احرام

 نخستین عمل واجب حج و عمره و از ارکان آن دو   واژه احرام از ریشه «ح ـ ر ـ م» به این معانی است: منع‌کردن و بازداشتن[1]؛ و درآمدن به حریمی که هتک حرمت آن روا نیست[2]، مانند ورود به حرم یا ماه حرام[3] یا عهد و پیمانی خاص.[4]

 نخستين عمل واجب حج و عمره و از اركان آن دو

 

واژه احرام از ريشه «ح ـ ر ـ م» به اين معاني است: منع‌كردن و بازداشتن[1]؛ و درآمدن به حريمي كه هتك حرمت آن روا نيست[2]، مانند ورود به حرم يا ماه حرام[3] يا عهد و پيماني خاص.[4]

 

در منابع فقهي تعاريف گوناگون از احرام عرضه شده است. برخي آن را از‌گونه اعمال بيروني دانسته و به معناي ورود در اعمال حج و عمره[5] با پوشيدن لباس احرام و تلبيه شمرده‌اند.[6] بعضي آن را عملي قلبي به شمار آورده وبه معناي نيت[7] يا به تعبير ديگر نيت ورود به اعمال حج يا عمره[8]، ‌قصد يا التزام به ترك محرمات خاص[9] و يا آماده ساختن خود براي ترك محرمات تا پايان مناسك دانسته‌اند.[10] شماري آن را تركيبي از نيت و تلبيه يا هر دو و پوشيدن لباس احرام شمرده‌اند.[11] برخي نيز آن را امري اعتباري دانسته‌اند كه پس از نيت حج يا عمره و تلبيه[12] يا پس از التزام يا قصد ترك محرمات[13] خود به خود حاصل مي‌شود، چنان‌كه طهارت پس از وضو يا غسل خود به خود فراهم مي‌گردد.

 

اين كار را از آن رو احرام مي‌نامند كه احرام‌گزار برخي كارها را كه پيش‌تر بر وي حلال بوده[14] يا كارهايي را كه با اعمال حج وعمره ناسازگار است، بر خود حرام مي‌شمرد.[15] به فرد در حالت احرام «مُحْرِم»[16] مي‌گويند و مقصود از واژه حُرُم (جمع حرام) را در قرآن محرم دانسته‌اند.[17] (مائده/5، 1، 95) احرام از مهم‌ترين واجبات حج و عمره و به نظر فقيهان شيعه[18] و اهل سنت[19] از اركان اين دو عبادت به شمار مي‌رود كه ترك عمديِ آن، حج و عمره را باطل مي‌سازد. بر اين اساس، بخشي مهم از مبحث حج در منابع فقهي به احرام اختصاص يافته است.

 

حكمت احرام

 در قرآن، روايت‌ها و آراي دانشمندان اسلامي، اسرار و حكمت‌هاي گوناگون براي احرام ياد شده است. آيه 197 بقره/2 حكمت احرام و ترك برخي محرمات را تقوا بر‌شمرده است: {فَمَن فَرَضَ فِيهِنَّ الحَجَّ فَلا رَفَثَ وَلا فُسُوقَ وَلا جِدَالَ فِي الحَجِّ وَمَا تَفعَلُوا مِن خَيرٍ يَعلَمهُ اللَّهُ وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيرَ الزَّادِ التَّقوَي وَاتَّقُونِ يَا أُولِي الألْبَابِ}. در حديثي، سبب تشريع احرام، ورود حاجيان به حرم مكي به شمار رفته است.[20]

 

بر پايه حديثي ديگر، حكمت وجوب احرام پيش از ورود به حرم الهي، ايجاد حالت خضوع و خشوع، كناره‌گيري از كارها و لذت‌هاي دنيايي، و صبر در برابر سختي‌ها دانسته شده ست.[21] هر يك از مقدمات احرام نيز حكمت و اسراري ويژه دارد. مثلاً سفارش به كوتاه نكردن موي سر و صورت پيش از احرام[22] از اين روست كه حج‌گزار خود را فراموش كند و تنها به معبودش بينديشد. حكمت غسل احرام آن است كه افزون بر پاكي از آلودگي‌هاي ظاهري، طهارت از آلودگي‌هاي روحي و باطني نيز فراهم آيد و محرم با ظاهر و باطن پاك به خانه خدا قدم گذارد.[23]

 

 بيرون آوردن لباس‌هاي دوخته و پوشيدن لباس احرام را نماد بيرون آوردن لباس گناه، نفاق و ريا و پوشيدن جامه طاعت و بندگي خدا دانسته‌اند.[24] حكمت سفارش به پوشيدن لباس ساده و يكنواخت احرام، از ميان رفتن امتيازهاي ظاهري و تعارض‌هاي طبقاتي[25] و نيز يادكرد مرگ و قيامت شمرده شده؛ همان روزي كه همه انسان‌ها با پوششي ساده روي در خاك مي‌پوشانند و نيز همان روز كه با جامه‌اي ساده محشور مي‌شوند.[26] تلبيه پاسخي است خالصانه به دعوت خداوند براي تمسك به دستاويز الهي[27] و نيز زبان گشودن به حق و طاعت و وارستگي از گفتار باطل و معصيت[28]؛ و هم تردد محرم ميان خوف و رجا و تقويت آن؛ خوف از اين كه خداوند پاسخ او را ندهد و اميد به اين كه به او پاسخ مثبت دهد.[29] گزارش شده كه رنگ چهره امام سجاد(عليه السلام) هنگام تلبيه به زردي مي‌گراييد و لرزه بر اندام ايشان مي‌افتاد و در بيان راز اين حالت مي‌فرمود: مي‌ترسم خدا در پاسخ لبيك من بگويد «لا لبيك و لا سعديك».[30] نيز گزارش شده كه ايشان در حال تلبيه، گاه در آستانه افتادن از مركب بود.[31]

 

هر يك از محرمات احرام را نيز داراي اسراري دانسته‌اند. مثلاً سبب حرام شدن صيد، آزمايش آدميان و بازشناسي افراد فرمانبردار از نافرمانان است[32]: {لَيَبلُوَنَّكُمُ اللَّهُ بِشَيءٍ مِنَ الصَّيدِ تَنَالُهُ أَيدِيكُم وَرِمَاحُكُم لِيَعلَمَ اللهُ مَن يَخَافُهُ بِالغَيبِ...}. (مائده/5، 94) زير سايه رفتن از آن رو بر مردان حرام شده كه با بردباري و صبرِ آنان در برابر گرماي آفتاب، گناهان ايشان محو گردد.[33] نگاه‌كردن در آينه و سرمه كشيدن از آن رو ممنوع شده كه زينت دنيوي و توجه به خويشتن فراموش شود.[34] حكمت ممنوعيت حمل سلاح آن است كه امنيت و آسايش براي همگان تأمين و روح صلح و صفا و احترام به حريم ديگران در حج‌گزار تقويت شود.[35]

 

پيشينه احرام

 بر پايه برخي روايات، احرام پيشينه‌اي به قدمت بناي كعبه و حج دارد. در حديثي آمده كه خداوند هيچ فرشته‌اي را به زمين نمي‌فرستد، مگر آن كه او را به زيارت كعبه فرمان مي‌دهد و آن فرشته از كنار عرش الهي احرام بسته، لبيك‌گويان به سوي كعبه فرود مي‌آيد.[36] بر پايه حديثي از امام صادق(عليه السلام)، پس از توبه آدم(عليه السلام) جبرئيل احرام و تلبيه را به او آموخت و به وي فرمان داد تا براي اعمال حج غسل كند و احرام بندد.[37] بر پايه روايتي ديگر، جبرئيل پيش از اعمال حج، چگونگي احرام را به حضرت ابراهيم و اسماعيل8 آموخت و پس از احرام بستن، شيوه حج‌گزاري را به آنان تعليم داد.[38]در حديث‌آمده‌كه حضرت‌موسي(عليه السلام) براي حج از رحله مصر محرم شد[39] و با دو جامه پنبه‌اي بر تن، لبيك‌گويان به سوي مكه رفت.[40] در روايتي ديگر، به همراهي ايشان با 70 تن از پيامبران الهي هنگام احرام اشاره شده است.[41]

 

در ميان اعراب جاهلي نيز احرام بستن براي حج مرسوم و گاه آميخته با خرافات بوده است. بر پايه برخي گزارش‌ها، آنان هنگام احرام، به جاي ورود از دَرِ خانه خود، با زدن نقب از پشت خانه به آن وارد مي‌شدند؛ با اين توجيه كه در حال احرام شيوه لباس پوشيدن دگرگون مي‌شود و روش ورود به خانه نيز بايد تغيير يابد.[42] آيه 189 بقره/2 آنان را از اين كار منع كرد[43]: {لَيسَ البِرُّ بِأَن تَأتُوا البُيُوتَ مِن ظُهُورِهَا وَلَكِنَّ البِرَّ مَنِ اتَّقَي وَأتُوا البُيُوتَ مِن أَبوَابِهَا}. آنان باور داشتند در جامه‌اي كه با آن گناه كرده‌اند، نبايد احرام بندند و طواف كنند.[44] نيز بر اين باور بودند كه نخستين طواف را بايد در لباس قبايل حمس انجام داد. اگر اين جامه را نمي‌يافتند، برهنه طواف مي‌كردند. همچنين پس از طواف، جامه خود را دور انداخته، ديگر آن را نمي‌پوشيدند.[45] اسلام اين كار را نهي نمود و قرآن كريم در آيه 28 اعراف/7 آن را نوعي زشتكاري شمرد كه خداوند به بشر فرمان نداده است: {وَإِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً}. آيه 31 اعراف/7 به برگرفتن زينت و جامه در مساجد فرمان داده است[46]: {يَا بني‌آدَمَ خُذُوا زِينَتَكُم عِندَ كُلِّ مَسجِدٍ}. تلبيه آنان نيز شرك‌آلود بود و به نظر برخي مفسران، آيه 30 حج/22 اين كار را ممنوع شمرد[47]: {فَاجتَنِبُوا الرِّجسَ مِنَ الأوثَانِ وَاجتَنِبُوا قَولَ الزُّورِ}.

 

در اسلام نيز همچون شرايع الهي پيشين، احرام بستن براي انجام مناسك عمره و حج تشريع شد. پيامبر و پيروان ايشان براي انجام اين اعمال نخست محرم مي‌شدند. گزارش شده است كه پيامبر گرامي(صلي الله عليه و آله) در سال ششم ق. در حديبيه همراه گروهي از مسلمانان براي انجام عمره محرم شد؛ ولي با ممانعت مشركان به اين كار توفيق نيافت و با قرباني‌كردن شتران از احرام بيرون آمد.[48] نيز ايشان در سال بعد، براي انجام عمرة القضاء از منطقه جُحْفه محرم شد[49] و در سال دهم ق. همراه همسران و بسياري از مسلمانان با پوشيدن دو تكه لباس يمني، از منطقه ذوالحُلَيْفَه محرم گشت.[50]

 

موارد وجوب احرام

 فقيهان امامي و اهل سنت با استناد به آيات قرآن و روايات، احرام را در چند مورد واجب شمرده‌اند:

 

1. اداي حج و عمره: به اتفاق فقيهان شيعه[51] و اهل سنت[52] احرام از اركان و واجبات حج و عمره و نخستين عمل آن دو به شمار مي‌رود. به نظر برخي از فقيهان شيعه، عبور آگاهانه از ميقات بدون احرام، موجب بطلان حج است.[53] به نظر بسياري از فقيهان امامي[54]، در اين حال، بازگشتن حج‌گزار به ميقات و محرم شدن از آن‌جا واجب است؛ و گر نه حج او باطل خواهد بود. مستند اين حكم، حديث‌هاي دلالت‌گر بر وجوب احرام در ميقات[55] و نيز رواياتي[56] هستند كه بازگشت به ميقات را واجب شمرده‌اند.[57] به باور فقيهان امامي، در صورت ترك احرام به سبب جهل يا فراموشي نيز بازگشت به ميقات واجب است، مگر آن كه از اين كار ناتوان باشد. در اين صورت، حج‌گزار مي‌تواند از همان جا كه جهل يا فراموشي او از ميان رفته، محرم شود.[58] بيشتر فقيهان اهل سنت برآنند كه اگر حج‌گزار احرام را ترك كند، در هر حال بايد به ميقات بازگردد و اگر نتواند، واجب است قرباني كند.[59] از مستندات اين نظر، روايتي از ابن عباس[60] است كه قرباني‌كردن را بر ترك‌كننده هر يك از واجبات حج لازم شمرده است.[61]

 

به باور بيشتر فقيهان امامي، اگر جهل يا فراموشي حج‌گزار تا پايان اعمال حج ادامه يابد، حج وي صحيح است، مشروط به آن كه براي اداي حج قصد كرده باشد. سخن آنان بر اين پايه استوار است كه پيامبر گرامي(صلي الله عليه و آله)[62] و امامان(عليهم السلام)[63] تكليف به طور مطلق يا تكليف به اداي ديگر بار احرام را از عهده چنين افرادي برداشته‌اند.[64] برخي بر آنند كه حج اينان صحيح نيست و بايد قضاي آن را به جا آورند.[65]

 

2. ورود به حرم مكي: به باور برخي از فقيهان شيعه[66] و اهل سنت[67]، ورود به منطقه حرم مكي بدون احرام جايز نيست. مستند اين ديدگاه رواياتي است كه حكمت وجوب احرام را قداست حرم مكي دانسته[68] و نيز احاديثي كه ورود بدون احرام به منطقه حرم را روا نشمرده است.[69] برخي از فقيهان شيعه[70] و اهل سنت[71] بر آنند كه اگر كسي قصد اداي حج يا عمره نداشته باشد، مي‌تواند بدون احرام به حرم پاي نهد. به باور اينان، مقصود از حرم در آن حديث‌ها، شهر مكه است.[72] برخي از فقيهان اهل سنت به سيره ابن عمر در ورود بدون احرام به منطقه حرم، استناد نموده و ضرورتِ احرام براي ورود به حرم را بي ‌دليل دانسته‌اند.[73]

 

3. ورود به مكه: به باور فقيهان امامي[74] و بسياري از فقيهان اهل سنت[75] كسي كه قصد ورود به مكه را دارد، بايد با احرام در آن پاي نهد، هر چند در سال دو يا سه بار وارد شود.[76] برخي مفسران و فقيهان، ورود به مكه بدون احرام را از مصاديق الحاد و ظلم در آيه 25 حجّ/22 به شمار آورده‌اند[77]: {وَمَن يُرِد فِيهِ بِإِلحَادٍ بِظُلمٍ نُذِقهُ مِن عَذَابٍ أَلِيمٍ}. ايشان در اين زمينه به حديث‌هايي[78] نيز استدلال كرده‌اند.[79] در برابر، برخي از فقيهان اهل سنت ورود به مكه را بدون احرام جايز شمرده‌اند.[80] به رأي ابوحنيفه، كسي كه منزل او پيش از ميقات است، بايد با احرام وارد مكه شود؛ ولي اگر منزل وي ميان ميقات و مكه است، احرام بر وي واجب نيست.[81] برخي فقيهان اهل سنت احرام براي ورود به مكه را مستحب شمرده‌اند.[82]

 

در پاره‌اي موارد، وجوب احرام براي ورود به مكه استثنا شده است؛ از جمله: أ. كساني كه پياپي وارد مكه مي‌شوند؛ مانند بازرگانان يا آنان كه ارزاق و سوخت ساكنان مكه را فراهم مي‌سازند.[83] برخي از شافعيان بر آنند كه اينان در سال بايد يك بار محرم شوند.[84] مستند اين استثنا، روايات[85] و نيز دشواري ورود با احرام براي اين‌گونه اشخاص است.[86] ب. بيماران؛ به استناد حديث‌هاي خاص.[87] در برابر، رواياتي در منابع امامي گزارش شده كه ورود بيماران را با احرام واجب شمرده‌ است.[88] پيروان رأي مشهور، اين حديث‌ها را دلالت‌گر بر استحباب احرام مي‌دانند.[89] ج. كسي كه براي نبردي مشروع قصد ورود به مكه دارد.[90] پشتوانه اين حكم، سيره پيامبر گرامي(صلي الله عليه و آله) و اصحاب ايشان است.[91] برخي در استناد به سيره پيامبر(صلي الله عليه و آله) مناقشه كرده‌اند.[92] د. كسي كه از احرام پيشين او بيش از يك ماه نگذشته باشد. به باور فقيهان امامي، به استناد رواياتي[93] اين فرد مي‌تواند بدون احرام وارد مكه شود[94]؛ خواه احرام پيشين براي عمره مفرده بوده باشد يا عمره تمتع و يا حج.[95] برخي فقيهان سرآغاز محاسبه اين زمان را هنگام احرام و برخي زمان تحلل دانسته‌اند.[96] ه‍‍ . بردگان؛ از آن رو كه اگر مالك اجازه حج‌گزاردن به برده ندهد، حج بر او واجب نمي‌شود.[97] برخي از فقيهان اهل سنت، در صورت اجازه مالك، احرام براي ورود را بر برده واجب شمرده‌اند.[98] و. كسي كه از بيم ظالم يا جنگ به مكه پناه آورد[99]؛ به استناد سيره پيامبر(صلي الله عليه و آله) در فتح مكه[100] و نيز آيه 186 بقره/2[101]: {فَإِن أُحصِـرتُم فَمَا استَيسَـرَ مِنَ الهَدىِ}.

 

زمان و مكان احرام

1. زمان احرام:‌ در هر يك از گونه‌هاي احرام در حج و عمره، زماني خاص مقرر شده است:

أ. احرام عمره مفرده: در عمره مفرده واجب، احرام بايد در زمان به جا آوردن عمره صورت گيرد.[102] اما احرامِ عمره مستحب، وقت خاص ندارد و در هر زمان، جز فاصله ميان عمره تمتع و حج تمتع به نظر فقيهان امامي[103]، مي‌توان آن را انجام داد.[104] برخي از فقيهان اهل سنت انجام دادن آن را از روز عرفه تا پايان ايام تشريق مكروه شمرده‌اند.[105]

 

ب. احرام عمره تمتع: به اتفاق فقيهان امامي[106] و بيشتر فقيهان اهل سنت[107]، زمان احرام عمره تمتع ماه‌هاي حج (شوّال، ذي‌قعده و ذي‌حجه) است كه تا وقت امكان انجام اعمال عمره پيش از نيمروز عرفه، ادامه دارد.[108] از اين رو، در صورت احرام بستن پيش از ماه‌هاي حج، عمره تمتع صحيح نيست.[109] فقيهان امامي درباره تبديل چنين عمره‌اي به عمره مفرده، اختلاف نظر دارند.[110] برخي از فقيهان اهل سنت برآنند كه اگر احرام عمره تمتع پيش از ماه‌هاي حج بسته شود و اعمال ديگر آن در ماه‌هاي حج انجام گردد، اين عمره صحيح است.[111] بهترين زمان براي احرام عمره تمتع، پس از خواندن نماز ظهر است.[112]

 

ج. احرام حج: به نظر فقيهان شيعه[113] و برخي از فقيهان اهل سنت[114]، احرام حج بايد در ماه‌هاي حج انجام شود. مستند اين حكم، آيه 193 بقره /2 كه براي اعمال حج، ماه‌هايي ويژه را برنهاده[115]: {الحَجُّ أَشهُرٌ مَعلُومَاتٌ} و نيز برخي روايات[116] است.[117] بهترين زمان احرام، روز ترويه پيش از نماز ظهر[118] يا پس از نماز ظهر و عصر است.[119] مستند اين سخن، سيره پيامبر گرامي(صلي الله عليه و آله)[120] و نيز روايات[121] است. به نظر برخي از اهل سنت، احرام حج هر قدر پيش از روز ترويه انجام شود، بهتر است.[122] به باور مالك بن انس، احرام بستن در آغاز ذي‌حجه استحباب دارد.[123] اندكي از فقيهان امامي، احرام در روز ترويه را واجب شمرده‌اند.[124] از ديد فقيهان شيعه و برخي از فقيهان اهل سنت، ‌در صورت احرام بستن پيش از ماه‌هاي حج، اين احرام به احرام عمره بدل مي‌شود.[125] ابوحنيفه، احمد بن حنبل و بعضي از ديگر فقيهان اهل سنت احرام حج پيش از ماه‌هاي حج را مكروه شمرده‌اند.[126] به باور آنان، احرام، شرط حج است نه ركن آن؛ پس احرام بستن پيش از ماه‌هاي حج جايز است.[127]

 

2. مكان احرام

 احرام حج و عمره بايد در مكان‌هايي ويژه صورت گيرد كه به آن‌ها ميقات مي‌گويند.[128] اين مكان‌ها، با توجه به نوع مناسك (عمره مفرده، عمره تمتع يا حج) و نيز موطن حج‌گزار و مسير حركت او به سوي حرم و كعبه، تفاوت دارند. به نظر فقيهان امامي[129] و برخي از فقيهان اهل سنت[130]، پيش از ميقات نمي‌توان محرم شد. مستند اين حكم، اجماع، سيره پيامبر(صلي الله عليه و آله) و حديث‌هاي امامان شيعه(عليهم السلام)[131] است.[132] بيشتر فقيهان اهل سنت محرم شدن پيش از ميقات را جايز و حتي بهتر دانسته‌اند.[133] از مستندات اين نظر آيه 196 بقره/2 است: {وَأَتِمُّوا الحَجَّ وَالعُمرَةَ} كه اتمام حج و عمره در آن، به محرم شدن حج‌گزار از منزل خود تفسير شده است.[134] مستندهاي ديگر اين حكم، حديث پيامبر(صلي الله عليه و آله)[135] كه احرام بستن از بيت المقدس به قصد عمره و حج را داراي ثواب بسيار دانسته و نيز سيره برخي صحابه است.[136] شماري از ديگر فقيهان اهل سنت اين ادله را نپذيرفته‌اند.[137] آنان كه احرام پيش از ميقات را روا نمي‌دانند، دو مورد را استثنا كرده‌اند: أ. نذر‌كردن براي احرام پيش از ميقات. نظر مشهور فقيهان امامي[138] و برخي از فقيهان اهل سنت[139] به استناد رواياتي[140]، وجوب احرام پيش از ميقات، در صورت نذر‌كردن به انجام آن است. برخي از فقيهان بر آنند كه چنين نذري منعقد نمي‌گردد.[141] ب. احرام در عمره رجبيه در صورت بيم از سپري شدن زمان عمره.[142] مستند اين حكم، اجماع و حديث‌هاي اهل بيت(عليهم السلام)[143] است.[144]

 

واجبات احرام: واجبات احرام كه گروهي آن‌ها را اركان احرام مي‌شمرند[145]، عبارتند از:

1. نيت: از جمله واجبات احرام به باور فقيهان شيعه[146] و بيشتر فقيهان اهل سنت[147] نيت است. مستند اين حكم، آيه 5 بيّنه/98 است[148]: {وَمَا أُمِرُوا إِلا لِيَعبُدُوا اللهَ مُخلِصِينَ لَهُ الدِّينَ} و نيز حديث‌هايي[149] كه هر عملي را در گرو نيت آن دانسته‌اند.[150] در نيت افزون بر قصد قربت، بايد جنس آن يعني حج يا عمره بودن[151]؛ نوع آن يعني تمتع، قِران يا اِفراد بودن؛ و وصف آن يعني واجب يا مستحب بودنش تعيين شود.[152] به نظر برخي، مُحرم هنگام نيت بايد قصد ترك محرمات احرام را نيز داشته باشد.[153] بر اين اساس، فقيهان امامي[154] و برخي از فقيهان اهل سنت[155] به استناد رواياتي[156] برآنند كه اگر كسي بدون نيت محرم شود، احرامش باطل است؛ خواه به عمد صورت گيرد و خواه از روي اشتباه يا جهل. برخي از فقيهان اهل سنت گفته‌اند  كه احرام بدون نيت و تنها با تلبيه منعقد مي‌شود.[157]

 

به نظر برخي فقيهان شيعه، نيت احرام بايد هم‌زمان با آغاز احرام باشد وگرنه صحيح نيست.[158] شماري ديگر برآنند كه نيت فوت شده را تا هنگام تحلل مي‌توان جبران كرد.[159] به باور برخي فقيهان، اگر محرم جنس و نوع عمره و حج را معين نكند، احرامش باطل است[160]؛ ولي برخي بر آنند كه اگر عملي خاص را قصد نكند، احرام او صحيح است و اگر در ماه‌هاي حج قصد كرده باشد، ميان قصد عمره يا حج مخير است؛ ولي اگر در ماه‌هاي حج قصد نكرده باشد، احرامش خاص عمره خواهد بود.[161] فقيهان اهل سنت نيز چنين احرامي را صحيح مي‌دانند و بر اين باورند كه فرد پس از بستن احرام مي‌تواند نوع حج يا عمره را مشخص كند.[162] البته در غير ماه‌هاي حج، قصد حج صحيح نيست.[163] برخي از آنان حتي معين نكردن نوع حج و عمره را بهتر دانسته‌اند.[164] مستند اين ديدگاه، سيره پيامبر(صلي الله عليه و آله) است[165] كه بدون قصد حج و عمره محرم شد و براي تعيين نوع آن در انتظار وحي الهي ماند.[166] احرامي به همين‌گونه از حضرت علي(عليه السلام) در پي بازگشت از يمن گزارش شده است.[167]

 

2. پوشيدن لباس احرام: به باور فقيهان امامي، مرد احرام‌گزار بايد پس از بركندن لباس‌هاي دوخته شده خود، دو قطعه لباس احرام[168] (يكي به صورت لُنگ و ديگري رِدا) بپوشد.[169] فقيهان اهل سنت پوشيدن نعلين را نيز لازم شمرده‌اند.[170] مستند حكم لباس احرام، حديث‌هايي از پيامبر گرامي(صلي الله عليه و آله)[171] و امامان(عليهم السلام)[172] است.[173] به نظر فقيهان شيعه و اهل سنت، پوشيدن لباس دوخته نشده بر زنان واجب نيست[174]؛ هر چند برخي بر آنند كه لباس دوخته شده براي زنان نيز ممنوع است.[175]

 

به باور بيشتر فقيهان امامي، پوشيدن لباس دوخته نشده شرط صحّتِ احرام نيست و احرام در لباس دوخته شده نيز صحيح است؛ اما بيرون آوردن لباس دوخته شده، پس از احرام واجب است.[176] برخي از فقيهان احرام مرد بدون پوشيدن لباس خاص را باطل شمرده‌اند.[177] درباره اين كه پوشيدن لباس احرام بايد پيش يا پس از نيت باشد، ديدگاه فقيهان متفاوت است. بيشتر ايشان بر آنند كه پوشيدن لباس احرام بايد پيش از نيت باشد[178]، بدين استناد كه محرم پس از بستن احرام، نبايد لباس دوخته بر تن داشته باشد.[179] برخي تنها هنگام تلبيه، بر تن داشتن لباس احرام را واجب مي‌دانند.[180] احكامي از جهت طهارت و نجاست، جنس و رنگ، و جنبه‌هاي ديگر نيز براي لباس احرام مقرر شده كه رعايت آن‌ها بر احرام‌گزار واجب يا مستحب است.

 

3. تلبيه (لبيك گفتن): به باور فقيهان امامي[181] و برخي از فقيهان اهل سنت[182] از ديگر واجبات احرام، تلبيه است. بعضي از فقيهان اهل سنت، به ويژه شافعيان و حنبليان، بر آنند كه احرام تنها با نيت و بدون نياز به تلبيه، منعقد مي‌گردد[183] و شماري از آنان تلبيه را مستحب شمرده‌اند.[184] به نظر فقيهان امامي، در حج قِران، احرام‌گزار مي‌تواند به جاي تلبيه، اِشعار يا تقليد كند.[185] تلبيه شخص گنگ، با حركت دادن زبان و اشاره انگشت صورت مي‌گيرد.[186]

 

مستحبات احرام: كارهاي بسياري براي احرام مستحب شمرده شده كه برخي به پيش از احرام بازمي‌گردد و برخي هم‌زمان با آن است:

1. مستحبات پيش از احرام: مهم‌ترين كارهاي مستحب پيش از احرام عبارتند از:

أ. بلند نگه داشتن موي سر: ديدگاه مشهور فقيهان امامي، به استناد روايات[187]، استحباب كوتاه نكردن موي سر از يك ماه پيش از مناسك عمره است.[188] در حج نيز مستحب است كه از آغاز ماه ذي‌قعده موي سر كوتاه نشود.[189] برخي رها‌كردن موي ريش را نيز مستحب دانسته‌اند.[190] برخي فقيهان با استناد به حديث‌هايي كه زدودن مو را در ماه‌هاي اول حج مشمول كفاره دانسته[191]، نگه داشتن موها را واجب دانسته‌اند.[192] منتقدان اين نظر، با مناقشه در سند اين روايت‌ها، آن‌ها را درباره كوتاه‌كردن مو پس از احرام دانسته‌اند.[193]

 

ب. نظافت‌كردن بدن: به نظر فقيهان امامي[194] و اهل سنت[195] به استناد سيره نبوي و روايات[196]، مستحب است حج‌گزار با زدودن غبار و آلودگي بدن، زدودن ‌موهاي زايد و ‌كوتاه‌كردن سبيل و ناخن[197] پيش از احرام و هنگام رسيدن به ميقات، به پاكسازي بدن خود بپردازد.

ج. غسل: فقيهان اهل سنت و بيشتر فقيهان امامي با استناد به حديث‌هايي از پيامبر(صلي الله عليه و آله)[198] و امامان(عليهم السلام)[199] غسل را پيش از احرام مستحب شمرده‌اند.[200] در استحباب غسل تفاوتي ميان برده و غير برده، ‌بالغ و نا بالغ و مرد و زن نيست.[201] برخي تأخير احرام حائض و نفساء را تا زمان پاك شدن از ناپاكي و انجام غسل بهتر دانسته‌اند.[202] در برابر، اندكي از فقيهان امامي غسل احرام را واجب شمرده‌اند.[203] برخي از فقيهان بر آنند كه اگر غسل ممكن نباشد، تيمم به جاي آن مستحب است.[204]

 

مكان غسل احرام، ميقات است؛ ولي در موارد عذر و ترس از نيافتن آب، غسل‌كردن پيش از ميقات جايز شمرده شده است.[205] برخي فقيهان[206] به پشتوانه بعضي از روايات[207] در صورت برطرف شدن اين عذر، انجام ديگر بار غسل را در ميقات سفارش كرده‌اند. غسل در آغاز روز براي همه آن روز؛ و در پايان شب براي همه آن شب كافي است. در صورت خوابيدن احرام‌گزار يا خوردن چيزي كه بر محرم حرام است، انجام ديگر بار آن مستحب به شمار مي‌رود.[208] به نظر برخي از فقيهان امامي، باز گزاردن غسل پس از ارتكاب هر يك از محرمات احرام، مستحب است.[209] در صورت محرم شدن بدون غسل، انجام ديگر بار احرام همراه با غسل استحباب دارد.[210] خواندن دعايي ويژه هنگام غسل يا پس از آن سفارش شده است.[211]

 

د. احرام پس از نماز: به نظر برخي فقيهان اهل سنت[212] و در باور مشهور فقيهان امامي[213] مستحب است احرام بستن پس از نماز واجب يا مستحب صورت پذيرد. اندكي از فقيهان با استناد به برخي روايات[214]، اين كار را واجب شمرده‌اند.[215] مخالفان اين ديدگاه، آن حديث‌ها را داراي معناي استحباب دانسته‌اند.[216]

 

به باور فقيهان امامي[217] و برخي از فقيهان اهل سنت[218]، احرام پس از نماز واجب بهتر است و فقيهان امامي احرام پس از نماز ظهر يا پس از نماز ظهر و عصر را برترين حالت شمرده‌اند.[219] اگر احرام در زمان نماز فريضه نباشد، خواندن شش ركعت نماز نافلة احرام و در صورت ممكن نبودن اين كار، خواندن چهار يا دو ركعت نماز سفارش شده است.[220] فقيهان اهل سنت به استناد حديث‌هايي از پيامبر(صلي الله عليه و آله)[221] گزاردن دو ركعت نماز را پيش از احرام مستحب شمرده‌اند.[222] به نظر بيشتر فقيهان امامي، در ركعت اول نماز احرام، پس از قرائت حمد، خواندن سوره توحيد و در ركعت دوم سوره كافرون مستحب است.[223] برخي از فقيهان امامي و اهل سنت، عكس اين ترتيب را باور دارند.[224]

 

به نظر برخي از فقيهان اهل سنت، ‌از ديگر مستحبات پيش از احرام ، خوشبو‌كردن بدن است؛ خواه احرام‌گزار زن باشد و خواه مرد. نيز تفاوت ندارد كه اثر اين بوي خوش تا هنگام احرام بماند يا از ميان برود.[225] برخي از آنان اين كار را تنها براي مردان مستحب شمرده‌اند.[226] مستند اين حكم حديث‌هايي از عايشه است[227] كه رسول خدا(صلي الله عليه و آله) هنگام احرام خود را خوشبو مي‌كرد.[228] برخي از فقيهان اهل سنت، از جمله مالك بن انس، به استناد حديثي از پيامبر(صلي الله عليه و آله)[229] اين كار را مكروه شمرده‌اند.[230] فقيهان امامي خوشبو‌كردن خود را در صورت باقي ماندن اثر عطر تا هنگام احرام، حرام دانسته‌اند.[231] مستند آنان، افزون بر اجماع فقيهان بر حرمت كاربرد بوي خوش بر محرم، حديث‌هاي پيامبر(صلي الله عليه و آله) و امامان(عليهم السلام)[232] است كه استفاده از بوي خوش را هنگام احرام ممنوع شمرده‌اند.[233] برخي از فقيهان اهل سنت خضاب‌كردن دست‌ها تا مچ و نيز ماليدن حنا به صورت را به استناد روايتي از ابن عمر و بر پايه قياس با معطر‌كردن بدن[234] براي احرام‌گزار مستحب شمرده‌اند.[235]

 

2. مستحبات هم‌زمان با احرام:‌ از هنگام احرام تا پايان آن نيز برخي كارها مستحب شمرده شده‌اند كه مهم‌ترين آن‌ها عبارتند از:

أ. شرط‌كردن احرام‌گزار با خداوند (اشتراط): به باور فقيهان شيعه[236] و شافعي و حنبلي[237] مستحب است احرام‌گزار هنگام احرام با خداوند شرط كند كه اگر هنگام حج‌گزاري مانعي برايش پيش آيد، حج را به عمره بدل كند يا از احرام خارج شود. مستند اين حكم، حديث‌هايي از پيامبر(صلي الله عليه و آله)[238] و امامان(عليهم السلام)[239] است كه به اين كار سفارش كرده‌اند.[240] ثمره اين كار، خروج از احرام هنگام بروز مانع، ساقط شدن قرباني[241] و حتي به نظر برخي، ساقط شدن قضاي حج در سال بعد و دست‌كم بهره‌مندي آن فرد از پاداش الهي است.[242]

 

برخي از فقيهان امامي به استناد فرمان عام آيه 197 بقره/2 كه قرباني را بر همگان واجب كرده و نيز بر پايه اصل احتياط، ‌قرباني‌كردن را همچنان لازم مي‌شمرند.[243] به نظر شماري ديگر، قرباني تنها از عهده كسي كه آن را همراه ندارد، ساقط مي‌شود.[244] بسياري از فقيهان امامي به استناد روايات[245]، قضاي حج را در اين صورت ساقط نمي‌دانند.[246] به تصريح برخي از فقيهان امامي[247] و اهل سنت[248] اشتراط قلبي با خداوند كافي نيست و بر زبان آوردن آن نيز لازم است؛ ولي برخي نيت قلبي را كافي دانسته‌اند.[249] برخي از فقيهان اهل سنت صحت اشتراط و آثار فقهي آن را باور ندارند.[250]

 

ب. بر زبان آوردن نيت احرام: فقيهان امامي[251] بر پايه روايات[252] و نيز برخي از فقيهان اهل سنت[253] بر زبان آوردن نيت احرام را مستحب شمرده‌اند. شماري از فقيهان اهل سنت تلفظ را جايز يا مكروه دانسته و حتي برخي بر زبان جاري نكردن آن را مستحب قلمداد كرده‌اند[254]، بدين استدلال كه نيت از عبادات قلبي است و پنهان ماندنش بهتر است.[255]

 

ج. پوشيدن لباس سفيد و پنبه‌اي:‌ به باور فقيهان امامي، پوشيدن لباس پنبه‌اي و سفيد براي احرام‌گزار مستحب است.[256] به نظر برخي فقيهان اهل سنت، مستحب است لباس احرام سفيد و نو و دست كم نظيف و پاكيزه باشد.[257]

 

د. آشكار و بلند بودن تلبيه: بيشتر فقيهان امامي به استناد روايات[258]، جهر يا آشكار بودن تلبيه را براي مردان مستحب شمرده‌اند.[259] برخي ديگر با استناد به تعابير حديث‌ها[260] اين كار را واجب دانسته‌اند.[261] به نظر فقيهان شيعه و اهل سنت، بلند بودن تلبيه در آغاز احرام و نيز پس از آن، براي مردان مستحب است[262]؛ زيرا در برخي حديث‌هاي نبوي، مسلمانان به تلبيه با صداي بلند مأمور شده‌اند[263] و حجي كه تلبيه احرامش چنين باشد، برترين حج شمرده شده است.[264]

 

ه‍ . تكرار تلبيه: به باور فقيهان شيعه و اهل سنت، تكرار فراوان تلبيه در همه حالات، از جمله هنگام بالا رفتن از بلندي يا فرود آمدن از آن، پس از هر نماز، هنگام سحر، در صورت تغيير حالت مانند بيدار شدن از خواب، و نيز در ديدار با آشنايان و همراهان مستحب است.[265] مالك بن انس استحباب در مورد اخير را باور ندارد.[266] مستند اين حكم، حديث‌هاي پيامبر(صلي الله عليه و آله)[267] و امامان(عليهم السلام)[268] است. به نظر فقيهان امامي، كسي كه بيرون از مكه براي عمره محرم شده، تا هنگام مشاهده خانه‌هاي مكه، تكرار تلبيه برايش مستحب است.[269] فقيهان اهل سنت نهايت زمان آن را هنگام ورود به حرم يا مشاهده كعبه يا آغاز طواف دانسته‌اند.[270] درباره زمان قطع تلبيه در حج تمتع نيز ديدگاه‌هايي گوناگون در مذاهب فقهي يافت مي‌شود.

 

و. دعا هنگام احرام:‌ در حالات گوناگون احرام، دعاهايي خاص مستحب به شمار رفته است؛ از جمله هنگام پوشيدن جامه احرام[271] و پس از پوشيدن آن[272]، ‌هنگام محرم شدن[273] ‌و پس از تلبيه.[274]

 

ز. صلوات بر پيامبر(صلي الله عليه و آله): به نظر برخي از فقيهان شيعه و اهل سنت[275] صلوات فرستادن بر پيامبر(صلي الله عليه و آله) پس از تلبيه مستحب است. از مستندهاي اين نظر، آيه 4 انشراح/94 است كه به جايگاه بلند ياد پيامبر گرامي(صلي الله عليه و آله) اشاره دارد: {وَرَفَعنَا لَكَ ذِكرَكَ}. برخي اين آيه را درباره ضرورت يادكرد نام پيامبر(صلي الله عليه و آله) همراه نام خدا مي‌دانند.[276]

 

افزون بر آن چه ياد شد، برخي فقيهان اهل سنت مستحباتي ديگر را براي احرام برشمرده‌اند؛ همچون: رو به قبله بودن هنگام احرام[277]، قرار دادن دو انگشت در گوش هنگام تلبيه[278] و درخواست بهره‌مندي از رضوان الهي و بهشت، پس از تلبيه.[279]

 

محرّمات احرام: هنگام احرام، برخي كارها بر محرم حرام مي‌شود كه از آن‌ها به «تروك احرام»[280] يا «محظورات احرام»[281] تعبير شده است. برخي از اين محرمات ويژه مردان، شماري مختص زنان، و بسياري ازآن‌ها مشترك ميان مردان و زنان است.[282] در شمارش اين محرمات در منابع فقهي اختلافاتي به چشم مي‌خورد. در ديدگاه مشهور فقيهان امامي[283] و برخي از فقيهان اهل سنت[284] از محرمات بيست‌گانه سخن رفته است. آراي ديگري نيز در ميان فقيهان شيعه و اهل سنت يافت مي‌شود؛ از جمله: 7[285]، 9[286]، 10[287]، ‌14، 18، ‌23[288]، ‌24[289]، 25[290]، 26[291] و 30 .[292] مهم‌ترين سبب اختلاف نظر در شمار محرمات، به ويژه ميان فقيهان شيعه و اهل سنت، اختلاف در اصل حليت يا حرمت برخي از اعمال است. اهل سنت برخي از كارهايي را كه فقيهان شيعه حرام دانسته‌اند، حلال مي‌شمارند و به عكس. نيز برخي از فقيهان شماري از اين محرمات را با عناوين كلي ياد كرده‌اند و برخي ديگر آن‌ها را به‌گونه تفصيلي برشمرده‌اند. اين محرمات به اختصار عبارتند از:

1. محرمات مشترك ميان مردان و زنان: أ. شكار حيوانات خشكي. به اتفاق شيعه[293] و اهل سنت[294] شكار حيوانات خشكي بر محرم حرام است. (← صيد) ب. آميزش. هرگونه مباشرت جنسي، خواه با همسر باشد يا ديگري، با انسان باشد يا حيوان، براي محرم حرام است.[295] (← آميزش) ج. فسوق. در برخي حديث‌هاي امامان شيعه(عليهم السلام) فسوق به دروغ و دشنام معنا شده است[296]، هر چند برخي مقصود از آن را مطلق گناه شمرده‌اند.[297] (← فسوق) د. جدال.[298] مقصود از جدال، در باور فقيهان امامي، سوگند خوردن به خدا براي پيروزي بر طرف مقابل است، با گفتن جملاتي مخصوص.[299] فقيهان اهل سنت مقصود از آن را تخاصم، مجادله و تفاخر دانسته‌اند.[300]  (← جدال) هـ . التذاذ جنسي. به نظر فقيهان امامي و اهل سنت، هر‌گونه لذت‌جويي جنسي بر محرم حرام است.[301] (← التذاذ جنسي) و. استمناء يا خودارضايي.[302] (← خودارضايي) ز. عقد ازدواج. به نظر فقيهان امامي و برخي فقيهان اهل سنت، عقد ازدواج بر محرم حرام است؛ خواه ولي باشد و خواه وكيل[303] و براي خودش باشد يا ديگري.[304] برخي از فقيهان اهل سنت آن را جايز شمرده‌اند.[305] (← نكاح) ح. ازاله و زدودن يا قطع‌كردن مو از سر يا بدن خود يا ديگري.[306] (← ازاله مو) ط. كندن يا كوتاه‌كردن ناخن.[307] (← ناخن) ي. كاربرد بوي خوش. بهره بردن از بوي خوش، خواه با بوييدن و خواه ماليدن آن به بدن، براي محرم حرام است.[308] (← بوي خوش) ك. روغن ماليدن. به نظر همه فقيهان امامي و بيشتر فقيهان اهل سنت، ماليدن روغن معطر[309] و به نظر مشهور فقيهان امامي و برخي از فقيهان اهل سنت، ماليدن روغن غير معطر به بدن نيز حرام است.[310] برخي فقيهان تنها كاربرد آن را در سر ممنوع
كرده‌اند.[311]  (← روغن ماليدن) ل. كندن درختان و گياهان حرم، جز موارد خاص. (← گياه حرم) م. كشتن جانوران روي بدن. به نظر مشهور
فقيهان امامي[312] و برخي از فقيهان اهل سنت[313] كشتن جانوران بدن مانند پشه و شپش بر محرم حرام است. اندكي از فقيهان شيعه و برخي از اهل سنت، اين كار را مكروه شمرده‌اند.[314] (← كشتن جانوران) ن. سرمه كشيدن. به نظر برخي از فقيهان امامي[315] و اهل سنت[316] استفاده از سرمه معطر و غير معطر بر محرم حرام است؛ هر چند بعضي آن را مباح دانسته‌اند.[317] (← سرمه كشيدن) س. حمل سلاح. به نظر مشهور فقيهان شيعه، جز در موارد ضروري، حمل سلاح بر محرم حرام است.[318] شماري از فقيهان اين كار را مكروه شمرده‌اند.[319] (← سلاح برداشتن) ع. نگاه‌كردن در آينه. به باور مشهور فقيهان شيعه و برخي از فقيهان اهل سنت، نگاه‌كردن در آينه بر محرم حرام[320] و به نظر برخي ديگر، مكروه است.[321] (← نگاه‌كردن در آينه) ف.كشيدن دندان. به نظر مشهور فقيهان امامي[322] و برخي فقيهان اهل سنت[323] كشيدن دندان بر محرم، حرام و به نظر برخي، جايز است.[324] (← دندان كشيدن) ص. بيرون آوردن خون. به نظر بسياري از فقيهان شيعه و برخي از فقيهان اهل سنت، بيرون آوردن اختياري خون بر محرم حرام است[325]، هر چند با خاراندن بدن يا مسواك زدن باشد.[326] برخي از فقيهان اين كار را مكروه يا مباح شمرده‌اند.[327] (← خون بيرون آوردن)

 

افزون بر آن چه ياد شد، برخي فقيهان مواردي ديگر را از محرمات احرام دانسته‌اند؛ از جمله زينت كردن[328]، فروبردن سر در آب[329]، غسل‌كردن به قصد خنك شدن[330] و غسل دادن شخص محرم با كافور پس از مرگ.[331]

 

2. محرمات مخصوص مردان: أ. پوشيدن لباس دوخته.‌ به اتفاق فقيهان شيعه[332] و اهل سنت[333]، پوشيدن لباس دوخته در حال احرام بر مردان حرام است؛ خواه پيراهن باشد و خواه شلوار. برخي فقيهان شيعه اين كار را براي زنان نيز جايز ندانسته‌اند.[334] (← لباس احرام) ب. پوشاندن سر. پوشاندن سر به اجماع فقيهان شيعه[335] و اهل سنت[336] بر مردان حرام است.[337] (← پوشاندن سر) ج. زير سايه رفتن.‌ به اجماع فقيهان امامي[338] و برخي از مذاهب اهل سنت[339] زير سايه رفتن مردان در حال احرام حرام است. به باور برخي از فقيهان اهل سنت، اين كار براي مردان جايز است.[340] (← استظلال) د. پوشاندن روي پا. به نظر فقيهان امامي[341] و بسياري از فقيهان اهل سنت، پوشاندن روي پا به طور كامل، بر مردان حرام است.[342] (← پوشاندن پا) ه‍ . استفاده از انگشتر. به باور فقيهان امامي، استفاده از انگشتر براي زينت، نه براي رعايت استحباب، بر مردان حرام است.[343] (← زينت)

 

3. محرمات مخصوص زنان: أ. پوشاندن صورت.‌ به اجماع فقيهان شيعه[344] و اهل سنت[345] پوشاندن صورت بر زنان در حال احرام حرام است. (← پوشاندن صورت) ب. بهره گرفتن از زيورآلات. به باور فقيهان امامي[346] و برخي از فقيهان اهل سنت[347] بهره گرفتن از زيورآلات بر زنان محرم به قصد زينت حرام؛ و از ديد برخي از فقيهان اهل سنت، مكروه يا مباح است.[348] (← زينت) ج. پوشيدن دستكش. به نظر فقيهان امامي[349] و اهل سنت[350] پوشيدن دستكش بر زنان حرام؛ و به نظر برخي ديگر مباح است.[351] (← پوشاندن دست)

انجام آگاهانه هر يك از اين محرمات، كفاره دارد. اما اگر اين كار از روي سهو يا خطا و يا فراموشي انجام گيرد، كفاره ندارد، جز شكار كه هر چند با سهو يا فراموشي، كفاره دارد.[352] (← كفاره)

 

مكروهات احرام: انجام دادن برخي كارها براي احرام‌گزار مكروه به شمار رفته است؛ از جمله:

1. حمام رفتن: به اجماع فقيهان امامي[353] و برخي فقيهان اهل سنت[354] به استناد روايات، حمام رفتن براي محرم مكروه است. برخي از فقيهان امامي[355] و بيشتر فقيهان اهل سنت[356] با استناد به اصل اباحه و نيز سيره پيامبر(صلي الله عليه و آله) و صحابه[357] و حديث‌هاي امامان(عليهم السلام)[358] اين كار را مكروه ندانسته‌اند.

 

2. ساييدن بدن: فقيهان امامي[359] و برخي از فقيهان اهل سنت[360] برطرف‌كردن آلودگي‌هاي بدن با ساييدن را براي محرم مكروه شمرده‌اند؛ زيرا ممكن است اين كار سبب خونريزي يا زدودن مو شود كه از محرمات احرام به شمار مي‌روند.[361] برخي از فقيهان اهل سنت با استناد به سيره پيامبر(صلي الله عليه و آله) و روش صحابه، اين كار را جايز دانسته‌اند.[362]

 

3. بهره گرفتن از گياهان خوشبو: به نظر برخي از فقيهان امامي[363] و اهل سنت[364] بهره گرفتن از همه يا بعضي از گياهان خوشبو، به استناد روايات[365] بر محرم مكروه است؛ زيرا مايه بهره‌مندي از آسايش و لذت مي‌شود كه با فلسفه احرام ناسازگار است.[366] برخي فقيهان به پشتوانه حديث‌هايي كه به‌گونه مطلق كاربرد بوي خوش را نهي كرده، استفاده از اين گياهان را حرام شمرده‌اند.[367] (← بوي خوش)

 

4. احتباء: از ديد فقيهان امامي، به پشتوانه روايات[368]، احتباء در حال احرام يا براي محرم در مسجدالحرام كراهت دارد. احتباء به معناي نشستن و بالا بردن دو ساق پا و جمع‌كردن آن به سمت شكم، به كمك دستان يا پارچه است.[369] (← احتباء)

 

5. كشتي گرفتن:‌ برخي از فقيهان امامي[370] بر پايه روايات، كشتي گرفتن را بر محرم مكروه شمرده‌اند، با اين استدلال كه ممكن است به مجروح شدن فرد يا زدودن مو بينجامد كه در حال احرام ممنوع است.[371]

 

6. خواستگاري: به نظر بيشتر فقيهان امامي[372] و اهل سنت[373] خواستگاري‌كردن براي محرم مكروه است؛ خواه مرد باشد يا زن و خواه خواستگاري براي خود وي يا ديگري انجام گيرد.[374] مستند اين حكم، حديث‌هاي پيامبر(صلي الله عليه و آله) و امامان(عليهم السلام)[375] است. برخي از فقيهان اين كار را حرام دانسته‌اند.[376] (← خواستگاري كردن)

 

7. لبيك گفتن در پاسخ افراد: به نظر فقيهان امامي و بر پايه حديث‌هايي، لبيك گفتن در پاسخ كسي كه محرم را فراخوانده، مكروه است.[377] امامان(عليهم السلام) سفارش كرده‌اند كه محرم در پاسخ ديگري، تعبير «يا سعد» را به كار برد[378]؛ زيرا او در مقام لبيك گفتن به خداوند است و شريك‌كردن ديگران در آن شايسته نيست.[379]

 

8. احرام در لباس آلوده:‌ فقيهان امامي، به استناد حديثي[380] احرام در لباس آلوده و چركين را مكروه شمرده‌اند.[381] اين كراهت ويژه آغاز احرام است و اگر لباس در اثناي احرام چركين شود، بهتر است شستن آن تا زمان تحلل به تأخير افتد.[382] فقيهان اهل سنت نيز نو بودن و پاكيزگي لباس احرام در آغاز احرام را از مستحبات آن دانسته‌اند.[383]

 

9. احرام در لباس رنگي، به ويژه لباس سياه: به نظر مشهور فقيهان امامي[384] و برخي از فقيهان اهل سنت[385] احرام در لباس رنگي به استناد روايات[386] مكروه است. شماري از فقيهان امامي به پشتوانه احاديث[387]، محرم شدن در لباس سبز يا هر رنگ ديگر جز سياه را جايز مي‌دانند.[388] برخي از فقيهان امامي با استناد به ظاهر روايات، احرام در لباس سياه را حرام دانسته‌اند.[389] شماري از فقيهان اهل سنت بر آنند كه اين كار تنها براي كساني مكروه است كه الگو و مقتداي ديگران هستند.[390]

 

10. خوابيدن بر بستر رنگي يا زرد: فقيهان امامي با استناد به حديث‌هايي[391] خوابيدن بر بستر رنگي و بالش زرد را مكروه دانسته‌اند[392]؛ زيرا اين كار مايه رفاه و تن‌آسايي به شمار مي‌رود كه با فلسفه احرام سازگاري ندارد.[393]

 

11. بهره‌گيري از حنا: از ديد مشهور فقيهان امامي و برخي از اهل سنت، بهره‌گيري از حنا در حال احرام[394] و نيز پيش از آن، اگر اثرش تا آن هنگام بماند[395]، با استناد به حديث‌هايي[396] مكروه است. برخي فقيهان امامي به پشتوانه روايات ديگر و از آن رو كه حنا بستن زينت به شمار مي‌رود و هر زينتي بر محرم حرام است، اين كار را حرام شمرده‌اند.[397] شماري از فقيهان اهل سنت اين كار را مستحب دانسته‌اند.[398]

 

افزون بر مكروهات ياد شده، فقيهان شيعه و اهل سنت كارهايي ديگر را نيز در شمار مكروهات احرام ياد كرده‌اند؛ از جمله: احرام در لباس راه‌راه، نقاب زدن براي زن احرام‌گزار[399]، ‌شستن سر با سِدْر و خَطْمي [400]، بسيار مسواك زدن، گفتن سخنان بيهوده، شستن بدن با آب سرد، شعر خواندن[401]، نگاه‌كردن در آينه، بيرون آوردن خون از بدن[402]، حمل سلاح در موارد غير ضرور[403]، شستن لباس احرام تا زمان تحلل[404]، حجامت‌كردن در غير ضرورت [405]، پوشيدن لباس شهرت[406]، فروش لباس احرام حتي پس از پايان اعمال[407]، خوردن لقمه غذايي كه به دست همسر يا كنيز آن فرد آماده شده باشد[408]، فروبردن سر در آب[409]، همراه داشتن حيوان شكاري[410]، ‌خوردن از گوشت صيد[411]، خاراندن سر با ناخن[412]، سرمه كشيدن[413]، خوردن روغن‌هاي خوشبو[414]، نشستن نزد عطر فروش[415] و قرار دادن عطر در پارچه و بوييدن آن.[416]

 

خروج از احرام: بيرون رفتن از احرام به دو صورت انجام مي‌پذيرد: 1. اضطراري و غير اختياري؛ بدين سان كه موانع بيروني همچون دشمن يا بروز بيماري و عوارض كهولت مانع انجام يا اتمام حج و عمره شود. در اين حال، محرم مي‌تواند با شرايطي از احرام خارج شود. (← احصار و صدّ) 2. اختياري و با پايان يافتن همه يا برخي از واجبات عمره يا حج. در هر يك از اقسام احرام، خروج مرحله‌اي يا كامل از حالت احرام، به گونه‌اي خاص تحقق مي‌يابد:

 

1. عمره مفرده: به نظر فقيهان امامي، در عمره مفرده، پس از حلق يا تقصير، محرم از احرام بيرون مي‌آيد و جز كاميابي جنسي ‌همه محرمات بر او حلال مي‌شوند.[417] پس از گزاردن طواف نساء و نماز طواف، محرم به طور كامل از احرام خارج مي‌شود.[418] به نظر فقيهان اهل سنت، پس از حلق يا تقصير، تحلل كامل صورت مي‌گيرد.[419]

 

2. عمره تمتع: به نظر فقيهان امامي[420] پس از تقصير؛ و به نظر فقيهان اهل سنت[421] پس از تقصير يا حلق، احرام خاتمه مي‌يابد و همه محرمات آن حلال مي‌شوند.

 

3. حج:‌ به نظر مشهور فقيهان امامي، پس از حلق و قرباني در روز عيد قربان، همه محرمات جز بهره گرفتن از بوي خوش و كاميابي جنسي بر احرام‌گزار حلال مي‌شود. پس از طواف حج و نماز طواف و سعي، بهره گرفتن از بوي خوش نيز بر او حلال مي‌گردد و با انجام دادن طواف نساء، به طور كامل از احرام بيرون مي‌آيد.[422] فقيهان اهل سنت دو مرحله را براي خروج از احرام حج باور دارند: أ. به نظر برخي از فقيهان اهل سنت، پس از رمي جمره عقبه و قرباني و حلق يا تقصير، همه محرمات جز كاميابي جنسي يا كاميابي و بهره گرفتن از بوي خوش و يا اين دو و شكار‌كردن بر محرم حلال مي‌گردد. ب. پس از كارهاي ياد شده و طواف افاضه، همه محرمات حلال مي‌گردند و فرد به طور كامل از احرام خارج مي‌شود.[423]

 

منابع

احكام القرآن: الجصاص (م.370ق.)، به كوشش عبدالسلام، بيروت، دار الكتب العلميه، 1415ق؛ احياء علوم الدين: الغزالي (م.505ق.)، بيروت، دار الكتب العربي؛ اخبار مكه: الازرقي (م.248ق.)، به كوشش رشدي الصالح، مكه، مكتبة الثقافه، 1415ق؛ اسرار و معارف حج: معاونت امور روحانيون، دار الحديث، 1386ش؛ اعانة الطالبين: السيد البكري الدمياطي (م.1310ق.)، بيروت، دار الفكر، 1418ق؛ الاقناع: الشربيني (م.977ق.)، بيروت، دار المعرفه؛ الام: الشافعي (م.204ق.)، بيروت، دار الفكر، 1403ق؛ الانتصار: السيد المرتضي (م.436ق.)، قم، النشر الاسلامي، 1415ق؛ ايضاح الفوائد: محمد بن الحسن بن يوسف الحلي (م.771ق.)، به كوشش اشتهاردي و ديگران، قم، العلميه، 1387ق؛ بحار الانوار: المجلسي (م.1110ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1403ق؛ البحر الرائق: ابونجيم المصري (م.970ق.)، به كوشش زكريا عميرات، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418ق؛ بدائع الصنائع: علاء الدين الكاشاني (م.587ق.)، پاكستان، المكتبة الحبيبيه، 1409ق؛ بداية المجتهد: ابن رشد القرطبي (م.595ق.)، به كوشش العطار، بيروت، دار الفكر، 1415ق؛ البداية و النهايه: ابن كثير (م.774ق.)، به كوشش علي شيري، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1408ق؛ تاج العروس: الزبيدي (م.1205ق.)، به كوشش علي شيري، بيروت، دار الفكر، 1414ق؛ تاريخ طبري (تاريخ الامم و الملوك): الطبري (م.310ق.)، به كوشش گروهي از علما، بيروت، اعلمي، 1403ق؛ تاريخ اليعقوبي: احمد بن يعقوب (م.292ق.)، بيروت، دار صادر، 1415ق؛ تحرير الاحكام الشرعيه: العلامة الحلي (م.726ق.)، به كوشش بهادري، قم، مؤسسة الامام الصادق عليه السلام، 1420ق؛ تذكرة الفقهاء: العلامة الحلي (م.726ق.)، قم، آل‌ البيت عليهم السلام، 1414ق؛ تعاليق مبسوطه: محمد اسحاق الفياض، محلاتي؛ التفسير الكاشف: المغنيه، بيروت، دار العلم للملايين، 1981م؛ تفسير قرطبي (الجامع لاحكام القرآن): القرطبي (م.671ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1405ق؛ التفسير الكبير: الفخر الرازي (م.606ق.)، قم، دفتر تبليغات، 1413ق؛ تهذيب الاحكام: الطوسي (م.460ق.)، به كوشش موسوي و آخوندي، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1365ش؛ جامع احاديث الشيعه: اسماعيل معزي ملايري، قم، المطبعة العلميه، 1399ق؛ جامع البيان: الطبري (م.310ق.)، به كوشش صدقي جميل، بيروت، دار الفكر، 1415ق؛ جامع المدارك: سيد احمد الخوانساري (م.1405ق.)، به كوشش غفاري، تهران، مكتبة الصدوق، 1405ق؛ جامع المقاصد: الكركي (م.940ق.)، قم، آل‌ البيت عليهم السلام، 1411ق؛ جواهر الكلام: النجفي (م.1266ق.)، به كوشش قوچاني و ديگران، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ الجوهر النقي: المارديني (750 ق)، دار الفكر؛ الحج و العمرة في الكتاب و السنه: الري شهري، قم، دار الحديث، 1376ش؛ الحدائق الناضره: يوسف البحراني (م.1186ق.)، به كوشش آخوندي، قم، نشر اسلامي، 1363ش؛ حواشي الشرواني و العبادي: الشرواني (م.1301ق.) و العبادي (م.994ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ الخلاف: الطوسي (م.460ق.)، به كوشش خراساني و ديگران، قم، نشر اسلامي، 1407ق؛ الدر المنثور: السيوطي (م.911ق.)، بيروت، دار المعرفه، 1365ق؛ الدروس الشرعيه: الشهيد الاول (م.786ق.)، قم، نشر اسلامي، 1412ق؛ ذخيرة المعاد: محمد باقر السبزواري (م.1090ق.)، آل‌ البيت عليهم السلام؛ الروضة البهيه: الشهيد الثاني (م.965ق.)، به كوشش كلانتر، قم، مكتبة الداوري، 1410ق؛ روضة الطالبين: النووي (م.676ق.)، به كوشش عادل احمد و علي محمد، بيروت، دار الكتب العلميه؛ رياض المسائل: سيد علي الطباطبائي (م.1231ق.)، قم، النشر الاسلامي، 1412ق؛ زبدة البيان: المقدس الاردبيلي (م.993ق.)، به كوشش بهبودي، تهران، المكتبة المرتضويه؛ سبل السلام: الكحلاني (م.1182ق.)، مصر، مصطفي البابي، 1379ق؛ السرائر: ابن ادريس (م.598ق.)، قم، نشر اسلامي، 1411ق؛ سلسلة الينابيع الفقهيه: علي اصغر مرواريد، بيروت، فقه الشيعه، 1413ق؛ سنن ابن ماجه: ابن ماجه (م.275ق.)، به كوشش محمد فؤاد، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1395ق؛ سنن ابي‌داود: السجستاني (م.275ق.)، به كوشش سعيد محمد اللحام، بيروت، دار الفكر، 1410ق؛ سنن الترمذي: الترمذي (م.279ق.)، به كوشش عبدالوهاب، بيروت، دار الفكر، 1402ق؛ سنن الدارقطني: الدارقطني (م.385ق.)، به كوشش مجدي الشوري، بيروت، دار الكتب العلميه، 1417ق؛ السنن الكبري: البيهقي (م.458ق.)، بيروت، دار الفكر؛ الشرح الكبير: عبدالرحمن بن قدامه (م.682ق.)، بيروت، دار الكتاب العربي؛ شرائع الاسلام: المحقق الحلي (م.676ق.)، به كوشش سيد صادق شيرازي، تهران، استقلال، 1409ق؛ الصحاح: الجوهري (م.393ق.)، به كوشش العطار، بيروت، دار العلم للملايين، 1407ق؛ صحيح البخاري: البخاري (م.256ق.)، بيروت، دار الفكر، 1401ق؛ صحيح مسلم: مسلم (م.261ق.)، بيروت، دار الفكر؛ صهباي حج: جوادي آملي، قم، اسراء، 1377ش؛ العروة الوثقي: سيد محمد كاظم يزدي (م.1337ق.)، قم، النشر الاسلامي، 1420ق؛ علل الشرايع: الصدوق (م.381ق.)، به كوشش بحر العلوم، نجف، المكتبة الحيدريه، 1385ق؛ عمدة القاري: العيني (م.855ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ العين: خليل (م.175ق.)، به كوشش المخزومي و السامرائي، دار الهجره، 1409ق؛ عيون اخبار الرضا عليه السلام: الصدوق (م.381ق.)، بيروت، اعلمي، 1404ق؛ فتح العزيز: عبدالكريم بن محمد الرافعي (م.623ق.)، دار الفكر؛ الفقه الاسلامي و ادلته: وهبة الزحيلي، دمشق، دار الفكر، 1418ق؛ فقه السنه: سيد سابق، بيروت، دار الكتاب العربي؛ فقه الصادق عليه السلام: سيد محمد صادق روحاني، قم، دار الكتاب، 1413ق؛ فقه القرآن: الراوندي (م.573ق.)، به كوشش حسيني، قم، كتابخانه نجفي، 1405ق؛ قواعد الاحكام: العلامة الحلي (م.726ق.)، قم، النشر الاسلامي، 1413ق؛ الكافي: الكليني (م.329ق.)، به كوشش غفاري، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1375ش؛ كتاب الحج: تقرير بحث الگلپايگاني، الصابري، قم، الخيام، 1400ق؛ كتاب الحج: محاضرات الخوئي (م.1413ق.)، الخلخالي، قم، مدرسة دار العلم، 1410ق؛ الكشاف: الزمخشري (م.538ق.)، مصطفي البابي، 1385ق؛ كشاف القناع: منصور البهوتي (م.1051ق.)، به كوشش محمد حسن، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418ق؛ كشف الرموز: الفاضل الآبي (م.690ق.)، به كوشش اشتهاردي و يزدي، قم، نشر اسلامي، 1408ق؛ كشف الغطاء: كاشف الغطاء (م.1227ق.)، اصفهان، مهدوي؛ كشف اللثام: الفاضل الهندي (م.1137ق.)، قم، نشر اسلامي، 1416ق؛ كفاية الاحكام (كفاية الفقه): محمد باقر السبزواري (م.1090ق.)، به كوشش الواعظي، قم، النشر الاسلامي، 1423ق؛ كلمة التقوي (فتاوي): محمد امين زين الدين، قم، مهر، 1413ق؛ لسان العرب: ابن منظور (م.711ق.)، قم، ادب الحوزه، 1405ق؛ المبسوط في فقه الاماميه: الطوسي (م.460ق.)، به كوشش بهبودي، تهران، المكتبة المرتضويه؛ المبسوط: السرخسي (م.483ق.)، بيروت، دار المعرفه، 1406ق؛ مجمع البيان: الطبرسي (م.548ق.)، به كوشش گروهي از علما، بيروت، اعلمي، 1415ق؛ مجمع الزوائد: الهيثمي (م.807ق.)، بيروت، دار الكتاب العربي، 1402ق؛ مجمع الفائدة و البرهان: المحقق الاردبيلي (م.993ق.)، به كوشش عراقي و ديگران، قم، انتشارات اسلامي، 1416ق؛ المجموع شرح المهذب: النووي (م.676ق.)، دار الفكر؛ المحاسن: ابن خالد البرقي (م.274ق.)، به كوشش حسيني، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1326ش؛ المحلي بالآثار: ابن حزم الاندلسي (م.456ق.)، به كوشش احمد شاكر، بيروت، دار الفكر؛ مختصر خليل: محمد بن يوسف (م.897ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه، 1416ق؛ مختلف الشيعه: العلامة الحلي (م.726ق.)، قم، النشر الاسلامي، 1412ق؛ مدارك الاحكام: سيد محمد بن علي الموسوي العاملي (م.1009ق.)، قم، آل‌ البيت عليهم السلام، 1410ق؛ المدونة الكبري: مالك بن انس (م.179ق.)، مصر، مطبعة السعاده؛ مسالك الافهام الي تنقيح شرائع الاسلام: الشهيد الثاني (م.965ق.)، قم، معارف اسلامي، 1416ق؛ مستدرك الوسائل: النوري (م.1320ق.)، بيروت، آل‌ البيت عليهم السلام، 1408ق؛ مستمسك العروة الوثقي: سيد محسن حكيم (م.1390ق.)، قم، مكتبة النجفي، 1404ق؛ مستند الشيعه: احمد النراقي (م.1245ق.)، قم، آل‌ البيت عليهم السلام، 1415ق؛ مسند احمد: احمد بن حنبل (م.241ق.)، بيروت، دار صادر؛ المعتبر: المحقق الحلي (م.676ق.)، مؤسسة سيد الشهداء، 1363ش؛ معتمد العروة الوثقي: محاضرات الخوئي (م.1413ق.)، الخلخالي، قم، مدرسة دار العلم، 1404ق؛ المعتمد في شرح المناسك: محاضرات الخوئي (م.1413ق.)، الخلخالي، قم، مدرسة دار العلم، 1410ق؛ معجم الفاظ الفقه الجعفري: احمد فتح‌الله، الدمام، 1415ق؛ معجم لغة الفقهاء: محمد قلعه‌جي، بيروت، دار النفائس، 1408ق؛ معجم مقاييس اللغه: ابن فارس (م.395ق.)، به كوشش عبدالسلام، قم، دفتر تبليغات، 1404ق؛ مغني المحتاج: محمد الشربيني (م.977ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1377ق؛ المغني: عبدالله بن قدامه (م.620ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه؛ المفصل: جواد علي، بيروت، دار العلم للملايين، 1976م؛ المقنعه: المفيد (م.413ق.)، قم، نشر اسلامي، 1410ق؛ من لا يحضره الفقيه: الصدوق (م.381ق.)، به كوشش غفاري، قم، نشر اسلامي، 1404ق؛ مناسك الحج: السيستاني، قم، چاپخانه شهيد، 1413ق؛ مناسك الحج: وحيد الخراساني؛ منتهي المطلب: العلامة الحلي (م.726ق.)، چاپ سنگي؛ مواهب الجليل: الحطاب الرعيني (م.954ق.)، به كوشش زكريا عميرات، بيروت، دار الكتب العلميه، 1416ق؛ موسوعة الفقه الاسلامي: مؤسسة دائرة معارف الفقه الاسلامي، 1428ق؛ الموسوعة الفقهية الميسره: محمد علي الانصاري، قم، مجمع الفكر الاسلامي، 1415ق؛ المهذب: القاضي ابن البراج (م.481ق.)، به كوشش مؤسسة سيدالشهداء عليه السلام، قم، نشر اسلامي، 1406ق؛ الميزان: الطباطبايي (م.1402ق.)، بيروت، اعلمي، 1393ق؛ النهايه: الطوسي (م.460ق.)، به كوشش آغا بزرگ تهراني، بيروت، دار الكتاب العربي، 1400ق؛ وسائل الشيعه: الحر العاملي (م.1104ق.)، قم، آل‌ البيت عليهم السلام، 1412ق؛ الوسيلة الي نيل الفضيله: ابن حمزه (م.560ق.)، به كوشش محمد الحسون، قم، مكتبة النجفي، 1408ق.

 

سيد عباس رضوي، سيد جعفر صادقي فدكي

 

 


[1]. الصحاح، ج5، ص1897؛ معجم مقاييس اللغه، ج2، ص45؛ لسان العرب، ج12، ص122، «حرم».

[2]. الصحاح، ج5، ص1897؛ تاج العروس، ج16، ص134، «حرم».

[3]. العين، ج3، ص221-222؛ الصحاح، ج5، ص1897.

[4]. معجم مقاييس اللغه، ج2، ص45؛ لسان العرب، ج12، ص123.

[5]. مغني المحتاج، ج1، ص476؛ مستند الشيعه، ج11، ص256؛ كشاف القناع، ج2، ص471.

[6]. جواهر الكلام، ج18، ص197-199.

[7]. مسالك الافهام، ج2، ص224؛ مستمسك العروه، ج11، ص358.

[8]. مغني المحتاج، ج1، ص476؛ حواشي الشرواني، ج4، ص50.

[9]. جامع المدارك، ج2، ص378؛ المعتمد، ج2، ص478، «كتاب الحج».

[10]. مدارك الاحكام، ج7، ص239؛ الحدائق، ج14، ص476.

[11]. مسالك الافهام، ج2، ص224؛ جواهر الكلام، ج18، ص198.

[12]. المعتمد، ج2، ص483، «كتاب الحج».

[13]. مستمسك العروه، ج11، ص359.

[14]. تفسير قرطبي، ج6، ص36؛ كشاف القناع، ج2، ص471.

[15]. معجم الفاظ الفقه الجعفري، ص33.

[16]. المدونة الكبري، ج1، ص360؛ المقنعه، ص431-432.

[17]. الكشاف، ج1، ص591؛ مجمع البيان، ج3، ص417.

[18]. تحرير الاحكام، ج1، ص576؛ مجمع الفائده، ج6، ص175.

[19]. المجموع، ج8، ص265؛ الفقه الاسلامي، ج3، ص2180.

[20]. المحاسن، ج2، ص330؛ من لا يحضره الفقيه، ج2، ص195.

[21]. علل الشرايع، ج1، ص274؛ عيون اخبار الرضا7، ج1، ص127.

[22]. مستدرك الوسائل، ج9، ص160.

[23]. مستدرك الوسائل، ج10، ص167؛ اسرار و معارف حج، ص112.

[24]. مستدرك الوسائل، ج10، ص166؛ جامع احاديث الشيعه، ج10، ص371.

[25]. احياء علوم الدين، ج1، ص603؛ صهباي حج، ص349.

[26]. احكام القرآن، ج2، ص604؛ مستدرك الوسائل، ج10، ص174.

[27]. بحار الانوار، ج96، ص124.

[28]. مستدرك الوسائل، ج10، ص167؛ صهباي حج، ص378.

[29]. احياء علوم الدين، ج1، ص488.

[30]. احياء علوم الدين، ج1، ص488؛ بحار الانوار، ج64، ص337.

[31]. علل الشرايع، ج1، ص235؛ مستدرك الوسائل، ج9، ص197.

[32]. صهباي حج، ص383-384.

[33]. الكافي، ج4، ص350؛ وسائل الشيعه، ج12، ص518.

[34]. الكافي، ج4، ص356؛ علل الشرايع، ج2، ص458.

[35]. نك: اسرار و معارف حج، ص147.

[36]. اخبار مكه، ج1، ص39.

[37]. وسائل الشيعه، ج11، ص236؛ بحار الانوار، ج11، ص178.

[38]. الكافي، ج4، ص202؛ وسائل الشيعه، ج11، ص229.

[39]. من لا يحضره الفقيه، ج2، ص234؛ علل الشرايع، ج2، ص418.

[40]. الكافي، ج4، ص213؛ علل الشرايع، ج2، ص419.

[41]. الكافي، ج4، ص214؛ من لا يحضره الفقيه، ج2، ص234.

[42]. صحيح البخاري، ج5، ص156-157؛ مجمع البيان، ج2، ص27.

[43]. الميزان، ج2، ص57؛ الكاشف، ج1، ص295.

[44]. التفسير الكبير، ج5، ص106؛ المفصل، ج2، ص357.

[45]. جامع البيان، ج2، ص401؛ الدر المنثور، ج3، ص75.

[46]. مجمع البيان، ج4، ص244؛ تفسير قرطبي، ج7، ص189.

[47]. مجمع البيان، ج7، ص148؛ الدر المنثور، ج4، ص359.

[48]. تاريخ يعقوبي، ج2، ص54؛ مستدرك الوسائل، ج9، ص307.

[49]. تاريخ طبري، ج2، ص309؛ من لا يحضره الفقيه، ج2، ص450-451.

[50]. تاريخ يعقوبي، ج2، ص109؛ البداية و النهايه، ج5، ص137.

[51]. تحرير الاحكام، ج1، ص576؛ مجمع الفائده، ج6، ص175.

[52]. المجموع، ج8، ص265؛ الفقه الاسلامي، ج3، ص2180.

[53]. النهايه، ص272.

[54]. النهايه، ص273؛ المعتبر، ج2، ص808؛ تذكرة الفقهاء، ج7، ص198.

[55]. صحيح البخاري، ج2، ص144؛ تهذيب، ج5، ص56.

[56]. تهذيب، ج5، ص58.

[57]. تذكرة الفقهاء، ج7، ص198؛ المعتمد، ج2، ص439، «كتاب الحج».

[58]. المعتبر، ج2، ص808؛ تذكرة الفقهاء، ج7، ص200.

[59]. المغني، ج3، ص216-217؛ المجموع، ج7، ص174؛ البحر الرائق، ج3، ص85.

[60]. سنن الدارقطني، ج2، ص215؛ السنن الكبري، ج5، ص30.

[61]. المغني، ج3، ص217؛ مغني المحتاج، ج1، ص474.

[62]. سنن ابن ماجه، ج1، ص659؛ وسائل الشيعه، ج4، ص373.

[63]. تهذيب، ج5، ص60، 176.

[64]. تذكرة الفقهاء، ج8، ص68؛ مستند الشيعه، ج11، ص200.

[65]. تذكرة الفقهاء، ج8، ص68؛ مختلف الشيعه، ج4، ص231؛ مستند الشيعه، ج11، ص200.

[66]. تذكرة الفقهاء، ج7، ص208؛ كشف الغطاء، ج4، ص534.

[67]. المغني، ج3، ص218؛ المجموع، ج7، ص14.

[68]. من لا يحضره الفقيه، ج2، ص195.

[69]. تهذيب، ج5، ص165؛ جامع احاديث الشيعه، ج10، ص104.

[70]. مدارك الاحكام، ج7، ص234؛ جواهر الكلام، ج18، ص438؛ العروة الوثقي، ج4، ص647.

[71]. المغني، ج3، ص217.

[72]. مجمع الفائده، ج6، ص165؛ موسوعة الفقه الاسلامي، ج6، ص232.

[73]. المغني، ج3، ص219.

[74]. الخلاف، ج2، ص376؛ شرائع الاسلام، ج1، ص187؛ مسالك الافهام، ج2، ص269.

[75]. بدائع الصنائع، ج2، ص164؛ المغني، ج3، ص219.

[76]. جواهر الكلام، ج18، ص437.

[77]. فقه القرآن، ج1، ص319؛ زبدة البيان، ص223.

[78]. من لا يحضره الفقيه، ج2، ص379؛ تهذيب، ج5، ص165.

[79]. الحدائق، ج15، ص123.

[80]. الخلاف، ج2، ص376-377؛ فتح العزيز، ج7، ص276؛ المغني، ج3، ص217.

[81]. المبسوط، سرخسي، ج4، ص168؛ فتح العزيز، ج7، ص278.

[82]. الخلاف، ج2، ص377؛ فتح العزيز، ج7، ص276.

[83]. الخلاف، ج2، ص377؛ المجموع، ج7، ص11؛ جواهر الكلام، ج18، ص448.

[84]. الخلاف، ج2، ص377؛ المجموع، ج7، ص12.

[85]. تهذيب، ج5، ص166؛ وسائل الشيعه، ج12، ص407.

[86]. تذكرة الفقهاء، ج7، ص206؛ الحدائق، ج15، ص125.

[87]. تهذيب، ج5، ص165.

[88]. الكافي، ج4، ص324؛ وسائل الشيعه، ج12، ص405.

[89]. الحدائق، ج15، ص124؛ وسائل الشيعه، ج12، ص405.

[90]. المغني، ج3، ص218؛ المجموع، ج7، ص15؛ تذكرة الفقهاء، ج7، ص206.

[91]. المغني، ج3، ص218؛ تذكرة الفقهاء، ج7، ص206؛ منتهي المطلب، ج2، ص687.

[92]. كتاب الحج، گلپايگاني، ج2، ص356-357.

[93]. وسائل الشيعه، ج12، ص402؛ مستدرك الوسائل، ج9، ص191.

[94]. قواعد الاحكام، ج1، ص420؛ جواهر الكلام، ج18، ص448.

[95]. مستمسك العروه، ج11، ص219؛ معتمد العروة الوثقي، ج2، ص283-284.

[96]. جامع المقاصد، ج3، ص171؛ مجمع الفائده، ج7، ص393.

[97]. منتهي المطلب، ج2، ص698؛ رياض المسائل، ج6، ص350.

[98]. المجموع، ج7، ص12-13.

[99]. المغني، ج3، ص218؛ تذكرة الفقهاء، ج7، ص206.

[100]. السنن الكبري، ج5، ص177؛ المجموع، ج7، ص10.

[101]. الام، ج2، ص155.

[102]. الدروس، ج1، ص337؛ مجمع الفائده، ج7، ص392.

[103]. المعتمد، ج2، ص170، «كتاب الحج»؛ مناسك الحج، سيستاني، ص63.

[104]. الام، ج2، ص157؛ الخلاف، ج2، ص260؛ المجموع، ج7، ص147-148.

[105]. المبسوط، سرخسي، ج4، ص178؛ المجموع، ج7، ص148؛ مواهب الجليل، ج4، ص31.

[106]. تحرير الاحكام، ج2، ص110؛ المعتمد، ج2، ص242، «كتاب الحج».

[107]. فتح العزيز، ج7، ص136؛ الشرح الكبير، ج3، ص234؛ الفقه الاسلامي، ج3، ص2187.

[108]. تحرير الاحكام، ج2، ص11؛ المعتمد، ج2، ص242، «كتاب الحج»؛ كتاب الحج، گلپايگاني، ج1، ص62.

[109]. تحرير الاحكام، ج2، ص110؛ العروة الوثقي، ج4، ص612.

[110]. الخلاف، ج2، ص259-260؛ العروة الوثقي، ج4، ص613.

[111]. الفقه الاسلامي، ج3، ص2283.

[112]. تذكرة الفقهاء، ج7، ص230؛ جواهر الكلام، ج18، ص190-194.

[113]. الخلاف، ج2، ص259؛ جواهر الكلام، ج18، ص123.

[114]. الخلاف، ج2، ص259؛ المجموع، ج7، ص140.

[115]. الانتصار، ص236-237؛ المجموع، ج7، ص140.

[116]. الكافي، ج4، ص322؛ وسائل الشيعه، ج11، ص319.

[117]. تذكرة الفقهاء، ج7، ص186؛ الحدائق، ج14، ص352-353.

[118]. المقنعه، ص407-408؛ بدائع الصنائع، ج2، ص150؛ الدروس، ج1، ص415.

[119]. منتهي المطلب، ج2، ص714؛ مختلف الشيعه، ج4، ص223.

[120]. صحيح مسلم، ج4، ص39؛ سنن ابن ماجه، ج2، ص1024.

[121]. تهذيب، ج5، ص73؛ وسائل الشيعه، ج12، ص489.

[122]. بدائع الصنائع، ج2، ص150.

[123]. المدونة الكبري، ج1، ص401؛ تذكرة الفقهاء، ج8، ص159.

[124]. الدروس، ج1، ص415؛ ذخيرة المعاد، ج1، ص650.

[125]. الخلاف، ج2، ص259؛ المجموع، ج7، ص141؛ منتهي المطلب، ج2، ص665.

[126]. الخلاف، ج2، ص259؛ فتح العزيز، ج7، ص75؛ المغني، ج3، ص224.

[127]. البحر الرائق، ج2، ص647.

[128]. جامع المقاصد، ج3، ص160؛ مدارك الاحكام، ج7، ص227.

[129]. النهايه، ص209؛ الخلاف، ج2، ص286؛ جواهر الكلام، ج18، ص21.

[130]. المجموع، ج7، ص200.

[131]. الكافي، ج4، ص322؛ تهذيب، ج5، ص52.

[132]. الخلاف، ج2، ص286، 374؛ تذكرة الفقهاء، ج7، ص195.

[133]. المغني، ج3، ص215؛ المجموع، ج7، ص200؛ الفقه الاسلامي، ج3، ص2125.

[134]. المبسوط، سرخسي، ج4، ص167؛ الشرح الكبير، ج3، ص222.

[135]. سنن ابي داود، ج1، ص392؛ سنن الدارقطني، ج2، ص249.

[136]. سبل السلام، ج2، ص189.

[137]. كشاف القناع، ج2، ص469.

[138]. المبسوط، طوسي، ج1، ص311؛ مختلف الشيعه، ج8، ص193.

[139]. المجموع، ج7، ص208.

[140]. تهذيب، ج8، ص310؛ جامع احاديث الشيعه، ج10، ص519.

[141]. السرائر، ج3، ص63؛ الحدائق، ج14، ص461.

[142]. تذكرة الفقهاء، ج7، ص195؛ منتهي المطلب، ج2، ص669.

[143]. مستدرك الوسائل، ج8، ص107؛ جامع احاديث الشيعه، ج10، ص518.

[144]. جامع المقاصد، ج3، ص161.

[145]. مختلف الشيعه، ج4، ص49.

[146]. شرائع الاسلام، ج1، ص180؛ كشف الرموز، ج1، ص347.

[147]. المغني، ج3، ص240؛ روضة الطالبين، ج2، ص334.

[148]. تذكرة الفقهاء، ج7، ص232؛ منتهي المطلب، ج2، ص676.

[149]. صحيح البخاري، ج1، ص2؛ تهذيب، ج1، ص83.

[150]. المجموع، ج7، ص223؛ تذكرة الفقهاء، ج7، ص232؛ مختلف الشيعه، ج4، ص230.

[151]. شرائع الاسلام، ج1، ص180؛ روضة الطالبين، ج2، ص334؛ منتهي المطلب، ج2، ص674-675.

[152]. شرائع الاسلام، ج1، ص180؛ كشف الرموز، ج1، ص347.

[153]. مواهب الجليل، ج4، ص20؛ مستمسك العروه، ج11، ص363؛ فقه الصادق، ج10، ص219.

[154]. مدارك الاحكام، ج7، ص259؛ كشف اللثام، ج5، ص255.

[155]. مغني المحتاج، ج1، ص478؛ كشاف القناع، ج2، ص474.

[156]. مسند احمد، ج1، ص25؛ صحيح البخاري، ج1، ص2؛ الكافي، ج4، ص541.

[157]. روضة الطالبين، ج2، ص334؛ تذكرة الفقهاء، ج7، ص232؛ مغني المحتاج، ج1، ص478.

[158]. المعتبر، ج2، ص781؛ كشف اللثام، ج5، ص265.

[159]. المبسوط، طوسي، ج1، ص307؛ كشف اللثام، ج5، ص265-266.

[160]. ايضاح الفوائد، ج1، ص286؛ جامع المقاصد، ج3، ص165؛ موسوعة الفقه الاسلامي، ج6، ص321.

[161]. المبسوط، طوسي، ج1، ص316؛ المهذب، ج1، ص219؛ الوسيله، ص161.

[162]. المبسوط، سرخسي، ج4، ص159-160؛ فتح العزيز، ج7، ص200؛ مواهب الجليل، ج4، ص63.

[163]. فتح العزيز، ج7، ص200.

[164]. المغني، ج3، ص249.

[165]. السنن الكبري، ج5، ص5؛ المغني، ج3، ص248-249.

[166]. فتح العزيز، ج7، ص203؛ تذكرة الفقهاء، ج7، ص233.

[167]. تذكرة الفقهاء، ج7، ص233؛ منتهي المطلب، ج2، ص675.

[168]. شرائع الاسلام، ج1، ص181؛ تذكرة الفقهاء، ج7، ص238.

[169]. قواعد الاحكام، ج1، ص419؛ منتهي المطلب، ج2، ص681.

[170]. المغني، ج3، ص226؛ المجموع، ج7، ص214.

[171]. مسند احمد، ج2، ص34.

[172]. من لا يحضره الفقيه، ج2، ص307؛ تهذيب، ج5، ص168.

[173]. المجموع، ج7، ص214؛ تذكرة الفقهاء، ج7، ص241؛ الحدائق، ج15، ص75.

[174]. المغني، ج3، ص308؛ جواهر الكلام، ج18، ص245؛ مواهب الجليل، ج4، ص204.

[175]. مختلف الشيعه، ج4، ص61؛ مناسك الحج، گلپايگاني، ص77.

[176]. الدروس، ج1، ص345؛ الحدائق، ج15، ص76؛ مسالك الافهام، ج2، ص238.

[177]. نك: كشف اللثام، ج5، ص274؛ جواهر الكلام، ج18،ص234.

[178]. الحدائق، ج15، ص76؛ مستند الشيعه، ج11، ص289.

[179]. ذخيرة المعاد، ج1، ص580؛ كفاية الاحكام، ج1، ص292.

[180]. مستمسك العروه، ج11، ص430-431.

[181]. تذكرة الفقهاء، ج7، ص236؛ العروة الوثقي، ج4، ص663.

[182]. بداية المجتهد، ج1، ص270؛ مواهب الجليل، ج4، ص148؛ الفقه الاسلامي، ج3، ص2181.

[183]. فتح العزيز، ج7، ص200؛ المغني، ج3، ص254؛ الفقه الاسلامي، ج3، ص2181-2182.

[184]. الخلاف، ج2، ص292؛ الشرح الكبير، ج3، ص256؛ البحر الرائق، ج2، ص565.

[185]. تذكرة الفقهاء، ج7، ص257؛ مستند الشيعه، ج11، ص309.

[186]. كشف اللثام، ج5، ص269؛ مستند الشيعه، ج11، ص314.

[187]. الكافي، ج4، ص441؛ من لا يحضره الفقيه، ج2، ص301.

[188]. تحرير الاحكام، ج1، ص566؛ سلسلة الينابيع، ج8، ص699.

[189]. جواهر الكلام، ج18، ص170؛سلسلة الينابيع، ج7، ص227.

[190]. جواهر الكلام، ج18، ص171؛ المعتمد، ج5، ص464، «كتاب الحج».

[191]. الكافي، ج4، ص441؛ تهذيب، ج5، ص49.

[192]. تذكرة الفقهاء، ج7، ص222؛ الروضة البهيه، ج2، ص228.

[193]. تذكرة الفقهاء، ج7، ص222؛ الحدائق، ج15، ص6.

[194]. كشف اللثام، ج5، ص246؛ المعتمد، ج5، ص464، «كتاب الحج».

[195]. المغني، ج3، ص226؛ الفقه الاسلامي، ج3، ص2188.

[196]. فتح العزيز، ج7، ص265؛ وسائل الشيعه، ج12، ص322-323.

[197]. المغني، ج3، ص226؛ تذكرة الفقهاء، ج7، ص222؛ المجموع، ج7، ص220.

[198]. سنن الترمذي، ج2، ص163؛ السنن الكبري، ج5، ص33.

[199]. من لا يحضره الفقيه، ج2، ص308؛ تهذيب، ج5، ص62.

[200]. تذكرة الفقهاء، ج7، ص223؛ كشاف القناع، ج2، ص471؛ الفقه الاسلامي، ج3، ص2188-2189.

[201]. تحرير الاحكام، ج1، ص566-567؛ تذكرة الفقهاء، ج7، ص223؛ كشاف القناع، ج2، ص471.

[202]. فتح العزيز، ج7، ص240-241؛ تذكرة الفقهاء، ج7، ص223.

[203]. مختلف الشيعه، ج4، ص51؛ الحدائق، ج15، ص11.

[204]. فتح العزيز، ج7، ص242؛ تذكرة الفقهاء، ج7، ص224.

[205]. الكافي، ج4، ص328؛ تهذيب، ج5، ص63.

[206]. السرائر، ج1، ص530؛ تحرير الاحكام، ج1، ص567.

[207]. الكافي، ج4، ص327-329؛ تهذيب، ج5، ص71.

[208]. شرائع الاسلام، ج1، ص179؛ تذكرة الفقهاء، ج7، ص224-225؛ الدروس، ج1، ص343.

[209]. جواهر الكلام، ج18، ص179؛ العروة الوثقي، ج4، ص653.

[210]. تذكرة الفقهاء، ج7، ص225؛ رياض المسائل، ج6، ص228.

[211]. منتهي المطلب، ج2، ص673؛ العروة الوثقي، ج4، ص653.

[212]. المغني، ج3، ص229؛ الفقه الاسلامي، ج3، ص2190.

[213]. مدارك الاحكام، ج7، ص254؛ كشف اللثام، ج5، ص252.

[214]. الكافي، ج4، ص334؛ تهذيب، ج5، ص168.

[215]. مستند الشيعه، ج11، ص274؛ العروة‌ الوثقي، ج4، ص654.

[216]. العروة الوثقي، ج4، ص654.

[217]. شرائع الاسلام، ج1، ص180؛ مستند الشيعه، ج11، ص274.

[218]. المغني، ج3، ص229؛ كشاف القناع، ج2، ص473.

[219]. مختلف الشيعه، ج4، ص226؛ مستند الشيعه‌، ج11، ص274.

[220]. تذكرة الفقهاء، ج7، ص230؛ ايضاح الفوائد، ج1، ص285؛ جواهر الكلام، ج18، ص190.

[221]. مسند احمد، ج1، ص260؛ سنن ابي داود، ج1، ص397.

[222]. المغني، ج3، ص229؛ الفقه الاسلامي، ج3، ص2190.

[223]. تذكرة الفقهاء، ج7، ص230؛ جامع المدارك، ج2، ص376.

[224]. المبسوط، طوسي، ج1، ص315؛ الدروس، ج1، ص343؛ الفقه الاسلامي، ج3، ص2190.

[225]. كشاف القناع، ج2، ص471؛ الفقه الاسلامي، ج3، ص2189.

[226]. روضة الطالبين، ج2، ص348.

[227]. صحيح البخاري، ج2، ص145؛ صحيح مسلم، ج4، ص10.

[228]. المغني، ج3، ص227؛ الفقه الاسلامي، ج3، ص2189.

[229]. صحيح البخاري، ج2، ص144؛ صحيح مسلم، ج4، ص4.

[230]. المغني، ج3، ص227؛ المجموع، ج7، ص222.

[231]. الخلاف، ج2، ص287؛ منتهي المطلب، ج2، ص787.

[232]. مسند احمد، ج4، ص224؛ الكافي، ج4، ص343؛ تهذيب، ج5، ص69.

[233]. الخلاف، ج2، ص288؛ منتهي المطلب، ج2، ص673.

[234]. المغني، ج3، ص310؛ المجموع، ج7، ص219؛ كشاف القناع، ج2، ص472.

[235]. المغني، ج3، ص310؛ المجموع، ج7، ص219؛ روضة الطالبين، ج2، ص348.

[236]. تحرير الاحكام، ج1، ص572؛ الحدائق، ج15، ص100.

[237]. المغني، ج3، ص243؛ كشاف القناع، ج2، ص474.

[238]. صحيح البخاري، ج6، ص123؛ صحيح مسلم، ج4، ص24.

[239]. الكافي، ج4، ص332؛ وسائل الشيعه، ج12، ص354.

[240]. تذكرة الفقهاء، ج7، ص258-259؛ كشاف القناع، ج2، ص474.

[241]. الخلاف، ج2، ص430-431؛ المغني، ج3، ص243.

[242]. مستند الشيعه، ج11، ص287؛ العروة الوثقي، ج4، ص662.

[243]. الخلاف، ج2، ص431؛ مختلف الشيعه، ج4، ص65-66.

[244]. مدارك الاحكام، ج7، ص290؛ الحدائق، ج15، ص103.

[245]. تهذيب، ج5، ص81.

[246]. تذكرة الفقهاء، ج7، ص260؛ رياض المسائل، ج6، ص287.

[247]. تحرير الاحكام، ج1، ص572-573؛ جواهر الكلام، ج18، ص281.

[248]. المغني، ج3، ص246؛ كشاف القناع، ج2، ص475؛ مستند الشيعه، ج11، ص287.

[249]. المغني، ج3، ص246.

[250]. الخلاف، ج2، ص431؛ المغني، ج3، ص244.

[251]. الحدائق، ج15، ص109؛ مستمسك العروه، ج11، ص375.

[252]. الكافي، ج4، ص332؛ من لا يحضره الفقيه، ج2، ص320.

[253]. اعانة الطالبين، ج2، ص324.

[254]. مواهب الجليل، ج4، ص55؛ حواشي الشرواني، ج4، ص55.

[255]. مغني المحتاج، ج1، ص478.

[256]. تذكرة الفقهاء، ج7، ص239؛ منتهي المطلب، ج2، ص682.

[257]. فتح العزيز، ج7، ص256؛ روضة الطالبين، ج2، ص349.

[258]. الكافي، ج4، ص336، 454؛ من لا يحضره الفقيه، ج2، ص325.

[259]. تذكرة الفقهاء، ج7، ص251؛ مختلف الشيعه، ج4، ص55.

[260]. الكافي، ج4، ص336؛ من لا يحضره الفقيه، ج2، ص325.

[261]. مختلف الشيعه، ج4، ص55.

[262]. المغني، ج3، ص254؛ فتح العزيز، ج7، ص261؛ تذكرة الفقهاء، ج7، ص250.

[263]. مسند احمد، ج4، ص56؛ مستدرك الوسائل، ج9، ص177.

[264]. مستدرك الوسائل، ج9، ص177؛ سنن ابن ماجه، ج2، ص975.

[265]. المغني، ج3، ص258؛ تذكرة الفقهاء، ج7، ص254؛ جواهر الكلام، ج18، ص273.

[266]. المغني، ج3، ص259.

[267]. الكافي، ج4، ص250؛ من لا يحضره الفقيه، ج2، ص325.

[268]. الكافي، ج4، ص336؛ تهذيب، ج5، ص91.

[269]. الخلاف، ج2، ص293؛ تذكرة الفقهاء، ج7، ص254.

[270]. الام، ج7، ص269؛ المبسوط، سرخسي، ج4، ص30؛ المغني، ج3، ص418؛ فتح العزيز، ج7، ص381.

[271]. من لا يحضره الفقيه، ج2، ص527؛ منتهي المطلب، ج2، ص674.

[272]. تذكرة الفقهاء، ج7، ص232.

[273]. وسائل الشيعه، ج12، ص342؛ مستدرك الوسائل، ج9، ص166.

[274]. فتح العزيز، ج7، ص264؛ تذكرة الفقهاء، ج7، ص249-250؛ وسائل الشيعه، ج12، ص383.

[275]. المغني، ج3، ص260؛ تذكرة الفقهاء، ج7، ص262.

[276]. المغني، ج3، ص260؛ تذكرة الفقهاء، ج7، ص262.

[277]. روضة الطالبين، ج2، ص350؛ مغني المحتاج، ج1، ص478.

[278]. مغني المحتاج، ج1، ص481.

[279]. فتح العزيز، ج7، ص264.

[280]. تذكرة الفقهاء، ج7، ص262؛ مختلف الشيعه، ج4، ص69.

[281]. روضة الطالبين، ج2، ص318؛ مغني المحتاج، ج1، ص461.

[282]. مستند الشيعه، ج11، ص338.

[283]. شرائع الاسلام، ج1، ص183؛ تذكرة الفقهاء، ج7، ص263؛ مدارك الاحكام، ج7، ص303.

[284]. نك: حواشي الشرواني، ج4، ص159.

[285]. اعانة الطالبين، ج2، ص359؛ فتح العزيز، ج7، ص431.

[286]. المغني، ج3، ص262؛ كشاف القناع، ج2، ص489.

[287]. الاقناع، ج1، ص237؛ حواشي الشرواني، ج4، ص159.

[288]. جواهر الكلام، ج18، ص286؛ فقه الصادق، ج10، ص328.

[289]. الحج و العمره، ص187؛ الموسوعة الفقهية الميسره، ج1، ص311.

[290]. المعتمد، ج3، ص360، «كتاب الحج»؛ مناسك الحج، سيستاني، ص102.

[291]. مناسك الحج، وحيد خراساني، ص87.

[292]. الروضة البهيه، ج2، ص236.

[293]. شرائع الاسلام، ج1، ص183؛ المعتمد، ج3، ص358، «كتاب الحج».

[294]. فتح العزيز، ج7، ص485؛ المغني، ج3، ص286.

[295]. النهايه، ص218؛ بدائع الصنائع، ج2، ص206؛ المجموع، ج7، ص290؛ المغني، ج3، ص264.

[296]. تهذيب، ج5، ص291؛ وسائل الشيعه، ج12، ص463.

[297]. مجمع البيان، ج2، ص44؛ المجموع، ج7، ص140؛ مجمع الزوائد، ج6، ص318.

[298]. المغني، ج3، ص264؛ تذكرة الفقهاء، ج7، ص393؛ البحر الرائق، ج2، ص566.

[299]. تذكرة الفقهاء، ج7، ص393؛ منتهي المطلب، ج2، ص808.

[300]. المغني، ج3، ص265؛ البحر الرائق، ج2، ص566.

[301]. بدائع الصنائع، ج2، ص195؛ فتح العزيز، ج7، ص480؛ الدروس، ج1، ص368.

[302]. الاقناع، ج1، ص239؛ مغني المحتاج، ج1، ص522؛ جواهر الكلام، ج18، ص307.

[303]. تذكرة الفقهاء، ج7، ص382-383؛ الاقناع، ج1، ص239.

[304]. تذكرة الفقهاء، ج7، ص383؛ اعانة الطالبين، ج2، ص361.

[305]. بداية المجتهد، ج2، ص37؛ الجوهر النقي، ج7، ص210.

[306]. المجموع، ج7، ص247؛ تذكرة الفقهاء، ج7، ص345؛ منتهي المطلب، ج2، ص793.

[307]. تذكرة الفقهاء، ج7، ص354-355؛ الاقناع، ج1، ص239؛ كشاف القناع، ج2، ص490.

[308]. المبسوط، سرخسي، ج4، ص122؛ المغني، ج3، ص293؛ المجموع، ج7، ص281؛ تذكرة الفقهاء، ج7، ص303.

[309]. المغني، ج3، ص301؛ تذكرة الفقهاء، ج7، ص322؛ كشاف القناع، ج2، ص499.

[310]. المغني، ج3، ص300؛ تحرير الاحكام، ج2، ص35؛ تذكرة الفقهاء، ج7، ص327.

[311]. المغني، ج3، ص301؛ منتهي المطلب، ج2، ص787؛ مختلف الشيعه، ج4، ص73.

[312]. تذكرة الفقهاء، ج7، ص362؛ منتهي المطلب، ج2، ص796.

[313]. بداية المجتهد، ج1، ص265؛ المغني، ج3، ص267.

[314]. المغني، ج3، ص267؛ كشاف القناع، ج2، ص511.

[315]. تذكرة الفقهاء، ج7، ص324؛ مختلف الشيعه، ج4، ص76.

[316]. فتح العزيز، ج7، ص463؛ مغني المحتاج، ج3، ص400؛ كشاف القناع، ج2، ص499.

[317]. فتح العزيز، ج7، ص463؛ مختلف الشيعه، ج4، ص76؛ تذكرة الفقهاء، ج7، ص324-325.

[318]. تذكرة الفقهاء، ج7، ص303؛ المعتمد، ج4، ص261، «كتاب الحج».

[319]. تذكرة الفقهاء، ج7، ص303.

[320]. المغني، ج3، ص298؛ الحدائق، ج15، ص454؛ جواهر الكلام، ج18، ص348.

[321]. المحلي، ج7، ص247؛ الخلاف، ج2، ص319؛ المجموع، ج7، ص358.

[322]. الروضة البهيه، ج2، ص361؛ المعتمد، ج4، ص42، «كتاب الحج».

[323]. المحلي، ج7، ص248؛ فقه السنه، ج1، ص667.

[324]. المبسوط، سرخسي، ج4، ص124؛ البحر الرائق، ج2، ص570؛ جواهر الكلام، ج20، ص430.

[325]. المغني، ج3، ص278؛ جواهر الكلام، ج18، ص407؛ تحرير الوسيله، ج1، ص427.

[326]. مسالك الافهام، ج2، ص265؛ كشف اللثام، ج5، ص359.

[327]. المغني، ج3، ص278؛ تذكرة الفقهاء، ج7، ص357-358؛ منتهي المطلب، ج2، ص795؛ الحدائق، ج15، ص524.

[328]. تعاليق مبسوطه، ج10، ص227؛ كلمة التقوي، ج3، ص325.

[329]. تذكرة الفقهاء، ج7، ص339؛ مناسك الحج، سيستاني، ص102.

[330]. مختلف الشيعه، ج4، ص83؛ كشف اللثام، ج5، ص320.

[331]. جواهر الكلام، ج18، ص421؛ كتاب الحج، گلپايگاني، ج2، ص294.

[332]. المبسوط،سرخسي، ج4، ص125؛ الشرح الكبير، ج3، ص229؛ الاقناع، ج1، ص237.

[333]. تذكرة الفقهاء، ج7، ص242؛ الاقناع، ج1، ص237.

[334]. الحدائق، ج15، ص89.

[335]. تذكرة الفقهاء، ج7، ص330؛ منتهي المطلب، ج2، ص789.

[336]. المبسوط، سرخسي، ج4، ص7؛ المغني، ج3، ص302؛ فتح العزيز، ج7، ص433.

[337]. المغني، ج3، ص302؛ فتح العزيز، ج7، ص433؛ تذكرة الفقهاء، ج7، ص330.

[338]. الحدائق، ج15، ص470؛ جواهر الكلام، ج18، ص397.

[339]. المغني، ج3، ص282؛ مواهب الجليل، ج4، ص208.

[340]. المغني، ج3، ص282؛ المجموع، ج7، ص357.

[341]. تذكرة الفقهاء، ج7، ص298؛ منتهي المطلب، ج2، ص782.

[342]. المجموع، ج7، ص258؛ الشرح الكبير، ج3، ص272؛ منتهي المطلب، ج2، ص782.

[343]. تذكرة الفقهاء، ج7، ص329؛ مدارك الاحكام، ج7، ص345.

[344]. تذكرة الفقهاء، ج7، ص337؛ مدارك الاحكام، ج7، ص359.

[345]. المبسوط، سرخسي، ج4، ص7؛ المجموع، ج7، ص250؛ الشرح الكبير، ج3، ص324.

[346]. تذكرة الفقهاء، ج7، ص328؛ جواهر الكلام، ج18، ص371.

[347]. المغني، ج3، ص309.

[348]. المبسوط، سرخسي، ج4، ص128؛ المجموع، ج18، ص189.

[349]. الخلاف، ج2، ص294؛ تذكرة الفقهاء، ج7، ص302.

[350]. فتح العزيز، ج7، ص454؛ المغني، ج3، ص310.

[351]. المغني، ج2، ص309؛ فتح العزيز، ج7، ص454؛ اعانة الطالبين، ج2، ص367.

[352]. السرائر، ج1، ص548؛ فقه الصادق، ج9، ص153.

[353]. ذخيرة المعاد، ج1، ص603؛ كفاية الاحكام، ج1، ص306.

[354]. المدونة الكبري، ج1، ص459.

[355]. الخلاف، ج2، ص314؛ تذكرة الفقهاء، ج7، ص362.

[356]. الام، ج2، ص159؛ المحلي، ج7، ص246؛ بدائع الصنائع، ج2، ص191.

[357]. فتح العزيز، ج7، ص463؛ عمدة القاري، ج10، ص201.

[358]. الكافي، ج4، ص366؛ من لا يحضره الفقيه، ج2، ص357.

[359]. مدارك الاحكام، ج7، ص379؛ جواهر الكلام، ج18، ص432.

[360]. المدونة الكبري، ج1، ص459.

[361]. تذكرة الفقهاء، ج7، ص359؛ موسوعة الفقه الاسلامي، ج6، ص460.

[362]. الام، ج2، ص225-226؛ المحلي، ج7، ص246؛ فتح العزيز، ج7، ص463.

[363]. تذكرة الفقهاء، ج7، ص396؛ الدروس، ج1، ص373.

[364]. المدونة الكبري، ج1، ص456.

[365]. مستند الشيعه، ج12، ص50؛ جواهر الكلام، ج18، ص433.

[366]. جواهر الكلام، ج18، ص433.

[367]. مستند الشيعه، ج12، ص50؛ جواهر الكلام، ج18، ص434.

[368]. كفاية الاحكام، ج1، ص307؛ الحدائق، ج15، ص565؛ مستند الشيعه، ج12، ص51.

[369]. معجم الفاظ الفقه الجعفري، ص31؛ معجم لغة الفقهاء، ص45.

[370]. مستند الشيعه، ج12، ص51.

[371]. الدروس، ج1، ص388؛ كفاية الاحكام، ج1، ص307.

[372]. تحرير الاحكام، ج2، ص24؛ مختلف الشيعه، ج4، ص84.

[373]. المغني، ج3، ص314.

[374]. تحرير الاحكام، ج2، ص24؛ تذكرة الفقهاء، ج7، ص385.

[375]. المغني، ج3، ص314؛ كشف اللثام، ج5، ص339؛ جواهر الكلام، ج18، ص316.

[376]. المحلي، ج7، ص198؛ مختلف الشيعه، ج4، ص84.

[377]. تحرير الاحكام، ج2، ص37؛ منتهي المطلب، ج2، ص681.

[378]. منتهي المطلب، ج2، ص681؛ جواهر الكلام، ج18، ص432.

[379]. تذكرة الفقهاء، ج7، ص396؛ جواهر الكلام، ج18، ص432.

[380]. وسائل الشيعه، ج12، ص477.

[381]. تحرير الاحكام، ج2، ص37؛ تذكرة الفقهاء، ج7، ص242.

[382]. الدروس، ج1، ص388؛ جواهر الكلام، ج18، ص427.

[383]. بدائع الصنائع، ج2، ص144؛ المغني، ج3، ص226؛ المجموع، ج7، ص217.

[384]. شرائع الاسلام، ج1، ص186؛ تذكرة الفقهاء، ج7، ص395.

[385]. المجموع، ج7، ص217.

[386]. الحدائق، ج15، ص553-554؛ جواهر الكلام، ج18، ص423-424.

[387]. الكافي، ج4، ص340؛ من لا يحضره الفقيه، ج2، ص335.

[388]. منتهي المطلب، ج2، ص682؛ مدارك الاحكام، ج7، ص301.

[389]. مختلف الشيعه، ج4، ص82.

[390]. مختصر خليل، ص71؛ مواهب الجليل، ج4، ص213.

[391]. من لا يحضره الفقيه، ج2، ص341؛ تهذيب، ج5، ص68.

[392]. تحرير الاحكام، ج1، ص574؛ تذكرة الفقهاء، ج7، ص241.

[393]. مختصر خليل، ص71؛ جواهر الكلام، ج18، ص427.

[394]. الشرح الكبير، ج3، ص327؛ مختلف الشيعه، ج4، ص76؛ الحدائق، ج15، ص560.

[395]. مسالك الافهام، ج2، ص268؛ مدارك الاحكام، ج7، ص377.

[396]. الكافي، ج4، ص356؛ تهذيب، ج5، ص300.

[397]. مختلف الشيعه، ج4، ص76؛ ايضاح الفوائد، ج1، ص296.

[398]. المغني، ج3، ص310؛ كشاف القناع، ج2، ص521.

[399]. تذكرة الفقهاء، ج7، ص396؛ الحدائق، ج7، ص142.

[400]. المدونة الكبري، ج1، ص363؛ الدروس، ج1، ص388.

[401]. الدروس، ج1، ص388؛ الحدائق، ج15، ص563-567.

[402]. الخلاف، ج2، ص319؛ المجموع، ج7، ص358؛ مستند الشيعه، ج12، ص44-47.

[403]. ذخيرة المعاد، ج1، ص602.

[404]. السرائر، ج1، ص542.

[405]. الخلاف، ج2، ص315؛ جواهر الكلام، ج18، ص407.

[406]. مناسك الحج، وحيد خراساني، ص196.

[407]. منتهي المطلب، ج2، ص684.

[408]. المقنعه، ص434؛ الدروس، ج1، ص494.

[409]. المدونة الكبري، ج1، ص459-460.

[410]. المجموع، ج7، ص298؛ روضة الطالبين، ج2، ص423.

[411]. المحلي، ج7، ص250.

[412]. المجموع، ج7، ص352.

[413]. الخلاف، ج2، ص313.

[414]. تذكرة الفقهاء، ج7، ص304؛ ذخيرة المعاد، ج1، ص591.

[415]. نك: المدونة الكبري، ج1، ص456؛ الخلاف، ج2، ص307؛ كشف اللثام، ج5، ص347.

[416]. الخلاف، ج2، ص307.

[417]. الخلاف، ج2، ص347؛ جواهر الكلام، ج20، ص467.

[418]. رياض المسائل، ج6، ص515؛ جواهر الكلام، ج20، ص467.

[419]. مغني المحتاج، ج1، ص505؛ الموسوعة الفقهيه، ج2، ص176.

[420]. الحدائق، ج16، ص296-305؛ جواهر الكلام، ج20، ص453.

[421]. الموسوعة الفقهيه، ج2، ص176.

[422]. الخلاف، ج2، ص347-348؛ الحدائق، ج17، ص250.

[423]. الفقه الاسلامي، ج3، ص2289-2290؛ الموسوعة الفقهيه، ج2، ص175-176.

 


| شناسه مطلب: 86395




اركان حج