ابومَحذوره جُمَحی ابومَحذوره جُمَحی ابومَحذوره جُمَحی بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
ابومَحذوره جُمَحی ابومَحذوره جُمَحی ابومَحذوره جُمَحی ابومَحذوره جُمَحی ابومَحذوره جُمَحی

ابومَحذوره جُمَحی

 مؤذن پیامبر در مسجدالحرام پس از فتح مکه تا هنگام درگذشتش در دهه پنجم ق.   ابومحذوره اوس بن مِعْیَر بن لوذان از تیره بنی‌جُمح قریش بود.[1] در نام او اختلاف فراوان دیده می‌شود و مشهورترین نام‌های او اوس[2] و سمره است.[3] &

 مؤذن پيامبر در مسجدالحرام پس از فتح مكه تا هنگام درگذشتش در دهه پنجم ق.

 

ابومحذوره اوس بن مِعْيَر بن لوذان از تيره بني‌جُمح قريش بود.[1] در نام او اختلاف فراوان ديده مي‌شود و مشهورترين نام‌هاي او اوس[2] و سمره است.[3]

 

وي پس از فتح مكه به سال هشتم ق. مسلمان شد.[4] برخي اسلام آوردنش را در همان سال پس از جنگ حنين دانسته‌اند.[5] در چگونگي اسلام آوردن وي گفته‌اند: پس از فتح حنين، همراه گروهي از كودكان يا جوانان[6] براي تمسخر پيامبر(صلي الله عليه و اله)نزد ايشان آمد و با شنيدن صداي مؤذن رسول خدا، به تمسخر اذان گفت. از آن‌جا كه صدايي زيبا داشت، پيامبر او را فراخواند و دست مباركش را بر سر وي كشيد و برايش دعا كرد. سپس ابومحذوره اسلام آورد و تا پايان عمر، حدود 50 سال، موهاي جلوي سرش را به پاسداشت تبرك دستان پيامبر كوتاه نكرد.[7] وي پس از يادگيري اذان و اقامه، به درخواست خود، از سوي رسول خدا مؤذن مسجدالحرام شد.[8]

 

ابومحذوره روايت‌هايي درباره اذان از رسول خدا(صلي الله عليه و اله)نقل كرده است. در برخي از اين روايات، پيامبر(صلي الله عليه و اله)بندهاي اذان و اقامه را به ترتيب در 19 و 17 فقره به وي تعليم فرموده است.[9] در اذان ابومحذوره، جمله «حىّ علي خير العمل» نيامده است. در برخي گزارش‌ها از وي نقل شده كه رسول خدا در اذان صبح افزودن «الصلاة خير من النوم» را به او امر كرده است.[10] گويا در اين روايت‌ها تحريف رخ داده؛ زيرا جمله «حي علي خير العمل» چنان‌كه نقل شده، در اذان نخستين بوده[11] و در زمان عمر حذف شده است.[12] نيز «جمله الصلاة خير من النوم» در زمان عمر به اذان افزوده شده است.[13] به دليل اختلاف در اذان و اقامه ابومحذوره و بلال فقيهان اهل‌ سنت به گونه‌هاي مختلف نظر داده‌اند.[14] بر پايه گزارشي، اذان بلال در نماز صبح نيز جمله «حي علي خير العمل» داشته است.[15]

 

به ادعاي ابومحذوره، رسول خدا منصب اذان‌گويي را به او و تيره‌اش بني‌جمح و موالي آنان سپرد.[16] از اين رو، وي مؤذن مسجدالحرام لقب گرفت[17] و مكيان به اذان‌گويي او افتخار مي‌كردند.[18] استمرار اين منصب را براي وي، فرزندان، نوادگان[19] و عموزادگان او و نيز در ديگر خاندان‌هاي جمحي[20] بايد در سايه نصب پيامبر(صلي الله عليه و اله)دانست. گفته‌اند از همين روي، معاويه مؤذن خود را آن‌گاه كه پيش از ابومحذوره در مسجدالحرام اذان گفت، به درون چاه زمزم انداخت.[21]

 

ابومحذوره در دوره عُمَر به تشويق خليفه، اذان ظهر را به سبب گرماي هوا به تأخير مي‌انداخت.[22] وي هنگام طواف، حاجيان را با صداي بلند به تكبير و تهليل ترغيب مي‌كرد.[23] بر اساس نظر مشهور، وي به سبب داشتن منصب اذان‌گويي مسجدالحرام به مدينه نرفت و در مكه درگذشت.[24] اما برخي از اقامت طولاني وي در كوفه[25] و مدتي نيز در شام ياد كرده‌اند.[26] خانه وي در مكه در محله بني‌‌سهم و در مجاورت كوه قُعَيقَعان قرار داشت.[27] درگذشت وي را ميان سال‌هاي 58 تا 79ق. دانسته‌اند.[28] گويا اين اختلاف نظر ناشي از اين روايت است كه رسول خدا(صلي الله عليه و اله)بر ابوهريره و سمرة بن جندب و ابومحذوره وارد شد و فرمود هريك از آن سه كه ديرتر بميرد، از جهنميان است.[29] اين خبر را مي‌توان هشداري به اين سه نفر و برخاسته از آينده‌نگري پيامبر(صلي الله عليه و اله)درباره سرنوشت آنان دانست.[30]

 

 از اين رو، نزد اهل‌ سنت در سال وفات اين سه نفر اختلاف بسيار ديده مي‌شود. برخي سال وفات ابومحذوره را پس از سمرة بن جندب (م.58، 59، 60[31] يا 79ق.)[32] و برخي پيش از سمره[33] و بعضي ديگر پس از درگذشت ابوهريره (م.59 يا 79ق.[34]) دانسته‌اند.[35] به هر حال، اين روايت موجب نقض ديدگاه عدالت صحابه است. از همين رو، گروهي از بزرگان اهل‌ سنت به توجيهاتي سُست و خلاف ظاهر در اين زمينه دست زده‌اند. در مرحله نخست خواسته‌اند با اظهار نظرهاي گوناگون درباره تاريخ مرگ اين سه نفر، اين موضوع در ابهام بماند. به همين منظور، در برخي روايت‌ها، نام سمره را حذف كرده و از او با عنوان «رجل آخر» ياد كرده‌اند.[36] نيز آن را حديثي غريب شمرده و علت آن را حضور شخصي به نام سعيد بن يزيد بن سلمه در سند روايت مي‌دانند. اما او ثقه است و روايت‌هايش در صحاح سته ديده مي‌شود.[37]

 

برخي از جمله بيهقي و ابن كثير، برخلاف ديگران، ظاهر سخن پيامبر(صلي الله عليه و اله)را پذيرفته و آخرين نفر را سمره معرفي كرده‌اند.[38] علامه شرف‌ الدين درباره اين روايت توضيح فراوان داده و اين ابهام از طرف پيامبر را دليل خُبث باطني هر سه، از جمله ابومحذوره، دانسته است.[39]

 

منابع

ابوهريره: سيد عبدالحسين شرف‌ الدين (م.1376ق.)، انصاريان، قم؛ اتحاف الخيرة المهره: احمد بن ابي‌بكر البوصيري (م.840ق.)، رياض، دار الوطن، 1420ق؛ اخبار مكه: الازرقي (م.248ق.)، به كوشش رشدي الصالح، مكه، مكتبة الثقافه، 1415ق؛ اخبار مكه: الفاكهي (م.279ق.)، به كوشش عبدالملك، بيروت، دار خضر، 1414ق؛ الاستيعاب: ابن عبدالبر (م.463ق.)، به كوشش البجاوي، بيروت، دار الجيل، 1412ق؛ اسد الغابه: ابن اثير علي بن محمد الجزري (م.630ق.)، بيروت، دار الكتاب العربي؛ الاصابه: ابن حجر العسقلاني (م.852ق.)، به كوشش علي محمد و ديگران، بيروت، دار الكتب العلميه، 1415ق؛ امتاع الاسماع: المقريزي (م.845ق.)، به كوشش محمد عبدالحميد، بيروت، دار الكتب العلميه، 1420ق؛ الانتصار: السيد المرتضي (م.436ق.)، قم، النشر الاسلامي، 1415ق؛ انساب الاشراف: البلاذري (م.279ق.)، به كوشش زكار و زركلي، بيروت، دار الفكر، 1417ق؛ البداية و النهايه: ابن كثير (م.774ق.)، به كوشش علي شيري، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1408ق؛ التاريخ الكبير: البخاري (م.256ق.)، بيروت، دار الفكر، 1407ق؛ تهذيب الكمال: المزي (م.742ق.)، به كوشش بشار عواد، بيروت، الرساله، 1415ق؛ الثقات: ابن حبان (م.354ق.)، الكتب الثقافيه، 1393ق؛ سبل الهدي: محمد بن يوسف الصالحي (م.942ق.)، به كوشش عادل احمد و علي محمد، بيروت، دار الكتب العلميه، 1414ق؛ السنن الكبري: البيهقي (م.458ق.)، بيروت، دار الفكر؛ سير اعلام النبلاء: الذهبي (م.748ق.)، به كوشش گروهي از محققان، بيروت، الرساله، 1413ق؛ الصحيح من سيرة النبي صلي الله عليه و آله: جعفر مرتضي العاملي، بيروت، دار السيره، 1414ق؛ الطبقات الكبري: ابن سعد (م.230ق.)، بيروت، دار صادر؛ كنز العمال: المتقي الهندي (م.975ق.)، به كوشش صفوة السقاء، بيروت، الرساله، 1413ق؛ المستدرك علي الصحيحين: الحاكم النيشابوري (م.405ق.)، به كوشش مرعشلي، بيروت، دار المعرفه، 1406ق؛ مسند زيد بن علي: زيد بن علي (م.122ق.)، بيروت، دار مكتبة الحياة؛ مشاهير علماء الامصار: محمد بن حبان البستي (م.354ق.)، به كوشش مرزوق علي، دار الوفاء، 1411ق؛ المصنّف: عبدالرزاق الصنعاني (م.211ق.)، به كوشش حبيب الرحمن، المجلس العلمي؛ المعارف: ابن قتيبه (م.276ق.)، به كوشش ثروت عكاشه، قم، شريف رضي، 1373ش؛ المعجم الصغير: الطبراني (م.360ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه؛ المعجم الكبير: الطبراني (م.360ق.)، به كوشش حمدي عبدالمجيد، دار احياء التراث العربي، 1405ق؛ معرفة الصحابه: ابونعيم الاصفهاني (م.430ق.)، به كوشش العزازي، رياض، دار الوطن، 1419ق؛ المنتخب من كتاب ذيل المذيل: الطبري (م.310ق.)، بيروت، اعلمي.

 

محمد رضا هدايت‌پناه

 

 
[1]. اسد الغابه, ج1, ص150.

[2]. اسد الغابه, ج1, ص150؛ الاستيعاب, ج4, ص1752.

[3]. الطبقات, ج5, ص7؛ الاصابه، ج3، ص153.

[4]. الطبقات, ج5, ص7؛انساب الاشراف, ج10, ص267.

[5]. المعارف, ص306؛ امتاع الاسماع, ج10, ص134.

[6]. المصنف، ج1، ص457-458.

[7]. المصنف، ج1، ص458-459؛ المنتخب, ص62؛ المعجم الكبير, ج7, ص177.

.[8] المصنف، ج1، ص458-459؛ اخبار مكه، فاكهي، ج2، ص137؛ المعجم الكبير، ج7، ص170-173.

[9]. المعجم الكبير, ج1, ص171؛ معرفة الصحابه, ج3, ص1411.

[10]. المصنف, ج1, ص458-459؛ معرفة الصحابه, ج3, ص1412.

[11]. الانتصار، ص136؛ السنن الكبري, ج1, ص425.

[12]. مسند زيد بن علي, ص93؛ الصحيح من سيرة النبي, ج4, ص284.

[13]. مسند زيد بن علي، ص93.

[14]. سبل الهدي, ج8, ص86.

[15]. كنز العمال، ج8، ص342.

[16]. اخبار مكه، فاكهي، ج2، ص139؛ المعجم الكبير, ج7, ص174؛ المستدرك, ج3, ص515.

[17]. الثقات, ج3, ص174؛ تهذيب الكمال, ج34, ص256.

[18]. اخبار مكه، فاكهي، ج2، ص340.

[19]. الطبقات, ج6, ص8؛ الثقات, ج3, ص174.

[20]. الاستيعاب, ج4, ص1752.

[21]. المصنف, ج1, ص459؛ الطبقات، ج5، ص450؛ اخبار مكه، فاكهي، ج2، ص140؛ المستدرك, ج3, ص515.

[22]. اخبار مكه، فاكهي، ج2، ص98، 141؛ اتحاف الخيره، ج1، ص436.

[23]. اخبار مكه، فاكهي، ج2، ص146.

[24]. الطبقات, ج6, ص8؛ الاستيعاب, ج4, ص1754؛ تهذيب الكمال, ج34, ص259.

[25]. مشاهير علماء الامصار, ص57.

[26]. معرفة الصحابه, ج3, ص1411.

[27]. اخبار مكه، ازرقي، ج2، ص264؛ اخبار مكه، فاكهي، ج3، ص343.

[28]. الثقات، ج3, ص174؛ الاستيعاب, ج4, ص1754.

[29]. الاستيعاب, ج2, ص654؛ تهذيب الكمال, ج12, ص133؛ امتاع الاسماع، ج12، ص225-226.

[30]. ابوهريره، ص215.

[31]. الاستيعاب, ج2, ص654؛ اسد الغابه, ج2, ص356؛ الاصابه, ج3, ص150.

[32]. الاصابه, ج7, ص356.

[33]. انساب الاشراف, ج10, ص267؛ البداية و النهايه, ج6, ص226؛ امتاع الاسماع, ج12, ص224.

[34]. المعجم الصغير, ج1, ص125؛ الاستيعاب, ج4, ص1752.

[35]. التاريخ الكبير, ج2, ص19؛ المعجم الكبير, ج7, ص177.

[36]. المعجم الكبير، ج7، ص177؛ تهذيب الكمال، ج34، ص257.

[37]. سير اعلام النبلاء، ج3، ص184.

[38]. البداية و النهايه، ج6، ص253-254.

[39]. ابوهريره، ص218-219.

 




نظرات کاربران