استخاره
روشی ویژه برای درخواست خیر از خداوند؛ از آداب سفر حج استخاره مصدر باب استفعال از ریشه «خ ـ ی ـ ر» به معنای درخواست خیر است.[1] این واژه در اصطلاح متون دینی و فقه اسلامی، به معنای درخواست فراهم آمدن خیر از خداوند است.[2] بر پایه ر
روشي ويژه براي درخواست خير از خداوند؛ از آداب سفر حج
استخاره مصدر باب استفعال از ريشه «خ ـ ي ـ ر» به معناي درخواست خير است.[1] اين واژه در اصطلاح متون ديني و فقه اسلامي، به معناي درخواست فراهم آمدن خير از خداوند است.[2] بر پايه روايات[3]، خيرخواهي از خداوند در همه كارها نيكو و پسنديده[4] و انجام دادن كار بدون خيرجويي از پروردگار، ناپسند و نكوهيده است.[5] بر پايه روايتها، پيامبر(صلي الله عليه و آله) و امامان: ديگران را به استخاره دعوت كرده[6]، آن را گونهاي مشورت با خدا قلمداد ميكردند.[7] سيره معصومان: نيز از استخاره آنان حكايت دارد. بر پايه روايتي، امام سجاد(عليه السلام) هنگام اهتمام به اموري چون حج و عمره و خريد و فروش، دو ركعت نماز ميگزارد. سپس با خواندن دعا، از خدا طلب خير ميكرد.[8] بر پايه روايتي ديگر، امام صادق(عليه السلام) در امور عادي هفت بار و در كارهاي مهم100 بار از خدا خير ميخواست.[9]
أ. استخاره با نماز و دعا. فقيهان اماميه[12] و اهل سنت[13] نماز استخاره را از نمازهاي مستحب برشمردهاند. بر پايه حديثها، اين نماز دو ركعت دارد و پس از آن دعاهايي خاص خوانده ميشود.[14] در برخي منابع حديثي[15] و غير حديثي[16] افزون بر اين، خواندن سوره كافرون پس از حمد در ركعت نخست و سوره اخلاص پس از حمد در ركعت دوم سفارش شده است.
ب. استخاره با دعا. بسياري از اماميان تحقق استخاره با دعا را پذيرفتهاند.[17] اما شماري از اهل سنت تنها در صورت ممكن نبودن روش نخست، اين شيوه را تجويز كردهاند.[18] از مهمترين دعاهاي استخاره، دعاي ياد شده در صحيفه سجاديه است.[19] بر پايه روايتي، گفتن 101 بار «أستخير الله برحمته»، در سجده ركعت پاياني نماز شب سفارش شده است.[20] مضمون دعاهاي استخاره، درخواست خير دنيا و آخرت همراه عاقبت نيك است.
پس از استخاره، فرد بايد به قلب خود رجوع كند و كاري را كه قلبش بدان تمايل دارد، انجام دهد.[21]
آداب استخاره: بر پايه منابع حديث و آداب، براي استخاره آدابي ياد شده است: غسل كردن[22] يا وضو گرفتن[23]، انتخاب زمانها و مكانهاي مقدس و حالتهاي مناسب از جمله پس از اداي نمازهاي واجب[24]، آخرين ركعت نماز شب[25]، هنگام نيمروز[26]، كنار مزار امام حسين(عليه السلام)[27]، در مسجدالنبي(صلي الله عليه و آله)[28] و در حال سجده.[29] از ديگر آداب استخاره، تعظيم و ستايش الهي[30]، آمرزش خواستن و ذكر صلوات[31] و سخن نگفتن هنگام استخاره[32] است.
فقيهان امامي به پشتوانه سيره امامان: يكي از مهمترين آداب سفر حج را استخاره و طلب خير از خداوند برشمردهاند.[33] به تصريح شماري از دانشوران اهل سنت، استخاره تنها درباره كارهاي مباح يا هنگام انتخاب دو مستحب، مشروع است.[34] بر اين اساس، استخاره درباره اصل به جا آوردن حج روا نيست[35]، هر چند درباره انجام دادن حج مستحب[36]، انتخاب همراهان[37] و برخي جزئيات سفر[38] روا است.
واژة استخاره در حديثها و منابع شيعه به مفهومي ديگر، يعني طلب شناخت خير در كار مورد نظر، نيز به كار ميرود.[39] بر پايه حديثهايي[40]، استخاره بدين معنا تنها هنگام ترديد و دشواري تشخيص خير و شر كاربرد دارد و در اداي واجبات و ترك محرمات جا ندارد.[41] فقيهان درباره امكان انجام اينگونه استخاره در ترك مستحب يا انجام دادن مكروه، اختلافنظر دارند.[42]
اين استخاره با شيوههايي مانند استخاره با قرآن و تسبيح و استخاره ذات الرقاع صورت ميپذيرد.[43] در منابع اهل سنت، از اينگونه استخاره و روشهاي آن سخن به ميان نيامده و حتي برخي از آنان چنين استخارهاي را مصداق «ازلام»٭ و حرام و بدعت دانستهاند.[44] اندكي از اماميان نيز اينگونه استخاره را مردود شمردهاند.[45] در برابر، بسياري از دانشوران شيعه[46] و اهل سنت[47] با توجه به سياق آيات مربوط به ازلام، آن را به ميسر و قمار تفسير كرده و استخاره را مصداق آن ندانستهاند. گفتني است مفهوم استخاره با قرآن، با تفأل متفاوت است؛ زيرا استخاره راهكاري براي شناخت خير در هنگام ترديد است. اما تفأل گونهاي پيشبيني رخدادهاي آينده و غيبگويي بر پايه آن است.[48] بر اين اساس، حديثهاي نهيكننده از تفأل به قرآن[49] را نميتوان شامل استخاره دانست.[50]
منابع
احياء علوم الدين: الغزالي (م.505ق.)، بيروت، دار المعرفه؛ الاذكار النوويه: النووي (م.676ق.)، بيروت، دار الفكر؛ الاقناع في فقه الامام احمد بن حنبل: ابوالنجا الحجاوي (م.968ق.)، به كوشش عبداللطيف، بيروت، دار المعرفه؛ تفسير قرطبي (الجامع لاحكام القرآن): القرطبي (م.671ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1405ق؛ تفسير القمي: القمي (م.307ق.)، به كوشش الجزائري، قم، دار الكتاب، 1404ق؛ تهذيب الاحكام: الطوسي (م.460ق.)، به كوشش موسوي و آخوندي، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1365ش؛ جواهر الكلام: النجفي (م.1266ق.)، به كوشش قوچاني و ديگران، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ حاشية الدسوقي: الدسوقي (م.1230ق.)، احياء الكتب العربيه؛ حاشية رد المحتار: ابن عابدين (م.1252ق.)، بيروت، دار الفكر، 1415ق؛ الحدائق الناضره: يوسف البحراني (م.1186ق.)، به كوشش آخوندي، قم، نشر اسلامي، 1363ش؛ دراسات في المكاسب المحرمه: منتظري، قم، تفكر، 1415ق؛ الدر المختار: الحصكفي (م.1088ق.)، بيروت، دار الفكر، 1415ق؛ ذكري: الشهيد الاول (م.786ق.)، قم، آل البيت:، 1419ق؛ زبدة البيان: المقدس الاردبيلي (م.993ق.)، به كوشش بهبودي، تهران، المكتبة المرتضويه؛ السرائر: ابن ادريس (م.598ق.)، قم، نشر اسلامي، 1411ق؛ شرائع الاسلام: المحقق الحلي (م.676ق.)، به كوشش سيد صادق شيرازي، تهران، استقلال، 1409ق؛ شرح مختصر خليل: محمد الخرشي (م.1101ق.)، بيروت، دار الفكر؛ شرح مسند ابيحنيفه: ملاعلي القاري (م.1014ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه؛ صحيح البخاري: البخاري (م.256ق.)، بيروت، دار الفكر، 1401ق؛ صحيفه سجاديه: علي بن الحسين7 (م.95ق.)، به كوشش ابطحي، قم، امام المهدي[،1411ق؛ العروة الوثقي: سيد محمد كاظم يزدي (م.1337ق.)، قم، نشر اسلامي، 1420ق؛ عون المعبود: العظيم آبادي (م.1329ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه، 1415ق؛ فتح الابواب: ابن طاوس (م.664ق.)، به كوشش الخفاف، بيروت، آل البيت:، 1409ق؛ فتح الباري: ابن حجر العسقلاني (م.852ق.)، بيروت، دار المعرفه؛ فقه السنه: سيد سابق، بيروت، دار الكتاب العربي؛ الكافي في الفقه: ابوالصلاح الحلبي (م.447ق.)، به كوشش استادي، اصفهان، مكتبة امير المؤمنين7، 1403ق؛ الكافي: الكليني (م.329ق.)، به كوشش غفاري، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1375ش؛ كشف الغطاء: كاشف الغطاء (م.1227ق.)، اصفهان، مهدوي؛ لسان العرب: ابن منظور (م.711ق.)، قم، ادب الحوزه، 1405ق؛ المجموع شرح المهذب: النووي (م.676ق.)، دار الفكر؛ المحاسن: ابن خالد البرقي (م.274ق.)، به كوشش حسيني، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1326ش؛ المدخل: محمد العبدري ابن الحاج (م.737ق.)، دار الفكر، 1401ق؛ مستدرك الوسائل: النوري (م.1320ق.)، بيروت، آل البيت:، 1408ق؛ مفردات: الراغب (م.425ق.)، به كوشش صفوان داودي، دمشق، دار القلم، 1412ق؛ المنار: رشيد رضا (م.1354ق.)، قاهره، دار المنار، 1373ق؛ من لا يحضره الفقيه: الصدوق (م.381ق.)، به كوشش غفاري، قم، نشر اسلامي، 1404ق؛ منهاج الهدايه: ابراهيم الكلباسي (م.1261ق.)؛ المهذب: القاضي ابن البراج (م.481ق.)، قم، نشر اسلامي، 1406ق؛ الميزان: الطباطبائي (م.1402ق.)، بيروت، اعلمي، 1393ق؛ الوافي: الفيض الكاشاني (م.1091ق.)، به كوشش ضياء الدين، اصفهان، مكتبة الامام امير المؤمنين7، 1406ق؛ وسائل الشيعه: الحر العاملي (م.1104ق.)، قم، آل البيت:، 1412ق؛ هداية الامة الي احكام الائمه: الحر العاملي (م.1104ق.)، مشهد، مجمع البحوث الاسلاميه، 1412ق.
حميدرضا خراساني
[1]. مفردات، ص301؛ لسان العرب، ج4، ص266، «خير».
[2]. عون المعبود، ج4، ص277؛ العروة الوثقي، ج4، ص323.
[3]. فتح الابواب، ص149-150؛ وسائل الشيعه، ج8، ص63.
[4]. الاذكار، ج1، ص230؛ الحدائق، ج10، ص531.
[5]. المهذب، ج9، ص105؛ هداية الامه، ج3، ص307.
[6]. الكافي، كليني، ج3، ص470.
[7]. من لا يحضره الفقيه، ج1، ص562؛ الكافي، كليني، ج3، ص473؛ المحاسن، ص598.
[8]. الكافي، كليني، ج3، ص470.
[9]. من لا يحضره الفقيه، ج1، ص563.
[10]. جواهر الكلام، ج12، ص157؛ العروة الوثقي، ج4، ص323.
[11]. احياء علوم الدين، ج2، ص253؛ المجموع، ج4، ص385؛ فقه السنه، ج1، ص616.
[12]. الكافي، حلبي، ص116؛ شرائع الاسلام، ج1، ص37.
[13]. احياء علوم الدين، ج2، ص253؛ المجموع، ج4، ص385؛ فقه السنه، ج1، ص616.
[14]. الكافي، كليني، ج3، ص471-473؛ صحيح البخاري، ج2، ص41.
[15]. الكافي، كليني، ج3، ص472.
[16]. المدخل، ج4، ص39؛ حاشية الدسوقي، ج1، ص20-21.
[17]. المهذب، ج9، ص100؛ ذكري، ج4، ص267؛ الحدائق، ج10، ص525.
[18]. الاذكار، ج1، ص110؛ حاشية رد المحتار، ج2، ص28.
[19]. صحيفه سجاديه، دعاي 92.
[20]. من لا يحضره الفقيه، ج1، ص563.
[21]. الاذكار، ج1، ص110؛ السرائر، ج1، ص313.
[22]. التهذيب، ج1، ص104؛ المحاسن، ص600.
[23]. المحاسن، ص599.
[24]. فتح الابواب، ص238؛ مستدرك الوسائل، ج6، ص254.
[25]. من لا يحضره الفقيه، ج1، ص563.
[26]. فتح الابواب، ص260-261؛ وسائل الشيعه، ج8، ص83.
[27]. تفسير قمي، ج2، ص286؛ فتح الابواب، ص240؛ وسائل الشيعه، ج8، ص83.
[28]. تفسير قمي، ج2، ص286؛ فتح الابواب، ص243؛ وسائل الشيعه، ج8، ص65.
[29]. من لا يحضره الفقيه، ج1، ص562-563.
[30]. حاشية الدسوقي، ج1، ص20-21.
[31]. وسائل الشيعه، ج8، ص66، 71.
[32]. وسائل الشيعه، ج8، ص66، 76.
[33]. العروة الوثقي، ج4، ص323.
[34]. فتح الباري، ج11، ص154.
[35]. شرح مسند ابيحنيفه، ج1، ص17؛ عون المعبود، ج4، ص277.
[36]. الاقناع، ج1، ص153.
[37]. الدر المختار، ج2، ص518؛ شرح مختصر خليل، ج1، ص155.
[38]. الدر المختار، ج2، ص518؛ شرح مختصر خليل، ج1، ص155.
[39]. الوافي، ج9، ص1409.
[40]. وسائل الشيعه، ج6، ص233.
[41]. الحدائق، ج10، ص531؛ كشف الغطاء، ج3، ص300؛ منهاج الهدايه، ص79.
[42]. الحدائق، ج10، ص531؛ كشف الغطاء، ج3، ص300.
[43]. الوافي، ج9، ص1409.
[44]. المنار، ج6، ص150.
[45]. زبدة البيان، ص626؛ السرائر، ج1، ص314.
[46]. الميزان، ج6، ص118؛ دراسات في المكاسب المحرمه، ج2، ص189.
[47]. تفسير قرطبي، ج6، ص391؛ المجموع، ج20، ص228.
[48]. الوافي، ج9، ص1417؛ وسائل الشيعه، ج6، ص233؛ جواهر الكلام، ج12، ص171.
[49]. الكافي، كليني، ج2، ص629.
[50]. وسائل الشيعه، ج6، ص233.