ابوطاهر قِرمطی ابوطاهر قِرمطی ابوطاهر قِرمطی بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
ابوطاهر قِرمطی ابوطاهر قِرمطی ابوطاهر قِرمطی ابوطاهر قِرمطی ابوطاهر قِرمطی

ابوطاهر قِرمطی

 امیر قرمطیان، رباینده حجرالاسود، قاتل و غارتگر حاجیان   سلیمان بن ابی‌سعید حسن بن بهرام جَنّابی هَجَری مشهور به ابوطاهر قرمطی از مردم گناوه/ جنابه[1] فارس[2] بود. او در سال294ق. زاده شد.[3] در سال 310ق. در 16سالگی پس از پدر و برادرش

 امير قرمطيان، رباينده حجرالاسود، قاتل و غارتگر حاجيان

 

سليمان بن ابي‌سعيد حسن بن بهرام جَنّابي هَجَري مشهور به ابوطاهر قرمطي از مردم گناوه/ جنابه[1] فارس[2] بود. او در سال294ق. زاده شد.[3] در سال 310ق. در 16سالگي پس از پدر و برادرش از سوي شوراي عقدانيه، شورايي مركب از 12 نفر از رهبران قرامطه، به رهبري قرامطه بحرين بزرگ برگزيده شد.[4] از اين رو، به او صاحب‌ البحرين مي‌گفتند.[5] پدر وي ابتدا از مبلغان كيش اسماعيلي بود و در سال 286ق. در بحرين به عنوان قرمطي ظهور كرد و شماري از قبايل آن‌جا به وي پيوستند.[6]

 

ابوسعيد 13 سال بر بحرين و نواحي اطراف آن حكومت كرد و به سبب بدرفتاري با زيردستانش به دست غلامان خود در سال 301 يا 302ق. كشته شد.[7] قرامطه شاخه‌اي از اسماعيليان بودند كه در پي اختلاف با عبيدالله بن مهدي، خليفه فاطمي، بر سر رهبري اسماعيليان از آنان جدا شدند.[8]

 

قرمطيان از غاليان شيعه[9] اسماعيلي بودند كه رئيسشان حمدان، خود را امام منتظران دانست و قبله را بيت‌ المقدس شمرد و به جاي جمعه روز دوشنبه را تعطيل ‌دانست. نيز بيشتر احكام الهي مانند نماز و روزه را تغيير داد و شراب را حلال شمرد و به جاي غسل جنابت وضو را كافي خواند. آنان مخالفانشان را محارب و واجب‌ القتل مي‌دانستند.[10] مرحوم كليني در رد عقايد آنان كتابي به نام الرد علي عقائد القرامطه نگاشته است.

 

ابوطاهر پس از تثبيت قدرت و سركوبي مخالفان، در سال311ق. هجوم به قلمرو عباسيان را آغاز كرد و شماري از شهرهاي عراق را غارت نمود تا به نزديكي بغداد پايتخت عباسيان رسيد؛ ولي از آن‌جا بازگشت.[11]

 

ابوطاهر و غارت حاجيان

 او در 12 محرم سال 312ق. به كاروانيان حج دستگاه خلافت عباسي كه در راه بازگشت به عراق بودند، حمله كرد و با غارت اموال حاجيان، ابوالهيجاء عبدالله بن حمدان، امير قافله، و احمد بن بدر، عموي مادر خليفه، را به اسارت گرفت.[12] وي در برابر آزادي اسيران، واگذاري حكومت بصره و اهواز و بعضي نواحي ديگر را از خليفه خواست؛ ولي در پي مخالفت خليفه، اسيران را پس از دريافت 000/200 دينار آزاد كرد.[13] براي اين كه مركز حكومتش نفوذ ناپذير باشد، در سال 314ق. احساء را به قلعه‌اي مستحكم بدل كرد و آن را مؤمنيه ناميد.[14] اين كار در پي برخورد و اختلافي صورت گرفت كه ميان ساكنان بحرين يعني هَجَر و اعضاي شوراي عقدانيه پيش آمد.[15]

 

با ادامه غارتگري كاروان‌هاي حاجيان به دست ابوطاهر در عراق در سال‌هاي 313-317ق. هيچ كارواني از اين منطقه به حج نرفت. او در سال 315ق. كوفه را تصرف كرد و به خزانه حكومت و آذوقه‌هايي كه براي حاجيان يا لشكريان فراهم شده بود، دست يافت.[16] سپس چندين شهر را تاراج و ماليات‌هايي بر قبايل عرب بين ‏النهرين تحميل كرد.[17] او با شكست دادن لشكر عباسي، حتي بغداد را نيز تهديد نمود.[18] اما نيروهاي او پس از ناكامي در ورود به شهر بغداد، بيشتر مناطق عراق را غارت كردند. در آن سال، بر اثر نا امني هيچ كس توفيق زيارت خانه خدا را نيافت.[19]

 

ابوطاهر در سال 317ق. بر پايه نقشه و توطئه‌اي حساب شده به كاروان‌هايي كه از طريق عراق رهسپار مكه بودند، حمله نكرد. از اين رو، كاروان عراق به سرپرستي منصور ديلمي بدون مزاحمت به مكه رسيد.[20] سپس ابوطاهر در هشتم ذي‌حجه (روز ترويه)[21] به مكه حمله كرد و سپاهيانش به كشتار حاجيان در كوچه‌هاي مكه، مسجدالحرام و درون كعبه پرداختند.[22] آنان 1700 نفر از حاجيان را در حال طواف كشتند.[23] سپس پرده‏هاي كعبه را به غارت بردند و چاه زمزم را از كشتگان انباشتند.[24] تعداد كشته‌شدگان را به اختلاف 3000،[25] 000/10،[26] و 000/30 نفر[27] دانسته‌اند كه البته اغراق‌آميز به نظر مي‌رسد. در اين هجوم، ابوطاهر، مست بر اسبي سوار بود و شمشيري عريان در دست داشت و حتي اسب او نزديك خانه خدا ادرار كرد.[28]

 

قرمطيان به دستور ابوطاهر، مكه را در معرض سنگدلي خود قرار دادند و اشياي گرانبهاي كعبه را ربودند. به فرمان وي، در كعبه را كندند؛ پوشش كعبه را برداشته، ميان اصحاب خود قطعه قطعه نمودند؛ قبّه روي چاه زمزم را ويران كردند؛ و خواستند ناودان بيت را از جاي بركنند؛ اما مأمور اين كار سقوط كرد و مُرد.[29] آنان آثار خلفا را كه مايه زينت كعبه بود، غارت كردند. «درة اليتيم» را كه 14 مثقال طلا بود و نيز 17 قنديل نقره‌اي و سه محراب نقره‌اي را كه از قامت انسان كوتاه‌تر بود و بالاي كعبه نهاده بودند، به تاراج بردند.[30] در كشتار حاجيان، چندين تن از دانشمندان و محدثان نيز در حال طواف كشته شدند.[31] احمد بن محمد بن حسن مرار، معروف به صنوبري حلبي، كه خود شاهد اين قتل عام بوده، در سوگ زائران مكه مرثيه‌اي سروده است.[32]

 

حاكم مكه، محمد بن اسماعيل ملقب به ابن مِخْلب[33]، آن‌گاه كه از رويارويي با نيروهاي ابوطاهر ناتوان شد، همراه بزرگان مكه نزد او آمد تا براي توقف كشتار مردم و بازگرداندن اموال شفاعت بخواهد؛ اما وي اين درخواست نپذيرفت و دستور داد تا اجساد كشته‌شدگان را در چاه زمزم بريزند.[34] بر پايه گزارش مشهور، كنده شدن حجرالاسود در سيزدهم ذي‌حجه به دست قرامطه با هدف هتك حرمت كعبه[35] و انتقال آن به احساء در همين ماجرا رخ داد.[36] در پي آن، حاكم مكه با نيروهاي خود به تعقيب قرامطه پرداخت و از آنان خواست كه در برابر دريافت همه اموال مكيان، حجرالاسود را به جاي خود بازگردانند. با رد اين درخواست، درگيري ميان دو طرف آغاز شد و با قتل حاكم مكه پايان يافت[37] و حجرالاسود به بحرين انتقال يافت. آورده‌اند كه زير حجرالاسود هنگام حمل آن به بحرين 40 شتر هلاك شدند. بدين سان، جاي حجرالاسود در گوشه كعبه خالي ماند و مردم جاي خالي آن را استلام مي‌كردند و بدان تبرك مي‌جستند.[38]

 

كارهاي ابوطاهر در مكه و ربودن حجرالاسود باعث شد تا در سراسر جهان اسلام، به‌ ويژه ايران و عراق، مبارزه‏اي جدي ضدّ قرمطيان و اعتقادات نادرست آنان آغاز شود. در اين ميان، عبيدالله بن مهدي، خليفه فاطمي (297-322ق.) در نامه‌اي به سرزنش ابوطاهر پرداخت و كار او را لكه سياهي بر دامن اسماعيليان دانست كه با گذشت زمان نيز پاك نخواهد شد.[39]

 

رايزني‌هاي عباسيان و فاطميان براي بازگرداندن حجرالاسود تا پايان حكومت ابوطاهر بي‌نتيجه ماند و پيشنهاد 000/50 ديناري خليفه نيز رأي وي را تغيير نداد.[40] در سال 337ق. هفت سال پس از مرگ او، به تهديد منصور خليفه فاطمي، حجرالاسود پس از 22 سال به مكه بازگردانده شد.[41] هدف ابوطاهر از ربودن حجرالاسود، از ميان بردن احترام مكه، تخريب اماكن مقدس و
ربودن نمادهاي اصلي مراسم مذهبي بود.او مي‌خواست احساء به مكاني مقدس تبديل شود و مراسم حج در آن‌جا صورت گيرد.[42]

 

ابوطاهر در خلال سال‌هاي 318 تا 327ق. چندين بار به كاروان حاجيان حمله كرد. او در سال 323ق. به خليفه پيغام داد كه اگر هر ساله 000/120 دينار پول و خواربار براي او بفرستد، دست از غارت كاروان‌ها برخواهد داشت؛ ولي گويا خليفه آن را نپذيرفت.[43] سرانجام در سال 327ق. با ميانجيگري ابوعلي عمر بن يحيي علوي كه با ابوطاهر دوستي داشت، از سرگيري حج در برابر پرداخت مبالغي از خلافت عباسي و دريافت خِفاره (حق نگهباني) از حاجيان ممكن شد.[44]

 

سرانجام ابوطاهر پس از 21 سال حكومت در سال 332ق. به مرض آبله درگذشت.[45] برخي از كشته شدن او به دست پير زني در هيت، در شمال عراق، خبر مي‌دهند.[46] اما ديگر منابع اين گفته را تأييد نمي‌كنند. با مرگ وي و ستيز بر سر جانشيني او، حكومت قرامطه بحرين اقتدار خود را از دست داد و دچار انشعاب شد.[47]

 

ابوطاهر از شعر هم بهره‌اي داشت و در قطعه شعري كه به او منسوب است، از بلند پروازي‌هاي خود و اين كه داعي مهدي فاطمي است، خبر داده است. نيز پس از ربودن حجرالاسود در سال 317ق. شعرهايي از وي نقل شده است.[48]

 

منابع

اتحاف الوري باخبار ام القري: عمر بن محمد بن فهد (م.885ق.)، به كوشش فهيم محمد، قاهره، سفنكس، 1375ق؛ اتعاظ الحنفاء باخبار الائمة الفاطميين: المقريزي (م.766ق.)، به كوشش الشيال، قاهره، 1416ق؛ اخبار القرامطه: ثابت بن سنان الصابي (م.365ق.)، به كوشش سهيل زكار، بيروت، الرسالة ـ دار الامانه، 1391ق؛ آثار البلاد و اخبار العباد: زكريا بن محمد القزويني (م.682ق.)، ترجمه: ميرزا جهانگير، تهران، امير كبير، 1373ش؛ البداية و النهايه: ابن‌كثير (م.774ق.)، به كوشش علي شيري، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1408ق؛ تاريخ ابن خلدون: ابن خلدون (م.808ق.)، به كوشش خليل شحاده، بيروت، دار الفكر، 1408ق؛ تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير: الذهبي (م.748ق.)، به كوشش عمر عبدالسلام، بيروت، دار الكتاب العربي، 1410ق؛ تاريخ طبري (تاريخ الامم و الملوك): الطبري (م.310ق.)، به كوشش گروهي از علما، بيروت، اعلمي، 1403ق؛ تاريخ گزيده: حمدالله مستوفي، به كوشش نوايي، تهران، اميركبير، 1364ش؛ تجارب الامم: ابوعلي مسكويه (م.421ق.)، به كوشش امامي، تهران، سروش، 1379ش؛ تكملة تاريخ الطبري: محمد بن عبدالملك المقدسي (م.521ق.)، به كوشش البرت يوسف، بيروت، المطبعة الكاثوليكيه، 1961م؛ التنبيه و الاشراف: المسعودي (م.346ق.)، بيروت، دار صادر، 1893م؛ الجامع في اخبار القرامطة في الاحساء: سهيل زكار، دمشق، احسان، 1407ق؛ ديوان صنوبري: احمد بن محمد صنوبري، به كوشش احسان عباس، بيروت، 1970م؛ سفرنامه ناصر خسرو: ناصر خسرو (م.481ق.)، تهران، زوار، 1381ش؛ صورة الارض: محمد بن حوقل النصيبي (م.367ق.)، بيروت، دار صادر، 1938م؛ العيون و الحدائق في اخبار الحقائق: ناشناس (م.351ق)، بغداد، مكتبة المثني؛ الفرق بين الفرق: عبدالقاهر بن طاهر البغدادي (م.429ق.)، به كوشش محمد زاهد، قاهره، 1367ق؛ القرامطة بين الالتزام و الانكار: عارف تامر، دمشق، دار الطليعة الجديده، 1997م؛ قرمطيان بحرين و فاطميان: دخويه، ترجمه: اميرخاني؛ الكامل في التاريخ: ابن اثير علي بن محمد الجزري (م.630ق.)، بيروت، دار صادر، 1385ق؛ مراصد الاطلاع: صفي الدين عبدالمؤمن بغدادي (م.739ق.)، بيروت، دار الجيل، 1412ق؛ معجم البلدان: ياقوت الحموي (م.626ق.)، بيروت، دار صادر، 1995م؛ المنتظم: ابن جوزي (م.597ق.)، به كوشش محمد عبدالقادر و ديگران، بيروت، دار الكتب العلميه، 1412ق؛ النجوم الزاهره: ابن تغري بردي الاتابكي (م.874ق.)، مصر، وزارة الثقافة و الارشاد القومي؛ نهاية الارب: احمد بن عبدالوهاب النويري (م.733ق.)، قاهره، دار الكتب و الوثائق، 1423ق؛ نهضت قرامطه: دخويه، استرن، مادلونگ، ترجمه: يعقوب آژند، تهران، ميراث ملل، 1368ش.

 

سيد حسن قريشي

 
[1]. صورة الارض، ج2، ص295.

[2]. سفرنامه ناصر خسرو، ص198؛ معجم البلدان، ج1، ص344؛ مراصد الاطلاع، ج1، ص348.

[3]. التنبيه و الاشراف، ص391.

[4]. التنبيه و الاشراف، ص391.

[5]. اتحاف الوري، ج2، ص374.

[6]. الجامع في اخبار القرامطه، ج1، ص192.

[7]. التنبيه و الاشراف، ص378، اتعاظ الحنفاء، ج1، ص162، 165.

[8]. اتعاظ الحنفاء، ج1، ص167.

[9]. تاريخ ابن خلدون، ج4، ص114.

[10]. تاريخ ابن خلدون، ج4، ص110-111.

[11]. تجارب الامم، ج5، ص251-252؛ الكامل، ج8، ص156.

[12]. تاريخ طبري، ج11، ص242؛ تاريخ اخبار القرامطه، ص38؛ القرامطه بين المدّ و الجزر، ص405.

[13]. القرامطه بين المدّ و الجزر، ص406؛ الجامع في اخبار القرامطه، ج1، ص212.

[14]. تاريخ ابن خلدون، ج4، ص115.

[15]. تاريخ ابن خلدون، ج4، ص114-115.

[16]. الكامل، ج8، ص147؛ تاريخ ابن خلدون، ج3، ص469-470.

[17]. نك: الكامل، ج8، ص181؛ تاريخ ابن خلدون، ج3،
ص471.

[18]. تجارب الامم، ج5، ص251-252؛ الجامع في اخبار القرامطه، ج1، ص212.

[19]. الكامل، ج8، ص156؛ تاريخ ابن خلدون، ج3، ص470.

[20]. البداية و النهايه، ج11، ص179-181.

[21]. التنبيه و الاشراف، ص385.

[22]. البداية و النهايه، ج11، ص182.

[23]. تاريخ الاسلام، ج23، ص380.

[24]. تاريخ طبري، ج11، ص264؛ تاريخ گزيده، ص339.

[25]. تاريخ گزيده، ص340.

[26]. تكملة تاريخ طبري، ص62.

[27]. التنبيه و الاشراف، ص385.

[28]. اتحاف الوري، ج2، ص374.

[29]. تاريخ طبري، ج11، ص263-264؛ تاريخ الاسلام، ج23، ص380؛ الكامل، ج5، ص118.

[30]. تاريخ طبري، ج11، ص119؛ المنتظم، ج13، ص281-282.

[31]. اتحاف الوري، ج2، ص376.

[32]. ديوان، صنوبري، ص503.

[33]. التنبيه و الاشراف، ص385؛ الكامل، ج8، ص207.

[34]. الكامل، ج8، ص207-208.

[35]. تاريخ طبري، ج11، ص119.

[36]. تاريخ گزيده، ص339-340؛ آثار البلاد، ص235.

[37]. الكامل، ج8، ص207-208؛ البداية و النهايه، ج11، ص182.

[38]. تاريخ الاسلام، ج23، ص380-381؛ اتحاف الوري، ج2، ص378.

[39]. نهضت قرامطه، ص85.

[40]. البداية و النهايه، ج11، ص118.

[41]. نك: الكامل، ج8، ص486؛ تاريخ الاخبار قرامطه، ص57.

[42]. سفرنامه ناصر خسرو، ص198-199؛ نك: آثار البلاد، ص235.

[43]. قرمطيان بحرين، ص30-71.

[44]. العيون و الحدائق، ج4، بخش1، ص333.

[45]. الكامل، ج8، ص415؛ نهاية الارب، ج25، ص240.

[46]. الفرق بين الفرق، ص173.

[47]. القرامطه بين الالتزام و الانكار، ص98.

[48]. نك: النجوم الزاهره، ج3، ص224-226.

 




نظرات کاربران