ابورُهْم غِفاری
جانشین پیامبر(صلی الله علیه و اله) در مدینه در برخی غزو‌ه‌ها ابورهم کلثوم بن حُصَیْن بن خلاد از شاخه اُحَیْمس / اَحْمَس قبیله بنی‌غفار[1] بود. در نام پدر و اجدادش اختلاف است.[2] وی درآغاز هجرت همراه تیره‌اش به مدینه
جانشين پيامبر(صلي الله عليه و اله) در مدينه در برخي غزوهها
ابورهم كلثوم بن حُصَيْن بن خلاد از شاخه اُحَيْمس / اَحْمَس قبيله بنيغفار[1] بود. در نام پدر و اجدادش اختلاف است.[2] وي درآغاز هجرت همراه تيرهاش به مدينه رفت و مسلمان شد.[3] پيامبر گرامي(صلي الله عليه و اله) آنان را در مدينه سكونت داد و خانه ابورهم نيز در كنار خانههاي بنيغفار در مدينه قرار گرفت[4]؛ هر چند او بيشتر در بيابانهاي غَيقَه[5] و صَفْراء[6]، محل سكونت بنيغفار، زندگي ميكرد.[7] به گزارش سمهودي، منازل غفاريان در سمت غرب بازار مدينه در كنار كوه سُلَيع[8] قرار داشت.[9] بر پايه روايتي، مسجد قبيله غفار نزديك منزل ابورهم بود كه پيامبر در آن نماز گزارده بود.[10] او در نبرد بدر حضور نداشت؛ اما در گزارشي كه جاي تأمل دارد، مشاهده خود را از حضور فرشتگان الهي براي ياري مسلمانان در نبرد بدر نقل كرده است.[11] او درغزوه احد به سال سوم ق. حضور يافت و آنگاه كه از ناحيه گلو مجروح شد، به اعجاز پيامبر گرامي(صلي الله عليه و اله) شفا يافت. وي را منحور (زخمي شده از حلق) خواندند.[12]
برخي اخبار، او را در صلح حديبيه[13] به سال ششم ق. و نبرد خيبر به سال هفتم ق.[14] جانشين پيامبر در مدينه دانستهاند. اما گزارشهايي ديگر او را از اصحاب بيعت شجره در ماجراي صلح حديبيه ميدانند[15] و از شركت او در جنگ خيبر خبر ميدهند كه با جانشيني او در مدينه همخواني ندارد. اين گزارشها از گرسنگي شديد او در اين نبرد[16] و نيز تعيين ميزان سهم او و برادرش از غنايم جنگ حكايت دارند.[17]
همراهي او با پيامبر يا جانشيني وي در مدينه در عمرة القضاء به سال هفتم ق. نيز مورد ترديد است.[18] بر پايه گزارشي، او در اين سفر شتران قرباني را حركت ميداد.[19] بر پايه نقل وي، در اين سفر، ايماء بن رَحضه، رئيس بنيغفار[20] كه بر اثر خشكسالي سرزمين خود، در منطقه ابواء چادر زده بودند، 100 گوسفند همراه تعدادي شتر به پيامبر هديه كرد. ايشان هديه او را پذيرفت و گوسفندان را ميان يارانش قسمت كرد.[21]
در سال هشتم ق. پيامبر(صلي الله عليه و اله) ابورهم را همراه ايماء بن رحضه، مأمور بسيج قبيلههاي بنيغفار و ضَمْره براي فتح مكه رد.[22] به نقل مشهور، وي دراين غزوه جانشين پيامبر در مدينه بود.[23] او در نبرد تبوك به سال نهم ق. نيز از سوي رسول خدا(صلي الله عليه و اله) مأمور فراخواني قبيلهاش شد.[24] پيامبر در مسير تبوك در سخناني با ابورهم، توقع خود را از حضور بيشتر قبايلي چون بنيغفار ابراز داشت.[25] گويا در همين سفر بود كه وي در حالي كه خوابآلود بود، ناخواسته با نزديك شدن شترش به پيامبر، پاي پيامبر را آزرد و پيامبر با چوبدستي خود پاي او را از پاي خود دور كرد و روز بعد بدان سبب يك[26] يا چند گوسفند به وي بخشيد.[27] منابع بسياري اين رخداد را در مسير بازگشت پيامبراكرم(صلي الله عليه و اله) از غزوه طائف به سال هشتم ق. يادكردهاند[28]؛ اما گزارشهاي جانشيني ابورهم در مدينه هنگام نبردهاي فتح مكه، حُنَيْن و طائف[29] پذيرش اين گزارش را با مشكل روبهرو ميكند.
از زندگي ابورهم پس از پيامبر گرامي(صلي الله عليه و اله) و پايان كار و دودمان او در منابع ياد نشده است.
منابع
الاستيعاب: ابن عبدالبر (م.463ق.)، به كوشش البجاوي، بيروت، دار الجيل، 1412ق؛ اسدالغابه: ابن اثير علي بن محمد الجزري (م.630ق.)، بيروت، دار الفكر، 1409ق؛ الاصابه: ابن حجر العسقلاني (م.852ق.)، به كوشش علي محمد و ديگران، بيروت، دار الكتب العلميه، 1415ق؛ امتاع الاسماع: المقريزي (م.845ق.)، به كوشش محمد عبدالحميد، بيروت، دار الكتب العلميه، 1420ق؛ انساب الاشراف: البلاذري (م.279ق.)، به كوشش زكار، بيروت، دار الفكر، 1417ق؛ تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير: الذهبي (م.748ق.)، به كوشش عمر عبدالسلام، بيروت، دار الكتاب العربي، 1410ق؛ تاريخ طبري (تاريخ الامم و الملوك): الطبري (م.310ق.)، به كوشش محمد ابوالفضل، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ تاريخ خليفه: خليفة بن خياط (م.240ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه، 1415ق؛ تاريخ المدينة المنوره: ابن شبّة النميري (م.262ق.)، به كوشش شلتوت، قم، دار الفكر، 1410ق؛ تاريخ اليعقوبي: احمد بن يعقوب (م.292ق.)، بيروت، دار صادر، 1415ق؛ جمهرة انساب العرب: ابن حزم (م.456ق.)، به كوشش گروهي از علما، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418ق؛ دانشنامه سيره نبوي: قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1389ش؛ دلائل النبوه: البيهقي (م.458ق.)، به كوشش عبدالمعطي، بيروت، دار الكتب العلميه، 1405ق؛ الروض المعطار: محمد بن عبدالمنعم الحميري (م.900ق.)، بيروت، مكتبة لبنان، 1984م؛ سبل الهدي: محمد بن يوسف الصالحي (م.942ق.)، به كوشش عادل احمد و علي محمد، بيروت، دار الكتب العلميه، 1414ق؛ السنن الكبري: البيهقي (م.458ق.)، بيروت، دار الفكر؛ الطبقات الكبري: ابن سعد (م.230ق.)، به كوشش محمد عبدالقادر، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418ق؛ المحبّر: ابن حبيب (م.245ق.)، به كوشش ايلزه ليختن شتيتر، بيروت، دار الآفاق الجديده؛ مراصد الاطلاع: صفي الدين عبدالمؤمن البغدادي (م.739ق.)، بيروت، دار الجيل، 1412ق.؛ عجم البلدان: ياقوت الحموي (م.626ق.)، بيروت، دار صادر، 1995م؛ معرفة الصحابه: ابونعيم الاصفهاني (م.430ق.)، به كوشش العزازي، رياض، دار الوطن، 1419ق؛ المغازي: الواقدي (م.207ق.)، به كوشش مارسدن جونس، بيروت، اعلمي، 1409ق؛ المنتظم: ابن جوزي (م.597ق.)، به كوشش نعيم زرزور، بيروت، دار الكتب العلميه، 1412ق؛ وفاء الوفاء: السمهودي (م.911ق.)، به كوشش محمد عبدالحميد، بيروت، دار الكتب العلميه.
محمد سعيد نجاتي
[1]. جمهرة انساب العرب، ص186؛ اسد الغابه، ج4، ص193؛ الاصابه، ج7، ص119.
[2]. الاستيعاب، ج4، ص1659؛ اسد الغابه، ج5، ص117.
.[3] الطبقات، ج4، ص184؛ تاريخ الاسلام، ج1، ص169.
[4]. تاريخ المدينه، ج1، ص260؛ وفاء الوفاء، ج2، ص264.
[5]. معجم البلدان، ج4، ص222؛ مراصد الاطلاع، ج2، ص1007.
[6]. معجم البلدان، ج3، ص412؛ الروض المعطار، ص113.
[7]. الطبقات، ج4، ص185.
[8]. معجم البلدان، ج4، ص85؛ مراصد الاطلاع، ج2، ص920.
.[9] وفاء الوفاء، ج3، ص58.
[10]. تاريخ المدينه، ج1، ص261؛ وفاء الوفاء، ج2، ص264.
.[11] المغازي، ج1، ص77؛ سبلالهدي، ج4، ص39.
[12]. المغازي، ج1، ص243؛ الطبقات، ج4، ص184.
.[13] المحبّر، ص127؛ انساب الاشراف، ج1، ص350.
[14]. المحبّر، ص127؛ تاريخ يعقوبي، ج2، ص7.
.[15] المغازي، ج3، ص1001؛ الاستيعاب، ج3، ص1327.
[16]. المغازي، ج2، ص660؛ دانشنامه سيره نبوي، ج1، ص304.
[17]. معرفة الصحابه، ج5، ص2887؛ السنن الكبري، ج6، ص326.
.[18] الطبقات، ج4، ص184؛ المنتظم، ج3، ص305؛ امتاع الاسماع، ج9، ص227.
[19]. المغازي، ج2، ص733.
.[20] دلائل النبوه، ج2، ص212؛ اسد الغابه، ج1، ص188.
[21]. المغازي، ج2، ص577؛ امتاع الاسماع، ج1، ص278.
[22]. المغازي، ج2، ص799.
.[23] تاريخ خليفه، ص48؛ تاريخ طبري، ج3، ص50؛ جمهرة انساب العرب، ص186.
[24]. المغازي، ج3، ص990؛ امتاع الاسماع، ج2، ص47.
.[25] المغازي، ج3، ص1002؛ السيرة النبويه، ج2، ص529؛ الطبقات، ج4، ص184.
[26]. المغازي، ج2، ص939.
.[27] الطبقات، ج4، ص184؛ المنتظم، ج5، ص48.
[28]. المغازي، ج3، ص939؛ سبل الهدي، ج7، ص70.
.[29] تاريخ خليفه، ص48؛ انساب الاشراف، ج1، ص364، 366؛ الاستيعاب، ج3، ص1327.