اشهر مَعلومات
ماه‌های مخصوص حج این ترکیب از دو کلمه «اَشْهُر» جمع «شَهْر» و «معلومات» جمع «معلومه» برگرفته شده است. «شهر» در لغت بر وضوح و روشنی دلالت دارد[1] و به هر 30 روز، برابر با یک ماه، &la
ماههاي مخصوص حج
اين تركيب از دو كلمه «اَشْهُر» جمع «شَهْر» و «معلومات» جمع «معلومه» برگرفته شده است. «شهر» در لغت بر وضوح و روشني دلالت دارد[1] و به هر 30 روز، برابر با يك ماه، «شهر» گويند.[2] وجه اين نامگذاري آن است كه ماههاي سال ميان مردم وضوح و شهرت دارند.[3] «معلوم» اسم مفعول از علم، ضد «جهل» است.[4] «أشهر معلومات» به معناي ماههاي مشهور است.[5] در اصطلاح، اين تركيب بر ماههاي مخصوص حج دلالت دارد.[6] «أشهر معلومات» معادل با «أشهر حج» به كار ميرود و مصداق هر دو يكي است.
اين اصطلاح يك بار در قرآن كريم به كار رفته است. خداوند در آيه 197 بقره/2 ميفرمايد: حج در ماههاي معين است و در آن نبايد با زنان آميزش كرد و نيز از گناه و جدال در آن بايد دور بود: {الحَجُّ أَشهُرٌ مَّعلُومَاتٌ فَمَن فَرَضَ فِيهِنَّ الحَجَّ فَلاَ رَفَثَ وَ لاَ فُسُوقَ وَلاَ جِدَالَ فِي الحَجِّ} در اين آيه، وصف «معلومات» به هنگامي معين براي انجام فريضه حج اشاره دارد و نشان ميدهد كه اعمال حج همچون نماز، اوقات مخصوص دارد[7] و در غير اين ماهها محقق نميگردد. بر پايه روايات، حج دقيقاً بايد در همان هنگامهايي انجام گيرد كه پيامبر9 حج را به جا ميآورد و پيش و پس در آن جايز نيست.[8] پس تقدير آيه چنين است: «اشهر الحج، اشهر معلومات» يا «وقت الحج اشهر معلومات.»[9] بر پايه روايتي، همه پيامبران الهي مانند آدم، نوح، ابراهيم، موسي، عيسي: و محمد: در اين هنگام معين حج به جا ميآوردند و همين تا قيامت سنتي در ميان فرزندانشان شد. از اين جهت، اين هنگام به ماههاي مشهور وصف شده است.[10]
اشهر معلومات پيش از اسلام
پيش از اسلام نيز هنگامي مخصوص براي حج وجود داشته است. مردم جاهلي از آغاز ماه شوال خود را براي حج آماده ميكردند[11] و سه ماه شوال، ذيقعده و ذيحجه را به حج اختصاص ميدادند.[12] عمره نزد مردم آن روزگار، شعائري مستقل به شمار ميآمد. آنان ميكوشيدند انجام عمره با روزهاي حج همزمان نگردد[13]؛ زيرا انجام عمره را در روزهاي حج ناروا[14] و از بزرگترين گناهان ميدانستند.[15] آنها بهترين هنگام انجام عمره را ماه رجب ميشمردند.[16] اما پس از اسلام، انجام عمره در روزهاي حج جايز شد. از ديد اسلام، انجام عمره در هر هنگامي از سال ممكن است.[17] تنها شماري اندك، عمره گزاردن را در روزهاي عرفه و عيد قربان و دو روز تشريق و برخي در همان دو روز و سه روز تشريق جايز نميدانند.[18]
اشهر معلومات در آيه أهلّه
خداوند در آيه 189 بقره/2 در پاسخ به پرسش درباره «هلالهاي ماه»، آنها را اوقاتي براي مردم و حج ميشمرد: {يَسأَلُونَكَ عَنِ الأهِلَّةِ قُل هِيَ مَوَاقِيتُ لِلنَّاسِ و الحج} از ظاهر آيه برميآيد كه همه ماهها در جواز حج يكسان هستند.[19] در رد اين سخن گفتهاند: اولاً آيه بر مفهوم عام هلال يعني ماهها دلالت دارد و با آيه 197 بقره/2 به ماههاي معين اختصاص يافته است. پس «أهلّه» كه در اين آيه همه ماهها را شامل ميشود، در آيه 197 بقره/2 به روزهاي حج محدود شده است.[20] ثانياً مقصود آيه اين است كه برخي ماهها براي تجارت و كسب مردم و بعضي ماهها (شوال، ذي قعده، و ذيحجه) ويژه حج هستند.[21] اين پاسخ درخور نقد است؛ زيرا آيه اقتضا ميكند كه همه ماهها براي كسب و كار و حج باشند و عطف «الحَجّ» به «لِلنّاس» مفهوم اشتراك را ميرساند؛ يعني هم تجارت و هم حج به صورت مشترك در همه ماهها انجام ميگيرند.[22] ثالثاً عموميت «أهلّه» در مورد احرام حج است، نه اعمال حج. يعني احرام را در هر هنگامي ميتوان انجام داد؛ اما اعمال حج هنگام ويژه دارد.[23]
تعيين حدود أشهر معلومات
در تعيين مصداق «اَشْهُر معلومات» ميان شيعه و سني اختلاف چنداني نيست. در اين زمينه، سه ديدگاه وجود دارد:
1. شوال، ذي قعده و ذيحجه: اين ديدگاه در روايتي از امام باقر7 و امام صادق7 آمده[24] و گروهي از دانشوران شيعه بر پايه آن فتوا دادهاند.[25] افزون بر آن، چنين استدلال ميكنند كه أشهر بر جمع دلالت دارد كه كمتر از سه نيست.[26] همچنين بسياري از اعمال حج همچون طواف، سعي و ذبح تا پس از روز دهم و تا پايان ذيحجه بر صحت خود باقي است.[27] مالكيان نيز بر همين باورند و به دلالت صيغه جمع بر دستكم سه چيز[28] و نيز روايتي از عمر بن خطاب استناد ميكنند.[29]
2. از ماه شوال تا دهم ذيحجه: برخي از شيعيان به پشتوانه روايتي از امام باقر7 باور دارند كه اشهر معلومات دو ماه و 10 روز از اول شوال تا دهم ذيحجه است.[30] در تأييد اين نظر چنين استدلال كردهاند كه اولاً بخشي از يك ماه به منزله همه آن است و به كار بردن جمع براي كمتر از سه ماه كامل روا است.[31] ثانياً گاه صيغه جمع بر مثنّا اطلاق ميشود.[32] ثالثاً فعل به زمان نسبت يافته و همانطور كه مقصود از «صَليتُ يوم الجمعه» سراسر روز نيست، مقصود از اشهر، همه سه ماه نيست.[33] در اين ميان، شماري روز دهم را در اشهر معلومات درون نميدانند و آن را تا پايان ليلة النحر و طلوع فجر دهم محدود كردهاند؛ زيرا با طلوع فجر روز دهم، زمان وقوف كه از اركان حج است، ميگذرد[34] و نيز در آيه فعل «فَرَضَ» به معناي وجوب حج به كار رفته و با طلوع روز دهم، فرض حج منتفي ميشود.[35] از ميان اهل سنت نيز حنفيان[36] و حنبليان[37] دو ماه و 10 روز را روزهاي حج ميدانند و همان ادله شيعه را ياد كرده و نيز به روايتي از عبدالله بن عمر استناد جستهاند.[38] اما شافعيان 10 شب و نُه روز را زمان حج ميدانند و باور دارند كه روزهاي حج با طلوع فجر روز دهم به پايان ميرسد؛ زيرا با طلوع فجر برخي اركان از جمله وقوف زايل ميشود[39] و نيز فرض حج كه در آيه ياد شده، پس
از طلوع فجر دهم منتفي ميگردد.[40] برخي اين نظر را نپذيرفته و در نقض آن گفتهاند: شب و روز از معدودهايي هستند كه هميشه با هم ياد ميشوند و ذكر يكي با صيغه جمع، ديگري را نيز در بر ميگيرد. پس آنگاه كه گفته شود: 10 شب، ناگزير 10 روز را نيز شامل ميشود.[41] در زيرمجموعه ديدگاه دوم، سخني كمياب نيز گزارش شده كه اشهر معلومات را دو ماه و نُه روز و نُه شب دانسته و ليلة النحر را از روزهاي حج نشمرده است.[42]
از طلوع فجر دهم منتفي ميگردد.[40] برخي اين نظر را نپذيرفته و در نقض آن گفتهاند: شب و روز از معدودهايي هستند كه هميشه با هم ياد ميشوند و ذكر يكي با صيغه جمع، ديگري را نيز در بر ميگيرد. پس آنگاه كه گفته شود: 10 شب، ناگزير 10 روز را نيز شامل ميشود.[41] در زيرمجموعه ديدگاه دوم، سخني كمياب نيز گزارش شده كه اشهر معلومات را دو ماه و نُه روز و نُه شب دانسته و ليلة النحر را از روزهاي حج نشمرده است.[42]
3. سه ماه شوال، ذيقعده و ذيحجه، مخصوص حج؛ و رجب مخصوص عمره: به اين چهار ماه «اشهر الحرم» نيز گفته شده كه البته با ماههاي حرام مشهور (ذيقعده، ذيحجه، محرّم و رجب) تفاوت دارد. در اين زمينه، به روايتي از امام صادق7 استناد شده است.[43]
به هر روي، همه مذاهب اسلامي، انجام حج را تنها در اشهر معلومات روا دانسته و در غير آن جايز نشمردهاند. اختلاف تنها در تعيين حدود آن است.
منابع
احكام القرآن: ابن ادريس الشافعي (م.204ق.)، به كوشش عبدالغني، بيروت، دار الكتب العلميه، 1400ق؛ احكام القرآن: ابن العربي (م.543ق.)، به كوشش محمد، لبنان، دار الفكر؛ احكام القرآن: الجصاص (م.370ق.)، به كوشش عبدالسلام، بيروت، دار الكتب العلميه، 1415ق؛ الاستبصار: الطوسي (م.460ق.)، به كوشش موسوي، تهران، دار الكتب الاسلاميه؛ الانتصار: السيد المرتضي (م.436ق.)، قم، نشر اسلامي، 1415ق؛ تاج العروس: الزبيدي (م.1205ق.)، به كوشش علي شيري، بيروت، دار الفكر، 1414ق؛ التبيان: الطوسي (م.460ق.)، به كوشش العاملي، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1409ق؛ تذكرة الفقهاء: العلامة الحلي (م.726ق.)، قم، آل البيت:، 1416ق؛ تفسر قرطبي (الجامع لاحكام القرآن): القرطبي (م.671ق.)، به كوشش احمد عبدالعليم، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1405ق؛ تهذيب الاحكام: الطوسي (م.460ق.)، به كوشش موسوي و آخوندي، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1365ش؛ جامع أحاديث الشيعه: اسماعيل معزي ملايري، قم، المطبعة العلميه، 1399ق؛ جواهر الكلام: النجفي (م.1266ق.)، به كوشش قوچاني و ديگران، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1365ش؛ الخلاف: الطوسي (م.460ق.)، به كوشش خراساني و ديگران، قم، نشر اسلامي، 1409ق؛ دعائم الاسلام: النعمان المغربي (م.363ق.)، به كوشش فيضي، قاهره، دار المعارف، 1383ق؛ السرائر: ابن ادريس (م.598ق.)، قم، نشر اسلامي، 1410ق؛ سنن الترمذي: الترمذي (م.279ق.)، به كوشش عبدالوهاب، بيروت، دار الفكر، 1403ق؛ السنن الكبري: البيهقي (م.458ق.)، بيروت، دار الفكر؛ الشرح الكبير: ابن قدامه (م.682ق.)، بيروت، دار الكتاب العربي؛ صحيح البخاري: البخاري (م.256ق.)، بيروت، دار الفكر، 1401ق؛ صحيح مسلم: مسلم (م.261ق.)، بيروت، دار الفكر؛ العين: خليل (م.175ق.)، به كوشش المخزومي و السامرائي، دار الهجره، 1409ق؛ فقه القرآن: الراوندي (م.573ق.)، به كوشش حسيني، قم، كتابخانه نجفي، 1405ق؛ الكافي: الكليني (م.329ق.)، به كوشش غفاري، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1375ش؛ كشف الرموز: الفاضل الآبي (م.690ق.)، به كوشش اشتهاردي و ديگران، قم، نشر اسلامي، 1408ق؛ لسان العرب: ابن منظور (م.711ق.)، قم، ادب الحوزه، 1405ق؛ المبسوط: السرخسي (م.483ق.)، بيروت، دار المعرفه، 1406ق؛ مجمع البيان: الطبرسي (م.548ق.)، بيروت، اعلمي، 1415ق؛ المحلي بالآثار: ابن حزم الاندلسي (م.457ق.)، به كوشش احمد شاكر، بيروت، دار الفكر؛ مختلف الشيعه: العلامة الحلي (م.726ق.)، قم، النشر الاسلامي، 1413ق؛ المراسم العلويه: سلار حمزة بن عبدالعزيز (م.448ق.)، به كوشش حسيني، قم، المجمع العالمي لاهل البيت:، 1414ق؛ مروج الذهب: المسعودي (م.346ق.)، به كوشش اسعد داغر، قم، دار الهجره، 1409ق؛ المعتبر: المحقق الحلي (م.676ق.)، به كوشش گروهي از فضلا، قم، مؤسسه سيد الشهداء، 1364ش؛ معجم لغة الفقهاء: محمد قلعهجي، بيروت، دار النفائس، 1408ق؛ معجم مقاييس اللغه: ابن فارس (م.395ق.)، به كوشش عبدالسلام، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1404ق؛ المغني: ابن قدامه (م.620ق.)، بيروت، دار الكتاب العربي؛ المفصل: جواد علي، دار العلم للملائين، 1976م؛ من لا يحضره الفقيه: الصدوق (م.381ق.)، به كوشش غفاري، قم، اسلامي، 1404ق؛ نيل الأوطار: الشوكاني (م.1255ق.)، بيروت، دار الجيل، 1973م؛ وسائل الشيعه: الحر العاملي (م.1104ق.)، قم، آل البيت:، 1414ق.
فريده منبري
[1]. العين، ج3، ص400؛ معجم مقاييس اللغه، ج3، ص223؛ لسان العرب، ج4، ص431، «شهر».
[2]. معجم مقاييس اللغه، ج3، ص223؛ تاج العروس، ج7، ص67، «شهر».
[3]. لسان العرب، ج4، ص432، «شهر».
[4]. العين، ج2، ص152؛ لسان العرب، ج12، ص417، «علم».
[5]. لسان العرب، ج4، ص431، «شهر».
[6]. كشف الرموز، ج1، ص338؛ مختلف الشيعه، ج4، ص28؛ معجم لغة الفقهاء، ص70.
[7]. تذكرة الفقهاء، ج7، ص183؛ جواهر الكلام، ج18، ص171.
[8]. من لا يحضره الفقيه، ج2، ص457؛ الانتصار، ص236؛ التهذيب، ج5، ص51.
[9]. الانتصار، ص236؛ فقه القرآن، ج1، ص272؛ تذكرة الفقهاء، ج7، ص185.
.[10] سنن الترمذي، ج2، ص206؛ وسائل الشيعه، ج11، ص274؛ جامع احاديث الشيعه، ج10، ص233، 404.
.[11] المفصل، ج6، ص350.
.[12] مروج الذهب، ج2، ص189؛ احكام القرآن، ابن عربي، ج1، ص186.
.[13] المغني، ج3، ص237؛ نيل الأوطار، ج5، ص31؛ المفصل، ج6، ص392.
.[14] نك: السنن الكبري، ج4، ص345؛ احكام القرآن، ابن عربي، ج1، ص186؛ المغني، ج3، ص237.
.[15] نك: صحيح مسلم، ج4، ص56؛ صحيح البخاري، ج4، ص234؛ سنن الترمذي، ج2، ص206.
.[16] المفصل، ج6، ص392.
.[17] من لا يحضره الفقيه، ج2، ص458؛ المحلي، ج7، ص67-68؛ الخلاف، ج2، ص261.
[18]. المحلي، ج7، ص67-68؛ الخلاف، ج2، ص260.
[19]. نك: الانتصار، ص237؛ فقه القرآن، ج1، ص272.
[20]. احكام القرآن، شافعي، ج1، ص115؛ فقه القرآن، ج1، ص272؛ تفسير قرطبي، ج2، ص406.
[21]. نك: الانتصار، ص237؛ فقه القرآن، ج1، ص272.
[22]. الانتصار، ص237؛ فقه القرآن، ج1، ص272.
[23]. احكام القرآن، جصاص، ج1، ص309؛ المغني، ج3، ص225.
[24]. الكافي، ج4، ص289، 317؛ دعائم الاسلام، ج1، ص291؛ الاستبصار، ج2، ص160-161.
[25]. من لا يحضره الفقيه، ج2، ص302، 457؛ التهذيب، ج5، ص46؛ المعتبر، ج2، ص780.
[26]. تذكرة الفقهاء، ج7، ص183؛ وسائل الشيعه، ج11، ص270-271؛ جامع احاديث الشيعه، ج10، ص403.
[27]. التبيان، ج2، ص162؛ مجمع البيان، ج2، ص44؛ تذكرة الفقهاء، ج7، ص183-185.
[28]. المحلي، ج7، ص69؛ المغني، ج3، ص263؛ الشرح الكبير، ج3، ص223.
[29]. المغني، ج3، ص263.
[30]. الكافي، ج4، ص290؛ من لا يحضره الفقيه، ج2، ص457؛ جامع احاديث الشيعه، ج10، ص403.
[31]. الانتصار، ص334؛ فقه القرآن، ج1، ص281-282.
[32]. التبيان، ج2، ص163؛ مجمع البيان، ج2، ص44.
[33]. التبيان، ج2، ص163؛ مجمع البيان، ج2، ص42-43؛ فقه القرآن، ج1، ص282-283.
[34]. الخلاف، ج2، ص258؛ السرائر، ج1، ص524؛ المعتبر، ج2، ص780.
[35]. تذكرة الفقهاء، ج7، ص184.
[36]. الشرح الكبير، ج3، ص224؛ نيل الاوطار، ج5، ص29.
[37]. احكام القرآن، ابن عربي، ج1، ص186.
[38]. صحيح البخاري، ج2، ص150؛ السنن الكبري، ج4، ص342.
[39]. المبسوط، ج4، ص61؛ الشرح الكبير، ج3، ص224.
[40]. احكام القرآن، شافعي، ج1، ص115؛ الشرح الكبير، ج3، ص224.
[41]. المبسوط، ج4، ص61؛ تذكرة الفقهاء، ج7، ص184-185.
[42]. فقه القرآن، ج1، ص268؛ تذكرة الفقهاء، ج7، ص184؛ نيل الأوطار، ج5، ص30.
[43]. من لا يحضره الفقيه، ج2، ص456؛ المراسم العلويه، ص104؛ وسائل الشيعه، ج11، ص273.