اِستِگر، ونیفرد
بانوی ساکن استرالیا، مسافر حج در 1927م. نگارنده کتاب نواهای جاودانه (Always Bells) ونیفرد اِستگَر ) (Winifred Stegar[1] یا استگِر (Steger)[2] (1882ـ1981م.)[3] بر پایه پاره‌ای گزارش‌ها، نخستین بانوی گرونده به اسلام در استرالیا بوده و سفر
بانوي ساكن استراليا، مسافر حج در 1927م. نگارنده كتاب نواهاي جاودانه (Always Bells)
ونيفرد اِستگَر ) (Winifred Stegar[1] يا استگِر (Steger)[2] (1882ـ1981م.)[3] بر پايه پارهاي گزارشها، نخستين بانوي گرونده به اسلام در استراليا بوده و سفرنامهاش از قديمترين گزارشهاي حج در اين منطقه است.[4] درباره زندگي وي دو روايت در دست است كه يكي از آنها با زندگينامه خودنوشتش سازگار و در كتابي از او با نام نواهاي جاودانه آمده است. او نام اين كتاب را از نوايي در روزگار كودكي خود الهام گرفته و اين نواي ماورائي را تا كهنسالي در گوش خود طنينانداز دانسته است.[5] به نظر ميرسد برخي از گزارشهاي او در كتابش احساسي و اغراقآميز است.
روايت ديگر، گزارش هيلاري ليندسي Hilarie Lindsay در كتاب رؤياهاي يك زن رختشوي: زندگي خارق العاده ونيفرد استگر[6] است كه به سال 2002م. به چاپ رسيد و با اسناد كتابخانه ملي استراليا هماهنگ است.[7]
وي، به نوشته خود، به سال 1882م. در يكي از شهرهاي چين زاده شد. به دليلهاي ناشناخته، در كودكي بدون سرپرست شد و تا 16 سالگي تحت حضانت و تربيت كليسا بود.[8] در 19 سالگي به مدت هفت ماه در معبدي بودايي اقامت كرد. در پكن در يك كارخانه ابريشمبافي به كار پرداخت. در آنجا با همسر آينده خود، علي، بازرگان مسلمان هندي تبار از خانوادهاي ثروتمند و دانشآموخته دانشگاه آكسفورد، آشنا شد. پس از ازدواج، براي ديدن برادر علي، همراه او به كوئينزلند (Queensland) در شمال استراليا سفر كرد.[9] در همان جا هر دو براي پرورش شتر جهت حمل تجهيزات راه آهن، به استخدام دولت استراليا درآمدند.[10] او با ديدن رفتار پسنديده همسرش و آشنايي با آداب و رسوم مسلمانان آن منطقه، به اسلام گرويد.[11] از علي صاحب سه فرزند، دو پسر و يك دختر، شد[12] و سرانجام به سال 1981م. در 99 سالگي در آدلايد (Adelaide) درگذشت.[13]
هيلاري ليندسي در كتاب رؤياهاي يك زن رختشوي
زندگي خارق العاده ونيفرد استگر كه به سال 2002م. به چاپ رسيد[14]، گزارشي متفاوت درباره زندگي او به دست ميدهد. بر پايه اين گزارش، استگر در لندن زاده شده و در 10سالگي و پس از جدا شدن پدر و مادرش، همراه پدرش به استراليا مهاجرت كرده و پس از يك ازدواج نافرجام با مهاجري آلماني در زماني كه خدمتكار هتلي در كوئينزلند بود، تحت تأثير رفتار علي اكبر نوبي (Ali Ackbar Nuby)، بازرگان مسلمان هندي و از مسافران هتل، با او ازدواج كرد و پس از چندي به اسلام گرويد. او از علي صاحب سه فرزند، دو پسر و يك دختر، شد. آنان براي پرورش شتر به استخدام راه آهن استراليا درآمدند. علي در سفري به هند، بر اثر ابتلا به وبا درگذشت و استگر هزينههاي زندگي خود و فرزندانش را با لباسشويي و خدمتكاري تأمينكرد. به سال 1925م. با شتربان هندي، كريم بخش(KarumBux) ازدواج كرد. به سال 1927م. با او به سفر حج روانه شد. ليندسي در گزارش خود، به جزئيات سفر حج استگر اشاره نكرده است.[15]
سفر مكه
جزئيات سفر حج ونيفرد از كتاب نواهاي جاودانه گزارش شده است. بر پايه اين گزارش، علي پس از 14 سال زندگي مشترك، تصميم گرفت به زيارت خانه خدا برود. استگر نيز با او همراه شد.[16] آنان نخست از بندر پِرْت(Perth) در غرب استراليا به سوي بمبئي رفتند. لوبو (Lubu) برادر بزرگتر علي، در بمبئي به آنها پيوست. از بمبئي با قطار راهي لَكْنهوlacknow ـ جايي كه نخستين گروه زائران براي سفر ساماندهي ميشدند ـ و سپس كراچي گشتند. استگر در كراچي دو فرزند پسر خود را به يكي از بستگان علي سپرد و دختر چهارسالهاش را همراه برد.[17] پس از توقفي10 روزه و طاقتفرسا در كراچي و در پي معاينه پزشكي، با گذرنامه تركي و نام مستعار بيبي زيتون BeBeZatoon
Hilarie Lindsay در كتاب رؤياهاي يك زن رختشوي: زندگي خارق العاده ونيفرد استگر[6] است كه به سال 2002م. به چاپ رسيد و با اسناد كتابخانه ملي استراليا هماهنگ است.[7]
وي، به نوشته خود، به سال 1882م. در يكي از شهرهاي چين زاده شد. به دليلهاي ناشناخته، در كودكي بدون سرپرست شد و تا 16 سالگي تحت حضانت و تربيت كليسا بود.[8] در 19 سالگي به مدت هفت ماه در معبدي بودايي اقامت كرد. در پكن در يك كارخانه ابريشمبافي به كار پرداخت. در آنجا با همسر آينده خود، علي، بازرگان مسلمان هندي تبار از خانوادهاي ثروتمند و دانشآموخته دانشگاه آكسفورد، آشنا شد. پس از ازدواج، براي ديدن برادر علي، همراه او به كوئينزلند (Queensland) در شمال استراليا سفر كرد.[9] در همان جا هر دو براي پرورش شتر جهت حمل تجهيزات راه آهن، به استخدام دولت استراليا درآمدند.[10] او با ديدن رفتار پسنديده همسرش و آشنايي با آداب و رسوم مسلمانان آن منطقه، به اسلام گرويد.[11] از علي صاحب سه فرزند، دو پسر و يك دختر، شد[12] و سرانجام به سال 1981م. در 99 سالگي در آدلايد (Adelaide) درگذشت.[13]
هيلاري ليندسي در كتاب رؤياهاي يك زن رختشوي
زندگي خارق العاده ونيفرد استگر كه به سال 2002م. به چاپ رسيد[14]، گزارشي متفاوت درباره زندگي او به دست ميدهد. بر پايه اين گزارش، استگر در لندن زاده شده و در 10سالگي و پس از جدا شدن پدر و مادرش، همراه پدرش به استراليا مهاجرت كرده و پس از يك ازدواج نافرجام با مهاجري آلماني در زماني كه خدمتكار هتلي در كوئينزلند بود، تحت تأثير رفتار علي اكبر نوبي (Ali Ackbar Nuby)، بازرگان مسلمان هندي و از مسافران هتل، با او ازدواج كرد و پس از چندي به اسلام گرويد. او از علي صاحب سه فرزند، دو پسر و يك دختر، شد. آنان براي پرورش شتر به استخدام راه آهن استراليا درآمدند. علي در سفري به هند، بر اثر ابتلا به وبا درگذشت و استگر هزينههاي زندگي خود و فرزندانش را با لباسشويي و خدمتكاري تأمينكرد. به سال 1925م. با شتربان هندي، كريم بخش(KarumBux) ازدواج كرد. به سال 1927م. با او به سفر حج روانه شد. ليندسي در گزارش خود، به جزئيات سفر حج استگر اشاره نكرده است.[15]
سفر مكه
جزئيات سفر حج ونيفرد از كتاب نواهاي جاودانه گزارش شده است. بر پايه اين گزارش، علي پس از 14 سال زندگي مشترك، تصميم گرفت به زيارت خانه خدا برود. استگر نيز با او همراه شد.[16] آنان نخست از بندر پِرْت(Perth) در غرب استراليا به سوي بمبئي رفتند. لوبو (Lubu) برادر بزرگتر علي، در بمبئي به آنها پيوست. از بمبئي با قطار راهي لَكْنهوlacknow ـ جايي كه نخستين گروه زائران براي سفر ساماندهي ميشدند ـ و سپس كراچي گشتند. استگر در كراچي دو فرزند پسر خود را به يكي از بستگان علي سپرد و دختر چهارسالهاش را همراه برد.[17] پس از توقفي10 روزه و طاقتفرسا در كراچي و در پي معاينه پزشكي، با گذرنامه تركي و نام مستعار بيبي زيتون BeBeZatoon
با كشتي بخار راهي بندر جده شد.[18]وي، به نوشته خود، به سال 1882م. در يكي از شهرهاي چين زاده شد. به دليلهاي ناشناخته، در كودكي بدون سرپرست شد و تا 16 سالگي تحت حضانت و تربيت كليسا بود.[8] در 19 سالگي به مدت هفت ماه در معبدي بودايي اقامت كرد. در پكن در يك كارخانه ابريشمبافي به كار پرداخت. در آنجا با همسر آينده خود، علي، بازرگان مسلمان هندي تبار از خانوادهاي ثروتمند و دانشآموخته دانشگاه آكسفورد، آشنا شد. پس از ازدواج، براي ديدن برادر علي، همراه او به كوئينزلند (Queensland) در شمال استراليا سفر كرد.[9] در همان جا هر دو براي پرورش شتر جهت حمل تجهيزات راه آهن، به استخدام دولت استراليا درآمدند.[10] او با ديدن رفتار پسنديده همسرش و آشنايي با آداب و رسوم مسلمانان آن منطقه، به اسلام گرويد.[11] از علي صاحب سه فرزند، دو پسر و يك دختر، شد[12] و سرانجام به سال 1981م. در 99 سالگي در آدلايد (Adelaide) درگذشت.[13]
هيلاري ليندسي در كتاب رؤياهاي يك زن رختشوي
زندگي خارق العاده ونيفرد استگر كه به سال 2002م. به چاپ رسيد[14]، گزارشي متفاوت درباره زندگي او به دست ميدهد. بر پايه اين گزارش، استگر در لندن زاده شده و در 10سالگي و پس از جدا شدن پدر و مادرش، همراه پدرش به استراليا مهاجرت كرده و پس از يك ازدواج نافرجام با مهاجري آلماني در زماني كه خدمتكار هتلي در كوئينزلند بود، تحت تأثير رفتار علي اكبر نوبي (Ali Ackbar Nuby)، بازرگان مسلمان هندي و از مسافران هتل، با او ازدواج كرد و پس از چندي به اسلام گرويد. او از علي صاحب سه فرزند، دو پسر و يك دختر، شد. آنان براي پرورش شتر به استخدام راه آهن استراليا درآمدند. علي در سفري به هند، بر اثر ابتلا به وبا درگذشت و استگر هزينههاي زندگي خود و فرزندانش را با لباسشويي و خدمتكاري تأمينكرد. به سال 1925م. با شتربان هندي، كريم بخش(KarumBux) ازدواج كرد. به سال 1927م. با او به سفر حج روانه شد. ليندسي در گزارش خود، به جزئيات سفر حج استگر اشاره نكرده است.[15]
سفر مكه
جزئيات سفر حج ونيفرد از كتاب نواهاي جاودانه گزارش شده است. بر پايه اين گزارش، علي پس از 14 سال زندگي مشترك، تصميم گرفت به زيارت خانه خدا برود. استگر نيز با او همراه شد.[16] آنان نخست از بندر پِرْت(Perth) در غرب استراليا به سوي بمبئي رفتند. لوبو (Lubu) برادر بزرگتر علي، در بمبئي به آنها پيوست. از بمبئي با قطار راهي لَكْنهوlacknow ـ جايي كه نخستين گروه زائران براي سفر ساماندهي ميشدند ـ و سپس كراچي گشتند. استگر در كراچي دو فرزند پسر خود را به يكي از بستگان علي سپرد و دختر چهارسالهاش را همراه برد.[17] پس از توقفي10 روزه و طاقتفرسا در كراچي و در پي معاينه پزشكي، با گذرنامه تركي و نام مستعار بيبي زيتون BeBeZatoon
وي شمار مسافران آن كشتي را 1100 تن برآورد كرده است[19] كه 400 تن از آنها زن بودهاند.[20] چند روحاني اهل تسنن، موسوم به مولوي، آموزش اعمال حج را بر عهده داشتهاند. او، خود، نيز در كشتي به مطالعه آداب و رسوم مسلمانان و تمرين و تعليم مناسك حج پرداخته است.[21] از شمار زائران و حضور چندين مولوي براي آموزش ميتوان دريافت كه سفر آنها به نيت حج صورت پذيرفته است. كشتي براي استحمام و قرنطينه پزشكي مسافران يك روز در كَمَران، بزرگترين جزيره يمن، لنگر انداخت. همه زائران موظف گشتند پيش از استحمام لباسهاي خود را درون سبدهايي قرار دهند تا ضد عفوني شود. سپس كشتي به سوي بندر جده روان شد.[22]
استگر و همسرش سرانجام در مارس 1927م. وارد جده شدند. زائران در آغاز ورود به حجاز، ناچار گشتند هفت روپيه بابت ماليات به حكومت آل سعود بپردازند. حكومت سعودي اين مبلغ را به اعراب صحرانشين براي تأمين امنيت زائران تا رسيدن به مكه ميپرداخت.[23] گذرنامهها در جده بازبيني شدند و سپس زائران در اتاقهاي بيست نفره جاي گرفتند تا براي عزيمت به مكه آماده شوند. آنها فاصله جده تا مكه را با شتر طي كردند.
زيارت خانه خدا
استگر در مارس 1927م. برابر با رمضان 1345ق. پس از تحمل سختيهاي فراوان، توفيق يافت تا خانه خدا را زيارت كند. وي از فراز كوهي مشرف به مسجدالحرام، كعبه را در نخستين نگاه، خانهاي بزرگ و سياهپوش با پنج مناره، در ميانه مسجدي بزرگ و كنار گنبد زر اندود زمزم، تصوير كرده است. او از ماجراي پيدايش چاه زمزم كه پيشتر آن را در كليسا شنيده بوده، به تفصيل سخن گفته است.
استگر از سختيهاي سعي صفا و مروه همراه دخترش سخن گفته و آن را همانند ماجراي هاجر دانسته است. بخشي از نوشتههاي او به وصف پرده كعبه اختصاص يافته است. وي پرده كعبه را داراي تكه پارچههاي مخمل سياه دانسته كه به دست دختران پارسي دوخته شده است.[24] به نظر ميرسد اين گزارش با واقعيت سازگار نيست؛ زيرا در سدههاي 13 و 14ق./19 و20م. آن پرده را در مصر يا عربستان ميدوختند.
وي همچنين به وصف مسجدالحرام پرداخته و به توسعه آن در دوره آل سعود اشاره كرده و بخشي از خطابه امام جماعت مسجدالحرام را در كتاب خود بازنوشته است. او حالات معنوي و عرفاني حجگزاران را نيز وصف كرده است. به گزارش او، با اينكه بيشتر زائران كهنسال هندي اميد بازگشت به سرزمين خود را نداشتند، اشتياق زيارت در چشمانشان ميدرخشيد و از مجاهدت خويش لذت ميبردند. وي آب زمزم، تسبيح و سجاده را به عنوان سوغات براي همسايگانش در استراليا برده است.[25]
استگر و همسرش پس از زيارت خانه خدا تصميم ميگيرند به مدينه بروند. اما در راه مدينه، گرفتار طوفان شن و حمله راهزنان ميشوند و در پي رهايي از دزدان، راه را گم ميكنند. پس از چهار روز سرگرداني در بيابان به چاه آبي كه استگر آن را از چاههاي ابراهيم نبي ميداند و سپس به مسجدي ميرسند.[26] مشكلات فراوان اين سفر، آن دو را از رفتن به مدينه منصرف ميكند. مسير بازگشت آنها مكه، جده و از آنجا با كشتي، بندر كراچي بوده است.
مشكلات سفر
پيش از سفر، استگر دو نگراني داشت: نخست دوري و سختي بيش از اندازه راه كه وصف آن را از زائران پيشين بسيار شنيده بود. ديگر آن كه در گزاردن نماز و خواندن دعا به زبان عربي تسلط نداشت و همين ميتوانست بدگماني ديگر زائران و اعراب را برانگيزد و با توجه به ظاهر اروپايياش، ممكن بود وي را كافر بپندارند. او از برخي مشكلات ديگر نيز ياد كرده است.[27] از جمله در دوران توقف آن دو در كراچي، بخشي از اموال آنان به سرقت رفت.[28] وي پيش از سوار شدن به كشتي در كراچي، به رفتار ناشايست پزشك هنگام معاينه افراد، اعتراض كرده و با او درگير شده است.[29]
در اثناي سفر با كشتي، هر زائر وظيفه داشته كه سه ظرف آب و هفت كيلوگرم هيزم با خود حمل كند.[30] اتاقي كه در كشتي به استگر و همسرش داده بودند، نزديك موتورخانه قرار داشت و آن دو در طول سفر ناچار به تحمل صداي موتور كشتي بودند.[31] سرگرداني در بيابانهاي پيرامون مكه پس از حمله راهزنان نيز از دشوارترين مراحل سفر استگر بوده است. در مسير بازگشت، فردي به نام ابراهيم كه در جده برگه رسمي عبور آن دو را در اختيار داشت، ناپديد شد.
مأموران حكومتي پس از سوء ظن به استگر، وي را كه گذرنامه نداشت، دستگير كردند. علي پس از جستوجوي فراوان، ابراهيم را يافت و مدارك را بازپس گرفت.[32] آنها در بندر جده به دو دختر هندي كه گذرنامهشان دزديده شده بود، ياري رساندند تا به صورت پنهان بر كشتي سوار شوند. اما به دست ماموران كشتي دستگير شدند و پس از اصرار فراوان استگر، آزاد و راهي بندر كراچي گشتند.[33]
استگر در 80 سالگي، زندگينامه و سفر حج خود را بازنوشته است. كتاب زندگينامه وي با عنوان Always Bells :Life With Ali نخستين بار در اول ژانويه 1969م. در سيدني به چاپ رسيد.[34]
منبع
The Australian Woman’s WeeklyـOctober 1ـ1969
The Australian Woman’s WeeklyـSeptember 24ـ1969
One thousand roads to Mecca ـ Michael Wolfe ـ Grove Press
Outside Country: A History of Inland Australia ـAlan Mayne, Stephen Atkinsonـ2011
Muslim communities in Australia ـ ShahramAkbarzadeh ـ 2001
The Washerwoman's Dream:The Extraordinary Life of Winifred Steger ـ Hilarie Lindsay ـ Simon & Schuster Australia, 2007
Pilgrimage and Religious Travelـ YousefMeri ـ Oxford University Pressـ2010
Australia's Muslim Cameleers: Pioneers of the Inland 1860sـ1930s ـ Jones, Kenny, South Australian Museum ـ 2010
سيد حميدرضا نجفي
[1] . Australia's Muslim Cameleers: Pioneers of the Inland 1860s- 1930s.
[2] . The Washerwoman's Dream:The Extraordinary Life of Winifred Steger.
[3] . Australia's Muslim Cameleers: Pioneers of the Inland 1860s- 1930s.
[4] . Pilgrimage and Religious Travel-P10.
[5] . The Australian Woman’s Weekly-September 24-1969-P47.
[6] The Washerwoman's Dream :The Extraordinary Life of Winifred Steger.
[7].http://www.cameleers.net/?P- id=239&cambiomode= 2&cambioid=1188.
[8]http://www.dailytimes.com.pk/default.asp?P=2007 3 8 story-2007-3-8-pg.
[9] . Muslim communities in Australia.
[10] .One thousand roads to Mecca.
[11] The Australian Woman’s Weekly-September 1969-24-P52.
[12] . Outside Country: A History of Inland Australia.
[13].http://www.ntlis.nt.gov.au/placenames/view.jsp?id=7935.
[14]http://www.cameleers.net/?P-id=239&cambiomode= 2&cambioid =1188.
[15] http://www.cameleers.net/?P-id=239&cambiomode =2&cambioid=531,http://www.dailytimes.com.pk/default.asp?P=2007 3 8story-2007-3-8-P2-3.
[16] . One thousand roads to Mecca.
[17] . The Australian Woman’s Weekly-October 1-1969-P 41.
[18] . The Australian Woman’s Weekly-September 24-1969-P69.
[19] . One thousand roads to Mecca.
[20] . The Australian Woman’s Weekly-September 24-1969-P 69.
[21] . The Australian Woman’s Weekly-September 24-1969-P69.
[22] . The Australian Woman’s Weekly-October 1-1969-P 41.
[23] . One thousand roads to Mecca.
[24]. The Australian Woman’s Weekly-October 1969-1-P46.
[25] . The Australian Woman’s Weekly-October 1969-1-P48.
[26] . The Australian Woman’s Weekly-October 1969-1-P48.
[27] . One thousand roads to Mecca.
[28] . The Australian Woman’s Weekly-September 24-1969-P69.
[29] . One thousand roads to Mecca.
[30] . One thousand roads to Mecca.
[31] . The Australian Woman’s Weekly-October 1-1969-P43.
[32] .The Australian Woman’s Weekly-October 1-1969-P49.
[33] .The Australian Woman’s Weekly-October 1-1969-P64.
[34] .Pious passengers: the Hajj in earlier times - Michael Naylor Pearson- 1994- P31.