيستگاه خويش قادر به اقامه شعائر دين نباشد.[15] از اين رو، با نازل شدن آيه هجرت، اصحاب رسول خدا(صلي الله عليه و اله) در مدينه به كساني كه در مكه مسلمان شده و به مدينه هجرت نكرده بودند، نامه نوشتند كه اقرار و اسلام ايشان پذيرفته نيست، مگر با هجرت.[16] بر پايه گزارشي، پس از نزول آيه هجرت، رسول خدا افرادي را براي اعلان اين آيه به مكه فرستاد.[17] برخي مفسران از آيات 97-99 نساء/4 به آيات هجرت تعبير كرده‌اند.[18]

 

… منابع

البداية و النهايه: ابن كثير (م.774ق.)، به كوشش علي شيري، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1408ق؛ تاريخ طبري (تاريخ الامم و الملوك): الطبري (م.310ق.)، به كوشش گروهي از علما، بيروت، اعلمي، 1403ق؛ تاريخ اليعقوبي: احمد بن يعقوب (م.292ق.)، بيروت، دار صادر، 1415ق؛ التبيان: الطوسي (م.460ق.)، به كوشش العاملي، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ تفسير ابن كثير (تفسير القرآن العظيم): ابن كثير (م.774ق.)، به كوشش شمس ‌الدين، بيروت، دار الكتب العلميه، 1419ق؛ التفسير الكبير: الفخر الرازي (م.606ق.)، قم، دفتر تبليغات، 1413ق؛ تفسير بغوي (معالم التنزيل): البغوي (م.510ق.)، به كوشش خالد عبدالرحمن، بيروت، دار المعرفه؛ تفسير قرطبي (الجامع لاحكام القرآن): القرطبي (م.671ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1405ق؛ تفسير نور الثقلين: العروسي الحويزي (م.1112ق.)، به كوشش رسولي محلاتي، اسماعيليان، 1373ش؛ جامع البيان: الطبري (م.310ق.)، به كوشش صدقي جميل، بيروت، دار الفكر، 1415ق؛ الدر المنثور: السيوطي (م.911ق.)، بيروت، دار المعرفه، 1365ق؛ روح المعاني: الآلوسي (م.1270ق.)، به كوشش علي عبدالباري، بيروت، 1415ق؛ روض الجنان: ابوالفتوح رازي (م.554ق.)، به كوشش ياحقي و ناصح، مشهد، آستان قدس رضوي، 1375ش؛ الصافي: الفيض الكاشاني (م.1091ق.)، بيروت، اعلمي، 1402ق؛ الطبقات الكبري: ابن سعد (م.230ق.)، بيروت، دار صادر؛ فتح القدير: الشوكاني (م.1250ق.)، بيروت، دار المعرفه؛ الكشاف: الزمخشري (م.538ق.)، مصطفي البابي، 1385ق؛ مجمع البيان: الطبرسي (م.548ق.)، بيروت، دار المعرفه، 1406ق؛ المحرر الوجيز: ابن عطية الاندلسي (م.546ق.)، به كوشش عبدالسلام، لبنان، دار الكتب العلميه، 1413ق؛ المنير: وهبة الزحيلي، بيروت، دار الفكر المعاصر، 1411ق.

 

لطف‌ الله خراساني

 


[1]. الطبقات، ج1، ص225؛ تاريخ طبري، ج2، ص96؛ تاريخ يعقوبي، ج2، ص37.

[2]. جامع البيان، ج5، ص315-316؛ الدر المنثور، ج2، ص205-206.

[3]. البداية و النهايه، ج3، ص360؛ روح المعاني، ج3، ص121.

[4]. البداية و النهايه، ج3، ص360؛ الدر المنثور، ج2، ص205.

[5]. جامع البيان، ج5، ص316؛ الدر المنثور، ج2، ص205.

[6]. جامع البيان، ج5، ص315-316؛ تفسير قرطبي، ج5، ص345.

[7]. المحرر الوجيز، ج2، ص100؛ تفسير قرطبي، ج5، ص346.

[8]. مجمع البيان، ج3، ص150؛ روض الجنان، ‌ج6، ص78؛ فتح القدير، ج1، ص501.

[9]. التبيان، ج3، ص303؛ مجمع البيان، ج3، ص151؛ التفسير الكبير، ج11، ص12.

[10]. تفسير قرطبي، ج5، ص345.

[11]. جامع البيان، ج5، ص317-318؛ الدر المنثور، ج2، ص205؛ فتح القدير، ج1، ص504.

[12]. التبيان، ج3، ص303؛ نور الثقلين، ج1، ص536.

[13]. تفسير ابن كثير، ج2، ص345؛ الدر المنثور، ج2، ص206.

[14]. الكشاف، ج1، ص555؛ تفسير قرطبي، ج5، ص346؛ الصافي، ج1، ص490.

[15]. جامع البيان، ج4، ص317-318؛ الكشاف، ج1، ص555؛ المنير، ج5، ص229.

[16]. تفسير بغوي، ج1، ص469؛ الدر المنثور، ج2، ص205.

[17]. الكشاف، ج1، ص555.

[18]. مجمع البيان، ج3، ‌ص152.