استلام استلام استلام بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
استلام استلام استلام استلام استلام

استلام

 لمس کردن حجرالاسود و ارکان کعبه با دست یا بدن واژه استلام از ریشه (س ـ ل ـ م) برگرفته از سَلام به معنای درود[1] یا سِلام به معنای سنگ است.[2] بر پایه احتمال دوم، استلام در متون دینی به معنای «مسّ سِلام» یعنی رساندن دست و بدن به حجرالا

 لمس كردن حجرالاسود و اركان كعبه با دست يا بدن

واژه استلام از ريشه (س ـ ل ـ م) برگرفته از سَلام به معناي درود[1] يا سِلام به معناي سنگ است.[2] بر پايه احتمال دوم، استلام در متون ديني به معناي «مسّ سِلام» يعني رساندن دست و بدن به حجرالاسود است.[3] شماري از واژه‌شناسان، استلام را از ريشه لأم به معناي سپر و زره يا سِلاح[4] و يا به معناي اجتماع[5] دانسته‌اند.

 

معناي اصطلاحي استلام، لمس كردن حجرالاسود يا ديگر اجزا و اركان كعبه[6] است. شماري از فقيهان بوسيدن را جزء مفهوم اصطلاحي استلام شمرده‌اند[7]؛ اما بيشتر فقيهان امامي[8] و اهل سنت[9] بوسيدن را جزء آن ندانسته‌اند.[10] عطف واژه «تقبيل» (بوسيدن) به استلام در متون و روايات آداب استلام همين ديدگاه را تأييد مي‌كند. شماري ديگر استلام حجر را رساندن دست به آن يا بوسيدن آن تعريف كرده‌اند.[11]

 

بر پايه برخي روايت‌ها[12]، حضرت آدم(عليه السلام) پس از هبوط به زمين، از وحشت تنهايي به خداوند شكايت كرد. خداوند براي زدودن هراس و دلتنگي وي و يادآوري عهد و ميثاق آدم در جهان ذر پيش از هبوط او به زمين[13]، حجرالاسود را به صورت ياقوت همراه جبرئيل از بهشت به زمين فرستاد. آدم(عليه السلام) چون حجر را ديد و شناخت، پيمان خود را با خداوند درباره اقرار به ربوبيت خدا، ولايت و اطاعت معصومان[14] به ياد آورد. شتابان به سوي حجر آمد و خود را بر آن افكند و آن را در برگرفت و بوسيد و 40 روز گريست، در حالي‌كه از خطاي خود توبه نموده، از نقض ميثاق خويش پشيمان بود.[15] از اين رو، استلام و بوسيدن حجر سنت شد. بر پايه روايات ديگر، جبرئيل مأمور شد مناسك حج را به آدم، ابراهيم و اسماعيل بياموزد.[16] وي هنگام آموزش مناسك حج، آنان را نزد حجرالاسود آورد و گفت كه بر آن دست بمالند.[17] از آن پس، استلام حجر از سنت‌هاي حج ابراهيمي شد و پيروان دين ابراهيم(عليه السلام) حجر را استلام ‌كردند. از برخي روايت‌ها برمي‌آيد كه استلام حجرالاسود در روزگار جاهليت نيز رواج داشته است.[18]

 

در منابع روايي اماميان[19] و اهل سنت[20] گزارش‌هايي از استلام حجر و ركن يماني در سيره رسول خدا(صلي الله عليه و اله)، امامان شيعه و صحابه در طواف‌هاي فريضه يا نافله آمده است. بر پايه حديث‌هايي در منابع شيعي و اهل سنت، رسول خدا(صلي الله عليه و اله) حجرالاسود را سواره با عصاي خويش استلام كرد و سپس عصا را بوسيد.[21]

 

فقيهان امامي[22] و اهل سنت[23] به پشتوانه روايات[24]، خواندن دعاهايي را هنگام استلام حجرالاسود سفارش كرده‌اند كه بيشتر در بر دارنده ياد خدا، حمد و سپاس الهي، صلوات بر پيامبر و خاندان آن حضرت، اعلان دوري و بيزاري از شيطان و نمادهاي آن هستند. همچنين فقيهان امامي[25]، شافعي[26] و حنبلي[27] به پشتوانه روايات[28]، براي استلام سه ركن يماني، شامي و غربي نيز دعاهايي را با مضاميني چون سلام و صلوات بر پيامبر و خاندان او و درخواست قبولي اعمال حج و توبه ياد كرده‌اند.

 

به تصريح شماري از فقيهان امامي، بر پايه روايات[29]، بهترين شيوه استلام ركن يماني و حجرالاسود، در بر گرفتن و لمس كردن آن دو است.[30] در روايات، براي استلام حجر و استحباب آن، اوصاف و حكمت‌هايي ياد شده است[31]؛ از جمله يادآوري پيمان الهي بر توحيد خدا، رسالت پيامبر(صلي الله عليه و اله) و ولايت حضرت علي(عليه السلام)[32]، آمرزش گناهان با استلام حجر[33] و اين‌كه استلام حجر به منزله بيعت با خداوند[34] يا پيامبر گرامي(صلي الله عليه و اله)[35] است. همچنين در روايات، ركن يماني، جايگاه حضور جبرئيل[36] و يكي از درهاي بهشت[37] و باب توبه[38] و استلام آن مايه استجابت دعا[39]، آمرزش گناهان[40] و به منزله دست دادن با خدا[41] شمرده شده است.

 

احكام فقهي استلام

1. استحباب استلام: فقيهان امامي به پشتوانه روايات[42]، بر استحباب استلام حجرالاسود، خواه هنگام طواف[43] و خواه موارد ديگر از جمله هنگام ورود به مسجدالحرام[44] تأكيد كرده‌اند. استلام و بوسيدن ركن يماني نيز در فقه امامي مستحب مؤكد به شمار مي‌رود.[45] در برخي منابع امامي، بر استلام حجرالاسود بيش از استلام ركن يماني تأكيد شده است.[46] در ميان فقيهان امامي گويا تنها سلار ديلمي (م.448ق.) بوسيدن حجرالاسود و استلام ركن يماني را براي حج‌گزار واجب دانسته است.[47] در طواف، استلام حجرالاسود و ركن يماني پيش از آغاز آن، در هر دور و نيز پايان آن مستحب شمرده شده است.[48] در بيشتر منابع فقهي اماميان، بر پايه حديث‌هاي ياد شده، بر استحباب بوسيدن حجرالاسود همراه استلام آن تأكيد شده است.[49]

 

فقيهان مذاهب چهارگانه اهل سنت نيز به پشتوانه روايات[50]، استلام حجرالاسود و بوسيدن آن و نيز استلام ركن يماني بدون بوسيدن را پيش از آغاز طواف و در هر هفت دور آن و هنگام ورود به مسجدالحرام مستحب شمرده‌اند.[51] تنها از ابوحنيفه گزارش شده كه استلام ركن يماني را مستحب يا سنت ندانسته است.[52] برخي از مالكيان در دور اول طواف، استلام حجرالاسود را مستحب به شمار نمي‌آورند.[53] شافعيان استلام حجرالاسود و ركن يماني را در همه دورهاي طواف مستحب شمرده‌اند و بر استحباب استلام در دورهاي فرد، به ويژه در وضع سخت، تأكيد كرده‌اند.[54] فقيهان شافعي[55]، حنفي[56] و شماري از فقيهان مالكي[57] اشاره دارند كه بوسيدن حجر بايد بدون صدا باشد. آنان بوسيدن با صدا را مكروه مي‌دانند.

 

همه فقيهان امامي، مگر ابن جنيد اسكافي[58]، استحباب استلام دو ركن ديگر كعبه يعني شامي و غربي‌ را باور دارند.[59] پشتوانه آن‌ها روايتي حكايت‌گر سيره امام صادق(عليه السلام) در استلام همه اركان كعبه و نيز حديثي از امام رضا(عليه السلام) است كه بر استحباب استلام همه اركان، از جمله دو ركن شامي و غربي، دلالت دارد.[60] فقيهان اهل سنت استلام دو ركن شامي و غربي را به پشتوانه روايت‌هايي كه پيامبر گرامي(صلي الله عليه و اله) دو ركن شامي و غربي را استلام نمي‌كرده است[61]، مستحب نشمرده‌اند.[62]

 

مورد ديگر استحباب استلام حجرالاسود، به باور فقيهان امامي[63] و اهل سنت[64]، به پشتوانه روايات[65]، استلام آن پس از طواف و نيز نماز طواف و پيش از سعي ميان صفا و مروه است. همچنين در پاره‌اي از منابع فقهي امامي و اهل سنت، به استحباب استلام حجر در زمان گزاردن طواف وداع يا پس از آن تصريح شده است.[66]

 

2. چگونگي استلام: فقيهان شافعي[67]، حنبلي[68]، شماري از فقيهان پيشين حنفي[69] و بيشتر فقيهان امامي[70] حقيقت استلام حجرالاسود را دست كشيدن به آن دانسته‌اند. فقيهان متأخر حنفي[71] و اندكي از فقيهان امامي[72] استلام حجر را دست كشيدن به آن و بوسيدن آن دانسته‌اند. فقيهان مالكي و شماري از شافعيان، استلام حجرالاسود را بوسيدن آن و در صورت ناممكن بودن اين كار، دست كشيدن به آن تعريف كرده‌اند.[73] اندكي از فقيهان امامي[74] چسباندن شكم به حجر را مفهوم اصلي استلام شمرده و در حالت اضطرار، كشيدن دست را جايگزين آن دانسته‌اند. شماري ديگر بر آنند كه تعبير برگرفته از حديث‌ها كه «استلام ركن، چسباندن شكم به آن است»[75]، به معناي بهترين‌گونه استلام يا موردي خاص است.[76] در ديدگاه شماري از فقيهان اهل سنت، استلام ركن يماني با دست كشيدن به ركن و سپس بوسيدنِ دست صورت مي‌گيرد. شماري ديگر به جاي بوسيدن دست، استحباب دست نهادن بر دهان را پس از استلام، باور دارند.[77]

 

برخي شافعيان[78] و حنفيان[79] به پشتوانه روايات[80]، سه بار بوسيدن و قرار دادن‌گونه و پيشاني ـ يا سجود، به تعبير منابع روايي [81] ـ بر حجرالاسود هنگام استلام را مستحب دانسته‌اند. مفاد اين حديث‌ها، سجده كردن پيامبر(صلي الله عليه و اله) يا كساني ديگر بر حجرالاسود است. در ميان پيشوايان مذاهب اهل سنت، استحباب سجده بر حجرالاسود از شافعي و احمد حنبل گزارش شده است. مالك بن انس گذاشتن‌گونه و پيشاني را بر حجرالاسود بدعت خوانده و به پشتوانه نبود روايت‌هاي معتبر در اين زمينه، آن را روا ندانسته است.[82]

 

3. پاره‌اي از احكام فرعي استلام:

1. فقيهان امامي[83] و اهل سنت[84] به پشتوانه روايات[85]، در صورت فراواني جمعيت و دشواري يا ممكن نبودن استلام، به جايگزيني روش‌هاي ديگر باور دارند؛ همچون: استلام با عصا يا هر چيز همانند آن، اشاره كردن به حجرالاسود، اشاره كردن به آن همراه بوسيدن دست، استقبال ركن حجرالاسود، و تكبير يا تهليل.[86]

 

2. فقيهان امامي، شافعي و حنفي براي جلوگيري از آزار ديگران[87] بر آنند كه اگر استلام در همه دورهاي طواف ممكن نباشد، در آغاز و پايان آن انجام شود.[88] فقيهان امامي[89] و حنفي[90] به پشتوانه روايات[91] و نيز از آن رو كه خودداري از آزار ديگران واجب است[92]، در حال انبوهي طواف‌كنندگان و آزار ديدن افراد با استلام، آن را مستحب و حتي جايز ندانسته‌اند، به ويژه آن‌گاه كه به كاري حرام، مانند آميختگي با نامحرم، بينجامد.[93]

 

3. فقيهان امامي به پشتوانه روايات[94]، استلام را براي زنان مستحب مي‌دانند. برخي از آنان در صورت انبوهي جمعيت، اين كار را جايز نمي‌دانند.[95] فقيهان شافعي نيز بر پايه روايات[96]، استلام زنان را جز در صورت خلوت بودن پيرامون كعبه مستحب ندانسته‌اند.[97]

 

4. فقيهان امامي به پشتوانه روايات[98]، باور دارند كسي كه دستش از مچ قطع شده باشد، مي‌تواند با همان دست حجر را استلام ‌كند؛ ولي اگر دستش از مرفق قطع شده باشد، استلام را با دست ديگر خود و اگر اصلاً دست نداشته باشد، با اشاره سر انجام دهد.[99]

 

5. به باور شماري از فقيهان امامي، ديه كسي كه در استلام حجرالاسود به سبب انبوهي جمعيت كشته شده، از بيت المال پرداخت مي‌شود.[100]

 

6. فقيهان امامي به پشتوانه روايات[101]، استلام مُسْتَجار را به شكل چسباندن شكم به آن ركن و گذاشتن‌گونه بر آن، همراه دعا كردن در آن‌جا پس از اتمام طواف يا در شوط پاياني طواف، مستحب دانسته‌اند.[102] فقيهان اهل سنت نيز به پشتوانه روايات[103]، دعا كردن در مُلْتَزَم (ميان حجرالاسود و دَرِِ كعبه) و چسباندن بدن به آن را مستحب شمرده‌اند.[104]

 

7. در فقه امامي[105] و اهل سنت[106] اين مسئله مطرح بوده كه آيا با دست كشيدن به حجرالاسود، طوافِ حج‌گزار به سبب ورود به محوطه داخلي خانه خدا، يعني فضاي بالاي شاذروان، باطل مي‌شود يا نه؟ شماري از فقيهان اهل سنت تصريح كرده‌اند كه حج‌گزار براي استلام حجرالاسود هنگام طواف، بايد نخست روبه‌روي حجرالاسود بايستد و پس از استلام و بوسيدن آن، به جاي خود بازگردد و طواف را ادامه دهد تا طواف وي باطل نشود.[107]

 

منابع

الاستبصار: الطوسي (م.460ق.)، به كوشش موسوي، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1363ش؛ اعانة الطالبين: السيد البكري الدمياطي (م.1310ق.)، بيروت، دار الفكر، 1418ق؛ الاقتصاد الهادي: الطوسي (م.460ق.)، به كوشش حسن سعيد، تهران، مكتبة جامع چهل ستون، 1400ق؛ الام: الشافعي (م.204ق.)، بيروت، دار الفكر، 1403ق؛ الانتصار: السيد المرتضي (م.436ق.)، قم، نشر اسلامي، 1415ق؛ البحر الرائق: ابونجيم المصري (م.970ق.)، به كوشش زكريا عميرات، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418ق؛ بدائع الصنائع: علاء الدين الكاساني (م.587ق.)، پاكستان، المكتبة الحبيبيه، 1409ق؛ تأويل مختلف الحديث: ابن قتيبه (م.276ق.)، به كوشش اسماعيل اسعردي، بيروت، دار الكتب العلميه؛ تحرير الاحكام الشرعيه: العلامة الحلي (م.726ق.)، به كوشش بهادري، قم، مؤسسة الامام الصادق7، 1420ق؛ تذكرة الفقهاء: العلامة الحلي (م.726ق.)، قم، آل البيت:، 1414ق؛ ترتيب اصلاح المنطق: ابن السكيت (م.244ق.)، به كوشش بكايي، مشهد، مجمع البحوث الاسلاميه، 1412ق؛ تفسير العياشي: العياشي (م.320ق.)، به كوشش رسولي محلاتي، تهران، المكتبة العلمية الاسلاميه؛ تهذيب الاحكام: الطوسي (م.460ق.)، به كوشش موسوي و آخوندي، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1365ش؛ الثمر الداني: الآبي الازهري (م.1330ق.)، بيروت، المكتبة الثقافيه؛ جامع المقاصد: الكركي (م.940ق.)، قم، آل البيت:، 1411ق؛ الجامع للشرائع: يحيي بن سعيد الحلي (م.690ق.)، به كوشش گروهي از فضلا، قم، سيد الشهداء، 1405ق؛ جواهر الكلام: النجفي (م.1266ق.)، به كوشش قوچاني و ديگران، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ حاشية رد المحتار: ابن عابدين (م.1252ق.)، بيروت، دار الفكر، 1415ق؛ الحدائق الناضره: يوسف البحراني (م.1186ق.)، به كوشش آخوندي، قم، نشر اسلامي، 1363ش؛ الدروس الشرعيه: الشهيد الاول (م.786ق.)، قم، نشر اسلامي، 1412ق؛ الرسائل العشر: الطوسي (م.460ق.)، قم، النشر الاسلامي؛ رسائل المرتضي: السيد المرتضي (م.436ق.)، به كوشش حسيني و رجايي، قم، دار القرآن، 1405ق؛ رياض المسائل: سيد علي الطباطبائي (م.1231ق.)، قم، النشر الاسلامي، 1412ق؛ سنن ابن ماجه: ابن ماجه (م.275ق.)، به كوشش محمد فؤاد، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1395ق؛ سنن ابي‌داود: السجستاني (م.275ق.)، به كوشش سعيد محمد اللحام، بيروت، دار الفكر، 1410ق؛ سنن الترمذي: الترمذي (م.279ق.)، به كوشش عبدالوهاب، بيروت، دار الفكر، 1402ق؛ السنن الكبري: البيهقي (م.458ق.)، بيروت، دار الفكر؛ سنن النسائي: النسائي (م.303ق.)، بيروت، دار الفكر، 1348ق؛ الشرح الكبير: عبدالرحمن بن قدامه (م.682ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه؛ صحيح ابن خزيمه: ابن خزيمه (م.311ق.)، به كوشش محمد مصطفي، المكتب الاسلامي، 1412ق؛ صحيح البخاري: البخاري (م.256ق.)، بيروت، دار الفكر، 1401ق؛ صحيح مسلم: مسلم (م.261ق.)، بيروت، دار الفكر؛ صراط النجاة: ميرزا جواد التبريزي، برگزيده، 1416ق؛ علل الشرايع: الصدوق (م.381ق.)، به كوشش بحر العلوم، نجف، المكتبة الحيدريه، 1385ق؛ غريب الحديث: ابن سلام الهروي (م.224ق.)، به كوشش محمد عبدالمعيد خان، بيروت، دار الكتاب العربي، 1396ق؛ غريب الحديث: ابن قتيبه (م.276ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه، 1408ق؛ غنية النزوع: الحلبي (م.585ق.)، به كوشش بهادري، قم، مؤسسه امام صادق7، 1417ق؛ فتح العزيز: عبدالكريم بن محمد الرافعي (م.623ق.)، دار الفكر؛ فتح الوهاب: زكريا بن محمد الانصاري (م.936ق.)، دار الكتب العلميه، 1418ق؛ الكافي: الكليني (م.329ق.)، به كوشش غفاري، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1375ش؛ كتاب الحج: محاضرات الخوئي (م.1413ق.)، الخلخالي، قم، مدرسة دار العلم، 1410ق؛ كتاب الدعاء: الطبراني (م.360ق.)، به كوشش مصطفي عطاء، بيروت، دار الكتب العلميه، 1413ق؛ كشاف القناع: منصور البهوتي (م.1051ق.)، به كوشش محمد حسن، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418ق؛ كشف الرموز: الفاضل الآبي (م.690ق.)، به كوشش اشتهاردي و يزدي، قم، نشر اسلامي، 1408ق؛ لسان العرب: ابن منظور (م.711ق.)، قم، ادب الحوزه، 1405ق؛ المبسوط في فقه الاماميه: الطوسي (م.460ق.)، به كوشش بهبودي، تهران، المكتبة المرتضويه؛ المبسوط: السرخسي (م.483ق.)، بيروت، دار المعرفه، 1406ق؛ مجمع البحرين: الطريحي (م.1085ق.)، به كوشش الحسيني، بيروت، الوفاء، 1403ق؛ مجمع الفائدة و البرهان: المحقق الاردبيلي (م.993ق.)، به كوشش عراقي و ديگران، قم، نشر اسلامي، 1416ق؛ المجموع شرح المهذب: النووي (م.676ق.)، دار الفكر؛ مختصر بصائر الدرجات: حسن بن سليمان الحلي (م.قرن9ق.)، نجف، المطبعة الحيدريه، 1370ق؛ مختلف الشيعه: العلامة الحلي (م.726ق.)، قم، نشر اسلامي، 1412ق؛ مدارك الاحكام: سيد محمد بن علي الموسوي العاملي (م.1009ق.)، قم، آل البيت:، 1410ق؛ المدونة الكبري: مالك بن انس (م.179ق.)، مصر، مطبعة السعاده؛ المراسم العلويه: سلار حمزة بن عبدالعزيز (م.448ق.)، به كوشش حسيني، قم، المجمع العالمي لأهل البيت:، 1414ق؛ مسائل الناصريات: السيد المرتضي (م.436ق.)، تهران، رابطة الثقافة و العلاقات الاسلاميه، 1417ق؛ المستدرك علي الصحيحين: الحاكم النيشابوري (م.405ق.)، به كوشش مرعشلي، بيروت، دار المعرفه، 1406ق؛ مستند الشيعه: احمد النراقي (م.1245ق.)، قم، آل البيت:، 1415ق؛ مسند احمد: احمد بن حنبل (م.241ق.)، بيروت، دار صادر؛ مصباح المتهجد: الطوسي (م.460ق.)، بيروت، فقه الشيعه، 1411ق؛ معرفة السنن و الآثار: البيهقي (م.458ق.)، به كوشش كسروي، بيروت، دار الكتب العلميه؛ مغني المحتاج: محمد الشربيني (م.977ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1377ق؛ المغني: عبدالله بن قدامه (م.620ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه؛ المقنع: الصدوق (م.381ق.)، قم، مؤسسة الامام الهادي7، 1415ق؛ المقنعه: المفيد (م.413ق.)، قم، نشر اسلامي، 1410ق؛ من لا يحضره الفقيه: الصدوق (م.381ق.)، به كوشش غفاري، قم، نشر اسلامي، 1404ق؛ منتهي المطلب: العلامة الحلي (م.726ق.)، چاپ سنگي؛ مواهب الجليل: الحطاب الرعيني (م.954ق.)، به كوشش زكريا عميرات، بيروت، دار الكتب العلميه، 1416ق؛ الموطّأ: مالك بن انس (م.179ق.)، به كوشش محمد فؤاد، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1406ق؛ المهذب: القاضي ابن البراج (م.481ق.)، به كوشش جمعي از محققان، قم، نشر اسلامي، 1406ق؛ النهايه: ابن اثير مبارك بن محمد الجزري (م.606ق.)، به كوشش الزاوي و الطناحي، قم، اسماعيليان، 1367ش؛ الوسيلة الي نيل الفضيله: ابن حمزه (م.560ق.)، به كوشش الحسون، قم، مكتبة النجفي، 1408ق؛ الهدايه: الصدوق (م.381ق.)، قم، مؤسسة الامام الهادي7، 1418ق.

 

محمد مهدي خراساني

 

 
[1]. النهايه، ج2، ص395؛ لسان العرب، ج12، ص297-298؛ مجمع البحرين، ج6، ص90، «سلم».

[2]. لسان العرب، ج12، ص297- 298؛ النهايه، ج2، ص395، «سلم».

[3]. ترتيب اصلاح المنطق، ص30؛ غريب الحديث، ابن قتيبه، ج1، ص42؛ لسان العرب، ج12، ص298، «سلم».

[4]. غريب الحديث، ابن سلام، ج4، ص327؛ لسان العرب، ج12، ص297، «سلم»؛ نك: رسائل المرتضي، ج3، ص275.

[5]. لسان العرب، ج12، ص532-533؛ مجمع البحرين، ج6، ص90، «لام».

[6]. الشرح الكبير، ج2، ص42؛ مجمع الفائده، ج7، ص100؛ الثمر الداني، ص366، 368.

[7]. رسائل المرتضي، ج3، ص275؛ البحر الرائق، ج2، ص572؛ حاشية رد المحتار، ج2، ص543.

[8]. الاقتصاد، ص303؛ كشف الرموز، ج1، ص375؛ تحرير الاحكام، ج1، ص583؛ مدارك الاحكام، ج8، ص160.

[9]. الام، ج2، ص186؛ المبسوط، سرخسي، ج4، ص49؛ المجموع، ج8، ص31.

[10]. المجموع، ج8، ص31؛ مستند الشيعه، ج12، ص63-64.

[11]. جواهر الكلام، ج19، ص346.

[12]. نك: علل الشرايع، ج2، ص425-427.

[13]. نك: الكافي، ج1، ص413، 426، 438؛ ج2، ص9-12.

[14]. الكافي، ج1، ص132؛ التهذيب، ج3، ص145.

[15]. علل الشرايع، ج2، ص425-426؛ مختصر بصائر الدرجات، ص220.

[16]. الكافي، ج4، ص191، 203.

[17]. علل الشرايع، ج2، ص586.

[18]. تأويل مختلف الحديث، ص201؛ من لا يحضره الفقيه، ج2، ص192.

[19]. الكافي، ج4، ص404-405؛ التهذيب، ج5، ص106، 455.

[20]. صحيح مسلم، ج4، ص66؛ سنن الترمذي، ج2، ص174-175؛ المستدرك، ج1، ص454.

[21]. صحيح مسلم، ج4، ص67-68؛ الكافي، ج4، ص429.

[22]. الهدايه، ص225؛ الدروس، ج1، ص398؛ مستند الشيعه، ج12، ص63.

[23]. المجموع، ج8، ص30؛ المغني، ج3، ص384؛ الشرح الكبير، ج3، ص384.

[24]. الام، ج2، ص186؛ الكافي، ج4، ص403.

[25]. المقنعه، ص403؛ المهذب، ج1، ص235-237؛ غنية النزوع، ص173-174.

[26]. المجموع، ج8، ص37؛ اعانة الطالبين، ج2، ص338.

[27]. المغني، ج3، ص396.

[28]. الكافي، ج4، ص409؛ كتاب الدعاء، ص269؛ من لا يحضره الفقيه، ج2، ص532 .

[29]. الكافي، ج4، ص404.

[30]. مجمع الفائده، ج7، ص100؛ مدارك الاحكام، ج8، ص161.

[31]. نك: رسائل المرتضي، ج3، ص276.

[32]. الكافي، ج4، ص185-186.

[33]. مسند احمد، ج2، ص89.

[34]. علل الشرايع، ج2، ص426.

[35]. علل الشرايع، ج2، ص427.

[36]. الكافي، ج4، ص408.

[37]. الكافي، ج4، ص409.

[38]. تفسير عياشي، ج1، ص39.

[39]. الكافي، ج4، ص408.

[40]. مسند احمد، ج2، ص89.

[41]. علل الشرايع، ج2، ص424.

[42]. الكافي، ج4، ص403-404.

[43]. الهدايه، ص224؛ مستند الشيعه، ج12، ص67؛ جواهر الكلام، ج19، ص342.

[44]. مستند الشيعه، ج12، ص62-63؛ جواهر الكلام، ج19، ص342.

[45]. الانتصار، ص256؛ الاقتصاد، ص303؛ منتهي المطلب، ج2، ص69.

[46]. مصباح المتهجد، ص681؛ المبسوط، طوسي، ج1، ص356.

[47]. المراسم، ص105؛ نك: الدروس، ج1، ص398.

[48]. الاقتصاد، ص303؛ جواهر الكلام، ج19، ص357-360؛ كتاب الحج، ج5، ص488.

[49]. المبسوط، طوسي، ج1، ص377؛ مدارك الاحكام، ج8، ص127؛ مستند الشيعه، ج12، ص63، 159.

[50]. صحيح البخاري، ج2، ص161-162؛ صحيح مسلم، ج4، ص65-66؛ سنن ابن ماجه، ج2، ص981-982.

[51]. المدونة الكبري، ج1، ص363-364؛ المغني، ج3، ص383-384، 393-394؛ المجموع، ج8، ص34-35.

[52]. المغني، ج3، ص394؛ بدائع الصنائع، ج2، ص147.

[53]. الثمر الداني، ص368.

[54]. الام، ج2، ص187؛ المجموع، ج8، ص35.

[55]. المجموع، ج8، ص33؛ فتح الوهاب، ج1، ص245.

[56]. البحر الرائق، ج2، ص573؛ حاشية رد المحتار، ج2، ص543.

[57]. مواهب الجليل، ج4، ص152.

[58]. نك: مختلف الشيعه، ج4، ص194.

[59]. الحدائق، ج16، ص132؛ رياض المسائل، ج7، ص47.

[60]. الكافي، ج4، ص408؛ الاستبصار، ج2، ص216.

[61]. مسند احمد، ج2، ص115؛ صحيح مسلم، ج4، ص65-66؛ سنن الترمذي، ج2، ص174-175.

[62]. الام، ج2، ص187-188؛ المبسوط، سرخسي، ج4، ص49؛ مواهب الجليل، ج4، ص158.

[63]. الاقتصاد، ص304؛ الوسيله، ص175؛ جواهر الكلام، ج19، ص411.

[64]. الموطأ، ج1، ص366؛ المبسوط، سرخسي، ج4، ص12؛ المجموع، ج8، ص67.

[65]. سنن النسائي، ج5، ص228-229؛ الكافي، ج4، ص430؛ التهذيب، ج5، ص144.

[66]. الرسائل العشر، ص231؛ كشاف القناع، ج2، ص595؛ كتاب الحج، ج5، ص511.

[67]. المجموع، ج8، ص33-34؛ مغني المحتاج، ج1، ص487.

[68]. المغني، ج3، ص393-394؛ كشاف القناع، ج2، ص555.

[69]. المبسوط، سرخسي، ج4، ص49؛ بدائع الصنائع، ج2،ص146.

[70]. الاقتصاد، ص303؛ تحرير الاحكام، ج1، ص583؛ جواهر الكلام، ج19، ص346.

[71]. البحر الرائق، ج2، ص572؛ حاشية رد المحتار، ج2، ص543.

[72]. مجمع الفائده، ج7، ص100؛ مستند الشيعه، ج12، ص63.

[73]. فتح العزيز، ج7، ص316؛ مواهب الجليل، ج4، ص152؛ الثمر الداني، ص366.

[74]. الدروس، ج1، ص398؛ جواهر الكلام، ج19، ص346-347.

[75]. الكافي، ج4، ص404.

[76]. مجمع الفائده، ج7، ص100؛ الحدائق، ج16، ص118.

[77]. المغني، ج3، ص393-395؛ المجموع، ج8، ص58.

[78]. المجموع، ج8، ص33، 35؛ مغني المحتاج، ج1، ص488.

[79]. البحر الرائق، ج2، ص572-573؛ حاشية رد المحتار، ج2، ص543.

[80]. السنن الكبري، ج5، ص75.

[81]. نك: صحيح ابن خزيمه، ج4، ص213؛ معرفة السنن و الآثار، ج4، ص51-52.

[82]. المدونة الكبري، ج1، ص397؛ نك: المجموع، ج8، ص57؛ حاشية رد المحتار، ج2، ص543.

[83]. المبسوط، طوسي، ج1، ص256؛ تحرير الاحكام، ج1، ص583؛ الدروس، ج1، ص398.

[84]. المدونة الكبري، ج1، ص396-397؛ المغني، ج3، ص395؛ حاشية رد المحتار، ج2، ص548-549.

[85]. صحيح البخاري، ج2، ص161-163؛ سنن الترمذي، ج2، ص177؛ الكافي، ج4، ص405.

[86]. مجمع الفائده، ج7، ص100-101.

[87]. المجموع، ج8، ص38.

[88]. المبسوط، سرخسي، ج4، ص11؛ الجامع للشرائع، ص197؛ المجموع، ج8، ص38.

[89]. تذكرة الفقهاء، ج8، ص102-103؛ الدروس، ج1، ص398.

[90]. حاشية رد المحتار، ج2، ص543؛ البحر الرائق، ج2، ص572.

[91]. الكافي، ج4، ص405، 409؛ السنن الكبري، ج5، ص80-81.

[92]. البحر الرائق، ج2، ص572.

[93]. صراط النجاة، ج3، ص168.

[94]. الكافي، ج4، ص405؛ من لا يحضره الفقيه، ج4، ص364.

[95]. المقنع، ص226؛ الحدائق، ج16، ص120؛ جواهر الكلام، ج19، ص236.

[96]. السنن الكبري، ج5، ص81.

[97]. المجموع، ج8، ص34.

[98]. التهذيب، ج5، ص106-107.

[99]. الجامع للشرائع، ص197؛كشف الرموز، ج1، ص375؛ شرائع الاسلام، ج1، ص244.

[100]. مسائل الناصريات، ص395-396.

[101]. الكافي، ج4، ص410-411، 530.

[102]. الرسائل العشر، ص231؛ تحرير الاحكام، ج1، ص584؛ جامع المقاصد، ج3، ص272.

[103]. سنن ابن ماجه، ج2، ص987؛ سنن ابي داود، ج1، ص423؛ السنن الكبري، ج5، ص92-93.

[104]. المغني، ج3، ص490؛ المجموع، ج8، ص258؛ البحر الرائق، ج2، ص616-617.

[105]. نك: كتاب الحج، ج4، ص345.

[106]. المجموع، ج8، ص24؛ مواهب الجليل، ج4، ص104؛ مغني المحتاج، ج1، ص486.

[107]. المجموع، ج8، ص24؛ مواهب الجليل، ج4، ص104.

 




نظرات کاربران