اشناق اشناق اشناق بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
اشناق اشناق اشناق اشناق اشناق

اشناق

 دیه جراحت و سازمان‌دهی آن در روزگار جاهلیت در مکه اَشناق جمع شَنَق[1] به معنای درازی سر هنگام بالا بردن آن و هر چیز ممتد در حال آویختگی است. به ریسمانی که با آن دهانه مشک را می‌بندند و می‌آویزند و نیز افسار چارپایان شِناق گفته می&z

 ديه جراحت و سازمان‌دهي آن در روزگار جاهليت در مكه

اَشناق جمع شَنَق[1] به معناي درازي سر هنگام بالا بردن آن و هر چيز ممتد در حال آويختگي است. به ريسماني كه با آن دهانه مشك را مي‌بندند و مي‌آويزند و نيز افسار چارپايان شِناق گفته مي‌شود. نيز به ديه جراحت‌هايي كه موجب قصاص نبود و از ديه كامل انسان كمتر بود، اشناق گفته مي‌شد.[2] گويا پيوستگي و آويختگي آن به ديه كامل، مايه اين نام‌گذاري بوده است. در روزگار جاهليت، اين واژه در همين معنا به كار مي‌رفت[3] و نيز بر منصبي كه عهده‌دار تعيين ديات بود، اطلاق مي‌شد.[4]

 

‌اندازه اشناق ثابت نبود و صاحب اشناق مقدار آن را معيّن مي‌كرد.[5] برخي اشناق را به شتر اختصاص مي‌دادند.[6] اين منصب در اختيار تيره تَيْم از قريش بود و در برهه‌اي ابوبكر بن ابي‌‌قحافه رياست آن را بر عهده داشت.[7] قريش هنگام اختلاف در ديات و غرامت‌ها بر اساس نظر او عمل مي‌كردند.[8] بر پايه گزارشي، قريش از مردم مكه اموالي مي‌گرفتند و در اختيار متولي آن قرار مي‌دادند تا از جانب كسي كه از پرداخت ديه ناتوان بود، بپردازد.[9]

 

بعدها همچنين اشناق بر مقداري كه از حد نصاب زكات چارپايان كمتر باشد و نيز آن چه ميان دو نصاب است، اطلاق شد.[10] پيامبر ‌گرامي (صلي الله عليه و آله)در نامه خود به وائل بن حُجر حضرمي درباره مقدار زكات، به شناق اشاره كرده كه به معناي افزون بر پنج تا 10 شتر است.[11]

 

منابع

الاستيعاب: ابن عبدالبر (م.463ق.)، به كوشش البجاوي، بيروت، دار الجيل، 1412ق؛ الاصابه: ابن حجر العسقلاني (م.852ق.)، به كوشش علي محمد و ديگران، بيروت، دار الكتب العلميه، 1415ق؛ تاج العروس: الزبيدي (م.1205ق.)، به كوشش علي شيري، بيروت، دار الفكر، 1414ق؛ تاريخ مدينة دمشق: ابن عساكر (م.571ق.)، به كوشش علي شيري، بيروت، دار الفكر، 1415ق؛ تذكرة الفقهاء: العلامة الحلي (م.726ق.)، قم، آل البيت:، 1414ق؛ الرحيق المختوم: صفي الرحمن المبارك فوري، بيروت، دار الهلال؛ زعماء مكه: نجاح الطائي؛ الصحاح: الجوهري (م.393ق.)، به كوشش العطار، بيروت، دار العلم للملايين، 1407ق؛ الطبقات الكبري: ابن سعد (م.230ق.)، بيروت، دار صادر؛ العقد الفريد: احمد بن عبدربه (م.328ق.)، به كوشش الابياري و عمر تدمري، بيروت، دار الكتاب العربي؛ قواعد الاحكام: العلامة الحلي (م.726ق.)، قم، نشر اسلامي، 1413ق؛ لسان العرب: ابن منظور (م.711ق.)، قم، ادب الحوزه، 1405ق؛ مجمع البحرين: الطريحي (م.1085ق.)، به كوشش الحسيني، تهران، فرهنگ اسلامي، 1408ق؛ معجم مقاييس اللغه: احمد بن فارس (م.395ق.)، به كوشش عبدالسلام، مكتبة الاعلام الاسلامي، 1404ق؛ المفصل: جواد علي، دار الساقي، مكتبة المدينة المنوره، 1422ق؛ نهاية الارب: احمد بن عبدالوهاب النويري (م.733ق.)، قاهره، دار الكتب و الوثائق، 1423ق؛ النهايه: ابن اثير مبارك بن محمد الجزري (م.606ق.)، به كوشش الزاوي و الطناحي، قم، اسماعيليان، 1367ش.

 

محمود گودرزي

 

 
[1]. معجم مقاييس اللغه، ج3، ص219؛ لسان العرب، ج10، ص189؛ مجمع البحرين، ج2، ص547، «شنق».

[2]. الصحاح، ج4، ص1503؛ لسان العرب، ج10، ص188-189؛ تاج العروس، ج13، ص255، «شنق».

[3]. تاريخ دمشق، ج30، ص335؛ نهاية الارب، ج‏19، ص10.

[4]. العقد الفريد، ج3، ص267؛ تاريخ دمشق، ج24، ص118.

[5]. المفصل، ج9، ص248.

[6]. المفصل، ج9، ص312.

[7]. نهاية الارب، ج19، ص11؛ الرحيق المختوم، ج1، ص24؛ زعماء مكه، ص16.

[8]. الاستيعاب، ج3، ص966؛ تاريخ دمشق، ج24، ص118؛ الاصابه، ج4، ص149.

[9]. المفصل، ج10، ص272.

[10]. النهايه، ج2، ص505؛ تذكرة الفقهاء، ج5، ص86؛ قواعد الاحكام، ج1، ص337.

[11]. الطبقات، ج1، ص287؛ المفصل، ج9، ص313.

 




نظرات کاربران