اطعام اطعام اطعام بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
اطعام اطعام اطعام اطعام اطعام

اطعام

غذا دادن به فقیران و مستمندان از راه قربانی حج یا کفارات آن واژه اطعام مصدر از ریشه (ط ـ ع ـ م) به معنای طعام دادن[1] و سیر کردن[2] است. در عرف، طعام به هر خوراک و خوردنی گفته می‌شود.[3] در کاربرد مردم حجاز، مقصود از طعام، بیشتر گندم بوده است.[4]

غذا دادن به فقيران و مستمندان از راه قرباني حج يا كفارات آن

واژه اطعام مصدر از ريشه (ط ـ ع ـ م) به معناي طعام دادن[1] و سير كردن[2] است. در عرف، طعام به هر خوراك و خوردني گفته مي‌شود.[3] در كاربرد مردم حجاز، مقصود از طعام، بيشتر گندم بوده است.[4] گاه به مواد غذايي چون خرما[5] و جو نيز طعام مي‌گفتند.[6] با توجه به آيات 28 و 36 حجّ/22 و كاربردهاي فقهي اطعام، اين واژه در فقه به معناي سير كردن، خوراندن يا تمليك غذاي سير‌كننده به ديگري كه معمولاً فقير است، به‌كار مي‌رود.[7]

 

بر پايه آيه 14 انعام/6: {هوَ يُطعِمُ وَ لاَ يُطعَمُ} و آيه 79 شعراء/26: {وَ الَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي وَ يَسْقِينِ} خداوند طعام دهنده است. در برخي آيات، اطعام گوشت قرباني حج به مستمندان و نيازمندان سفارش شده است: {وَ أَطعِمُوا القانِعَ وَ المُعتَرَّ} (حجّ/22، 28)؛ {أَطعِمُوا البائِسَ الفَقِير} (حجّ/22، 36). همچنين خداوند اطعام حضرت علي(عليه السلام) و حضرت فاطمه3، امام حسن و امام حسين8 به مسكين، يتيم و اسير را ستوده است[8]: {وَ يُطعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسكِيناً وَ يَتِيماً وَ أَسِيراً} (انسان/76،8) در آيات بسيار از جمله 34 الحاقّه/69 و 3 ماعون/107 از ويژگي‌هاي دوزخيان و منكران قيامت كه خود بر اطعام توانايي ندارند[9]، تشويق نكردن ديگران به اطعام مساكين به شمار رفته است: {وَ لا يَحُضُّ عَلى طَعامِ المِسكِين} آيه 44 مدّثر/74 خودداري از اطعام مساكين را از ديگر ويژگي‌هاي دوزخيان دانسته است: {وَ لَم نَكُ نُطعِمُ المِسكِين}. همچنين در منابع روايي، بر فضيلت و اهميت اطعام بسيار تأكيد شده است.[10] بر پايه منابع فقهي، اطعام در مواردي واجب و گاه مستحب شمرده شده است.

 

پيشينه

بر پايه روايات، پيشينه اطعام در حج به زمان حضرت اسماعيل(عليه السلام) بازمي‌گردد. پس از تكميل بناي خانه كعبه، اسماعيل پرده و سقفي از چوب براي آن ساخت و قبايل پيرامون در برابر اين تلاش، هدايا و قرباني‌هايي در موسم حج همراه خود آوردند. اسماعيل در انديشه بود كه با اين هدايا چه كند. به وي وحي شد تا شتران را قرباني كند و با گوشت آن‌ها به زائران خانه خدا طعام دهد.[11] به ‌گزارش برخي منابع، اين سنت را فرزندان و نوادگان اسماعيل ادامه دادند و در مكه مكان‌هايي را براي پختن غذا فراهم ديدند.[12] گزارش شده كه تُبّع، حاكم يمن، پس از پوشاندن خانه كعبه به اطعام مردم پرداخت.[13] نام مطابخ كه بر شعب ابن عامر، يكي از دره‌هاي مكه، اطلاق گشته، از همان دوران مانده است.[14] پيش از اسلام، اين سنت كم و بيش تداوم يافته بود. در دوران قُصيّ بن كلاب، جدّ چهارم پيامبر(صلي الله عليه و آله)، اطعام حاجيان رونقي ديگر بار يافت. قريش هر ساله پولي براي همين كار به قصي مي‏دادند. اين ضيافت، «رفادت» خوانده مي‌شد.[15] به ‌گزارش منابع، قُصي با اين پول، غذا فراهم مي‌كرد و به حاجيان مي‌داد.[16] پس از وي، پسرش عبد مناف عهده‌دار اين كار شد[17] و بعد از او، هاشم فرزند عبد مناف، سقّايي و پذيرايي حاجيان را بر عهده گرفت. در منابع گزارش شده كه هنگام خشكسالي و قحطي در مكه، هاشم پس از تهيه آرد و نان، با آبگوشت از مردم پذيرايي ‏كرد. از اين رو، او كه نامش عمرو بود، هاشم لقب يافت[18]، يعني كسي كه نان يا طعام خشك را براي خوراك خرد كند.[19] از سعد بن عباده و پدرش نيز به منزله افرادي ياد شده كه پيش و پس از اسلام، به اطعام اهتمام داشته‌اند.[20]

 

در ميان پادشاهان، سلطان قايتباي، از حكمرانان مصر، در پي بازگشت از حج به سال 884ق. جاي‌هايي را خريد و وقف حرمين شريفين كرد و از منافع آن‌ها حبوبات فراوان مانند گندم و جو به مصرف مردم مدينه رساند.[21] سلطان سليم اول، حاكم عثماني، را نخستين كسي دانسته‌اند كه به سال 924ق. «صدقه حبوبات» را براي اطعام مردم مكه و مدينه مرسوم ساخت. او مقدار بسياري گندم براي مردم مكه و مدينه فرستاد كه بيشتر آن ميان مردم مكه و باقي‌مانده آن ميان مردم مدينه، جز بازرگانان و بازاريان و نظاميان توزيع شد.[22]

 

در منابع فقهي، در مباحث روزه[23]، حج[24]، نذر[25]، نكاح[26]، قسَم[27]، كفارات[28]، ظِهار[29]، حدود و ديات[30] به اطعام توجه شده است. در مبحث حج، اطعام گوشت قرباني و نيز طعام دادن به مساكين به عنوان كفاره و وليمه دادن براي حج مطرح شده است.

1. اطعام گوشت قرباني: شماري از فقيهان شيعه[31] و اهل سنت[32] به پشتوانه آيات 28 و 36 حجّ/22 و ادله ديگر، به وجوب اطعام از گوشت قرباني حج، دست‌كم به اندازه‌اي كه خوراندن طعام صدق كند، باور دارند. در اين دو آيه، اطعام به سه دسته افراد «بائس فقير»، «قانع» و «معترّ» در حج سفارش شده است: {... وَ أَطْعِمُوا الْبائِسَ الْفَقيرَ} (حجّ/22، 28)، {... وَ أَطْعِمُواْ الْقَانِعَ وَ الْمُعْترََّ...} (حجّ/22، 36). مقصود از بائس فقير، فرد مستمند است. بر اين اساس، اطعام شونده بايد فقير باشد.[33] درباره مقصود از قانع و معترّ اختلاف نظر وجود دارد. شماري از فقيهان امامي[34] به پشتوانه برخي روايات[35] و ديدگاه‌هاي لغت‌شناسان[36] مقصود از قانع را قناعت‌پيشه دانسته‌اند كه به آن چه به وي داده مي‌شود، خشنود و راضي است. معترّ را كسي مي‌دانندكه بدون آن كه طعامي درخواست كند، از ديگران انتظار آن را دارد. بر پايه اين تفسير، فقر اطعام شونده شرط نيست و مقصود از اطعام در آيه 38 حجّ/22 اعطاي بخشي از قرباني به ديگران است.[37] در برابر، برخي مقصود از قانع را فقير[38] يا آن را از مصداق‌هاي فقيران دانسته‌اند.[39]

 

برخي مفسران، قانع را سائل و شماري ديگر، قانع را خويشتن‌دار و معترّ را سائل و درخواست‌كننده تفسير كرده‌اند.[40] بر اين اساس، شماري از فقيهان اطعام ثلث يا نصف قرباني را به فقيران و ثلث ديگر را به ديگران مستحب و شماري ديگر آن را واجب شمرده‌اند.[41] بر پايه باور به وجوب، شماري از فقيهان امامي، به لزوم يافتن فقير براي اطعام در صورت امكان، تصريح كرده‌اند. به باور آنان[42]، اگر اطعام فقير از گوشت قرباني ممكن نباشد، حج‌گزار بايد از جانب فقير در تملك ثلث قرباني وكيل شود تا ضامن نباشد. برخي بدين استناد كه چنين كاري اطعام فقير شمرده نمي‌شود، وجوب اطعام فقير از قرباني حج را وابسته به يافتن فقير در منا شمرده و اطعام را در غير اين فرض واجب ندانسته‌اند.[43] شماري ديگر به پشتوانه آيات ياد شده و حديثي نبوي كه حكمت قرباني در عيد قربان را سير شدن نيازمندان با گوشت دانسته[44]، ذبح و اطعام را دو واجب ارتباطي شمرده‌اند. يعني شرط وجوب قرباني، اطعام است و تنها ذبحي كه اطعام را در پي داشته باشد، واجب شمرده مي‌شود. از اين رو، اگر اطعام نيازمندان از گوشت قرباني ممكن نباشد، ذبح در منا ساقط مي‌شود. البته به احتياط لازم است كه در ذي‌حجه در هر مكاني ذبح را انجام دهد يا با كسي وعده كند كه در روز دهم
ذي‌حجه پيش از بقيه اعمال، از جانب او قرباني كند.[45]

 

2. اطعام به منزله كفاره: كفاره ارتكاب برخي از محرمات احرام، اطعام است كه گاه به‌گونه تعييني و گاه به شكل تخييري است و مهم‌ترين موارد آن‌ها عبارتند از:

أ. صيد: اطعام از اموري است كه فقيهان از آن به منزله كفاره صيد در حرم يا در حال احرام ياد كرده‌اند و مذاهب گوناگون درباره جزئيات آن اختلاف نظر دارند. فقيهان مالكي[46] و حنفي[47] بدون تفاوت نهادن ميان انواع حيوانات، مقدار اطعام را برابر با ارزش حيوان صيد شده دانسته‌اند. فقيهان امامي[48]، شافعي[49] و حنبلي[50] بر آنند كه اگر حيوان شكار شده در ميان چارپايان همانند داشته باشد ـ مانند شترمرغ كه همانند شتر است ـ به ميزان ارزش حيوان همانند، اطعام مي‌شود. در غير اين صورت، ارزش حيوان صيد شده، معيار اطعام است. به تصريح برخي حديث‌هاي شيعي و در پي آن، به باور فقيهان امامي، اين اطعام در صيد حيوانات همانند شتر، بايد 60 مسكين؛ در حيوانات همانند گاو، 30 مسكين؛ و در حيوانات همانند گوسفند، 10مسكين را شامل شود. اطعام بيش از اين اندازه لازم نيست
و حتي اگر با مبلغ ياد شده، نتوان به اين تعداد مسكين طعام داد، تكميل آن ضرورت ندارد.[51]

 

شماري از فقيهان امامي[52] و بسياري از فقيهان اهل سنت[53] بر پايه آيه 95 مائده/5 كفاره صيد را از نوع واجب تخييري دانسته، بر آنند كه احرام‌گزاري كه مرتكب صيد شده، از آغاز ميان سه گزينه قرباني كردن حيوان همانند، اطعام و گرفتن روزه مخير است. در برابر، بيشتر فقيهان امامي[54] و برخي از اهل سنت[55] اين كفاره را ترتيبي مي‌دانند و تنها در صورت ناتواني از قرباني كردن حيوان همانند، اطعام را كفاره صيد تلقي كرده‌اند.

 

به باور فقه امامي، نوع غذايي كه براي كفاره صيد داده مي‌شود، هر چيزي است كه مصداق غذا و طعام باشد.[56] اين را شماري از فقيهان حنبلي نيز احتمال داده‌اند.[57] شافعيان[58] و مالكيان[59] غذاي رايج در هر منطقه را مصداق طعام كفاره مي‌دانند. در فقه حنفي[60] و حنبلي[61] اين مصداق‌ها براي اطعام كفاره معين شده‌اند: گندم، جو، آرد گندم و جو، خرما، كشمش.

 

وزن طعامي كه كفاره داده مي‌شود، در فقه امامي[62]، مالكي[63] و شافعي[64] يك مدّ برابر با750 گرم و در فقه حنفي[65] براي گندم دو مدّ و براي جو يك صاع برابر با سه كيلوگرم، معين شده است. فقيهان حنبلي نيز براي گندم يك مدّ و در غير آن دو مدّ را وزن طعام دانسته‌اند.[66] افزون بر اين، در فقه امامي[67] و مالكي[68] اطعام دو مدّ نيز مطرح است.

 

ب. ازاله مو: كفاره ازاله موي سر به سبب بيماري و آزار ديدن از حشرات، ذبح گوسفند يا اطعام شش فقير يا گرفتن سه روز روزه به‌گونه تخييري است.[69] البته شيخ طوسي در برخي آثار خود، به كفاره اطعام 10 فقير تمايل نشان داده است.[70] شماري از فقيهان امامي نيز اطعام 10 فقير (يك مدّ طعام براي هر نفر) و اطعام شش فقير (دو مدّ طعام براي هر نفر) را واجب دانسته‌اند.[71] شافعيان به كفاره اطعام سه صاع براي شش فقير (هر يك دو مدّ) باور دارند.[72] البته ازاله چند تار مو، به باور شافعيان و حنبليان[73] كفاره‌اي برابر با يك مد طعام و به باور مالك[74] اندكي طعام است. همچنين به باور فقيهان امامي، ازاله مو از زير يك بغل، موجب كفاره اطعام سه مسكين است.[75] برخي بر آنند كه كفاره ازاله موي ريش نيز دادن يك مشت طعام است.[76]

 

ج. ناخن گرفتن: كفاره گرفتن هر ناخن در صورت ضرورت، در ديدگاه فقيهان امامي، يك مشت طعام است.[77] مالكيان نيز كفاره گرفتن كمتر از سه ناخن را دادن اندكي طعام؛ و شافعيان و حنبليان، دادن يك مدّ طعام براي هر ناخن دانسته‌اند. ولي حنفيان كفاره گرفتن كمتر از پنج ناخن را دادن صدقه برابر با نيم صاع گندم براي هر ناخن مي‌دانند.[78]

 

د. موارد ديگر: در شماري ديگر از محرمات احرام، نيز گاه كفاره اطعام وجود دارد؛ از جمله زير سايه رفتن در فرض اضطرار[79]، پوشاندن سر[80]، پوشيدن لباس دوخته[81]، برخي كاميابي‌هاي جنسي[82]، كشتن ملخ و زنبور[83] و دور كردن شپش از بدن.[84]

فقيهان امامي[85] و شافعي[86] مصرف گوشت قرباني كفاره صيد يا غذاي برابر با آن را براي مساكين حرم دانسته‌‌اند. فقيهان حنفي اطعام را ويژه مساكين حرم نمي‌دانند.[87] فقيهان مالكي اطعام را به مساكين محل صيد اختصاص داده‌اند.[88]

 

فقيهان حنبلي به پشتوانه روايات[89]، اطعام كفاره حلق را ويژه محل حلق؛ و اطعام ديگر كفارات را خاص مساكين حرم شمرده‌اند.[90] مالكيان بر آنند كه اطعام شونده بايد مسلمان باشد و اطعام يهودي، مسيحي و مجوسي كافي نيست.[91] اطعام افرادي چون پدر و مادر و همسر كه واجب النفقه هستند، جايز نيست.[92] به باور شماري از فقيهان امامي، اطعام بايد براي مساكين شيعه مذهب حرم باشد و اگر كسي از آنان يافت نشود، مي‌توان آن را به غير شيعيان داد.[93] البته به باور شماري ديگر، كفاره بر عهده او باقي مي‌ماند تا آن‌گاه كه شيعه فقير بيابد.[94]

 

از مستحبات حج، سفارش به اطعام مؤمنان پس از بازگشت از سفر است. بر پايه حديثي نبوي، از موارد استحبابِ دادنِ وليمه «ركاز» است كه مقصود از آن را بازگشت از مكه دانسته‌اند.[95]

 

منابع

احكام القرآن: ابن ادريس الشافعي (م.204ق.)، به كوشش عبدالغني، بيروت، دار الكتب العلميه، 1400ق؛ اخبار مكه: الازرقي (م.248ق.)، به كوشش رشدي الصالح، مكه، مكتبة الثقافه، 1415ق؛ ارشاد الاذهان: العلامة الحلي (م.726ق.)، به كوشش الحسون، قم، نشر اسلامي، 1410ق؛ الاستيعاب: ابن عبدالبر (م.463ق.)، به كوشش علي محمد و ديگران، بيروت، دار الكتب العلميه، 1415ق؛ اصول السرخسي: السرخسي (م.490ق.)، به كوشش ابوالوفاء الافغاني، بيروت، دار الكتب العلميه، 1414ق؛ الام: الشافعي (م.204ق.)، بيروت، دار الفكر، 1403ق؛ الانتصار: السيد المرتضي (م.436ق.)، قم، النشر الاسلامي، 1415ق؛ الانصاف في معرفة الراجح من الخلاف: المرداوي (م.885ق.)، به كوشش محمد حامد، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1377ق؛ البحر الرائق: ابونجيم المصري (م.970ق.)، به كوشش زكريا عميرات، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418ق؛ بداية المجتهد: ابن رشد القرطبي (م.595ق.)، به كوشش العطار، بيروت، دار الفكر، 1415ق؛ بدائع الصنائع: علاء الدين الكاساني (م.587ق.)، پاكستان، المكتبة الحبيبيه، 1409ق؛ تاج العروس: الزبيدي (م.1205ق.)، به كوشش علي شيري، بيروت، دار الفكر، 1414ق؛ تاريخ طبري (تاريخ الامم و الملوك): الطبري (م.310ق.)، به كوشش محمد ابوالفضل، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ تاريخ مكه (اتحاف فضلاء الزمن): محمد بن علي الطبري (م.1172ق.)، به كوشش محسن محمد، قاهره، دار الكتاب الجامعي؛ تاريخ اليعقوبي: احمد بن يعقوب (م.292ق.)، بيروت، دار صادر، 1415ق؛ التبيان: الطوسي (م.460ق.)، به كوشش العاملي، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ تحرير الاحكام الشرعيه: العلامة الحلي (م.726ق.)، به كوشش بهادري، قم، مؤسسة الامام الصادق7، 1420ق؛ تحفة الفقهاء: علاء الدين السمرقندي (م.535/539ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه، 1414ق؛ تذكرة الفقهاء: العلامة الحلي (م.726ق.)، قم، آل البيت:، 1414ق؛ تعاليق مبسوطه: محمد اسحاق الفياض، محلاتي؛ تفسير ابن ابي‌حاتم (تفسير القرآن العظيم): ابن ابي‌حاتم (م.327ق.)، به كوشش اسعد محمد، بيروت، المكتبة العصريه، 1419ق؛ تفسير قرطبي (الجامع لاحكام القرآن): القرطبي (م.671ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1405ق؛ التفسير الكبير: الفخر الرازي (م.606ق.)، قم، دفتر تبليغات، 1413ق؛ تهذيب الاحكام: الطوسي (م.460ق.)، به كوشش موسوي و آخوندي، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1365ش؛ التهذيب في مناسك العمرة و الحج: جواد تبريزي؛ تيسير الكريم الرحمن: عبدالرحمن بن ناصر السعدي (م.1376ق.)، بيروت، الرساله، 1421ق؛ ثواب الاعمال: الصدوق (م.381ق.)، قم، الرضي، 1368ش؛ جامع البيان: الطبري (م.310ق.)، به كوشش صدقي جميل، بيروت، دار الفكر، 1415ق؛ جواهر الكلام: النجفي (م.1266ق.)، به كوشش قوچاني و ديگران، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ الحاوي الكبير: الماوردي (م.450ق.)، به كوشش معوض و ديگران، دار الكتب العلميه، 1414ق؛ الحدائق الناضره: يوسف البحراني (م.1186ق.)، به كوشش آخوندي، قم، نشر اسلامي، 1363ش؛ حكم الاضحية في عصرنا: مكارم شيرازي، به كوشش قدسي، قم، مدرسه امام علي بن ابي‌طالب7، 1418ق؛ الخلاف: الطوسي (م.460ق.)، به كوشش خراساني و ديگران، قم، نشر اسلامي، 1407ق؛ الدر المنثور: السيوطي (م.911ق.)، بيروت، دار المعرفه، 1365ق؛ الدروس الشرعيه: الشهيد الاول (م.786ق.)، قم، نشر اسلامي، 1412ق؛ دروس تمهيديه: باقر ايرواني، قم، دار الفقه، 1381ش؛ الذخيره: قرافي (م.684ق.)، به كوشش اعراب، بيروت، دار الغرب الاسلامي، 1994م؛ رجال كشي (اختيار معرفة الرجال): مصطفوي، دانشگاه مشهد، 1348ش؛ روح المعاني: الآلوسي (م.1270ق.)، به كوشش علي عبدالباري، بيروت، دار الكتب العلميه، 1415ق؛ الروضة البهيه: الشهيد الثاني (م.965ق.)، به كوشش كلانتر، قم، داوري، 1410ق؛ رياض المسائل: سيد علي الطباطبائي (م.1231ق.)، قم، النشر الاسلامي، 1412ق؛ السرائر: ابن ادريس (م.598ق.)، قم، نشر اسلامي، 1411ق؛ السيرة النبويه: ابن هشام (م.213/218ق.)، به كوشش السقاء و ديگران، بيروت، المكتبة العلميه؛ الشرح الكبير: عبدالرحمن بن قدامه (م.682ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه؛ الصحاح: الجوهري (م.393ق.)، به كوشش العطار، بيروت، دار العلم للملايين، 1407ق؛ صراط النجاة: ميرزا جواد التبريزي، برگزيده، 1416ق؛ الطبقات الكبري: ابن سعد (م.230ق.)، بيروت، دار صادر؛ العين: خليل (م.175ق.)، به كوشش المخزومي و السامرائي، دار الهجره، 1409ق؛ الفتاوي الهنديه: نظام الدين، به كوشش سمير مصطفي، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1423ق؛ فتح العزيز: عبدالكريم بن محمد الرافعي (م.623ق.)، دار الفكر؛ فتح الوهاب: زكريا بن محمد الانصاري (م.936ق.)، دار الكتب العلميه، 1418ق؛ الفقه الاسلامي و ادلته: وهبة الزحيلي، بيروت، دار الفكر، 1418ق؛ فقه الامام الصادق7: محمد جواد مغنيه (م.1400ق.)، قم، انصاريان، 1421ق؛ فقه الرضا7: علي بن بابويه (م.329ق.)، به كوشش آل البيت:، مشهد، كنگره جهاني امام رضا7، 1406ق؛ فقه القرآن: الراوندي (م.573ق.)، به كوشش الحسيني، قم، مكتبة النجفي، 1405ق؛ كتاب الحج: سيد محمد محقق داماد (م.1388ق.)، به كوشش جوادي آملي، قم، مهر، 1401ق؛ الكافي: الكليني (م.329ق.)، به كوشش غفاري، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1375ش؛ كتاب الحج: محاضرات الخوئي (م.1413ق.)، الخلخالي، قم، مدرسة دار العلم، 1410ق؛ كشاف القناع: منصور البهوتي (م.1051ق.)، به كوشش هلال مصيلحي، بيروت، دار الفكر، 1402ق؛ كشف الاسرار: ميبدي (م.520ق.)، به كوشش حكمت، تهران، امير كبير، 1361ش؛ كفاية الاحكام (كفاية الفقه): محمد باقر السبزواري (م.1090ق.)، به كوشش الواعظي، قم، النشر الاسلامي، 1423ق؛ لسان العرب: ابن منظور (م.711ق.)، قم، ادب الحوزه، 1405ق؛ المبسوط في فقه الاماميه: الطوسي (م.460ق.)، به كوشش بهبودي، تهران، المكتبة المرتضويه؛ المبسوط: السرخسي (م.483ق.)، بيروت، دار المعرفه، 1406ق؛ مجمع البيان: الطبرسي (م.548ق.)، بيروت، دار المعرفه، 1406ق؛ مجمع الفائدة و البرهان: المحقق الاردبيلي (م.993ق.)، به كوشش عراقي و ديگران، قم، نشر اسلامي، 1416ق؛ المجموع شرح المهذب: النووي (م.676ق.)، دار الفكر؛ المحلي بالآثار: ابن حزم الاندلسي (م.456ق.)، به كوشش احمد شاكر، بيروت، دار الفكر؛ المختصر النافع: المحقق الحلي (م.676ق.)، تهران، البعثه، 1410ق؛ مختلف الشيعه: العلامة الحلي (م.726ق.)، قم، النشر الاسلامي، 1412ق؛ مدارك الاحكام: سيد محمد بن علي الموسوي العاملي (م.1009ق.)، قم، آل البيت:، 1410ق؛ مدارك تحرير الوسيله: مرتضي بني‌فضل؛ المدونة الكبري: مالك بن انس (م.179ق.)، مصر، مطبعة السعاده؛ مرآة الحرمين: ابراهيم رفعت پاشا (م.1353ق.)، قاهره، دار الكتب المصريه، 1344ق؛ مسائل علي ‌بن جعفر: علي بن جعفر (م.قرن2ق.)، مشهد، كنگره جهاني امام رضا7، 1409ق؛ المستدرك علي الصحيحين: الحاكم النيشابوري (م.405ق.)، به كوشش مرعشلي، بيروت، دار المعرفه، 1406ق؛ مستند الشيعه: احمد النراقي (م.1245ق.)، قم، آل البيت:، 1415ق؛ مستند العروة الوثقي: تقرير بحث الخوئي (م.1413ق.)، مرتضي بروجردي، قم، مدرسة دار العلم؛ المصباح المنير: الفيومي (م.770ق.)، قم، دار الهجره، 1405ق؛ المصنّف: عبدالرزاق الصنعاني (م.211ق.)، به كوشش حبيب الرحمن، المجلس العلمي؛ المعارف: ابن قتيبه (م.276ق.)، به كوشش ثروت عكاشه، قم، الرضي، 1373ش؛ معجم مقاييس اللغه: ابن فارس (م.395ق.)، به كوشش عبدالسلام، قم، دفتر تبليغات، 1404ق؛ مغني المحتاج: محمد الشربيني (م.977ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1377ق؛ المغني: عبدالله بن قدامه (م.620ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه؛ مفردات: الراغب (م.425ق.)، نشر الكتاب، 1404ق؛ المقنع: الصدوق (م.381ق.)، قم، مؤسسة الامام الهادي7، 1415ق؛ المقنعه: المفيد (م.413ق.)، قم، نشر اسلامي، 1410ق؛ من لا يحضره الفقيه: الصدوق (م.381ق.)، به كوشش غفاري، قم، نشر اسلامي، 1404ق؛ مناسك الحج: جواد تبريزي، قم، مهر، 1414ق؛ مناسك الحج: سيد كاظم الحسيني الحائري؛ مناسك الحج: وحيد خراساني؛ من لا يحضره الفقيه: الصدوق (م.381ق.)، به كوشش غفاري، قم، نشر اسلامي، 1404ق؛ المنمق: ابن حبيب (م.245ق.)، به كوشش احمد فاروق، بيروت، عالم‌الكتب، 1405ق؛ مواهب الجليل: الحطاب الرعيني (م.954ق.)، به كوشش زكريا عميرات، بيروت، دار الكتب العلميه، 1416ق؛ الموطّأ: مالك بن انس (م.179ق.)، به كوشش محمد فؤاد، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1406ق؛ المهذب: القاضي ابن البراج (م.481ق.)، به كوشش جمعي از محققان، قم، نشر اسلامي، 1406ق؛ النهايه: ابن اثير مبارك بن محمد الجزري (م.606ق.)، به كوشش الزاوي و الطناحي، قم، اسماعيليان، 1367ش؛ النهايه: الطوسي (م.460ق.)، بيروت، دار الكتاب العربي، 1400ق.

 

سيد سعيد حسيني

 

 
[1]. الصحاح، ج5، ص1975؛ المصباح، ص372؛ تاج العروس، ج8، ص378، «طعم».

[2]. نك: لسان العرب، ج12، ص363-364؛ تاج العروس، ج17، ص440، «طعم».

[3]. معجم مقاييس اللغه، ج3، ص410؛ لسان العرب، ج12، ص363؛ المصباح، ج2، ص373، «طعم».

[4]. المصباح، ج2، ص373؛ لسان العرب، ج12، ص364، «طعم».

[5]. مفردات، ص304؛ النهايه، ابن اثير، ج3، ص126، «طعم».

[6]. العين، ج2، ص25؛ مفردات، ص304، «طعم».

[7]. اصول السرخسي، ج2، ص158؛ مستند العروه، ج1، ص367؛ مدارك تحرير الوسيله، ج2، ص193.

[8]. التبيان، ج10، ص211؛ كشف الاسرار، ج10، ص319-321؛ روح المعاني، ج15، ص174.

[9]. مجمع البيان، ج‏10، ص834.

[10]. الكافي، ج2، ص200-204؛ ج4، ص50-52؛ ثواب الاعمال، ص135-136؛ المستدرك، ج4، ص129، 278.

[11]. الكافي، ج4، ص204-205؛ من لا يحضره الفقيه، ج2، ص233.

[12]. السيرة النبويه، ج1، ص111-113.

[13]. المعارف، ص635.

[14]. المصنف، ج5، ص153-154؛ تاريخ طبري، ج1، ص631.

[15]. تاريخ طبري، ج2، ص260.

[16]. اخبار مكه، ج1، ص110؛ المنمق، ص189-190.

[17]. اخبار مكه، ج1، ص111؛ المنمق، ص32-33، 190.

[18]. السيرة النبويه، ج1، ص136؛ تاريخ يعقوبي، ج1، ص241-242.

[19]. العين، ج3، ص405؛ الصحاح، ج5، ص2058؛ معجم مقاييس اللغه، ج6، ص53، «هشم».

[20]. رجال كشي، ص111.

[21]. الطبقات، ج3، ص613؛ الاستيعاب، ج2، ص595.

[22]. اتحاف فضلاء الزمن، ج1، ص364-365؛ مرآة الحرمين، ج2، ص309-310.

[23]. السرائر، ج1، ص378؛ فتح العزيز، ج6، ص445-446.

[24]. السرائر، ج1، ص565؛ فتح العزيز، ج8، ص80؛ الدروس، ج1، ص355-356.

[25]. فقه الرضا، ص270؛ بدائع الصنائع، ج5، ص87.

[26]. الروضة البهيه، ج5، ص93، 469.

[27]. فقه الرضا، ص270؛ المقنعه، ص556؛ المجموع، ج18، ص117-118.

[28]. السرائر، ج3، ص69-70؛ الدروس، ج2، ص177، 186؛ البحر الرائق، ج4، ص170.

[29]. المبسوط، طوسي، ج5، ص144، 158؛ المجموع، ج17، ص367؛ البحر الرائق، ج4، ص157.

[30]. مسائل علي بن جعفر، ص292؛ المجموع، ج19، ص189.

[31]. مدارك الاحكام، ج8، ص43؛ مستند الشيعه، ج12، ص334، 337؛ كتاب الحج، خوئي، ج5، ص296.

[32]. احكام القرآن، ج2، ص87؛ الحاوي الكبير، ج4، ص187-188؛ المغني، ج11، ص109؛ تفسير قرطبي، ج12، ص49.

[33]. فتح الوهاب، ج2، ص329؛ مدارك الاحكام، ج8، ص44.

[34]. مستند الشيعه، ج12، ص337؛ كتاب الحج، خوئي، ج5، ص297.

[35]. الكافي، ج4، ص500؛ من لا يحضره الفقيه، ج2، ص493؛ التهذيب، طوسي، ج5، ص223.

[36]. العين، ج1، ص170؛ الصحاح، ج3، ص1273-1274؛ مفردات، ص413، «قنع».

[37]. كتاب الحج، محقق داماد، ج3، ص238؛ كتاب الحج، خوئي، ج5، ص297؛ دروس تمهيديه، ج1، ص200-201.

[38]. الموطأ، ج2، ص497؛ مغني المحتاج، ص290.

[39]. كتاب الحج، خوئي، ج5، ص297؛ تيسير الكريم، ص538.

[40]. نك: جامع البيان، ج17، ص220-224؛ تفسير ابن ابي حاتم، ج8، ص2495؛ الدر المنثور، ج4، ص362-363.

[41]. الخلاف، ج6، ص62-63؛ المجموع، ج8، ص413؛ مجمع الفائده، ج7، ص286-287.

[42]. صراط النجاة، ج2، ص261-262.

[43]. مناسك الحج، حائري، ص121؛ تعاليق مبسوطه، ج10، ص562.

[44]. من لا يحضره الفقيه، ج2، ص200.

[45]. حكم الاضحية في عصرنا، ص44-45.

[46]. الموطأ، ج1، ص355-356؛ المدونة الكبري، ج1، ص433-434؛ الشرح الكبير، ج2، ص80.

[47]. المبسوط، سرخسي، ج4، ص84-85.

[48]. المبسوط، طوسي، ج1، ص339.

[49]. المجموع، ج7، ص427.

[50]. المغني، ج3، ص544.

[51]. المبسوط، طوسي، ج1، ص339-340؛ السرائر، ج1، ص556-557؛ ارشاد الاذهان، ج1، ص318.

[52]. السرائر، ج1، ص557؛ تذكرة الفقهاء، ج7، ص403؛ فقه القرآن، ج1، ص312.

[53]. الحاوي الكبير، ج4، ص299؛ المبسوط، سرخسي, ج4, ص83-84؛ بداية المجتهد، ج1، ص287.

[54]. الانتصار, ص251؛ تحرير الاحكام، ج2، ص54؛ كتاب الحج، خوئي, ج4, ص21-22.

[55]. نك: المحلي، ج8، ص69؛ المغني, ج3, ص543؛ التفسير الكبير, ج12, ص94-95.

[56]. تحرير الاحكام, ج2, ص53؛ جواهر الكلام, ج20, ص193-194.

[57]. المغني, ج3, ص544.

[58]. المجموع, ج17, ص379-380.

[59]. المدونة الكبري, ج1, ص443؛ الشرح الكبير, ج2, ص67.

[60]. المبسوط، سرخسي, ج4, ص84-85؛ البحر الرائق, ج3, ص54.

[61]. المغني, ج3, ص544؛ كشاف القناع, ج2، ص525-526.

[62]. تحفة الفقهاء، ج2، ص341؛ جواهر الكلام, ج20, ص194.

[63]. المدونة الكبري, ج1, ص468؛ الشرح الكبير, ج2, ص80.

[64]. المجموع, ج17, ص379-380.

[65]. البحر الرائق, ج3, ص54-55.

[66]. المغني, ج3, ص544.

[67]. فقه الامام الصادق, ج2, ص173.

[68]. المدونة الكبري، ج1، ص463.

[69]. المقنعه, ص571؛ المجموع, ج7, ص367-368؛ المغني, ج3, ص520.

[70]. النهايه، طوسي, ص233.

[71]. المقنع, ص239؛ تذكرة الفقهاء, ج8, ص16؛ جواهر الكلام, ج20, ص408-409.

[72]. الحاوي الكبير, ج4, ص231.

[73]. نك: المغني, ج3, ص524-525.

[74]. المدونة الكبري, ج1, ص430.

[75]. المختصر النافع, ص108؛ كفاية الاحكام, ج1, ص327.

[76]. المقنع, ص239؛ رياض المسائل, ج7, ص416.

[77]. تذكرة الفقهاء, ج7, ص355.

[78]. المغني, ج3, ص525-526؛ الفقه الاسلامي, ج3, ص2300-2302.

[79]. نك: الدروس, ج1, ص378.

[80]. الانصاف, ج3, ص507.

[81]. الانصاف, ج3, ص507.

[82]. المجموع, ج7, ص291.

[83]. تحفة الفقهاء, ج1, ص420؛ جواهر الكلام, ج20, ص248؛ كفاية الاحكام، ج1، ص316.

[84]. التهذيب، تبريزي، ج2, ص305؛ مناسك الحج، وحيد, ص105؛ مناسك الحج، تبريزي, ص124.

[85]. تحرير الاحكام، ج1، ص633؛ ج2، ص53؛ مدارك الاحكام، ج8، ص334؛ الحدائق، ج17، ص184-185.

[86]. الام, ج2, ص253؛ فتح العزيز، ج7، ص499؛ المجموع، ج7، ص297، 427.

[87]. بدائع الصنائع, ج2, ص200؛ الفتاوي الهنديه، ج1، ص336.

[88]. مواهب الجليل، ج4، ص266.

[89]. نك: المغني، ج3، ص568-569؛ نك: تذكرة الفقهاء، ج8، ص253.

[90]. المغني، ج3، ص568-569.

[91]. المدونة الكبري, ج1, ص447.

[92]. الذخيره, ج3, ص369.

[93]. النهايه، طوسي, ص570؛ مختلف الشيعه, ج8, ص234.

[94]. المهذب, ج2, ص415.

[95]. من لا يحضره الفقيه, ج3، ص402؛ التهذيب، طوسي, ج7, ص409.

 




نظرات کاربران