اخوان
مجموعه‌ای از قبایل بدوی عرب، پیرو سرسخت وهابیت و بازوی نظامی آل سعود در دوره سوم به قدرت رسیدن آل سعود که به تشکیل حکومت سعودی و نابودی حکومت‌های محلی آل رَشید و هاشمیان در جزیره عربی و یکپارچگی حکومت آن انجامید، افرادی از قبایل بدوی عر
مجموعهاي از قبايل بدوي عرب، پيرو سرسخت وهابيت و بازوي نظامي آل سعود
در دوره سوم به قدرت رسيدن آل سعود كه به تشكيل حكومت سعودي و نابودي حكومتهاي محلي آل رَشيد و هاشميان در جزيره عربي و يكپارچگي حكومت آن انجاميد، افرادي از قبايل بدوي عرب كه با دل و جان به مذهب وهابيت گرويده بودند، به حمايت و پشتيباني از آل سعود و گسترش اين مذهب پرداختند كه به «اخوان» به معناي برادران يا «اخوان التوحيد» شناخته شدند. اوج فعاليت آنان ميان سالهاي 1330ـ1348ق./1912ـ1930م. بوده است.[1] اين گروه ارتباطي با جنبش اخوان المسلمين در مصر و ديگر كشورهاي عربي ندارد. سير تاريخي اخوان از پيدايش و همراهي با آل سعود تا درگيري با آنان كه به انقراض ايشان انجاميد، بخشي مهم از تاريخ معاصر جزيره عربي به شمار ميرود. اين گروه نيروي خود را از ساختار استوار قبيلهاي و نگرش بنيادگرايانه وهابي برگرفت و بيهيچ دريغي در راه هدف خود جانفشاني كرد.
پيدايش و پيشرفت
حركت اخوان هنگامي آغاز شد كه عبدالعزيز بن عبدالرحمن آل سعود كوشيد تا قبايل بدوي گرونده به مذهب وهابيت را يكجانشين سازد. اين كار با هدف نظمدهي بيشتر به اين قبايل و تبليغ وهابيت در ميان ايشان و به كارگيري آنان در نبردهاي مذهبي آل سعود با عنوان جهاد، صورت پذيرفت.[2] آل سعود پيشتر در نبردهاي خود بيشتر از شهرنشينان بهره ميگرفتند كه از مردم صحرانشين ثابتقدمتر بودند. اما عبدالعزيز كه مدتي با صحرانشينان زيسته بود، به اين انديشه افتاد كه از نيروي باديهنشينان استفاده كند كه جنگجوتر از شهرنشينان بودند.[3] از اين رو، ابتدا ايشان را در آباديهايي ساكن كرد و تعاليم مذهب وهابيت را به آنان آموخت. اين آباديها را «هَجر» و نيز «هجره» از ريشه هجرت ناميدند. شمار اين مناطق را تا 200 آبادي گزارش كردهاند كه در سراسر جزيره عربي از شمال تا جنوب و به طور مشخص در ايالت شرقي عربستان، از مرزهاي باديه شام تا ربع الخالي، و از غرب تا نزديك كوههاي حجاز و عسير گسترده شده بود.[4] برخي از آنها چندان بزرگ بودند كه تا 000/10 تن را در خود جاي ميدادند و برخي نيز چندان كوچك كه تنها 10 تن را در بر ميگرفتند. شناخته شدهترين قبايل در اين ميان عبارتند از: حَرب (27 آبادي)، عُتَيْبه (19)، مُطَيرْ (16)، عُجْمان (14)، شَمَر (9) و قَحْطان (8).[5]
نخستين هجرت از اينگونه در سال 1912م. در ارطاويه در شمال رياض و شمال شرقي زُِلفي، بر سر راه كويت رخ داد كه قبايل مُطَير و حرب را در خود جاي داده و مركز اصلي فعاليتهاي اخوان بود.[6] بزرگترين آنها غَطْغَط در دامنه كوه طُوَيق در جنوب غربي رياض و 75 كيلومتري جنوب غربي جاده اصلي مكه بود[7] كه افراد آن از قبيله عُتَيبه و فرمانده آنان سلطان بن بجاد بن حُمَيد، شيخ تيره برقي، بود. او نقشي مهم در پيشبرد نبردهاي آل سعود و تأسيس دولت سعودي داشت.[8]
تعداد جنگجويان اخوان به سرعت رو به فزوني بود و در سال 1926م. به 76500 تن رسيد.[9] راونكِير، جهانگرد دانماركي كه در مارس 1912م. از ارطاويه گذر كرده، هيچ تأسيسات شهري مهمي در آن نديده و زندگي ساده و ابتدايي آنان را گزارش كرده است. او گزارش نموده كه آنان فرماندهي هولناك به نام فيصل بن سلطان دُويش داشتهاند.[10] فهرستي از شناخته شدهترين هجرها از اين قرار است:[11]
نام
|
تعداد جنگجويان
|
قبيله
|
غَطغَط
|
5000
|
عتيبه
|
أرطاويه
|
2000
|
مطير
|
عرجا
|
2000
|
عتيبه
|
داهنه
|
2000
|
عتيبه
|
صِرار
|
2000
|
عجمان
|
اجفر
|
2000
|
شمر
|
نفي
|
1500
|
عتيبه
|
مشيرق
|
1500
|
الدواسر
|
قرية العُليا
|
1500
|
مطير
|
قرية السُفلي
|
1000
|
مطير
|
مِبايض
|
1000
|
مطير
|
عُروه
|
1000
|
عتيبه
|
أثله
|
1000
|
مطير
|
فَريثان
|
1000
|
مطير
|
سَنام
|
1000
|
عتيبه
|
دولت بيشتر ميكوشيد كه قبايل گوناگون را در اين آباديها كنار يكديگر گرد آورد تا از تعصب قبيلهاي آنان كاسته، كشمكشهاي تاريخي ميان ايشان را از ميان ببرد، هر چند در بسياري از آنها همگوني قبيلهاي ديده ميشد.[12] بدين سان، اعراب بدوي زندگي در چادرها را رها ساخته، در خانههاي گلين زندگي گزيدند و به تدريج به اقتضاي تغيير شيوه زندگي، از دامداري به كشاورزي يا بازرگاني روي آوردند. دولت براي كمك به آنان، زمين در اختيارشان نهاد و مسجد و مدرسه و خانه برايشان ساخت و در تهيه ادوات كشاورزي و بذر و سلاح ياريشان كرد و براي هر مجموعه معلمي به نام مطوّع (ج: مطاوعه) تعيين نمود تا اصول وهابيت را به آنان بياموزد.[13] تعليمات ديني اخوان زير نظر شيخ عبدالله بن محمد بن عبداللطيف از آل شيخ٭ (نوادگان محمد بن عبدالوهاب) اداره ميشد. او رسالهاي كوچك بر پايه فقه حنبلي ترتيب داد كه تعليم ديني بر مبناي آن صورت ميگرفت. نيز كتابهايي از ابن تيميه و ابن قيم جوزيه، از پيشگامان تفكر سلفي وهابي، در هجرهها قرار دادند.[14]
اين تعليمات و شيوه زندگي از آنان افرادي تندرو و سختگير و متعصب ساخت و البته زندگي بيقاعده و قانونگريز آنان را كنترل كرد و نظم و فرهنگ فرمانبرداري از قانون را به ايشان الهام كرد. قدرت اعتقادات سخت و بنيادگرايانه وهابي به آنها نيروي جانفشاني و شجاعت بينظيري بخشيد تا آنجا كه سوار بر شتر و با شمشير و ديگر سلاحهاي سنتي و نيز تفنگهاي ساده، صدها كيلومتر را پيموده، در برابر تسليحات سنگين مانند هواپيما و تانك و نفربر مقاومت ميكردند. از اين جهت، قبايل ميان راه از ايشان ميهراسيدند و خود را از آنها دور ميساختند؛ زيرا بر پايه اعتقاد سختگيرانه درباره توحيد، به كوچكترين بهانه افراد را كافر شمرده، ميكشتند.[15]
اخوان به تدريج نظام سازماني بيشتري يافتند و در سال 1918م. به جاي سربازان شهرنشين نجدي پيشين، سپاهيان ويژه آل سعود را تشكيل دادند. آنان در همين سال به «حايل» پايتخت ابن رشيد و در سال بعد به حجاز كه در تصرف شريف حسين بن علي هاشمي بود، حملهور شدند. در سال 1920م. فتوحات آل سعود به دست اخوان تا منطقه «أبها» و پايتخت كوهستاني عسير گسترش يافت و در سال 1921م. همه مناطق زير نفوذ آل رشيد در اختيار عبدالعزيز قرار گرفت. در اجتماعي در رياض با حضور اخوان، به جاي عنوان تاريخي امام كه براي پيشينيانش به كار ميرفت، نخستين بار در تاريخ آل سعود، او را سلطان نجد خواندند.[16]
برقراري امنيت در عربستان و نابودي بخشي از دشمنان داخلي و انتقال برخي از آنها به كشورهاي همسايه مانند گروهي از قبيله شَمَر از هواداران آل رشيد و به ويژه تشكيل دو حكومت همسايه عربستان به دست خاندان هاشمي يعني دو تن از فرزندان ملك حسين، عبدالله در اردن و فيصل در عراق، اخوان را به سمت كشورهاي همسايه كشاند.[17] افزون بر اين، وجود شيعيان در عراق كه اخوان با آنان سرسختانه دشمني داشتند و ايشان را كافر و بدعتگذار ميشمردند، آنها را واداشت تا به كشورهاي همسايه تجاوز كنند.[18] مهمترين اين تجاوزها، قتل عام مردم كربلا در سال 1216ق. و سپس حمله به نجف اشرف و محاصره آن بود كه به سبب وجود ديوارهاي بلند شهر و مقاومت مردم ناكام ماند.[19]
آنان در سال 1922م. به شمال غربي حايل در مناطق زير نفوذ اردن يورش بردند و تا وادي صخر در نزديكي عمان پيش رفتند.[20] نيز به مناطق تحت نفوذ عراق هجوم بردند و پيشتر به زمينهاي كويت تجاوز كردند.[21] در همه اين هجومها، انگليسيها كه با هر سه كشور عراق، اردن و كويت پيمان نظامي و سياسي داشتند و به حمايت از آنها متعهد بودند، به رويارويي با اخوان پرداختند و به تعيين مرزهاي سعودي با سه كشور و بستن قراردادهايي ميان آنها همت گماشتند.[22]
اعلام خلافت از سوي ملك حسين در حجاز به سال 1924م. حساسيت اخوان را برانگيخت و آن را نوعي بدعتگذاري شمردند. نيز در پي انتقاد به شيوه اداره امور حج و حرمين، سرانجام اخوان در اوت 1924م./صفر 1343ق. پس از آن كه نتوانستند در حج شركت كنند، به فرماندهي ابن لُؤي و ابن حُميد، به طائف از شهرهاي زير نفوذ هاشميان يورش بردند. آنان پس از شكست دادن علي فرزند ملك حسين، به شهر وارد شدند و قتل عام گستردهاي را سبب شدند كه ترس مردم را برانگيخت. آنگاه امير علي از شهر مكه گريخت و آن را در اختيار اخوان نهاد.[23] آنان در ربيع الاول 1343ق./ اكتبر 1924م. با لباس احرام به مكه وارد شدند و دو ماه بعد عبدالعزيز از رياض به مكه
پاي نهاد. مدينه نيز حدود يك سال بعد در جمادي الثاني 1344ق./دسامبر 1925م. تصرف شد. به اين ترتيب، حاكميت تقريبا 1000ساله هاشميان بر حجاز به دست اخوان پايان يافت.[24]
پاي نهاد. مدينه نيز حدود يك سال بعد در جمادي الثاني 1344ق./دسامبر 1925م. تصرف شد. به اين ترتيب، حاكميت تقريبا 1000ساله هاشميان بر حجاز به دست اخوان پايان يافت.[24]
اخوان با ورود به مكه و مدينه، تحت تأثير نگرش وهابي، به تخريب زيارتگاهها و مراقد و بسياري از نشانههاي تاريخي آغاز اسلام از جمله مزار حضرت خديجه و حضرت آمنه، زيارتگاه محل تولد پيامبر و مكان تولد ابوبكر پرداخته، اموال و گنجينههاي فراوان را از درون مزارها و نيز خانههاي مردم غارت كردند. آنان در همين حال، با نواختن طبل و خواندن سرودهاي مذهبي، جشن گرفتند و مردم را از زيارت قبرها نهي كردند. ايشان به برخي از اين مزارها بيحرمتي نيز نمودند.[25] اين كارها واكنشي تند و گسترده بر ضد آل سعود در جهان اسلام پديد آورد.[26] بدرفتاري اخوان در مكه با حاجيان ديگر كشورها، زمينه درگيري آل سعود را با ديگر كشورهاي اسلامي فراهم آورد. براي مثال سنگباران كردن محمل مصري در حج به سال 1344ق./1926م. به سردي روابط ميان سعودي و مصر تا حدود 10 سال انجاميد.[27] نيز سختگيريها و قرار دادن شروطي براي حاجيان بر اساس مذهب وهابيت، سبب منع يا بازگشت بسياري از كاروانهاي حج كشورهاي اسلامي شد.[28] در هجومهاي اخوان به حجاز، شماري فراوان از دانشوران مذاهب گوناگون اسلامي از جمله سيد عبدالله زُواوي مفتي شافعيان در مكه، شيخ عبدالله أبوالخير قاضي مكه، شيخ سليمان بن مراد قاضي طائف، سيد يوسف زواوي در سن 80 سالگي، شيخ حسن شَيبي، شيخ جعفر شيبي و بسياري ديگر كشته شدند.[29]
اخوان از لحاظ باورها و پوشش و عادات زندگي، شيوه متفاوت داشتند. آنان با نگرش افراطي به تعاليم وهابيت، در صدد بازگشت همه جانبه به شيوه زندگي آغاز اسلام بودند و هرگونه تغيير برخاسته از مناسبات دنياي جديد را مصداق بدعت ميشمردند. آنها مانند پيامبر اكرم9 سبيل خود را تراشيده، ريش را بلند ميكردند و استفاده از عقال را بدعت شمرده، به جاي آن عمامهاي سفيد بر روي چفيه ميبستند.[30] روشنايي برق را به جهت نداشتن روغن يا شمع حرام ميشمردند و آينه را به سبب بازتاب تصوير آدمي ميشكستند. مفتي سعودي، شيخ عبدالله بن محمد، و دانشوران ديگر وهابي در بيانيههايي آنان را به ميانهروي فراخواندند و تأكيد كردند كه ميان عقال و عمامه فرقي نيست و چهار مذهب اهل سنت معتبرند، هر چند مذهب رسمي سعودي حنبلي است. نيز آنان را به پرهيز از تندروي فراخواندند كه معمولاً در ايشان اثر نداشت.[31]
شورش و سرانجام: پس از پايان نبردهاي حجاز و پيروزي بر رقباي آل سعود از خاندان آل رشيد و هاشمي، اخوان از يك سو در انديشه گسترش جهاد به سرزمينهاي ديگر اسلامي به ويژه عراق بودند و از سوي ديگر به رفتارهاي بدعتآميز آل سعود مانند استفاده از ماشين و تلفن و تلگراف و نيز پيمانهايشان با كافران انگليسي انتقاد داشتند. نيز شيوه رفتار آل سعود را با مردم حجاز تسامحآميز شمرده، خواهان تندروي بيشتر در گسترش توحيد بر پايه نگرش وهابي بودند.[32] اين عوامل سبب اختلاف ايشان با آل سعود شد و آنها را از دوستان و ياراني قديمي به دشمناني خونين بدل ساخت. نخستين نشانههاي اختلاف در همايش سران اخوان در ارطاويه به سال 1926م./1345ق. آشكار شد كه در آن ملك عبدالعزيز به ادله پيشگفته محكوم شد و مورد انتقاد قرار گرفت.[33] آنگاه بيشتر سران اخوان در همايش رياض به دعوت عبدالعزيز در رجب 1345ق./ ژانويه 1927م. حضور نيافتند. در پي اين اختلافها، دانشوران وهابي، به ويژه افرادي از آل شيخ، براي سازگار ساختن دو طرف كوشيدند و در بيانيهاي به لزوم اطاعت و فرمانبرداري از پادشاه سعودي به منزله امام تصريح كردند و در عين حال، بر پارهاي كارهاي اخوان مانند سختگيري و پيشگيري از ورود محمل به مكه و ضرورت تلاش سختگيرانه جهت سني كردن شيعيان احساء و قطيف، صحه گذاشتند.[34] دو ماه بعد، در همايشي ديگر در رياض، حدود 3000 تن از بزرگان اخوان حضور يافتند و اطاعت خود را از عبدالعزيز اعلام كردند، هر چند هنوز انتقاداتشان پا بر جا بود. سير اين روابط و نيز اختلافها از مكاتبات ميان سلطان بن بجاد از سوي اخوان و ملك عبدالعزيز قابل پيگيري است.[35]
پس از شدت يافتن اختلافها، سه تن از رهبران اخوان، فيصل بن سلطان دويش، سلطان بن بجاد و ضيدان بن حثلين عجماني درشهر ارطاويه در سال 1926م. گرد هم آمدند و پيمان بستند كه نبرد با كافران و مشركان را ادامه دهند.[36] اختلاف مرزي ميان عراق و عربستان در سال 1927م./1346ق. سبب يورش اخوان به پاسگاههاي عراقي و قتلعام سربازان شد كه واكنش انگليسيها را در پي داشت. آنان مناطقي از نجد را بمباران كردند و سپس گروهي از اخوان به رهبري ابن حميد بر آن شدند كه به كافران عراق، به تعبير خود، هجومي سخت برند. ابن سعود آنان را از اين كار بازداشت و بزرگان اخوان را به همايشي در رياض دعوت نمود؛ اما ابن حميد، دويش و عجماني در آن شركت نكردند.[37]
ادامه يورشها از سوي ابن حميد در داخل و بيرون مرزهاي عربستان، به ويژه حمله به بازرگانان نجدي در مسير مصر و كشتن برخي از آنها، پادشاه سعودي را به ريشهكن كردن فتنه اخوان واداشت. سرانجام در نبردي ميان اخوان به رهبري فيصل بن سلطان الدويش و سلطان بن بجاد و نيروهاي سعودي به رهبري ملك عبدالعزيز بن عبدالرحمن آل سعود در روضة السَبله در شمال شرقي شهر زلفي به تاريخ 29 مارس 1929م. اخوان شكستي سخت خوردند و شماري بسيار از آنها كشته و بازماندگان فراري شدند. دويش نيز زخمي سنگين برداشت و به ارطاويه منتقل گشت.[38] عبدالعزيز به سوي ارطاويه حركت كرد و در راه به بدن نيمه جان دويش برخورد كرد و از وي درگذشت. سلطان بن بجاد نيز در شَقراء خود را به عبدالعزيز تسليم كرد و به رياض انتقال يافت و زنداني شد. اما شورش اخوان همچنان ادامه يافت و دويش پس از بهبودي در كنار پسرش عزيز و نيز عجماني و ديگر سران اخوان، به هجومهاي پراكنده در راههاي منتهي به رياض دست زدند و افرادي از خاندان سعودي را كشتند و حكومت و قبايل مخالف خود را دچار زيانهاي مالي ساختند. سرانجام با تسليم شورشيان اخوان از قبيله عتيبه به فرماندهي عمر بن ربيعان به آل سعود، بخش بزرگ نيروي اخوان از دست رفت و شكست نهايي آنان نزديك شد. نيز فشار انگليسيها بر نيروهاي بازمانده اخوان، به دستگيري سران آنها در كويت انجاميد. انگليسيها آنان را به سعوديها تسليم كردند و ابن سعود آنان را به زندان افكند.[39]
در پي شكست شورشيان اخوان، بسياري از هجرهها مهجور شدند و برخي از آنها كه با آل سعود همپيمان گشتند، همچنان پا بر جا ماندند. نيز گروهي از سران موالي اخوان به مناصبي در حكومت رسيدند و نيروهاي نظامي اخوان در گارد ملي عربستان با نام مجاهدان در هم آميختند.[40] اما نگرش اخواني در عربستان از ميان نرفت و همچنان تندروي مذهبي در ميان طبقهاي از وهابيان سلفي، به ويژه در نهادهايي چون «هيئت امر به معروف و نهي از منكر» استمرار يافت. اين جريان انتقاد طيفهاي ميانهرو را در پي داشته و دارد. ظهور جريانهايي چون القاعده را نميتوان از همين پيوندهاي تاريخي و پيشينههاي آن جدا دانست. همچنين شكلگيري «اخوان» در شمال غربي چين در سده 13ق. به رهبري دانشوري وهابي، تحت تأثير مستقيم اخوان در عربستان بوده است.[41]
منابع
الاعلام: الزركلي (م.1396ق.)، بيروت، دار العلم للملايين، 1997م؛ تاريخ العربية السعوديه: الكسي واسيليوف، بيروت، شركة المطبوعات للتوزيع و النشر، 1995م؛ تاريخ حرم ائمه بقيع:: محمد صادق نجمي، ترجمه: مهري، قم، المعارف الاسلاميه، 1429ق؛ تاريخ الكويت: عبدالعزيز رشيد، بيروت، دار مكتبة الحياة، 1978م؛ تاريخ المملكة العربية السعوديه: صلاح الدين مختار، بيروت، دار مكتبة الحياة، 1957م؛ تاريخ مكه از آغاز تا پايان دولت شرفاي مكه: احمد السباعي (م.1404ق.)، ترجمه: جعفريان، تهران، مشعر، 1385ش؛ تاريخ نجد و ملحقاته: انيس الريحاني، الفاخريه، 1988م؛ تتمة تاريخ نجد: سليمان بن سمحان، پيوست: تاريخ نجد، محمود شكري آلوسي، به كوشش الاثري، بغداد، دار الوراق للنشر، 2007م؛ جزيرة العرب في القرن العشرين: حافظ وهبه، قاهره، دار الآفاق العربيه، 1956م؛ خلاصة الكلام في بيان امراء البلد الحرام: احمد زيني دحلان (م.1304ق.)، مصر، المطبعة الخيريه، 1305ق؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامي: زير نظر بجنوردي، تهران، مركز دائرة المعارف بزرگ، 1372ش؛ دانشنامه ايران و اسلام: زير نظر احسان يارشاطر، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1360ش؛ زعماء الاصلاح في العصر الحديث: احمد امين، بيروت، دار الكتاب العربي؛ سرزمين سلاطين: رابرت ليسي، ترجمه: خلعتبري، شباويز، 1365ش؛ السلفية بين اهل السنة و الاماميه: سيد محمد الكثير، بيروت، مركز الغدير للدراسات الاماميه، 1418ق؛ شفاء الغرام: محمد الفأسي (م.832ق.)، به كوشش گروهي از علما، بيروت، دار الكتب العلميه، 1421ق؛ القوميات المسلمة في الصين: تسو نينگ، ترجمه: هوا، چين، دار النشر باللغات الاجنبيه، 1988م؛ كشف الارتياب: سيد محسن الامين (م.1371ق.)، به كوشش امين، مكتبة الحريس، 1382ق؛ ماضي النجف و حاضرها: شيخ جعفر شيخ باقر آل محبوبه، چاپ آداب، 1378ق؛ معركة الجهراء ما قبلها و ما بعدها: بدر خالد البدر، دار القبس، 1400ق؛ ملحق البراهين الجليه: سيد مرتضي رضوي؛ ميقات حج (فصلنامه): تهران، حوزه نمايندگي ولي فقيه در امور حج و زيارت.
A history of Jordan and its tribes, F. Peake, Coral Gables, Florida, 1958.
Arabia of the Wahhabis, H. Philby, London, 1928.
Gennem Wahhabiternes Land paa Kamelryg, B. Raunkiaer, Copenhagen, 1913.
The heart of Arabia, H. philby, London, 1922.
The Arab of the desert, H. Dickson, London, 1949.
Through Wahhabiland on camelback, Eng. Tr, New York, 1969.
ليلي راعي
[1]. الاعلام، ج4، ص20؛ دانشنامه ايران و اسلام، ج10، ص1347.
[2] .The heart of Arabia, p 131.
[3]. دانشنامه ايران و اسلام، ج10، ص1347-1348.
[4]. السلفيه، ص396؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامي، ج7، ص238.
[5]. تتمة تاريخ نجد، ص173-179؛ تاريخ نجد و ملحقاته، ص456.
[6]. الاعلام، ج5، ص166؛ سرزمين سلاطين، ج1، ص202.
[7]. دائرة المعارف بزرگ اسلامي، ج7، ص238.
[8]. السلفيه، ص396؛ الاعلام، ج3، ص109.
[9]. تاريخ نجد و ملحقاته، ص456.
[10]. GennemWahhabiternes Land paaKamelryg, p 96.
[11]. تاريخ نجد و ملحقاته، ص454-456.
[12]. جزيرة العرب، ص285.
[13]. The Arab of the desert, p 45.
[14]. تاريخ العربية السعوديه، ص295؛ الاعلام، ج4، ص99؛ تاريخ حرم ائمه بقيع، ص41.
[15]. دانشنامه ايران و اسلام، ج10، ص1347-1348، «اخوان».
[16]. الاعلام، ج2، ص300؛ ميقات حج، ش49، ص153، «مناسك سفرنامه فرامرزي».
[17]. A history of Jordan and its tribes, p 65-68.
[18]. Arabia of the Wahhabis, p 158.
[19]. ماضي النجف و حاضرها، ص324-326.
[20]. A history of Jordan and its tribes, p 87.
[21]. تاريخ الكويت، ص248؛ معركة الجهراء، ص83.
[22]. دانشنامه ايران و اسلام، ج10، ص1352.
[23]. تاريخ نجد و ملحقاته، ص331-332؛ سرزمين سلاطين، ص269؛ تاريخ مكه، ص724.
[24]. شفاء الغرام، ج2، ص390؛ ج1، ص187؛ تاريخ مكه، ص752-753.
[25]. زعماء الاصلاح، ص20؛ خلاصة الكلام، ص278؛ كشف الارتياب، ص55.
[26]. تاريخ مكه، ص575-576.
[27]. تاريخ العربية السعوديه، ص354.
[28]. خلاصة الكلام، ص294؛ كشف الارتياب، ص36.
[29]. كشف الارتياب، ص51؛ ملحق البراهين الجليه، ص34.
[30]. تاريخ العربية السعوديه، ص355؛ سرزمين سلاطين، ج1، ص203.
[31]. الاعلام، ج3، ص109؛ تاريخ نجد و ملحقاته، ص265، 433-436.
[32]. تاريخ العربية السعوديه، ص358-359.
[33]. السلفيه، ص401-402.
[34]. جزيرة العرب، ص292.
[35]. تاريخ العربية السعوديه، ص359-360؛ جزيرة العرب، ص292.
[36]. جزيرة العرب، ص294-295.
[37]. تاريخ المملكة العربية السعوديه، ج2، ص436-439؛ معركة الجهراء، ص83-84؛ جزيرة العرب، ص293.
[38]. الاعلام، ج5، ص166؛ Through Wahhabiland on camelback, p 187.
[39]. معركة الجهراء، ص89-92؛ الاعلام، ج8، ص6؛ ج5، ص166.
[40]. جزيرة العرب، ص301؛ ميقات حج، ش49، ص153، «سفرنامه فرامرزي».
[41]. القوميات المسلمة في الصين، ص16.