ابوالمعالی جوینی
از پیشوایان و دانشوران بزرگ شافعی، معروف به امام الحرمین عبدالملک بن عبدالله ابوالمعالی ملقب به ضیاء الدین، از پیشوایان و دانشوران بزرگ شافعی با مسلک اعتقادی اشعری بود.[1] سال ولادت او را 417ق.[2] یا 419ق.[3] در جُوین سبزوار از نواحی نیشابور
از پيشوايان و دانشوران بزرگ شافعي، معروف به امام الحرمين
عبدالملك بن عبدالله ابوالمعالي ملقب به ضياء الدين، از پيشوايان و دانشوران بزرگ شافعي با مسلك اعتقادي اشعري
بود.[1] سال ولادت او را 417ق.[2] يا 419ق.[3] در جُوين سبزوار از نواحي نيشابور قديم دانستهاند.[4] پدرش ابومحمد جويني نيز از دانشوران بزرگ مذهب شافعي و در تفسير، اصول و ادب چيرهدست بود.[5] پدرش در تربيت او بسيار دقت داشت و به مادر او كه كنيز بود، سفارش كرد كه جز خودش كسي او را شير ندهد.[6] ابوالمعالي علوم حديث و فقه را از پدرش فراگرفت و سپس نزد قاضي حسين و ابوالقاسم اسكافي[7] دانش آموخت و پيش از رسيدن به 20 سالگي، صاحب كرسي تدريس پدر شد.[8] او هنگام درگذشت پدرش 20 ساله بود.[9] از آن پس به بغداد عزيمت كرد و ديگر بار به نيشابور بازگشت.
بود.[1] سال ولادت او را 417ق.[2] يا 419ق.[3] در جُوين سبزوار از نواحي نيشابور قديم دانستهاند.[4] پدرش ابومحمد جويني نيز از دانشوران بزرگ مذهب شافعي و در تفسير، اصول و ادب چيرهدست بود.[5] پدرش در تربيت او بسيار دقت داشت و به مادر او كه كنيز بود، سفارش كرد كه جز خودش كسي او را شير ندهد.[6] ابوالمعالي علوم حديث و فقه را از پدرش فراگرفت و سپس نزد قاضي حسين و ابوالقاسم اسكافي[7] دانش آموخت و پيش از رسيدن به 20 سالگي، صاحب كرسي تدريس پدر شد.[8] او هنگام درگذشت پدرش 20 ساله بود.[9] از آن پس به بغداد عزيمت كرد و ديگر بار به نيشابور بازگشت.
پس از اجراي فرمان سلطان طُغْرل سلجوقي براي لعن شيعيان و اشعريان و شافعيان بر منابر شهرها كه به تحريك وزيرش عميد الملك كُنُدري حنفي مذهب صورت گرفت، ابوالمعالي همراه دانشمندان شهرهاي مختلف از جمله ابوالقاسم قُشَيْري، خراسان را معترضانه ترك كرد و به مكه و مدينه رفت و آنگاه كنار خانه خدا ساكن شد. او به مدت چهار سال در مكه كرسي تدريس و فتوا برپا كرد. در اين مدت به مدينه نيز رفت و آمد داشت و از همين رو امام الحرمين* خوانده شد[10].
با روي كار آمدن آلب ارسلان و وزيرش نظام الملك شافعي مذهب، در سال 456ق. لعن اشعريان و شافعيان ممنوع شد و دانشمندان معترض با احترام به خراسان بازگشتند[11] كه از جمله آنان ابوالمعالي جويني بود. نظام الملك مدرسه نظاميه نيشابور را براي تدريس او بنا نهاد و اموري چون امامت جمعه و رياست اوقاف و زعامت مذهب شافعي و خطابه و وعظ را به وي سپرد. او به مدت 30 سال بدون رقيب عهدهدار آن امور بود.[12]
ابوالمعالي در نقل حديث، از پدر و نيز استادش ابونعيم اصفهاني (م.460ق.) اجازه داشت.[13] برخي او را به ضعف در حديث متهم كردهاند.[14] در مجلس درس او حدود 300 فقيه شركت داشتند.[15] از شاگردان نامآور او ابوحامد غزالي (م.505ق.)، كيا الهراسي شافعي (م.504ق.) صاحب كتاب احكام القرآن و حاكم عمر النوقاني (م.548ق.) را ميتوان نام برد.[16]
ابوالمعالي در علوم مختلف از جمله اصول، فقه، كلام و ادب تبحر داشت و مناظرههايي معروف از او نقل شده است.[17] در علم كلام، آراي مخالف اجماع مسلمانان از او نقل شده است.[18] ابن جوزي كه خود از فرقه اهل حديث و مخالف كلام است، سخناني را با محتواي پشيماني از پرداختن به علم كلام از او نقل كرده است.[19] ابوالمعالي افزون بر توانايي در خطابه و وعظ و ادب[20]، در فنون مختلف تأليفاتي داشته است، از جمله: اصول الدين، البرهان في اصول الفقه، تلخيص التقريب، الارشاد، العقيدة النظاميه، غياث الامم، مدارك العقول و النهايه.[21]
ابوالمعالي به سال 478ق. در 57 سالگي در شهر نيشابور درگذشت.[22] او را در منزلش به خاك سپردند و پس از دو سال پيكرش را به قبرستان حسين، قبرستان خاندان طاهري، در نيشابور، كنار مقبره پدرش انتقال دادند. در روز مرگ او نيشابور غرق عزا شد و بازار و كلاسهاي درس تعطيل گشت. شاگردانش كه حدود 400 نفر بودند، پس از مرگ او، قلم و دوات و منبر وي را در مسجد جامع شهر به نشانه بيهمتايي او شكستند و تا يك سال برايش عزاداري كردند.[23] در رثاي وي، او را به «خورشيد مشرق» تشبيه كردند.[24]
منابع
الاعلام: الزركلي (م.1396ق.)، بيروت، دار العلم للملايين، 1997م؛ الانساب: عبدالكريم السمعاني (م.562ق.)، به كوشش عبدالرحمن بن يحيي، حيدرآباد، دائرة المعارف العثمانيه، 1382ق؛ البداية و النهايه: ابن كثير (م.774ق.)، بيروت، دار الفكر، 1407ق؛ تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير: الذهبي (م.748ق.)، به كوشش عمر عبدالسلام، بيروت، دار الكتاب العربي، 1410ق؛ ذيل تاريخ بغداد: ابن النجار البغدادي (م.643ق.)، به كوشش مصطفي عبدالقادر، بيروت، دار الكتب العلميه، 1417ق؛ سير اعلام النبلاء: الذهبي (م.748ق.)، به كوشش گروهي از محققان، بيروت، الرساله، 1413ق؛ شذرات الذهب: عبدالحي بن عماد (م.1089ق.)، به كوشش الارنؤوط، بيروت، دار ابن كثير، 1406ق؛ طبقات الشافعية الكبري: تاج الدين السبكي (م.771ق.)، به كوشش الطناحي و عبدالفتاح، هجر للطباعة و النشر، 1413ق؛ الكامل في التاريخ: ابن اثير علي بن محمد الجزري (م.630ق.)، بيروت، دار صادر، 1385ق؛ الكني و الالقاب: شيخ عباس القمي (م.1359ق.)، تهران، مكتبة الصدر، 1368ش؛ معجم البلدان: ياقوت الحموي (م.626ق.)، بيروت، دار صادر، 1995م؛ المنتظم: ابن جوزي (م.597ق.)، به كوشش نعيم زرزور، بيروت، دار الكتاب العلميه، 1412ق؛ الوافي بالوفيات: الصفدي (م.764ق.)، به كوشش الارنؤوط و تركي مصطفي، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1420ق؛ وفيات الاعيان: ابن خلكان (م.681ق.)، به كوشش احسان عباس، بيروت، دار صادر؛ الوفيات: ابوالعباس احمد بن علي بن الخطيب (م.809ق.)، به كوشش عادل نويهض، بيروت، دار الاقامة الجديده، 1978م.
منصور رمضانخاني
[1]. الانساب، ج3، ص430؛ وفيات الاعيان، ج3، ص168؛ الوافي بالوفيات، ج19، ص116.
[2]. ذيل تاريخ بغداد، ج1، ص47.
[3]. الوافي بالوفيات، ج6، ص250.
[4]. المنتظم، ج16، ص244.
[5]. المنتظم، ج16، ص245؛ معجم البلدان، ج2، ص193؛ سير اعلام النبلاء، ج18، ص469.
[6]. طبقات الشافعيه، ج5، ص168؛ البداية و النهايه، ج12، ص128.
[7]. وفيات الاعيان، ج2، ص168.
[8]. المنتظم، ج16، ص245.
[9]. سير اعلام النبلاء، ج18، ص469؛ الوافي بالوفيات، ج19، ص116؛ الوفيات، ص258.
[10]. الكامل، ج10، ص33؛ وفيات الاعيان، ج3، ص169؛ الاعلام، ج4، ص160.
[11]. الكامل، ج10، ص209؛ تاريخ الاسلام، ج30، ص285.
[12]. وفيات الاعيان، ج3، ص168؛ سير اعلام النبلاء، ج18، ص470؛ تاريخ الاسلام، ج32، ص230-231.
[13]. تاريخ الاسلام، ج32، ص231-232؛ الوافي بالوفيات، ج19، ص117؛ الكني و الالقاب، ج2، ص55.
[14]. الوافي بالوفيات، ج19، ص117.
[15]. وفيات الاعيان، ج3، ص168؛ الوافي بالوفيات، ج19، ص117-118؛ البداية و النهايه، ج12، ص128.
[16]. الوفيات، ص258؛ شذرات الذهب، ج6، ص56.
[17]. سير اعلام النبلاء، ج18، ص470؛ البداية و النهايه، ج12، ص128؛ الوافي بالوفيات، ج19، ص117.
[18]. المنتظم، ج16، ص246؛ الوافي بالوفيات، ج19، ص117.
[19]. المنتظم، ج16، ص246.
[20]. طبقات الشافعيه، ج5، ص176.
[21]. ذيل تاريخ بغداد، ج1، ص44؛ البداية و النهايه، ج12، ص128؛ شذرات الذهب، ج5، ص340.
[22]. الانساب، ج3، ص431؛ وفيات الاعيان، ج3، ص169؛ الوافي بالوفيات، ج19، ص116.
[23]. تاريخ الاسلام، ج32، ص238؛ وفيات الاعيان، ج3، ص170؛ الوافي بالوفيات، ج19، ص116.
[24]. ذيل تاريخ بغداد، ج1، ص47؛ الوافي بالوفيات، ج19، ص118.