استقبال حَجر استقبال حَجر استقبال حَجر بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
استقبال حَجر استقبال حَجر استقبال حَجر استقبال حَجر استقبال حَجر

استقبال حَجر

روی آوردن به حجرالاسود، از مستحبات مسجدالحرام استقبال حجر ترکیبی است از «استقبال» از ریشه «ق ـ ب ـ ل» به معنای روی ‌کردن، پیش رفتن[1] یا روی کردن با رغبت[2]؛ و «حَجَر» که در این جا مقصود حجرالاسود است. این ترکیب

روي آوردن به حجرالاسود، از مستحبات مسجدالحرام

استقبال حجر تركيبي است از «استقبال» از ريشه «ق ـ ب ـ ل» به معناي روي ‌كردن، پيش رفتن[1] يا روي كردن با رغبت[2]؛ و «حَجَر» كه در اين جا مقصود حجرالاسود است. اين تركيب به معناي روي كردن به حجرالاسود است كه از مستحبات مسجدالحرام به شمار مي‌رود و در روايت‌هايي به آن سفارش شده و پيامبر به اين شيوه رفتار كرده است.[3]

 

بر پايه روايتي، ركن حجر مهم‌ترين ركن كعبه است كه حجرالاسود در آن نهاده شده[4] و سرآغاز و فرجام طواف است.[5] از اين رو، شماري از فقيهان شيعه به استحباب و برتري استقبال ركن حجرالاسود به هنگام نماز ‌گزاردن درون كعبه فتوا داده‌اند.[6] بر پايه روايت‌هايي، سبب اين اهميت، پيمان گرفتن خدا از مردم در اين مكان در جهان ذر (اعراف/7، 172) پيش از بناي كعبه است.

 

افزون بر اين، حجرالاسود را دست راست خدا در زمين خوانده‌اند كه استلام آن همانند بيعت با خدا است.[7] بر پايه روايات، اگر كسي نتواند از نزديك آن را لمس كند، استقبال و اشاره به آن جايگزيني براي استلام آن است.[8] برخي با اين تحليل كه هر چيز در جهان ماده نمونه‌اي در جهان بالا دارد، استقبال حجرالاسود را مجاز دانسته و آن را در حقيقت استقبال چيزي دانسته‌اند كه برابر با آن در آسمان جاي دارد.[9]

 

به هر روي، به نظر مي‌رسد استقبال حجرالاسود، هم به دليل اهميت خود آن و هم به سبب اهميت ركني كه حجرالاسود در آن قرار دارد، از مستحبات مسجدالحرام است. در حديثي قدسي آمده كه هنگام عروج پيامبر به آسمان، به وي فرمان داده شد تا به حجرالاسود رو كند و تكبير گويد و او همين‌‌گونه رفتار كرد.[10] بر پايه روايتي از پيامبر حجرالاسود روز قيامت به سود استلام‌گران و استقبال‌كنندگان خود گواهي مي‌دهد.[11] اين سخن پاسخي است به گفته عمر بن خطاب كه هنگام استقبال حجرالاسود، آن را فاقد هر‌گونه سود و زياني دانسته بود.[12]

 

موارد استقبال

1. هنگام ورود به مسجدالحرام: فقيهان شيعه[13] و اهل سنت[14] بر پايه برخي روايت‌ها[15] به استحباب استقبال حجرالاسود و اشاره به آن، پيش از طواف كعبه فتوا داده‌اند. به باور برخي، سخن شماري از فقيهان پيشين اماميه نشانگر وجوب استقبال حجرالاسود پيش از طواف است.[16] به نظر مشهور اماميه، اين كار واجب نيست. برخي آن را در آغاز طواف، تأسي و اقتدا به معصوم و مستحب شمرده‌اند.[17] برخي نيت طواف را در حال روبه‌رو شدن با حجرالاسود مناسب دانسته‌اند.[18] فقيهان شافعي در اين زمينه ديدگاهي نزديك به مشهور اماميه دارند و ترك استقبال را مايه ترك فضيلت دانسته‌اند؛ با اين تفاوت كه روي كردن با همه بدن به سوي حجرالاسود و نزديك شدن به آن را در حال استقبال و پيش از نيت طواف، سفارش كرده‌اند.[19] برخي از اهل سنت استقبال با همه بدن را ضروري و ترك آن را مايه ترديد در صحت طواف دانسته‌اند.[20] شماري از فقيهان تكرار استقبال حجرالاسود و اشاره به‌ آن را در صورت امكان نداشتن استلام، در هر دور طواف، با برخي روايت‌ها سازگار دانسته‌اند.[21]

 

2. پيش از رفتن به مسعي: بسياري از فقيهان شيعه[22] بر پايه رواياتي[23] از اهل بيت پيامبر به استحباب استقبال و اشاره به حجرالاسود پس از نماز طواف و پيش از رفتن به مسعي، فتوا داده‌اند. اين استحباب هنگامي است كه نزديك شدن به حجر براي زائر امكان نداشته باشد يا با سختي و آزار رساندن به ديگران همراه شود.[24] شماري از فقيهان اهل سنت استقبال حجر را در اين مرحله سنت شمرده‌اند.[25]

 

3. استقبال حجر از صفا: بر پايه فتواي فقيهان امامي، روي كردن به حجرالاسود از روي كوه صفا پيش از نيت سعي[26] همراه گفتن ذكرهايي ويژه، مستحب است.[27] آنان در حكمت و دليل اين استحباب و سنت، به روايتي از امام صادق(عليه السلام) تمسك كرده‌اند كه چون آدم در صفا ساكن شد و از آن‌جا نگاهش به حجرالاسود افتاد، خدا را با عظمت يادكرد و زبان به تهليل و تكبير او گشود.[28]

 

آداب استقبال

 در منابع شيعه[29] و اهل سنت[30] دعاها و ذكرهايي براي هنگام استلام يا روبه‌رو شدن با حجرالاسود، به عنوان آداب مواجهه با آن، آمده است. در حديثي از امام صادق(عليه السلام) به زائر سفارش شده است كه هنگام نزديك شدن به حجرالاسود با بالا بردن دستان خود، حمد و ثناي الهي را به جاي آورد و بر پيامبر درود فرستاده، پذيرش كارهاي خويش را از خداوند بخواهد و با اشاره به حجرالاسود، از اداي امانت خود ياد نمايد و پيمانش را با خدا تازه كند.[31] بر پايه روايتي، تكبير، تهليل، تسبيح و دعا نيز هنگام استقبال حجرالاسود سفارش شده است.[32] در شماري از روايات، ذكرهايي ديگر سفارش شده‌اند.[33]

 

منابع

اخبار مكه: الفاكهي (م.279ق.)، به كوشش ابن دهيش، بيروت، دار خضر، 1414ق؛ بحار الانوار: المجلسي (م.1110ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1403ق؛ بدائع الصنائع: علاء الدين الكاساني (م.587ق.)، پاكستان، المكتبة الحبيبيه، 1409ق؛ التحقيق: المصطفوي، تهران، وزارت ارشاد، 1374ش؛ تذكرة الفقهاء: العلامة الحلي (م.726ق.)، قم، آل البيت:، 1414ق؛ تهذيب الاحكام: الطوسي (م.460ق.)، به كوشش موسوي و آخوندي، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1365ش؛ جواهر الكلام: النجفي (م.1266ق.)، به كوشش قوچاني و ديگران، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ الحدائق الناضره: يوسف البحراني (م.1186ق.)، به كوشش آخوندي، قم، نشر اسلامي، 1363ش؛ الدروس الشرعيه: الشهيد الاول (م.786ق.)، قم، نشر اسلامي، 1412ق؛ الروضة البهيه: الشهيد الثاني (م.965ق.)، به كوشش كلانتر، قم، داوري، 1410ق؛ رياض المسائل: سيد علي الطباطبائي (م.1231ق.)، قم، النشر الاسلامي، 1412ق؛ سبل السلام: الكحلاني (م.1182ق.)، مصر، مصطفي البابي، 1379ق؛ السرائر: ابن ادريس (م.598ق.)، قم، نشر اسلامي، 1411ق؛ سنن الترمذي: الترمذي (م.279ق.)، به كوشش عبدالوهاب، بيروت، دار الفكر، 1402ق؛ علل الشرايع: الصدوق (م.381ق.)، به كوشش بحر العلوم، نجف، المكتبة الحيدريه، 1385ق؛ الفقه الاسلامي و ادلته: وهبة الزحيلي، دمشق، دار الفكر، 1418ق؛ الكافي: الكليني (م.329ق.)، به كوشش غفاري، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1375ش؛ كتاب الحج: محاضرات الخوئي (م.1413ق.)، الخلخالي، قم، مدرسة دار العلم، 1410ق؛ كفاية الاحكام (كفاية الفقه): محمد باقر السبزواري (م.1090ق.)، اصفهان، مدرسه صدر مهدوي؛ لسان العرب: ابن منظور (م.711ق.)، قم، ادب الحوزه، 1405ق؛ لغت‌نامه: دهخدا (م.1334ش.) و ديگران، مؤسسه لغت‌نامه و دانشگاه تهران، 1373ش؛ المبسوط في فقه الاماميه: الطوسي (م.460ق.)، به كوشش بهبودي، تهران، المكتبة المرتضويه؛ المبسوط: السرخسي (م.483ق.)، بيروت، دار المعرفه، 1406ق؛ المجموع شرح المهذب: النووي (م.676ق.)، دار الفكر؛ مرآة العقول: المجلسي (م.1111ق.)، به كوشش رسولي، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1363ش؛ مسند احمد: احمد بن حنبل (م.241ق.)، بيروت، دار صادر؛ المصنّف: ابن ابي‌شيبه (م.235ق.)، به كوشش سعيد محمد، دار الفكر، 1409ق؛ المصنّف: عبدالرزاق الصنعاني (م.211ق.)، به كوشش حبيب الرحمن، المجلس العلمي؛ معجم مقاييس اللغه: ابن فارس (م.395ق.)، به كوشش عبدالسلام، قم، دفتر تبليغات، 1404ق؛ الشرح الكبير: عبدالرحمن بن قدامه (م.682ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه؛ المقنع: الصدوق (م.381ق.)، قم، مؤسسة الامام الهادي7، 1415ق؛ المقنعه: المفيد (م.413ق.)، قم، نشر اسلامي، 1410ق؛ من لا يحضره الفقيه: الصدوق (م.381ق.)، به كوشش غفاري، قم، نشر اسلامي، 1404ق؛ وسائل الشيعه: الحر العاملي (م.1104ق.)، قم، آل البيت:، 1412ق.

 

محمد اكبري كارمزدي

 

 
[1]. معجم مقاييس اللغه، ج5، ص51؛ لسان العرب، ج11، ص537، «قبل»؛ لغت‌نامه، ج2، ص1840، «استقبال».

[2]. التحقيق، ج9، ص186-188، «قبل».

[3]. الكافي، ج4، ص403-404؛ المبسوط، سرخسي، ج4، ص10؛ الشرح الكبير، ج3، ص384.

[4]. الكافي، ج4، ص185-186؛ علل الشرايع، ج2، ص431-432.

[5]. الكافي ج4، ص404؛ تذكرة الفقهاء، ج8، ص88.

[6]. من لا يحضره الفقيه، ج1، ص274؛ الحدائق، ج6، ص381؛ رياض المسائل، ج3، ص116.

[7]. الكافي، ج4، ص185؛ علل الشرايع، ج2، ص424، 430؛ وسائل الشيعه، ج13، ص317، 339.

[8]. الكافي، ج4، ص403؛ سنن الترمذي، ج2، ص175؛ وسائل الشيعه، ج13، ص316-317.

[9]. مرآة العقول، ج15، ص474.

[10]. الكافي، ج3، ص485.

[11]. مسند احمد، ج1، ص307؛ علل الشرايع، ج2، ص427؛ المبسوط، سرخسي، ج4، ص10.

[12]. اخبار مكه، ج1، ص105؛ سنن الترمذي، ج2، ص175.

[13]. الدروس، ج1، ص398؛ تذكرة الفقهاء، ج8، ص352.

[14]. الشرح الكبير، ج3، ص383؛ الفقه الاسلامي، ج3، ص2223.

[15]. الكافي، ج4، ص403؛ وسائل الشيعه، ج13، ص316-317؛ سنن الترمذي، ج2، ص175؛ سبل السلام، ج2، ص206.

[16]. المقنعه، ص400؛ كفاية الاحكام، ج1، ص330.

[17]. الدروس، ج1، ص318؛ كفاية الاحكام، ج1، ص330؛ جواهر الكلام، ج19، ص291.

[18]. الروضة البهيه، ج2، ص248؛ كفاية الاحكام، ج1، ص330؛ جواهر الكلام، ج19، ص291.

[19]. المجموع، ج8، ص13، 32.

[20]. الشرح الكبير، ج3، ص383.

[21]. المقنعه، ص402؛ بدائع الصنائع، ج2، ص147؛ الدروس، ج1، ص398.

[22]. المقنعه، ص420؛ المبسوط، طوسي، ج1، ص361، 377؛ تذكرة الفقهاء، ج8، ص130.

[23]. الكافي، ج4، ص430-431؛ التهذيب، ج5، ص144؛ من لا يحضره الفقيه، ج2، ص534.

[24]. نك: الكافي، ج4، ص409؛ المجموع، ج8، ص13.

[25]. المصنف، ابن ابي شيبه، ج4، ص458؛ المبسوط، سرخسي، ج4، ص12.

[26]. المبسوط، طوسي، ج1، ص361؛ السرائر، ج1، ص578؛ تذكرة الفقهاء، ج8، ص131.

[27]. الكافي، ج4، ص430-431؛ المقنع، ص258.

[28]. الكافي، ج4، ص186؛ علل الشرايع، ج2، ص431؛ بحار الانوار، ج11، ص206-207.

[29]. التهذيب، ج5، ص102؛ وسائل الشيعه، ج13، ص313-314؛ كتاب الحج، ج5، ص483.

[30]. المصنف، عبدالرزاق، ج5، ص33؛ المجموع، ج8، ص30.

[31]. الكافي، ج4، ص403؛ من لا يحضره الفقيه، ج2، ص531.

[32]. الكافي، ج4، ص403، 430-431؛ من لا يحضره الفقيه، ج2، ص531.

[33]. الكافي، ج4، ص430-431؛ المقنع، ص258.

 




نظرات کاربران