ابوطالب خُفَیفی ابهری
ملقب به امام الحرمین، مدفون در قبرستان ابوطالب ابوطالب عبدالمحسن (فرامرز[1]) بن ابی‌عمید‌ خُفَیفی (رجب556 ـ صفر624ق.)[2] از فقیهان بزرگ شافعی و محدثان مورد وثوق و مشایخ صوفیه است.[3] او در شهرستان ابهر، نزدیک زنجان زاده شد. گو
ملقب به امام الحرمين، مدفون در قبرستان ابوطالب
ابوطالب عبدالمحسن (فرامرز[1]) بن ابيعميد خُفَيفي (رجب556 ـ صفر624ق.)[2] از فقيهان بزرگ شافعي و محدثان مورد وثوق و مشايخ صوفيه است.[3] او در شهرستان ابهر، نزديك زنجان زاده شد. گويا از نسل عرب ساكن ابهر بود كه او را به لقب «خُفَيفي»خواندهاند كه منسوب به بنيخفيف، تيرهاي از قبيله قُضاعه[4] است و گاه به تصحيف، آن را «حنفي» نوشتهاند.[5]
ابوطالب سماع حديث را در ابهر آغاز كرد و با مسافرت به شهرهاي بغداد، همدان، دمشق، قاهره، اسكندريه، مكه و واسط بر اندوخته حديثي خود افزود و از مشايخ صوفيه نيز در اين مناطق بهره برد.[6] او در همدان فقه شافعي را نزد ابوالقاسم قزويني (م.587ق.) آموخت و آن را در بغداد نزد محمد بن علي نوقاني (م.592ق.)[7] كامل كرد. در اصفهان به دست ابوموسي مديني (م.581ق.) [8]خرقه پوشيد.[9] نيز از ابوبكر عبدالله بن منصور بن باقلاني (م.593ق.)[10] دانشمند و فقيه شافعي بهره برد.[11]
در سال 586ق. در محاصره شهر عَكا با صلاح الدين ايوبي (م.589ق.)[12] كه با صليبيان ميجنگيد، همراه شد[13] و سپس در رباط خليفه در بغداد ساكن و اقامت جماعت صوفيان اين خانقاه را عهدهدار شد.[14] در سالهاي اقامت در بغداد، هر سال به نيابت خاتون خليفه عباسي به حج ميرفت.[15] آنگاه راهي حجاز گشت و تا پايان عمر به برپايي مجالس حديث در مدينه و مكه و مسجد خيف در منا[16] پرداخت و امامت جماعت مقام ابراهيم در مسجدالحرام را عهدهدار شد.[17]
ابوطالب خفيفي 40 بار حج گزارد و اهل روزههاي پياپي، عبادت و شبزندهداري بسيار بود. او را به سبب آگاهي فراوان از كلام و حالات مشايخ صوفيه و اتقان و حفظ حديث ستودهاند.[18] او در مكه در رباط مراغي ساكن بود و در همين شهر درگذشت.[19] آرامگاه او در مكه، در قبرستان معلات* (ابوطالب) معروف به قبر امام الحرمين است. اين را قرينهاي بر شهرت او به لقب «امام الحرمين*» به شمار آورده و مزارش را از مكانهاي برآورده شدن حاجت و استجابت دعا دانستهاند.[20]
منابع
الاعلام: الزركلي (م.1396ق.)، بيروت، دار العلم للملايين، 1997م؛ الانساب: عبدالكريم السمعاني (م.562ق.)، به كوشش عبدالرحمن، حيدرآباد، دائرة المعارف العثمانيه، 1382ق؛ البداية و النهايه: ابن كثير (م.774ق.)، بيروت، مكتبة المعارف؛ بغية الطلب في تاريخ حلب: عمر ابن العديم (م.660ق.)، به كوشش زكار، بيروت، دار الفكر؛ تاريخ ابن خلدون: ابن خلدون (م.808ق.)، به كوشش خليل شحاده، بيروت، دار الفكر، 1408ق؛ تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير: الذهبي (م.748ق.)، به كوشش عمر عبدالسلام، بيروت، دار الكتاب العربي، 1410ق؛ تاريخ بغداد: الخطيب البغدادي (م.463ق.)، به كوشش عبدالقادر، بيروت، دار الكتب العلميه، 1417ق؛ التحفة اللطيفه: شمس الدين السخاوي (م.902ق.)، قاهره، دار الثقافه، 1399ق؛ سير اعلام النبلاء: الذهبي (م.748ق.)، به كوشش گروهي از محققان، بيروت، الرساله، 1413ق؛ شذرات الذهب: عبدالحي بن عماد (م.1089ق.)، بيروت، دار الفكر، 1409ق؛ الضوء اللامع: شمس الدين السخاوي (م.902ق.)، بيروت، دار مكتبة الحياة؛ طبقات الشافعية الكبري: تاج الدين السبكي (م.771ق.)، به كوشش الطناحي و عبدالفتاح، هجر للطباعة و النشر، 1413ق؛ غاية النهاية في طبقات القراء: محمد ابن محمد بن الجزري (م.833ق.)، مكتبة ابن تيميه؛ لب اللباب في تحرير الانساب: السيوطي (م.911ق.)، بيروت، دار صادر؛ المختصر المحتاج اليه من تاريخ الحافظ: الدبيثي الذهبي (م.748ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه، 1405ق.
محمد سعيد نجاتي
[1]. تاريخ بغداد، ج15، ص277؛ المختصر المحتاج، ج15، ص282.
[2]. تاريخ بغداد، ج15، ص277؛ الانساب، ج2، ص388؛ تاريخ الاسلام، ج45، ص201.
[3]. سير اعلام النبلاء، ج22، ص259؛ شذرات الذهب، ج7، ص201.
[4]. الانساب، ج2، ص388؛ لب اللباب، ج1، ص96.
[5]. بغية الطلب، ج3، ص1544؛ التحفة اللطيفه، ج1، ص459.
[6]. تاريخ بغداد، ج15، ص277؛ تاريخ الاسلام، ج45، ص201.
[7]. تاريخ بغداد، ج15، ص277.
[8]. تاريخ بغداد، ج15، ص277.
[9]. التحفة اللطيفه، ج1، ص459.
[10]. غاية النهايه، ج1، ص205.
[11]. تاريخ الاسلام، ج42، ص133؛ غاية النهايه، ج1، ص460.
[12]. الاعلام، ج8، ص220.
[13]. تاريخ الاسلام، ج45، ص201؛ البداية و النهايه، ج12، ص339؛ تاريخ ابن خلدون، ج5، ص373.
[14]. تاريخ بغداد، ج15، ص277.
[15]. سير اعلام النبلاء، ج22، ص260؛ تاريخ الاسلام، ج45، ص201.
[16]. تاريخ الاسلام، ج45، ص202؛ بغية الطلب، ج2، ص1013.
[17]. تاريخ الاسلام، ج45، ص201؛ التحفة اللطيفه، ج1، ص459.
[18]. تاريخ الاسلام، ج45، ص201؛ طبقات الشافعيه، ج8، ص314؛ شذرات الذهب، ج7، ص201.
[19]. سير اعلام النبلاء، ج22، ص260؛ التحفة اللطيفه، ج1، ص459.
[20]. التحفة اللطيفه، ج1، ص459؛ الضوء اللامع، ج2، ص425.