ارقم بن ابی‌ارقم

 از نخستین مسلمانان و مهاجران؛ دفن شده در قبرستان بقیع ارقم بن عبدمناف (ابی ارقم) بن اسد از تیره بنی‌‌مخزوم قریش و کنیه‌اش ابوعبدالله است.[1] در روزگار جاهلیت، کنیه‌‌اش ابوعبدمناف بود و چون مسلمان شد، به ابوعبدالرحمن تغییر

 از نخستين مسلمانان و مهاجران؛ دفن شده در قبرستان بقيع

ارقم بن عبدمناف (ابي ارقم) بن اسد از تيره بني‌‌مخزوم قريش و كنيه‌اش ابوعبدالله است.[1] در روزگار جاهليت، كنيه‌‌اش ابوعبدمناف بود و چون مسلمان شد، به ابوعبدالرحمن تغيير يافت.[2] در اسلام آوردن پدرش اختلاف است. ابن اثير به گزارش از ابوخيثمه، پدرش را مسلمان دانسته[3]؛ ولي ابن عبدالبر آن را نپذيرفته است.[4] مادر ارقم، اُمَيمَه دختر حارث بن حَباله از بني‌‌خُزاعه بود.[5] بر پايه نوشته ذهبي، ارقم از خردمندان قريش بود[6] و در پيمان حلف الفضول شركت داشت.[7]

 

ارقم در شمار اسلام آورندگان نخستين است. فرزندانش او را هفتمين مسلمان[8] دانسته‌اند؛ ولي بر پايه گزارش‌هايي، او يازدهمين[9] يا دوازدهمين[10] مسلمان بوده است.‌گزارشي نيز اسلام آوردن وي را هم‌هنگام با ابوعبيده جرّاح و عثمان بن عفّان در يك روز دانسته است.[11] بر پايه سخن مشهور، در سال‌هاي نخست بعثت و پيش از علني شدن دعوت اسلام، خانه ارقم در دامنه كوه صفا[12] مكان همايش و ديدار مخفيانه مسلمانان با پيامبر(صلي الله عليه و اله) بود[13] تا آن‌گاه كه شمار مسلمانان به 40 تن رسيد و از آن‌جا بيرون شدند.[14] ارقم از مهاجران به مدينه است.[15] در پيمان برادري در مدينه، پيامبر(صلي الله عليه و اله) او را با ابوطلحه زيد بن سهل نجاري[16] (طلحة بن زيد)[17] و به گزارشي ضعيف، با عبدالله بن انيس[18] برادر خواند. او در غزوه‌هاي پيامبر(صلي الله عليه و اله) حضور داشت.[19] در برابر، برخي‌گزارش‌ها تنها به حضور او در بدر اشاره دارند.[20] پيامبر(صلي الله عليه و اله) به درخواست وي، شمشيري گرانبها متعلق به بني‌‌عائذ بن عمرو از بني‌‌مخزوم را كه در شمار غنيمت‌هاي غزوه بدر بود، به او بخشيد.[21] نيز در سريه‌اي در اواخر سال سوم ق. به سوي قبيله بني‌اسد به فرماندهي ابوسلمة بن عبدالاسد مخزومي همراه او بود.[22] گويند: پيامبر در محله بني‌‌زُريق زميني به او بخشيد و او در همان محله ساكن شد.[23]

 

نام ارقم در شمار كار‌گزاران زكات[24]، كاتبان پيامبر[25] و نگارندگان وحي[26] نيز آمده است. قرارداد اقطاع براي عظيم بن حارثي محاربي در فخ[27]، نامه‌هاي پيامبر به عاصم بن حارث و عبديغوث بن وعله از بني‌‌حارث[28] و نيز نامه‌اي به أجب، مردي از بني‌سُليم، را او نگاشته است.[29]

 

بر پايه‌ گزارشي، ارقم مي‌خواست به زيارت بيت‌ المقدس رود؛ اما چون از پيامبر(صلي الله عليه و اله) شنيد كه يك ركعت نماز در مسجدالنبي، از 1000 ركعت در مساجد ديگر، جز مسجدالحرام، بهتر است، از رفتن به قدس منصرف شد.[30] وي از راويان حديث پيامبر(صلي الله عليه و اله) بوده است.[31]

 

ارقم پس از رحلت پيامبر(صلي الله عليه و اله) تا دهه50 ق. زنده بود. در منابع،‌گزارشي از نقش سياسي و اجتماعي او در اين دوره به چشم نمي‌خورد. درگذشت وي را به سال 53 ق. به سن 83 سالگي[32] و نيز به سال 55 ق.[33] در 85[34] يا 87 سالگي[35] در مدينه‌ گزارش كرده‌اند. گويند: بر پايه وصيت او، سعد بن ابي‌وقاص بر پيكرش نماز‌ گزارد و او را در قبرستان بقيع به خاك سپردند.[36] خبري نيز از ابونعيم روايت شده كه ارقم در روز وفات ابوبكر به سال 13 ق. درگذشته است. اما صاحبان شرح‌حال‌نامه‌ها اين گزارش را نپذيرفته‌اند.[37] ابن حجر احتمال داده است در اين سال پدر او درگذشته باشد.[38]

 

ارقم دو پسر به نام‌هاي عبيدالله و عثمان از كنيزش داشت كه بيشتر ‌گزارش‌هاي مربوط به ارقم از طريق آن دو رسيده است. سه دختر نيز از وي به نام‌هاي اميمه و مريم از هند دختر عبدالله بن حارث اسدي و صفيه از كنيزش بر جاي ماند.[39] نسل ارقم از پسرش عثمان ادامه يافت.[40]

 

منابع

الآحاد و المثاني: الضحاك (م.287ق.)، به كوشش احمد الجوابره، دار الدرايه، 1411ق؛ اخبار مكه: الازرقي (م.248ق.)، به كوشش رشدي الصالح، مكه، دار الثقافه، 1403ق؛ الاستيعاب: ابن عبدالبر (م.462ق.)، به كوشش علي محمد البجاوي، بيروت، دار الجيل، 1412ق؛ اسد الغابه: ابن اثير علي بن محمد الجزري (م.630ق.)، بيروت، دار الفكر، 1409ق؛ الاصابه: ابن حجر العسقلاني (م.852ق.)، به كوشش علي محمد و ديگران، بيروت، دار الكتب العلميه، 1415ق؛ انساب الاشراف: البلاذري (م.279‌ق.)، به‌كوشش زكار و زركلي، بيروت، دار الفكر، ‌1417‌ق؛ البداية و النهايه: ابن كثير (م 774 ق)، بيروت، دار الفكر، 1407ق؛ تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير: الذهبي (م.748ق.)، به كوشش عمر عبدالسلام، بيروت، دار الكتاب العربي، 1413ق؛ تاريخ طبري (تاريخ الامم و الملوك): الطبري (م.310ق.)، به كوشش محمد ابوالفضل، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1387ق؛ تاريخ مدينة دمشق‏: ابن عساكر (م.571ق.)، بيروت، دار الفكر، 1415ق؛ جمهرة انساب العرب: ابن حزم (م.456ق.)، به كوشش گروهي از علما، بيروت، دار الكتب العلميه، 1403ق؛ سبل الهدي: محمد بن يوسف الصالحي (م.942ق.)، به كوشش عادل عبدالموجود و علي معوض، بيروت، دار الكتب العلميه، 1414ق؛ سير اعلام النبلاء: الذهبي (م.‌748ق)، به‌كوشش الارنؤوط، بيروت، الرساله، 1413‌ق؛ السيرة النبويه: ابن هشام (م.213/218ق.)، به كوشش السقاء و ديگران، بيروت، دار المعرفه؛ الطبقات الكبري: ابن سعد(م.230ق.)، به كوشش محمد عبدالقادر، بيروت، دار الكتب العلميه، 1410ق؛ عيون الاثر: ابن سيد الناس(م.734ق.)، به كوشش ابراهيم رمضان، بيروت، دار القلم، 1414ق؛ المحبّر: ابن حبيب (م.245ق.)، به كوشش ايلزه ليختن شتيتر، بيروت، دار الآفاق الجديده؛ مسند احمد: احمد بن‌حنبل (م.‌241‌ق.)، بيروت، دار احياء‌ التراث‌ العربي، 1415ق؛ معرفة الصحابه: ابونعيم الاصفهاني (م.430ق.)، به كوشش العزازي، رياض، دار الوطن للنشر، 1419ق؛ المغازي: الواقدي (م.207ق.)، به كوشش مارسدن جونس، بيروت، اعلمي، 1409ق؛ المنتظم: ابن الجوزي (م.597ق.)، به كوشش محمد عبدالقادر و ديگران، بيروت، دار الكتب العلميه، 1412ق.

 

محمد حسين الهي‌زاده

 


[1]. الطبقات، ج3، ص183؛ تاريخ طبري ج11، ص519، 673؛ الاستيعاب ج1، ص131.

[2]. انساب الاشراف، ج10، ص214.

[3]. اسد الغابه، ج1، ص60.

[4]. الاستيعاب، ج1، ص1311.

[5]. الطبقات، ج3، ص183؛ معرفة الصحابه، ج1، ص322؛ اسد الغابه، ج1، ص87.

[6]. سير اعلام النبلاء، ج2، ص479.

[7]. الاستيعاب، ج1، ص131.

[8]. الطبقات، ج3، ص183؛ انساب الاشراف، ج10، ص214؛ الاستيعاب، ج1، ص131.

[9]. الاستيعاب، ج1، ص218؛ الاصابه، ج1، ص197.

[10]. الاستيعاب، ج1، ص218؛ اسد الغابه، ج1، ص74.

[11]. البداية و النهايه، ج4، ص1031.

[12]. اخبار مكه، ج2، ص260.

[13]. الطبقات، ج3، ص183؛ الاستيعاب، ج1، ص131؛ جمهرة انساب العرب، ص143.

[14]. الطبقات، ج3، ص185؛ الاستيعاب، ج1، ص132؛ اسد الغابه، ج1، ص60.

[15]. الاستيعاب، ج1، ص131؛ اسد الغابه، ج1، ص74.

[16]. الطبقات، ج3، ص185؛ انساب الاشراف، ج10، ص215؛ المحبر، ص72.

[17]. اسد الغابه، ج1، ص75؛ ج2، ص467؛ عيون الاثر، ج1، ص267؛ سبل الهدي، ج3، ص366.

[18]. البداية و النهايه، ج5، ص362؛ تاريخ دمشق، ج4، ص326.

[19]. الطبقات، ج3، ص185؛ انساب الاشراف، ج10، ص215؛ تاريخ طبري، ج11، ص519.

[20]. المغازي، ج1، ص155؛ انساب الاشراف، ج1، ص214.

[21]. السيرة النبويه، ج2، ص469؛ المغازي، ج1، ص104؛ اسد الغابه، ج3، ص58.

[22]. المغازي، ج1، ص341.

[23]. الطبقات، ج3، ص184.

[24]. اسد الغابه، ج1، ص60.

[25]. البداية و النهايه، ج5، ص363.

[26]. البداية و النهايه، ج5، ص363.

[27]. البداية و النهايه، ج5، ص363.

[28]. الطبقات، ج1، ص205-206.

[29]. الطبقات، ج1، ص210.

[30]. اسد الغابه، ج1، ص74.

[31]. مسند احمد، ج1، ص417؛ الآحاد و المثاني، ج2، ص19.

[32]. تاريخ الاسلام، ج4، ص173؛ سبل الهدي، ج11، ص377.

[33]. الطبقات، ج3، ص185؛ انساب الاشراف، ج10، ص215؛ تاريخ طبري، ج11، ص519.

[34]. البداية و النهايه، ج5، ص363؛ الاصابه، ج1، ص198.

[35]. المنتظم، ج5، ص281.

[36]. اسد الغابه، ج1، ص60.

[37]. الاستيعاب، ج1، ص132؛ اسد الغابه، ج1، ص60؛ الاصابه، ج1، ص198.

[38]. الاصابه، ج1، ص198.

[39]. الطبقات، ج3، ص183؛ انساب الاشراف، ج10، ص215.

[40]. الطبقات، ج3، ص183.